گفت شنید خدا ما را آورده اینجا
گفت شنید فندق الدخیل. ظهر یک روز آفتابی. با حال و هوای خوب معنوی. گوهرهای پربهایی به نام جانبازان. از زلالی روح و روحیة خشوع آنان لذت میبرم. آمدهام برای گپ زدن. دنبال بهانهام برای یادداشت ضعفها و شاید کمکاریها، انعکاس درخواستها و برطرف شدن توقعها.
گفت شنيد
فندق الدخيل. ظهر يك روز آفتابي. با حال و هواي خوب معنوي. گوهرهاي پربهايي به نام جانبازان. از زلالي روح و روحية خشوع آنان لذت ميبرم. آمدهام براي گپ زدن. دنبال بهانهام براي يادداشت ضعفها و شايد كمكاريها، انعكاس درخواستها و برطرف شدن توقعها. ولي فكر ميكنم، اشتباه آمدهام. اينها مرا به وادي ديگر بردهاند و حرفهايشان بوي دعا ميدهد و عرفان، همهاش شكرگذاري به درگاه خداوند از اين توفيق بزرگ كه خود را در مدينه، مسجدالنبي(ص)، بقيع و كنار قبر مادر عباس ميبينند، مادر جانباز كربلا.
گپي با زائران در كاروان جانبازان
خدا ما را آورده اينجا
زينل ايزدي جانباز پنجاه درصد قطع عضو از شهرستان ممسني فارس است. عضو سپاه پاسداران. با تحصيلاتي در حد ليسانس امور اجتماعي سال اول دبيرستان كه به جبهه رفت زخمي شد و مجروح. بعد هم با ارادهاي قوي تحصيلاتش را ادامه ميدهد و پا به دانشگاه ميگذارد. سال 83 براي عمره آمده بود سرزمين وحي.
سالها اين سفر معنوي را در انتظار بود. پا فشارياش اين بود كه همراه كاروان جانبازان مشرف شود.
خوشحال است كه آمده سفر حج، ميگويد: احساساتم قابل توصيف نيست. همه را فراموش كردهام. اميدوارم كه اين سفر نصيب همه شود. هميشه سرافراز باشيم و پايدار...
هيچ توقعي از دستاندركاران كاروان ندارد. او معتقد است دستاندركاران كاروانش شبانهروز تلاش ميكنند. از دستاندركاران بعثه تشكر ميكند. سفرة دلش را باز ميكند اولين زيارت را به زيارت به حرم نبوي رفته است و اولين دعايش عاقبت به خيري مسلمانان، سلامتي رهبر است.
همه جاي مدينه براي او زيارتگاه است و حديث دلدادگي توصيهاش نمونه بودن زائران ايراني در ميان زائران ديگر است تا همه بدانند ما مردمي هستيم با فرهنگ، متدين و متخلق به اخلاق الهي و مقيد به انجام واجبات... و ايرانيها اين را ثابت كردهاند.
***
علي عليزاده زائر ديگري است با 70 درصد جانبازي اهل شهرستان ساوه. توي عمليات مرصاد مدال افتخار جانبازي را از آن خود كرده است. اكنون ليسانس مديريت دارد و آن وقت كه پا به جبهه گذاشته بود، دانشآموز بود و دوم دبيرستاني. 9 سال از ازدواج او ميگذرد كه سه ماه پيش صاحب فرزندي شده است به نام زينب.
با همسرش آمده است زيارت. سال 82 هم آمده بود عمره، آن وقت مشكل آمد و شد داشت . اكنون اين مشكل با امكاناتي كه در اختيار گذاشتهاند برطرف شده است.
حرفهاي دلش شنيدني است: اولين زيارتم محضر رسول خدا(ص) بود، عزت اسلام و مسلمين و ظهور امام عصر(عج) دعاهايي بود كه بر زبان جاري كردم.
ويلچري را كه نشان جانبازي اوست قدر ميداند، آن را افتخار و غرور خود ميداند و ميگويد: براي دين و آيين جانباز شده است.
با همين ويلچر به بقيع رفته است، اما فاصله حضورش تا مرقد ائمه بقيع براي او آزاردهنده است... دوست دارد مرزها را بر دارند و برود كنار مزار ائمه(ع).
