نگاهی کوتاه به حج

میقات حج - سال اول ـ شماره چهارم ـ تابستان 1372 نگاهی کوتاه به حکمت پاره ای از مناسک حج سید محمد باقر حجتی مـدخــل در ترتیب متداول ابواب فقه ، حج به عنوان پنجمین باب و یا رکن پنجم از ابواب و ارکان فروع احکام اسلام به شمار است ، و باید هر فرد مسلمان د

ميقات حج - سال اول ـ شماره چهارم ـ تابستان 1372

نگاهي كوتاه به حكمت پاره اي از مناسك حج

سيد محمد باقر حجتي

مـدخــل

در ترتيب متداول ابواب فقه ، حج به عنوان پنجمين باب و يا ركن پنجم از ابواب و اركان فروع احكام اسلام به شمار است ، و بايد هر فرد مسلمان در صورت دارا بودن استطاعت ، حداقل يكبار اين فريضه بزرگ را به جاي آورده و در اين گردهم آيي ـ كه همه منافع فردي ، سياسي ، ديني و دنيوي امت اسلامي را مي تواند ضمانت كند ـ شركت جويد . و مستطيعان و توانمندان در مال و بدن مي بايد با در پيش گرفتن چنين سفري پربار ، مراتب طاعت خود را اعلام نموده و به اين آواي الهي پاسخ مثبت دهند ؛ كه فرموده است :

« ولِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ البَيْتِ مَن ِاْستَطاع اِلَيْهِ سَبيلا » 1

و خداي راست بر مردم ، عزم زيارت و ديدار خانه اش ، هر كه را توان آن باشد به سوي آن راه مي برد .

چنانكه در حديث آمده :

« و هذا بَيْتٌ استَعْبَدَ اللّهُ بِه خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طاعَتَهُمْ في اِتيانِه ، فَحَثّهُمْ عَلي تَعْظيمِهِ و زيارَتِهِ » :

اين خانه اي كه خلق را از رهگذران به عبادت فرا خواند تا طاعت آنانرا درآمدن به اين مساجد بيازمايد ، لذا آنان را به بزرگداشت اين خانه واداشته است2

پيداست كه استطاعت به مفهوم درخواست طاعت و فرمانبرداري است ، گويا چنان است كه نفس از رهگذر قدرت و توانمندي ، خواهان طاعت براي خويشتن است3 و مي خواهد محيط خود را برابر خويش مطيع و رام گرداند ؛ ليكن چنين نفسي كه جوياي طاعت پديده هاي پيرامون خود مي باشد به انجام مناسكي فرا خوانده مي شود كه طي آن قدرت و توان بي كران خداي مقتدر را باز يابد و به عجز و ناتواني خويش واقف گشته و به جاي آنكه به پيشه را مگري خود تداوم بخشد خويشتن را به طاعت از خدا مأنوس سازد و دريابد تواني را كه در خود احساس مي كند نه از آن خود او است ؛ بلكه از آن خدايي است كه همه توانها و توانمنديها به او باز مي گردد ؛ چون « لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم » : ( تمام بازگشتها از گناه و همه توانمنديها در طاعت فقط به مدد الهي صورت مي پذيرد ) .

با توجه به همين نكته است كه مي توانيم درست مفهوم « وللّه علي النّاس » : را باز يابيم مبني بر اينكه زيارت خانه خدا ، حقي است واجب بر ذمه مردم كه نمي توان از اداي اين حق سر باز زد ؛ 4 چون آدمي براي خود از خود چيزي ندارد ، پس به حكم وظيفه بايد از اعطاي اين قدرت ، سپاس به عمل آورده و به مدد آن به طاعت از اين فرمان برخيزد ، و سفري را كه به سان سفر آخرت است در پيش گيرد ، و خود را در صحنه قيامت بيابد كه در آنجا احدي را جز خداي واحد ، حكومت و فرماني نشايد :

« المُلْكُ يَوْمئِذ لِلّهِ يحكم بينهُمْ . . . » 5

« در آن روز فرمان ، خداي را است كه ميان آنها حكم مي راند . »

« . . . لِمَنِ المُلْكُ اليَوْمَ لِلّهِ الواحِدِ القهار » 6

« در آنروز ، فرمانروايي از آن كيست ؟ از آن خداي يگانه چيره و فرو گيرنده است . »

در چنين روزي همه استطاعتها از ميان برخيزد ، و راهي جز طاعت از فرمان خدا نيابند ، حتي استطاعت خاكساري و آسانترين خضوع بر گنهكاران ناممكن مي گردد :

« يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساق وَيُدْ عَونَ اِلَي السُّجُودِ فَلا يَسْتَطيعُونَ » :

« روزي كه شدائد و سختيها در آن پديدار مي گردد ، و آنان را

به سجده فرا مي خوانند ؛ ليكن به خاطر هول انگيز بودن چنان روزي ، حتي توانشان را در چنين كاري رام و آسان از دست مي نهند . »

سفر حج با آمادگيهاي و دشواريهاي مربوط به آن ، شباهت فراواني با سفر آخرت دارد و بايد از رهگذر آن عبرتها براي سفر به سوي جهان ديگر اندوخت ، و از طريق آن حيثيت و آبرويي در پيشگاه خداوند به دست آورد . امام راحل ـ قدس سره الشريف ـ در توصيه خود به حجاج بيت الله الحرام مي فرمود :

« . . . بايد متوجه اعمال خودتان باشيد ، پاسداري از خودتان بكنيد ، و اين سفر را سفر « الي الله » حساب كنيد ، و بدانيد كه با اين سفر ممكن است يك آبروي بسيار زياد پيش خداي تبارك و تعالي پيدا كنيد ، و ممكن است خداي نخواسته سقوط كنيد . »

گذري سريع بر مراسم حج

« بدانكه اين سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند ، و هر چه در سفر آخرت پيش آيد ـ از احوال و اهوال مرگ و رستاخيز ـ نمودگار آن در اين سفر پديد كردند تا دانايان و زيركان چون اين سفر پيش گيرند به هر چه رسند و هر چه كنند منازل و مقامات آن راه آخرت ياد كنند و عبرت گيرند ، و زاد و ساز آن به دست آرند كه صعب تر است و عظيم تر :

* توديع با خانواده و خويشاوندان

چون اهل و عيال و دوستان را وداع كند بداند كه اين مثال سكرات مرگ است ، آن ساعت كه بنده در نزع باشد و خويش و پيوند و دوستان گرد وي درآيند و او را وداع كنند .

* زاد و توشه

و آنگه زاد سفر از همه نوع ساختن گيرد ، و احتياط در آن به جاي آرد تا هر چيزي كه به زودي تباه شود بر نگيرد ، داند كه آن با وي بماند ، و زاد باديه [ وفاني ] نشايد . . .

* راحله

و آنگه كه بر راحله نشيند ، مركب خويش در سفر آخرت ـ كه آن را نعش [ وتابوت ] گويند ـ ياد آورد :

* راه پر مخاطره سفر :

و چون عقبه ها و خطرهاي باديه بيند از منكر و نكير و حيّات و عقارب در گور ـ كه شرع از آن نشان داده ـ ياد كند ، و به حقيقت داند كه از لحد تا حشر باديه اي عظيم در پيش است كه بي بدرقه طاعت ، بريدن [ و در نورديدن ] آن دشخوار است . اگر در اين باديه بدين آساني بدرقه به كار است پس در باديه قيامت ـ بي بدرقه طاعت ـ چون رستگار است .

