نگرشی کوتاه به تبیین حج
میقات حج سال اول شماره اول پاییز 1371 نگرشـی کوتاه بـه : « تبییـن حـج » محمد جواد حجتی کرمانی کلمه « حج » و عناوین « مناسک حج » خود گویای محتوای والای این فریضه الهی پر راز و رمز و آکنده از اشاره و کنایه است . حج این لفظ کوتاه و خوش آهنگ که ب
ميقات حج سال اول شماره اول پاييز 1371
نگرشـي كوتاه بـه : « تبييـن حـج »
محمد جواد حجتي كرماني
كلمه « حج » و عناوين « مناسك حج » خود گوياي محتواي والاي اين فريضه الهي پر راز و رمز و آكنده از اشاره و كنايه است . حج اين لفظ كوتاه و خوش آهنگ كه به معناي آهنگ و عزم و تصميم است ، معنائي به بلنداي تاريخ معنوي بشر دارد . تاريخ معنوي ايكه نظام بخش زندگي اجتماعي ، سياسي جامعه انساني ، بر محور حق و عدل است . حج كه در يك نگرش كلي از عناصر سكون و تأمل و تدبر و تفكر و حركت و تلاش و پيكار تركيب يافته ، داراي اشاراتي جامع و فراگير به سنن جاري پروردگار در تكوين و تشريع است . زبان حج ، زبان « سمبوليك » است و اعمال آن ، به تعبيري خودماني تر به « پانتوميم » پرمحتوائي مي ماند كه مي تواند حكايتگر و تجسم بخش تاريخ انبياء و نشأه دنيا و نشأه آخرت باشد . حج ، اين فريضه رمزوار و اشارت شعار ، از زواياي گوناگون و با ديدهاي متفاوت از سوي نويسندگان ، بحّاثان و تحليلگران از
لحاظ « فردي و اجتماعي » ، « عبادي و سياسي » ، « اجتماعي و نظامي » و « بين المللي و جهاني » مورد بحث و تحليل قرار گرفته است كه پاره اي نسبتاً جامع و پاره اي تك بعدي و با ديدي يك جامعه است . آنچه در تحليهاي يكسويه ، از آن غفلت شده است ، جامعيت حيرت انگيز و احياناً متناقض نماي حج است كه زهدگرايان عبادت پيشه خسته از دنيا ، و اجتماع و سياست را از يك جنبه اش غافل مي سازد و سياست پيشگان و دست اندركاران اداره جوامع اسلامي را ، از جنبه ديگرش . . . از اين رو ، در اين مقال كوتاه سعي بر آن است كه در نهايت اجمال به جامعيت حج اشاره اي گذرا شود كه البته اهل فضل و اطلاع ، بدين مختصر بسنده نخواهند كرد و بلكه در تصحيح و تكميل و تشريح آن خواهند كوشيد . * * *
حج را مي توان از يك ديدگاه گردهم آئي پاكان و نيكان ، وارستگان معنويت گرا و از دنيا رستگان آخرت گرا بشمار آورد . اجتماعي به پاكي قدوسيان ملأ اعلي و فرشتگان عالم بالا ، كه در « اشهر معلومات » بر گرد اولين خانه ايكه براي « همه مردم جهان » نهاده شده فرا گردهم آيند و اقيانوسي جوشان وخروشان پديد آرند كه هر فرد حاجي ، قطره اي از اين درياست . در اين گردهم آئي حاجيان از آن دم كه به نيت حج ، از خانه و ديار و همه پيوندهاي دنيائي مي گسلند ، تا آنگاه كه در ميقات احرام بر مي بندند ، تا طواف ، تا وقوف ، تا رمي ، تا ذبح . . . همه جا و همه جا ، خدا را مي جويند و در طلب وصال اويند . مناسك حج يكايك تبلور حالات گوناگون انسان خدا جوي عاشق پيشه بيقراري است كه كوبكو روبه سوي او دارد و نشان از او مي جويد و بوي او مي بويد . . . عاشقِ از فراق معشوق بجان آمده ايكه عنان اختيار از كف فروهشته ، در راه وصال يار ، گاهي با تأمل و قرار و گاهي با اضطراب و بي قرار به اينسو و آن سو مي رود ، در كوه و بيابان ، شب و روز ، آرام نمي گيرد و همه جا نشان از بي نشان مي خواهد . حج در اين نگرش ، يك سير معنوي انساني است كه يكجا و يك زمان توسط انسانهايي فراهم آمده از چارسوي جهان به مقصد تقرب به مبدأ ، والاي آفرينش صورت مي پذيرد . حج از اين ديدگاه ، كنگره مخلصين و متقين و صالحين و عابدين و قانتين روي زمين است . مجامع و كنگره هاي جهاني و بين المللي ،
به اشكال گوناگون و بر محورهاي مختلف سياسي ، نظامي ، اقتصادي ، تاريخي ، ادبي ، هنري ( و حتي ديني ) بسيار فراوان است . اما كنگره « توحيد » و « اخلاص » و « عبادت » ، كنگره « دعا » و « مناجات » ، كنگره مجاهده با نفس و بريدگي از دنيا و تمرين آمادگي براي سفر آخرت ، كنگره تمرين سير الي الله و مجاهده و مراقبه و مكاشفه ، در هيچ كجاي دنيا نيست . كنگره ايكه « فرد » و « جمع » را در يكديگر ذوب مي كند : عمل فردي را در فضاي جمعي و فضاي جمعي را در عمل فردي محو مي كند بدانگونه كه هر « حاجي » در ايام حج ، در انديشه خويشتن يابي و حديث نفس و راز و نياز و تصفيه باطن خويش است ، كاريكه همانند رهبانيت راهبان از خلق گسسته نياز به خلوت و تنهائي وجدائي از خلق دارد . . . و در عين حال ، فرديت هر فرد ، در جاي ، جاي مواقف عظيم حج و با شكوهتر از همه ، در عرفات ، در كل جمع نابود مي گردد . . . اين محو « فرديت » در كار « جمعي » در تخطيط خطوط سياسي اجتماعي و جمع كل امت عظيم اسلامي نيز صورت مي گيرد كه بدان اشاره خواهيم داشت . حج ، از سوي ديگر نشان از ژرفاي تاريخ نوراني انبيا و اولياي الهي دارد . . . از آدم ، از نوح ، از ابراهيم ، از سليمان ، از موسي ، از عيسي ، از محمد و اصحاب و آل محمد ، در حج ، تاريخ پرخاطره و مخاطره انبياي الهي و اولياي خدا بازسازي و بازنگاري مي شود . حج ، در اين نگرش بازنگاري تاريخ انبيا است . حج نمايشي است از اعمال و رفتاري كه بنا بنقل كتاب و سنت ، ( و از طريق برادران شيعه و سني ) پايه تشريع آن در زمان آدم ابوالبشر گذاشته شده و پيامبران بعدي تا آخرين پيامبر ، همگي بر گرد همين خانه چرخيده اند و مناسكي در همين سرزمين مقدس ، در همين عرفات و مشعر و مني انجام داده اند . حج ، بويژه ناظر بر بازسازي ، تجديد نظام سازمان فرو پاشيده توحيد توسط ابوالانبياء حضرت ابراهيم خليل است كه بنقل قرآن قواعد بيت را بالا برد و خانه را براي طائفان و عاكفان و راكعان و ساجدان پاكيزه و مطهر ساخت ، فداكاريها و گذشتها و ايثارها و سخت كوشيها و هيجانات روحي و بيم و اميدهاي ابراهيم و هاجر و اسماعيل در يكايك مناسك حج بگونه ايكه بدان اشاره خواهد رفت بازنگاري مي شود و در حقيقت ، ابراهيم قهرمان توحيد ، در كل قالب مناسك حج و به توسط ميليونها حاجي عاشق و شيدا هر ساله چهره پردازي مي شود و حيات مجدد مي يابد .
