برخی از سفرنامه#160;های حج

میقات حج - سال اول ـ شماره چهارم ـ تابستان 1372 برخی از سفرنامه های حج تألیف : حمد الجاسر ترجمه : سیدحسن اسلامی سفرنامه هایی که در توصیف راه مکه ، و مشاعر حج و آثار معنوی آن ، بویژه شهرهای مقدّس « مکه » و « مدینه » ، از دیرباز تاکنون به رشته تحریر درآ

ميقات حج - سال اول ـ شماره چهارم ـ تابستان 1372

برخي از سفرنامه هاي حج

تأليف : حمد الجاسر

ترجمه : سيدحسن اسلامي

سفرنامه هايي كه در توصيف راه مكه ، و مشاعر حج و آثار معنوي آن ، بويژه شهرهاي مقدّس « مكه » و « مدينه » ، از ديرباز تاكنون به رشته تحرير درآمده ، آن گونه كه بايد ، مورد بحث و بررسي قرار نگرفته و حق آن ادا نشده است : در حالي كه اين نوشته ها ، از كاملترين و معتبرترين منابع در باره حجاز ، از جنبه هاي تاريخي ، اجتماعي ، اقتصادي ، فرهنگي و جغرافيايي بشمار مي رود .

مكّه مكرمه از جنبه فرهنگي :

مكه در گذشته و حال همواره محل اجتماع و گردآمدن مسلمانان سراسر جهان بوده است و در نتيجه از مهمترين و قويترين مراكز نشر فرهنگ ميان سرزمينهاي مسلمان نشين و حلقه اتصال ميان عالمان شرق و غرب و شمال و جنوب عالم اسلامي در ادوار گوناگون بوده و هست .

با انتقال مركز خلافت از شبه جزيره ، در نيمه دوم سده اول هجري ، بطور طبيعي مركز جديد خلافت مورد توجه خاص و عام قرار گرفت و عالمان راهي آن ديار شدند ؛ زيرا چشمها هماره متوجه حكمران و پايتخت است وبا آنهاست كه امنيت و آرامش حاصل مي شود . با اين همه ، مكه مكرمه موقعيت و منزلت ديني و آييني خود را در دل مسلمانان حفظ كرد و آنان ـ تا هنگامي كه مسلمان هستند ـ همواره رو به آن دارند و كعبه آمالشان در آن جا قرار دارد . نه تنها براي اداي فريضه حج ـ كه بر هر مسلمان بالغ و توانايي واجب است ـ قصد آن شهر را كند ، آنجا مركز گردآمدن مسلمانان از تمامي نقاط جهان اسلام است ، و از زمان ظهور اسلام تاكنون مكه مركز فرهنگ اسلامي و عربي بوده و هيچ شهر ديگري شاهد چنين تجمع ساليانه عالمان در خود نيست .

عالمان از روزگاران نخست ، از سرزمينهاي گوناگون اسلامي راهي مكه مي شدند تا علاوه بر اداي فريضه حج نيازهاي ديگر خود را كه مهمترين آنها افزايش توان علمي و بهرهوري علمي و بهرهوري علمي بوده برآورده سازند . اين چنين است كه مي بينيم دانشمندي از دورترين نقاط شرق يا غرب راهي مكه مي شود تا در آنجا با همتاي خود كه از مكان دور ديگري عازم مكه شده است ، ديدار و مبادله علمي كند و با اين كار تفاهم و وحدت و نزديكي ، بهرهوري علمي ، استمرار پيوندهاي معرفتي و انتشار افكار و انديشه ها در كشورهاي مختلف اسلامي حاصل شود . با اين تصور بود كه عالمان اندلسي ، تنها براي بجا آوردن فريضه حج راهي مكه نمي شدند . بلكه مي رفتند تا دانش گستري كنند و ظرفيت علمي خود را افزايش دهند و حلقه اتصال علمي و فرهنگي ميان شرق و غرب جهان اسلام باشند .

اگر پژوهشگر يامحققي

برآن شود تادست به تحقيق و تأليفي در باره ارتباط اندليسها با مكه در بعد فرهنگي بزند ، متوجه مي شود كه مطلب گسترده تر از آنست كه در آغاز پنداشته بود . ما به اختصار و گذرا نگاهي مي كنيم به دوكتاب تا برخي از عالماني را كه طي قرنهاي سوم تا هفتم هجري از اندلس راهي مكه شده اند ، بشناسيم :

اولين كتاب « نفح الطيب » نوشته مقّري است و دومين كتاب « فهرست مارواه ابوبكر محمدبن خيرالاشبيلي » مي باشد .

اين عالمان در حقيقت پيكهاي دانش و حاملان فرهنگ و معرفت بوده اند . كتابهاي مذكور برخي از اين عالمان را در قرن سوم چنين نام مي برد :

1 ـ يحيي بن يحيي ليثي ( 234 ق ) راوي موطّـأ مالك .

او در مكه از محضر سفيان بن عينيه و ديگران بهره برد و نزد آنان دانش آموخت .

2 ـ ثابت بن حزم سرقسطي و پسرش قاسم كه سال 288ق به بعد در مكه به بهره گيري علمي و تلقّي حديث مشغول بودند .

3 ـ زكريابن خطاب تطيلي . در سال 295ق از اندلس راهي مكه شد و در آن جا كتاب « النسب » نوشته دانشمند حجازي زبيربن بكار ( متوفاي سال 256 ) را از زبان جرجاني كه آن را از علي بن عبدالعزيز از مؤلف كتاب ، روايت مي كرد شنيد1 و فرا گرفت . همچنين او در مكه كتاب موطّـأ مالك را از ابراهيم بن سعيد حذّاء شنيد و فرا گرفت .

4 ـ يحيي بن عبدالعزيز قرطبي ( 295 ق ) در مكه از علي بن عبدالعزيز علم آموخت و ازاو حديث شنيد .