* لبيـك

و آنگه كه لبيك گويد به جواب نداي حق تا از نداي قيامت بر انديشد كه فردا به گوش وي خـواهد رسيد و نداند كه آن نداي سعادت خـواهد بود يا نداي شقاوت ، علـي بن الحسين ـ عليهماالسلام ـ در وقت احرام او را ديدند زرد روي و مضطرب و هيچ سخن نمي گفت ، گفتند : چه رسد مهتر دين را ـ كه به وقت احرام ، لبيك نمي گويد ؟ گفت : ترسم اگر گويم لبيك ، جواب دهند : « لا لبيك و لا سعديك » و

آنكه گفت : شنيده ام كه هر كه حج از مال شبهت كند او را گويند : « لا لبيك و لا سعد يك حتي ترد مافي يدك » : ( نه آري ، مگر آنگاه آنچه را در اختيار خود گرفته اي برگرداني ، نظير اين حديث در بحارالانوار ، ج 47 ، ص 16 آمده است . )

* طواف و سعي

و چون طواف و سعي كند قصه وي به قومي بيچارگان ماند كه به درگاه ملوك شوند نيازي را و حاجتي را كه دارند ، و گرد سراي ملك مي گردند و اندر ميدانِ درِ سراي تردد مي كنند ، و كسي را مي جويند كه از بهرايشان شفاعت كند و اميد مي دارند كه مگر ناگاه خود چشم ملك بر ايشان افتد و ببخشايد و كار ايشان سره شود .

* وقوف در عرفات :

اما وقوف در عرفه ، و آن اجتماع اصناف خلق در آن صحراي عرفات ، و آن خروش و تضرع و زاري و گريه ايشان ، و آن دعا و ذكر ايشان به زبانهاي مختلف به عرصات قيامت ماند كه خلايق همه جمع شوند ، و هر كس به خود مشغول ، در انتظار رد و قبول .

در جمله اين مقامات كه بر شمرديم هيچ مقام نيست اميدوارتر و رحمت خدا به آن نزديكتر از آن ساعت كه حجاج به عرفات بايستند ، در آثار بيارند كه :

ـ درهاي هفت طارم پيروزه برگشايند آن ساعت .

ـ و ايوان فراديس اعلي را درها باز نهند .

ـ و جانهاي پيغامبران و شهيدان اندر عليين به طرب آرند .

ـ عزيز است آن ساعت ، بزرگوار است آن وقت كه از شعاع انفاس حجاج و عُمّار روز مدد مي خواهد ، و از دوست خطاب مي آيد : « هَلْ مِنْ داع ؟ هَلْ مِنْ سائل ؟ » . 7

پس از گذري سريع و سيري اجمالي بر پاره اي از مراسم حج و با رقه هايي از حكمتهاي آن ، با تفصيلي هر چند گرفتار اجمال ، گفتار را پي مي گيريم ، نخست به بررسي واژه حج پرداخته ، آنگاه سوابق تاريخي اين مراسم و سپس سر گذشت كعبه و در پي آن حكمتهايي از برخي مراسم حج را به گونه اي فشرده و كوتاه مطالعه مي كنيم :

حـج چيست ؟

مفهوم لغوي حج :

در فرهنگها و معاجم لغوي ، حج به قصد و آهنگ نمودن و روي آوردن به سوي امري مهم تفسير شده است : « رَجُلُ مَحْجوُج » ؛ يعني مردي كه انسان آهنگ او را دارد و مراد و مقصود است ، اينكه راه را « مَحجّة » مي گويند از آنرواست كه انسان با گذر از آن ، آهنگ مقصود خود دارد ، و حجت و احتجاج نيز از همين باب است .

ازهري مي گويد : « اِنَّما سُمَيَّتْ حُجّةً ِلاءنَّها تُحَجُّ ، أيْ تُقْصَد ؛ لأنّ الْقَصْدَ لَها وَالَيْها » :

« حجت را از آنروي « حجت » گويند چون آدمي بدان روي مي آورد و مقصود خود را از آن به دست مي آورد ؛ زيرا قصد و آهنگ ، براي

حجت و به سوي آن است . » 8

معناي اصطلاحي حج :

حج اصطلاحاً از تناسب و پيوند با مفهوم لغوي آن برخوردار است ؛ زيرا حج در اصطلاح به معني قصد و توجه به خانه خدا در مكه ـ توأم با نيت تقرب به خدا و امتثال امر او ـ است كه نوعي از عبادات در اسلام مي باشد ، و اين عبادت با مراسم و مناسك ويژه اي انجام مي گيرد .

ابن منظور مي گويد : « الحَجُّ : قَصْدُ التَّوُجُهِ اِلَي البَيْتِ بِالاَعْمالِ المَشْروعَةِ فَرْضاً وَسُنَّةً » .

« حج ، آهنگ توجه و روي آوردن به خانه خدا توأم با اعمالي است كه به عنوان اعمال واجب و مستحب از سوي شارع مقرر شده است » .

از نظر كسائي ميان « حَج » ( به فتح حا ) و « حِج » به ( كسر حا ) تفاوتي وجود ندارد ؛ اما عده اي مي گويند : « حَج » ( به فتح حا ) آهنگ خانه خدا ، و « حِج » به ( كسر حا ) عمل سنت است ؛ و لذا « حِجه » ( به كسر حا ) به مفهوم سنت استعمال شده است و « ذوالحجة » ؛ يعني ماهي كه اين سنت در آن انجام مي گيرد » 9 سنت نيز به معني طريق و راه است ؛ و چنانچه اشارت رفت راه نيز گذرگاه آهنگ به سوي مقصود مي باشد ، و در نتيجه « حج » و همه مشتقات آن بايد با مفهوم قصد ـ كه معناي لغوي حج را تشكيل مي دهد ـ در مد نظر باشد . و سر انجام به اين نتيجه مي رسيم كه مفهوم اصطلاحي « حج » با معني لغوي آن داراي تناسب و خويشاوندي نزديك مي باشد .

پيشينه مراسم حج قبل ازاسلام

بيت عتيق يا كعبه ، اولين كانون پرستش توحيدي :

نخستين كانوني كه براي پرستش توحيدي در جهان بنا شد ، كعبه يا همان خانه اي است كه هم اكنون مسلمين در موسم حج بدان روي مي آورند :

« اِنَّ اَوِّلَ بَيْت وُضِعَ لِنّاسِ لَلَّذي بِبَكّةَ مُبارَكاً وَهُدَيً لِلْعالَمينَ »

« اولين خانه اي كه ( صرفاً براي پرستش خداي يگانه ) نهاده شد همان خانه اي است كه در مكه بنا شده ، خانه اي كه مبارك و فرخنده و مايه هدايت براي جهانيان است . »

اين خانه كه به دست آدم ابوالبشر معماري شده ، كانوني توحيدي بوده ، و به مرور زمان ـ چنانكه بعداً گزارش خواهيم كرد ـ دگرگونيهايي نه درخور ، به كيفيت اداي مراسم پيرامون آن راه يافت .

اصولا حج ـ به مفهوم زيارت امكنه مخصوص ـ در ميان ملل و اقوام مختلف رايج بود ، و اين امر به منظور تقرب به معبودشان صورت مي پذيرفت . حج با چنين مفهومي نموداري كهن از يك نوع مراسم عبادي است كه جوامع مختلف آن را به عنوان رمز و اشارتي در تجليل و بزرگداشت معبود خود انجام مي دادند . ملتهاي كهن هند و يونان و ايران و مصر و ژاپن و جز آنها داراي معابد و پرستشگاههايي بوده اند كه در موسمهاي ويژه اي به ديدار آنها ره مي سپردند و بايد گفت مراسمي كه اين ملّتها در اين معابد اجرا مي كردند دگرگونيهايي را تصوير مي كند كه در مراسم توحيدي مربوط به كعبه يا بيت عتيق پديد آمده بود ، و در نتيجه بايد گفت مراسمي كه در خور توحيد بوده

و در چنان معابدي اجرا مي شده ، يادگاري تحول يافته از مراسم توحيدي است كه حول بيت عتيق و كعبه انجام مي گرفته است . هر ملتي راجع به حج ، متناسب با تخيلات و طرز تفكر منطقه اي روشها و كيفيتهاي گوناگوني را در انجام مراسم آن در پيش مي گرفتند و كانونهايي را بنياد مي كردند ؛ آنان حتي گور بزرگان و مقابر و مجسمه ها و بت ها را طوري مورد تكريم قرار مي دادند كه از نوعي عبوديت و پرستش بازگو مي كرد ؛ و هر ساله و يا هر چندي يكبار با مناسك خاصي به زيارت آنها مي پرداختند ، و روزهايي را كه اين ديدار را برگزار مي كردند « زاد روز » يا « عيد » و يا « روز جشن » مي ناميدند .

