مصاحبه با عاتق بن غیث بلادی
میقات حج - سال اول ـ شماره سوم ـ بهار 1372 مصاحبه با محقق تاریخ مکه و مدینه « عاتق بن غیث بلادی » قبل از ملاقات و مصاحبه ، با آثار او چون : « معجم معالم الحجاز » ، « معالم مکّة التاریخیة و الأثریة » ، « معالم المدینة المنورة » ، « معجم قبائل الحجاز
ميقات حج - سال اول ـ شماره سوم ـ بهار 1372
مصاحبه با محقق تاريخ مكه و مدينه
« عاتق بن غيث بلادي »
قبل از ملاقات و مصاحبه ، با آثار او چون : « معجم معالم الحجاز » ، « معالم مكّة التاريخية و الأثرية » ، « معالم المدينة المنورة » ، « معجم قبائل الحجاز » ، « الرحلة النجدية » و « علي طريق الهجرة » آشنا بوديم سراغ خانه اش را گرفتيم و به ديدارش رفتيم . در كتابخانه شخصي اش با او ديدار و گفتگو كرديم . چنانكه حدس مي زديم ، او را خوش برخورد و صميمي يافتيم . درباره زندگي خودش و مسائل علمي ، تاريخي ، جغرافيايي و فكري با او به گفتگو نشستيم كه اينك حاصل آن را پيش روي خود داريد :
ميقات : استاد ! خواهشمنديم در آغاز اين مصاحبه مقداري درباره زندگي و تلاشهاي علمي و انگيزه شما ازتأليف كتب براي ما صحبت بفرماييد :
عاتق : بسم الله الرّحمن الّرحيم ، با درود بر پيامبر خدا و خاندان و ياران او . فكر نمي كردم برادران براي مصاحبه به اينجا مي آيند ، ولي خوب ، چه فرقي مي كند . در هرحال ، برادران ، ميهمان هستند . خوش آمديد .
اگر مي خواهيد درباره زندگي خودم توضيح بدهم ؛ بايد بگويم كه من در صحرا متولد شدم ـ اميدوارم كه لهجه مرا به خوبي درك كنيد ـ سپس به مكّه آمدم ، و در مدارس شهر مكّه درس خواندم ، البته بيشتر تحصيلات من در مسجدالحرام بود . من تحصيلات رسمي دانشگاهي و مانند آن ندارم ، زيرا به نظر من آموزش و پرورش رسمي كمتر انسان را به درجات عالي و علمي مي رساند ، و بيشتر براي مدرك ، به سوي آن روي مي آورند . من پس از هشت سال تحصيل ، به استخدام ارتش درآمدم . در خدمت نظامي ، ترفيع درجه پيدا كردم و افسر شدم و تا درجه سرگردي پيش رفتم . در اين مدّت ، تحصيلات جنبي هم داشتم . زبان انگليسي ، روزنامه نگاري و مسائل ديگر را نيز فراگرفتم ، و به كار تأليف پرداختم . از جمله كتاب « معجم معالم الحجاز » را در اين دوره نوشتم و در همين دوران بود كه دريافتم خدمت نظامي با كار فكري و نويسندگي سازگار نيست . چرا كه هر يك جداگانه ، به وقت فراواني احتياج دارند . ناگزير شدم از يكي چشم پوشي كنم . به جهت شدت علاقه اي كه به كار علمي و فكري داشتم كنار گذاشتن آن برايم ممكن نبود ، لذا كار نظامي را رها كردم و استعفا دادم و يك سره به كار فكري پرداختم . اين حادثه تا آنجا كه به خاطر دارم ، در سال 1398 هجري روي داد ( يعني 14 سال پيش ) . سخن كوتاه ، اينكه نخستين كتابي كه بدان پرداختم « معجم معالم الحجاز » بود ،
كه چند سال ، وقت براي آن صرف كردم . اين كتاب چنانكه مي دانيد ، 10 جلد است .
پس از آن دست به كار تأليف « معجم قبائل الحجاز » شدم ، و به دنبال آن « معجم المعالم الجغرافية في السيرة النبوية » و بعد « علي طريق الهجرة » و « نسب حرب » 1 را نوشتم و سپس چهار يا پنج سفرنامه ( الرحلة ) را تأليف كردم . اكنون 22 عنوان كتاب از من چاپ شده است ، و اين گذشته از صدها مقاله در مجلات است كه آنها را به حساب نياوردم .