5 ـ قاسم بن اصبغ ( حدود 247/324ق ) . از نامدارترين علماست كه در مكه نزد محمدبن اسماعيل الصائغ و علي بن عبدالعزيز تلمذ كرد و علم آموخت .

6 ـ محمدبن عبدالله خولاني ( متوفاي 295ق ) در مكه نزد علي بن عبدالعزيز و ديگران تلمّذ كرد و دانش فرا گرفت .

* در قرن چهارم از جمله عالماني كه از اندلس راهي مكه شده اند . مي توان اينان را نام برد :

1 ـ محمدبن عبدالله بن يحيي ( 284 ـ 339 ) ، از علماي بزرگوار اندلس و قاضيان بزرگ آن خطه و از كساني است كه در مكه ، نزد ابن المنذر ، عقيلي و ابن الاعرابي ، تلمذ كرده است .

2 ـ محمدبن احمد بن مفرج : در مكه به سال 237 ق نزد ابن الاعرابي و ديگران تلمذ كرد و در جده و مدينه منوره نيز به تعلّم و دانش آموزي پرداخت .

3 ـ عمربن عبدالملك بن سليمان خولاني . ابن خير در كتابش ( الفهرست ) نقل مي كند كه سنن ابي داوود را به سند خود از عمر روايت مي كند و او نيز در مكه طي سالهاي 339 و 340 ق ازابن الاعرابي روايت كرده و اخذ نموده است .

4 ـ عبدالرحمان بن خلف اقليشي . در سال 349 راهي مكه گشت و در آن جا نزد ابوبكر آجري و ابوحفصي جمحي به تلمذ و كسب علم پرداخت .

5 ـ منذربن سعيد بلوطي ( متوفاي سال 355ق ) . در مكه نزد محمدبن المنذر نيشابوري اخذ علم و به سندش از او كتاب « الاشراف » در اختلاف علما را روايت نمود .

6 ـ همچنين ابن خير كتاب صحيح بخاري را روايت مي كند و سند خود را به محمدبن احمد مروزي در مكه به سال 353 ق مي رساند و اين يك نيز سند خود را به بخاري متصل مي كند .

7 ـ ابن خير كتاب « تاريخ البرقي في رجال الموطأ » را به سند خود از علي بن احمدبن شعيب در مكه به سال 389 روايت مي كند و او نيز سند خود را به مؤلف نسبت مي دهد .

* در قرن پنجم نيز برخي از عالمان اندلسي كه راهي مكه شده اند بدين قرارند .

1 ـ عبدالوهاب بن محمد قرطبي مقَّري . ( 403 ـ 461 ) در مكه نزد ابوالعباس كازريني ، علم آموخت .

2 ـ عمربن محمد سجزي كه ابن خير صحيح مسلم را از او روايت مي كند و تاريخ اين اخذ و نقل 403 هجري و محل آن مكه است .

3 ـ ابن خير اشبيلي كتاب « سيرة النبي ـ صلي الله عليه و آل و سلم ـ نوشته ابن طرخان تيمي را به سند خود از محمدبن احمدبن عيسي بن منظور روايت مي كند و ابن منظور نيز اين كتاب را در مسجدالحرام در كنار « باب الندوه » به سال 431 ق ، نزد ابوذر عبدابن احمد هروي قرائت كرده است .

4 ـ همچنين ابن خير « سنن ترمذي » را به سند خود از محمدبن احمد اردستاني كه به سال 455 نزد او خوانده است روايت مي كند و سند آن را به مؤلف مي رساند .

5 ـ باز اين خير كتاب « التلخيص في القراءات الثمان » نوشته عبدالكريم بن عبدالصمد طبري مكّي را به سند خود از احمدبن شعبان مُصّري از مؤلف آن روايت مي كند . وي اين كتاب را در سال 473 در مكه نزد شيخ خود قرائت كرده و اجازه روايت آن را گرفته است .

6 ـ محمدبن عبدالرحمان اشبيلي ( متوفاي حدود سال 450ق ) در مكه نزد رزين بن معاويه پيشواي مالكيان ، به اخذ علم پرداخت .

7 ـ عمربن حسن هوزني ( متوفاي 460 ق ) در راه خود به سوي مكه كتاب صحيح بخاري » را استماع كرد و روايت او را بسياري از علماي اندلسي نقل و ضبط كردند .

* در قرن ششم نيز عالمان بسياري از اندلس راهي مكه مكرمه شدند كه برخي از آنان عبارتند از :

1 ـ محمدبن حسين ميورقي . در مكه به سال 517 ق نزد عبدالله بن محمد بيضاوي و عبدالملك بن ابي مسلم نهاوندي به دانش آموزي پرداخت .

2 ـ محمدبن يوسف مرسي ، در مكه به سال 521 ق از رزين بن معاويه كسب علم و تلقي حديث نمود .

3 ـ محمدبن عبدالله بن العربي ( 468 ـ 543 ) . پيشواي بزرگوار مالكيان و داراي تأليفات بسيار

در علم حديث و جز آن ، در مكه از حسين طبري و ابن طلحه و ابن بندار علم و حديث فرا گرفت و سفرنامه اي به شرق نيز دارد كه ابن رشيد فهري و ديگران از آن نقل قول كرده اند .

بخشي از آن را نيز استاد دكتر احسان عباسي حدود سه سال قبل در مجله « الابحاث » منتشر كرده است كه با بخشي كه كتاني آن را ياد كرده و در كتابخانه اش در « خزانة الرباط » موجود است ، چندان تفاوتي ندارد .

4 ـ احمدبن عيسي ، در مكه به سال 547 ق « جامع ترمذي » را نزد ابوالفتح كرخي فرا گرفت و از او استماع كرد .

