نخستین گفت و گوی صمیمانه میقات حج با نماینده محترم ولی فقیه در امور حج و زیارت

شفابخشی حج مجتبی کلباسی چکیده مطالعه در بارة حج و ابعاد گوناگون آن، به ویژه مطالعة آیات و روایات حج، این نکته را روشن می ‌ سازد که حج دارای آثاری شگرف در علاج گرفتاری ‌ های روحی و روانی، فکری و آسیب ‌ های اجتماعی است این نوشتار بر آن است تا با بررسی

شفابخشي حج

مجتبي كلباسي

چكيده

مطالعه در بارة حج و ابعاد گوناگون آن، به ويژه مطالعة آيات و روايات حج، اين نكته را روشن مي سازد كه حج داراي آثاري شگرف در علاج گرفتاري هاي روحي و رواني، فكري و آسيب هاي اجتماعي است اين نوشتار بر آن است تا با بررسي بخشي آسيب ها و چگونگي علاج آن در حج، گوشه اي از آثار اين ركن بزرگ اسلام را مطرح سازد؛ باشد كه اهل نظر با دقت و تأمل بيشتر، زواياي اين بحث را بهتر و بيشتر بكاوند و آن را به صورت شايسته تر مطرح سازند.

كليد واژه ها : فلسفه و اسرار حج، آسيب هاي روحي و رواني، آثار اخلاقي حج و فلسفه عبادات.

مقدمه

موضوع فلسفه، اسرار وآثار عبادات، از ديرباز مورد توجه مردم بوده است. از همين رو، قرآن و روايات، پاسخ اين نياز را داده و در آيات متعدد و روايات فراوان به آن پرداخته شده است. دانشمندان نيز در اين عرصه، آثار مكتوب گران سنگي را به يادگار گذاشته و هركدام با روشي به اين موضوع پرداخته اند.

نوشتار حاضر، گامي هرچند كوچك در اين مسير برداشته و در صدد است تا از زاويه اي ويژه به برخي از آثار و حكمت هاي حج بپردازد و آن، بررسيِ تأثير مناسك حج در درمان آسيب هاي روحي و رواني است.

شفابخشي حج

انسان، مركّب است از روح و جسم و از هر دو جهت نيازمند سلامت مي‌باشد. بشر در طول تاريخِ پرفراز و فرود خود، به دنبال كسب اين سلامت بوده و براي آن سرمايه‌گذاري‌هاي بزرگي كرده است.

سلامت جسم و سلامت روح

داشتن سلامتِ جسماني، مرهون برنامه داشتن و اجراي آن است. تغذيه سالم، ورزش، تحرك جسماني و مراقبت مستمر از جمله شرايط اين سلامت است.

هم‌چنان‌كه سلامت جسمي نيازمند برنامه است، سلامت روحي نيز محتاج آن است.

از جمله مقدمات ضروري براي تحصيل اين سلامت، شناخت آسيب‌ها، دردها و درمان‌ها است.

علاّمة طباطبايي در اين مورد مي‌نويسد:

«فللإنسان صحّة و استقامة روحية معنوية كما أن له صحّة و استقامة جسميّة صورية، و له أمراض و أدواء روحية باختلال أمر الصحة الروحية كما أن له أمراضاً و أدواء جسمية باختلال أمر الصحة الجسمية و لكل داء دواء و لكل مرض شفاء».

«انسان داراي سلامت و استقامت روحي و معنوي است؛ چنان كه داراي سلامت و استقامت جسمي و ظاهري است. براي روح نيز بيماري‌ها و داروهايي است كه به هنگام اختلال در سلامت آن تجويز مي‌شود؛ همان‌گونه كه در مورد بيماري‌ها و سلامت جسماني نيز چنين است. براي هر دردي، دوايي و براي هر بيماري شفايي است.»1

اهميت شناخت آسيب هاي روحي و فكري

خسارت آسيب‌هاي روحي و فكري به مراتب بيشتر از آسيب‌هاي جسمي است. علاوه بر اين كه دردهاي روحي، هم به لحاظ تشخيص و هم به جهت درمان، بسيار دامنه‌دارتر از بيماري‌هاي جسمي است.

با بررسي ريشة جنايات و بحران‌ها در زندگي بشر، درمي‌يابيم كه آسيب‌هاي اخلاقي و فكري از مهم‌ترين ريشه‌هاي اين انحرافات است. بنابراين، شناخت آسيب‌ها و راه‌هاي درمان آن، ضرورتي اجتناب ناپذير است.

در معارف اهل بيت: ريشة كفر ـ كه مهم‌ترين آسيب است ـ آفت‌هاي اخلاقي و رواني دانسته شده است. امام صادق(ع) در اين باره فرموده است:

«أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلاَثَةٌ: الْحِرْصُ وَ الاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَدُ، فَأَمَّا الْحِرْصُ، فَإِنَّ آدَمَ (ع) حِينَ نُهِيَ عَنِ الشَّجَرَةِ، حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَي أَنْ أَكَلَ مِنْهَا وَ أَمَّا الاسْتِكْبَارُ فَإِبْلِيسُ حَيْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لآِدَمَ فَأَبَي وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَيْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ».

«ريشه‌هاي كفر سه چيز است؛ حرص، استكبار و حسد. آنگاه كه آدم(ع) از خوردن ميوة درخت ممنوع شد، حرص او را وادار كرد تا از آن تناول كند. وقتي ابليس مأمور شد بر آدم سجده كند، استكبار و خود بزرگ‌بيني‌اش موجب شد كه از اين فرمان سر باز زند و حسد موجب گرديد يكي از دو فرزند آدم، ديگري را بكشد.‏»2

البته كفرِ مطرح شده در اين روايت، كفرِ عملي است ولي در هر صورت كفر است و مي‌تواند به مراحل بالاتر نيز منتهي شود.

قرآن كتاب شفا

از نام‌ها و اوصاف قرآن كريم، شفا است:

( يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُديً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ ).3

«اي مردم، به يقين، براي شما از جانب پروردگارتان اندرزي و درماني براي آنچه در سينه‏هاست و رهنمود و رحمتي براي گروندگان [به خدا] آمده است.»

( وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً ).4

« و ما آنچه را براي مؤمنان ماية درمان و رحمت است، از قرآن نازل مي‏كنيم، و [لي‏] ستمگران را جز زيان نمي‏افزايد.»

( وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُديً وَ شِفاءٌ وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ في‏ آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًي أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ ).5

«و اگر ما، قرآن را به زبان عجمي (غير عربي) مي‌فرستاديم، به يقين كافران مي‌گفتند: چرا آيات اين كتاب به تفصيل نيامده است؟ چرا (كلمات) آن عجمي و (مخاطب آن) عرب است؟ به آنان بگو، اين قرآن براي اهل ايمان هدايت و شفاست و كساني كه ايمان نمي‏آورند در گوششان سنگيني است و سبب كوري چشم آن‌هاست. گويا آن‌ها را از جاي بسيار دور صدا مي‌كنند.»

علي(ع) در باره شفاخواهي از قرآن مي‌فرمايد:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَي أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لاَ لأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًي فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ وَ اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَي لأْوَائِكُمْ فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَيُّ وَ الضَّلاَلُ فَاسْأَلُوا ا للهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَيْهِ بِحُبِّهِ وَ لاَ تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَي ا للهِ تَعَالَي بِمِثْلِه». 6

«بدانيدكه هيچ كس پس از داشتن قرآن، فقر (معنوي) ندارد وبراي هيچ كس پيش از آن، غنا وتوانگري (معنوي) نيست؛ پس شفاي دردهاي خود را ازآن بخواهيد و در سختي‌هاي خود از آن ياري جوييد، كه در آن شفاي بزرگ‌ترين درد، يعني كفر و نفاق وگمراهي است؛ از خدا به وسيله قرآن چيز بخواهيد و با دوستي قرآن رو به خدا كنيد.»

علاّمة طباطبايي(ره) دربارة شفابخشي قرآن، چنين نگاشته است:

«و عدّ القرآن شفاء و الشفاء إنّما يكون عن مرض دليل علي أن للقلوب أحوالاً نسبة القرآن إليها نسبة الدواء الشافي إلي المرض، و هو المستفاد من كلامه سبحانه حيث ذكر». 7

«خداوند قرآن را شفا شمرده و چون شفا در پي بيماري است، بر اين مطلب دلالت دارد كه قلب‌ها حالاتي دارند كه نسبت قرآن به آن همانند نسبت داروي شفابخش به بيماري است.»

فخر رازي در توضيح اين شفابخشي مي‌نويسد:

«إنّ محمّداً ـ صلّي ا لله عليه و سلّم ـ كان كالطبيب الحاذق، و هذا القرآن عبارة عن مجموع أدويته التي بتركيبها تعالج القلوب المريضة». 8

«همانا محمد(ص) مانند طبيب حاذق بود و اين قرآن عبارت است از مجموع داروهايي كه با تركيب آن دل‌هاي بيمار درمان مي‌شود.»

كيفيت درمان با قرآن

درمان با قرآن چگونه صورت مي‌پذيرد؟ چگونه مي‌توان از اين درمان بهره برد؟ اين درمان‌ها را از يك منظر مي‌توان به دو بخش تقسيم كرد:

الف: درمان هاي نظري(شناختي)

بي گمان مقدمة هر انحرافي، انحراف در فكر است. از اين رو، اصلاح انديشه و رهانيدن آن از دام بيماري‌ها، اقدامي لازم و ضرورتي اجتناب ناپذير است. قرآن كريم با ارائة معارف حق، به درمان اين بيماري‌ها مي‌پردازد.

تلاوت قرآن و تدبّر در آيات آن، مقدمه اي براي به دست آوردن اين علاج است، بيماري‌هايي چون شرك، كفر و نفاق از جمله اين موارد هستند.

ب : درمان هاي عملي

اين نوع درمان، با به كاربستن برنامه‌هاي عملي حاصل مي‌گردد. برنامه‌هايي مانند نماز، روزه، انفاقات و حج، از موارد اين نوع درمان به شمار مي‌روند. از پيامبرخدا(ص) در اين باره چنين نقل شده است:

«يَا عِبَادَ ا للهِ، أَنْتُمْ كَالْمَرْضَي، وَ ا للهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ كَالطَّبِيبِ، فَصَلاَحُ الْمَرْضَي فِيمَا يَعْلَمُهُ الطَّبِيبُ وَ يُدَبِّرُهُ بِهِ، لاَ فِيمَا يَشْتَهِيهِ الْمَرِيضُ وَ يَقْتَرِحُهُ، أَلاَ فَسَلِّمُوا لِلهِ أَمْرَهُ تَكُونُوا مِنَ الْفَائِزِين‏». 9

«اي بندگان خدا! شما مانند بيمارانيد و خداوند عالميان همانند طبيب و مصلحت بيمار در دانسته‌هاي طبيب و تدبير او است نه در آن‌چه بيمار آن را مي پسندد، پس كار خدا را به او واگذاريد تا از رستگاران شويد.»

درمان با حج و عبادات

براي نمونه، اضطراب و ناآرامي از مهم‌ترين گرفتاري‌هاي روحي و رواني بشر است. قرآن مجيد درمان آن را در پناه ياد خداوند امكان‌پذير مي‌داند؛ ( الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ ا للهِ أَلا بِذِكْرِ ا للهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ).10

و كساني را كه از ذكر رويگردان مي‌شوند، دچار زندگي تنگ مي‌داند؛ ( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي‏ ).11

آن‌گاه براي عملي شدن ذكر برنامه مي‌دهد: ( إِنَّني‏ أَنَا ا للهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري ).12

نماز، برنامه‌اي است عملي، براي كسب آرامش و اطمينان، كه در اين آيه مطرح شده است.

حج، نيز از جمله اين داروهاست كه در اين سطور به بررسي آن خواهيم پرداخت.

