این شهر امید

این شهر امید مکه، شهر خاطره ها! من از این شهر امید، شهر توحید که نامش مکه است وغنوده است میان صدفش، کعبه پاک، قصه ها مى دانم... دست در دست من اینک بگذار تا از این شهر پر از خاطره، دیدن بکنیم، هر کجا گام نهى در این شهر و به هر سوى که چشم اندازى مى شود زند

اين شهر اميد

مكه، شهر خاطره ها! من از اين شهر اميد، شهر توحيد كه نامش مكه است وغنوده است ميان صدفش، كعبه پاك، قصه ها مى دانم... دست در دست من اينك بگذار تا از اين شهر پر از خاطره، ديدن بكنيم، هر كجا گام نهى در اين شهر و به هر سوى كه چشم اندازى مى شود زنده، بسى خاطره ها در ذهنت يادى از ابراهيم آنكه شالوده اين خانه بريخت آنكه بتهاى كهن را بشكست آنكه بر درگه دوست، پسرش را كه جوان بود، به قربانى برد يادى از هاجر و اسماعيلش، مظهر سعى و تكاپو و تلاش، صاحب زمزمه زمزم عشق، يادى از ناله جانسوز بلال كه در اين شهر، در آن دوره پر خوف و گزند به اَحَد بود، بلند! يادى از غار حرا ، مهبط وحى

يادى از بعثت پيغمبر پاك،يادى از هجرت و از فتح بزرگ، يادى از شِعب ابى طالب و آزار قريش! شهر دين، شهر خدا، شهر رسول، شهر ميلاد على(عليه السلام) شهر نجواى حسين در عرفات ، شهر قرآن و حديث ، شهر فيض و بركات. تو قدر آب چه دانى كه در كنار فراتى. آنكه گفت لبّيك ، يعنى: خدايا! به فرمانم. امر از او، اجابت و اطاعت از من.


| شناسه مطلب: 81300