نیستان سرزمین آمرزش

نیستان سرزمین آمرزشعلی‌رضا قزوهدیشب هوا تاریک بود که رسیدیم به عرفات. اینجا شنزار نرمی است در 20 کیلومتری شرق مسجدالحرام. می‌گویند اینجا محل عبادت حضرت ابراهیم(ع) و انبیاء دیگر بوده است. در وجه تسمیه عرفات هم چند قول است. عده‌ای می‌گویند حضرت آدم(ع) و حو

نيستان

سرزمين آمرزش
علي‌رضا قزوه
ديشب هوا تاريك بود كه رسيديم به عرفات. اينجا شنزار نرمي است در 20 كيلومتري شرق مسجدالحرام. مي‌گويند اينجا محل عبادت حضرت ابراهيم(ع) و انبياء ديگر بوده است. در وجه تسميه عرفات هم چند قول است. عده‌اي مي‌گويند حضرت آدم(ع) و حوّا(ع) چون در اينجا پس از فراق طولاني همديگر را يافتند و شناختند، به اينجا گفته‌اند عرفات. عده‌اي مي‌گويند ابراهيم(ع) در اينجا نخستين خواب ذبح فرزندش را ديد و به وظيفة خود شناخت پيدا كرد به اين خاطر مي‌گويند عرفات. امروز روز «عرفه»‌است و ما از ظهر تا مغرب امروز بايد «وقوف» كنيم در اينجا. و اين نخستين منزل در حج تمتع است. عده‌اي هم مي‌گويند وقتي جبرئيل مراسم حج را به حضرت آدم تعليم مي‌داد، در پايان به او گفت: عرفت؟ يعني فهميدي؟ و به همين خاطر گفته‌اند عرفات. ديگر اينكه در شمال اينجا «جبل الرحمه» قرار دارد و نقل است كه رسول الله(ص) خطبة حجه‌الوداع را بر فراز آن كوه خواند. چادر ما بغل چادر جانبازهاست، نزديك بيمارستان جمهوري اسلامي ايران،‌ آنهايي كه قبلاً آمده‌اند حج، مي‌گويند اينجا خيلي فرق كرده، درخت‌هاي چند ساله، دستشويي‌هاي تقريباً مرتب. چادرها برق ندارند و از پنكه و اين‌جور چيزها خبري نيست. ديشب دعاي توسل خوانديم. جا براي خوابيدن هر نفر به اندازه خوابيدن در قبر و گرما بيداد مي‌كرد، ديشب تا به حال دو نفر در بيمارستان بغل دستي مرده‌اند. در همان تاريكي نمازمان را خوانديم و شاممان را خورديم و ديشب همه‌اش به مرگ فكر مي‌كردم و به عرفات، دلم مي‌خواست مي‌خوابيدم و خواب خوش مي‌ديدم، اما تا نزديك اذان صبح از گرما خوابم نبرد. جا ماندن بادبزن در تهران عجيب كار دستم داده بود. ديشب از چادر جانبازان صداي گريه مي‌آمد. دم‌دماي صبح كه چرتي زدم، خواب آبادان و خرمشهر را ديدم و خواب يك جزيره ديگر را كه تا به حال نديده بودم و مي‌گفتند ايراني‌است. چيزي از خواب دستگيرم نشد.
مي‌گويند وقتي در ماه رمضان آمرزيده نشويد، در عرفات آمرزيده مي‌شويد اگر...
اينجا هر گوشه جمعشان جمع است و مشغول خواندن دعايند.
همه چيز را دارند خراب مي‌كنند. بياباني كه بايد چادرهايش را ببيني، بايد خيمه‌هايش به چشمت بيايد حالا شده شبيه يك شهرك، با درختهايش و كسي نيست بگويد كه آخر اگر خدا مي‌خواست مي‌توانست خانه‌اش را ببرد سواحل هاوايي علم كند و ميقاتش را ببرد كنار آبشار نياگارا، چرا آورد اينجا؟
در جبل الرحمه، سر كوه غوغايي‌ست. از صبح تا به حال هليكوپترها همينطور مي‌چرخند و عكس مي‌گيرند.
دكتر [مرحوم] شهيدي و دكتر صادق آيينه‌وند را هم ديدم. دكتر شهيدي مي‌گفت: برو شهداي فخّ، اطراف مكّه. برو مسجد شق‌القمر، از صفا بالاتر.
بعد هم رفتيم سراغ كاروان دوستم مصدق، صبح رسيده بودند. رضا اصفهاني را هم ديدم. دوباره از خاطراتش با شريعتي و حسينية ارشاد مي‌گفت و اينكه دورة نمايندگي‌اش هر چه گفته‌اند برو حج نيامده، تا اينكه امسال پس از هشت، نه سال نوبت، صدهزار تومان داده و آمده حج!
امروز عصر دعاي عرفه مي‌خوانيم و شب كنده مي‌شويم به سمت مشعرالحرام.
خيمه‌هاي افتاده در غروب عرفات مرا ياد غروب روز عاشورا مي‌انداخت. ديگر اينكه مدام اين بيت بيدل دهلوي را زمزمه مي‌كردم .
نيست در اين انجمن محرم عشق غيور
ما همه بي‌غيرتيم، آينه در كربلاست!
به قول شيخ سعيد شعبان، عرفات، وقوف در كل حيات است و من همة عمرم را ريخته بودم در ظرف تنگ و شيشه‌اي يك نصفه روز، كه از ظهر امروز شروع مي‌شد تا غروب ادامه داشت و نگاه مي‌كردم به باده‌اي كه نه صافي بود و نه كافي. يك قطره بود شايد، ريخته شده در يك حباب بزرگ، و پر شده بود از حُبّ دنيا. حبابي كه داشت مي‌تركيد...