5 ـ طارق بن موسي بن يعيش ( متوفاي سال 549ق ) در مكه از حسين بن علي طبري و عبدالباقي زهري ، كسب علم و حديث كرد و از او كتاب « الاحياء » را كه از مؤلفش غزالي روايت مي كرد ، فرا گرفت و استماع كرد .

6 ـ خلف بن فرج بن خلف ، در مكه رزين بن معاويه اندلسي مكي را به سال 505 ملاقات كرد و از او كتابش « تجريد الصحاح » را نقل نمود .

7 ـ حسين بن محمد بن حسن انصاري ( متوفاي سال 585 ق ) . در مكه صحيح بخاري را به سند خود از علي بن حميد طرابلسي ، روايت نمود .

8 ـ مساعدبن احمدبن مساعد اصبحي ( 468 ـ 545 ) ، در مكه با ابوعبدالله طبري ديدار و از او صحيح مسلم را روايت كرد . همچنين او با ابومحمدبن العرجاء ، ابوبكربن الوليد طرطوشي و ياران امام محمد غزّالي ديدار كرد و از جمله كساني است كه با زني به نام « صَباح » كنار « باب الصفا » ملاقات نمود و نزد او برخي متون تفاسير را قرائت كرد . روزي به شعري كه به عنوان شاهد در تفسير آمده بود برخوردند . صباح پرسيد گوينده اين شعر كيست ؟ از ابومحمدبن العرجاء پرسيدند و او اظهار بي خبري كرد و گفت سراينده آن را نمي شناسد . صباح بداهتاً قطعه زير را سرود :

« خورشيد دو ستارت شبانگاه طلوع كرد و پرتوافشاني نمود و خورشيدي كه بي غروب است . خورشيد روز در شب غروب مي كند و خورشيد دلها هميشه تابان و بدون غروب است .

9 ـ محمدبن جبير ( 540 ـ 599 ) نويسنده سفرنامه معروف است . از اشعار زيبا و لطيفش قطعه ذيل است :

« نشانه هاي خانه هدايت در مكه در حالي كه نور برآن پرتو افكنده بود ، برمن آشكار شد و من با عشق و شوق احرام بستم و قلبم را به عنوان قرباني هديه كردم .

ابن جبير در سفرنامه اش از مكه و علماي آن سخن مي گويد .

10 ـ ابراهيم بن منبه غافقي به سال 555 ق در مكه صحيح بخاري را از سلطان بن ابراهيم مقدسي به روايت زني به نام كريمه مروزي استماع كرد و فرا گرفت . از ابوذر هروي كه از علماي مكه است . منقول است كه مي گفت :

« بر شما باد روايت « كريمه » ؛ زيرا او صحيح بخاري را از طريق ابوالهيثم نقل مي كند . » مراد او آن بود كه اين زن صحيح بخاري را با اسنادي عالي و خدشه ناپذير روايت مي كند .

* برخي از مشهورترين عالمان قرن هفتم كه به مكه سفر كرده اند ، عبارتند از :

1 ـ محمدبن عمربن محمد معروف به ابن رُشَيد ( 657 ـ 721 ) . او از نامدارترين علماي اندلس است و سفري به سرزمينهاي شرق داشت و بسياري از ديده ها و مشاهدات خود را در كتابي نوشت و آن را « ملء العيبة » نام گذاشت . اين كتاب در پنج بخش است كه چهار بخش آن به خط خود مؤلف موجود است . او بخشي از اين كتاب را به حجاز اختصاص داده و در آن مسائل بسياري از احوال و وضعيت آن جا را بازگو نموده است و همچنين عالماني را كه در آن خطه ديدار نموده . ذكر كرده است . ما اين بخش را در جلد سوم از مجله « العرب » چاپ و منتشر كرده ايم .

2 ـ محمدبن ابراهيم بن غصن اشبيلي ( 631 ـ 723 ) از علماي بزرگ اندلس بود . براي اداي فريضه حج عازم مكه شد و درآن جا به تعليم پرداخت و قرآن كريم را آموزش داد و از كساني كه نزد او به تعلّم پرداختند ، شيخ خليل پيشواي مالكيان و شهاب الدين طبري پيشواي حنفيان را مي توان نام برد .

اينها نمونه هاي گذرايي

بودند از ارتباط علماي دورترين نقاط جهان اسلام به مكه مكرمه . تا چه رسد به ارتباط جاهاي نزديكتر . چه بسا سؤال شود كه عالمان عراق ، شام ومصر ، تا چه حدي با مكه ارتباط داشتند ؟ پاسخ آنست كه ارتباط اين سرزمينها با « ام القري قابل بيان در صفحات معدودي نيست ، بلكه نياز به مجلدات جداگانه اي دارد . در اين جا ناچاريم هرچند به اختصار از ارتباط اين سرزمينهاي سه گانه كه در بردارنده عالمان بسيار و امتحانات زندگي راحت و آرامي براي آنان بود سخن بگوييم . آنان راه ديگري پيش گرفتند كه تفصيل آن نياز به مجال ديگري دارد .

در جنوب شبه جزيره كه از نظر شيوه زندگي اجتماعي به ساكنان حرمين شريفين ، نزديك بود و اين نزديكي در شيوه زندگي همواره از وسائل نزديكي انديشه و افكار است ، چه اثري حاصل شد ؟

پاسخ آنست كه در قرنهاي سوم و چهارم در يمن علامه و دانشمند بزرگواري پديدار شد كه كشورش را ترك نگفت . با اين حال تأليفاتش در زمان حياتش به اندلس رسيد ، او حسن بن احمد همداني است . 2

در مؤلفاتش اشاراتي دارد كه پرده از روي فعاليت و حيات فرهنگي در مكه برمي دارد . همداني « السيره النبوية » تأليف محمدبن اسحاق را از عالمي مكي به نام خضربن محمدبن داوود ، روايت نمود . در مشرق سيره نبويه محمدبن اسحاق به روايت عبدالملك بن هشام از بكائي از مؤلف معروف است و در مغرب اين سيره به روايت ابن بكير شناخته شده است . ليكن تا آن جا كه مي دانم روايت مكيّان و نقل خضر را تنها همداني روايت كرده است . البته آنان روايت يا روايات ديگري نيز دارند كه در كتابهاي ازرقي و فاكهي در باره مكه به آنها اشاراتي شده است .

