نام#160;های مکه محمد
میقات حج - سال اول ـ شماره چهارم ـ تابستان 1372 نامهای مکه محمد مهدی فقیهی مکه مکرمه شهری است در مغرب جزیرة العرب در ناحیه تهامه1 و حدود 80 کیلومتری شرق دریای سرخ که از طرف شمال به مدینه ، از شرق به نجد ، از مغرب به جده و از جنوب به عسیر و یمن منتهی م
ميقات حج - سال اول ـ شماره چهارم ـ تابستان 1372
نامهاي مكه
محمد مهدي فقيهي
مكه مكرمه شهري است در مغرب جزيرة العرب در ناحيه تهامه1 و حدود 80 كيلومتري شرق درياي سرخ كه از طرف شمال به مدينه ، از شرق به نجد ، از مغرب به جده و از جنوب به عسير و يمن منتهي مي شود . 2 اين شهر در طول 40 درجه و 9 دقيقه و عرض 31 درجه و 28 دقيقه خط استوا واقع شده است . جمعيت ثابت آن حدود 350000 نفر است و 330 متر از سطح دريا ارتفاع دارد . 3
مكه ـ به صورت عمده ـ در اطراف مسجدالحرام و در ميان درّه بنا شده است و از هر سو ، كوهها آن را حاطه كرده اند . 4 ياقوت حموي ، يكي از عوامل موسوم شدن مكه به اين اسم را ، همين مسأله مي داند . او مي گويد :
« سميت مكة لأنها بين جبلين مرتفعين و هي في هبطه بمنزلة المكوك » . 5
« اين شهر ، از آن جهت مكه ناميده شده كه در ميان دو كوه مرتفع واقع شده است ، مثل مكوك ( طرفي كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد ) » .
و هم اينكه شهر مكّه توسعه يافته و بناهاي بسياري بردامنه و ارتفاعات آن ساخته اند كه حتي برخي از كوههاي محيط بر مسجدالحرام و غير آن را تسطيح كرده ، بر آن عمارت بنا كرده اند .
بنا به گفته ابراهيم رفعت پاشا ، كوههايي كه از طرف شمال و شمال شرقي ، شهر را احاطه كرده اند عبارتند از : « فلج » ، « قعيقعان » ، « هندي » ، « لعلع » و « كداء » . وارتفاعات و كوههاي سمت جنوب و جنوب شرقي عبارتند از : « ابوحديده » ، « كُدَي » ، « كدّي » ، « ابوقبيس » و « خندمه » . 6
ناصر خسرو در سفرنامه اش ـ كه پس از سفرنامه ابن فضلان ( كه در قرن سوم نگاشته شده ) كهن ترين سفرنامه در تاريخ اسلامي است ـ در توصيف مكه نوشته است :
« مكه اندر ميان كوهها نهاده است بلند و از هر جانب كه به شهر روند تا به مكه برسند ، نتوان ديد و بلندترين كوهي كه به مكه نزديك است كوه ابوقبيس است و آن چون گنبدي گرد است . . . و اين عرصه كه ميان كوه است شهر است . . . و مسجدحرام به ميان اين فراخناي اندر است و گرد بر گرد مسجدحرام شهر است و كوچه ها و بازارها . . . » 7 .
به هر تقدير ، مكه مكرمه كه بطلميوس از آن به عنوان « ماكورابا » ؛ 8 يعني « مكان مقدس » ياد كرده است ، داراي نامهاي بسياري است ، بطوري كه فيروزآبادي رساله اي مفصّل در ذكر نامهاي مكه نگاشته است . 9
نووي مي گويد : « در ميان شهرها شهري را نمي شناسم كه به اندازه مكه و مدينه نام بسيار داشته باشد » . 10 نگارنده در تتبّع و تفحصي كه در حد اين نوشتار كرده ، به حدود هفتاد نام ، براي مكه برخورده است كه فهرست اين اسامي را براي اطلاع تقديم مي دارد :
1 ـ مكه ـ 2 ـ بكه ـ 3 ـ ام القري ـ 4 ـ القريه ـ 5 ـ معاد ـ 6 ـ الوادي ـ 7 ـ البلدة ـ 8 ـ البلد ـ 9 ـ البلدالأمين ـ 10 ـ حــرم امـن ـ 11 ـ حــرم ـ 12 ـ المسجـدالحــرام ـ 13 ـ البيت العتيق ـ 14 ـ مخرج صدق ـ 15 ـ بساسة ـ 16 ـ ام رحم ـ 17 ـ صلاح ـ 18 ـ الـرأس ـ 19 ـ الـعـرش ـ 20 ـ النـساسـة ـ 21 ـ البـاسـة ـ 22 ـ النـاســة ـ 23 ـ العـروض ـ 24 ـ كـوثـي ـ 25 ـ ام كـوثــي ـ 26 ـ فــاران ـ 27 ـ المقدسه ـ
28 ـ قرية النمل ـ 29 ـ الحاطمة ـ 30 ـ الحرم ـ 31 ـ برة ـ 32 ـ طيبة ـ 33 ـ القادس ـ 34 ـ المذهب ـ 35 ـ العرش ـ 36 ـ القادسة ـ 37 ـ المعطثة ـ 38 ـ الرتاج ـ 39 ـ ام زحم ـ 40 ـ ام صح ـ 41 ـ ام روح ـ 42 ـ بساق ـ 43 ـ المكتان ـ 44 ـ النابية ـ 45 ـ ام الـرحمة ـ 46 ـ الناشتة ـ 47 ـ سبوحة ـ 48 ـ السلام ـ 49 ـ نادرة ـ 50 ـ العرويش ـ 51 ـ الحُرمة ـ 52 ـ الحِرمت ـ 53 ـ قرية الحمس ـ 54 ـ ام راحم ـ 55 ـ نقرة الغراب ـ 56 ـ البنية ـ 57 ـ نـاشـة ـ 58 ـ تاج ـ 59 ـ كبيرة ـ 60 ـ ام رحمن ـ 61 ـ السيل ـ 62 ـ البـلـدالحـرام ـ 63 ـ حــرم الله تـعـالي ـ 64 ـ بلدالله تعالي ـ 65 ـ العذراء ـ 66 ـ النجز ـ 67 ـ العُرْش ـ 68 ـ العُرُش ـ 69 ـ العروش ـ 70 ـ القادسية .