نمي از يمي
بخشي از دعاي امام زين‌العابدين (ع) در روز عرفه

خدايا!... مرا از خود دور مكن، چونان كسي كه از چشم تو افتاده، و مُهر پستي و خواري از جانب تو بر او خورده است، بلكه دست مرا بگير كه گرفتار سقوط افتادگان در عذاب، هراس منحرفان و لغزش فريب خوردگان و گرداب هلاك شدگان نگردم.


مناجات
عشقي كه به معشوق داشتم

بار الها! من از ترس جهنم به جبهه نيامده‌ام بلكه به خاطر عشقي كه به معشوق داشتم به جبهه آمدم و به خاطر عشقي كه به حسين(ع) و يارانش داشتم خواستم كه ادامه دهنده راه آن حضرت باشم و مرگ در رختخواب را ذلت مي‌دانم.
شهيد حسين مهرابي


شميم آفتاب
نكاتي عرفاني از كلام امام خميني(ره)
به كوشش: غلامعلي رجايي
آنان كه دل به ديگري دهند
آنان كه دل خود را به ديگران دهند، و نقطه اعتمادشان به موجود ديگر جز ذات مقدس حق باشد، و در امور خود چشم اميد به كسي ديگر داشته باشند، و گشايش كار خود را از غير حق طلب كنند، آنها از حقيقت ايمان تهي و از نور ايمان خالي هستند.

ترنم انتظار
نجوا با حضرت ولي‌عصر (عج)
آكنده‌ام از مهر
عمري است تا آكنده‌ام از مهر، سينه
پالوده‌ام اين دشت را از تخم كينه
بازار ناپاكي شكستي سخت برداشت
تا پايه شوق تو محكم شد به سينه
آراستم با جامه عشق تو دل را
پيراستم از جامه‌هاي وصله پينه
بدگوهري‌ها را پراكنديم از دل
از گوهر عشق تو پر شد اين خزينه
هر اضطرابي را زلوح دل ستردم
چون بي قرار تو شدم، آمد سكينه
جز جان و دل چيزي به پاي تو نريزم
شرمنده‌ام اين است در دست كمينه
سيد محمد حكاك

طبيب روان‌هاي بي قرار
بنماي رخ كه گلشن جان از تو خرم است
اي ماه من كه روي تو خورشيد عالم است
باز آ كه از فراق تو اي مهر جانفروز
صبح زمانه تيره تر از شام ماتم است
دور از حريم وصل تو اي كعبه اميد
چشمم بسان چشمه جوشان زمزم است
اي از تو جمع خاطر شوريدگان ببين
كار جهان زفتنه ايام در هم است
اي خادم در تو سليمان، ببين كنون
در دست ديو فتنه گر قرن، خاتم است
باز آي و بازگير ز اهريمنان نگين
اي آنكه نقش خاتم تو اسم اعظم است
باز آي اي طبيب روان‌هاي بي قرار
برخستگان ، غمزه لطف تو مرهم است
محمود شاهرخي


| شناسه مطلب: 82097