آیینه شرم حضور آفتاب

آیینه شرم حضور آفتاب محمد صادق تذریانعکاس طلوع آفتاب در پنجره‌های بقیع دلش را می‌برد به سرزمینی دور، بارها طلوع خورشید را دیده بود اما این بار آفتاب گویی روی در دامان خاک می‌کشید و شرم حضور داشت، انگار خورشید هم دل آشوبه می‌گیرد برای طلوع در سرزمینی

آيينه

شرم حضور آفتاب
 محمد صادق تذري
انعكاس طلوع آفتاب در پنجره‌هاي بقيع دلش را مي‌برد به سرزميني دور، بارها طلوع خورشيد را ديده بود اما اين بار آفتاب گويي روي در دامان خاك مي‌كشيد و شرم حضور داشت، انگار خورشيد هم دل آشوبه مي‌گيرد براي طلوع در سرزميني كه ستون‌هاي دين و اركان زمين را در خود جاي داده است.

آغاز: مدينه، شهر هبوط وحي
دستپاچه است، نمي‌‌داند چه كند، صلوات مي‌فرستد، مفاتيح را مي‌گشايد، مي‌بندد، اذن دخول مي‌خواند، ناتمام مي‌گذارد و دوباره صلوات مي‌فرستد، حيراني از تمام وجودش پيداست، مي‌گويد: تصوير اين گنبد سبز را بارها ديده بودم و گريستم، نمي‌دانست حضور در اينجا چنين آرامش زلالي دارد، مي‌پرسم پس چرا مضطربي. دوباره اشكهايش را با گوشه چادرش پاك مي‌كند، مي‌گويد: گاهي اوقات هر كسي حتي از احتمال شوقي شبيه همين حالاي من به گريه مي‌افتد.

سرزمين رنگ‌ها
رنگين كمان اين سرزمين، حتي بعد از 1400 سال وجود رحمهٌ للعالمين است كه در عصر آهن و انحطاط، بزرگترين تجمع بشري را هر سال رقم مي‌زند و آرامگاهش قبله‌اي مي‌شود براي خستگان دنيايي، رنگين كمان است دراين سرزمين، رنگ‌ها بيداد مي‌كنند، رنگ لباس‌ها، رنگ پوست‌ها، رنگ آدم‌هايي كه تنها و بزرگترين اشتراكشان اعتقادشان است و باورهايي كه با آن زنده‌اند، چقدر زيبايي ناب در اينجاست، همان مسلماني را كه اگر تا ديروز مي‌ديدي و رنگ چهره‌اش، دستان پينه‌بسته‌اش، كهنگي لباسش تو را نوعي از او دور مي‌كرد به بركت وجود پيامبر مهرباني دوستش مي‌داري و لبخندت را تتمه جواب سلامي مي‌كني كه او با شوق به تو  مي‌كند. مي‌خواهي بگويي: سلام خدا بر شمايي كه علي‌رغم نداشتن مظاهر مادي آمده‌ايد، سلام بر برادر و خواهران ديني من! آنان كه براي حفظ دين خدا در سرزمين خود سختي مي‌كشد.
اينجا هزار هزار نيايش است كه بر زبان جاري مي‌شود و بي‌كران استجابت است كه بر بال فرشتگان فرود مي‌آيد!

مسجدالنبي در گذر تاريخ
پيامبر در نخستين شب از ماه ربيع‌الاول سال چهاردهم بعثت از سوي خداوند براي ادامه مأموريت الهي خود عازم يثرب شد، در اين شب مشركان با طرح برنامه‌اي قصد قتل ايشان را داشتند كه علي(ع) به جاي پيامبر در بستر خوابيد و توطئه آنان را نابود ساخت و سير تاريخ دگرگون شد و عزت، قدرت و ثبات اسلام رقم زده شد.
پيامبر اسلام با طي حدود 400 كيلومتر در دوازده روز از مكه به قريه قبا رسيدند و 4 روز در قريه قبا ماندند تا امام علي(ع) و فاطمه الزهرا(س) به آنان بپيوندند، جمعه 16 ربيع‌الاول محمد مصطفي(ص) از قريه قبا رهسپار مدينه شدند. ايشان با رد قبول تقاضاهاي فراوان قبايل مختلف، شتر را مأمور يافتن مكاني براي سكونت خود كردند، شتر در كنار خانه «ابو ايوب انصاري» زانو  زد و اين مرد مفتخر به پذيرايي از خاتم پيامبران به مدت 7 ماه شد تا زماني كه ساخت مسجد و محل سكونت ايشان پايان يافت.
مساحت اوليه مسجد 70×60  زراع (برابر با 74/21/10 متر) و ارتفاع ديوارهاي آن حدود 5/2 متر بود، كه در نهايت سادگي و پيراستگي ساخته شد و شاهد ماجراهاي مهمي در طول 11 سال از هجرت پربركت پيامبر به منظور رشد مكتب انسان‌ساز اسلام بود.

مقتدران مظلوم
جلال و جمال بارگاه پيامبر تو را خيره مي‌كند، چشمانت را مي‌گرداني و هر سو ستون‌هاي برافراشته‌اي را مي‌بيني كه آرامگاه آخرين رسول و برگزيده خداوند را در بر گرفته است، هنوز حتي در پس اين ديوارها و ستون‌هاي سنگي عظيم اگر چشمانت را ببندي و با دل ببيني خانه كوچك و محقر فاطمه(س) را خواهي ديد كه در كنار خانه پدر ساخته شد و صداي گام‌هايش را مي‌شنوي كه چگونه مردانه از شرف و دين خدا و پدر حمايت كرد. بسيار سخن از مظلوميت فاطمه(س) و ائمه بقيع شنيده‌اي و حال مي‌بيني مظلوميتشان را كه چگونه قبر زهرا – دردانه آفرينش – از نظرها پنهان است و 4 سلاله بزرگوارش نيز بي‌شمع و چراغي در كنار جد خود آرميده‌اند، تنها مظلوميت علي و فاطمه و خفتگان هميشه بيدار بقيع تو را به خود مشغول نكند، و تنها پشت ديوارهاي بقيع بر مظلوميت نگريي.
درد دل‌هايت را بگو، اشك‌هايت را بريز، اما غافل نشو كه اين ستارگان درخشان خليفه اللهي، بزرگوارانه، كريمانه و صبورانه ايستادند تا من و تو امروز مسلمان باشيم.
اينجا تا فرشته شدن تنها دو بال باقي است و كمتر از قاب قوسيني به تجلي ظهور!
اينجا پشت ديوارهاي بقيع آقايمان ايستاده است! تنها ستون حيات بر زمين!
آقايي كه نبض هستي در تپش نبض اوست!
در گريه زلالت براي آمدنش دعا كن!

 


| شناسه مطلب: 81933