بياد داشته باشيم كه ابراهيم پدر انبياي توحيدي : موسي و عيسي و محمد است و از ميان سه امت موحد و اهل كتاب جهان يعني يهود و نصاري و مسلمين ، تنها امت اسلام و مسلمين جهانند كه پاس پيشواي توحيد را اين چنين در خور مقام ارجمند او مي دارند و ياد گراميش را نه تنها در گفتار كه در مناسكي عظيم و پرشكوه نگه مي دارند . در اشاراتي كه به محتواي يكايك مناسك حج خواهيم داشت بدين بازنگاري و بازسازي اشاره خواهيم كرد . * * * حج ، از جنبه ديگر ، يك آموزش تمريني همه جانبه و يا باصطلاح معمول و مرسوم ، يك « مانور » جامع الاطراف سياسي ـ عقيدتي ، نظامي براي تحريك روح حماسي و زنده ساختن غيرت و حميت ديني واسلامي در جامعه اسلامي است . آيا منظور از مانورهاي نظامي يا آموزشهاي تمريني ايكه براي نجات غريق يا اطفاي حريق و يا براي مقابله با حوادث و سوانح گوناگون هوائي ، زميني و دريائي گسترده يا محدود صورت مي گيرد ، چيست ؟ در يك مانور نظامي يا يك عمليات نجات ، صحنه كاملاً فرضي و از پيش ساخته است ، اما اگر همين تمرين محدود و چند روزه انجام نگيرد ، كارآئي نظامي و آمادگي رزمي و چستي و چالاكي و سرعت انتقال و سرعت تصميم و سرعت عمل كه لازمه اين گونه فعاليتهاي حياتي مهم و سرنوشت ساز است ، پيدا نخواهد شد و اين است نقش حج در ترسيم راه و رسم زندگي و تخطيط خطوط حيات فردي و اجتماي انساني كه آكنده است از كار ، پيكار ، تلاش و پيگيري . . . و ملازم است با كفّ نفس و خويشتن داري و مخالف است با تن آساني و راحت طلبي و تن پروري . . . حج ، يك تمرين است ، يك مانور است يك آموزش چند روزه است براي آماده سازي فرد تا در پهنه زندگي براي پيكاري بي امان ، تمرين ديده و آموزش ديده باشد . . . در حج به آدمي مي آموزند كه در راه زندگي پرافتخار و انساني و اسلامي بايد از ديار و مال و زن و فرزند و همه علقه هاي زندگي بريد و سختي سفر و بيخوابي و دوندگي و اضطراب و دربدري و بي خانماني را تحمل كرد و هر چه را كه موجب خودآرايي و بخود بستگي است از لباس و زيب و زيور بايد از خود دور ساخت و بايد تنها به مبدأ لايزال ، پاسخ مثبت داد و دعوتهاي گوناگون را نشنيده گرفت و بايد بر محور حق و عدل چرخيد و در زندگي ، محور و مقصدي جز طهارت و پاكي و راستي و
درستي نداشت و بايد وقوف و تأمل را با سير و حركت در هم آميخت كه سكونها و تأملها و توقفها ، هم بايد حركت آفرين باشد و حركتها و تلاشها و فعاليتها همه ، مبتني و متوقف بر تأمل و پيش بيني و حساب و كتاب . . . كه « تأمل بي حركت » و « حركت بي تأمل » هر دو آفت دين و دنياي انسان است . در حج ، در روزهائي اندك ، اين مراحل را به انسان مي آموزند كه سرمشق همه زندگي او در سراسر دوره زندگيش باشد . * * *
حج ، از نگرش ديگر ، باز ساخت عرصات قيامت است ، مجسم سازي حشر خلق ، همه يكسو و بي هيچ امتياز ، روي بسوي بهشت يا جهنم ، حشري عظيم در پهنه دنيا كه نمونه اي كوچك از حشر اكبر در سراي آخرت است . . . . جدائي از خانه و كاشانه ، در اين نمايش به « مرگ » مي ماند كه سرفصل حيات اخروي است و مواقف و مناسك حج ، يكايك نشان از مواقف عبد در برابر مولي در روز قيامت دارد كه سرانجام آن « رد » يا « قبول » است : فريق في الجنه و فريق في السعير . حاجي با اين توجه ، و در اين نگرش ، پيوسته در التهاب است و در ميان بيم و اميد كه رو بكدام سو دارد و در چه فريقي است ؟ چون پاره اي از حاجيان را نيز چون مبعوثان حشر ، به سوي دوزخ مي برند و نتيجه حجشان جز خسران و تباهي نخواهد بود . . . شرح مواقف حج و مواقف قيامت و تطبيق رسا و زيباي اين مواقف با يكديگر به مقالي ديگر نياز دارد و در اينجا همين اشاره كافي است : اشاره ايكه براي مرگ آگاهان بيدار دلي كه ، پيوسته در انديشه سراي آخرتند و بقول قرآن مجيد از « سوء حساب » و « سوء دار » مي ترسند ، بسنده است . * * *
و بالاخره حج در يك نگرش عميق تر ، صعود انسان است در برابر هبوط تاريخي او و تسالم و تعاون بقاست در برابر تنازع بقاي ريشه دار و پرماجراي انسان . اين نگرش ، تأملي درخور را مي سزد و لذا لختي در اين مرحله درنگ مي كنيم . سقوط و هبوط آدمي از آنجا آغازيد كه بشر بحكم نياز طبيعي و فطري بسوي ضروريات زندگي دست يازيد و طبيعت را براي ادامه « زندگي » باستخدام گرفت . اين استخدام طبيعت ، بزودي ، آدمي را فريفته طبيعت كرد و خيال افزون جوئي او را بر آن داشت كه زياده طلبد و اين آغاز هبوط آدمي بود . و اينكار را نه در آغاز كه كم كم ، با درگيري و
