دیدار با تنی چند از فارسیزبانهای مقیم اروپا - بیقراری برای زیارت
دیدار با تنی چند از فارسیزبانهای مقیم اروپابیقراری برای زیارت حمید محمدی محمدی رو به گنبد خضراء ایستاده بود و اشک میریخت. نبی مکرم اسلام (ص) را به امیر مؤمنان، علی (ع) قسم میداد و به واسطه او، دفع بلا از جامعه مسلمانان را میطلبید. پیش از آن، کسی ر
ديدار با تني چند از فارسيزبانهاي مقيم اروپا
بيقراري براي زيارت
حميد محمدي محمدي
رو به گنبد خضراء ايستاده بود و اشك ميريخت. نبي مكرم اسلام (ص) را به امير مؤمنان، علي (ع) قسم ميداد و به واسطه او، دفع بلا از جامعه مسلمانان را ميطلبيد. پيش از آن، كسي را نديده بودم كه چنين دعايي بر لب بياورد. هرچه بود در دل ميگذشت و نجواي پيرمرد، غريب به نظر ميرسيد.
به فارسي سخن ميگفت و در توسل، خويشتندار نبود. شانههايش ميلرزيد و به پهناي صورت گريه ميكرد: «يا رسولالله! تو را به جان دخترت....»
زائران ديگر به تماشاي او ايستاده بودند، اما من با او احساس خويشاوندي ميكردم. نه فقط تماشا كه او را در آغوش گرفتم و وقتي دانست فارسي ميدانم و ايراني هستم، بيقرارتر شد. گوش راستم شنيد: «من 10 سال ايران بودم. گندم خوردم و خدا مرا از بهشت خود بيرون كرد.»
همراهانش نزديكتر شدند و باهم دست داديم. پيرمرد، همچنان گريه ميكرد و ميگفت: «كليددار مسجد بلال مشهد مقدس در محله طلاب بودم. من همسايه امام رضا (ع) بودم. هر روز به حرمش مشرف ميشدم، اما حالا در يك كشور غريب و غيرمسلمان، حسرت روزهاي خوش همسايگي امام هشتم را ميخورم.»
همين چند جمله كافي بود تا بدانم او در شب زيارتي علي بن موسيالرضا (ع) چرا اينقدر بيتاب و خسته دل است. جواني، خودش را فرزند او معرفي كرد و آنجا بود كه دانستم پدر و پسر، افغانياني هستند كه اكنون در دورتموند آلمان زندگي ميكنند و صبح آن روز وارد مدينه شدهاند. پيرمرد كه حالا ميدانستم محمداسحاق اشرفي و از طايفه قزلباشان است، هنوز گريه ميكرد و ميگفت: «صبح و ظهر و شب، در مسجد را باز ميكردم و همراه با مردم محله طلاب به نماز ميايستادم. حالا بايد در يك كشور بيگانه، بنشينم و به آن روزها فكر كنم.»
محمد عيسي هم كه فرزند اوست، خودش را مسئول كميته امداد امام خميني(ره) افغانستان معرفي ميكند و ميگويد: «اقوام و آشنايان زيادي در مشهد مقدس و شهرهاي ديگر ايران داريم، اما به دليل نداشتن كارت اقامت نميتوانيم به آنجا سفر كنيم.»
پيرمرد ميپرسد كه چه وقت ميشود چهار امام مظلوم را در جنهالبقيع زيارت كرد و وقتي ميشنود بايد تا سپيده صبح فردا صبر كند، باز هم به گريه ميافتد و ميگويد: «روزها و ماهها انتظار زيارت بقيع را كشيدهام.»
ملاقات در نجومالمدينه
ديدار با دكتر محمد نبي ايوبي، پزشك جراح نيز كه سالها در ايران زندگي كرده، جالب توجه است. او ميگويد: «اغلب ما كه در كشور شما زندگي كردهايم، هنوز برنامههاي مذهبي تلويزيوني ايران به خصوص شبكه قرآن را از طريق ماهواره دنبال ميكنيم. چون اشتراكات بسيار مذهبي، فرهنگي و عاطفي بين ما و شماست كه اين شباهتها در برنامههاي تلويزيوني آشكار ميشود.»
محمدعيسي، كارت نشاني محل اقامتشان در مدينه را در اختيارم ميگذارد كه حتماً سري به كاروانشان بزنم: «اغلب اعضاي كاروان ما را فارسيزبانهاي افغاني، پاكستاني و ايراني تشكيل ميدهند كه در نقاط مختلف اروپا ساكناند.»
اما وقتي «نجومالمدينه» را در حوالي خيابان علي بن ابيطالب (ع) پيدا ميكنم و به ديدار جمعي از فارسيزبانهاي كاروان «دوستداران اهل بيت (ع)» ميروم، متوجه ميشوم كه زائراني از آمريكا، اروپا و استراليا را در خود جاي داده است.