ميقات : جناب استاد ! كتابهائي را كه
تأليف مي كنيد ، از روي مشاهدات خودتان است يا مطالب آنها را از كتابهاي ديگر استفاده مي كنيد ؟ و يا هر دو ؟
عاتق : من قبل از هر چيز به مطالعه ميداني اعتماد مي كنم و مطالعه ميداني بايد پيرو مدارك تاريخي باشد ؛ مثلاً وقتي كه مي خواهم درباره شهر « رابغ » چيزي بنويسم ، ابتدا به بازديد از آن شهر پرداخته ، حدود و مرزهاي آن را معين مي كنم و مطالب خود را آماده مي سازم و سپس برمي گردم و تاريخ مدينه و وضع فعلي و مؤسس آن و تاريخ بنيان آن را مي نويسم .
ميقات : شما در شبانه روز چند ساعت مطالعه مي كنيد ؟
عاتق : در آغاز كار ، من استراحت نمي شناختم و در شبانه روز چهار ساعت مي خوابيدم ولي اكنون ، وضعم فرق كرده است . خداوند متعال مي فرمايد : « و خلقكم أطواراً » ، علما درباره اين آيه تفسيرهايي دارند ، من با علما مخالفت نمي كنم ولي پيش خودم نيز تفسيري براي آن دارم . انسان وقتي به دنيا مي آيد ، كوچك است ، فقط گريه و فرياد مي كند . كمي بزرگتر مي شود ، در فكر خوردن و خوابيدن است ، به سن و سال جواني كه مي رسد ، اگر او را به كار وادار كني ، ناراحت مي شود ، وقتي ازدواج مي كند ، سخت به كار مي پردازد ، بعد دوباره ضعيف و ضعيف تر مي شود . من نيز چنين هستم .
ميقات : شما از تحقيقات خاورشناسان هم استفاده مي كنيد ؟
عاتق : نه ، من كاملاً اهداف و روش آنها را مي دانم . حتّي از خوبان آنها هم استفاده نمي كنم ! آنها مي خواهند درباره تاريخ زندگي و شخصيت پيامبر ، شك و ترديد ايجاد كنند ؛ مثلاً مي گويند : « نمي دانيم پيامبر دقيقاً چهل سال قبل از بعثت متولد شده يا كمتر ؟ ! » يعني نمي دانيم هنگام بعثت چهل سال تمام داشته يا نه ؟ و نمي دانيم در عام الفيل به دنيا آمده يا نه ؟ و . . . آنها با اين كار مي خواهند بگويند : « سيره چيز يقين آوري نيست ! ، پس بهتر است قرآن را بخوانيم كه يقيناً از جانب خداست » .
مرحله بعدي كار آنها اين است كه نسبت به قرآن در ذهنها ترديد و سؤال ايجاد كنند كه : مگر قرآن ، « محكم و متشابه » و « ناسخ و منسوخ » ندارد ؟ چه مي دانيد اين آيه يا آن آيه نسخ نشده است ؟ ! و . . .
خداوند در قرآن مي فرمايد :
« لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم » .
« يهودان و مسيحيان از تو راضي نمي شوند ، مگر به دين آنها در آيي » .
آنها به ما مي گويند : از تاريخ ميلادي استفاده كنيد ، غربيها ، تاريخ هجري را نمي فهمند . نفت ما را مي خواهند ، ثروتهاي ما را مي خواهند ، و ليكن تاريخ و فرهنگ ما را نمي خواهند ! بنابراين ما هم تاريخ ميلادي را كنار مي گذاريم و از تاريخ هجري استفاده مي كنيم . بگذار تا آنها بيايند و ياد بگيرند ، همان طور كه ما از آنها ياد گرفتيم . البته برخي از مسلمانان حاضر نيستند اينگونه عمل كنند ، حتي گاه ، همين گمراهان غير مسلمان ، از آنها منصف ترند !