مراسمي كه در برخي از اعصار در اينگونه معابد اجرا مي شد با توحيد سازگار نبود ، بلكه آلوده به شرك و بت پرستي برگزار مي گرديد . مراسم توحيدي حج كه از هر گونه شوائب شرك عاري بوده و با شايسته ترين وجه انجام مي گرفت و از هر خرافه اي پاكيزه بود از عهد آدم ابوالبشر آغاز شده و داراي سابقه اي ديريه تا زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام) بوده است .

سابقه آئين حج در اديان آسماني :

قرآن كريم در پاره اي از موارد به اشارت ، و در برخي موارد ديگر به صراحت ياد آور شده است كه اكثر مناسك و آئين ها و شعائر اسلامي ـ از قبيل نماز ، روزه ، زكوه ، حج ، و امثال آنها داراي سوابقي ديرينه و بسيار طولاني در ميان پيروان انبياي سلف و اديان ديگر آسماني بوده است اگر چه از لحاظ كيفيت و زمان و موسم برگزاري آنها با آنچه در اسلام پيشنهاد شده متفاوت بوده است .

يكي از عبادات در اسلام عبارت از روزه است و اين عبادت طبق بيان قرآن كريم بر پيروان اديان ديگر نيز مقرر شده بود ، و پيروان اديان ديگر نيز به اجراي اين آئين عبادي ـ ليكن با تفاوتهايي ـ موظف بوده اند :

« يا اَيُّهَاالَّذين آمَنوُا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ » 10

« اي گروه با ايمان ! روزه ـ همچنانكه بر مردمي كه پيش از شما به سر مي بردند مقرر شده بود ـ بر شما نيز مقرر شده است تا شما تقوا را در پيش گيريد . »

و نيز قرآن كريم اشارت به آن دارد كه مناسك و آئين هاي ديگر براي پيروان اديان آسماني پيشين وجود داشته ، و مردم خوشتن را موظف به اجراي آن احساس مي كرده و بدانها پاي بند بوده اند ؛ آئينهايي كه خداوند متعال آنها را مقرر فرموده بود :

« لِكُلِّ اُمَّة جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا يُنازِ عُنَّكَ فِي الاَمْرِ وَادْعُ اِلي رَبَّكَ اِنَّكَ لَعَلي هُدَيً مُستَقيم . وَاِنْ جادَ لُوكَ فُقُلِ اللُّه اَعْلَمُ بِما تَعْمَلوُنَ » : 11

« براي هر امتي آئيني مقرر كرديم كه طبق آن عمل كنند ؛ لذا نبايد با تو در اين كار به ستيز برخيزند ، و مردم را به سوي پروردگارت فرا خوان ؛ زيرا تو تحقيقاً به راه راست رهنمون شده اي ، اگر با تو به جدال برخيزند و پرخاش كنند بگو خدا به كار شما آگاه تر است . »

اما از آنجا كه اسلام ديني جاويدان و ماندگار است ، و سر انجام همه پيروان اديان ديگر ناگزير بايد زير سايه چنين آئيني كامل احساس امنيت كنند ، و درمان همه آلام خود را در آن جستجو نمايند انجام مراسم حج را بر تمام مردم الزامي ساخت ( وَلِلَّهِ عَلِي النَّاسِ ) تا به اين آئين در آيند و همه مستطيعان در بزرگترين گردهم آيي شركت جويند ؛ لذا انجام مراسم حج را به زمان و مكان خاصي محدود ساخت تا پيروان اسلام در يك كانون مشخص و مركزي مقدس در فرصتي معين فراهم آيند و با هم به تبادل افكار پرداخته و به حل معضلات اجتماعي و سياسي خويش توفيق يابند .

بناي كعبه

سابقه تاريخي كعبه :

چنانكه قبلا ياد كرديم خانه خدا در مكه به « بيت عتيق » و كهنترين بنيادي نامبردار است كه بناي آن طبق روايات ديني به زمان حضرت آدم ابوالبشر ـ عليه السلام ـ باز مي گردد و او بود كه پي ريزي كعبه را آغاز كرد .

شرك ستيزي حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ

در عصر حضرت ابراهيم عقايد و مراسم خرافي و بويژه شرك و بت پرستي رواج گسترده اي در گستره جهان يافت . خداوند متعال ابراهيم ـ عليه السلام ـ را به بت شكني و نجات دادن مردم از خرافات و رهايي آنان از اعمال بيهوده و ساخته و پرداخته تخيلات و توهمات مأمور ساخت ؛ چون مردم از عبادت خداي يگانه روي گردانده ، و در مشكلات و حوائج خود به بت ها و بتكده ها پناه مي آوردند ؛ ابراهيم سوگند ياد كرد كه وظيفه الهي خود را در بت شكني و شرك زدايي آغاز و اجرا نمايد :

« وَتَاللَّهِ لاَكيدَنَّ اَصْنامَكُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلُّوا مُدْبِريَن » : 12

و سوگند به خدا درباره بتهاي شما سخت بينديشم و براي از ميان بردن آنها ـ پس از آنكه از شهر بيرون رفته و بدان پشت كنيد ـ چاره سازي كنم . »

آن حضرت به موقع سراغ بتها رفت ، و وظيفه خويش را درست به كار بست ؛ چنانكه خداوند متعال به اين رويداد مهم تاريخي اشاره كرده و فرموده است :

« فَجَعَلَهُمْ جُذا ذاً اِلاَّ كَبيراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ اِلَيْه يَرْجِعُونَ » : 13

« ابراهيم ـ جزبت بزرگ ـ همه بتها را قطعه قطعه و سرنگون ساخت تا شايد بت پرستان درباره واقعه نابودي بتها به آن بت بزرگ مراجعه كرده و اوضاع نا به سامان بتها را از او بپرسند ! »

پيداست كه بت را احساس و شعوري نيست تا با او سؤالي در ميان گذارند ، اما ابراهيـم (عليه السلام) خواست از اين طريق و بطور ضمني آنان را به جهالتشان آگاه ساخته و هدايتشان كند .

تجديد بناي كعبه :

پس از آنكه ابراهيم توفيق يافت گروه زيادي از مردم را بيدار سازد ، و توحيد را در افكار آنها نفوذ بخشد از شام ؛ يعني سرزمين آباء و اجداد خويش كوچيد ، و همراه همسر خود هاجر ، و فرزند خويش اسماعيل رهسپار جنوب گشت و به سرزمين حجاز و بياباني كه از مردم بت پرست به دور بوده درآمد تا با آسودگي و آرامش خاطر به مناجات و راز و نياز با خداي خود سرگرم شود .

وقتي اسماعيل پا به سن گذارد و جواني كار آمد و تا حدودي كامل شد خداوند متعال ابراهيم ـ عليه السلام ـ را مأمور ساخت پرستشگاهي را با همكاري فرزندش اسماعيل در همين سرزمين بنياد كند تا مردم پيرامون آن گرد هم آمده و به ذكر و عيادت خداي يكتا بپردازند :

« وَاِذْ يَرْفَعُ اِبْراهيمُ القَواعِدَ مِنَ الَبيْتِ وَاِسْمعيلَ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا اِنَّكَ اَنْتَ السَّميعُ العَليمُ » : 14

« به ياد آور زماني را كه ابراهيم با همكاري اسماعيل ستونهاي خانه خدا را بر مي افراشتند ( و به خدا عرضه مي داشتند ) : پرودگارا از ما بپذير كه تو شنواي دانايي . »

ابراهيم و فرزندش موظف گشتند اين خانه را از هر گونه پليديهاي مادي و معنوي پاكيزه سازند :

« وَعَهِدْ نا اِلي اِبراهيمَ وَاِسْمعيلَ اَنْ طَهِّرا بَيْتي لِلطّائفينَ والْعاكِفينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ » . 15

« و به ابراهيم و ( فرزندش ) اسماعيل سپرديم كه خانه مرا براي طواف كنندگان و معتكفان .

