زمزمه زمزم

زمزمه زمزم محمّد تقی رهبر نام زمزم در زمین یادآور کوثر در بهشت است. کیست که تشنه آب حیات کوثر باشد اما شیفته آب شفا بخش زمزم نباشد؟! زمزم، تاریخی است زنده از پیشینه ای درخشان که سرگذشت تشنه کامان عشق ازلی و راهیان کوی سرمدی را تفسیر می کند. تذکاری است

زمزمه زمزم

محمّد تقي رهبر

نام زمزم در زمين يادآور كوثر در بهشت است. كيست كه تشنه آب حيات كوثر باشد اما شيفته آب شفا بخش زمزم نباشد؟! زمزم، تاريخي است زنده از پيشينه اي درخشان كه سرگذشت تشنه كامان عشق ازلي و راهيان كوي سرمدي را تفسير مي كند. تذكاري است از بانيان كعبه موحدان، نمادي است از انقطاع و توكّل و صبر و اميد كه جلوه ايمان و رضا و تسليمِ پاك باختگان را در زلال صافي اش به تصوير مي كشد. زمزم، آب حيات جاودانه اي است كه صدها نسل خداجوي و جرعه نوش محبت را طي هزاران سال به يكديگر پيوند داده است. زمزم، جوشش چشمه فيض ازلي است در دل تفتيده صحراي سوزان حجاز و لابلاي كوه ها و صخره هاي عبوس و وادي غير ذي زرع كه سالها چشم به راه آب و آباداني نشسته تا دعاي ابراهيم در باره اش مستجاب گردد و سرانجام چنين شد كه خليل الله از خداي خود خواست: «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا  لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون.»‌و اجابت اين دعا با جوشش زمزم آغاز گشت و آنگاه دلها به سوي كعبه رو آورد و نعمت ها به اين سرزمين سرازير شد. زمزم، تبلوري است از خاطره پرهيجان مادري غريب و تبعيدي، بي كس، و بي مونس كه با تسليم در برابر حكم الهي، همسفر با كودك دلبند شيرخوارش پذيراي آزموني بزرگ شد و به وحي الهي با مأموريت خليل الله به آن وادي خشك و سوزان و در جوار بيت عتيق مأوي گزيد تا پايه گذار امّ القراي توحيد و خادمه كعبه موحّدان باشد.