ميگويد: به عباس اقتدا كردهام و دوست دارم كنار مزار مادر عباس، امالبنين گريه كنم. و ديگر هيچ درخواستي ندارم. فقط دوست دارم بچههاي جانباز بيايند.
حرفهاي عليزاده رنگ و بويي از اخلاص دارد، براي همه دعا كرده است، براي ظهور و سلامتي امام عصر(عج) و مسلمانان ولي براي خود هرگز!
***
محمد مزيناني جانباز 55 درصدي است و قطع پايي و اين نشان را از سال 64 توي جزيرة مجنون با خود دارد.
حرفهايش را با محفوظاتي كه از زنده ياد دكتر علي شريعتي دارد آغاز ميكند: حج يعني آهنگ و آهنگ حركت نيز از خانة خويش به خانة خدا، حج يعني بيرون آمدن از پوسته خويش و رفتن به سوي خداوند...
حج در نظر اين جانباز خودسازي انقلابي است. برطرف كردن تمام تعلقات و بنگر اسماعيل تو كيست و بعد قرباني كن!
مزيناني مدرك فوق ليسانس ادبيات را داراست و همت و تلاش او پس از جانبازي او را به دانشگاه سوق داده، اكنون متأهل و صاحب يك فرزند است.
سفر اول، توي كاروان جانبازان لطف خداست براي او. وقتي به زيارت حرم نبوي ميرود از خدا ميخواهد: تمام مردم كرة زمين را «يخرجهم من الظلمات الي النور...» نور مطلق را خدا ميداند. همه جا را مصفا ميداند به وجود ائمه و ميگويد بايد ديد كجا روح را گره بايد زد به ائمه.
اهل دل است. توصيهاش به حقيقت است. حقيقت بين افراط و تفريط است. «الم» در اول سورة بقره شايد در همين معنا باشد. «وجعلنا امه وسطا». نبايد افراط و تفريط كرد. شيعهاي كه خاك بقيع را برميدارد افراط كرده و سني كه نميگذارد دست به ضريح بگذاري تفريط كرده است. حقيقت ديواري است كه گروهي اين طرف آن ميافتند و گروهي آن سوي...
حضورش در سرزمين وحي هنوز هم در باور او نميگنجد، ميگويد: فردي لنگ لنگان سوي كعبه ميرفت. – شايد مصداقش ما باشيم – به او گفتند به عيد قربان هم نميرسي. رفتند كعبه ديدند او زودتر از همه مشغول طواف است.
پرسيدند چطور آمدي؟ گفت شما خود آمديد ولي ما را آوردند. و من فكر ميكنم كه خدا ما را آورده است، اينجا.
***
دكتر حسن قاسميان، جانباز گنابادي است. با شصت درصد جانبازي. سنگر دوم بعد از جانبازي سنگر علم و معرفت است براي او ؛ و او هميشه شاگرد اول اين مدرسه است. اكنون متأهل است اين دوران و دوران دانشگاهي را پس از نايل آمدن به افتخار جانبازي سپري كرده است.
دكتر قاسميان كه پزشك عمومي است، خواست خدا را در آمدنش به سرزمين وحي، آشكارا ميبيند. قبلاً هم به سفر عمره آمده بود و اكنون حال و هواي زيارت او در سلامتي امام عصر(ع) و سعادت و شادابي انسانها در هر آيين و مذهبي كه هستند. براي همه دعا كرده است. براي آنها كه به او التماس دعا گفته بودند، براي سرافرازي مسلمانان و رهبر فرزانة انقلاب و در نهايت براي خودش.
مدينه براي او مصفاست به عطر دعا و مناجات و زيارت. او ميگويد: حس عجيبي در بقيع و مسجدالنبي (ص) به من دست داده است. دكتر قاسميان كلكسيوني از درد و رنج را با خود به همراه دارد. مشكل ديسك كمر. سرفههاي زياد، تپش زياد قلب و زخمهاي بدن و...
صداي مؤذن از مسجدالنبي(ص) بلند ميشود. الله اكبر و من مجبور به خداحافظي ميشوم و دلم را جا ميگذارم بين بچههاي اين كاروان.