در اين جا مسأله بسيار با اهميتي در حفظ و نشر فرهنگ اسلامي وجود دارد كه نديده ام هيچ يك از پژوهشگران به آن پرداخته باشند ، و آن نقشي است كه علماي اندلس در حفظ بخش بزرگي از ميراث فرهنگ اسلامي ايفا كرده اند . آنان در سفرهايشان به مكه مطالبي را فرا گرفتند و با عالماني ديدار كردند و در بازگشتشان آنها را ثبت و منتشر كردند و بعدها جهان اسلام تنها از اين طريق توانست اين مواريث را بازشناسد و حفظ كند . براي مثال به سه تن از علماي شبه جزيره اشاره مي كنم كه عالمان اندلسي آنان را شناختند

و آثارشان را نقل كردند و عالمان مشرق زمين تنها از طريق اين عالمان بودند كه آنان را شناختند . اين سه تن عبارتند از محمدبن اسحاق فاكهي3 مورّخ اهل مكه ، ابوعلي ، هارون بن زكريا هَجَري4 و حسن بن احمد همداني ، مورّخ و عالم يمني .

علماي مغرب در نوشتن سفرنامه هاي خود بر ديگران پيشي گرفتند و زبانزد اين كار گشتند . شايد علت آن ، دوربودن آن سرزمين از مراكز فرهنگي و محافل علمي در حجاز و شام و عراق در دوران نخستين و مصر و استانبول در دوران اخير بوده باشد . در اين مراكز و محافل بود كه فرهنگ اسلامي نخست ريشه دوانيد و پاگرفت و گسترش يافت و به همه جا منتشر گشت . سرزمين مغرب بزرگ باتمامي كشورهاي آن از جمله اندلس ، هرچند در دوران شكوفايي خود به رود پرخروش فرهنگ اسلامي پيوستند و بر شتاب آن افزودند ؛ ليكن علماي آن به اين مراكز بويژه مكه و مدينه به چشم ديگري مي نگريستند و آن جاها را محط رجال و غايت آمال و كعبه مقصود خود مي شناختند و تنها براي برآوردن فريضه حج عازم آن خطه نمي شدند . كه آن سرزمين را محلي براي دانش اندوزي ، برآوردن نيازهاي معنوي و شركت در بزرگترين گردهم آيي و ديدار با عالمان مي دانستند .

براي گفتگو از توجه عالمان مغربي به تدوين مشاهدات سفرهايشان به مجال بيشتري نياز است . ليكن كافي است بدين مناسبت اشاره كوتاهي به يكي از اين سفرنامه ها كنم .

پژوهشگر تاريخ فرهنگ ، هنگام تحقيق متوجه مي شود كه از قرن يازدهم هجري تا پايان قرن سيزدهم كه جمود و درجازدن برتمام جنبه هاي فرهنگ حاكم شده بود ، ادبيات سفرنامه نويسي شكوفا مي گردد .

گمان نمي كنم سخني را كه در « نشست مورّخ اندلسي ، ابن حيان » كه در رباط آخرماه محرم همين امسال ( 1402 ق ) برگزار شده بود . به زبان آوردم دور از حقيقت باشد :

« سفرنامه هاي ابن بطوطه و ابن جبير ـ با تمام ارزشمندي كه دارند ـ نمي توانند آينه تمام نماي ديگر سفرنامه هاي علماي مغرب باشند و پژوهشگران در هريك ازآنها با اطلاعاتي جديد و خاص و كامل در باره شبه جزيره و


احوال آن روبرو مي شوند . »

مبالغه نيست اگر گفته شود در سفرنامه هاي ابن رُشَيد فهري ، تحيببي ، عبدري ، عياشي ، احمدبن ناصر دَرعي و محمدبن عبدالسلام دَرعي و كسان ديگري كه تا پايان قرن سيزدهم دست به نوشتن سفرنامه زدند ، دقيق ترين ، كاملترين ، و معتبرترين منابع براي بررسي شهرهاي ارجمند مكه و مدينه ، از جهات اجتماعي ، اقتصادي ، و فرهنگي به شمار مي روند و تاكنون به پژوهشگري برنخورده ام كه به اين سفرنامه ها به عنوان فراگردي كه در موضوع خود رو به تكامل است و به كمال نزديكتر مي شود بنگرد .

معروفترين سفرنامه هاي حج

تنها مجال آن باقي است تا به ذكر مهمترين سفرنامه هاي حج كه امكان دانستن آن براي هر محققي ممكن است بپردازيم . مطالب بسياري از اين سفرنامه ها كه مربوط به حج است به صورت خلاصه در مجله « العرب » به چاپ رسيده و منتشر شده است .

سفرنامه ابن جبير

محمدبن احمدبن جبير كناني اندلسي ( 528 ـ 670 ق ) مشاهدات و ديده هاي خود را در سفري كه سالهاي 578 ـ 581 ق ) داشته خود ـ و به قولي يكي از شاگردانش ـ نوشت و اين سفرنامه همان رحله ابن جبير » معروف است . اين سفرنامه بارها چاپ شد و مورد بررسي برخي پژوهشگران از جمله استاد عبدالقدوس انصاري قرار گرفت . نامبرده تحقيق خود را به نام « مع ابن جبير » في رحلته » منتشر كرده است .