مرحوم ملكي تبريزي، دربارة نقش حج در درمان مي‌نويسد:

«حج دارويي الهي و مركّب از اجزاي بسيار نافعي براي بيماري‌‌هاي دل است. اين بيماري‌ها قلب را از عالم نور باز مي‌دارد؛ مثلاً خرج كردن در حج، بيماري بخل را معالجه مي‌كند و تواضع و خواري در اعمال حج و طواف و نماز، مرض تكبّر را معالجه مي‌كنند و...».13

آفات و بيماري هاي نفس

1. شرك به خداوند

شرك به خداوند مهم‌ترين آسيب روحي و معنوي است و آثار زيان‌باري را در عرصه‌هاي مختلف فردي و اجتماعي بر انسان وارد مي‌سازد. قرآن كريم شرك را ظلم بزرگ دانسته است:

( وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِا للهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ ).14

بديهي است، هر اصلاحي بايد از اصلاح نگرش و بينش آغاز شود؛ زيرا در غير اين صورت اصلاح ميسّر نيست و هر حركت، چرخشي باطل و بي ثمر خواهد بود.

شرك، ظلم و آفت بزرگي است چون:

1. قرار دادن چيزي در غير جاي خود است.

2. غير خدا را معبود و در رتبة خدا قرار دادن است.

3. ظلم در حقّ خالق است.

4. پست كردن نفس انساني با واداشتن او به عبادات مخلوق پست است،(مانند پرستش بت).

5 . ظلم به اهل توحيد است.

6 . انكار بارزترين حقيقت هستي است.

7. منشأ تفرقه و بسياري از آسيب‌ها و انحرافات ديگر است.

حج از آغاز تا پايان و در مراحل مختلف، درماني گسترده براي شرك است.

مرحلة نخست: آغاز حج

قرآن كريم حج را تنها براي خدا مي‌داند و در مورد آن تعبيري منحصر به فرد ذكر كرده، مي فرمايد:

( وَ لِلهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً ).15

«و براي خدا، حج آن خانه، بر عهدة مردم است [البته بر] كسي كه بتواند به سوي آن راه يابد.»

لام اختصاص در«لِلهِ» و تقديم جار و مجرور، حصر را مي‌رساند و اين تأكيدي است بر اين‌كه بنيان حج توحيد است.

مرحلة دوم: شعار حج

شعار اصلي حج تلبيه است. دقت در صيغة انعقاد حج، اين نكته را به طور كامل آشكار مي‌سازد كه نفي شرك «لاَ شَرِيكَ لَكَ» و اعلان مراتب مختلف توحيد «إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ» محور اصلي حج است.

مرحلة سوم: طواف و ديگر مناسك حج

شعار توحيد «لَبَّيكَ» همراه با حركت براي زيارت خانة توحيد و طواف برگرد آن، هماهنگي جسم و جان در مسير توحيد است؛ چنان‌كه ديگر مناسك حج نيز هركدام مرحله‌اي و مرتبه‌اي از توحيد را مطرح مي‌سازند.

مجموعه مناسك حج تأكيدي است نظري و عملي بر همة مراتب توحيد.

مرحلة چهارم: پايان حج

قرآن كريم در مورد استمرار اخلاص و توحيد تا پايان حج، تأكيد كرده و مجموعة اعمال آن را در بستر توحيد جاري و ساري مي‌داند و مي‌فرمايد:

( وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِله )؛ «وحج را فقط براي خدا به اتمام رسانيد.»16

بنابراين، آغاز و پايان حج بايد در پرتو اخلاص و توحيد شكل بگيرد. اين موضوع در روايات اهل بيت: نيز مورد توجه قرار گرفته است:

«قَالَ الصَّادِقُ (ع) إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ ... وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنْدَ ا للهِ بِوَحْدَانِيَّتِهِ». 17

در دعاي نزد حجرالأسود آمده است:

«وَ قُلْ أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا وَ مِيثَاقِي تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِي بِالْمُوَافَاةِ، آمَنْتُ بِا للهِ وَ كَفَرْتُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاَّتِ وَ الْعُزَّي وَ عِبَادَةِ الشَّيْطَانِ وَ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ وَ عِبَادَةِ كُلِّ نِدٍّ يُدْعَي مِنْ دُونِ ا للهِ عَزَّ وَ جَلَّ». 18

يادآوري يك نكته

دعاها و ذكرهايي كه از معصومين: در مواقف مختلف وارد شده، بيانگر نكات مهمي در بارة فلسفه و حكمت‌هاي آن عمل است؛ به عبارت ديگر، ادعيه و اذكار وارد شده، توجه انسان را به جهت و سوي آن عمل مي‌كشاند و بهترين قالب براي بيان اين اغراض است.

2. ترك توبه و پندار بي مورد نجات

از آسيب‌هاي جامعة ايماني، توهّم نجات بدون فراهم ساختن مقدمات و شرايط آن است. قرآن كريم اين آفت را در ميان اهل كتاب اين‌گونه گزارش كرده است:

( وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصاري‏ نَحْنُ أَبْناءُ ا للهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُكُمْ بِذُنُوبِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ ).19

«يهوديان و مسيحيان مي‏گويند: ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. بگو، پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مي‏كند؟ (چنان نيست) بلكه شما مخلوقي از مخلوقات خداييد. خدا هركه را بخواهد مي‏آمرزد و هركه را بخواهد مجازات مي‌كند. ملك و حكومت آسمان‏ها و زمين و آن‌چه ميان آن‌هاست، همه از آنِ خداست و بازگشت همه به سوي اوست.»

( فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدْني‏ وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنا ).20

«بعد از آن، نسل‌هايي جانشين آنان شدند و وارث كتاب آسماني تورات گشتند. (با اين حال) متاع پست اين دنياي فاني را (مشروع و نامشروع) مي‌گيرند و (مي‏خورند و) مي‌گويند: خدا ما را خواهد بخشيد!»

حجّ خانة خدا، اوّلاً: اقدامي عملي در جهت اطاعت پروردگار است. ثانياً: مجموعة مناسك حج، تذكاري دائمي در جهت جبران گناهان با توبه و رجوع به خداوند است.