در ميان اين نامها ، از چهارده مورد نخست آن در قرآن ياد شده است كه آيات آن را هنگام ياد آن نامها خواهيم آورد .
وجه تسميه و علت موسوم شدن مكه به اين نامها
1 . مكه
« هوالذي كف ايديهم عنكم و ايديكم عنهم ببطن مكة من بعد ان اظفركم عليهم و كان الله بما تعملون بصيراً » . 11
« اوست كه دستهاي شما و آنها را از يكديگر دروادي مكه بازداشت ، بعد از آنكه شما را بر آنها پيروزي داد ، و خداوند به آنچه مي كنيد بصير است » .
قبل از ذكر وجوه تسميه مكه ، يادآوري اين مطلب كه : « به كدامين قطعه از خاك آن منطقه « مكّه » گفته مي شود ؟ » ضروري است و در مورد آن پنج نظر ابراز شده است :
1 ـ تمام منطقه حرم داخل در عنوان مكه محسوب مي شود . اين نظر در روايات رسيده از اهل بيت (عليهم السلام) و غير آن بزرگواران عنوان شده است . 12
2 ـ تنها محدوده شهر ، مكه به حساب مي آيد ، اين نظريه در روايات فريقين مطرح شده است . 13
3 ـ مكه همان اطراف كعبه است . 14
4 ـ اسم مسجد و مطاف است . 15
5 ـ مكه منطقه اي در ذي طُوي است . 16
در مورد عوامل و علّتهاي ناميده شدن مكه به اين اسم ، ده وجه ذكر شده است :
الف ـ به اين جهت كه در درّه اي خشك واقع شده و از نعمت آب بهره اي اندك دارد ؛ به عبارت ديگر : در اين شهر رودخانه يا چشمه جوشاني بصورت طبيعي جريان ندارد . و لازم است آب را از چاهها و طبقات زيرين زمين استخراج كنند ؛ چنانكه ياقوت حموي مي گويد : « لأنّهم كانوا يمتكون الماء اي يستخر جونها » . 17 و برخي هم گفته اند از اين جهت مكه ناميده شده است كه گويا زمين آبش را مكيده است : ( كان ارضها امتكت ماءها ) . 18
ب ـ مكه ناميده شده ؛ زيرا كه نخوت و غرور مستبدين را از بين مي برد . 19 ( لأنّها تمكت الجبارين اي تذهب نخوتهم ) .
ج ـ زيرا گناهان انسان را محو كرده ، از ميان مي برد . ( لأنّها تمكّ الذنوب اي تستخرجها و تذهب بها كلّها ) . 20
د ـ زيرا كه ( به خاطر دعاي ابراهيم (عليه السلام) و وجود آيات بينات الهي ) ، مردم را از هر سو به خود جذب مي كند ؛ چنانكه عرب به جذب و گرايش بچه شتر به پستان مادر و مكيدن تمام شير توسط بچه شتر ، مي گويد : « امتكّ الفصيل ضرع امه » ( لأنّها تجذب النّاس اليها ، من قول العرب امتك الفصيل ضرع امّه ) . 21
هـ ـ زيرا كه مردم در آن ازدحام كنند ، چنانكه عرب به بچه شتر هنگامي كه از هر سو و به شدت پستان مادرش را مي مكد ، مي گويد : « امتك الفصيل ضرع امه » 22 ( لازدحام الناس بها ، من
قولهم امتك الفصيل ضرع امه اذا مصه مصّا شديداً ) .
اين وجه را ياقوت حموي نقل كرده ولي گويا خودش آن را نپسنديده است ، او مي گويد تشبيه ازدحام در مكه ، به مصّ شديد فصيل درست نيست . اما ابن منظور در لسان العرب و مؤلف تاج العروس اين وجه را ذكر كرده اند . 23
و ـ زيرا هر كسي را كه در آن ظلم كند هلاك مي كند ؛ چنانكه برخي از شعراي عرب خطاب به مكه گفته اند : اي هلاك كننده فاجر ، نابود كن نابود كردني ، نابود مكن مذجح وعكا را ، ( سميت مكه لأنّها تمكّ من ظلم اي تهلكه و ينشد قول بعضهم : يا مكة الفاجر مكي مكا ، ولا تمكي مذجحا و عكا ) . 24
مصداق اين تسميه را شايد بتوان قصه اصحاب فيل دانست ( اَلَم تَرَكَيْفَ فَعَلَ ربّك بِأَصحاب الفيل ، اَلَمْ يجعل كيدهم في تضليل ، و ارسل عليهم طيراً أَبابيل ، ترميهم بحجارة من سِجّيل ، فجعلهم كعصف مأكول ) .
ز ـ زيرا كه فاجر را اخراج كرده از خود مي رماند . ( لأنّها تمكّ الفاجر عنها اي تخرجه ) . 25
برخي مانند ابن ظهيره دو مورد اخير را يك وجه شمرده اند .
