نیستان پیش به سوی خدا

نیستان پیش به سوی خداهدایت‏الله بهبودی 19/3/70بار و بندیل را جمع کردیم. دو اتوبوس کرایه شده مصری آماده بودند تا آنها را بار بزنند و ما را به سوی مکه ببرند. بار زدند و بردند، ساعت هفت، لب غروب آفتاب.نیم ساعت هم نشد که رسیدیم مسجد شجره. برای کسانی که از م

نيستان

پيش به سوي خدا
هدايت‏الله بهبودي

19/3/70
بار و بنديل را جمع كرديم. دو اتوبوس كرايه شده مصري آماده بودند تا آنها را بار بزنند و ما را به سوي مكه ببرند. بار زدند و بردند، ساعت هفت، لب غروب آفتاب.
نيم ساعت هم نشد كه رسيديم مسجد شجره. براي كساني كه از مدينه به طرف مكه حركت مي‏كنند، اين مسجد، محل ميقات است. محوطه بزرگ مسجد، پاركينگ اتوبوس حاجي‏هاست كه آنها را به رديف توي دل خود جاي داده. قبل از اينكه پايت به حياط مسجد باز شود، چپ و راست به دالانهايي برمي‏خوري كه يكي در ميان مستراحند و حمام، شيك و تازه‏ساز. حاجياني كه حال عمل به مستحب را داشته باشند، اينجا غسل مي‏كنند و خودشان را براي مُحْرِم شدن آماده. خيلي هم غسل را از مدينه با خود مي‏آورند. رد شديم. توي حياط مسجد لباس‏هاي دوخته را كنديم، همه را. بقچه بسته شده سفر قبله را باز كردم: دو حوله نازك و سفيد نخي، كفشهاي بندي روباز، كمربند پهن و كيسه‏اي كه محل سنگ‏هاي رمي بود.حوله‏ها را در دو نقش پايين پوش و بالاپوش به تن پيچيدم. كمربند پهن را كه با پرچ شكل گرفته بود، بستم به دور كمر. كفشهاي‏بندي هم به پا شد.
رفتيم توي مسجد. از حالا به بعد كم هستند آدم‏هايي كه انجماد قلبشان شروع به آب شدن نكند. به دلت كه نگاه كني، نازكتر شده. به قلب كه دست بزني لطيف‏تر شده. توي اين دو تكه پارچه، خودت را تازه‏تر مي‏بيني. فرق كرده‏اي. نه به فكر اتوي شلوارت هستي و نه به فكر كوتاهي آستين‏هاي پيراهنت. حالا آماده شده‏اي براي يك قول و قرار تازه با خدا. بايد قول‏هاي عجيبي به او بدهي. مثل اين كه ديگر به آيينه نگاه نكني، كاري كه هر روز دم به ساعت مي‏كردي. دعوا نكني، كاري كه هر روز اگر با ديگران نكني، با زن و بچه‏ات حتما... بايد فخرنفروشي، يعني پُز ندهي، كه خيلي از ما زنده‏ايم به همين. بايد نگاهت آلوده به شهوت نباشد... بايد مو و ناخنت را كوتاه نكني... و... كه روي هم 24 قول مي‏شود. و همه اين قرارها را با خدا وقتي مي‏گذاري كه نيت كني، نيت عمره تمتع. و بعد زبانت تلبيه را زمزمه كند و راهي به قلبت بيابد.
- لبيك، اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك.
همين. حالا مُحْرِم شدي.
ترس از ارتكاب به يكي از اين محارم بيست و چهارگانه، آنقدر جمع و جورم كرده كه حد ندارد. براي هر كاري كه مي‏خواهم انجام دهم.، اول فكر مي‏كنم. انگار زبانم، پاهايم و دستهايم ايستاده‏اند پشت عقل.
اذان دادند، اذان نماز عشاء. مغرب را كه نخوانده بوديم اقتدا كرديم به پيشنماز. نماز عشاء را هم خوانديم به فرادا.
- پيش به سوي خدا!
اين نداي دروني تو است. و انگار همه چيز آماده اين پيشروي است. هم به ظاهر و هم به باطن. ظاهرت امكان تظاهر را از دست داده، يكي رنگي و باطنت با آنچه كه پيش از اين بودي متفاوت شده، يك دلي. سوار اتوبوس‏ها مي‏شويم، تلبيه‏گويان، يك رنگ و يك دل. راه مكه را در سياهي پيش مي‏گيريم. زمزمه‏ها بلند است و در فضاي اتوبوس تاب مي‏خورد، موج مي‏گيرد و اوج.