مبارزه با همنوعان خود دنبال كرد و هبوطي مضاعف يافت . . . « الهيكم التكاثر . . . » و همين يك نكته منشأ همه جنگهاي طولاني و خانمانسوز بشر در طول تاريخ پرفراز و نشيب اوست . و اما حج ، آموزش و آزمايش موقت و نمونهواريست كه بشر را به كنترل نيروهاي زياده طلب و افزون خواه او وا مي دارد تا براي همه عمر از اين آموزش محدود ، سود جويد . اين نگرش نيز به حج به عنوان يك مكتب سازنده و نيرومند اخلاقي و معنوي مي نگرد كه با تهذيب نفس و تزكيه اخلاق و بازسازي روحي انسان ، او را از آلودگيهاي روحي و آز و طمع و تفاخر و تكاثر و تكالب مي رهاند و از هبوط و سقوط نجاتش مي دهد و او را بطرف بالا مي آورد و اوج مي دهد . اين اوج متعالي انساني گرچه در محتواي خود ، اخلاقي و عرفاني و عبادي است اما براي صاحب نظران روشن است كه همين محتواي روحاني و اخلاقي و معنوي ، پايه و مايه اصلي پيروزي انسان در جبهه هاي مختلف زندگي اعم از سياسي ، نظامي ، اقتصادي و . . . است . * * *
حج از سوي ديگر ـ در يك مقياس بلند مدت چنانكه بسيار گفته شده است ـ تمرين است براي تأسيس حكومت جهاني واحد و برداشتن مرزهاي جغرافيائي و اداره جوامع بشري تحت يك حاكميت عادل و دانا و توانا و چنانكه مي دانيم حاكميت واحد جهاني ايده بسياري از متفكران و جامعه شناسان و سياستمداران و فلاسفه جهان است . هر چند تحقق چنين ايده اي در قرون حاضر كه شايد بتوان اواخر دوران بلوغ بشرش ناميد ، ميسور نيست ولي تحقق ايده هاي الهي و پياده شدن آرمانهاي والا و آسماني ، با كل تاريخ بشري سنجيده و مدت گزاري مي شود . از اين رو ، نمايش وحدت سياسي اجتماعي بشرهاي چهارگوشه جهان در مراسم حج ، خود ، يكي از عوامل تحقق بخش نهائي اين وحدت خواهد بود . در اين زمينه نيز بسيار مي توان سخن گفت اما فعلاً همين اشاره كافي است . * * *
حج در يك مقياس محدود و كوتاه مدت ، نيز در كار آن است كه مسائل و مشكلات جامعه اسلامي را در روابط داخلي و خارجي در زمينه هاي گوناگون اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي مورد بحث و بررسي قرار دهد و براي مقابله با دشمنان سوگند خورده و ديرينه اسلام و مسلمين ، طرحهائي بريزد و
دست اندركاران اداره جوامع اسلامي و نيز صاحب نظران و متفكران و مصلحان و مورخان و جامعه شناسان و سياستمداران و عالمان ديني و رهبران مذهبي از چهار سوي جهان در مراسم حج فراگرد هم آيند و در ضمن تجديد عقد اخوت اسلامي و تحكيم مراتب مودّت و محبت و آشنائي روز افزون به روحيات و اخلاقيات و آداب و مراسم و افكار و عقايد و نظرات و طرحها و پيشنهادهاي گوناگون و با بحث و بررسي و مشاوره و مداقه به صورت دسته جمعي و هم آهنگ و با توجه به همه مقتضيات و تحولات عصر ، راه حلهاي مناسب و جامع و مرتبط بيابند و در بازگشت به مراكز اصلي و وطنهاي خود ، دست آوردهاي خود را از اين سفر پربركت باطلاع مردم خودشان برسانند و از ديگر مطلعان و صاحبنظران كه در كشورهاي مختلف اسلامي اقامت دارند و نيز مسلمانانيكه در ساير كشورهاي غير اسلامي جهان پراكنده اند ، نظر خواهي كنند و اين پيوند و كسب اطلاع و مراوده و مطالعه و بررسي دسته جمعي را سازمان دهي كنند و براي آن نظم و ترتيب و سياق شناخته شده و مقبول برقرار دارند . . . تا بدين سان ، هم روابط بين المللي اسلامي تقويت گردد و هم راه براي وحدت آينده و آرماني جهان اسلام هموار شود . * * *
حج در عين حال و با حفظ همه اين جهات معنوي و سياسي و اجتماعي ، يك زاويه ديگر نيز دارد و آن « رويه اقتصادي » حج است . حج در اين ديدگاه يك بازار مكاره بين المللي اسلامي است . رشد اقتصادي كشورهاي اسلامي در گرو تبادل فرآورده هاي صنعتي و دست آوردهاي علمي و محصولات كشاورزي آنهاست . اگر هر كشور اسلامي ، در داخل خود محبوس بماند و رشته مبادلات اقتصاديش با ساير كشورهاي اسلامي سست و گسسته گردد ، يا عقب خواهد ماند و يا بصورت « قمر » يكي از قدرتهاي اقتصادي جهان در خواهد آمد . حج ، در صورت فعلي ، البته ، از جنبه اقتصادي ، آنگونه كه بايد با آرمان اقتصادي اسلامي هم آهنگ نمي نمايد و بيشتر نمايشگاه و فروشگاه و تجارتگاه كشورهاي غير اسلامي است ، اما اين عارضه اي است مربوط به كل مشكلات سياسي تاريخي موجود در جهان اسلام و ربطي به حج ندارد . حج ، خود ، يك باشگاه اقتصادي بين المللي اسلامي است كه بدون شك در تسريع رشد اقتصادي و خودكفائي صنعتي و علمي و كشاورزي دنياي اسلام نقش قاطع و تعيين كننده دارد .
