اهل بیت آفتاب

میقات حج - سال اول ـ شماره سوم ـ بهار 1372 اهل بیتِ آفتاب محمد جواد محدثی محمّد ساقی بزم وجود است * * * جهان مست از میِ جود و شهود است ولایت همچو می در جام هستی است * * * غدیر خم ، خُم این شور و مستی است علی عطر و جهان گُلخانه اوست * * * حقیقت ، برگی

ميقات حج - سال اول ـ شماره سوم ـ بهار 1372

اهل بيتِ آفتاب

محمد جواد محدثي

محمّد ساقي بزم وجود است * * * جهان مست از ميِ جود و شهود است

ولايت همچو مي در جام هستي است * * * غدير خم ، خُم اين شور و مستي است

علي عطر و جهان گُلخانه اوست * * * حقيقت ، برگي از افسانه اوست

محمد دين عقل و فطرت آموخت * * * مرام دوستي با عترت آموخت

شما اي عترتِ مبعوثِ خاتم * * * شما اي برترين اولادِ آدم

شما از اهل بيتِ آفتابيد * * * گل جان محمد را گلابيد

جهان جسم و شما جان جهانيد * * * شما هم آشكار و هم نهانيد

شما اسرار هستي را امينيد * * * فروغ آسمان ، روي زمينيد

امير كشور دلها شماييد * * * شما آئينه هاي حق نماييد

شما يك نور در چندين رواقيد * * * شما نور حجازيد و عراقيد

فروزان مشعل همواره جاويد * * * شماييد و شماييد و شماييد

ديانت بي شما كامل نگردد * * * بجز با عشقتان ، دل ، دل نگردد

كدام عاشق در اين ره ، در بلا نيست ؟ * * * كدامين دل شما را مبتلا نيست ؟

اگر در سوگتان شد ديده نمناك * * * اگر از عشقتان دل گشت غمناك

گواه عشق ما اين ديده و دل * * * رساند « اشك » و « غم » ما را به منزل

شما راه سعادت را دليليد * * * شما مقصودِ هر ابن السّبيليد

شما حقّيد و دشمن ها سرابند * * * كفي پوچند و چون نقشي برآبند

شما تفسير « نور » و « والضحي » ييد * * * شما معناي قرآن و دعاييد

اماميد و شهيديد و گواهيد * * * مصون از هر خطا و اشتباهيد

شما راه خدا را باز كرديد * * * شهادت را شما آغاز كرديد

فدا كرديد جان ، تا دين بماند * * * به خون خفتيد ، تا آئين بماند

شما نور خدا در روي خاكيد * * * صراط مستقيم و راه پاكيد

توّلاي شما فرض خدايي است * * * قبول و ردّ آن مرز جدايي است

هر آنكس را كه در دين رسول است * * * ولايت ، مُهر و امضاي قبول است

ولايت با برائت ختم گردد * * * پس از « لبّيك » ، شيطان رجم گردد

اگر پيمان مردم با « ولي » بود * * * اگر پيوند با « آل علي » بود

نه فرمان نبي از ياد مي رفت * * * نه رنج و زحمتش برباد مي رفت

نه بر روي زمين ميماند قرآن * * * نه « قدرت » تكيه مي زد جاي « برهان »

نه حق ، بي ياور و مظلوم مي ماند * * * نه امّت از علي محروم مي ماند

نه زهرا كشته مي شد در جواني * * * نه مي شد خسته از اين زندگاني

نه از دست ستم مي خورد سيلي * * * نه رويش مي شد از بيداد ، نيلي

نه بازويش كبود از تازيانه * * * نه دفن او شبانه ، مخفيانه

نه تيغ كينه در دست جنون بود * * * نه محراب علي رنگين زخون بود

نه خون دل نصيب مجتبي بود * * * نه پرپر لاله ها در كربلا بود

نه زينب بذر غم مي كاشت در دل * * * نه مي زد سر زغم بر چوب محمل

بقيع ما نه غم افزاي جان بود * * * نه ويران و چنين بي سايه بان بود

كنون ماييم و درد داغداري * * * كنون ماييم و اشك و سوگواري

غدير ما محرّم دارد امروز * * * محرّم بذر غم مي كارد امروز

ولايت گنج عشقي در دل ماست * * * محبّت هم سرشته با گِل ماست

شما آل رسولِ خاتم استيد * * * كه با جود و كرم ميثاق بستيد

كريمان با بدان هم بد نكردند * * * كسي را از در خود ردّ نكردند

اگر ناقابليم و شرمساريم * * * بجز عشق شما چيزي نداريم

شما در ظاهر و باطن اميريد * * * عنايت كرده ، ما را دست گيريد

( مدينه ـ غدير 1411 )

تير 1370



| شناسه مطلب: 82751