انعکاس چشمه

انعکاس چشمه بزن، نوزاد من پاهاى نازت را بر این شنها صفا و مروه و هفت آبِ عشقِ هاجرى تنها نه یکبار است حجم راه هاى سخت و تفتیده  هزاران بار خواهم رفت تا آبى شود پیدا و من با گریه ات باریده ام آن دورهاىِ دور  چه حزن و غربتى پُر گریه با من

انعكاس چشمه

بزن، نوزاد من پاهاى نازت را بر اين شنها

صفا و مروه و هفت آبِ عشقِ هاجرى تنها

نه يكبار است حجم راه هاى سخت و تفتيده

 هزاران بار خواهم رفت تا آبى شود پيدا

و من با گريه ات باريده ام آن دورهاىِ دور

 چه حزن و غربتى پُر گريه با من داشت آن صحرا

عطش روى لبانِ كوچكت با رنگ گل آميخت

 نگاهم رو به سمت آسمان مى رفت آن بالا

تمام طاقتم پاهاى دردم را تحمل كرد

و من مثل سرابى خسته مى پرسيدم از دريا

تو تنها در كنار خار و خاشاكى و سنگى سخت

 مرا بى تاب تر مى كردى از پيمودن دنيا

صداى گريه ات در انعكاس چشمه باقى ماند

 و زمزم زير پاهاى تو مى جوشيد پرآوا

فرحناز ميرزايى ـ تهران


| شناسه مطلب: 81329