وكوع كنندگان سجده گذار پاكيزه نگاه داريد . »

و همانگونه كه قرآن كريم يادآور شده ابراهيم را فرمان رسيد كه مردم را به حج خانه خدا فرا خواند تا از هر ناحيه و منطقه ، سواره بر هر وسيله و مركب و يا پياده به اين خانه روي آورند :

« وَاَذِّنْ في النّاس بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَعلي كُلِّ ضامِر يَأتينَ مَنْ كُلِّ حَج عَميق » : 16

« و در ميان مردم براي حج گزاران بانگ بر آور كه پياده و سواره بر هر شتر لاغر از هر دره ژرفي به سوي تو آيند . »

بازسازي مراسم حج ابراهيمي پس از دگرگوني :

ابراهيم در انجام مأموريت خويش موفق و كامياب گشت ، و مردم را به سوي اين كانون جلب كرد ، و خاندان خود را نيز در آنجا قبلا سُكني داد كه همزمان با دعوت مردم به حج ، در آنجا مقيم بوده اند . مردم در اين زمان مراسم حج را طبق دستور الهي با مناسكي درست برگزار مي كردند كه آئين پاك و يكتاپرستي را كاملا ترسيم مي كرد و كمترين شائبه شرك در آن ديده نمي شد .

ولي در طول قرنها دگرگونيهايي در انجام مناسك حج پديد آمد ، و بسياري از مراسم و شعائر الهي ـ كه از زمان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ رايج و معمول بود نابسامان گشته و مسائلي در امر حج راه يافت كه آلوده به شرك مي نمود :

عربهاي قبل از اسلام بتهايي به ديوار كعبه آويختند ، و به جاي خدا به بتها پناه مي جستند ، و آنها را وسائطي براي قرب به خدا بر مي شمردند ، و قربانيها براي آنها پيشكش مي كردند . تا اينكه سر انجام مناسك حج را با هوسها و موهومات در آميختند ، و با بدني برهنه به طواف مي پرداختند ، و در حالي كه دست به دست هم مي دادندصفير و نعره و فريادهاي مهمل سر مي دادند ، و كف زنان گرد خانه خدا به گردش در مي آمدند . خداوند در قرآن كريم در مقام انتقاد از اين راه و رسم جاهلي در انجام مراسم حج ـ كه آلوده به هوس و شرك بوده ـ

مي فرمايد :

« وَما كانَ صَلوتُهُمْ عِنْدالبَيْتِ اِلاّ مُكاءً وَتَصْدِيَةً » : 17

« عبادت و نماز مردم جاهلي در كنار خانه خدا جز فرياد و دست به هم كوبيدن چيز ديگري نبود . »

حتي عده اي از عربهاي جاهلي به خاطر تكبر از وقوف در عرفات خودداري مي كردند و نمي خواستند همراه توده مردم به اين وظيفه قيام كنند و با اين برخورد منفي به برتري كاذب و تفوق موهوم خود تظاهر مي كردند ، و نمي خواستند در سطح عموم و توده مردم قرار گيرند ، و زير سايه يك قانون و يك ضابطه با همه مردم به سر برند ، در يك كانون با شرايط يكنواخت با مردم باشند .

ملل و اقوام ديگر نيز قبل از اسلام ، خرافات و شرك و موهومات را به مراسم حج راه دادند كه اسلام با همه آنها به مبارزه برخاست ، و حج ابراهيمي را با وضع شايسته اي تجديد كرده و بتهاي كنار كعبه را سر نگون نموده ، و توحيد را جايگزين ساخت .

حكمتهاي پاره اي از مناسك حج

حج ـ يا ـ مظهر و تجليگاه توحيد :

براي بشر امكان پذير نيست مصالح و علل واقعي احكام فرعي يا فروع احكام را شناسايي كند ؛ و جز شارع مقدس و واضع اين احكام كسي نمي تواند به چنان مصالحي واقف گردد ؛ اگر دانشمندان مزايا يا حكمتهايي براي احكام شرع خاطر نشان مي شوند بايد آنها را صرفاً حكمتهاي احكام ياد شده تلقي كرد نه علتهاي واقعي .

مسأله حج چنانكه ديديم با سوابق ممتدي كه در اديان ديگر آسماني دارد در اسلام با كيفيتي عالي امضا شد ، هيچكس حتي دشمنان اسلام نمي توانستند و نيز نمي توانند فوايد و سازندگي

مادي و معنوي حج را ناديده گرفته و يا آنها را انكار كنند . حتي مخالفان اسلام نوشته اند : حج عاملي مؤثر براي ايجاد وحدت و همبستگي ، و فرصتي است بسيار عالي براي اينكه ميان پيروان قرآن پيوندي مبارك به هم رسد و آنان را به هم مربوط سازد .

حج عبارت از اجتماع و گردهم آيي شمار بسيار زيادي از مسلمين و پيروان قرآن كريم كه در عصرما از رقم ميليوني متجاوز است ، بيش از يك ميليون مسلمان از نواحي مختلف گيتي از پنج قاره دنيا به سرزمين مكه در موسم حج روي مي آورند كه از نژادهاي گوناگوني هستند . همه در يك سرزمين و يك كانون در كنار خانه خدا با جسم و جان و تمام وجود به نداي پروردگار خود لبيك مي گويند ، در حاليكه همگي آنها تمام چيزهايي را كه ممكن است دستاويز مباهات بر ديگران باشد رها كرده با پوشاكي ساده و يكنواخت و با نوعي تساوي و برابري مادي و معنوي دقيق در كنار هم قرار مي گيرند كه نمي توان نظير آن را در هيچ گردهم آيي ، در هيچ سرزميني جستجو كرد . مساوات و برابري در همه چيز كه فرمانروا و فرمانبر ، ثروتمند و فاقد ثروت ، عرب و ترك ، افغاني و ايراني ، هندي و سوداني ، حبشي و چيني ، اروپايي و آفريقايي ، آمريكايي و آسيايي همه وهمه را در يك رده قرار داده و ميان سفيد پوست و رنگين پوست كمترين تفاوتي در اعمال و مناسك آنها ديده نمي شود ، و وحدت شگفت آوري بر تمام اوضاع و احوال دروني و بيروني آنها حاكم است . همه آنها ـ عليرغم چنان تفاوتهايي منطقه اي و چهره و قيافه و اندام و اختلاف طبقاتي ـ چشم و دل را به يك نقطه مي دوزند . اينان از خانواده و ميهن و زاد بوم و ثروت و مقام و منصب و كليه تعلقات گسستند ، درياها را درنورديدند ، بيابانها را پيمودند ، سينه فضا را شكافتند و رنج سفري بس دشوار را بر خود هموار ساختند ، و از رسوم و عادات و تشريفات بومي و محلي و منطقه اي دست نهادند ، و از خواب و خوراك و لباس خود كاستند ، و بالاخره روابط خود را از دنياي ماديت بريدند ، و همچون روز محشر با پوششي بسان كفن گرد هم آمدند .

بي ترديد با چنان كيفيت ، شعاع نورانيتي كه از باطن و جان و درون آنان برمي خيزد و اين نورانيت را متوجه نقطه مشترك مي نمايد آنهم در حاليكه با اوضاع و شرايط و هيئتي هماهنگ و در عين حال ساده و بي آلايش توأم است مسلماً مي تواند امت و ملتي را بيافريند كه بنيانگذاران مجد و عظمت براي بشريت باشند .

در چنين نقطه اي است كه بشر مي تواند معناي « الله اكبر » را درك كند و بازيابد كه قدرت خدا از هر قدرتي قويتر و خدا از هر چيزي بزرگتر و حتّي بزرگتر از آن است كه بگوييم او بزرگتر است .