ميقات : جناب استاد ! لطفاً بفرمائيد مرزهاي مِني در زمان پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تا كجا بوده و در زمان خلفا چگونه بوده ، و آيا كشتارگاههاي كنوني ، در داخل مِني است يا خارج از آن ؟
عاتق : براي جواب به اين سؤال بايد در دو بخش سخن بگويم :
1 ـ مرزهاي مِني : مرزهاي كنوني مني ، همان مرزهايي است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) تعيين فرموده و از مشرق ، وادي محسّر و همين رودخانه كنوني است و مرز غربي آن جمره عقبه ( جمره بزرگتر ) است . البته برخي از مردم مي گويند كه بعد از جمره است ، ولي اين ديگر واضح است . و از چپ و راست آن ، دو كوه ( قلّه دو كوه ) مرز آن است . اكنون قله هاي اين دو كوه را صاف كرده و روي آنها ساختمانهايي ساخته اند . كشتارگاه را من قبلاً نديده ام كه كجا بوده ، ولي اكنون در جايي به نام « مُعتصم » قرار دارد كه نمي توان آن را داخل مني دانست ، و بيرون از مِني است ولي در مذهب ما ( مذهب اهل سنت ) اينجا نيز ذبح و قرباني جايز است ، همانگونه كه در تمام درّه هاي مكه ، قرباني جايز است ، و ما در اين باره حديثي داريم كه : « شعاب مكّة كلّها مذبح » ، يعني حتي اگر در اجابة يا دور العمرة قرباني كني مجزي است . ولي برخي از مذاهب آن را جايز نمي دانند .
ميقات : جناب استاد ! محسّر در لغت به چه معنا است ؟ آيا به معناي خسته كردن است ؟ و محسِّر يعني خسته كننده ؟
عاتق : نمي دانم ، آنجا درّهايي واقع است كه « دره آتش » مي نامند . و اين از زماني بوده است كه ابرهه سپاه خود را به اينجا فرستاد و آنان با خود فيل آورده بودند كه پرندگان ابابيل اين لشكريان خدا در محسّر ـ پشت مني ـ آنان را نابود كردند ، و ممكن است محسّر به اين معنا باشد كه خداوند نيروي مهاجم را نابود كرد و از پا درآورد .
ميقات : خداوند در قرآن مي فرمايد : « ينقلب اليك البصر خاسئاً و هو حسير » . 2 در اينجا « حسير » به معناي « خسته » مي باشد ، شايد اين معني در عربي باستان وجود داشته است ؟
عاتق : بلي در عربي هم تغييراتي حاصل شده است .
ميقات : مرزها و حدود وادي محسّر معلوم است ؟
عاتق : بله ، روشن است ، تابلو هم دارد . پايان آن ، آغاز مزدلفه است ، و براي آن در آنجا يك تابلو گذاشته اند كه نوشته « بداية مني » « آغاز مني » و اين وادي ( مُحَسّر ) ميان مني و مزدلفه جاي دارد ، و در آن يك كشتارگاه است به نام « وادي الصيغر » ( آبراه سيل ) . قرآن به زبان عرب نازل شده است و عرب ، به آبراه ، « وادي » نمي گويند ، مگر اينكه پيج و تاب داشته باشد ، و وادي محسّر اينگونه است ؛ يعني به راست و چپ و به سمت عزيزيه مي پيچد . وادي محسّر از مزدلفه آغاز و تانزديكيهاي صحراي عرفه امتداد مي يابد .
ميقات : به عرفه نمي رسد ؟
عاتق : نه ، نمي رسد ، بلكه به جايي مي رسد كه عرفه نيست ولي داخل « حرم » است . ميان منطقه و وادي عرفه ، حلّ است ، و حلّ عرفه نيست . اوّل مي آييم به مني ، سپس به وادي محسّر و آنگاه به مزدلفه مي رسيم كه دو كوه كوچك دارد ولي جزء عرفه نيست و بعد منطقه اي است كه نه عرفه است و نه حرم ، بلكه « وادي عرفه » نام دارد و اين وادي ، مرز ميان حرم و عرفه است و عرفه ـ كه نمي توان گياه آن را كند ـ جزئي از حرم است .
ميقات : آيا « عربِ پيش از جُرهُم » به زيارت مكه و خانه خدا مي آمدند ، و اگر مي آمدند و زيارت آنها به چه معني بود ؟ مي گويند كه شعار آنان چنين بوده است :
« لَبَّيكَ لا شريكَ لَكَ ، اِلا شَريكاً هَوَ لَكَ ، تَملِكُهُ وَما مَلَكَ »
عاتق : جرهم ، پيش از اسماعيل نيز در كنار « خانه » زندگي مي كرده است .