سفرنامه ابن رُشيَد

نامش محمدبن عمربن رُشَيد فهري بستي اندلسي ( 657 ـ 721ق ) است . او از مصر و شام و حجاز ديدار كرد و از طريق شام در 23 ذيقعده سال 684 به مدينه منوره رسيد و پس از اداي فريضه حج در 28 ذيحجه سال 684 از مدينه بازگشت و از « عقبه » در 25 محرم سال 685 گذشت و به ساحل رسيد .

با آنكه علماي پيشين به

سفرنامه ابن رشيد كه آن را « ملء العيبة ، فيما جمع بطول الغيبه ، في الوجهتين الكريمتين الي مكه و طيبة » نام نهاده بود توجه و عنايت خاصي داشتند . ليكن همه آن ـ كه از مفصلترين و كاملترين سفرنامه هاست ـ به دست ما نرسيده است و اجزاء بجا مانده ظاهراً به خط خود مؤلف است . دوست ما استاد محمد حبيب بن خوجه مفتي كشور تونس ، مشغول تحقيق و تصحيح اين سفرنامه است و در 14 ماه ربيع الاول سال 1402ق به من خبر داد كه دو بخش از آن را چاپ كرده است .

سفرنامه عبدري

محمدبن محمدبن علي عبدري حيحي ـ منسوب به حاحه ( برخلاف قاعده نسبت ) قبيله اي از بربر در مغرب دور از عالمان قرن هفتم بود .

او در سال 689ق از طريق ساحل عازم مكه شد و بر مصر گذر كرد و اين راه را منزل به منزل توصيف نمود و از سفرنامه ابن جبير سود جست و مطالبي در سفرنامه اش ذكر كرد كه در سفرنامه ابن جبير نيامده است .

اين سفرنامه با تحقيق محمد الفاسي در سال 1388ق ( 1968م ) در شهر رباط چاپ و منتشر شده است .

سفرنامه تجيبي

قاسم بن يوسف بن علي بستي تجيبي ( 670 ـ 730ق ) ، در سال 696 از طريق دريا به مكه مشرف شد . او از « عيذاب » حركت كرد و پس از 24روز سفر دريايي در 8رمضان آن سال به بندره ابحر » يكي ازبنادر « جده » رسيد .

اكنون نسخه كاملي از اين سفرنامه موجود نيست ، بلكه تنها بخشي از آن بجا مانده است كه از توصيف شهر « قاهره » شروع و به اقامت در « مني » ختم مي گردد . اين بخش را دوست ما استاد عبدالحفيظ منصور تحقيق و در 557 صفحه در تونس چاپ و منتشر كرده است .

سفرنامه ابن بطوطه

نامش محمدبن عبدالله بن محمد لواتي طنجي ( 703 ـ 779ق ) ، معروف به ابن بطّوطه ( با تشديد طاي ضمه دار ) است و سفرنامه اش بسيار مفصل و گسترده است . او به سرزمينهاي اسلامي و كشورهاي مشرق در دوران خود سفر كرد و سفرش بيست و هفت سال طول كشيد و از سال 725ق آغاز گشت .

محمدبن جزي كلبي در سال 756 در شهر « فاس » مشاهدات ابن بطوطه را از او شنيد و آن را مكتوب كرد و بر آن نام « تحفة النظار في غرائب الامصار و عجائب الاسفار » نهاد .

در اين سفرنامه برخي كژيها و نادرستي ها وجود دارد . از جمله آنچه از شيخ الاسلام ابن تيميه نقل مي كند ؛ او به گونه اي از ابن تيميه سخن مي راند كه گويي به حضورش رسيده و او را درك كرده است . حال آنكه چند روز قبل از رسيدن ابن بطوطه به دمشق ، ابن تيميه زنداني شده و تا آمدن او از زندان خارج نشده بود .

اين سفرنامه به دليل شمول و گستردگي آن ، از معروفترين سفرنامه ها به شمار مي رود و بسيار مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و به زبانهاي گوناگون ترجمه شده و بارها به طبع رسيده است .

سفرنامه بلوي

خالدبن عيسي بن احمد بلوي اندلسي ، از اهالي قرن هشتم بود . او با كاروان كركي از طريق مصر و سپس شام سفر كرد و در نوزدهم ذيقعده سال 737ق به مدينه رسيد و فريضه حج را بجا آورد . سپس در 24 محرم سال 738 ق از مدينه بازگشت و « عقبه » و « قدس » را پشت سرگذاشت و در 14ماه صفر سال 738 به قاهره پاگذاشت .

سفرنامه اش ، « تاج المَفْرِق في تحلية المشرق » نام دارد و مؤلف « نفح الطيب » آن را سفرنامه اي بزرگ و داراي فايده ها و نكته هاي بسياري مي داند .

نسخه هاي خطي آن را مطالعه و آن چه را كه به حج مربوط مي شد خلاصه كردم و متوجه

برخي آشفتگي ها در ترتيب منازل راه حج گشتم كه به اين مطلب در مجله العرب ، ( سطر11 ، ص 731 ) اشاره كرده ام . اندكي بعد دريافتم كه اين سفرنامه چاپ شده است .

سفرنامه صفدي

نامش خليل بن ايبك صفدي ( متوفاي سال 764 ) است و سفرنامه اش « حقيقة المجاز الي الحجاز » نام دارد .

نسخه اي خطي از اين سفرنامه ـ كه به گفته ابن عبدالسلام در سفرنامه اش به خط خود مؤلف است ـ در زاويه « درعه » در مغرب موجود است . همچنين با خبر شده ام كه نسخه ديگري از آن در كتابخانه شيخ الاسلام عارف وجود دارد . ابن عبدالسلام در سفرنامه اش و نويسنده سفرنامه « در الفوائد المنظمة » از مطالب اين سفرنامه استفاده و از آن نقل قول كرده اند .