در اين نقطه و در ميان چنان جمعيت انبوه و اجتماع عظيم هر ناظري به خوبي مي فهمد كه حج بزرگترين و قوي ترين شعار توحيد ، و ضامن انسانيت و آزادي از هر گونه قيد و بند مادي ، و مهمترين عامل ارتباط و پيوستگي ، و مآلاً ايجاد همبستگي ميان مسلمين شرق و غرب عالم است .

هر مسلمان و دوستدار پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مشتاق و شيداي ديدار سرزميني است كه آن حضرت در آنجا زاده شد ، و در همان سرزمين مبارزه خود را با شرك و بت پرستي و جهل و استبداد آغاز كرد ، هر نقطه اي در اين سرزمين ياد آور رويدادهاي مهم و درخشان اسلامي است كه جاي جاي آن مي تواند مايه عبرت و پند براي ديدار كنندگان آن باشد ، سرزميني كه در نگاه ناظر آن ، دور نماي قربانيها و فداكاريهاي راه توحيد و نيكبختي را به تصوير مي كشد .

اين توحيد همزمان با اجراي مراسم حج با وحدت در زمان و مكان و اعمال و نيات ، و اعتقاد ، جامه و مسكن و بالأخره با همه مظاهر توأم است و توحيد را نويد مي دهد .

احـرام :

احرام بايد همراه با نيت انجام گيرد ، يعني حاجي بايد با نيتي خالص و پاكيزه و پالوده و عاري از هرگونه شوائب مادي و دنيا وي اين كار را برگزار كند . او نبايد كمترين و ناچيزترين شائبه ريا و تظاهر آني و آتي را در اين قصد راه دهد . مسلّماً قصد او بايد در اين كار و همه مراسم و مناسك حج عبارت از امتثال او امر الهي و تقرب به او باشد .

قصد و نيت در هر عملي روح و معيار ارزشيابي آن عمل مي باشد . به وسيله نيت است كه اعمال آدمي سنجش مي شود . در روز قيامت صرف عمل نيك ملاك پاداش نيست ؛ بلكه آن عملي

داراي پاداش مي باشد كه با نيتي خالص و راستين توأم بوده است .

اسلام به خود عمل ، ارزشي اعطا نمي كند ، و آنگاه كه اعمال را ارزيابي مي كند نفس عمل را ـ وقتي كه عاري از نيت باشد ـ اهميت نمي دهد ؛ زيرا نيت وسيله و ابزاري براي كشف از حقيقت باطن آدمي است ، و در عهده عمل و امكان او نيست كه پرده از روي اين حقيقت بردارد ؛ چون ممكن است عمل مزورانه انجام گيرد ؛ يعني آدمي كاري را انجام دهد كه به ظاهر خوب و مرضي خدا و رسول به نظر رسد اما قصد و نيت انجام دهنده اين كار بر خلاف ظاهر عمل ، موجب خشم خداوند متعال باشد . اين تناقص ميان قصد و عمل ، و نيت و كردار ارزش عمل را از ميان مي برد . و اين صورت ظاهر نيكو به صورت شرّي در مي آيد كه موجب هلاك و بدبختي فرد خواهد بود ؛ چنانكه اگر ريا كارانه به عملي كه ظاهراً نيكو است دست يازد ، نه تنها پاداش نيك نصيب او نخواهد شد ؛ بلكه به خاطر چنين نحوه عمل ، كيفر الهي نيز در انتظار او است .

از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روايت شده كه فرمود :

« اِنّما الاَعْمالُ بَالنِيّاتِ ، وَلِكُلِّ امْري ما نَوَي ، فَمَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَي اللّهِ وَاِلي رَسوُلِه فَهِجْرَتُه اِلَي اللّهِ وَاِلي رَسوُلِه ؛ وَمَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَي دنياً يُعصيبُها اَوْامَرأَة يَتَزَوَّ جُها فَهِجْرَتُهُ اِلي ما ها جَرَ اِلَيه » 18

« ارزش اعمال آدمي به نيات او مربوط است ، و عوائد اعمال او به نيت او منوط و وابسته است . اگر كسي ( از هرگونه عوائد مادي بگريزد ) و از وادي هدفهاي نفساني هجرت كند ، و راه وصول به رضاي خدا و رسولش را در پيش گيرد ، در حقيقت به سوي رضاي خدا و رسول او ( ومقصد الهي ) كوچ و هجرت كرده است . ولي اگر هجرت او به سوي دنيا انجام گيرد ، به دنيايي كه مي خواهد از منافع آن بهره مند گردد ، و يا مي خواهد از رهگذر اين كوچيدن به اشباع دامن خويش برسد ، و تمايلات نفساني خود را ارضا نمايد ، بايد گفت هجرت او به همان هدفهاي فرومايه تنزل خواهد يافت . »

و نيز فرمود :

« نِيَّةُ المُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه . وَنِيَّةُ الكافِرِ شَرّ مِنْ عَمَلِه ؛ وَكُلُّ عامِلً يَعْمَلُ عَلي نِيَّتِه » 19

« نيت مؤمن از عمل او بهتر ، و نيت كافر از عمل او بدتر است ، و هر كسي بر حسب نيت خود عمل مي كند ، و رفتار و كردار خويش را بر پايه آن تنظيم مي نمايد . »

روايات متعددي درباره ارزش نيت و نقش آن در تعالي و يا انحطاط ، و صعود و يا سقوط اعمال ، در جوامع حديثي فريقين بگونه اي چشمگير جلب نظر مي كند و نشان مي دهد كه اسلام به عمل نمي نگرد ؛ بلكه به نيت آدمي مي نگرد كه اين عمل را چگونه و با چه هدفي برگزار مي سازد .

محرم كه مي خواهد خويشتن را از جامه و لباس مطبوع خويش خلع كند و خود را از اين وابستگي برهاند بايد به پالايش نيت خود از هر شائبه اي همت گمارد و كوچكترين خاطره اي از ريا را به دل خود راه ندهد .

در حوزه احساس ، احرام داراي دو شعار و مظهر است ؛ شعاري كه حسن بينايي را بر مي انگيزد ، و شعار ديگري كه سامعه ها را نوازش مي دهد .

اما آن شعاري كه مشاهده مي شود و حس بينايي را بر مي انگيزد عبارت از پوشش است ؛ بايد جامه اي كه حاجي در بر مي كند لباسي نادوخته و برش نايافته و بس ساده باشد ، و شايسته است از بكار بردن هر گونه زينت و آرايش خودداري نمايد ، و از هر گونه لذت جنسي چشم بپوشد و در گذرد ، و بالاخره در چنين حالي كه حاجي خود را يكسره در اختيار خدا قرار داده از هر گونه تمايلات مادي و خواهشهاي نفساني دست نهد ، و از جهان ماديت بگسلد و به پروردگار خويش بپيوندد .

حكمت خودداري و كف نفس از اينگونه امور آن است كه مناسك و مراسم حج صرفاً بايد براي خدا و به منظور تقرب به او انجام گيرد ؛ وصول به چنين هدف و منظور جز از راه دور ساختن خواهشهاي نفساني و خودداري ازتمايلات حيواني امكان پذير نيست .

برگزار كننده مراسم حج بايد حس خويشتن داري از اجراء هوسها را در خود زنده و شاداب سازد تا دريابد كه او برتر از آن آفريده شده كه در برابر شهوات و تمايلات تسليم و خاضع گردد .

اينگونه تمرينهاي رواني و نفساني يكي از عوامل مهم ترتيبي است ، و كف نفس و خويشتن داري آنهم در محيط و فضايي ديني و مذهبي آثار سازنده اي در نفوس به جاي مي گذارد .

