رواق روشنی بقعه‌اى فاضل

بقعه‌ای فاضل آورده‌اند که ابراهیم خواص گفته است: یحیی معار رازی را برادری بود به مکه. او در آن‌جا مجاور بنشست و نامه‌ای به یحیی نوشت که مرا سه چیز در دنیا آرزو بود، دو یافتم و یکی مانده است. دعا کن تا خدای تعالی آن نیز مرا کرامت کند. مرا آرزو بود که آخر

بقعه‌اي فاضل

آورده‌اند كه ابراهيم خواص گفته است: يحيي معار رازي را برادري بود به مكه. او در آن‌جا مجاور بنشست و نامه‌اي به يحيي نوشت كه مرا سه چيز در دنيا آرزو بود، دو يافتم و يكي مانده است. دعا كن تا خداي تعالي آن نيز مرا كرامت كند. مرا آرزو بود كه آخر عمر خويش به بقعه‌اي فاضل بگذرانم، به حرم آمدم كه فاضل‌ترين بقعه‌هاست. و نيز مرا آرزو بود كه خادمي برايم باشد تا خدمتم كند، خداوند كنيزكي عطا كرد. آرزوي سومم اين است كه پيش از مرگ تو را ببينم. دعا كن تا خداي تعالي مرا اين كرامت روزي كند. يحيي جواب نوشت: اما آنكه گفتي مرا آرزوي بهترين بقعه بود و يافتم، تو بهترين خلق باشي، به هر بقعه‌اي كه خواهي باش كه بقعه به مردان عزيز شود نه مردان به بقعه (صرفِ در حرم و بيت الله الحرام بودن برايت سودي ندارد، مگر اينكه واقعاً از اين فيض يزداني بهره‌مند گردي) و اما آنكه گفتي: مرا خادمي آرزو بود و بيافتم، اگر در تو مروت و جوانمردي بود، خادم حق را خادم خود نگردانيدي و او را از خدمت خداي باز نداشتي و به خدمت خويش مشغول نگردانيدي. مخدومي از صفات حق است و خادمي از صفات بنده و بنده را صفت حق آرزو كردن عيب است.

اما آنكه گفتي: مرا آرزوي ديدار تو است، اگر تو را از خدا خبر بودي، از منت ياد نيامدي (ولي در آن مكان مقدس باز از غير ياد مي‌كني). با حق چنان كن كه تو را هيچ برادر ياد نيايد كه چون او را يافتي به من هيچ حاجتي پيدا نخواهي كرد و اگر او را نيافته اي، از من تو را چه سود.

داستان عارفان، ص 71 (شرح تعرف، ج 1، ص 171).


| شناسه مطلب: 82642