سفرنامه قلصادي

ابوالحسن علي قلصادي اندلسي ( متوفاي سال 891ق ) ، از راه دريا در ماه شعبان سال 851 ق به « جده » رسيد و پس از اداي فريضه حج از طريق دريا « رابغ » و « عقبه » را پشت سرگذاشت و در محرم سال 852 ق به مصر رسيد .

اين سفرنامه را دوستمان و استاد دانشگاه زيتونه در تونس ، آقاي محمد ابوالاجفان تحقيق و آن را در 256 صفحه به سال 1399 ق ( 1978م ) در تونس چاپ و منتشر كرده است .

درر الفوائد المنظمة

اين كتاب ـ چون نامش ـ با گستردگي ، اخبار حج و راه مكه معظمه را گزارش مي كند و به خامه محمدبن عبدالقادر جزيري مصري حنبلي ( متوفاي سال 944ق ) تحرير شده است و شامل سفرهاي او از قاهره به مكه از طريق ساحلي است و از اين جهت داخل سفرنامه هاي حج مي شود .

اين سفرنامه براساس نسخه ناقصي چاپ شده است ، در صورتي كه دو نسخه خطي كاملي از

آن وجود دارد ؛ يكي در « دارالكتب » در قاهره و ديگري در كتابخانه « القرويين » در شهر فاس . در اين مورد بنگريد به مجله « العرب » سطر 12 صفحه 331 .

سفرنامه بكري

عالمان بسياري از بكري ها وجود داشته اند و برخي نيز سفرنامه هايي نوشته اند ، از جمله سفرنامه اي به يكي از آنان منسوب است ، كه داراي اسلوب ادبي زيبايي است و مؤلف بدون تكلّف منازل راه را با نثر و شعر توصيف مي كند . اين سفرنامه منازل حج را از « بركه » ـ نخستين منزل از طرف قاهره ـ تا مكه و صف مي كند و از طريق صحراي سينا ، ساحل دريا ، ينبع . « بدر » و رابغ مشاهدات خود را ثبت مي نمايد .

عياشي اين سفرنامه را چنين وصف مي كند : « در مصر به نوشتاري از شيخ محمدبكري ـ گمان مي كنم محمدبن شيخ زين الدين نام داشته باشد ـ برخوردم كه در آن با نثري رسا و عباراتي استوار و زيبا منازل راه مكه را در رفتن و بازگشتن وصف كرده است . و فاصله ميان اين منازل را با ساعت و دقيقه و نوع مسير از نظر دشواري و آساني برآورد و تحقيق كرده است و در هر منزل شعري مناسب حال آن آورده است .

اين بكري كه عياشي او را نويسنده سفرنامه پنداشته است ، زين الدين محمدبن زين العابدين محمدبن محمدبكري صديقي مصري است و دو تأليف در باره دولت تركيه دارد كه خيرالدين الزركلي آنها را در « الاعلام » خود آورده و سال وفات او را ( 1028 ق ) دانسته است .

تاكنون به سفرنامه اش دست نيافته ام ، ليكن گزارش منازل را بطور كامل در سفرنامه هاي عياشي ، ابن ناصر ، ابن عبدالسلام و ابي مدين به دست آورده و آنها را در مجله « العرب » منتشر ساخته ام .

سفرنامه بكري

ابن بكري در قرن يازدهم مي زيست و سفرنامه اش را « الحقيقة و المجاز » نام نهاد كه نسخه خطي آن در « دارالكبت المصرية » موجود است . دكتر احمد سامح

خالدي ، خلاصه آن را در مجله « الرساله » كه در قاهره منتشر مي شد چاپ كرده است .

سفرنامه عيّاشي

ابوسالم عبدالله بن محمد عياشي ـ منسوب به قبيله آيه عيّاسي ـ فاسي ( 1037 ـ 1090 ق ) سفرنامه حج خود را نوشت و نامش را « ماءالموائد » نهاد . اين سفرنامه از كاملترين سفرنامه هاست و كاملترين سفرنامه اي است كه از آن اطلاع يافته ام . در اين سفرنامه آمده است : « قصدم از نوشتن اين سفرنامه ـ ان شاءاللّه ـ آن است تا ديوان علم و دانش باشد نه كتاب قصه و لطيفه و اگر اين دو نيز در كتابم يافت شوند ، براي آن است تا خوانندگان بيشتر و بهتر در آن بنگرند ، مخصوصاً اگر از متفنين و از كساني باشند كه از هر چمن گلي مي چينند . اصحاب نظر و فهم در آن هرگونه سود و نفعي خواهند يافت كه در هيچ كتاب ديگري ديده نمي شود . »

در حقيقت ، اين سفرنامه ـ همان گونه كه مؤلف آن گفته است ـ به سبب داشتن مباحث متنوع علمي و گزارش كامل منازل راه مكه و مشاعر مقدس آن و توصيف دقيقي از اوضاع اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي و اداري حجاز ، يك ديوان علم به شمار مي رود . علاوه بر آن به خاطر داشتن مباحث ادبي . قصه ها و قطعات شعر ، كتاب سرگرم كننده اي نيز هست و شوق خواننده را براي مطالعه آن برمي انگيزد .

سفرنامه عياشي منبعي براي بسياري از جهانگردان و رهاله هاي مغربي پس از او مانند ابن ناصر ، ابن عبدالسلام و زبادي به شمار مي رود . لذا ابن ناصر در سفرنامه اش عياشي را « پيشوا و مقتداي رحالان زمان ما » معرفي مي كند و بسياري از مطالب سفرنامه عياشي را در سفرنامه اش با تلخيصي مي آورد كه گاه منبع خود را نام مي برد و گاه فراموش مي كند آن را ذكر نمايد .

عياشي در سالهاي 1059 ، 1064 و 1072 به مكه رفت و فريضه حج را بجا آورد و در جوار حرمين ( مكه و مدينه ) ، قدس و « الخليل » مجاور و مقيم گشت و آثاري نوشت كه از جمله همين سفرنامه با نام « ماءالموائد » مي باشد .