* * *
و با همه آنچه گذشت ، حج عملاً و تجربه يك عمل بهداشتي درماني براي تأمين سلامتي افراد است ! چه بدون شك ، مسافرتي اين چنين متحرك و جاندار و با روح ، علاوه بر آنكه بر اثر جوش و خروش و تحرك فراوان ، بسياري از سموم بدن را دفع مي كند و گردش خون را تنظيم مي كند و به فعاليت قلب و مغز و اعصاب كمك مي رساند ، نشاط و روح و معناي حج كه حاجي را در يك فضاي معنوي سازنده و خلاق قرار مي دهد و صفاي جان و آرامش دل حاكم بر فضاي معطر حج ، به تندرستي آدمي كمك مي كند . اين نكته را همه كساني كه به اين سفر پاك و مطهر توفيق يافته اند تجربه كرده اند . سخن كوتاه : حج هم « رهبانيت اسلام » است هم « قوام دين و دنيا » ، هم « منافع » است ، هم « ذكر خدا » . هم « عبادت » است ، هم « سياست » . هم « سياحت » است ، هم « زيارت » . هم « اقتصاد » است ، هم تندرستي . هم « فرد » است ، هم « جامعه » . هم « ماده » است ، هم « معنا » . هم « دنيا » ست ، هم « آخرت » ، مثل خود عالم ، مثل خود آدم كه تركيبي دوگانه اند از جسم و روح و تن و جان ! و نكته اصلي شايان دقت و توجه اين است كه اگر حاجي به « خود » نپردازد و از « خودبيني » رها نشود و به « تزكيه » و « تصفيه » همت نكند ، و به رموز و اسرار « حج » دست نيابد و از « احرام » تا تقصير و طواف نساء ، خود را نپالايد و از لوث رذايل و پليديهاي اخلاقي و روحي پاكيزه نشود ، به هيچ يك از مقاصد چند گانه حج دست نخواهد يافت . نه در سياست و نه در اقتصاد و نه در جبهه جهاد با دشمن و نه در اقتصاد و نه در تبادل افكار . . . ، در هيچكدام ، زيرا تا انسان بر دشمن دروني خود يعني « نفس » كه در هر فرد انساني بكار دشمني با الله و مظاهر الله و راه مستقيم الله مشغول است ، پيروز نشود ، پيروزي بر دشمن بيروني يعني تبلور و تجسم و تجمع همان نيروهاي ضد الهي كه در نفسانيت هر كدام از خود ماها نيز هست ، پيروزي واقعي نيست ، كه دشمن ، از درون خودِ ما ، سر برمي دارد . در حقيقت هر كدام از ما ، در خود يك ستون پنجم از لشكر دشمن داريم ! كه همان « خودپرستي » و نفسانيت « ما » و « من » ماست . اگر اين ستون پنجم كه به تعبير دقيق تر ، ستاد فرماندهي اصلي دشمن است ، نابود نشود ، انسانيت ، هيچگاه از شر دشمن رهائي نخواهد يافت . غرض آنكه اهميت دادن به جنبه والاي معنوي حج و تكيه بر زواياي عرفاني و
آخرت گرايانه و معاني و رموز و اشارات و سير و سلوك مستتر در حج ، نبايد مانع از نگرش جامعه شناسانه ، و سياست گرايانه و جنبه هاي دنيائي و فوايد سياسي و اجتماعي حج باشد . 2 ـ نگرشي كوتاه به : « تبيين ( مناسك ) حج : » در اين بخش از سخن بر سر آنيم كه آنچه بنحو كلي در بخش نخستين گفتار بيان كرده ايم ، تا حدي كه در خور اين مقاله است ، در مورد به مورد مناسك حج بازخواني كنيم : پس از : « كعبه » مي آغازيم . . . : خانه ايكه به تعبير قرآن « اول بيت وضع للناس » 1 است . خانه ساده سنگي اي كه با معماري اي ابتدائي و بيگانه از هر گونه آرايش و پيرايش ظاهري ، رمز وحدت بشري و الگوي امن و امان در جامعه انساني است . اين خانه كهن و باستاني ترين معبد روي زمين كه بدست ابراهيم خليل بازسازي شده ، پناهگاه و ملجاء و منجاي ديني و كهف حصين اجتماعي تمامي مردم روي زمين است . در هيچ نقطه جهان ، براي هيچ ملت و قوم و قبيله و نژاد و طايفه اي چنين مركزي با اين اوصاف و با اين معنويت و جذبه و حرمت و تقدس ، وجود ندارد . مراكز امن بين المللي و « كشورهاي بي طرف اعلام شده » كه پناهگاه ستم ديدگان و يا حتي مجرمانند ، ابداعي است كه تازگيها و در قرون اخير ، به دست بشر صورت پذيرفت و به تعبير طنطاوي خدا به مردم الهام كرد كه كاري انجام دهند كه خدا از طريق وحي بر ابراهيم فرو فرستاد . حـرم : بر محور كعبه از شش گوشه ، منطقه ممنوعه ، يا حرم امن الهي است . در اين منطقه كه حد آن در كتابهاي مربوطه كاملاً مشخص است ، وظايفي بر عهده حاجيان محرم و يا حتي افراد ديگر است از جمله عدم تعرض به گياه و صيد حرم و پناهندگان حرم كه ناشي است از : امن بودن گياه حرم ، امن بودن حيوان حرم ، امن بودن پناهنده به حرم ، حرام بودن جنگ در حرم و . . . و اين همه ، نگهداري حريم مطهر خانه خدا و بسط و گسترش دادن معنويت و تقدس و احترام بيت الله الحرام و به وجود آوردن جايگاهي نسبتاً وسيع است كه نسبت به همه امكنه كره زمين مزيتي تام و تمام بنفع زندگي مادي و معنوي انسانها داشته باشد ، منطقه صلح كامل و امنيت كامل و دوستي و تعاون كامل و كنترل كامل آدمي حتي از تعرض به گياه و حيوان . . . تا چه رسد بهم نوعش ، انسان ! . . .