ميقات : بلي ، ولي آيا پيش از ابراهيم نيز حج مي گزاردند ؟
عاتق : روايتي هست كه وقتي آنان دچار خشكسالي شدند ، شخصي را فرستادند تا در حرم براي آنان دعاي باران بخواند . من در باره قبايل حجاز كتابي نوشته ام و در همه منابع ديدم كه جرهم پيش از ابراهيم هم به حج كعبه مي آمدند ، در هنگام خشكسالي نماينده خود را فرستادند تا در كنار كعبه براي آمدن باران دعا كند ، ولي او وقتي به مكّه آمد ، آنها را فراموش كرد و به ميگساري پرداخت . در اين هنگام « غَرَنَة » يكي از خوانندگان مكّه نزد او آمد و اشعاري مي خواند كه اين مصرع از آن است :
ألا يا قَيْلُ وَيْلَكَ قُم فَهَيْنِمْ » . 3
سپس او برخاست و دعا كرد و خدا براي آنها ابر سياهي فرستاد ، كه در آن باران بود . 4 البته ما نمي دانيم كه آيا آنان نيز اعمال حج را همانند ما انجام مي دادند يا نه .
حج به معناي قصدكردن و آمدن به سوي خانه و دعا كردن در خانه ، از شواهد تاريخي ، ثابت شده است .
ميقات : « شعب علي » كه در زمان ما موجود است ، در زمان پيامبر هم بوده است ؟
عاتق : بلي ، همين شعب بوده است و بايد بگويم كه محل تولد علي بن ابي طالب در اين درّه نيست .
ميقات : پس اين شعب اَبي طالب كه مقبره هايي در آنجا هست ، همان شعبي است كه پيامبر و بني هاشم در آن محاصره شدند ؟
عاتق : نه ، اين دو موضوع با هم اشتباه شده است ، دره اي كه بني هاشم را در آن محاصره كردند ، در كنار مسجدالحرام است . در دوره بني اميه مردي به نام ابو يوسف اين دره را خريد و به نام او درّه ابو يوسف ( شعب ابويوسف ) ناميده شد . سپس در دوره فاطميان ، آن را « شِعْب علي » ناميدند ، برخي عقيده دارند كه زادگاه علي ابن ابي طالب ، در اين دره است ، ليكن اين درست نيست . 5 و دره اي كه در آن قبرستان قرار دارد ؛ به نام « شعب أبي دُبّ » معروف است كه رو به قبله است .
درّه اي كه بني هاشم در آن محاصره شدند ، همين « شعب علي » است كه در كنار صفا و در كنا « قصر » فعلي قرار دارد . پايان قصر ، ابتداي شعب علي است . و شعب اَبي طالب در كنار محله جعفريه « حيّ الجعفريّة » قرار دارد . و محلّه جعفريه سراسر قبرستان بوده است ، و قبر ابوجعفر منصور [ دوانيقي ] هم در آن است .
ميقات : قبر حضرت خديجه هم آنجاست ؟
عاتق : در باره آن اختلاف است . يكي از دانشمندان نوشته كه قبر او اينجاست ، ولي محلّ واقعي آن معلوم نيست .
ميقات : آيا « حَجُون » درست است يا « حُجُون » ؟
عاتق : مهم نيست ، من در « معجم المعالم الحجاز » نوشته ام كه به نظر من حُجُون صحيح است كه بر وزن صيغه جمع است و اگر حَجُون بخوانيم صيغه صفت است .
ميقات : مرز حجون تا كجاست ؟
عاتق : وقتي از جدّه به سوي مكه مي آييد دست راست شما مقبره سليمانيه است كه در قرن يازدهم ساخته شده و سمت چپ قبرستان قديمي مكه است كه در زمان قريش ، تا مسجد جنّ امتداد داشته است .
ميقات : اگر « شعب » در وسط مكّه بوده ، پس محاصره چه معنايي داشته است ؟
عاتق : خانه هاي بني هاشم همه در اين درّه بود . بنو مخزم هم در درّه ديگري بودند ، مكّه همه اش درّه است . شعب بني عامر ، شعب ملاق و . . .
كافران قريش با هم پيمان بستند كه با بني هاشم معامله نكنند و به آنها كمك نكنند .
ميقات : اين مطلب در ذهن ما بود كه قريش ، بني هاشم را به محل فعلي مقبره آوردند و در اينجا محاصره كردند .