ح ـ زيرا كه مردمش نهايت تلاش را از خود نشان مي دادند ؛ چنانكه وقتي مغز استخوان را در آورند مي گويند : « تمككت العظم » ( لأنّها تجهد اهلها مأخوذ من قولهم تمككت العظم اذا اخرجت مخه ) . 26
اما راغب در وجه تشبيه گفته است : « بخاطر آن مكه ناميده شده است كه وسط زمين است ؛ همانطور كه مغز استخوان در وسط استخوان واقع شده است » . 27
ط ـ ميان دو كوه مرتفع واقع شده و شهر مكه در ميان دره مثل ظرفي است كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد . ( لأنّها بين جبلين مرتفعين عليها و هي في هبطه بمنزله المكوك ) . 28
ي ـ اعراب جاهلي در هنگام حج مي گفتند : حج ما تمام و كامل نخواهد بود مگر آنكه به كنار كعبه رويم و در آنجا سوت بكشيم ( مثل سوت كشيدن و چهچهه پرنده اي شبيه بلبل ) ( لأنّ العرب في الجاهلية كانت تقول لايتم حجّنا حتي نأتي مكان الكعبة فنمك فيه اي نصفر صفير المكاء ) . 29
شبيه حضرت رضا (عليه السلام) در پاسخ به سؤال محمد بن سنان شبه اين وجه تسميه را بيان فرموده است :
انّ ابالحسن الرّضا (عليه السلام) كتب في ما كتب من جواب مسائله : « سميت مكّة لأنّ النّاس كانوا يمكون فيها و كان يقال لمن قصدها قد مكا و ذلك قول الله ( عزّ ) لا و ماكان صلوتهم عند البيت الاّمكاءً و تصديةً » . 30
حضرت رضا (عليه السلام) ضمن پاسخ به سؤالهاي محمد بن سنان در مورد اين پرسش كه « چرا مكه را مكه ناميده اند ؟ » مي فرمايد : « به اين خاطر كه مردم زمان جاهليت در هنگام حج ، سوت مي كشيدند و به همين سبب به كسي كه قصد حج داشت مي گفتند : « قد مكّا » ؛ چنانكه خداي عزّوجلّ در مورد اين عمل آنها مي فرمايد : نيايش آنها در كنار خانه فقط كف زدن و سوت كشيدن بود » .
ك ـ مكه از « مكّ » به معناي « بسط » مشتق شده است ؛ چه اينكه خداوند زمين را از مكه گسترانيد . 31 و چنانكه اين مطلب در روايات دحوالأرض نيز آمده است . 32
2 . بكــه
« ان اول بيت وضع للناس للّذي ببكة مباركاً و هدي للعالمين » . 33
در اين مورد كه بكه چيست و كجاست ، هشت نظر ابراز شده كه دو نظر نخست آن از ائمه (عليهم السلام) نقل شده است : 1 ـ بكه محل حجر است كه مردم يكديگر را فشار داده ، ازدحام
مي كنند . 34 2 ـ بكه عبارت است از محل كعبه ، 35 چنانكه نظر اخير را « ازرقي » از ابن انيسه نقل كرده است ، 36 3 ـ عكرمه گفته است : مراد از بكه خود كعبه است . 4 ـ بكه اسم تمام منطقه حرم است . 5 ـ منظور حجر است . 6 ـ مراد مطاف است . 37 7 ـ بكه همان مكه است كه « ميم » آن قلب به « با » شده است ؛ عرب وقتي مي خواهد بگويد : اين ضربه محكم و چسبنده نبود ، مي گويد : « ما هذا بضربة لازب و لازم » 38 و ابدال « ميم » به « با » كار معمول و رايجي در ميان عرب است . 39 8 ـ بعضي گفته اند : بكه فاصله ميان دو كوه و ساحت مسجد است ، 40 9 ـ در بعضي از روايات فريقين ، بكه از نامهاي مكه شمرده شده است . 41
علت نامگذاري مكه به « بكّه »
در اين مورد نيز پنج وجه گفته اند :
الف ـ به علت ازدحام ، مردم يكديگر را با دست فشار مي دهند . اين وجه با اندك تفاوتهايي از امام محمد باقر42 امام صادق43 و امام كاظم (عليهم السلام) 44 نقل شده است . برخي چون ياقوت حموي و ماوردي نيز اين نظر را نقل كرده اند . 45
ب ـ به علت ازدحام و تراكم جمعيت زن و مرد ، مكّه را بكه ناميده اند . اين وجه نيز از امام باقر46 و امام صادق ـ عليهماالسلام ـ 47 نقل شده است . ازرقي نيز اين نظر را از ابن عباس48 نقل كرده است .
ج ـ از آن جهت مكه را بكّه ناميدند كه مردم در مكه و گرد كعبه گريه مي كنند . 049
د ـ گردن جباران و گردنكشان را مي شكند و نخوت آنها را نابود مي كند ( لأنّها تبك اعناق الجبابرة ) . 50
كليني در كافي روايتي قريب به اين مضمون را نقل مي كند : « كانت تسمّي بكة لأنّها تبك اعناق الباغين اذا بغوا فيها » 51 ؛ مكه را از آن جهت بكه ناميده اند كه گردن سركشان را مي شكند .
هـ ـ مكه از آن جهت كه ـ به خاطر ازدحام بسيار ـ پاهاي مردم ، به يكديگر برخورد مي كند ، بكه نام گرفته است . 52
به نظر مي رسد به جز دو وجه رديفهاي « ج » و « د » ، كليّه وجوه به يك وجه برمي گردد و آن ازدحام است .
3 . ام القري
« و هذا كتاب انزلناه مبارك مصدق الذي بين يديه لتنذر ام القري و من حولها » . 53
« و كذلك اوحينا اليك قرآناً عربياً لتنذر امّ القري و من حولها » . 54
« و نيز قرآن را به زبان عربي بر تو نازل كرديم ، تا بيم دهي مردم ام القري و اطرافش را » .
خداي تعالي مكه را ام القري ناميده و دوبار از آن با اين اسم ياد كرده است ؛ چنانكه در روايات صادره از طريق اهل بيت (عليهم السلام) نيز يكي از نامهاي مكه ، ام القري دانسته شده است . 55
در مورد علت موسوم شدن اين شهر به ام القري پنج وجه ذكر شده است :
الف ـ اين شهر ريشه اصلي همه شهرهاست ، و بنابه فرمايش روايات ، زمين از آنجا گسترش يافته است .
فخر رازي نيز اين وجه را در تفسير خود آورده است ، 56 و مولف جامع اللطيف اين نظر را به ابن عباس و ابن قتيبه نسبت مي دهد .