اين كتاب در سال 1316ق با چاپ سنگي و خط مغربي در دوجلد ( شامل 1890صفحه )

همراه با فهرستها ، مقدمه ها و اصلاحات مطبعي ، در شهر فاس به چاپ رسيد . سپس به صورت افست در سال 1397ق ( 1977م ) تجديد چاپ شد و استاد محمد حجّي ، استاد تاريخ در دانشكده ادبيات در شهر « رباط » براي آن فهرستهاي مفصل اعلام ، اماكن و كتابها نوشت كه به صورت پيوست در پنجاه صفحه به جلد دوم افزوده شد .

سفرنامه قيسي

محمدبن احمد قيسي ، معروف به ابن مليح ، در قرن يازدهم مي زيست و سفرنامه اش را « انس الساري السارب ، من اقطار المغارب ، الي منتهي الآمال و المآرب سيد الاعاجم و الاعارب » نام نهاد .

اين سفرنامه با تحقيق شيخ محمد فاسي در شهر « رباط » در سال 1388ق چاپ شده است .

سفرنامه هشتوكي

نامش احمدبن محمدبن داوودبن يعزي جرولي نسب ( متوفاي 1096ق ) و معروف به هشتوكي است .

در كتابخانه عمومي سفرنامه خطيي وجود دارد كه دوستمان ، محمدبن ابراهيم كتاني آن را نوشته هشتوكي سابق الذكر مي داند ليكن در جايي از اين سفرنامه ديدم كه تاريخ سال 1099ق ذكر شده و مؤلف آن معاصر سلطان اسماعيل ، پادشاه مغرب كه طي سالهاي 1082 تا 1139ق حكمراني مي كرد ، است و براي پيروزي اين سلطان در كتابش دعا نموده و همچنين مؤلف با شيخ عبدالله بن سالم بصري ( متوفاي سال 1134 ) ديدار داشته است .

بهرحال مؤلف در قرن يازدهم زندگي مي كرده است و شيخ عياشي را شيخ خود معرفي مي كند . اسلوب و شيوه نگارش سفرنامه گوياي بضاعت مزجاة نويسنده و ناتواني علمي اوست اگرچه از فايده هايي خالي نيست .

سفرنامه ناصري

مؤلف اين سفرنامه احمدبن محمدبن ناصر درعي ( 1057 ـ 1129 ) است .

اين سفرنامه از كاملترين و مفيدترين سفرنامه ها به شمار مي رود و مؤلف در نوشتن آن بر سفرنامه استاد و شيخش ابوسالم عياشي ـ كه او را پيشواي رحالان معرفي مي كند ـ تكيه كرده است . ابن ناصر چهار مرتبه به مكه سفر كرد و حج گزارد كه نخستين اين سفرها در سال 1121ق بود .

اين سفرنامه با چاپ سنگي در دو جلد ( شامل 442 صفحه ) در شهر « فاس » به سال 1320ق منتشر شده است .

سفرنامه نابلسي

عبدالغني بن اسماعيل نابلسي دمشقي ( 1050 ـ 1143ق ) ، كتابهاي بسياري در علوم مختلف روزگار خود نوشت كه از آنها آنچه به اين بحث مربوط مي شود . سفرنامه هاي سه گانه اوست . مهمترين و پرفايده ترين اين سه كتاب « الحقيقة و المجاز ، في رحلة الشام و مصر و الحجاز » است . اين كتاب در سه بخش است و بخش سوم آن در باره حجاز است در اين بخش مي خوانيم كه مؤلف براي رسيدن به مكه از مصر حركت مي كند و از راه زميني خود را به مدينه و سپس مكه مي رساند و آن گاه به مدينه بازگشته از آن جا از راه خشكي به دمشق مي رود .

مؤلف اين سفرنامه را به شيوه يادداشتهاي روزانه نويسي ، فراهم آورده است . طبق اين سفرنامه مؤلف در هفتم رجب سال 1104ق از مصر خارج مي شود و در يك صد و هشتاد و سومين روز سفرش وارد حجاز مي شود و در سيصد و هشتاد و هشتمين روز وارد دمشق مي شود و مشاهدات خود را طي دويست و پنج روز ثبت مي كند .

اين سفرنامه ـ يا سفرنامه هاي از اين قبيل ـ از مفيدترين سفرنامه هاست . و بيشترين اطلاعات را در خود جمع كرده است ، هرچند برخي از مطالب و آراء آن با روح عصر ما سازگار نيست .

تاكنون اين سفرنامه چاپ نشده است .

سفرنامه منالي زبادي

نامش عبدالمجيدبن علي حسني ادريسي فاسي ( متوفاي سال 1163ق ) است و سفرنامه اش « بلوغ المرام بالرحلة الي البيت الحرام » نام دارد . او در سال 1148 راهي مكه شد و حج گزارد .

زبادي قصيده اي در بيان مناسك حج سرود و آن را « اتحاف المسكين الناسك لبيان المراحل و المناسك » نام نهاد و ضميمه سفرنامه اش نمود . او داراي اشعاري است از نوع شعر عالمان ، از آن جمله قصيده اي است با مطلع زير :

« سلام بر نجد و ساكنان نجد ، سلام دوستاري سرشار از شوق و شيدايي . 5

كه در آن نسبت به منازل حجاز ابراز علاقه و شيفتگي مي كند .

اين سفرنامه همچنان به صورت خطي است و نسخه اي از آن در كتابخانه عمومي شهر « رباط » موجود است . در اين سفرنامه اوبسيار به سفرنامه عياشي تكيه كرده و در حقيقت ، متمم دو سفرنامه عياشي سفرنامه ابن ناصر و همچنين سفرنامه درعي به شمار مي رود .