عاتق : نه ، اين درست نيست ، آنها را در خانه هاي خودشان محاصره كردند . آنها ( بني هاشم ) نيرومند بودند و از اشراف قريش به حساب مي آمدند . اين كار فقط يك تحريم سياسي ـ اقتصادي بود . مثل همين امروز يك كشور را كه داراي ارتش و معادن و كارخانه ها و هواپيماهاست محاصره اقتصادي مي كنند . اين محاصره به قدري سخت شد كه بني هاشم برگ درختان را مي خوردند و اين مطلب در روايت هم از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمده است . من در معجم معالم الحجاز چهار قول را آورده ام و قول صحيح را همين دانسته ام كه آنها در اين دره كه در يكصد قدمي مسجدالحرام است ؛ محاصره شدند .
ميقات : زادگاه پيامبر كجاست ؟ در شعب علي ؟ !
عاتق : بله . در خانه عبدالمطلب كه الان هم معلوم است . او رهبر و شيخ بني هاشم بود .
ميقات : در « معجم معالم الحجاز » شما گفته ايد كه « اهل مكّه اَعلم بشعابها » ( مردم مكُّه درّهاي آن را بهتر مي شناسند ) .
عاتق : بله اين يك ضرب المثل قديمي در ميان عرب است ، كه « أهل مكّة أدري بشعابها » . درّهاي مكه فراوان است ، من هم گاهي مي شود كه برخي از آنها را نمي دانم .
ميقات : كتاب مناسك حربي ، تحقيق شيخ حمد الجاسر ، آيا صحيح النسب است ، يعني واقعاً نوشته حربي است ؟
عاتق : جاي شك هم دارد ؟ !
ميقات : ولي اصلاً درباره مناسك چيزي در آن نوشته نشده است !
عاتق : مناسك در اينجا به معناي راههاي عبور براي حج و مكانهاي عبادت است . كتاب ديگري نيز وجود دارد كه نوشته « بَكري » است . به نظرم نامش « المسالك و المناسك » باشد ، كه در كويت چاپ شده است . بايد گفت كه شيخ حمد الجاسر واقعاً محقق است ، و امّا حربي منسوب به « حربيّة » است كه يكي از روستاهاي اطراف بغداد بوده و از آنجا فرماندهان و علماي بسياري برخاسته اند .
ميقات : جواد اصفهاني خدمات بسياري در آباداني حرمين انجام داد . آيا كتاب درباره او نوشته شده است ؟
عاتق : نديده ام كه كسي از علما ، جداگانه درباره او تأليفي داشته باشد .
ميقات : مسجد جن كجا بوده است ؟
عاتق : بيرون از مكّه بوده ، روايتي هست كه مي گويد : پيامبر از شهر مكّه بيرون رفت ، و خانه ها را پشت سرگذاشت تا به شكايت جنيان رسيدگي كند ، و در آنجا به آنها رهنمودهاي گوناگوني داد . شكايت مربوط به شهري از جنيان بوده كه در آن زندگي مي كردند . در اين سفر ، عبدالله بن مسعود ، همراه پيامبر بوده است ، او مي گويد : پيامبر خطي بر روي زمين كشيد و فرمود از اينجا بيرون نرو ! خودش رفت و با آنها سخن گفت و بازگشت . از من سؤال فرمود : از آنجا كه گفتم ، بيرون نرفتي ؟ گفتم : نه يا رسول الله ، آنگاه به كنار درختي رفت ، باز با آنها سخن گفت . ميان « مسجد شجره » و « مسجد جنّ » چند قدم بيشتر فاصله نيست ، شايد هم بيست ـ سي قدم ، الآن مسجد بيعت ( مسجد البيعه ) آنجاست .
ميقات : مسجد « كبشه » كجاست ؟
عاتق : اين مسجد را من قبلاً ديده ام ، ولي الآن از ميان رفته ، پل بزرگي از جاي آن عبور كرده است . الآن به يادم نمي آيد .
ميقات : آيا مسجد اجابة براي خود ، حادثه تاريخي دارد ؟
عاتق : بلي ، پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روز فتح مكّه ، از « ثنية الأذاخر » 6 وارد مكّه شد ( از سمت غرب ) و در اينجا نماز خواند .