شعار و مظهر ديگر احرام شعاري است كه از دل بر مي خيزد ، و زبان را به كار مي اندازد ، و سامعه و حس شنوايي حج گزاران را نوارش مي دهد ، حاجيان از دل و جان ـ با زبان ـ مي گويند : « آري به فرمانيم » و نخستين جمله اي كه در حال احرام به زبان مي آورند پاسخ به فرمان و بانگ پروردگار است كه بدينگونه بر زبان مي آورند كه :

« لبّيك ، اللّهمَّ لبيك ، لا شريك لك لبيك ، اِن الحمد و النقمه لك و الملك لا شريك لك »

بايد اين پاسخ را دومين پاسخ انسانها بر شمرد ؛ زيرا آدمي از پيش به وحدانيت خدا اعتراف كرده و در برابر سؤال پروردگارشان كه فرمود : « أَلَسْتُ بِربِّكُمْ » ، عرضه داشتند « بلي » ، و فطرت آنها به وجود آفريدگار و يگانگي او و طاعت از اوامر او قبلا پاسخ مثبت دادند ، هم اكنون در موسم حج به هنگام احرام به پروردگارشان عرض مي كنند ، آري پروردگارا ! آري ، براي تو شريكي نيست ، ستايش و نعمت و حكومت آسمانها و زمين از آن تو است . در تأييد پاسخ نخست كه پاسخ تكويني است هم اكنون با آوازي بلند زبان به توحيد مي گشايند . پس بنابر اين تمام وجود آدمي به استقبال خدا مي رود ، آنگاه در برابر كعبه قرار مي گيرد و روياروي مظهر توحيد و كانوني كه بايد همه مسلمين شبانه روز پنج بار رو به سوي آن آرند جايگاه خويش را باز مي يابد ، در چنين حالتي حساس و روح نواز چشم و دل متوجه خدا ، و زبان به ياد خدا ، و همه وجود آدمي و قواي ظاهري و باطني حاجي متمركز در يك هدف است و آن خداي يكتا و خداوندگار مدبر جهانيان است :

« قُلْ اِنَّ صَلوتي و نُسُكي وَمَحْيايَ وَمَماتي لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وَبِذلَكَ اُمْرِتُ وَاَنَا اَوَّلُ المُسْلِمينَ » 20

« بگو نماز و پرستش و عبادت و زندگاني و مرگ من از آن خدايي است كه خداوندگار مدير و مدبر جهانيان است . براي او شريك و همتايي نيست ، و بدان مأمور گشتم و من نخستين مسلمان بوده و اولين كسي هستم كه در برابر او امر الهي تسليم مي باشند . »

يكي از حكمتهاي احرام پرورش روح همزيستي مسالمت آميز با كل پديده هاي هستي است . آياتي در قرآن كريم وجود دارد كه محرم را موظف مي سازد از ستيز و كينه و حسد و ساير رذائل اخلاقي دست نهد ، و حتي سخن بيهوده بر زبان نياورد ، و دل را از هرگونه دشمني ، و فكر را از هر گونه تجاوزگري به حريم ديگران بسترد ، و روحي مسالمت آميز در خود بيافريند و چنين روحيه اي را ـ علاوه بر همنوعان خويش ـ نسبت به تمام پديده هاي هستي تعميم بخشد و حتي هيچ جانوري را نيازارد ، و به حريم گياهان تجاوز نكند ، و از سوي او نبايد حتي به بوته اي نيز آزار برسد ، و پديدهاي فاقد حيات حيواني و نباتي را نيز حرمت نهد و سنگ حرم را به بيرون آن نبرد ، و بالاخره بايد حاجي در خويشتن جهاني از سلم و صفا و محبت به همه پديده هاي هستي را بپردازد :

« يا اَيُّهَا الذَّينُ آمَنوُا لا تَقْتُلوا الصَّيْدَ وَاَنْتُمْ حُرُمٌ . . . » : 21

« مؤمنين ! شكار را در حاليكه محرم هستيد به قتل نرسانيد . . . »

« اُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ البَحْرِ وَطعامُهُ متاعاً لَكُمْ وَلِلسَّيّارَةِ وَحُرِّمُ عُلَيْكُمْ صَيْدُ البَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي اِلَيْه تُحشَرونَ » 22

« شكار دريا و خوراك آن به عنوان بهره و تمتع شما و كاروان حلال است ، و شكار دشت و بيابان تا وقتي كه محرم هستيد بر شما حرام مي باشد و از خدايي كه به سوي او گرد مي آييد پروا كنيد محرم احساس مي كند فرصتي از زمان و قطعه اي از مكان داراي نوعي حرمت و احترام است كه بايد آن را به تمام فرصتها و همه مكانها و سرزمينها تعميم دهد و بايد همه مردم در همه جا عواطف و محبت انساني را در تمام اوقات به كار دارند تا جهاني آكنده از صلح و مسالمت را تحقق بخشند . چند ماه در اسلام داراي حرمت ويژه اي است كه جنگ و

كشتار در آن ماهها تحريم شده است :

« يَسْأَلُو نَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرامِ قِتال فيهِ قُلْ قِتالٌ فيهِ كَبيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ . . . » 23

« اي پيامبر ! از تو درباره ماه حرام مي پرسند ، ماهي كه جنگ و كشتار در آن حرام است ؛ بگو كشتار در اين ماه بزرگ و گران ، موجب ممانعت از راه خدا است . »

اين فرصتهاي حرام و يا محترم عبادت از ماههايي است كه قرآن كريم با اشاره به شما و آنها ، اين ماهها را داراي سابقه اي بس ديرينه معرفي مي كند ؛ يعني از روزي كه خداوند آسمانها و زمين را آفريده است اين ماهها حرام و محترم بوده اند :

« اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِنْدَاللهِ اثْني عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمواتِ وَالاَرْضَ مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدّينُ الْقَيِّمُ فَلا تَظْلِموُا فيهِنَّ اَنْفُسَكُمْ . . . » 24

« شمار ماهها در پيشگاه خدا از روزي كه آسمانها و زمين را آفريده در كتاب خدا دوازده ماه است . از اين ماهها چهار ماه ، حرام است و در آن ماههاي حرام بر خويشتن ستم مرانيد . . . »

اين چهار ماه عبارتند از ماههاي : محرم ، رجب ، ذوالقعده ، و ذوالحجه ، كه ماههاي مقدس و آبرومندي هستند ، و عربها بويژه بايد در اين ماهها از خونريزي و جنگ و كشتار و ساير ستمها و خيانتها دست بر مي داشتند .

حاجي در چنين فرصت زماني ، با حرمت مكاني مواجه است ، و در چنين مكان مقدس و چنان زماني ارزشمند مجال و فرصتي به دست مي آورد كه مي تواند بر اساس تفاهم و قطع هر گونه خصومت و با روحي مسالمت آميز زندگاني را با برادران خود از سر گيرد .

طـــواف

حاجي بايد در هر يك از طوافهاي « نساء » و « زيارت » هفت بار گرد خانه خدا گردش كند . نقطه

آغاز اين طواف ، حجرالاسود يا سنگ سياهي است كه به ديوار نصب شده است ؛ « طواف به منزله نماز است ؛ لذا بايد حاجي قلب خود را سرشار از تعظيم و خوف و رجاء و محبت سازد » 25 و بداند كه اين طواف بسان تحيت و تهنيت به نخستين خانه اي است كه به منظور عبادت خداي يكتا بنا شده است ، و تكريمي است به يكي از مظاهر توحيد و يكتاپرستي ؛ چون حاجي كعبه و جلوه گاه معشوق و معبود خود را مي بيند عاشقانه همچون پروانه گرد شمع مظهر حقيقتي پاك كه خداي متعال است به گردش در مي آيد . و چون حجرالاسود نقطه آغاز و مبدأ اين طواف است استلام و تقبيل آن عبارت از كاري است كه از عشق و علاقه و مبدأ حقيقي عالم يعني آفريدگار جهان بازگو مي كند . امتي كه شبانه روز به صورت تكليف واجب و الزامي بايد پنج بار به سوي اين خانه كه عاليترين مظهر توحيد است نماز اقامه كند شايسته مي نمايد با طواف پيرامون بنائي كه ابراهيم براي شرك زدايي و ترويج توحيد پي ريزي كرده است اظهار ادب نمايد .