احـرام : از جمله ، براي ورود به حرم بايد احرام بست و چه زيباست وحدت ريشه اي « حرم » و « احرام » كه به يك تعبير دقيق مي توان « احرام » را بازسازي « حرم » در وجود « مُحرم » شمرد : حاجي كه احرام بر مي بندد ، گويا « حرم امن خدا » را در « وجود خود » بوجود مي آورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام مي دارد و راستي در واقعِ امرهم ، يان ، بدين منوال است . . . كه پس از احرام 24 مورد بر حاجي حرام مي شود : حاجي حق ندارد حتي موي خود را ـ يك موي خود را ـ بكند . حق ندارد دندان خود را در آورد ، حق ندارد خون از بدن خود يا ديگري در آورد ، حق ندارد به حيوان و حتي حشره ايكه در بدن يا لباس اوست و يا در حرم است ، تعرض كند ، حق ندارد با فردي ولو غير حاجي به مجادله و « لا والله و بلي والله » گوئي بپردازد و محرماتي ديگر از اين مقوله . . . از سوي ديگر حق ندارد بر گرد محور شهوت بگردد ، حتي برگرد مقدمات آن : خواستگاري رفتن براي خودش يا ديگري ، عقد كردن براي خودش يا ديگري ، هرگونه نگاه شهوت آلود يا كار شهوت آلود ( چه قبلاً حلال بوده يا نه ) حتي عطر زدن ، بوي خوش بازار عطر فروشها را استشمام كردن ، بيني خود را از بوي بد گرفتن ، از آفتاب به سايه رفتن ، سر پوشيدن ، پشت پا را پوشيدن . . . غرض بر شماري همه محرمات احرام نيست ، و بلكه منظور از اين بر شماري اشاره وار تجسم بخشيدن به حالت پر معنويت و پر تقدس محرم است كه از وجود او يك حرم امن الهي ساخته است . . . سخن كوتاه كنيم : حاجي پس از احرام ، حالتي فرشته گون مي يابد : پاك از آلودگيهاي مادي ، از شهوت ، از غضب و از هر چه كه مميزات حيواني اوست . . . و چنين حالتي براي همه آينده آدمي بياد ماندني و فراموش ناشدني است و از اين رو سرمشق گرفتني و پندآموز است . براي تعليم آدمي ، بايد بروشي دست زد كه براي هميشه بيادش بماند . و بدين علت است كه به حاجي دستور داده اند كه لباس دوخته اش را از خود دور كند . . . حاجي به نشانه جدائي از وابستگيها و پيوستگيها و فروهشتن همه نمودارهاي امتياز و برتري جوئي و فخر فروشي ، لباس از تن بيرون مي آورد و به دو جامه سپيد ساده بسنده مي كند تا تمام امتيازاتي را كه مدسازان و طراحان و خياطان در هزار هزار مد لباس از نظامي و روحاني و نژادي و قبيله اي و لباسهاي مخصوص پادشاهان متكبر و زمامداران پر ادعا ، اختراع كرده اند زير پا
گذارند تا از تمامي ملل و اقوام و همه شئون و مقامات و پستها و حاكميتها و محكوميتها ، يك واحد تمام عيار خالص و مخلص و بي غل و غش در كمال يگانگي و برادري و برابري در شكلي واحد و ظاهر و طاهر ، سپيد و درخشنده و خدائي . . . در پهن دشت بيكرانه سرزمين توحيد و حرم مقدس امن الهي به نمايش گذاشته شود . . . اين نمايش ، براي هميشه ، در ذهن و حافظه فرد فرد حاجيان حاضر در صحنه و نيز در حافظه كل جامعه اسلامي و نيز كل جامعه بشري به عنوان يك منظره بديع و بي نظير و الهام بخش و آكنده از پيام صلح و دوستي و معنويت و اخلاص و يكتا پرستي خواهد ماند . . . تلبيــه : « لبيك اللهم لبيك ، لبيك لا شريك لك لبيك ، ان الحمد و النعمه لك والملك لا شريك لك لبيك . » تنها واجب حج كه از مقوله « لفظ » است و « كلام » ، بجز نماز طواف كه همان نماز معمولي شناخته شده است ، همين كلمات پر طنطنه و پر جلال و شكوه است ! در سراسر حج ، حاجي هيچ سخن و ذكر و ورد و دعاي واجبي بجز همين « لبيك » هاي واجب ندارد . در حقيقت حج نمايش بيشترين « عمل » است همراه با « كمترين » و « كوتاهترين » گفتار ! فقها فرموده اند : مقدار واجب تلبيه ، همان چهار لبيك اول است ، اثر اين نواي هم آهنگ و با شكوه كه حاجيان در اخلاصي بي نظير با صداي بلند ، هم آوا تكرار مي كنند در تلقين روح اطاعت و پيروي از فرمان خدا و اجابت دعوت پروردگار ، چيزي نيست كه بوصف آيد يا قلم و بياني بتواند به ژرفاي آن برسد و بازگو كند . سخن در اين باره ها بسيار فراوان تر از اين است كه با اسف ، در مجال اين مقال نيست .
عـرفـات : عرفات ، سرزمين شناخت ، سرزمين اولين انسان ، كه هبوط كرد و دوباره راه صعود بازگرفت . . . سرزمين آدم و ابراهيم و محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، سرزمين تجلي كامل جبرئيل بر پيغمبر ، سرزميني بر و برهوت ، بي هيچ نشانه و ساختماني . . . در اينجا انسان است و زمين و آسمان . . . كدام سرزمين است كه آدمي را بدينگونه در متن خلقت طبيعي و حقيقي اش قرار دهد ؟ . . . عصر درخشنده بازگشت و توبه و انابه . . . در عهد بازسازي و تكوين شخصيت جديد . . . اينجا جايگاه اعلام ابدي احكام و اسلام توسط آخرين سفير وحي الهي است . در اينجا آدمي در هاله اي از عظمت و سكوت ، الهام و معنويت ، انديشه و تامل ، راز