البته اين روايات اسناد صحيح يا متواتر ندارد و مانند روايات فقهي و « سنن » نيست ، بلكه سند تاريخي دارد . و نمي توان آنها را صددرصد تضمين كرد . پيامبر فرمانده كل قوا بود . سپاه او به دو بخش تقسيم شدند يكي از سوي عقبه وارد شهر شد و خالدبن وليد از اين مسير به درون مكّه راه يافت . پرچم به دست مردي بود ، كه اكنون نامش به خاطرم نيست . او اين اشعار را سرداد :
اليـــوم يـــوم الـمـلــحـة
اليوم تستباحُ فيـه الحُرَمَـة
« امروز روز حماسه و نبرد است ، و امروز پرده ها دريده مي شود » .
ميقات : او سعد بن عباده نبود ؟
عاتق : چرا ، درست است ، سعد بن عباده بود . پيامبر كسي را فرستاد ( شايد ) علي بن ابي طالب بود ، كه پرچم را گرفت و اين شعار را سر داد :
« اليـوم يـوم المـرحمـة . . . » 7
پيامبر علي را فرستاد ، زيرا خود از اهالي مكه و از قريش بود و به آنها مهربانتر مي نمود ، به خلاف سعد كه از انصار بود .
ميقات : « وادي فخ » كه قتلگاه شهيدان فخ مي باشد ، كجا واقع شده است ؟
عاتق : شهداي فخ 150 سال پس از هجرت پيامبر شهيد شدند و من جاي شهادت آنها را در « معجم معالم الحجاز » نوشته ام . مردي از اولاد ابوطالب به نام حسين بن علي بن حسن ، در زمان بني عباس قيام كرد ، و در اين نقطه ، در جنگي نابرابر ، با همه همرزمانش به شهادت رسيد . محل شهادت آنان اكنون هم معلوم است ولي اندكي از مكّه دور است .
ميقات : « غار ثور » كجاست ؟
عاتق : اين غار در جنوب يا به عبارتي ديگر پايين مكه قرار دارد ، و داخل منطقه حرم است ( نه داخل شهر ) . از مسجدالحرام تا آنجا سه كيلومتر فاصله است . مكه از سمت جنوب خيلي گسترش زيادي نكرده است . طول شهر مكه از محور شرق به غرب ، 20 كيلومتر و از محور شمال به جنوب 10 كيلومتر مي باشد . حتّي منطقه حرم نيز به همين كيفيت است . از شرق به غرب 40 كيلومتر و از شمال به جنوب گاهي 18 كيلومتر و گاه 14 كيلومتر است . و در حقيقت به شكل مستطيل است كه طول آن از « شرق به غرب » و عرض آن از « شمال به جنوب » است .
ميقات : اگر ميان علما ، نشستها و گفتگوهايي برگزار مي شد ، بسياري از مسائل اختلافي ميان مسلمانان حلّ مي شد .
عاتق : من فكر مي كنم اين به فعاليت مؤسسات مذهبي ، باز مي گردد . دولتها چندان در پي اين مسائل نيستند . ما در عربستان ، مثلاً سازمان « رابطة العالم الاسلامي » را داريم . در اردن « جمعية أهل البيت » هست . در سوريه به نظرم « جماعة العلماء » باشد . در ايران « مجمع التقريب » و در مصر « جماعة مشيخة الازهر » را داريم . اينان بايد وظيفه خود را انجام دهند . برخي از دولتهاي اسلامي و عربي ، اصلاً نمي خواهند اسلام ، موفقيّتي پيدا كند ، و اصلاً نمي دانند اسلام چيست و از كجا آمده است . البته در ميان علما هم كساني پيدا شده اند . بله ، همه ما از يك سنگر پاسداري مي كنيم . خداي متعال مي خواهد مسلمانها همه يك دست و يك قدرت و يك پيكر باشند و پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي فرمايد : « المسلمون يدٌ واحد علي من سواهم » .
اختلافاتي هست ، ولي بايد آنها را به خدا واگذاريم « ربّهم يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا يختلفون » اين اختلافات كفرآور نيستند . كفر آن است كه يكي از قسمتهاي اصلي و ضروري اسلام را كسي انكار كند . اختلاف در مسائل فرعي ، چيز مهمي نيست . كتاب آسماني ما يكي است . آيا شما مثلاً در ايران يك نسخه بزرگتر از قرآن داريد ؟ ! [ خنده ملاقات كنندگان با استاد ] .
ميقات : چه خوب است كه شما ديداري از ايران ، دانشمندان و كتابخانه هاي آن داشته باشيد تا بدانيد كه قرآن ما . . .
