خبرهایی از حج، عربستان و ...
سر چیست؟ در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد عابدی عبادت، هدف آفرینش انسان شمرده شده و دارای سرّ و باطن است. غرض و مقصود شرع آن است که ما به اسرار عبادات شناخت پیدا کنیم و به غایت آن برسیم که مثلاً وقوف در مشاعر برای چیست؟ به چه هدفی طواف
سر چيست؟
در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمين دكتر احمد عابدي
عبادت، هدف آفرينش انسان شمرده شده و داراي سرّ و باطن است. غرض و مقصود شرع آن است كه ما به اسرار عبادات شناخت پيدا كنيم و به غايت آن برسيم كه مثلاً وقوف در مشاعر براي چيست؟ به چه هدفي طواف كنيم؟ چرا سعي انجام دهيم و... بالاخره چگونه مي توان به علت غايي و هدف نهايي عبادات رسيد و به سرّ آن راه يافت؟
عنوان بالا، موضوع گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمين دكتر احمد عابدي است كه به وسيلة حجت الاسلام رحيم كارگر انجام گرفته و تقديم شما مي گردد:
* در پرسش نخست بفرماييد مفهوم «سرّ» چيست و اسرار به چه معنا است؟
ميتوان گفت كه «سرّ» به معناي امور پنهان و غيب است و چيز آشكار نيست و معمولاً ميان دو طرف واقع ميشود. به گفتة ضرب المثلي قديمي، اگر سرّ از چند نفر تجاوز كرد، ديگر سرّ نيست؛ مثل اينكه بخواهيم بدانيم سرّ خداوند كه در حضرت زهرا3 بوده، چيست؟ سرّ بودن هر چيزي به آن است كه قابل شناخت نباشد و اگر ما به آن پي ببريم، ديگر سرّ نيست. اما اين مسائل به اين معنا نيست كه ما اصلاً به اسرار عبادات نپردازيم. بعضي از مسائل در شرع به عنوان سرّ مطرح شده است، مثل سرّ خداوند در حضرت زهرا3 و يا اسم اعظم. امّا گاهي اوقات شرع تصريح نكرده كه اين مورد سرّ است و گفته است كه اين ظاهر يا الفاظ يا اعمال، باطني هم دارد؛ اما نگفته كه باطن چيست. در اينجا استنباط و برداشت ميكنيم كه اين كلام سرّي دارد و آنگاه به دنبال اين سرّ ميگرديم؛ يعني رسيدن به باطن اعمال يا الفاظ. بنابراين، سرّ دو قسم است:
1. سرّي كه شرع به آن تصريح كرده است.
2. آنچه را كه ما از آن استنباط به سرّ بودن كرده ايم.
غرض و هدف شرع آن است كه ما به اسرار عبادات شناخت پيدا كنيم. طبق آيهاي از قرآن كريم كه ميفرمايد: «اگر خداوند كاري انجام داد، نميتوان گفت چرا اين كار را انجام داد؟ و چه هدفي داشت؟» امّا اگر ما كاري را انجام دهيم، مي توان پرسيد كه چرا؟ و به هدفي؟ در ارتباط با فلسفه و اسرار عبادات، مراد اين است كه غايت اين كار چيست؟ مثلاً هدف از قيام و قعود و... چيست؟ كه منظور، همان علت غايي و هدف نهايي است. در افعال خداوند غايت معنا ندارد.
به قول سقراط، بدترين توهين به خدا اين است كه بگوييم: هدف خدا از اين كار چه بود؛ زيرا در اين صورت خدا را ممكن الوجود دانستهايم، نه واجب الوجود. پس غايت و هدف مربوط به ممكن الوجود است و در افعال واجب الوجود غايت معنا ندارد.
ممكن الوجود چون ضعيف است، نميتواند به آن غايت برسد، مگر با واسطههاي مختلف. اما نميتوان گفت كه ـ نعوذ بالله ـ چون كارهاي خداوند غايت ندارد، پس همه چيز لغو است.
در آياتي از قرآن لامهايي ( ليكون ) به كار رفته كه به معناي عاقبت است؛ مثلاً در مورد فرعون آمده استكه وقتي او حضرت موسي7 را از آب گرفت، هدفش اين نبود كه موسي دشمنش شود، بلكه سر انجام كار اينگونه بود كه حضرت موسي7 دشمن فرعون شد.