و نياز و مناجات و دعا و عبادت محو مي شود . پيغمبر فرمود : « الحج عرفه » . حج ، همان عرفه است . اگر در اين اولين منزل حج ، روح و قلبت دگرگون شد و انقلابي و تحولي يافتي و وقوف در عرفات ، تو را به درنگ و تفكر و تدبر واداشت ، و نيز وقوف به مشعر اين حالت را به كمال رساند و « وقوفين » بدرستي انجام يافت ، زير بناي ساير مناسك مستحكم و خلل ناپذير شده است . قبلاً اشارت رفت كه تدبر و تأمل ، بايد پايه حركت و جنبش باشد . « وقوفين » مبدأ و پايه و مايه همه مناسك شريف و ارجمند حج است . و لذا در تمامي اعمال حج ، ركني نداريم كه حتي ترك سهوي و غير عامدانه و بدون تقصير آن نيز موجب بطلان حج گردد . 2در عرفات ، حاجي از زمين و آسمان ، الهام مي گيرد ، از جان تطهير يافته و منزه شده خودش الهام مي گيرد ، از اين خلق يكرنگ فراهم آمده از سراسر جهان كه با زبانها و رنگها و نژادهاي گوناگون به باز شناخت خويش و جهان خويش و خداي خويش مشغولند ، الهام مي گيرد . . . نكته بسيار تأمل كردني ديگر آنكه در صحراي عرفات ، بالخصوص ، صحراي محشر تصوير مي شود و حاجي با تداعي قيامت و حساب و كتاب الهي ، حالتي از انقطاع و تضرع پيدا مي كند كه براستي از او انساني تحول يافته ، متعالي و متكامل و رو به آخرت و در خور « وصال » و تشرف به « حرم » مي سازد . مشعـرالحـرام : « فاذا افضتم من عرفات فاذكروا الله عندالمشعرالحرام » اين آيه كريمه براي حاجياني كه غروب روز نهم ، به سوي مشعرالحرام كوچ مي كنند رنگ و بو و تلألؤ و درخشندگي و جذبه و حال و هواي ويژه اي دارد . . . « مشعر » ، حرم است ، « عرفات » ، حرم نيست ، تو براي ورود به حرم ، از حرم ، احرام بستي و براي آنكه لايق حرم شوي ، بيرون از حرم در صحراي عرفات ، خود را باز شناختي و بازساختي و اينك شبانه عازم حرم خدائي ، مشعر ، حرم است ، مني حرم است ، مكه حرم است ، و تو مرحله به مرحله اجازه ورود مي يابي . . . شب را در مشعر طبق آنچه در آيه مباركه گذشت بذكر خدا مي گذراني و طبق سنت و رويه معمول ، بكار تجهيز نيرو و تهيه سلاح براي نبرد با شيطان مي پردازي ، سنت است كه سنگريزه هاي رمي جمرات را از سرزمين مشعرالحرام گردآوري . . . اين تعليم : آماده سازي افراد براي مقابله با دشمن است . . . شبانه و در آرامش و بحال پنهاني و نيمه پنهاني . . . اين حالت پنهاني و نيمه پنهاني براي آنها كه شب دهم در مشعرالحرام بوده اند ، كاملاً محسوس است . منطقه
كوهستاني و پرفراز و نشيب مشعر ، كه بر خلاف عرفات ، بسي ناهموار است ، هزاران هزار حاجي را شاهد است كه همه ، راز گونه و « در گوشي » وار ، نقطه به نقطه ، تنها و دو نفره و چند نفره . . . به فراهم آوري سنگ براي نبرد فردا مشغولند . و به ياد داشته باش كه بدون تهذيب نفس و ( وقوف ) در عرفات و مشعر و بدون دريافت و بازيافت شخصيت معنوي جديد ، صلاحيت و لياقت و آمادگي براي نبرد فردا را نخواهي يافت . منــي : مني سرزمين آرزوها ، سرزمين ناوردگاه پيروزمند ابراهيم ، كه بيشترين و سخت ترين مناسك حج در مدتي بيش از همه مدت حج ( در كوتاهترين فرض ) انجام مي گيرد . . . سرزمين نبرد با شيطان و قرباني و تقصير و شب را به روز آوردن در حالت بيم و اميد و با ذهنيت و روحيه و انديشه مجاهد خستگي ناپذيريكه سه روز متوالي به نشانه حديث و پشتكار و تداوم نبرد تا مرحله نهايي پيروزي قطعي بر دشمن ، جهاد خود را با نشاط و اميد و سخت كوشي و پايداري ادامه مي دهد . در اين سرزمين ، با « تقصير » بسياري از محرمات احرام به تفصيلي كه در كتب فقهي آمده است حلال ميشود و حاجي ، در اينجا پس از قرباني لباس عادي خود را مي پوشد و آماده براي وصل يار و ورود به حريم معبود و طواف خانه خدا و سعي صفا و مروه مي شود . . . در مني جهاد روزانه و تأملات شبانه تواماً انجام مي گيرد و اين هر دو مكمل يكديگرند . و بسيارند حاجيانيكه پس از قرباني ، راهي مكه مي شوند و طواف و سعي را بجا مي آورند و باز به مني باز مي گردند و تو مي تواني اين سه روز و دو شب را در مني بماني و عصر دوازدهم يكسر ، براي اتمام مناسك به مكه بازآئي . . . ( نكته : در روال جاري عصرما كنفرانسها و گردهم آئيها و بحث و تبادل نظر در مسايل دنياي اسلام ، در مني صورت مي پذيرد كه از نظر كلي پسنديده مي نمايد بشرط آنكه شكل بي محتوا و حرف بي عمل و از اين بدتر ، خداي ناكرده در جهت خلاف رضاي خدا و مصالح مسلمين نباشد ) . رمـي جمـرات : تمريني زيبا براي تلقين روح جهاد با دشمن . . . جمرات ثلاث ، الگوهاي پليدي و ناپاكي اند . در اينجا ابراهيم خليل (عليه السلام) با وسوسه شيطان ( درباره حج و يا ذبح اسماعيل ) در آويخت و با او نبرد كرد و او را مغلوب ساخت . اين ، سنگ پراني بي معنا ، به يك جرثومه برآمده بدتركيب نيست ، اين ، آماده سازي نمونهوار بشر ، براي نبردهاي
سهمگين و هميشه مكرر و روزانه در عرصه زندگي است . « رمي » به تعبير « حافظ عامربيك » محل سازي « دست جنگي » است . « رمي » در دست تو ، ملكه كارآئي و دشمن يابي و نشانه گيري درست و دقيق ايجاد مي كند . . . كه چنين دستي براي آينده زندگيت بسيار كارساز و مشكل گشا خواهد بود . قـربـانـي : سنت بزرگ ابراهيم خليل و يادگار هميشه جاويد فداي اسماعيل . . . بياد داشته باش كه : فردي سالخورده كه ساليان پربركت عمرش را در تلاش و رزم و هجرت و ترك مال و اولاد گذارنده ، اينك در اواخر عمر ، كه تمام اميدش در فرزند دلبندش كه نااميدانه و بر سر پير شمع شبستان زندگيش شده متبلور است مأمور مي شود او را براي خدا قرباني كند . . . و وقتي ابراهيم ، بر سر مأموريت خود كام صدق برداشت و با تمام جان از سر فرزند گذشت و بر گلويش كارد كشيد ، بفرموده قرآن : « وناديناه ان يا ابراهيم . قد صدقت الرويا انا كذلك نجزي المحسنين و فديناه بذبح عظيم . . . 3 » برايش فدا آمد و مأمور به ذبح گوسفند بجاي فرزند شد . . . و بدينسان ، قرباني كه آخرين عملِ در حال احرام حاجي است ، ضمن تجديد خاطره فداي عظيم ابراهيم در برابر آن فداكاري مدهوش كننده و عقل ربا ، به حاجي تعليم فدا كردن مال در راه خدا مي دهد . . . فدائيكه براي خودش و براي خلق خدا سود مادي نيز در بر دارد : « فكلوا منها و اطعموا الباس الفقير » 4 . و بر مسلمين جهانست كه با همكاري و همفكري پروژه تحسين برانگيز تجميد و كنسروسازي گوشتهاي قرباني در حج را بگونه اي كه بشود آيه قرآن را به طور كامل بكار بست و از اسراف و تباه سازي و به خاك سپاري گوشت قرباني جلوگيري كرد ، تكميل كنند و از اين راه از پايمال شدن و ضايع شدن يكي از حكمتهاي احكام حج مانع شوند . تقصيــر : يكي از مناسك حج كه در عمره ، به معني پايان عمره در حج ، پايان يك مقطع از اعمال حج است « تقصير » است يعني مقداري از موي سر و صورت را كوتاه كني و يا ناخن بگيري . . . اين عمل ، بخش بزرگي از محرمات احرام را بر تو حلال مي كند ولي هنوز كاملاً « مُحِل » نشده اي ، هنوز نمي تواني نيازهاي شهواني عمده خود را برآوري . « عطر » و « زناشوئي » همچنان بر تو