عاتق : من برخي از تفاسير شيعه را ديده ام با سوره فاتحه شروع كرده و به سوره ناس ختم مي كند و همه جا مي گويد : قال ابن عباس ، قالت قتادة ، و گاهي هم از تفسير آقاي طباطبائي [ الميزان ] نقل مي كند ، و گاه هم به اختلافات مذاهب مي پردازد ، ديده ام ، چيز خوبي است .
همه اختلافات شديد ، نتيجه اختلاف دو دولت عثماني و صفوي بود كه اولي متهم به « خائن » و دومي متهم به « كافر » بوده است . اختلافات ميان عباسيان و فاطميان نيز همين حكم را دارد . عباسيان ، مدّعي بودند كه « فاطميان » كافرند ! . چگونه كافراني بودند كه قاهره را بنا كردند و الازهر را ساختند ؟ ! . دولت عباسي ، با نفوذي كه داشت مي كوشيد « فاطميان » را با اين تهمتها در نظر مردم زشت جلوه دهد . حتي نَسَب آنها را انكار كرد و مدّعي شد از فرزندان حضرت فاطمه نيستند . در مقابل شاعران آنان ، به هنگام فتح قاهره ، خطاب به بني عباس مي گويد :
تقول بني العباس هل فتحت مصر
فقل لبني العبـاس قـد قضي الأمر
مي گويد : بني عباس مي پرسند كه آيا مصر ، فتح شده ؟ به آنها بگو كار تمام شده و اين قضاي حتمي خدا بوده است كه فاطميان به قدرت برسند . خلافت عباسي در بغداد به همه رقيبان خود تهمت مي زد ، حتي صلاح الدين ـ رحمة الله عليه ـ كه قدرت را به دست گرفت و كاري بس بزرگ و مهم انجام داد . و اي كاش ما امروز كسي مثل صلاح الدين داشتيم . درباره او در بغداد مي گفتند : « به اصطلاح صلاح الدين » ، مثل اينكه شما بگوييد : همين كه اسمش عبدالله ، يا صالح است ، يعني ما او را نمي شناسيم . آيا درباره صلاح الدين كه سنگر به سنگر با صليبيها جنگيد و آنها را عقب راند ، بايد اينگونه سخن بگويند ؟
نظر شخصي من اين است كه همه مذاهب و كشورها اگر اسلام را قبول داشته باشند ؛ در حقيقت يك دولت هستند . اكنون جهان اسلام به كشورهاي بسيار كوچكي تقسيم شده كه برخي از آنها را با اتومبيل مي توان ظرف دو ساعت يا يك ساعت پيمود . اگر همه اينها يك دولت بزرگ مي شد ، چه قدرتي مي شد ؟ اينك در قلب اروپا بوسني و هرزگوين در خطر قرار گرفته است . پنجاه دولت اسلامي جمع شده اند و اعتراض كرده اند ، ولي سخن آنها به جايي نمي رسد . اگر يك قدرت بزرگ بوديم ؛ دنيا سخن ما را مي شنيد . الآن كشورهاي اسلامي مشكل دارند . آن يكي خسته است و اين يكي مشكل ديگري دارد . آمريكا هم كه ابرقدرت شده ؛ به خاطر اتحاد ايالتهاي پنجاه و چندگانه اش .
جمعيت ما ، دست كم يك ميليارد است ، در حالي كه آمريكا فقط 240 ميليون جميعت دارد . ولي اكنون برخي از كشورهاي اسلامي ، حتي يك بشكه نفت هم ندارند .
اگر ما صفوف خود را متشكل كنيم و مسائل تاريخي و اعتقادي را بررسي كنيم ، و مسائل اختلافي را مشخص كنيم ، و به همه مذاهب آزادي بدهيم ؛ مي توانيم اقتدار گذشته خود را زنده كنيم . همين دولت عثماني كه نيمي از اروپا را گرفت و دل آنها را مالامال از ترس ساخت ، همه هفت مذهب موجود در آن حضور داشتند . در عراق ، لبنان و شرق عربستان ، شيعه بود . در يمن زنديه و شافعيه و در حجاز شافعيه و حنفيه و در نجد حنابله و در مصر شافعيه حضور داشتند .
