کوچ پروانه ها عظمت حج
عظمت حج حج چیست؟ حج، تمامی اسلام است. اسلام با کلمات، قرآن است و با انسانها، امام، و با حرکات، حج. چنین مینماید که خدا هر چه را که خواسته است به آدمی بگوید یکجا در حج ریخته است اما حج، در یک نگرش کلی سیر وجودی انسان است به
عظمت حج
حج چيست؟ حج، تمامي اسلام است. اسلام با كلمات، قرآن است و با انسانها، امام، و با حركات، حج. چنين مينمايد كه خدا هر چه را كه خواسته است به آدمي بگويد يكجا در حج ريخته است اما حج، در يك نگرش كلي سير وجودي انسان است به سوي خدا و در يك كلمه شبيه آفرينش، و در همان حال شبيه تاريخ، و در همان حال شبيه توحيد، و در همان حال شبيه مكتب، و در همان حال شبيه امت، و... بالاخره حج نمايشي رمزي است از آفرينش انسان و نيز مكتب اسلام كه در آن كارگردان: خداست و زبان نمايش: حركت، و شخصيتهاي اصلي: آدم(ع)، ابراهيم(ع)، هاجر(س) و ابليس، و صحنهها: منطقه حرم و مسجدالحرام، مسعي، عرفات و مشعر و مني، و سمبلها: كعبه، صفا، مروه، روز، شب، غروب، طلوع، بت، قرباني و جامه، و آرايش: احرام، حلق، تقصير، و نمايشگران؟ فقط يك تن، تو! هر كه هستي، چه زن، چه مرد، چه پير، چه جوان، چه سياه، چه سفيد، همين كه در اين صحنه شركت كردي نقش اول را داري. هم در شخصيت آدم و هم ابراهيم(ع) و هم هاجر(س). چه، اينجا سخن از تشخص نيست، حتي جنسيت مطرح نيست، فقط يك قهرمان هست و آن انسان! حركتي است كه در آن يك تن نقش همه را بر عهده دارد! همه سال، همه انسانهاي ابراهيمي روي زمين به شركت در اين نمايش شگفت دعوت ميشوند ! هر كه بتواند از هر كجاي دنيا خود را در موسم برساند، وارد صحنه ميشود و نقش اول را به عهده ميگيرد، قهرمان صحنه ميشود و همه نقشها را خود بازي ميكند. اينجا تجزيه نيست، درجهبندي نيست، تشخص نيست، همه يكي هستند و آن يكي همه، اسلام انسانها را اينچنين ميبيند: من قتل نفسا بغير نفس او فساد في الارض فكأنما قتل الناس جميعا، و من احياها فكأنما احيا الناس جميعا.
پرداختن قرضها، شستوشوي كدورتها، آشتي قهرها، تسويه حسابها، حلال طلبي از ديگران، پاك كردن ثروتت، اندوختههايت، يعني كه در اينجا ميميري، انگار ميروي، رفتني بيبازگشت، رمزي از لحظه وداع آخرين، نمايشي از قطع همه چيز براي پيوستن به ابديت، و بنابراين: وصيت! يعني كه مرگ، تمريني براي مرگ، مرگي كه روزي تو را به جبر انتخاب ميكند! و اكنون هنگام در رسيده است، لحظه ديدار است، ذيحجه است، ماه حج، ماه حرمت، شمشيرها آرام گرفتهاند، و شيهه اسبان جنگي و نعره جنگجويان و قدارهبندان در صحرا خاموش شده است. جنگيدن، كينه ورزيدن و ترس، زمين را مهلت صلح، پرستش و امنيت دادهاند. خلق با خدا وعده ديدار دارند، بايد در موسم رفت به سراغ خدا نيز بايد با خلق رفت. صداي ابراهيم(ع) را بر پشت زمين نميشنوي؟ «و أذن في الناس بالحج يأتوك رجالا و علي كل ضامر يأتين من كل فج عميق». در ميان مردم اعلام حج كن، با پاي پياده و بر پشت هر شتر لاغري به سراغت خواهند آمد. از دوردست صحراهاي عميق به سويت ميشتابند! ميبيني كه سيماي حج، بر خلاف آنچه مينمايد و ميبينيم، سيمايي است مردمي و نه اشرافي! پاسخگوي اين دعوت، در درجه اول پيادههايند و در درجه دوم سوارهها، اما نه سواران بر هائل هيونهاي جنگي و تيزتكان زرين افسار اشرافي، كه زائراني بر ضامر، كه لاغري مركبشان طبقه راكبشان را حكايت ميكند! و تو اي كه هيچ نيستي، از تنگناي زندگي پست و ننگين و حقير دنيا، از حصار خفه و بسته فرديت نفس، خود را نجات ده، روح خدا را بجوي، از خانه خويش، آهنگ خانه او كن، به ميقات رو، كه او در خانهاش تو را منتظر است، تو را به فرياد ميخواند، و تو دعوتش را لبيك گوي!