ب ـ اين شهر بخاطر مرتبت عالي و برتري اش ام القري ناميده شده است . ( لأنّها اعظم القري شانا ) .
قطب الدين نهروالي اين نظر را به ابن عباس نسبت مي دهد . 57
ج ـ مكه قبله مردم بوده ، و مردم به آن اقتدا مي كردند ، به همين جهت ام القري نام گرفته است .
د ـ خانه خدا در اين سرزمين قرار گرفته است و طبق معمول پادشاه و شهر او برديگر افراد و اماكن مقدم هستند . 58
هـ ـ برخي نيز گفته اند از آن جهت كه محل امني براي مردم ديگر شهرهاست و مردم به رحمت ايزدي در آن اميد دارند . ام القري ناميده شده است . 59
4 . القريه
« ضرب الله مَثَلاً قَريَةً كانَتْ امِنَةً مُطْمَئِنَّةً يأتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكان » . 60
« قريه » در عربي به مكاني گفته مي شود كه عدّه زيادي از مردم در آن اجتماع كنند . به همين جهت ، هنگامي كه مقدار زيادي آب در حوض جمع شود مي گويند : « قريت الماء » .
فاكهي به نقل از مجاهد ، مراد از قريه را ـ در آيه شريفه ـ مكه دانسته است . 61
5 . معاد
« ان الذي فرض عليك القرآن لرادك الي معاد ان شاءالله » . 62
اكثر مفسران بر اين عقيده اند كه منظور از معاد ، شهر مقدس مكه است ، چنانكه فخر رازي در تفسير اين آيه ، ضمن ذكر احتمالاتي ، اين احتمال را از تمام احتمالات به واقع نزديكتر دانسته است . 63
ضمن آنكه مرحوم شيخ طوسي در تبيان اين قول را به ابن عباس نسبت داده است . 64
علامه در الميزان نيز آن را در كنار ديگر احتمالات آورده است . 65
بخاري و نسائي نيز از چند طريق اين مطلب را از ابن عباس نقل كرده اند . 66
6 . الوادي
« رب انّي اسكنت من ذريتي بواد غير ذي ذرع عند بيتك المحرّم » . 67
ترديدي نيست كه منظور از « وادي » در اين آيه شريفه همان دره اي است كه اينك شهر مكه در آن جاي گرفته است . مفسرين نيز در اين نكته وحدت نظر دارند ، اما در اين مورد كه آيا در مقطعي از تاريخ ، از مكه با عنوان وادي ياد شده ، ترديد وجود دارد . در اين ميان نامه اي از خليفه دوم خطاب به استاندار مكه نقل شده است كه در آن از مكه با عنوان وادي ياد شده است . 68
7 . 8 . 9 . بلد ، بلدة ، بلدامين
« بلد » در لغت به معناي صدر و نخستين و بالاترين است . البلد اي صدرالقري . 69
قرآن كريم چهار بار از مكه با تعبير « البلد » ، 70 يكبار « البلدة » ، 71 و يكبار « البلدالامين » ، 72 ياد كرده است . و در تمام اين موارد منضم به اسم اشاره آمده است : « هذا البلد » ، « هذه البلدة » ، « هذا البلد الأمين » ، و به اين ترتيب خداي متعال منظور خويش را مشخص فرموده است ، بهر ترتيب با اذعان به اينكه در تمامي اين موارد منظور شهر مقدس مكه است ، معرفه شدن بلد در تمامي موارد نشانگر اين است كه خداي متعال به هر دليلي نمي خواسته نام اصلي آن را ذكر كند و فرموده است اين شهر ، اين شهر امين .
از سويي با توجه به اينكه هيچگاه كلمه « بلد » به تنهايي معرّف مكه نبوده و نيست ، نمي توان
آن را اسم مكه دانست ؛ بلكه تنها مي توان گفت كه خداي متعال چند بار از مكه با تعبيرهايي از اين قبيل ياد فرموده است و در اين ميان شايد بتوان « بلدامين » را به اعتبار وصف « امين » نام مكه دانست ، بله ، اگر ثابت شود كه در مقطعي از تاريخ ، مكه را « بلده » يا « بلد » و يا . . . مي ناميده اند ، مسأله قابل حمل است ؛ چنانكه قاضي فاسي چنين سخني را از قول « ابويحيي » نقل كرده است . 73
10 . 11 . حرم امن ، حرم
« أوَلَم نمكّن لهم حرماً امناً يجيئ اليه ثمرات كلّ شئ » . 75
« اولم يروا انّا جعلنا حرماً امناً و يتخطّف الناس من حولهم » . 75
در اين مورد نيز ترديدي نيست كه شهر مكه جزء منطقه حرم است ، و برخي گفته اند « حرم امن » اسم مكه است ، از باب اطلاق كلّ و اراده جزء . علاوه بر اين ، شهرت مكه به « حرم امن » ، مي تواند دليلي بر ناميده شدن مكه به عنوان حرم امن باشد ، و اما « حرم » به تنهايي و بدون قرينه ، نمي تواند مشخّص كننده نام مكه باشد . در عين حال برخي از لغويين حرم را نام مكه دانسته اند . 76
12 . 13 . المسجدالحرام ، البيت العتيق
در ميان آيات شريفه قرآن ، كه در آن از مسجدالحرام ياد شده است ، چند آيه هست كه مي توان مراد آن را خصوص « مسجدالحرام » ندانست ؛ بلكه مي توان مصداق آن را حرم يا مكه دانست . تفسير مسجدالحرام در چند آيه از قرآن كريم به حرم و مكه ، باعث شده است كه برخي آن را در عداد نامهاي مكه ذكر كنند . اين آيات عبارتند از :
الف ـ « لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحقّ لتدخلن المسجدالحرام ان شاءالله آمِنين محلّقين رؤسكم و مقصرين . . . » . 77
ب ـ « وَلا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام حتي يقاتلونكم فيه » . 78
ج ـ « ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجدالحرام » . 79
عمده مفسرين ، مراد از مسجدالحرام در سه آيه فوق را ، خصوص مسجدالحرام ندانسته ؛ بلكه از باب اطلاق جزء و اراده كل ( بويژه آنكه مسجدالحرام جزء اشرف و رئيسي به حساب مي آيد ) مراد از آن را مكه يا حرم دانسته اند . در اين مورد حتي اگر قائل شويم كه منظور از مسجدالحرام در آيات مزبور ، مسجدالحرام نباشد ، باز هم اين استعمال را نمي توان فراتر از استعمالات مجازي دانست ، و بنابراين نمي تواند در همه جابيانگر نام مكه باشد كه اگر چنين باشد لازم است بتوان تمامي نامهاي كعبه در قرآن را هم نام مكه دانست . و كسي قائل به اين مطلب نشده است . با اين سخن ، نظر ما در خصوص كساني كه « بيت العتيق » را يكي از نامهاي مكه پنداشته اند . 80 روشن مي شود . و تكرار گفته هاي قبل ضرورت ندارد .
