نیستان مدینه ، آی مدینه ، آی مدینه

نیستان مدینه ، آی مدینه ، آی  مدینه دکتر عبدالحمید حسین‌نیا... نمی‌دانم چطور در این سفر کسانی هستند که خوابشان بگیرد. من تمام دیشب را چشم برهم نگذاشته‌ام و اینک در این راه که فقط وادی‌ها را می‌بینم خواب از چشم گریخته است. گاه خود را در جاده خاش و ای

نيستان


مدينه ، آي مدينه ، آي  مدينه
دكتر عبدالحميد حسين‌نيا
... نمي‌دانم چطور در اين سفر كساني هستند كه خوابشان بگيرد. من تمام ديشب را چشم برهم نگذاشته‌ام و اينك در اين راه كه فقط وادي‌ها را مي‌بينم خواب از چشم گريخته است. گاه خود را در جاده خاش و ايرانشهر احساس مي‌كنم با آن طبيعت كويري بلوچستان با هواي صاف و درخشان و پاكيزه منتها اينجا سرزميني متفاوت از بلوچستان و هر سرزمين ديگر است. در اين وادي‌هاي بي‌آب و علف كه فقط زمين است و آفتاب، گام‌هاي سنگين ابرمرد تاريخ را به وضوح احساس مي‌كنيد.  ابرمردي كه در دوران سياه جاهليت بيرق توحيد را در اين سرزمين ودر جهان برافراشت و بت‌ها كه مظاهر كفر و شرك بودند درهم شكست. اين همان راهي است كه پيامبر اكرم درنورديده و تاريخ هجرت را بنيان گذاشته است. و همين است كه مي‌گويم اين صحراي خشك و تشنه كه قدوم مبارك محمد را در دل خود مجسم كرده است با شكوه مي‌نمايد و اگرجز اين بود ما در اين شوره‌زار چه مي‌كرديم آن هم پس از پيمودن هفت كوه و هفت دريا!اتوبوس ما تلويزيون دارد ولي از اينكه مبادا تصوير اضاله‌اي به‌نمايش درآيد آن را روشن نمي‌كردند فقط يك بار برنامه اخبار را گرفتند...ساعت هشت ونيم به وقت محلي بود كه چراغ‌هاي مدينه را از دور ديدم و همان تابلوي سبز، خبر از رسيدن به شهر مي‌داد. كارواندار صلوات طلبيد و همگي صلوات دادند و آنگاه، مداح با لحني حزين آوايي سوزناك سرداد:
   مدينه، آي مدينه، آي مدينه
             چه غم‌هايي كه من دارم به سينه
شهر غرق بود در روشنايي، مناره‌ها وگنبدها از هر سو سر به آسمان ساييده و بولوارها آذين بسته از نخل‌هاي خرما، يك شهر تمام عيار مذهبي با فضايي روحاني و اين مداح چه با سوز دل مي‌خواند. در اتوبوس صداي گريه زن‌ها بلند شد و بعد مردها يك يك دستمال از جيب درآوردند و اتوبوس غرق در گريه و اشك و زاري اينك فقط راننده اندونزيايي بود كه ساكت و محزون در خيابان‌ها مي‌راند ولي وقتي به چشمان او از انعكاس برق خيابان‌ها خيره شدم. چشمان او را پر آب يافتم. ديگر طاقت نياوردم برگي از جعبه دستمال كاغذي روي داشبورد اتوبوس را برداشتم و همراه با صداي حزين مداح شروع كردم به گريستن.
***
براي ثبت‌نام حج تا آمدم بجنبم با اين برنامه درجه‌بندي كاروان‌ها كه راه انداختند مردم را تطميع كردند و همان روزهاي اول درجه يك ودو تمام شد و ما مانديم در درجه عادي كه تا زمان ما هنوز جاي خالي داشت بعد هم دوستان درآمدند كه چرا رفته‌ام در كاروان‌هاي عادي ثبت‌نام كرده‌ام اينها هتل‌هايي را مي‌گيرند كه به جاي تختخواب، تشك روي زمين پهن مي‌كنند و دلم را خالي كردند كه اتاق‌هايشان تهويه و سرما ندارد در هر اتاق چهار نفر را مي‌چپانند، هتل‌هايي مي‌گيرند كه از حرم دور است يا بالاخره دباغ و طباخ و كله‌پز را برمي‌دارند و هم اتاقت مي‌كنند. گفتم اشكالي ندارد، هنوز خيلي چيزها در زندگي هست كه از اين اقشار مي‌تون آموخت ولي از پروفسور دانشگاه نمي‌توان.