مرحوم فيض كاشاني مي گويد : « بايد حاجي بداند در طواف ، خود را به فرشتگان مقربي كه پيرامون عرش را احاطه كرده و برگرد آن طواف مي كنند همانند ساخته است . نبايد تصور كند كه هدف از اين طواف آن است كه كالبد و بدن خود را پيرامون كعبه به گردش در آورد ؛ بلكه مقصود اين است قلبش از رهگذر ذكر و ياد صاحب خانه به گردش و چرخش افتد تا ذكر جز به او ابتدا نشود و جز به او خاتمه نيابد ؛ چنانكه طواف كننده طواف را از خانه و حجرالاسود آغاز و بدان ختم مي كند »

« و نيز بايد بداند طواف برخوردار از شرافت و كرامت ، همان طواف قلب در پيشگاه حضرت ربوبي است ، و خانه خدا ، يعني كعبه ، نمونه و مظهري است پديدار در عالم ملك براي حضرت ربوبي كه چون در عالم ملكوت است با چشم سر رؤيت نمي شود ؛ چنانكه بدن نمونه اي ظاهر در عالم شهادت براي قلبي است كه چون در عالم غيب است با ديدگان قابل رؤيت نيست ، و عالم ملك و شهادت به سوي عالم غيب و ملكوت ـ براي كساني كه در براي او گشوده شده است ـ راه دارد » .

در اشاره به همين مقايسه آمده است : بيت المعمور در آسمان در مقابل كعبه قرار دارد و طواف فرشتگان در بيت المعمور مانند طواف انسان بر گرد كعبه است ، و چون پايه و درجه

اكثر مردم از انجام طوافي اين چنين ، نارسا است مأمور شدند حتي الامكان طواف خود را همانند فرشتگان سامان دهند ، و به آنها وعده دادند « هر كسي خود را شبيه گروهي سازد با آنان محشور خواهد شد » .

« اما استلام حجرالاسود ، بايد گفت كه حجر به منزله دست راست خدا است . رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : حجر را استلام كنيد ؛ زيرا دست خدا در ميان خلق است كه با خلق به وسيله آن مصافحه مي كند همانگونه كه عبد و بنده مصافحه مي كند » 26

ذكر اين نكته در پايان بحث مربوط به طواف ضروري است كه مخالفان اسلام موضوع كعبه و حجرالاسود را بهانه اي براي حمله و انتقاد قرار داده اند و مي گويند : احترام به كعبه و حجرالاسود باز مانده افكار و انديشه بت پرستي است ! در حاليكه آنان از حقايق مسلّم تاريخ در بي خبري به سر مي برند و يا تعمّداً اين حقايق را ناديده مي انگارند ؛ با اينكه همين ياوه گويان درباره گور سرباز گمنام ـ كه مظهر وظيفه شناسي و فداكاري است ـ انواع و اقسام تشريفات و مراسم را به كار مي دارند ، و احترام فراواني درباره آن معمول مي دارند . علاوه بر اين در اكثر شؤون زندگاني به بسياري از موهومات پاي بند هستند .

ما مي دانيم كعبه و حجرالاسود مظهر مبارزه با شرك و نبرد با پس مانده هاي بت پرستي و جنگ با موهومات به شمار مي رود . و به قاطعيت مي توان گفت كعبه و حجرالاسود باز مانده آثار توحيد و يگانه پرستي است كه از زمان ابراهيم بت شكن و شرك ستيز تاكنون به عنوان نمودار توحيد مورد احترام يكتاپرستان بوده و هست .

به تاريخ نيز بايد مراجعه كرد كه عربهاي قبل از اسلام از مواد و اشياء گوناگون بت و معبودي مي پرداختند در حاليكه كعبه و حجرالاسود تنها چيزهايي بوده اند كه دور از جنبه الوهيت شرك آميز قرار داشتند و هيچ عربي قبل از اسلام آن دو را به هيچوجه به عنوان معبود يا بت مورد پرستش قرار ندادند . آيا اسلامي كه با بت پرستي نبرد را آغاز كرده و سخت مخالف بت پرستي جاهلي بوده مي توان آن را آئيني برشمرد كه از شرك و بت پرستي تأييد به عمل آورده است ؟ هيچ تاريخي اين سخن ياوه گويان را نه تنها تأييد نمي كند ، بلكه با توجه به تعاليم قرآني ـ كه سراسر آن به سوي توحيد نشان رفته ـ آن را تكذيب مي نمايد بايد گفتار اين

معاندان يا نادانان را مانند ساير سخنانشان درباره اسلام كاملا تهي از واقعيت تلقي كرد .

سعي ميان صفا و مروه :

حاجي بايد هفت بار ميان صفا و مروه سعي به عمل آورد ، نه بدود و نه آهسته . و راه رفتن او بهتر است حد وسط ميان « مشي = راه رفتن عادي » و « عدْو = دويدن » باشد . نقطه شروع اين كار ، صفا است و عمل مذكور به منزله التجاء و پناهندگي به خدا در كنار خانه او است تا بدينوسيله مغفرت الهي را به سوي خود جلب كند و از او درخواست عفو نمايد . و چنانكه قبلا نيز اشاره كرديم اين كار نيز به منزله رفت و آمد به خانه فرد بزرگي است كه چند بار تكرار مي شود تا شايد آن بزرگ بدو التفاتي كند ، از مهر و لطف خويش سهمي عايد او سازد ؛ اما نمي داند آن بزرگ نياز او را بر مي آورد و يا دست رد به سينه او مي زند . گويند سعي ميان صفا و مروه ياد آور يك از رويدادهاي تاريخي عبرت آموزي است ؛ چون هاجر همسر ابراهيم براي جستجوي آب براي فرزندش اسماعيل از صفا به مروه و از مروه به صفا رفت و آمد مي كرد تا بالاخره منبع آب را زير پاي اسماعيل يافت ، و نياز خود و فرزند خويش را فراهم ديد ، و همين آب منشأ آباداني اين سرزمين و عامل خير و بركت آبي شد .

اين عمل و رويداد تاريخي به هر ناظر و متفكري مي فهماند كه اگر انسان براي وصول به هدف ، خويشتن را به سعي وا دارد و از پي مطلوب خود گام را استوار بردارد مسلماً موفق و كامياب مي گردد .

مشركين ـ قبل از اسلام ـ بر فراز صفا بت « اساف » و بر مروه بت « نائله » را نصب كرده بودند :

« . . . و اصل قصه آن است كه در زمان جاهليت مردي و زني در كعبه شدند به فاحشه اي ، و نام مرد « اساف بن يعلي » و نام زن « نائله بنت الديك » . هر دو را مسخ كردند ؛ پس عرب ايشان را بيرون آوردند ، و عبرت يكي را بر صفا نهادند ، و ديگري را بر مروه تا خلق از اطراف مي آمدند و ايشان را مي ديدند . روزگار بر ايشان دراز شد ، و پسينيان با ايشان الف گرفتند ، چشمها و دلها از ايشان پر شد ؛ شيطان به ايشان در آمد و گفت : پدران شما اينان را مي پرستيدند ( و ايشان را بر پرستش آنان داشت ، روزگار دراز در زمان فترت و جاهليت ) پس

چون الله ( تعالي ) رسول خود را پيغام بنواخت ، و اسلام در ميان خلق پيدا شد ، قومي از مسلمانان ـ كه در جاهليت ديده بودند كه ( مشركين ) آندو بت را مي پرستيدند ـ تحرج كردند از سعي ميان صفا و مروه ؛ خداوند اين آيت فرستاد « اِنَّ الصَّفا وَالمَرْوَةَ مِنْ شَعائرِاللّهِ . . . » 27 « كه سعي كنيد ، و آن حرج ـ كه ايشان مي ديدند ـ از ايشان بنهاد » ؛ 28 چرا كه صفا و مروه از شعائر الهي و توحيد است ؛ و لذا رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دستور داد كه آندو بت را از صفا و مروه سرنگون ساختند كه شعار توحيدي از هر شائبه اي شرك آميز پاكيزه گردد .