14 . مخرج صدق
« رب اَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْق وَاَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْق وَاجْعَلْ لي من لَدُنْكَ سلطاناً نصيراً » . 81
برخي از مفسرين مراد از « مخرج صدق » را مكه دانسته اند مجمع البيان اين نقل را به ابن عباس حسن ، قتاده و سعيد بن جبير نسبت داده است . مفسرين ديگر نيز اين احتمال را در كنار ديگر احتمالات ذكر كرده اند . 82
15 . 16 . البساسة ، الباسة
عمده كساني كه متعرض نامهاي مكه شده اند ، بساسة را جزء نامهاي مكه دانسته اند .
ازرقي ، 83 ابن ظهيره ، 84 قطب الدين نهروالي ، 85 فيروزآبادي و غير اينها ، يكي از نامهاي مكه
را بساسه يا باسه ذكر كرده اند . صدوق (رحمه الله) نيز همين مطلب را از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است . 86
در مورد علت ناميده شدن به اين اسم ، يك وجه بيشتر ذكر نشده است و آن اينكه ظالم و ملحدي را كه ظلم روا دارد اخراج كرده يا هلاك مي كند : ( وَمَنْ يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم » . 87
اين وجه از امام صادق (عليه السلام) نيز نقل شده است . 88
17 . 18 . 19 . ام رحم ، ام راحم ، ام الرحمة
يكي ديگر از نامهاي مكه « ام رحم » است . در روايات شيعه ، اهل سنت و ديگر كتبي كه درباره مكه نوشته شده ، اين اسم به چشم مي خورد . 89 در مورد وجه اين نامگذاري از حضرت اباعبدالله جعفر بن محمد (عليه السلام) نقل شده است : « كانوا اذا لزموها رحموا » . 90 در روايتي ديگر آمده است : « كانوا اذاظلموا رحموا » . 91
20 . 21 . 22 . الصلاح ، صلاح ، سلام
برخي از لغويين اين سه اسم را در شمار نامهاي مكه آورده اند ، 92 « صلاح » از « صلح » به معناي امنيت و آرامش است و مكه را صلاح ناميده اند ، چون مركز امنيت و آرامش است ، چنانكه خداوند در قرآن فرموده است : « اولم نمكّن لهم حرماً امناً . . . » .
در اشعار عرب نيز مواردي به اين نام اشاره شده است ؛ چنانكه ابي سفيان حرب بن امية در اشعاري خطاب به ابن حضرمي چنين آورده است :
ايا مطر هلم الي صلاح * * * فيكفيك الندامي من قريش
و تنزل بلدة عزت قديماً * * * و تأمن ان يزورك رب جيش93
« سلام » نيز به همين مناسبت نام مكه شمرده شده است . 94
23 . الــرأس
يكي ديگر از نامهاي مكه كه لغويين به آن اشاره كرده اند « رأس » است . بنابه نوشته صاحب تاج العروس « رأس » نام مكه و نيز نام يكي از كوههاي مكه است . 95
سهيلي در روض الأنف و مؤلف « تهذيب الأسماء » نيز آن را در شمار نامهاي مكه آورده اند و در مورد علت اين نامگذاري گفته اند : از آنجا كه مكه شريف ترين نقطه زمين مي باشد ، به رأس موسوم شده است . 96
24 . 25 . 26 . 27 . 28 . 29 . العَرش ، العريش ، العرويش ، العُرشْ ، العُرشُ ، العروش
نامهاي فوق در كتب لغت و كتابهايي كه اين باره به رشته تحرير در آمده ، در كنار نامهاي مكه آورده شده اند . در اين ميان برخي عرُشُ و عروش را نام منازل مكه دانسته اند ، چنانكه در حديثي آمده است :
« ان ابن عمر كان يقطع التلبية اذا نظر الي عروش مكة » . 97
« ابن عمر هنگامي كه چشمش به خانه هاي مكه مي افتاد تلبيه را قطع مي كرد » .
اما كساني كه اين نامها را در شمار اسم هاي مكه آورده اند علت يا وجه نامگذاري را ذكر نكرده اند . البته با استفاده از معناي كلمه « عرش » و اضافه آن به « بلاد » شايد بتوان گفت كه وجه تسميه اين است كه چون مكه اشرف مناطق زمين است به آن بتوان « عرش البلاد » گفت .
30 . 31 . النساسة ، الناسة
دو نام فوق از نامهاي نسبتاً مشهوري است كه بيشتر كتب لغت آن را در كنار نامهاي مكه ذكر
كرده اند . در مورد علت نام گذاري مكه به ناسه و نساسه دو وجه ذكر شده است :
ماوردي گفته است از اين جهت به مكه ناسه گفته اند كه هر كس در آن الحاد بورزد خداوند او را طرد مي كند ( تنس من الحد فيها اي تطرده و تنفيه ) .