ميقات : استاد ! نظر حضرتعالي راجع به اختلافات مذهبي چيست ؟
عاتق : پيامبر فرمود : هر كس « لا إله إلا الله » مي گويد و به سوي قبله ما نماز مي گذارد ، مسلمان است ، پس من هم پشت سر مسلمان نماز مي خوانم . درست است كه اختلافاتي وجود دارد ، من در مجلسي كه عدّه اي از برادران به ديدار من آمده بودند پيشنهادي را مطرح كردم . من درست است كه از علما نيستم ولي از شاگردان آنها هستم . پيشنهاد من اين بود ، همه مذاهب اسلامي را در يك كنفرانس جهاني جمع كنيم ، هر چند اين مذاهب غير مشهور باشند ، و بنشينيم علل اختلافات و درجات اختلافات را روشن كنيم . اختلافات را به سه دسته تقسيم كنيم : 1 ـ اختلاف مهم و اساسي ، 2 ـ اختلاف متوسط ، 3 ـ اختلاف غير مهمّ .
الآن با شافعيها اختلاف داريم . تمام مصر و بخشي از يمن شافعي هستند ، برخي زيدي هستند . بنشينيم و بگوييم مثلاً شما زيديها با حنفيها چه اختلافاتي داريد ؟ و همچنين جعفريها با زيديها چه فرقي دارند و . . .
پيامبر فرمود « يسّروا و لا تعسّروا . . . » « آسان بگيريد و سخت نگيريد » .
بايد روش برخورد با مردم را به مبلّغان آموخت . من مي دانم كه شما « مجمع التقريب » داريد . خوب است بنشينند و علّت اختلافات را بررسي ، و بعد راه درمان را پيدا كنند و در اين باره تحليل بدهند . اين كار مهمّي است . مجتهد اگر به حق رسيد دو برابر پاداش دارد . و اگر نرسيد ، يك برابر ، فقط پاداش اجتهاد خود را مي گيرد .
ميقات : ما در پي حلّ اين مشكلات هستيم . إن شاءالله در سال هاي آينده اين مشكلات را حلّ مي كنيم . در قرن گذشته اختلافات بيشتر بوده ، و اميدواريم كه همچنان به سوي وحدت و تقريب پيش برويم .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقي ها :
1 . « حرب » نام يكي از قبايل حجاز است .
2 . ملك/4 .
3 . « هيمنه » به معناي « پرهيزگاري » است .
4 . عرب ابر سياه را دوست مي دارد .
5 . مي دانيم كه علي (عليه السلام) وليد الكعبه است ، يعني به گونه اي معجزه آسا در خانه كعبه به دنيا آمد .
6 . ثنية الأذاخر ، همان ريع ذاخر ، مكان فعلي بعثه مقام معظم رهبري ، نزديك ميدان معابده است .
7 . ابن هشام ، السيرة النبوية ، 4/49 ، دار احياء التراث العربي ، بيروت ، بي تا .
* . متن سخنراني قبل از موسم حج سال 1370 در نماز جمعه تهران ايراد گرديده است . لازم به ذكر است كه قسمت اول اين بحث در ميقات 2 از نظر خوانندگان گرامي گذشت .
* لم يرفث و لم يفسق .
* * ادحر .
* صدوق در عيون اخبارالرضا (عليه السلام) پس از نقل كامل خبر ، مي فرمايد : « فقط در اين روايت اينست كه اگر شبهه اي در مالش باشد از او نپرسند و مُدّعيان او را با « عوض » راضي سازند . فيض در وافي پس از نقل اين سخن گويد : احتمالاً اين ، در صورتي است كه شخص توبه كرده باشد و صاحبان مال را بطور مشخص نشناسد كه آن را بديشان بازگرداند .
* متي يعجب هذا بعمله اخاف ان يكون قد فطن ، احياء ، ج 1 ، ص 240 .
* * وفدالله و زواره .
* * * حاسراً .
* اكافئك .
* . اشعار در متن عربي آمده است ، طالبين مي توانند به آن مراجعه كنند .
* آمنه بنت وهب مادر گرامي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در شب جمعه از ماه رجب21 در شِعْبِ ، رسول خدا ـ صـ
را حامله شد .
* * محمدبن يوسف ثقفي والي حكومت يمن بود و به ستم و دشمني با خاندان علي بن ابيطالب (عليه السلام) شهرت داشت وي در سال يكصد يا كمي قبل از آن در يمن وفات يافت . 24