بار گناه نابخردان
بار گناه نابخردان شب، چادر سیاه خود را بر سر شهر کشیده بود. فقط صدای گامهای حارثبنمغیرةشنیده میشد که به سوی خانه خود میرفت. از کوچهای میگذشت که طنین گامهای امام صادق(علیه السلام)، او را به خود آورد. امام را در تاریکی شناخت و سلام کرد. امام
بار گناه نابخردان
شب، چادر سياه خود را بر سر شهر كشيده بود. فقط صداي گامهاي حارثبنمغيرةشنيده ميشد كه به سوي خانه خود ميرفت. از كوچهاي ميگذشت كه طنين گامهاي امام صادق(عليه السلام)، او را به خود آورد. امام را در تاريكي شناخت و سلام كرد. امام پاسخ سلامش را گفت و در يك جمله به او فرمود: «اي حارث! گناهان نابخردان شما بار خردورزان و آگاهان شما خواهد شد و آنان بار نابخردان را حمل خواهند كرد.» سپس با حارث خداحافظي كرد و رفت. اين جمله امام، فكر حارث را به خود مشغول كرد كه منظور امام از اين سخن چه بود؟ روز بعد خدمت امام رسيد، گفت: «فدايت شوم! منظور شما از اين جمله كه فرموديد بار گناهان نابخردان شما را علماي شما بر دوش ميكشند، چه بود؟ اين سخن شما مرا نگران و پريشان كرده است.» امام فرمود: «مطلب همان چيزي بود كه گفتم. بار گناهان نابخردان شما را خردورزان خواهند كشيد. چرا هنگامي كه يكي از شما كار ناپسندي مرتكب ميشود، دانايان، او را پند نميدهند و با سخنان خوب، او را از آن باز نميدارند و اندرزش نميدهند؟» حارث كه به خوبي منظور امام را دريافته بود، گفت: «زيرا اگر ما آنها را نصيحت كنيم، از ما نميپذيرند و هيچگونه حرفشنوي از ما ندارند. ما بايد با آنها چه كنيم؟» امام فرمود: «اگر چنين است، با آنها قهر كنيد و ارتباط خود را با آنان ببريد».
بحارالانوار، ج 2، ص 221.