حرامست . . . تقصير مي تواند نشانه اي از آن باشد كه در مرحله شستشوي تن و جان تا حدي موفق بوده اي و اينك بايد براي موفقيت نهائي هم در مني و هم در مكه ، بخشي ديگر از مناسك را به پايان رساني ، پس « اميد » و « آرزو » در اينجا تجلي ويژه اي دارد . آيا « مني » را بدين خاطر « مني » خوانده اند ؟ امام محمد غزالي در احياءالعلوم و فيض كاشاني در محجة البيضاء مطالبي آورده اند كه برگزيده اي از محتوايش اين است : طواف ، نماز است . مراتب تعظيم و تكريم و بيم و اميد و محبت را مراعات كن . تو اينك همچون فرشتگاني هستي كه برگرد عرش الهي طواف مي كنند « گمان مكن كه مقصود ، طواف جسم و بدنت در اطراف » « خانه » است بلكه مقصود ، طواف قلبت بذكر « صاحب خانه » است هيچ ذكري را جز به نام او آغاز مكن و به پايان مبر ، همانگونه كه طواف را به خانه آغاز مي كني و به خانه پايان مي بري و بدانكه طواف اساسي طواف قلب است به پيشگاه الهي و « خانه » مثال ظاهري است در اين عالم ملك براي حضرت ربوبي كه به چشم ظاهر ديده نمي شود . همانطوركه بدن مثال ظاهري است در عالم شهود براي قلب5 و بايد دانست كه عالم ملك و شهود ( عالم حس ) براي كسي كه در ، به روي او گشاده است پله به پله بالا مي رود . . . اينكه در اخبار آمده است كه « بيت المعمور » در آسمانها در مقابل « كعبه » قرار گرفته و ملائكه در اطراف آن مانند مردم در اطراف كعبه طواف مي كنند اشاره به همين موازنه و هماهنگي عالم « ملك » و « ملكوت » است . و چون مرتبه غالب مردم از چنين طوافي قاصر است مأمور شده اند تا حد امكام به آنها تشبه نمايند . . . ( پايان برگزيده محتواي كلام غزالي ) . بدنيسان طواف ، شاه بيت پرطراوت و دلنواز غزل شيوا و شكوهنده حج است . طواف تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است ـ طواف تنها منسكي است از مناسك حج كه به همراه نمازش بايد با طهارت انجام گيرد . شرط هيچيك از اعمال حج ، آن نيست كه حاجي با وضو باشد . يا اگر غسلي بر او واجب است ، غسل كرده باشد و يا زن در عادت ماهيانه نباشد ، تمام اعمال حج بجز طواف و نماز طواف بدون طهارت صحيح است . طواف دور خانه خدا ، بدنبال همسان و هم وزن نماز است . . . آري : نماز ، همان طواف است كه به صورت ساكن و رو به خانه انجام مي شود و طواف همان نماز است كه به صورت متحرك و بدور خانه انجام مي شود . براي تصوير بيشتر اين تصور ، كعبه را مركز دايره هائي فرض كن كه در شعاعهائي
متفاوت و محيط بر يكديگر از « مطاف » ( نزديكترين و كوچكترين دايره اي كه بر محور بيت با طواف ترسيم مي گردد ) تا اقصي نقاط مختلف كره ارض ، اين دايره ها كه هميشه بطور محيط برهم در پهناي كره زمين ترسيم مي شود ، از نمازگزاراني تشكيل مي گردد كه از چارسوي جهان ، در وطنهاي خود رو به خانه كعبه نماز مي گذارند ، اگر نمازگزارانِ يك دايره از اين دايره هاي محيط را در نظر بگيري ، مي بيني حالت يك طواف را دارند ، منتها طوافي ساكن به صورت نماز . . . ! از لحاظ ديگر ، طواف كنندگان بر محور بيت ، نيز دايره اي را ترسيم مي كنند كه گويا همه دايره هاي ترسيم شده از نمازگزاران سراسر گيتي را در طواف خود به نمايش مي گذارند . نمازگزاران سراسر گيتي ، هر كدام در هر قوس از هر دايره ، نمايش گر طواف طواف كنندگان بيت اند و طواف گران بيت ، ترسيم كنندگان نماز نمازگزاران سراسر گيتي . تو هر جا كه هستي وقتي به نماز مي ايستي قوسي از دايره اي هستي كه قوسهاي ديگر آن ، در شعاع تو ، به نماز ايستاده اند و قوسهاي اين دايره ، در حقيقت ، از دور دست ترين فاصله به كعبه ، با نماز خود ، دايره كوچك طواف را در مقياسي بزرگ و بزرگتر بازسازي مي كنند . و طائفان متحرك حاضر در مسجدالحرام نيز ، تجسم بخش دايره هاي بسيار مكرر طائفان ساكن غايب ، در سراسر جهانند . . . ! با اين تصوير ، طواف دور خانه خدا منحصر به حاجيان نيست و بلكه نمازگزاران در سراسر گيتي ، در هر شعاعي كه باشند و هر دايره اي را كوچكتر يا بزرگتر تشكيل دهند ، گوئي از دورترين نقطه برگرد خانه طواف مي كنند : طوافي ساكن در صورت نماز . . . ! در يك كلام : « طواف » ، « نمازِ » متحرك است و « نماز » ، « طوافِ » ساكن . . . نماز و طواف ، يك عبادتند در دو شكل يا يك روحند در دو كالبد و در توضيح بيشتر آن مي توان گفت كه جذبه و عشق ، بدوگونه در اعمال و حركات عاشقِ مجذوب تجلي مي كند : يا با آرامش و تامل و بگوشه اي نشستن و زمزمه عشق سرودن . . . و يا برخاستن و بجنبش در آمدن و از خود بي خود شدن . . . تجلي نخستين ، نماز است و تجلي دوم طواف . طواف و نماز نمايانگر مطهرترين و مقدس ترين و پرشكوه ترين و پر جذبه ترين و روحاني ترين و ملكوتي ترين حالات يك انسان است ( الصلوه معراج المؤمن ) آدمي در هيچ حالتي ، تا بدين حد از قرب و وصال و نزديكي تام و تمام به راز آفرينش و كُنْه هستي و معشوق همه جهان و معبود كل هستي ، بهره مند نمي گردد .