از امام باقر(ع) دربارة حج در تفسير آيه (فَفِرُّوا إِلَي ا للهِ) آمده است:

« (فَفِرُّوا إِلَي ا للهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ )، قالَ: حُجُّوا إِلَي اللهِ عَزَّ وَ جَل‏».21

از امام سجاد(ع) نيز در اين زمينه چنين نقل شده است:

« وَ حَقُّ الْحَجِّ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ وِفَادَةٌ إِلَي رَبِّكَ، وَ فِرَارٌ إِلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِكَ، وَ فِيهِ قَبُولُ تَوْبَتِكَ‏». 22

در اماكن مختلف حج، حاجي به توبه و اعتراف به گناه توجه داده مي‌شود، از جمله:

الف: جوار كعبه

كعبه يادآور خطاي آدم و هبوط او بر زمين و بازگشت وي به سوي خداوند و بالأخره پذيرش توبة اوست.

از امام صادق(ع) در اين مورد نقل شده كه فرمود:

«لَمَّا طَافَ آدَمُ بِالْبَيْتِ وَ انْتَهَي إِلَي الْمُلْتَزَمِ، قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ (ع) يَا آدَمُ، أَقِرَّ لِرَبِّكَ بِذُنُوبِكَ فِي هَذَا الْمَكَانِ. قَالَ فَوَقَفَ آدَمُ (ع) فَقَالَ: يَا رَبِّ إِنَّ لِكُلِّ عَامِلٍ أَجْراً وَ قَدْ عَمِلْتُ فَمَا أَجْرِي فَأَوْحَي ا للهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ إِلَيْهِ يَا آدَمُ قَدْ غَفَرْتُ ذَنْبَكَ قَالَ يَا رَبِّ وَ لِوُلْدِي أَوْ لِذُرِّيَّتِي فَأَوْحَي ا للهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ إِلَيْهِ يَا آدَمُ مَنْ جَاءَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ إِلَي هَذَا الْمَكَانِ وَ أَقَرَّ بِذُنُوبِهِ وَ تَابَ كَمَا تُبْتَ ثُمَّ اسْتَغْفَرَ غَفَرْتُ لَه». 23

«آن‌گاه كه آدم(ع) طواف كعبه كرد و به ملتزم رسيد، جبرئيل به او گفت: اي آدم، در اين مكان به گناهت اقرار كن. آدم(ع) ايستاد و گفت: پروردگارا! هر عمل كننده را پاداشي است، من عمل كردم، اجر من چيست؟ خداوند به او وحي كرد: اي آدم، گناه تو را قطعاً آمرزيدم. آدم عرضه داشت و براي فرزندان يا ذريه من؟ خداوند به او وحي كرد: اي آدم، هركس از نسل تو به اين مكان درآيد و به گناهانش اقرار كند و همان‌گونه كه تو، توبه كردي توبه كند و سپس استغفار نمايد، او را مي‌آمرزم.»

امام صادق(ع) زماني‌كه به ملتزم مي‌رسيدند، به اطرافيان خود مي‌فرمودند:

«أَمِيطُوا عَنِّي حَتَّي أُقِرَّ لِرَبِّي بِذُنُوبِي فِي هَذَا الْمَكَانِ، فَإِنَّ هَذَا مَكَانٌ لَمْ يُقِرَّ عَبْدٌ لِرَبِّهِ بِذُنُوبِهِ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ ا للهَ إِلاَّ غَفَرَ ا للهُ لَه».

«از من دور شويد تا براي پروردگارم در اين مكان به گناهان خود اعتراف كنم. همانا اين مكاني است كه بنده‌اي به گناهان خود اعتراف و سپس استغفار نكرده است جز آن كه خداوند او را آمرزيده است.»

هم‌چنين از آن حضرت دربارة دعا نزد ملتزم نقل شده است:

«اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُكَ، وَ الْعَبْدُ عَبْدُكَ، وَ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّارِ، اللَّهُمَّ مِنْ قِبَلِكَ الرَّوْحُ وَ الْفَرَجُ». 24

ب: صفا و مروه

صفا و مروه نيز حكايتي مشابه طواف دارد. امير مؤمنان(ع) وقتي بر صفا قرار مي‌گرفت، رو به كعبه مي‌كرد و مي‌گفت:

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ قَطُّ، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. اللَّهُمَّ افْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ...». 25

«خدايا! هر گناهي كه مرتكب شدم بيامرز و اگر به گناه بازگشتم تو نيز با مغفرت به من بازگرد...»

ج: عرفات

از دلايل نامگذاري اين سرزمين به «عرفات»، اعتراف آدم(ع) در آن سرزمين به گناه است. از امام صادق(ع) در اين باره چنين نقل شده است:

«إِنَّ ا للهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَتُوبَ عَلَي آدَمَ (ع) أَرْسَلَ إِلَيْهِ جَبْرَئِيلَ...ِ ثُمَّ انْطَلَقَ بِهِ إِلَي عَرَفَاتٍ، فَأَقَامَهُ عَلَي عَرَفَةَ وَ قَالَ لَهُ: إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَاعْتَرِفْ بِذَنْبِكَ سَبْعَ مَرَّاتٍ، فَفَعَلَ ذَلِكَ آدَمُ وَ لِذَلِكَ سُمِّيَ عَرَفَةَ، لأَنَّ آدَمَ (ع) اعْتَرَفَ عَلَيْهِ بِذَنْبِهِ، فَجُعِلَ ذَلِكَ سُنَّةً فِي وُلْدِهِ يَعْتَرِفُونَ بِذُنُوبِهِمْ كَمَا اعْتَرَفَ أَبُوهُمْ وَ يَسْأَلُونَ ا للهَ عَزَّ وَ جَلَّ التَّوْبَةَ كَمَا سَأَلَهَا أَبُوهُمْ آدَمُ». 26

«خداي تبارك و تعالي زماني كه خواست توبه آدم(ع) را بپذيرد، جبرئيل را به سوي او فرستاد... سپس او را به عرفات برد و گفت: زماني كه خورشيد غروب كرد هفت مرتبه به گناهت اعتراف كن. آدم(ع) چنين كرد و از همين جهت آن سرزمين عرفه ناميده شد... و آن را سنتي در فرزندانش قرار داد تا به گناهان خويش در اين سرزمين اعتراف كنند...»27

اين تنها بخشي از دستاوردهاي حج در توجه دادن انسان به خطاها و در پي آن، ضرورتِ بازگشت و اصلاح گذشته است.

