یادداشت زائر در گذر راه دوست

 در گذر راه دوست کم کمک دل خانه حسرت شده خانـــه ی نا قابل حضرت شـــــده ... حکایتی است حکایت هجران . می خواهم صدایت کنم، دوست دارم نگاهت کنم . هر شب دعایت کنم . ای که مرا از یاد نمی بری آیا به سوی تو راهی هست ؟ ای آرام جان، آیا تو را مقصد و منز

 در گذر راه دوست

كم كمك دل خانه حسرت شده خانـــه ي نا قابل حضرت شـــــده

... حكايتي است حكايت هجران .

مي خواهم صدايت كنم، دوست دارم نگاهت كنم . هر شب دعايت كنم .

اي كه مرا از ياد نمي بري آيا به سوي تو راهي هست ؟ اي آرام جان، آيا تو را مقصد و منزلي هست ؟

اي مقصود من، آيا تو را نشاني هست ؟ به كجا در پي تو باشيم ؟ از كدام ره مي گذري كه خاك قدومت را توتياي ديدگان سازيم ؟ در كدامين حرم ساكني كه نمازمان را با قامت دلرباي تو قامت بنديم ؟

مبدا و معاد ، كشتي نجات و اي پناه كائنات . مي دانم كه حيات و ممات بسته به وجود توست .

وَبِيمنه رُزِق الوَري و َبِوجودِه ثَبَتَتِ الارضُ وَ الَّسماء.

اميد آرزومندان، تا كي به تمناي وصال تو حيراني و سرگرداني ؟

مريم مدرس غروي


| شناسه مطلب: 82423