شفاءالغرام اين وجه را همچنين به صاحب مطالع ، نووي و ابن جماعه نسبت مي دهد . گروهي ديگر علّت اين نامگذاري را كم آبي مكه دانسته اند . 98
32 . العروض
بعضي از دانشمندان لغوي عروض را نام مكه و مدينه دانسته اند و گفته اند : « العروض مكة و مدينة و ما حولها » .
ابن ظهيره نيز ضمن ذكر اين نام ، آن را به مجدالدين شيرازي نسبت داده و وجهي براي اين نامگذاري ذكر نكرده است . عروض در لغت به معناهايي آمده است كه مناسب با نامگذاري است : العروض :
ـ ميزان الشعر ، لأنّه به يظهر المتزن من المختل ـ
ـ الجزء الأخير من الشطر الأول من البيت ـ
ـ الطريق في عرض الجبل الكثير من الشئ ( الناحية ) . 99
33 . 34 . كوثي ، ام كوثي
ازرقي در اخبار مكه ، « كوثي » را از نامهاي مكه دانسته و آن را به مجاهد و سهيلي نسبت داده است اما مؤلف شفاءالغرام به نقل از مؤلف مطالع ، آن را نام محلي در مكه دانسته كه منازل بني عبدالدار از آن جمله اند . خود فاكهي كوثي را نام منطقه اي در قيقعان دانسته است . برخي هم
آن را نام كوهي در مِني دانسته اند .
اما در مورد « ام كوثي » ابن ظهيره آن را جزء نامهاي مكه آورده و آن را به مرجاني منسوب دانسته است . 100
35 . فاران
ياقوت حموي در معجم البلدان هنگام ياد از نامهاي مكه اين اسم را نيز آورده است . ابن ظهيره نيز آن را ذكر كرده و با احتمال قوي آن را از ياقوت حموي نقل كرده است . به هر تقدير ذكري از علت اين نامگذاري به ميان نياورده اند . اما مؤلف تاج العروس فاران را كوهي در حجاز دانسته كه به نوشته تورات ، پيامبر آخرالزمان از آنجا مبعوث شده است . با اين سخن شايد بتوان علت اين نامگذاري را حدس زد كه چون تورات مبعوث شدن پيامبر آخرالزمان از فاران حجاز سخن به ميان آورده ، از سويي حضرت محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خاتم النبيين در مكه به پيامبري مبعوث شده است ، مكه را فاران ناميده اند . 101
36 . 37 . 38 . 39 . المقدسه ، القادس ، القادسة ، القادسية
چهار نام فوق كه به احتمال قوي معناي واحد دارند ، در برخي از كتب لغت به مكه اطلاق شده اند . در مورد وجه تسميه گفته اند : « القادس من التقديس ، لأنّها تقدس من الذنوب اي تطهر » ، از اين جهت قادس و مقدسه و . . . ناميده شده است كه گناهان را پاك مي كند . 102
40 . 41 . قرية النمل ، نقرة الغراب
اين دو نام كه برخي آنها را در شمار نامهاي مكه آورده اند ، بنا به نوشته « فاكهي » دو علامت در محل زمزم بودند كه توسط آنها عبدالمطلب زمزم را شناسايي و به حفر آن اقدام كرد . برخي گفته اند : اين نامها ، اسامي مجازي زمزم هستند ، اما كساني كه اين دو نام را در شمار نامهاي مكه آورده اند وجهي براي اين تسميه ذكر نكرده اند و شايد ازدحام مكه وجهي مناسب براي اين نام باشد . 103
42 . الحاطمه
ازرقي در اخبار مكه « حاطمه » را از نامهاي مكه دانسته و در مورد وجه تسميه آن گفته است : مكه را حاطمه گفته اند : چون ملحدين را نابود مي كند ( لحطمها الملحدين ) .
فاكهي و ابن ظهيره نيز اين نام و وجه تسميه را ذكر كرده اند . 104
4 . طيبه
اين نام را فاكهي و ابن ظهيره در شمار نامهاي مكه آورده اند و وجه نامگذاري آن را به اين اسم ، نيكويي و پاكيزه بودن مكه دانسته اند . در اين ميان برخي از كتب لغت ، طَيبه ( به فتح طا ) را نام مدينه و طيبه ( به كسرطا ) را نام زمزم دانسته اند . 105
44 . المذهب
اين نام را فاكهي در شفاءالغرام آورده ، ليكن سخني از چگونگي و وجه تسميه اش به ميان نياورده است . و تاج العروس آن را نام كعبه دانسته است . 106
45 . المعطشه
اين نام را ابن ظهيره به نقل از علامه ابن خليل آورده ، همو گفته است كه ابن خليل تنها به ذكر اسم در شمار نامهاي مكه بسنده كرده و سخني از چگونگي و علت اين نامگذاري به ميان نياورده است .
معطش در لغت به محلي گفته مي شود كه انسان را دچار تشنگي مي كند و شايد وجه نامگذاري
مكه به اين اسم همين باشد . 107
46 . الرتاج
اين نام را ابن ظهيره و فاكهي ذكر كرده اند ، اما وجه مناسبت را متذكّر نشده اند . 108
47 . ام زحم
اين نام را شفاءالغرام به نقل از كتاب الأنساب رشاطي آورده و وجه تسميه اش را ازدحام مردم در مكه ذكر كرده است . 109
48 . ام صح
ابن ظهيره اين نام را از ابن اثير در المرصع آورده ، ولي از علت اين تسميه چيزي نگفته است . 110
49 . ام روح
اين نام را نيز ابن اثير در المرصع آورده و وجه ناميده شدن مكه را به اين نام رحمت فراوان پيرامون آن دانسته است . 111
50 . بساق
ابن ريثق در « العمده » و ياقوت حموي در « معجم البلدان » بساق را يكي از نامهاي مكه دانسته اند و شعر امية بن حرثان را به عنوان شاهد مدعاي خود ذكر كرده اند .
ساستعدي علي الغاروق ربا * * * له عمد الحجيج الي بساق
برخي هم آن را نام كوهي در عرفات دانسته اند . 112
51 . المكتان
فاكهي به نقل از استادش مجدالدين شيرازي مكتان را نام مكه دانسته است . او احتمال داده است . كه اين نام از شعر ورقة بن نوفل اسدي گرفته شده باشد .