3. از خودبيگانگي و فراموش كردن خود

از جمله آسيب‌هاي خطرناك براي انسان، از ياد بردنِ خويش است. قرآن كريم در اين باره اخطار مي‌دهدكه:

( وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا ا للهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُون ).28

«ازكساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خداوند نيز آنان‌را دچار خودفراموشي كرد.»

وقتي انسان خدا را فراموش‌كرد و جايگاه او را در هستي ناديده گرفت، طبيعي است در قضاوت نسبت به خويشتن نيز دچار مشكل مي‌شود. در حقيقت فراموش كردن مناسبت خود با خدا كه تابعي از نسيان جايگاه خداوند است و به گم شدن انسان و غفلت وي از خود مي‌انجامد.

( إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها ).

«هرگاه دست خود را بيرون آورد، آن را نبيند.»29

درمان از خودبيگانگي در حج

حج، فرصتي براي خداشناسي و خودشناسي است. انسان فرو رفته در دنيا و اشتغالات سرگرم كنندة آن، يكباره به خود مي‌آيد و در فضاي جديدي در تلاش است تا خود و خدايش را بشناسد و موقعيتش را در برابر او ارزيابي كند.

قرآن مجيد ياد خداوند را از مهم‌ترين اهداف عالي حج قلمداد كرده، مي‌فرمايد:

( لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ ا للهِ في‏ أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ... ).30

«تا شاهد منافع گوناگون خويش (در اين برنامة حياتبخش) باشند و در ايّام معيّني، نام خدا را، بر چهارپاياني كه به آنان داده است، (به هنگام قرباني كردن) ببرند...»

امام هشتم(ع) دربارة فلسفة احرام فرموده‌اند:

«وَ مِنْهُ تَرْكُ قَسَاوَةِ الْقَلْبِ وَ خَسَاسَةِ الأَنْفُسِ وَ نِسْيَانِ الذِّكْر». 31

«از فلسفه‌هاي حج، ترك قساوت قلب و پستي نفس و فراموشي ياد خداست.»

نمادهاي درمانگر ازخودبيگانگي

از روايات بر مي‌آيدكه «حجرالأسود» از بهشت نازل شده و مكان آن، جايگاهِ ميثاق گرفتن از بندگان است. حج و زيارتِ كعبه يادآور بهشت موعود است.

«وَ إِنَّمَا يُقَبَّلُ الْحَجَرُ وَ يُسْتَلَمُ لِيُؤَدَّي إِلَي ا للهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ الْعَهْدُ الَّذِي أَخَذَ عَلَيْهِمْ فِي الْمِيثَاقِ وَ إِنَّمَا وَضَعَ ا للهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ الْحَجَرَ فِي الرُّكْنِ الَّذِي هُوَ فِيهِ وَ لَمْ يَضَعْهُ فِي غَيْرِهِ لأَنَّهُ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي ـ حِينَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ أَخَذَهُ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ». 32

«حجرالاسود بوسيده و استلام مي‌شود؛ زيرا عهدي را كه خداوند از آنان گرفته ادا كنند و حكمت آن كه خداي ـ عزّ و جلّ ـ حجرالاسود را در ركن مخصوص آن، كه اكنون هست، قرار داده و در غير آن ركن نگذاشته، اين است كه خداي (تبارك و تعالي) ميثاقي را كه از مردم گرفته، در همين مكان اخذ كرده است. بنابراين، در اين مكان تجديد عهد مي‏كنند.»

و امّا علّت اين‌كه حجرالاسود را از بهشت بيرون بردند، اين است كه آدم(ع) با ديدن آن سنگ، عهد و ميثاقي را كه فراموش كرده بود، به ياد آورد:

( وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلي‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ ).33

4. غرور و تكبر

از آسيب‌ها و ضايعات مهم، تكبّر و گردن‌فرازي است. كتاب خدا استكبار را ريشه‌اي اساسي در انحرافات مي‌داند و در موارد متعددي آن را مطرح كرده است؛ از جمله:

ـ ( وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً ).34

«و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزي، انگشتانشان را در گوش‌هايشان كردند و رداي خويشتن برسركشيدند و اصرار ورزيدند و چه بيشتر بر كبر خود افزودند.»

ـ ( إِلاَّ إِبْليسَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ ).35

«...مگر ابليس كه گردن‌كشي و بزرگ‏منشي نمود و از كافران شد.»

ـ ( وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ). 36

«و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت كساني كه از اطاعت من كبر مي‏ورزند، به زودي خوار در دوزخ درمي‏آيند.»

درمان غرور و تكبر

در مناسك شگفت حج، برنامه‌هاي روشني براي درمان اين آسيب وجود دارد؛
از جمله:

الف) جدا شدن و فاصله گرفتن از فضاي معمول زندگي

از عوامل و زمينه‌هاي مهمّ پديداري تكبر، موقعيت‌ها و وضعيت محيطي است. قدرتمندي كه بر اريكة قدرت تكيه زده و ثروتمندي كه در ثروت و امكانات خود لميده و عالمي كه به دانسته‌هايش دل بسته و به آن مغرور است، با انفصال از آن محيط و اقتضائات آن؛ اين امكان را مي‌يابد كه در خود درنگي كرده و ارزيابي درستي از خويشتن داشته باشد.

انسان در روال عادي زندگي، نوعاً اسير روزمر‌گي است و به آن‌چه پيرامون او مي‌گذرد، عادت مي‌كند؛ از همين رو از حقايق و واقعيات ديگر حيات خود غافل مي‌‌شود.

گسستن از زندگي متعارف، اين بخت را براي انسان فراهم مي‌‌سازد تا در خود و پيرامونش، نگاهي و ملاحظه‌اي داشته باشد و از غفلت خارج شود.

مگر نه اين است كه خداوند زنگ خطر را به صدا در آورده، مي‌فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاَ تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لاَ أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ ا للهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ ).37

«اي مؤمنان، اموال و فرزندانتان، شما را از ياد خدا غافل نسازد و آنان كه چنين كنند، زيانكارند.»

هم‌چنين دربارة آنان‌كه به اين هشدار توجه نكرده‌اند، مي‌فرمايد:

( أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ، حَتَّي زُرْتُمُ الْمَقابِرَ ).38

«افزون طلبي [و فخر فروشي‏] سرگرمتان ساخت، تا به ديدار گورستان رفتيد.»