زمزم، زمزمه مادري را در جوشش درون دارد كه خدايش از مأمن خويش آواره ساخت و از ديگرانش جدا نمود تا با خود پيوندش دهد و آن روز كه پرنده اي در آن ديار پر نمي زد و جنبنده اي به چشم ديده نمي شد و آن سرزمين تفتيده و خاموش در حسرت آب و آباداني مي سوخت، آن مادر تن به تقدير و تدبير الهي داد و به امر حق سر فرود آورد و گفت: اي ابراهيم! اگر مشيت الهي بر اين امر تعلق گرفته است، او ما را تنها نمي گذارد حسبناالله و آنگاه كه توشه ناچيزي از آب و غذا، كه همراه داشت، به آخر رسيد و شير در سينه اش خشكيد، بيچاره و درمانده به راه افتاد و در وادي انقطاع سرگردان شد و در حالي كه نگران اسماعيل بود و فرياد استغاثه اش در ميان كوه ها پيچيد و جز كوه، كسي به ندايش پاسخ نمي داد، آسيمه سر به طواف صفا و مروه رو آورد و هرچه جستجو كرد كمتر يافت و سراب آب بيشتر روحش را مي آزرد و جز خشونت از سنگ هاي سياه و لهيب سوزان صحرا پاسخي نمي شنيد و در اين حال كه جانش به لب رسيده بود و مرگ حتميِ اسماعيلش را لحظه شماري مي كرد، ناگاه سروش غيب ندايي بر كشيد و مدد غيبي دستگيرش شد و جبرائيل امين به ياريش شتافت و هاجر آمد كه مرگ عزيزش را ببيند اما بر خلاف انتظار بازي او با آب زمزم را ديد! اين بار اشك شوق ريخت كه خداي من رؤوف و مهربان است و وعده الهي تخلّف ناپذير! اينجا بود كه بارقه اميد درخشيد و شاهد فيض ربوبي و پيك ايزدي گرديد و از آن آزمايش بزرگ، سرخ روي و سر بلند به در آمد تا پرده دار حجاب غيب باشد و محرم حرم دوست و ملازم كعبه گردد و همانجا معتكف باشد و در آنجا جان بسپارد و آن را براي هميشه آرامگاه خويش بر گزيند و در حجر اسماعيل زيارتش نمايند و خاطره درخشانش را در ميان صفا و مروه با سعي و طواف حاجيان، طي هزاران سال تكرار كنند و صفا و مروه كه محل سعي او بود از شعائرالله گردد. كه: «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللهِ...»چرا؟ براي اينكه آنجا نماد توحيد خالص است و رمز انقطاع و تبلور عشق و جلوه صبر و باور به وعده الهي و پاياني روشن و اميد بخش براي سالكان كوي حق، تا همه بدانند كه سنت الهي چنين است كه هرگاه تمام درها به روي آدمي بسته شود و بنده مؤمن از همه جا قطع اميد كند و از همه علايق رخ برتابد و دل به درياي بي كرانه هستي بسپارد، در چنين حالتي است كه برق اميد مي درخشد و سروش غيب به صدا مي آيد و از جايي كه در انديشه آن نبوده، راه نجات گشوده مي شود و معناي آيه كريمه: «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ...»جز اين نيست. پس بايد به اضطرار رو آورد و آنگاه دعا كرد تا شاهد اجابت و رفع پريشاني شد. و اين اضطرار همان بود كه هاجر با آن دست به گريبان شد و به دنبال آن در جوشش زمزم چشمه حيات و اميد را جست و آن چيزي كه هاجر جست و حاجيان بايد بجويند چيزي فراتر از آب زمزم است كه آن آب حيات ايمان و عشق و سيراب شدن از فيض رباني است. و خدا مي خواهد به بندگان خود ثابت كند كه جز خدا و دستگيري رحمت و فضل او، چاره سازي نيست و آنان كه به غير خدا تمسك جسته اند، به لانه ناپايدار عنكبوتي چنگ زده اند. و همه بدبختي هاي بشر از اينجا نشأت گرفته است كه دل را، كه حرم دوست است، به دست نامحرم سپرده و اغيار را به جاي يار نشانده اند.

زمزم سر آغاز تكوين مكّه

تاريخ شهر مكه با زمزم آغاز مي شود. جوشش چشمه زمزم سر آغاز تحقق مشيت الهي در تكوين امّ القري و تجديد بناي قبله ناس و بيت عتيق و خانه مردم بود. خداوند با زمزم خانه خود را آباداني بخشيد؛ چرا كه هر جا آب نيست آبادي نيست؛ «وَ مِنَ الْماءِ كلّ شَيء حَيّ» حيات همه چيز به آب است. اما اين آب با ديگر آب هاي رودها و چشمه ها فرق دارد. آنها در حيات مادي و طبيعي نقش دارند، اما زمزم علاوه بر حيات طبيعي، از حيات بخشي معنوي برخوردار است و آن همه فضيلت كه براي آن گفته شده، در اين نكته نهان است. زمزم نه تنها باديه نشينان حجاز را به اين نقطه كشاند و خود نمي دانستند در اين طراحي بزرگ چه نقشي ايفا مي كنند بلكه قلوب تشنه كامان زلال معنويت و مهاجران الي الله را نيز در يك نقش اساسي تر، به آن كانون توحيد جذب كرد تا بيايند و رمز حيات و جاودانگي را با نوشيدن زلال عرفان و عشق، فراگيرند و تا جهان باقي است جام معنويت و ايمان را دست بدست براي نسل ها جاودانه سازند و شايد به همين لحاظ در سخن پيشينيان و راويان آمده است: همه آب هاي شيرين دنيا قبل از قيام قيامت بخشكد مگر زمزم كه هرگز نخشكد اين خود رمزي است از جاودانگي زمزم «وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الاَْرض»جاودانه است، چراكه در دو بعد مادي و معنوي سودمند و حيات آفرين است و كدورت ها و آلودگي ها را با آن مي بايست از جان ها و تن ها زدود و خانه دوست را طهارت كرد همان گونه كه در فتح مكه فاتحان مسلمان در ملازمت رسول مكرم (صلي الله عليه وآله) بيت الله را با زمزم از درون و برون شست و شو دادند.


| شناسه مطلب: 81566