ببطن مكتين علي رجائي * * * حديثك ان اري منه خروجاً
ابن ظهيره به نقل از سهيلي گفته است چون مكه بالا و پايين داشته ، برخي از محله هايش در ارتفاعات و برخي ديگر در پايين واقع شده اند . در اشعار عرب ، از « مكه بالا » و « مكه پايين » ياد شده است . و به هر دو قسمت آن مكتان گفته اند . 113
52 . النابيه
اين نام را فاكهي و ابن ظهيره نقل كرده اند و آن را به تفسير ابن كثير نسبت داده اند ، ولي ما اين نام را در تفسير مزبور نيافتيم ـ والله اعلم . 114
53 . 54 . الناشتة ، الناشة
اين نام را فاكهي و ابن ظهيره به نقل از مجدالدين شيرازي آورده و نوشته اند كه وي وجه تسميه را در شرح خود بر بخاري ، آورده است كه ما به اين كتاب دست نيافتيم . 115
55 . سبوحة
مؤلف تاج العروس اين نام را اسم مكه يا نام وادي در عرفات دانسته است و فاكهي آن را از استاد خود شيرازي نقل كرده است . 116
56 . نادره
اين نام نيز به نقل از مجدالدين شيرازي نام مكه دانسته شده ، اما از وجه تسميه آن سخني به ميان نيامده است . شايد به معناي نادرة البلاد ؛ يعني شهر نمونه و بي همتا باشد .
57 . 58 . الحُرمة ، الحِرمة
اين دو نام نيز از مجدالدين شيرازي نقل شده ، اما از مستند و وجه تسميه آنها سخني نيامده است .
59 . قرية الحمس
قرية الحُمس ؛ يعني قريه قريش ، علت نامگذاري مكه به اين نام اين است كه قريش در اين شهر مقدس سكونت داشتند ، و شايد انتخاب قريش در ميان ساكنين مكه چون جرهم و عمالقه فضيلت ، برتري و وجود شخصيتهاي ممتازي چون پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و علي (عليه السلام) در ميان آنان بوده است ، اهل لغت « حمس » را به زمين محكم و مردم شجاع متعصب در دين هم آورده اند . 117
60 . البنية
ياقوت حموي « بنيه » را در شمار نامهاي مكه آورده و دليل و وجه تسميه آن را ذكر نكرده است . اما بعضي از لغويين آن را نام كعبه دانسته اند . 118
61 . 62 . 63 . بلدالله ، بلدالحرام ، حرم الله
مكه را « بلدالله » ناميده اند چون شهر خداست و خداوند اين شهر را براي خانه اش برگزيده است . « حرم الله » و « بلدالحرام » است ؛ چون خداوند حرمتش را واجب شمرد . آن را ايمن و مردم را در آن مأمون قرار داده است .
64 . 65 . 66 . 67 . 68 . 69 . « تاج » ، « كبيرة » ، « السيل » ، « العذراء » ، « النجز » ، « البرّة »
اين نامها را نيز در عداد نامهاي مكه آورده اند ، اما از وجه تسميه آن سخني نگفته اند . 119
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پاورقي ها :
1 ـ مسالك و ممالك ، 16/17 .
2 ـ تاريخ مكه ، احمد السباعي .
3 ـ موسوعة العتبات المقدسة : قسم المكة / 14 لغت نامه دهخدا : مكه .
4 ـ معجم البلدان ، 5/187 .
5 ـ همان .
6 ـ شفاءالغرام ، مرآة الحرمين الشريفين ، 1/187 .
7 ـ سفرنامه ناصرخسرو ، 97 و 98 .
8 ـ موسوعة العتبات العاليات / به نقل از دايرة المعارف الإسلامية .
9 ـ نگارنده خود به اين اثر دست نيافت . اين مطلب را قطب الدين نهروالي نقل كرده است . ر ـ ك الأعلام باعلام بيت الله الحرام / 17 و 18 چاپ لندن .
10 ـ جامع اللطيف / معجم البلدان .
11 ـ فتح / 24 ، تفسير عياشي ، 1/187 ، اخبار مكه و آثارها ، 1/281 .
12 ـ تفسير عياشي ، 1/187 ، اخبار مكه ، 1/281 ، تهذيب الأسماء ج 2/ ، ق 2/ صص 156 ـ 157 .
13 ـ علل الشرايع ، 2/397 ، اخبار مكه ، 1/280 .
14 ـ معجم البلدان ، 5/182 ، جامع اللطيف ، 156 .
15 ـ تفسير فخر رازي ، 8/157 .
16 ـ معجم ما استعجم ، 1/269 ، اخبار مكه ، 1/282 .
17 ـ معجم البلدان ، 5/180 .
18 ـ تفسير الكبير ، 8/157 ، مكه ، محمدهادي الايمني ، 19 .
19 ـ معجم البلدان ، 5/182 .
20 ـ جامع اللطيف ، 157 ، معجم ما استعجم ، 1/269 .
21 ـ شفاءالغرام ، 77 .
22 ـ معجم البلدان ، 5/181 .
23 ـ تاج العروس ، 7/179 ، لسان العرب ، 1/491 .
24 ـ موسوعة العتبات العاليات ، قسم المكة 9 ، معجم البلدان ، 5/182 .
25 ـ جامع اللطيف ، 157 .
26 ـ احكام السلطانية ماوردي ، 157 .
27 ـ مفردات راغب ، 491 .
28 ـ معجم البلدان ، 5/182 .
29 ـ معجم البلدان ، 5/182 .
30 ـ علل الشرايع ، 2/397 .
31 ـ بحار ، 99/85 .
32 ـ تفسير عياشي ، 1/187 .
33 ـ آل عمران : 96 .
34 ـ عياشي ، 1/187 .
35 ـ الميزان ، 3/386 .