ممكن الوجود؛ يعني هر كاري كه انجام ميدهد، بايد غايت داشته باشد، چون حكيم نيست. اما واجب الوجود كاري كه انجام ميدهد غايت ندارد، اما چون حكيم است اثر و فايدهاي بر آن مترتّب ميشود؛ مثلاً ابوعلي سينا ميگويد: سوراخهاي بينيِ انسان سرازير است. اين غايت كار خداوند نيست، اما اين حالت بيني باعث ميشود كه گرد و خاك و باران به داخل بيني انسان نرود.
حكيم بودن خداوند به اين معناست كه كارهاي او به خاطر رسيدن به فايده نيست، اما به فايدهاي ختم ميشود؛ يعني غايتي بر او و فايدهاي بر كار او بار ميشود، نه اينكه كاري را به خاطر فايدهاي انجام بدهد.
در رابطه با فلسفة عبادات، يك بحث اين است كه چه فايدهاي بر كار خداوند مترتب است و بحث ديگر اين است كه انجام اين كار بر ما چه اثري دارد؟
گاهي گفته ميشود كسيكه به حج مي رود، در اين سفر چه چيزي براي او حاصل ميشود و گاهي گفته ميشود كه او چه چيزي را تحصيل كرده است؟ و البته تمامي اين موارد از جنبة فلسفي مورد بحث و بررسي است.
* اين بحث از جنبة عرفاني و از ديدگاه عارفان چگونه است؟
عرفا ميگويند هيچ عيبي ندارد كه بگوييم خدا كاري را براي رسيدن به يك غرض انجام داده است و ميتوانيم براي خدا غايت و غرض فرض كنيم، اما فلاسفه ميگويند: نميتوان چنين تصوري كرد و بهعنوان پيش فرض هم ميتوان گفت خداوند در مورد دستورات عبادي حج، داراي هدفي بوده است و هم ميتوان گفت خداوند چنين هدفي نداشته است، اما اهداف خاصي بر اين دستورات مترتّب ميشود و بايد تأكيد كردكه اين موارد، فلسفه است نه علّت. به عنوان مثال، فايدة نماز نهي از فحشا و منكر است؛ اما علت آن نيست و اين از فلسفة احكام است نه علل احكام. علت احكام كاملاً بر ما پوشيده است؛ حتي آن چيزهايي هم كه در رواياتي آمده و در كتبي مانند «علل الشرائع» گردآوري گرديده، به عنوان فلسفههايي است كه از آنها ياد شده، نه علّت واقعي.
* به نظر شما ورود به اين مرحله ( پي بردن به اسرار ) و سخن از آن خوب است يا نه؟
در اين زمينه بهطور مطلق نميتوان پاسخ داد كه مطلقاً خوب يا بد است؛ چون نوعي نسبيت در مسألة اسرار وجود دارد. با يك مثال مسأله را توضيح ميدهم؛ مثلاً دربارة مسواك زدن، شخصي ميگويد من فايدة مسواك زدن را نميدانم اما چون يك دستور مستحبي از جانب خدا و پيامبر است، انجام ميدهم، اما فردي ديگر فايدة مسواك زدن را ميداند و مسواك ميزند؛ در اينجا دندانهاي هر دو تميز ميشود، ليكن آن كه به نيت قربة الي الله و به عنوان امري مستحبي از طرف خدا و پيامبر مسواك ميزند، اخلاص دارد؛ يعني آن يكي فايده را ميبرد و اخلاص دارد و ديگري فايده را ميبرد اما اخلاص ندارد يا كمتر از آن دارد. در برخي موارد بعضي افراد اگر فايده اسرار را ندانند بهتر است و اعمال را به نيت قربة الي الله انجام ميدهند، اما بعضي افراد تنها قصد قربة الي الله براي آنان ايجاد انگيزه نميكند و قانع نميشوند و ميخواهند فايدة آن را هم بدانند وهر دو مورد بهطور همزمان برايشان ايجاد انگيزه ميكند تا اعمالرا انجام دهند؛ زيرا هم به امر خدا توجه ميكنند و هم به خاطر فايدة كار آنرا انجام ميدهند. براي برخي دانستن فلسفهها و اسرار خوب است و براي برخي خوب نيست و ندانستن بهتر است؛ مثلاً اگر به عوام بگوييم خداوند دستور داده است اين كارها را انجام دهيم، كافي است.
