دو رودخانه صفا

دو رودخانه صفا   حسین رمضانی فرخانی   بر بلندای صفا جای راحتی لم دادم با چفیه سر و صورتم را خشک کردم. نگاهی به روندگان و آیندگان انداختم. این آب دو رودخانه که یکی از این کوه می‌جوشد و می‌خروشد و به آن طرف سرازیر می‌شود و آن یکی از آن کوه به

دو رودخانه صفا

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" />

 

حسين رمضاني فرخاني

 

بر بلنداي صفا جاي راحتي لم دادم با چفيه سر و صورتم را خشك كردم. نگاهي به روندگان و آيندگان انداختم. اين آب دو رودخانه كه يكي از اين كوه مي‌جوشد و مي‌خروشد و به آن طرف سرازير مي‌شود و آن يكي از آن كوه به اين طرف. شعورم قد نمي دهد، كاش مي‌دانستم كه فلسفه اين عمل چيست؟  از چه زماني آغاز شده؟ از هزار و چهارصد سال پيش و يا پيش تر؟ ‌هاجر كدام سو و به كدام مقصد مي‌رفته؟ آن جا كه هروله مي‌كنند آيا همان جايي است كه‌هاجر مي‌دويده؟ اين يكي بايد اين طوري باشد. آخر آن زن تنها كه بچه اش را در آن پايين درّه در پناه يك سنگ گذاشته و دنبال آب مي‌رفته، حتماً وقتي به ته درّه مي‌رسيده كه نسبتاً هموار بوده مي‌دويده، مي‌دويده تا زودتر به آب برسد. كاش مي‌دانستم، لااقل كمي، كاش لااقل مي‌توانستم جوري براي خودم فلسفه‌اي ببافم. كاش كلمه اي، جمله اي، حرفي براي گفتن مي‌داشتم. كاش مي‌دانستم چقدر از مرحله پرتم تا به ناداني خود اشك بريزم و خودم را راحت كنم. مثل يك مجسمه بر روي اين سنگ نشسته ام و مي‌بينم كه رودخانه مي‌رود و مي‌آيد! آيا اين همه به خاطر رنج هاجر است؟ اين هاجر كيست؟! كنيزي احتمالاً مصري، به يك حساب فقيرترين، بي‌كس ترين، درمانده ترين، غريب ترين زن! حالا آن هاجر به كجا كه نرسيده! در مقامي است كه حتي حضرت محمد(ص)، علي(ع)، حسن(ع)، حسين(ع)، زهرا(س) بر گرد خانه اش طواف مي‌كنند! ياللّعجب! نه يك بار، نه دوبار كه ده‌ها بار! سلاطين، پادشاهان، ملوك و ملكه‌ها و حتي ملائكه، بر گرد خانه اش طواف مي‌كنند! نه يك بار، نه دوبار، كه هزاران بار! هزاران سال! تا ابد! عجب رازي در اين كار نهفته است! رازي بزرگ به اندازه... مي‌خواهم بگويم به اندازه راز آفرينش ولي مي‌ترسم اشتباه گفته باشم! مي‌خواهم بگويم اين راز به اندازه رحمت خداست! اگر مي‌خواهي حدود رحمت خدا را درك كني به اين راز بينديش. باز هم مي‌ترسم! ولي به خودم جرأت مي‌دهم و مي‌گويم عظمت اين راز به اندازه ناداني من است. من فكر مي‌كنم كه نادانم ولي چقدر نادانم، نمي دانم. كاش كه مي‌دانستم.

 


| شناسه مطلب: 81729