نمي از يمي
امام زين‏العابدين (ع):

حق همسايه‌ات بر تو اين است كه: در غياب او نگاهبانش باشي و در حضورش او را عزيز گرامي داشته و به هنگام ستمديدگي ياري‌اش كرده و در جستجوي زشتي‌هاي مخفي او برنيايي، پس اگر بر بدي و ناروايي از او آگاه گشتي آن را بپوشاني و اگر بداني كه در امور ميان تو و خودش نصيحت و اندرز تو را قبول مي‌كند او را نصيحت كني.

مناجات
بيداري دل...

خداي بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجي كه در راه خدا تحمل كرده است پاداش مي‌دهد و ارزش هر انساني به اندازه درد و رنجي است كه در اين راه تحمل كرده است ... درد دل آدمي را بيدار مي‌كند ، روح را صفا مي‌دهد ، غرور و خود خواهي را نابود مي‌كند. نخوت و فراموشي را از بين مي برد‌، انسان را متوجه وجود خود مي كند .
شهيد مصطفي چمران

شميم آفتاب
نكاتي عرفاني از كلام امام خميني(ره)
به كوشش: غلامعلي رجايي
براي مقام دست و پا مزن
دست و پا براي به دست آوردن مقام هر چه باشد چه مقام معنوي و چه مادي – مزن به عذر آنكه مي‌خواهم به معارف الهي نزديك شوم يا خدمت به عبدالله نمايم؛ كه توجه به آن از شيطان است چه رسد كه كوشش براي به دست آوردن آن.

ترنم انتظار
نجوا با حضرت ولي‌عصر (عج)

قنوت سبز
خدا كند كه دل من در انتظار تو باشد
درون كلبه قلبم هميشه جاي تو باشد
مرا نسيم نگاهت به باغ آينه‌ها برد
خوشا كبوتر عشقي كه در هواي تو باشد
قنوت سبز نمازم به التماس درآمد
چه مي‌شود كه مرا سهمي از دعاي تو باشد
به گور مي‌برد ابليس آرزوي دلش را
اگر كه تكيه دستم به شانه‌هاي تو باشد
دراين ديار حريمي براي حرمت دل نيست
بيا حريم دلم باش تا سراي تو باشد
خدا كند كه دلم را به هيچكس نفروشم
خدا كند كه دل من فقط براي تو باشد
 
طنين نداي او
دري آخر به روي چشمهامان باز خواهد شد
دوباره روزهاي سبزمان آغاز خواهد شد
كسي مي‌آيد و هنگامه خون مي‌كند برپا
در آن هنگام، مرد از ديگران ممتاز خواهد شد
كسي مي‌آيد و شمشير مولا در نيام اوست
و برق ذوالفقارش مايه اعجاز خواهد شد
كسي كه عشق با او، شوق با او، زندگي با اوست
كسي كه با نگاهش محرم هر راز خواهد شد
مزار مادر دلخسته اش را مي‌كند پيدا
غم ديرينه اجدادي اش ابراز خواهد شد
تو اي آميزه عشق و شرف، اشراق و سرمستي
صدايت در همه عالم طنين انداز خواهد شد
به پايان مي‌رسد اين روزهاي بي سرانجامي
دوباره روزهاي سبزمان آغاز خواهد شد
مجتبي جوادي نيا

 


| شناسه مطلب: 82061