گزارش نوای کوچ کاروان

گزارش نوای کوچ کاروان آهنگ کوچ نواخته شده است و زائران و عاشقانی که اندک اندک جمع شده بودند، با نوای کوچ کاروان، از مدینه‌النبی(ص) دل می‌کنند و کم‌کم می‌روند. دل کندن از شهر نبی‌اعظم(ص) طاقت‌سوز است و دشوار. باید بقیع را با همة تنهایی‌اش بگذاری و بگذری.

گزارش


نواي كوچ كاروان

آهنگ كوچ نواخته شده است و زائران و عاشقاني كه اندك اندك جمع شده بودند، با نواي كوچ كاروان، از مدينه‌النبي(ص) دل مي‌كنند و كم‌كم مي‌روند. دل كندن از شهر نبي‌اعظم(ص) طاقت‌سوز است و دشوار. بايد بقيع را با همة تنهايي‌اش بگذاري و بگذري. كم‌كم با كوچه پس‌كوچه‌هاي مدينه مأنوس شده بودي و محله بني‌هاشم برايت آشنا شده بود، اما چاره‌اي نداري جز دل كندن و رفتن. از همان روز نخستي كه پاي به مدينه گذاشتي و شور و شوق زيارت داشتي، مي‌دانستي كه به زودي بايد بروي. با چشم‌هاي باراني آمده بودي و حالا توشه‌اي برگرفته‌اي و دلبستگي‌هايت را همين جا در بين‌الحرمين جا مي‌گذاري و مي‌روي. خودت مي‌داني كه دلبستگي‌ها و وابستگي‌هايت را بايد براي خويش نگه‌داري. ناراحتي و غمگين ، با خود زمزمه مي‌كني.
در جهان گر لذتي هم هست در دلبستگي است
ليك دل بستن نمي‌ارزد به دل برداشتن
گاهي از اين هجران غمگيني و گاهي خوشحال. مي‌خواهي لطافت سبز را به سپيدي حضور تبديل كني. اينجا آمده‌اي تا سرسبزي را درك كني و راهي بيايي به سپيدي دل و دلت را از هر چه رنگ تعلق است آزاد كني. مي‌داني كه وقتي به كعبه هم برسي باز رسول الله(ص) را در دل خواهي داشت و ائمه بقيع (ع) را.
در دياري كه تويي بودنم آنجا كافيست
آرزوهاي دگر غايت بي‌انصافي
رو به سوي كعبه عشق
كاروان‌هايي كه بانگ كوچشان از مدينه به مكه نواخته شده است، آماده رفتن مي‌شوند. كاروانيان، از لحظه‌هايي مي‌گويند كه در مدينه بوده‌اند و حالا رو به سوي كعبة عشق دارند.
سيدرضا علوي زائري‌است از قم كه روز دوشنبه به سرزمين ابراهيم قدم خواهد گذاشت. از هجران مدينه‌النبي(ص) چشمانش اشكبار است و دلش گرفته، حرفش اين است:
انگار لحظه‌اي بود كه در مدينه بودم. چه دقايق خوبي بود و چه آرامش وصف ناپذيري داشتم. دل كندن از جايي كه با نام رسول‌الله(ص) پيوند خورده  وجودم را سرشار از اندوه مي‌كند. اما اين غم و اندوه، با رسيدن به كعبة مقصود زدوده مي‌شود.
دلم در گرو بقيع است
حسين توليتي يكي ديگر از زائراني است كه مشغول آماده كردن وسايل خود است براي سفر به بيت‌الله الحرام. گريه‌اش صدادار شده است و شرم حضور هم نمي‌تواند جلو هق هقش را بگيرد.
هنوز نيامده بايد برويم. هنوز دلم در گرو بقيع است. نتوانستم بقيع را آنچنانكه دلم مي‌خواست زيارت كنم. از دور به ائمه بقيع سلام دادن به دل من ايراني نمي‌چسبد؟ اما چاره چيست؟ تقدير ما هم اينگونه رقم خورده است. تصوير بقيع هميشه در ذهنم با غربت و تنهايي نقش بسته بود، و حالا كه از نزديك به ديدارش آمده‌ام، مي‌بينم كه تصوير درستي بوده است، اگر ائمه بقيع در ايران بودند... اگر بودند...
تنهايي بقيع را با خود مي‌برم
خانم زهرا خلج كه با همسرش، چند روزي را در مدينه سپري كرده‌اند، مي‌گويد:
يك عمري آرزوي ديدن بقيع را داشتم، در مخيله‌ام هم نمي‌گنجيد كه اين توفيق نصيبم شود، اما حالا كه بقيع را ديده‌ام، غمم چندين برابر شده، است. بقيع خيلي تنهاست... و من در اين رفتن، تنهايي بقيع را با خود به مكه مكرمه مي‌برم و از آنجا تا هميشه اين تنهايي و غربت مرا پيش از پيش رنج خواهد داد.
دل كندن يا جان كندن
همسرش آقاي محمد آرميون با اينكه سفر چندمش مي‌باشد، مي‌گويد: هر بار كه مي‌خواهم از مدينه النبي(ص)، حرم شريف نبوي و بقيع مظلوم دل بكنم و بروم، غم عالم وجودم را در برمي‌گيرد. نمي‌دانم چه آرامشي در مدينه وجود دارد كه هر بار كه قصد هجرانش را دارم، سراپايم غرق آتش مي‌شود و نمي‌خواهم از اين سرزمين دل بكنم. دل كندن از مدينه براي من، جان كندني است توصيف ناپذير.
با هر كه درباره دل كندن از مدينه سخن مي‌گويم، گويي نمك بر زخمش پاشيده‌ام. چه رمزيست در اين سرزمين كه حتي وقتي مي‌خواهي به ديار عشق، به كعبه معظم هم بروي، باز دلتنگي و دلگير... مگر در مدينه چه ‌گذشته است و زائران و عاشقان از مدينه چه ديده‌اند كه دل كندن از اين وادي برايشان طاقت‌سوز است و جانگداز... اما بايد دل كند و در دل آرزو كرد كه هيچگاه از مرحمت و لطف صاحب مدينه و ائمه بقيع محروم نشويم و اين هجران زميني و جغرافيايي به هجران روح و جان تبديل نشود و همواره دلت وصل باشد به عنايت و كرامتشان.
اي خدا اين وصل را هجران مكن
سر خوشان عشق را نالان مكن
نيست در عالم ز هجران سخت‌تر
هر چه خواهي كن وليكن آن مكن
كاتب


| شناسه مطلب: 82007