حج، دل كندن از وابستگي‌‌هاي معمول و وارد شدن به فضاي ديگر است تا در آن وضعيت، آدمي خود را بيابد و آن‌گاه به خدا برسد.

مناسك حج، از احرام تا تقصير و از عرفات تا جمرات، مرحله به مرحله بت‌‌هاي درون و بيرون را فرو مي‌ريزد و قيد تعلّقات را مي‌شكند تا انسان به حقيقت نزديك‌تر شود.

ب) احرام و احكام آن

احرام و احكام و آداب آن پيامي رسا در اين زمينه دارد. از امام رضا(ع) در اين باره نقل شده كه فرمود:

«وَ إِنَّمَا أُمِرُوا بِالإِحْرَامِ لِيَخْشَعُوا قَبْلَ دُخُولِهِمْ حَرَمَ ا للهِ وَ أَمْنَهُ وَ لِئَلاَّ يَلْهُوا وَ يَشْتَغِلُوا بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أُمُورِ الدُّنْيَا وَ زِينَتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ يَكُونُوا جَادِّينَ فِيمَا هُمْ فِيهِ قَاصِدِينَ نَحْوَهُ مُقْبِلِينَ عَلَيْهِ بِكُلِّيَّتِهِمْ مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّعْظِيمِ لِلهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ لِبَيْتِهِ وَ التَّذَلُّلِ لأَنْفُسِهِمْ عِنْدَ قَصْدِهِمْ إِلَي ا للهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ وِفَادَتِهِمْ إِلَيْهِ رَاجِينَ ثَوَابَهُ، رَاهِبِينَ مِنْ عِقَابِهِ، مَاضِينَ نَحْوَهُ، مُقْبِلِينَ إِلَيْهِ بِالذُّلِّ وَ الاسْتِكَانَةِ وَ الْخُضُوعِ». 39

«و حاجيان از آن‌رو موظف به احرام شدند كه پيش از ورود به حرم امن الهي خاشع گردند و به چيزي از امور دنيا و لذت‌هاي آن سرگرم و مشغول نباشند و در آن‌چه به آن روي نموده، جدّي باشند... همراه با افتادگي، آرامش و فروتني.»

وجوب باز بودن سر براي مرد و صورت براي زن، ترك لباس دوخته، آرايش، جدال، مفاخره، سلاح برداشتن، گوشه‌هايي از تركيب داروي علاج تكبر و غرور است.

ج) طواف و سعي

همراه شدن با قشرهاي مختلف مردم در طواف و سعي، گام ديگري است براي زدودن نخوت و غرور؛ از اين رو از امام صادق(ع) دربارة سعي اينگونه نقل شده است:

«مَا مِنْ بُقْعَةٍ أَحَبَّ إِلَي ا للهِ مِنَ الْمَسْعَي لأَنَّهُ يُذِلُّ فِيهَا كُلَّ جَبَّارٍ». 40

«مكان عبادتي، نزد خداوند دوست داشتني‌تر از محلّ سعي نيست؛ چرا كه در اين مكان هر متكبّر سركشي خوار مي‌شود.»

د) عرفات و مشعر

قرار گرفتن در ميان خيل عظيم مردم در عرفات و منا و توقف، حركت و همراهي با آنان، موجب از ميان رفتن زمينه‌هاي كبر و غرور مي‌شود.

خداوند متعال به كساني كه از سر غرور و خود بزرگ بيني راه افاضة خود از عرفات را از تودة مردم جدا كرده و به امتيازات واهي دلخوش كرده بودند، تذكر مي‌دهد:

( ثُمَّ أَفيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا ا للهَ إِنَّ ا للهَ غَفُورٌ رَحيم‏ ).41

«سپس از همان‌جا كه مردم (به سوي سرزمين منا) كوچ مي‏كنند، كوچ كنيد و از خداوند، آمرزش بخواهيد كه خدا آمرزنده مهربان است!»

طبرسي در تفسير اين آيه مي‌نويسد:

«مقصود كوچ كردن از عرفات است و اين آيه متوجه قريش و هم‌پيمانان قريش است كه به نام حُمس خوانده مي‌شوند وآنان با مردم به عرفات نمي‌رفتند ومي‌گفتند ما اهل حرم الهي هستيم و از آن نبايد بيرون رويم و در همان مزدلفه مي‌ماندند و از آن‌جا كوچ مي كردند. خداوند با اين آيه آنان را نيز امر به حركت به سوي عرفات و وقوف در آن‌جا و افاضه از عرفات، فرمود و بنا بر اين قول، مراد از «الناس» بقية مردم‌اند.»

بيتوته در منا و رمي جمرات

شب‌هاي منا و گذراندن مدتي طولاني با انبوه مردمي‌كه براي اطاعت و عبادت خداوند در آن سرزمين جمع شده‌اند، از مفيدترين داروها براي درمان كبر است.

از جمله برنامه‌هاي منا، رمي جمرات است. سنگريزه انداختن به جمرات نماد مبارزة جدي با شيطان است.

بارزترين صفت شيطان كه موجب رانده شدن او شد، تكبّر بود. مبارزه با شيطان، مبارزه با شخص شيطان نيست بلكه مبارزه با روش و منش و وسوسه‌هاي اوست.

رجم شيطان دوركردن او و صفاتش از انسان است كه مهم‌ترين آن‌ها كبر و غرور مي‌باشد.

از امام باقر و امام صادق(ما) چنين نقل است كه:

«لايَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْر».

«كسي كه در قلبش به وزن ذره‌اي كبر باشد وارد بهشت نمي‌شود.»42

5. افكار و ذهنيات پست و بي ارزش

از آسيب‌هاي جدي و خطرناك براي انسان، اشتغال ذهن او به فكرهاي بي ارزش و يا كم ارزش است. برخي تمام نيروي ذهن و انديشة خود را در شهوات و مسائل دنيوي هزينه كرده و فضايي براي انديشه در امور متعالي نمي‌يابند و از همين‌رو، در زندانِ تنگ دنيا و پيوست‌هاي آن محبوس مي شوند. قرآن كريم اين آسيب و پيامدهاي آن را بدين گونه ترسيم مي‌كند:

( الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ ).43

«همانان كه دين و آيين خود را سرگرمي و بازيچه پنداشتند و زندگي دنيا مغرورشان ساخت، امروز ما آن‌ها را فراموش مي‏كنيم، همان‌گونه كه لقاي چنين روزي را فراموش كردند و آيات ما را انكار نمودند، ما [هم‏] امروز آنان را از ياد مي‏بريم.»