* * *
طواف ، از سوي ديگر نمايشي از گردش دايرهوار كل نظام خلقت برمحور خالق است كه از او مي آغازند و بدو مي انجامند . طواف باز ساخت سير حيرت انگيز و سرگرداني و چرخش دايره اي ذره ذره عالم هستي است . طواف ، در عين حال ، آغاز يك گردش جديد و يك « محور يابي » جديد است كه زندگي انسانِ جدايِ از حقيقت و ـ پيوسته گردند بر محورهاي فاني و باطل دنيا را بر محور حق وعدل و طهارت و پاكي بگردشي مجدد مي اندازد . محور ما در اعمال و حركاتمان ، مگر جز همين آزها و طمعها و همين هدفهاي مادي و فاني دنيوي است ؟ طواف ، دگرگونسازي محور چرخش زندگي ماست . . . طواف يك رمز ديگر دارد و آن آنست كه انسانِ تك نگر و تك بعدي را به همه سونگري فرا مي خواند و توجه او را از يك جهت به همه جهات سوق مي دهد . * * *
طواف ، سيري است در بي نهايت و گردشي است كه « از حق » و « به سوي حق » است ، تو در اين سير ، انساني ميشوي كه هدفي جز حق ندارد و بر محوري جز حق نمي چرخد . . . طواف ، همچون نماز معراج مؤمن است . . . طواف ، در نمايش حركت و بيقراري از نماز فراتر مي نمايد و نماز در تجسم بخشي به آرامش و تأمل . . . حجـرالاسـود : يك سنگ سياه معمولي ، كه بي هيچ مزيت طبيعي و ساخت رمزوار و ناشناخته ، بعنوان « يمين الله » معرفي شده است . حجرالاسود ، بمَثَل ، چونان پرچمي است كه در بافت و ساخت ظاهري ، تفاوتي با نظاير خود ندارد ، اما رمز و نشانِ گويايِ همگي تاريخ و موجوديت و شرافت يك ملت است . پاره اي ، استلام حجر را چون احترام به پرچم يا سلام به آن تصور كرده اند كه در بين ملل عالم مرسوم و معمول است . اين تصوري درست مي نمايد كه با روايات « مصافحه با خدا » و امثال آن هم سوئي دارد . . . حجر در تصوري ديگر قلب بيت است كه گوئي هر چه قدس و حلال و معنويت و جذبه و شكوه است از همين عضو كوچك بسراسر بيت تزريق مي گردد . . و بيت نيز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مكه و مكه به حرم و حرم بسراسر جهان همين موقعيت را دار است . . . قلب معنويت در « حجر » مي زند و از آنجا به بيت جريان مي يابد . . . كعبه خود قلب تپنده مسجد مي شود و مسجد قلب شهر مقدس مكه است كه خون معنويت و تقدس
بعروقش مي رساند و شهر مكه ، محدوده حرم را اشراب مي كند و از اين مركز مطهر و منور است كه سراسر گيتي از شراب ناب توحيد سرمست مي گردند . . . * * *
« حجر » باديدي ديگر رمز وحدت همه بشريت است : گوئي انسانهاي همه روي زمين با استلام حجر وحدت در خاك و كشور را اعلام مي دارند . همه يك سرزمين دارند و حد ومرزي بين خاك وطنها نيست . . . در « حجر » تمام مردم ازيك نژاد و يك خاك و يك طبيعت اعلام مي شوند6 . سعـي بيـن صفا و مروه : سنت است حاجي پس از طواف ، به سوي زمزم رود و از آب زمزم بنوشد و آنگاه به سوي كوه صفا رود و سعي خود را به سوي مروه ، با دعاهاي بلند و با شكوهي كه يادآور روح ملكوتي آخرين سفير وحي الهي است آغاز كند . صفا ، يادگار نخستين فرياد اعلام نبوت خاتم انبياء حضرت محمد ( صلي الله عليه و آله و صحبه المنتجبين ) است . و سعي از اين كوه تا آن كوه ، ضمن تجديد خاطره پي جوئي جان فرساي هاجر مادر اسماعيل در جستجوي آب براي فرزند خردسالش ، نمايشگر حالت بيم و اميد و خوف و رجاء حج گذار است . در هيچ كجاي عالم ، در فاصله هيچ دو كوهي چون صفا و مروه اين همه خاطرات روحاني و ملكوتي و سير انفسي وجود ندارد . . . در سعي بين صفا و مروه چه مي خواهي ؟ كوبكو بدنبال دوست گشتن و بي تاب و مضطرب در جستجوي قرب بودن ، حالت حيرت و سرگشتگي را پس از تقرب يافتن در طواف ، مجسم كردن . . . حاجي در سعي ، كوشش پيگير و مكرر خود را براي ادامه راه وصال به نمايش مي گذارد و اضطراب خود را نشان مي دهد و بخصوص در « هروله » جزر و مد روحي و انعكاس اين جزر و مد در تمامي اعضاء بدن و سراسيمه شدن و بي تاب شدن . . . به خوبي تجلي مي يابد . و بخصوص هروله ، از سوئي موجب فرو ريختن بارهاي سنگين كبر و خود بيني و انانيت و خودپرستي است . در روايت آمده است كه « خداوند هيچ منسكي را بيش از سعي دوست ندارد زيرا همه جباران و گردنكشان در اينجا ذليل مي شوند » 7 .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پـاورقـي هـا :
1 ـ آل عمران : 96 . 2 ـ رجوع شود به رساله هاي عمليه . 3 ـ صافات : 107 ـ 105 ـ 104 . 4 ـ حج : 28 .
5 ـ مراد از قلب در اين موارد ، همان جوهره نفساني و مجرد با روح و جان آدمي است . 6 ـ عمر حافظ بيك ـ فلسفه حج . 7 ـ علل البرايع .