در مدينه ما را آوردند به مركزالحرمين كه مقر آن پيشاپيش در تهران معلوم شده بود و بعد هم يكي از اين پيرمردها را هم اتاقي‌ام كردند كه از همان شب اول دريافته بود من پزشك هستم مشمع‌هاي پر از داروهاي خود را رو كرد و بعد ديدم پيرمرد بسيار سرحال و سرپاييست و پاي خوب و ثابتي است براي همراهي با من براي رفتن به مسجدالنبي. براي صبح سه تا اذان مي‌زنند اذان اول كه ساعتي با وقت نماز صبح فاصله دارد در واقع اذان بيدارباش است و ما با همان اذان مثل فنر برمي‌خاستيم و به سمت مسجد مي‌دويديم.
اينجا مسجدالنبي است. حقيقي‌ترين مسجدالنبي كه در تمام بلاد اسلامي و در همه ممالك را به نام رسول اكرم مسجدالنبي كرده‌اند. اينجا خانه حضرت رسول است و همانجاست كه حضرت در آنجا مدفون است. دورتا دور مسجد سنگ‌هاي سپيد و صيقلي از جنس مرمر در وسعت بسيار زيادي مفروش شده است. روشنايي خيره‌كننده آفتاب به ويژه در صلات ظهر بر روي اين سنگ‌ها منعكس مي‌شود كه پلك‌ها جهت جلوگيري از آزار نور فقط يك نگاه تيغه‌اي از چشمان برجا مي‌گذارند من امتحان كردم ديدم كه وقتي پلك چشمان خود را مي‌بندم روشنايي شديد آفتاب را از انعكاس اين سنگ‌هاي صيقلي در چشم‌هاي خود احساس مي‌كنم. مسجد 9 مناره رفيع دارد هر يك به ابهت برج ايفل! ستون‌هايي كه دورادور محور مناره‌ها تراشيده‌اند همراه با گچ‌بري‌ها و نقش و نگاره‌ها و رنگ‌آميزي‌ها و نورافكن‌هايي كه بر آن نصب شده است جلوه معماري بي‌نظيري دارد. مي‌گويند اين مناره‌ها را ايتاليايي‌ها ساخته‌اند!...
***
از وقتي به مدينه آمده‌ام شبانه روز بيست و دو ساعت بيدارم و دو ساعت به زور مي‌خوابم. با اولين اذان مانند صبحگاه سربازي به حالت دو به سمت مسجدالنبي مي‌شتابم. تا صبح وقت زيادي مانده و لذا به بهانه‌ها وانگيزه‌هاي مختلف نماز مي‌خوانيم و بيكار نمي‌نشينيم. دو ركعت براي سلامتي مادر و دو ركعت براي همسر و فرزند و دو ركعت براي ثواب زيارت، دو ركعت براي كساني كه التماس دعا داشته‌اند. نماز نافله، نماز قضا، تا اذان مي‌خوانند و نماز جماعت شروع مي‌شود.

نمي از يمي
مناجات امام زين‏العابدين(ع):

پروردگارا! درود فرست بر محمد(ص) و آل او، و مرا تأييد كن كه با هر كس با من غش و خيانت كند در عوض با او مهرباني و راستي كنم، و هر كس از من دوري كند به نيكويي تلافي كنم، و به هركس كه مرا محروم كند بذل و عطا كنم، و با هر كس از من قطع پيوند كند در مقابل با او بپيوندم، و به محبت پردازم.

مناجات
قهقهه‌هاي مستانه ظلم و كفر و جهل

خدايا، چگونه شاهد باشم كه حق بميرد و ظم و كفر و جهل، قهقهه‌هاي مستانه سر دهد و خدا و پيغمبر را مسخره نمايد، و متكبرين دنيا نابودي حق‌پرستان را جشن بگيرند و با خيال راحت به مكيدن خون بينوايان و نابود كردن آدميان بپردازند.
شهيد دكتر مصطفي چمران


| شناسه مطلب: 81928