خواجه عبدالله انصاري مي گويد :

« صفا اشارت است به صفوه دل دوستان در مقام معرفت ، و مروه اشارت است به مروت عارفان در راه خدمت . مي گويد : اين صفوت و اين معرفت در نهاد بشريت و بحر ظلمت از نشانهاي توانايي و دانايي و نيك خدايي الله است ، و اليه الاشاره بقوله تعالي : « يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اَلَي النُّور » ؛ پس نه عجب اگر شير صافي از ميان خون بيرون آرد ، عجب آن است كه اين در يتيم در آن بحر ظلمت بدارد ، و جوهر معرفت در صدف انسانيت نگهدارد » . 29

وقوف در عرفات و مشعر و مني

وقوف در عرفات از اهم مناسك حج مي باشد . در اين نقطه ازدحام مردم و سر و صدا و زبانهاي مختلف و پيروان مذاهب گوناگون و جز آنها انسان را به ياد عرصات قيامت و اجتماع امتها با انبيا و ائمه ، و پيروي هر امتي از پيامبر خود ، و چشم داشت آنان به شفاعت آنها ، و تحير و سرگرداني آنها ، آنهم در يك سرزمين كه آيا مورد حمايت قرار مي گيرند يا از آنها حمايتي به عمل نمي آيد ، آري انسان را به ياد چنين روز و احوال آن مي اندازد .

توقف در اين بيابان از نيمروز تا شامگاه به چه منظور و با چه هدفي تشريع شده است ؛ البته مزاياي انساني چنين عملي را نمي توان برشمرد ، در بياباني ـ كه فاقد وسائل كافي براي آسايش است ـ بايد مردم از مليتهاي مختلف و طبقات متفاوت درنگ نمايند ، با خداي خويش به راز و نياز بپردازند ، و همگان در يك سطح از نظر ظاهر و باطن حوائج خود را به خداوند متعال عرضه كنند . آيا اين عمل نمي تواند عاليترين نمونه همبستگي و تجمع ، و بخصوص مساوات و

برابري باشد . آيا اين نعمت بزرگ اسلامي برجسته ترين شعار مبارزه با اختلاف طبقاتي نيست ؟

در چنين توقف و درنگي است كه حاجيان در اين بيابان ـ گذشته هاي دور ـ اشعه اي در قلوب ايجاد مي كند و به مردم نويد مي دهد كه سر انجام به منطور نهائي خود در زندگاني مادي و معنوي نائل خواهند شد ؛ زيرا روزگاري پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مردم را به معرفت حق و حقوق مردم نسبت به يكديگر و وظائف الهي و انساني دعوت كرده بود ، و در همين پايگاه يعني عرفات بود كه رسالت و مسئوليت الهي و انساني خود را به كمال نزديك يافت و آيه اي بر آنحضرت نازل شد كه قلب پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و دل و جانش را سرشار از رضا و خوشنودي ساخت :

« اَلْيَومْ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتي وَرضيتُ لَكُمُ الاِسْلامَ ديناً » 31

« هم اكنون دين و آئين شما را به كمال رساندم ، و نعمت خود را بر شما كامل ساختم ، و اسلام را به عنوان دين و آئين و راه و رسم صحيح زندگاني براي شما پسند كرده و پذيرفته ام . »

در وقوف به مشعر و مني بايد متوجه باشد كه مولايش پس از روي گرداندن از او بدو روي آورده و به او اذن داده بر حرمش درآيد ، زيرا مشعر بخشي از حرم به شمار مي آيد ، و عرفات از حرم بيرون است . بنابر اين حاجي در مشعر بر دروازه رحمت الهي وارد مي شود ونسيمهاي رحمت در اينجا وزيدن مي گيرد و خلعت قبول و پذيرفته شدن در پيشگاه الهي را با اذن دخول در حرم ، بر تن مي كند .

رمي جمرات :

اين عمل واجب كه استحباباً با دعا آغاز مي شود سمبل تنفر از عوامل معصيت و بدبختي است ، ورمي كنند ، با اين كار عزم راسخ خود را براي مبارزه با نيرنگهاي گمراه كننده شيطان و اعمال زيان آور او ابراز مي دارد .

حاجي در چنين مقري مراتب انزجار خود را از هر گونه فساد و فساد انگيزي و انگيزه هاي فساد اعلام مي دارد ، و از فرصت اجتماع و گردهم آيي با برادران ديني خود استفاده مي كند كه چگونه مي توان در معيت هم كيشان خود و هماهنگي با آنها همه مظاهر شرك و ظلم و فساد را درهم كوبيد .

حاجيان از رهگذر اتحاد و همبستگي ، جمرات غول آسا را زير سنگ ريزه ها خفه مي كنند ، و هر چند سلاح هر يك از آنان در برابر پيكر حجيم جمرات بسيار كوچك و ناچيز است ، ليكن چون در مبارزه سمبوليك آنها هماهنگي وجود دارد دشمن را هر چند كه قوي باشد مغلوب مي سازند ، و اين خود درس بزرگي است كه مسلمين در سايه همبستگي مي توانند دشمنهايي ابرقدرت را به زانو در آورند هر چند كه داراي سلاحي ضعيف باشند .

فوائد و آثار فردي و اجتماعي حج بر كمتر كسي پوشيده است ، اگر حاجي اعمال حج را با توجه به حقايق روحي آن به انجام رساند در واقع موفق گشته به تجديد و بازسازي شخصيت خويش پرداخته ، و از گذشته آميخته به گناه و فساد خود رهيده ، و از نو با خداي خويش تجديد عهد نمايد كه همواره جبهه خود را در مبارزه با شيطان و سورت تمايلات نفساني ، نيرومند سازد ؛ آنچنان خويشتن را بپردازد كه به صورت مصداق بارز سخن پيامبر گرامي اسلام (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در آيد كه فرمود :

« مَنْ حَجَّ وَلَمْ يَفْسُقْ خَرَجَ كَيُوم وَلَدَتْهُ اُمُّهُ » :

« كسي كه حج گذارد و دست اندركار جرم سنگين نگردد ، از مكه برون آيد بسان روزي كه مادرش او را بزاد . »

يعني پاك و پاكيزه از گذشته هاي آلوده اش بوده و براي دريافت رحمت خاصه پروردگار آمادگي خواهد داشت .

اللهم تقبّل منا انك اِنّك السميع العليم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقي ها :

1 ـ آل عمران : 97 .

2 ـ بحاالأنوار 99/29 نقل از ميزان الحكمه 2/264 .

3 ـ بنگريد به : كشف الاسرار ، ج 2 ، ص 218 .

4 ـ رك : روح البيان ، ج 2 ، ص 68 .

5 ـ حج : 56 .

6 ـ غافر = مؤمن : 16 .

7 ـ القلم : 42 .

8 ـ كشف الاسرار ، ج 2 ، ص 227 ـ 225 .

9 ـ لسان العرب ، ط مصر ، ج 1 ، ص 569 .

10 ـ لسان العرب ، ج 1 ، ص 569 ، 570 .

11 ـ آل عمران : 96 .

12 ـ بقره : 183 .

13 ـ حج : 68 ـ 67 .

14 ـ انبياء : 57 .

15 ـ انبياء : ، 58 .

16 ـ بقره : 127 .

17 ـ بقره : 125 .

18 ـ حج : 27 .

19 ـ انفال : 35 .

20 ـ كنزالعمال ، ج 3 ، ص 423 ، 424 . منية المريد ، ط سنگي ، ص 27 . جامع السعادات ، ج 3 ، ص 113 .

21 ـ الكافي ( اصول ـ ) ص 84 .

22 ـ انعام : 163 .

23 ـ مائده : 95 .

24 ـ مائده : 96 .

25 ـ بقره : 217 .

26 ـ توبه : 36 .

27 ـ الحقائق : 277 .

28 ـ الحقائق : 278 .

29 ـ بقره : 158 .

30ـ كشف الاسرار ، ج 1 ، ص 426 .

31 ـ كشف الاسرار ، ج 1 ، ص 430 .

32 ـ مائده : 3 .



| شناسه مطلب: 82757