گزارش: ندبه‌های دلتنگی

جمعیت تمام محوطه هتل قصرالدخیل – بعثه مقام مظم رهبری در مدینه- را فرا گرفته بود. انگار دعای کمیل شب گذشته آن قدر دلچسب بوده که مردم را صبح زود برای شنیدن دعای ندبه به اینجا کشانده است. به دورو برم نگاه می‌کردم. از نوجوانان 15 و 16 ساله تا پیرمردان 60 ساله

جمعيت تمام محوطه هتل قصرالدخيل – بعثه مقام مظم رهبري در مدينه- را فرا گرفته بود. انگار دعاي كميل شب گذشته آن قدر دلچسب بوده كه مردم را صبح زود براي شنيدن دعاي ندبه به اينجا كشانده است. به دورو برم نگاه مي‌كردم. از نوجوانان 15 و 16 ساله تا پيرمردان 60 ساله همه با چشم‌هاي منتظر نشسته بودند. عطر انتظار فضا را پركرده بود.

بويژه آنكه حج امسال به «حج و انتظار» نامگذاري شده است. حضور زنان هم سيار پرشور بود آن قدر كه بخشي از جمعيت آنها را به سالن طبقه بالا هدايت كردند. نغمه‌هاي گرم حاج صادق آهنگران همانا و شكستن بغض گلوها همان. شايد برخي ياد دعاي ندبه شهر خودشان افتاده بودند و دوستان و همشهريان كه الان در دعاي خود، به ياد آنهايي كه در مدينه‌اند آه حسرت مي‌كشند و حالا زائري كه با كوله باري از التماس دعاي خانواده و دوستان و همشهريان ، مدينه آمده و در چند صد متري روضه نبوي و قبرستان بقيع اشك مي‌ريزد. در ميان حج اولي‌ها شور و حال عجيبي دارند و از اشكي كه پهناي صورتشان را پركرده مي‌تواني حدس بزني! دعا تقريبا به نيمه خود رسيده است و يكي دو جمله از زبان كريم اهل بيت، امام حسن مجتبي(ع) ديگر بار بغض‌ها را مي‌تركاند: با چاه علي گفت غمش اما من/ نشنيد كسي درد دلم حتي چاه! نمي‌دانم چرا هر وقت نام امام مجتبي(ع) زينت محفل مي‌شود، حال و هواي عجيبي حاكم مي‌شود! و حالا مداح محفل به اين جمله مي‌رسد:

«اين الحسن و اين الحسين...» و سپس نقل آل جمله مشهور از امام حسن مجتبي(ع): لايوم كيومك يا اباعبدالله. كتابچه‌هاي دعا با حروف ريز همراه است و پيرمردها را مي‌بيني كه عينك خود را بر چشم زده‌اند و گاه با چه سختي و وسواسي عبارات دعا را مرور مي‌كنند.

دعا رو به پايان است اما اشكها هرگز! ميكروفن را جلوي آقاي حاج عباس حيدرزاده مي‌گذارند و او شروع مي‌كند: دلم از دوري رويت قرار و تاب ندارد... اين شعرهاي ساده اما پرمغز در صحبگاهان، تلاطمي در روح ايجاد مي‌كند كه گاه تا سالها ادامه مي‌يابد. به اين بيت مي‌رسد: به اشك ديده نوشتم هزار نامه برايت/ مگر كه نامه بيچارگان جواب ندارد؟! حس مي‌كني كه حرف‌هاي دلت را به امام زمان(عج) زده‌اي. حس مي‌كني كه انتظار آن حضرت چيزي فراتر از اشك گريه صرف است؛ انتظاري جاري و ساري در زندگي‌ات شده است؛ انديشه‌اي كه با آن صبح را به شب مي‌رساني و شب را به صبح!

وقت روضه آخر مجلس است، و چه روضه‌اي بهتر از روضه ابوالفضل العباس(ع)، آن هم با ياد كرد قبري در قبرستان بقيع: ام البنين. زن قهرماني كه همه هستي‌اش را نثار علي (ع) و فرزندش حسين(ع) كرد و تا پاي جان از آنان حمايت كرد. قهرمان زن! و سپس اين بيت كه آتشي در دلت به پا مي‌كند: نمي‌داني كه با دست بريده / ز روي اسب افتادن چه سخت است! و حس مي‌كني سراسر مدينه، عطر كربلا گرفته است و ناخودآگاه از خدا مي‌خواهي كه كربلا را نصيبت كند. به پيرمرد كنارم نگاه مي‌كنم: ديگر نمي‌تواند خود را كنترل كند و با صداي بلند گريه مي‌كند، به طوري كه اطرافيان را خيره كرده است. راستي عشق ما ايرانيها به ابوالفضل العباس(ع) مثال زدني است. فداي دستان بريده‌اش!

حالا ساعت هشت و ربع است و محفل تمام شده است. در گوشه‌اي از سالن سي دي دعاي كميل ديشب عرضه مي‌شود و نمي‌داني كه چقدر ازدحام در آنجا زياد است. حالا مي‌خواهم ديدگاه‌هاي مستمعان را جويا شوم. جانبازان مقدم‌اند. عبدالرضا قندهاري از اصفهان آمده است. جانبازي كه بر روي ويلچر نشسته است، مي‌گويد: دعاي ندبه خوبي بود. اميدوارم دعاهايي كه در پايان جلسه شد، خداوند به اجابت برساند و هر چه سريعتر آقايمان ظهور كند و مشكلات كشورها و مسلمانان آنها به زودي حل شود. غلامرضا جنت فر هم جانباز ديگري است كه از مشهد آمده است وبراي اولين بار به حج تمتع آمده است و اميدوار است هر كسي يك بار بتواند به اين سرزمين بيايد.

زائر ديگري از مشهد آمده و مي‌گويد اميدوارم، خدا قبول كند: حجت الاسلام عبدالرضا مظفري، روحاني كارواني است و از شاهرود آمده است. مي‌گويد: روح انسان با دعا سيراب مي‌شود و سرشار مي‌گردد. از همه دست اندركاران تشكر مي‌كند. اما پيرمردي كه گوشه سالن ايستاده است؛ محمد خداوردي است . مي‌گويد: در مدينه با شهرستان ما خيلي دعا متفاوت است. بغض گلويش را مي‌فشارد و ديگر نمي‌تواند سخن بگويد. اشك سراسر چشمش را فرا گرفته، مي‌پرسم: سفر چندمتان است؟ به زحمت با صداي لرزان جواب مي‌دهد: سفر اول!

زائر ديگر مي‌گويد: اين همايش فرهنگي و ملي است و اميدوارم تداوم يابد . از شهريار زائر جواني به نام شاه ميري مي‌گويد: اميدوارم اين دعا مقدمه‌اي براي هفته آينده باشد كه به مكه مي‌رويم و آماده اعمال مي‌شويم.

كاروان جانبازان با ويچلرهايي كه نماد يك دنيا مقاومت و ايثاراست در كنار سالن ايستاده‌اند. مردم كنار آنها جمع شده‌اند و سرود دسته جمعي مي‌خوانند و آنان را بدرقه مي‌كنند. ناخودآگاه ياد شهدا مي افتي و عطر و بوي آنها را حس مي‌كني. شهيداني كه رفتند و عزت را براي ما به ارمغان آورده‌اند. همان زائران حقيقي مدينه!


| شناسه مطلب: 82274