راغب اصفهاني لهو را اين گونه معنا مي‌كند:

«اللَّهْوُ، ما يشغل الإنسان عمّا يعنيه و يهمّه» ؛ «لهو چيزي است كه انسان را از آن‌چه مقصود و مهم است باز مي دارد.»

علامه طباطبايي(ره) در تفسير اين آيه مي‌نويسد:

«... و حيث اشتغل عنه إلي غيره الّذي يلهو عنه و لا يهديه إلاّ إلي غايات خيالية و هي اللذائذ المادية الّتي لا بقاء لها و لا نفع فيها يعود إلي سعادته فقد اتخذ دينه لهواً و لعباً و غرته الحياة الدنيا بسراب زخارفها». 44

«زماني كه آدمي از آن (دين خدا) اعراض نمايد و به غير آن؛ يعني به چيزهايي كه انسان را جز به نتايج خيالي و لذايذ مادي و ناپايدار نمي‏رساند سرگرم شود، در حقيقت دين خود را بازيچه گرفته و زندگي مادي دنيا و سراب لذايذ آن، او را گول زده است.»

‏درمان افكار پست

حضور در حج، درگير كردن فكر و قلب با انديشه‌هاي متعالي است. امام صادق(ع) در اين زمينه مي فرمايد:

«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلهِ تَعَالَي مِنْ كُلِّ شَاغِلٍ وَ حِجَابٍ». 45

«زماني كه عزم حج كردي قلبت را براي خدا از دل‌مشغولي و حجاب خالي كن.»

بسياري از مناسك و احكام حج، زائر را براي تحقّق اين هدف بلند آماده مي‌سازد؛ براي نمونه:

سفر و جدا شدن از مال و فرزند و ...

حج و عمره با جدا ساختن فرد از دل‌مشغولي‌هاي عاديِ زندگي، حاجي را به عرصه‌هاي ديگري براي انديشه و تفكر وارد مي‌سازد. از امام صادق(ع) در اين مورد چنين نقل شده است:

«إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ.... وَ دَعِ الدُّنْيَا وَ الرَّاحَةَ» .46

«زماني كه عزم حج كردي... دنيا و راحتي را رها ساز.»

در حج وعمره، برنامه‌هايي براي دور ساختن فكر انسان از اشتغال به امور پست وجود دارد مانند:

الف: پوشيدن احرام و پرهيز محرّمات آن

احرام خود گامي مهم در عرصة عملي شدن اين مهم است و دوري از محرّمات آن نيز تكميل كنندة اين جريان به شمار مي‌رود؛ مانند نگاه نكردن در آيينه، ترك زينت، پرهيز از بوي خوش، اجتناب از هرگونه تماس و لذت جنسي، حرمت عقد نكاح و شاهد شدن بر آن و...

از سوي ديگر حركت به سوي مكه با احرام و اشتغال به اذكار احرام، گام‌هايي براي سوق دادن انسان به سوي افكار متعالي است.

ب: مناسك و مشاهد ديگر

كعبه و مسجدالحرام و اعمال آن، يادآور انبوهي از مسائل است كه هركدام عرصه‌اي است گسترده براي انديشه و تفكّر.

زيارت كعبه پس از سيري طولاني و فراقي دراز، كه جلوه‌اي از زيارت خداست، تصويري از معاد و ايستادن در برابر خداوند را در قيامت ترسيم كرده و آدمي را به تأملي عميق فرو مي‌برد.

جايگاه‌هاي اطراف كعبه عرصه ديگري براي انديشيدن است، حجرالأسود، پرندة خيال را تا بهشت آدم و هبوط او بر زمين سير مي‌دهد. مقام ابراهيم زائر را به زندگي انبيا و مقامات و حالات آنان متوجه مي‌كند و...

اين مجموعه درگيري‌هاي ذهني، زائر را دگرگون كرده و او را از افكار كم‌ارزش و يا بي‌ارزش رها مي‌سازد و متوجه مسائل اساسي مي‌كند.

البته نكته‌اي را نبايد از نظر دور داشت و آن اين كه:

تأثير مناسك حج بر اين تغييرات، به صورت اقتضا است وحج چنين زمينه‌اي را ايجاد مي‌كند. حال اگركسي بخواهد مي‌تواند از اين زمينه بهرة فراوان ببرد ولي اگر نخواهد، سود او اندك خواهد بود. قرآن مجيد حاضران در حج را به دو گروه تقسيم مي‌كند:

* دنيا طلبان:

( فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا ا للهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ ).47

«‏و هنگامي كه مناسكِ (حج) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد؛ همانند يادآوري از پدرانتان (آن گونه كه رسم آن زمان بود) بلكه از آن هم بيشتر! (در اين مراسم، مردم دو گروه‌اند:) بعضي از مردم مي‏گويند: خداوندا! به ما در دنيا، (نيكي) عطا كن! ولي در آخرت، بهره‏اي ندارند.»

* طالبان دنيا و آخرت:

( وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ).48

«و بعضي مي‏گويند: پروردگارا! به ما در دنيا (نيكي) عطا كن! و در آخرت نيز (نيكي) مرحمت فرما! و ما را از عذابِ آتش نگاه دار!»

بنابراين، تنها حضور در حج، تأمين كنندة اهداف حج نيست و بايد زائر آمادگي‌هايي را براي تحقق بخشيدن به اهداف حج به دست آورد.

در روايات نيز اين خطر بارها گوشزد شده است. از پيامبر (ص) در اين مورد چنين نقل شده است:

«وَ عِنْدَهَا حَجُّ أَغْنِيَاءِ أُمَّتِي لِلنُّزْهَةِ وَ يَحُجُّ أَوْسَاطُهَا لِلتِّجَارَةِ وَ يَحُجُّ فُقَرَاؤُهُمْ لِلرِّيَاءِ وَ السُّمْعَةِ». 49

«در آخرالزمان، ثروتمندان امتم حج مي‌گزارند براي تفريح و افراد متوسط (از نظر ثروت) براي تجارت و فقرا براي خودنمايي.»

