یادداشت لیله الرغائب مدینه
یادداشت لیله الرغائب مدینههنوز دعای کمیل شروع نشده بود، حتی دستهای نیاز بندگان برگزیده خدا در بینالحرمین به سمت و سوی آستان پرمهرش برای آن العفوهای10 گانهای که کلید هر نیایشی است، فراز نشده بود که پرواز دلهایی که عمری را در آرزوی این لحظههای ناب اشک
يادداشت
ليله الرغائب مدينه
هنوز دعاي كميل شروع نشده بود، حتي دستهاي نياز بندگان برگزيده خدا در بينالحرمين به سمت و سوي آستان پرمهرش براي آن العفوهاي10 گانهاي كه كليد هر نيايشي است، فراز نشده بود كه پرواز دلهايي كه عمري را در آرزوي اين لحظههاي ناب اشك ريخته بودند، آغاز شد.
كاش دائم دل ما از تو بلرزد اي عشق
آن دلي كز تو نلرزد به چه ارزد اي عشق
از كودكي هرگاه در مسجد و حسينيه حاضر ميشديم _چه در روزهاي روشن لبخند و در چه شبهاي سياهپوش شده دل _ هر زمان كه بر آستان اهل بيت(ع) در ميزديم، در انتهاي مجلس، دست دعا را كه بلند ميكرديم، شانههامان از اشك چنان ميلرزيد كه گويي نشستن ميان حرم نبوي و قبرستان بقيع برايمان يك آرزوي بزرگ است و در دوردستها بايد طعم بهشت و عطر ملكوت و رنگ خدا را جست؛ آنقدر از عمق جادههاي دلواپسي «آمين» شاه بيت تغزل انتهاي مجلس ائمه(ع) را بلند ميگفتيم كه شايد روزي نصيبمان شود «نشستن در بينالهلالين بينظير آفرينش...»
حالا و در آخرين شب جمعه آبان 1387 آرزوهاي كودكيمان رنگ حقيقت گرفت و تقويم را براي هميشه به نام خود ثبتكرديم؛ بيجهت نبود كه هنور دعا شروع نشده، پهناي صورت زائران را اشك، زلال كرده بود... اگر چه آن شب بركرانههاي غربي دل ما نسيم غربت چنان ميوزيد كه شايد يادمان نميماند كه سوار بر امواج آرام كدامين آمين مقبولي شدهايم و شورانگيزترين شب جمعه عمرمان را در بين الحرمين با خدا نجوا ميكنيم...
دعا كه تمام شد، پيرمرد سرش را چرخاند سمت دلرباترين حريم عاشقي و گفت: خدايا شكرت! ديگه آرزويي ندارم؛ اگه همين امشب هم مرگم برسه، خيالم راحته ... و اشك امانش نداد!
سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم او به ما مشتاق بود
ليلهالرغائب ما هم رقم خورد فقط اي كاش طعم شيرين مناجات با خدا را در ميان رنگارنگي بازارهاي مكه و مدينه به تلخي روزمرگي دنياي گذشتهمان نفروشيم كه آنوقت بدجوري كمفروشي كردهايم!