شهید محراب و دستی از غیب
شهید محراب و دستی از غیب آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب در عاشورای سال 1288 هجری شمسی در شیراز متولد شد و از این رو، او را عبدالحسین نام نهادند. در دوازده سالگی پدر را از دست داد و مخارج خانوادة ایشان با اجارة مختصری که از نانوایی پدر میرسید، تامین
شهيد محراب و دستي از غيب
آيتالله سيدعبدالحسين دستغيب در عاشوراي سال 1288 هجري شمسي در شيراز متولد شد و از اين رو، او را عبدالحسين نام نهادند. در دوازده سالگي پدر را از دست داد و مخارج خانوادة ايشان با اجارة مختصري كه از نانوايي پدر ميرسيد، تامين ميشد. تحصيلات ابتدايي را در شيراز گذراند و در هنگامة حكومت مستبدانة رضاخان ترك شهر و ديار كرد و براي ادامة تحصيل به نجف اشرف هجرت نمود و در جوار جدش اميرالمؤمنين علي(ع) از محضر اساتيد منحصر به فرد قرن حاضر همچون آيتالله شيخ محمدكاظم شيرازي (قدس سره) استفاده كرد و هنگامي كه خداوند قدرت استنباط و اجتهاد به ايشان عنايت كرد به محضر حكيم و عارف بيبديل حضرت آيتالله سيدعلي قاضي(ره) راه يافت و پس از ايشان به همراهي رفيقِ الهي خود، آيتالله حاج شيخ حسنعلي نجابت(ره) به محضر روحاني حضرت آيتالله شيخ محمدجواد انصاري وارد گرديد.
ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم محصول دعا در ره جانانه نهاديم
آن بزرگوار عمري را در طريق قرآن و سنت گام زد و هنگامي كه از نجف اشرف به وطن خويش بازگشت مشغول به تبليغ دانستههاي معنوي خود شد. در همان ايام مسجد جامع عتيق شيراز كه در زمان رضاخان به مخروبهاي تبديل شده بود را با همت والاي خود و عشقي كه مردم به او داشتند تعمير و آباد گرداند و محل اجتماع مؤمنين و مخلصين و اهل معرفت قرار داد.
كوشش شهيد آيتالله دستغيب اين بود كه بفهمد و بفهماند كه خداوند همه كاره است و به جز او خدايي نيست كه اين حقيقت لا اله الا الله است. او عمري را به تربيت طلاب علوم ديني گذرانيد و مرتب به آنها ميفرمود كه همانطور كه علم بدون عمل و تزكيه، ثمري ندارد، عمل بدون علم به لا اله الا الله نيز ثمري ندارد.
در كتاب ايمان ميفرمايد: «اگر علم با فهم و علم باشد. كاري ميكند و به جايي ميرساند.»
آن بزرگوار هم عالم بود و هم عامل، در رفتارش صادق بود لذا آنچه از نصايح و مواعظ ميفرمود به دل مينشست.
شهيد دستغيب، در سال 42 كه امام خميني(ره) پرچم مبارزه و نبرد با طاغوت را برداشت. با صداقت وارد عرصه نبرد با رژيم شاهنشاهي شد و در اثر تقواي بالايي كه خداوند نصيب او كرده بود به تكليف اجتماعي و سياسي خود عمل نمود و با سخنرانيهاي پر شور خود در سال 42 همه را به شگفتي وا داشت و به همه فهماند كه سياست ما، عين ديانت ماست. او در زمان قيام انقلاب اسلامي در سال 57، رهبري مردم را به عهده داشت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان نماينده مردم فارس به مجلس خبرگان قانون اساسي راه يافت و در تنظيم قانون اسلامي –مخصوصاً اصل مترقي ولايت فقيه –تلاش فراوان نمود و آنگاه كه جنگ دشمن بعثي عليه ايران اسلامي آغاز شد و صحنههاي نبرد –عرصة جانبازي جوانان از جان گذشته شد. او مردانه وارد ميدان شد و در وصف رزمندگان ميفرمود: «هفتاد سال زحمت كشيديم و شما رزمندگان، در ظرف مدتي كوتاه راه هفتاد ساله را طي كرديد.»
آيتالله شهيد دستغيب، نسبت به مردم عشق ميورزيد و همانند جدش، طالب سعادت و هدايت مردم بود. او در عين وقار و متانت، باري بر مردم نبود و توقع احترام و تكريم نداشت و مردم فارس به او عشق ميورزيدند. اما دشمنان دين و مردم، او را به جرم دينداري و هدايت مردم به سوي افكار بلند حضرت امام خميني(ره) به شهادت رساندند و بيرحمانه او و تعدادي از يارانش را در راه عزيمت به نماز جمعه، در همان كوچههاي تنگ و پيچ در پيچ جنوب شهر شيراز به شهادت رساندند و او به آرزوي ديرينة شهادت (كه سالها استادش حضرت آيتالله انصاري همداني به او بشارت داده بود) رسيد. و امام خميني در وصفش فرمود: «او معلم اخلاق، مهذب نفوس، مرشد خلق و متهد به اسلام و جمهوري اسلامي بود.»
يادشان زمزمة نيم شب مستان باد
تا نگويند كه از ياد فراموشانند