شرع ميخواهد ما بعضي چيزها را ندانيم؛ مثل كنه ذات خداوند كه بنا بر ندانستن آن است. اما در مورد مسألهاي مانند معامله، بنا بر دانستن است. برخي از بزرگان؛ مانند شهيد ثاني، غزالي و... به بعضي از مسائل وارد ميشدند؛ مثلاً ابوعلي سينا در كتاب «شفا» ميگويد: اگر كسي خدا را قبول نداشته باشد، ولي نماز بخواند و روزه بگيرد، در او اثر ميگذارد؛ يعني انجام فرمان خدا اثر خود را ميگذارد و اين علتها و فلسفهها نبايد راهزن قلب انسانها شود و مانع و حجابي براي او گردد؛ فقط بايد مراقب باشيم تا دچار افراط و تفريط نشويم. با توجه به پيشينة سير تفكر اسلامي و آنچه در كلام علما و بزرگان دين آمده، ميتوان در اينگونه مسائل وارد شد و بحث كرد، اما همواره بايد تأكيد كرد كه اينها فلسفه است نه علّت.
* انجام اعمال عبادي حج و به طور كلي حج با تمام جوانبش، چگونه بايد برگزار شود تا از منظر تربيتي بر زائران تأثير بگذارد؟
حج، عبادت است. در كتابهاي فقهي و اصولي نوشتهاند: حج واجب مشروط است؛ يعني مشروط به استطاعت است. اما به نظر من حج واجب مشروط نيست، حج جزو احكام وضعي است نه احكام تكليفي و مانند يك بدهكاري است كه بايد پرداخت شود و گفته شده لام «لله»، لام ملكيت است. مال خداست و به خدا بدهكار و مديون هستيد و يك حج بر گردن شماست و امر به حج نداريم و هيچ جا كلمهاي مانند «حجّوا» كه امر به حج باشد، نه در قرآن آمده و نه در روايات.
در اصل، بدهكاري(حج) قصد قربت نميخواهد؛ ولي اعمال مربوط به حج نوعي عبادت است و اصل حج نوعي حكم توسلي است نه تعبّدي.
عبادت چند معنا دارد؛ يا به معناي اطاعت از فرمان است يا به معناي انجام هر كاري است كه در آن مصلحتي باشد. در ذات هر عبادتي هدف بايد انجام فرمان كسي باشد كه او را ربّ مي دانيم و الا عبادت، عبادت نيست؛ مثلاً چرخيدن پيرامون خانة خدا و حرم امام رضا7 هر دو چرخيدن است؛ ولي با هم فرق دارد و چرخيدن پيرامون حرم امام رضا7 طواف نيست؛ چون دور خانة خدا كه ميچرخيم، دور خانة رب و آفريدگار است. ميچرخيم كه حيات و سلامت و مرگ و همه چيز ما به دست اوست. اما دور حرم امام رضا7 كه ميچرخيم، چون آفريدگار ما نيست، طواف محسوب نميشود؛ مثل اينكه كسي را در خيابان ببينيم و به او احترام بگذاريم و تعظيم كنيم. اين مورد با هنگاميكه در برابر آفريدگارمان تعظيم ميكنيم تفاوت دارد؛ چون ما بندة خدا هستيم و سجده در برابر خداوند عبادت است اما در برابر ديگران تواضع و فروتني است. پس اگر تصور كنيم كه همه چيز ما دست آن شخص است و به او احترام بگذاريم، دچار شرك شدهايم.
وهابيها ايراد ميگيرند كه ما ميگوييم: «يا الله» ولي شيعيان ميگويند «ياعلي» پاسخ آنها اين است كه شيعيان علي را ربّ نميدانند، به همين دليل دچار شرك نيستند.
در بارة اسرار عبادت حج يا اسرار مناسك حج، اين مناسك وقتي عبادت هستند كه اعتقاد به ربوبيّت در همة آنها نهفته باشد. اصل عبادت، اعتقاد به ربوبيت است و در دل هر ذرّه از مناسك بايد ببينيم كه همه چيز ما در دست خدا است. بايد خود را وابسته به يك نيروي برتر(خداوند) بدانيم. اين مسأله تأثير تربيتي بسيار مهمي در زندگي انسان دارد.
پس تك تك اعمال، عبادت است و در انجام تمام اعمال بايد جنبة ربوبيت خداوند را در نظر بگيريم و آگاهانه عمل كنيم.