حاجي رئوف، روي صندليهاي مقابل ساختمان شبه مسافرخانهاي نشسته و با زائران كاروانش گرم صحبت است. دكتر ايوبي به استقبالم ميآيد و پيش از هر سخني از زيارت بقيع ميگويد: «امروز صبح، دلمان را تازه كرديم. هيچوقت بقيع براي من اينقدر باصفا نبود. آنجا نشستيم، زيارتنامه خوانديم تا آفتاب زد.»
رئوف با چاي سبز از من استقبال ميكند و آشنايي ما از خيابانهاي تهران شروع ميشود. زماني كه او در خيابان دماوند و در محله شهيد آيتالله غفاري زندگي ميكرده است. او ميگويد: «من از سالهاي قبل از انقلاب اسلامي در فرودگاه مهرآباد كار ميكردم و رئيس هواپيمايي افغانستان در تهران بودم، اما در سالهاي اخير مشكل اقامت پيدا كردم و ناگزير به ترك ايران شدم.»
او با مجوز دولت عربستان سعودي، كاروانهايي از زائران فارسيزبان را از سراسر اروپا، آمريكا و استراليا به مكه و مدينه ميآورد و اسكان و پذيرايي از كارواني كه بالغ بر 200 مسافر دارد، تماماً به عهده اوست. مدير كاروان «دوستداران اهل بيت (ع)» در اين باره ميگويد: «در ميان مسلمانان تحصيلكرده مقيم اروپا يا ساير كشورهاي دنيا، مشتاقان زيادي براي سفر به خانه خدا ديده ميشود كه ما فقط براي 214 نفر سهميه داريم. از اين ميزان، ايرانيهاي مهاجر بين 10 تا 15 درصد سهم دارند و بقيه، عمدتاً افغانيتبار هستند كه حدود 70 درصد آنها شيعه و مابقي اهل تسنناند.»
اول، زيارت حضرت زينب (س)
كاروان فارسيزبانها در شهر مركزي فرانكفورت تشكيل ميشود. به اين شكل كه تمام زائران آن به جز مقيمان استراليا، خودشان را از سراسر اروپا و آمريكا به اين شهر ميرسانند. بسياري از ايرانيها و افغانها هم در دورتموند اقامت دارند و بايد در فرانكفورت جمع شوند. اين كاروان، پس از آنكه به دمشق پرواز كرد، در آنجا با اضافه شدن افرادي از استراليا به زيارت حرم مطهر حضرت زينب (س) و مرقد حضرت رقيه (س) ميرود و سپس با پرواز ديگري راهي مدينه منوره ميشود.
عبدالمنان رئوف نيز كه سابقه اقامت در شهرهاي تهران و زاهدان را دارد، برادرش را در مديريت كاروان «دوستداران اهل بيت (ع)» همراهي ميكند و كارمند هواپيمايي جمهوري اسلامي ايران در فرانكفورت است. او اشتياق اعضاي كاروان براي زيارت حضرت رضا (ع) را زائدالوصف ميداند و ميگويد: «درخواستهاي متعدد و مكرري براي سفر به مشهد مقدس داريم. حتي ما اعضاي كاروان را به شهرهاي زيارتي عراق ميبريم، اما به دليل پارهاي از مشكلات از جمله صدور رواديد براي شهروندان مقيم خارج از كشور، نميتوانيم به زيارت امام هشتم برويم.»
ما و ايرانيها
رئوف بزرگ هم كه بعد از نمايندگي هواپيمايي افغانستان در فرودگاه مهرآباد تهران، اينك كارمند ايراناير در فرانكفورت است، ايرانيان را بسيار مهماننواز و صميمي ميداند و ميگويد: «در آلمان، دو شركت هواپيمايي كويت و جمهوري اسلامي ايران به من پيشنهاد همكاري دادند كه دعوت همزبانهاي ايرانيام را پذيرفتم؛ چون ما در يك رخداد تاريخي از برادران ايرانيمان جدا شدهايم و بسيار به يكديگر علاقهمنديم.»
او، دليل نامگذاري كاروان خود با عنوان «دوستداران اهل بيت (ع)» را اشتياق بسيار شيعيان فارسيزبان مقيم اروپا و آمريكا براي زيارت قبور مطهر ائمه هدي (ع) ميداند و ميگويد: «اميدواريم شرايط بهتري براي سفر به مشهد مقدس هم فراهم شود تا ما و علاقهمندان حضرت رضا (ع) مشتاقانه به پابوس آن امام بشتابيم.»
شب به نيمه رسيده كه جمع صميمي برادران مسلمان و فارسيزبان را ترك ميكنم. فرصت نيست كه ايرانيان مقيم خارج از كشور را نيز در اين كاروان پيدا كنم. شايد بعد از اين بتوانم آنها را ببينم و گپي هم با آنها بزنم.