بنابراين، علاوه بر بستري كه حج فراهم مي‌سازد، زائر نيز بايد آمادگي‌هايي را در درون خود فراهم آورد تا امكان بهره بردن بيشتر از فضاي حج را پيدا كند.

6 . سستي در طاعت

از عوامل مهم و بازدارندة انسان ازكمال، سستي وكسالت است. قرآن مجيد اين خطر را اينگونه گوشزد مي‌كند:

( يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في‏ سَبيلِ ا للهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ ).50

«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! چرا هنگامي كه به شما گفته مي‏شود: به سوي جهاد در راه خدا حركت كنيد! بر زمين سنگيني مي‏كنيد (و سستي به خرج مي‏دهيد)؟! آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت راضي شده‏ايد؟! با اين كه متاع زندگي دنيا، در برابر آخرت، جز اندكي نيست!»

و در انتقاد از كساني كه در عبادت سستي مي كنند، مي فرمايد:

( إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ ا للهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَي الصَّلاةِ قامُوا كُسالي‏ يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ ا للهَ إِلاَّ قَليلاً ).51

«منافقان مي‏خواهند خدا را فريب دهند، در حالي كه او آن‌ها را فريب مي‏دهد و هنگامي كه به نماز برمي‏خيزند، با كسالت برمي‏خيزند و در برابر مردم ريا مي‏كنند و خدا را جز اندكي ياد نمي‏نمايند!»

در دعاهاي معصومان: ، كسالت و سستي از آسيب‌هايي دانسته شده كه از آن بايد به خدا پناه برد. از امام صادق(ع) در اين باره چنين نقل شده است:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَسَل». 52 «پروردگارا! به تو پناه مي برم از تنبلي و سستي.»

درمان كسالت و سستي با حج

از ويژگي‌هاي حج، حضور و حركت در مناسك آن است؛ به‌گونه‌اي كه حركت، گاه مقدمه و گاه متن عمل است كه به نمونه‌هايي اشاره مي‌كنيم:

1. سفر و جا به جايي مقدمه‌اي است براي حج.

2. براي حضور در ميقات بايستي حركت كرد.

3. حركت از ميقات براي حضور در مكه.

4. حركت در طواف عمره.

5. حركت در سعي عمره.

6. حركت براي رفتن به عرفات.

7. حركت براي كوچ به مشعرالحرام.

8 . حركت براي كوچ به منا.

9. حركت مكرر براي رمي جمرات.

10. حركت براي بازگشت به مكه و انجام بقية مناسك.

11. حركت براي انجام طواف زيارت.

12. حركت براي انجام سعي.

13. حركت براي انجام طواف نساء.

14. حركت براي بازگشتن.

شرط مباشرت در انجام اعمال (براي افراد غير معذور) قرينة ديگري بر اين مدعاست كه از جمله فوايد مناسك حج درمان سستي و كسالت است.

در روايات، حج هم‌وزن جهاد دانسته شده است. به نظر مي‌رسد از جمله دلايل اين هم‌وزني تشابه جهاد و حج از جهات مختلف است كه از جمله آن‌ها از بين بردن روح ركود و سستي است.

ازجمله نشانه‌هاي ديگر اين نكته، وجوب و هم چنين استحباب آن بر زنان، بدل از جهاد است. از همين رو پيامبر خدا(ص) در پاسخ به پرسش زنان كه چرا بر آنان جهاد واجب نشده و نمي توانند به فضيلت آن نائل گردند، فرمود: « بِحَسْبِكُنَّ الْحَجُّ أَوْ قَالَ جِهَادُكُنَّ الْحَجُّ » ؛ «براي شما حج كفايت مي‌كند يا فرمود: جهاد شما حج است.»53

پي نوشت ها:

1. الميزان في تفسير القرآن، ج‏13، ص 183

2. كافي، ج2، باب في أصول الكفر و أركانه،ص 289

3. يونس: 57

4. اِسراء: 82

5 . فصلت: 44

6 . نهج البلاغه (صبحي صالح)، ص252

7. الميزان في تفسير القرآن، ج‏13، ص 183

8 . مفاتيح الغيب، ج‏17، ص 268

9. الإحتجاج علي أهل اللجاج، ج‏1، ص 42

10. رعد : 28

11. طه : 124

12. طه : 14

13. المراقبات، ص 384

14. لقمان : 13

15. آل‏عمران : 97

16. بقره : 196

17. بحار الانوار (به نقل از مِصْبَاحُ الشَّرِيعَه) ج96، ص124

18. من‏لايحضره‏الفقيه، ص 531

19. مائده : 18

20. اعراف : 169

21. كافي، ج‏4، ص256

22. من‏لايحضره‏الفقيه، ج 2، ص 618

23. كافي، ج‏4، ص 194

24. كافي، ج‏4، ص411

25. كافي، ج‏4، ص 433

26. علل الشرائع، ج‏2، ص 401

27. علل الشرائع، ج‏2، ص 401

28. حشر : 19

29. نور : 40

30. حج : 28

31. علل الشرائع، ج 2، ص404

32. من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص192

33. اعراف: 172

34. نوح: 7

35. «ص» : 74

36. غافر : 60

37. منافقون: 9

38. تكاثر (102): 2

39. وسائل الشيعه، ج‏12، ص314

40. كافي، ج‏4، ص 434؛ علل الشرايع، ص 433؛ بحارالانوار، ج 99، صص 234 و 235

41. بقره : 199

42. كافي، ج‏2، باب الكبر، ص 309

43. اعراف : 51

44. الميزان في تفسير القرآن، ج8 ، ص134

45. مستدرك‏الوسائل، ج10، ص 172

46. همان.

47. بقره : 200

48. بقره : 201

49. وسائل الشيعه، ج‏15، ص 349

50. توبه : 38

51. نساء : 142

52. كافي، ج‏2، ص586

53. المصنف، عبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 8


| شناسه مطلب: 82674