36 ـ اخبار مكة و آثارها ، 1/281 .
37 ـ الميزان ، 3/386 ـ احكام السلطانية ماوردي صص 158 ـ 157 .
38 ـ زمخشري : الكشاف ، 1/386 ـ معجم ما استعجم ، 1/269 .
39 ـ دراسات في فقه اللّغة ، 214 .
40 ـ اخبار مكه و آثارها ، 1/281 .
41 ـ الخصال ، 1/278 ، الفقية ، 2/166 ـ اخبار مكه و آثارها ، 1/281 .
42 ـ تفسير فخر رازي ، 8/156 .
43 ـ علل الشرايع ، 2/397 .
44 ـ تفسير عياشي ، 1/187 .
45 ـ معجم البلدان ، 5/181 ـ احكام السلطانية ماوردي ، 157 .
46 ـ علل الشرايع ، 2/397 .
47 ـ فروع كافي ، 4/526 .
48 ـ اخبار مكة و آثارها ، 1/280 ـ معجم ما استعجم ، 1/269 .
49 ـ مجمع البحرين ، 5/259 .
50 ـ النهاية في غريب الحديث ، 1/150 ـ تفسير فخر رازي ، 8/157 ـ الاعلام باعلام بيت الله الحرام ، 17 ـ تفسير ابن كثير ، 383 .
51 ـ فروع الكافي ، 4/211 .
52 ـ معجم البلدان ، 5/182 ـ فروع الكافي ، 4/281 .
53 ـ انعام : 92 .
54 ـ شوري : 7 .
55 ـ الفقيه ، 2/166 ـ الخصال ، 1/287 .
56 ـ تفسير فخر رازي ، 8/157 .
57 ـ الاعلام باعلام بيت الله الحرام ، 17 .
58 ـ جامع اللّطيف ، 157 .
59 ـ لسان العرب ، 12/33 ـ معجم البلدان ، 1/254 .
60 ـ نحل : 112 .
61 ـ شفاءالغرام ، 1/78 .
62 ـ قصص : 85 .
63 ـ تفسير فخر رازي ، 25 ـ 21 .
64 ـ التبيان ، 8/183 .
65 ـ الميزان ، 16/88 .
66 ـ تفسير ابن كثير ، 3/345 .
67 ـ ابراهيم : 37 .
68 ـ شفاءالغرام ، 1/84 .
69 ـ همان كتاب ، 78 .
70 ـ ابراهيم : 35 . بقره : 126 . بلد : 1 و 2 .
71 ـ نمل : 91 .
72 ـ تين : 3 .
73 ـ شفاءالغرام ، 1/79 .
74 ـ قصص : 57 .
75 ـ عنكبوت : 67 .
76 ـ تاج العروس ، 8/239 .
77 ـ فتح : 27 .
78 ـ بقره : 191 .
79 ـ بقره : 196 .
80 ـ اخبار مكة و آثارها ، 1/282 ـ معجم البلدان ، 5/182 ـ شفاءالغرام ، 82 .
81 ـ الاسراء : 80 .
82 ـ تفسير بيضاوي ، 1/580 ـ مجمع البيان ، 6/671 ـ الكشاف ، 2/688 .
83 ـ اخبار مكة و آثارها ، 1/282 .
84 ـ جامع اللطيف ، 161 .
85 ـ الاعلام باعلام بيت الله الحرام ، 17 .
86 ـ خصال ، 278 .
87 ـ حج : 25 .
88 ـ خصال ، 278 ـ فقيه ، 2/166 ـ اخبار مكه ، 1/282 ـ تاج العروس ، 4/109 .
89 ـ همانها .
90 ـ خصال ، 1/278 ـ فقيه ، 2/166 .
91 ـ همانها .
92 ـ تاج العروس ، 2/182 ـ منتهي الارب ، 2/696 .
93 ـ تهذيب الاسماء ، ج 2/ ق 2/156 ـ شفاءالغرام ، 1/80 .
94 ـ تاج العروس ، 8/339 .
95 ـ تاج العروس ، 4/322 .
96 ـ جامع اللطيف ، 160 .
97 ـ تاج العروس ، 4/322 ـ صحاح ، 3/1010 ـ شفاء ، 79 .
98 ـ صحا ، 3/983 ـ السان العرب ، 14/124 ـ شفاءالغرام ، 79 .
99 ـ صحاح ، 3/1089 ـ المنجد ، 498 ـ جامع اللطيف ، 161 .
100 ـ اخبار مكه ـ ؟ ، لسان العرب ، 12/182 ـ شفاءالغرام ، 80 .
101 ـ معجم البلدان ، جامع اللطيف ، 161 ـ تاج العروس ، 9/300 .
102 ـ تاج العروس ، 4/214 ـ شفاءالغرام ، 80 ـ جامع ، 158 .
103 ـ شفاءالغرام ، 79 ـ اخبار مكه ، 1/282 .
104 ـ اخبار مكه ، 1/282 ـ شفاءالغرام ، 79 ـ جامع اللطيف ، 158 .
105 ـ شفاءالغرام ، 80 ـ جامع اللطيف ، 161 ـ صحاح ، 1/173 .
106 ـ شفاءالغرام ، 80 ـ تاج العروس ، 1/258 .
107 ـ جامع اللطيف ، 159 ـ لسان العرب ، 9/267 .
108 ـ شفاءالغرام ، 81 ـ جامع اللطيف ، 159 .
109 ـ همان .
110 ـ جامع اللطيف 159 ـ المرصع ، 186 .
111 ـ المرصع ، 186 .
112 ـ العمده ، 1/31 ـ معجم البلدان ، 2/413 .
113 ـ شفاءالغرام ، 80 ـ جامع ، 160 .
114 ـ همان .
115 ـ همان .
116 ـ تاج العروس ، 2/158 .
117 ـ جامع اللطيف ، 162 ـ المنجد ، 153 .
118 ـ معجم البلدان ، 5 ـ لسان العرب ، 1/511 .
119 ـ شفاءالغرام ، 80 .