سفرنامه سويدي

نامش ابوالبركات ، عبدالله بن حسين سويدي بغدادي ، ( 1104 ـ 1174ق ) است و سفرنامه اش « النفحة المسكية في الرحلة المكية » نام دارد و يكي از نسخه هاي خطي آن در كتابخانه شيخ الاسلام مدينه ، عارف حكمه ، موجود است .

سفرنامه ابن عبدالسلام

محمدبن عبدالسلام بن عبدالله ناصري درعي ( متوفاي سال 1239 ) از خاندان نامدار و اهل علم و معرفت بود . او دوبار حج بجا آورد و نخستين بار در سال 1196 و دومين مرتبه در سال 1211ق .

در باره ـ نخستين

سفرش به مكه ، سفرنامه بزرگش را كه از بزرگترين و مفصلترين سفرنامه هاست نوشت و در آن به بسياري از سفرنامه هاي پيش از خود مانند سفرنامه عياشي ، سفرنامه عبدري ، سفرنامه صفدي ، سفرنامه تجيبي ، سفرنامه بكري و سفرنامه ناصري رجوع كرد و از آنها بهره جست .

در باره دومين سفرش نيز ، سفرنامه كوچكش را نوشت ، ليكن سفرنامه بزرگ نخستينش ، از بسياري از سفرنامه ها سودمندتر و كاملتر است و همچنان به صورت خطي است و نسخه اي از آن در كتابخانه عمومي در شهر « رباط » نگهداري مي شود كه در دوران مؤلف نوشته شده است و چه بسا پيش نويس تأليفش و به خط خود مؤلف باشد .

سفرنامه تا مراوي

محمدبن محمد مزواري تا مراوي از مغرب دور در سال 1242 حج گزارد و سفرنامه اش را بطور كامل نويسنده كتاب « المعسول » نقل كرده است ( ج 8 ، ص 197به بعد ) . اين سفرنامه بسيار مختصر است ، ليكن خواندن آن فايده هايي دارد هرچند در نقل نامهاي مكانها اشتباهاتي مرتكب شده است .

سفرنامه ادريس علوي

ادريس بن عبدالهادي علوي حسني فاسي ( متوفاي در مدينه به سال 1331ق ) ، ازطريق دريا و از كانال سوئز حركت كرد و به « ينبع » رسيد و در سال 1288 فريضه حج را بجا آورد و سفرنامه خود را نوشت . اين سفرنامه بسيار مختصر است و نسخه خطي آن در كتابخانه عمومي شهر « رباط » نگهداري مي شود .

سفرنامه ابن كسيران

محمدبن الطيب بن كيران فاسي ( متوفاي سال 1314ق ) در سال 1293ق به مكه مشرف شد و فريضه حج بجا آورد . آن گاه مشاهدات خود را در سفرنامه اش گزارش نمود و آن را « الرحلة الفاسية الممزوجة بالمناسك المالكيه » نام نهاد . او از طريق دريا و با كشتي اين مسير را طي كرد . اين سفرنامه در شهر فاس

چاپ شده است ، و از نسخه خطي آن در كتابخانه شهر « رباط » با خبر شده ام . اين سفرنامه بويژه در توصيف راه ميان مكه و مدينه قابل استفاده و مفيد است .

سفرنامه حميدي

مؤلف آن اسماعيل حميدي مالكي ( واحتمالا از اهالي مصر ) است كه در قرن سيزدهم مي زيست و در سال 1297ق از كانال سوئز عازم « جده » شد و به مكه رفت و فريضه حج را بجا آورد .

نسخه خطي اين سفرنامه كه از آن با خبر شده ام در كتابخانه شهر « رباط » است و با مناسك حج آميخته است و با وجود اختصار آن داراي فايده هايي است .

سفرنامه تونسي

محمدبن عثمان سنوسي تونسي ( 1266 ـ 1318 ) . از علماي نامدار تونس است كه در سال 1299 عازم مكه شد و حج نمود .

سفرنامه تونسي شامل مباحث بسيار و متنوعي است و مؤلف به نوشتن تاريخ علما و سرگذشتشان توجه خاص دارد همچنانكه مشاهدات خود را در مكه و مدينه مي نگارد و در بازگشت با حجاج شام مسير مكه تا شام را نيز بخوبي گزارش مي كند .

در تونس به كار انتشار اين سفرنامه پرداخته اند و نخستين بخش آن كه ويژه زندگينامه هاست ، منتشر شده است .

در قرن چهاردهم نيز بسياري از آن خطه عازم مكه شدند و مشاهدات خود را نوشتند و سفرنامه هاي خود را تدوين كردند . برخي از اين سفرنامه ها عبارتند از :

1 ـ « دليل الحج ، للوارد الي مكّة و المدينة من كل فجّ » نوشته محمدصادق . اين كتاب شامل سه سفر مؤلف است :

مرتبه اوّل : از « وجه » به مدينه منوره و از آن جا به « ينبع » در سال 1277 .

مرتبه دوّم : براي فريضه حج در سال 1287ق به عنوان مسئول امورمالي ، گزارش اين سفر را در كتابي نوشت و آن را « مشعل المحمل » نام نهاد .

و در مرتبه سوم : براي بجاآوردن حج در سال 1302 كه گزارش آن را در كتابي بنام « كوكب الحج » نوشت . مؤلف گزارش هرسه سفر را در اين كتاب جمع كرد و در سال 1313 ( 1896م ) در 152 صفحه همراه با تصاوير آن را چاپ كرد .

2 ـ « مشعل المحمل » نوشته محمدصادق كه مؤلف در سال 1297ق در آن مسير حاجيان مصري را از طريق خشكي در رفت و برگشت گزارش و توصيف مي كند . اين سفرنامه در سال 1298 در 60صفحه چاپ شد و اينك بخشي از كتاب دليل الحج آنف الذكر است .

3 ـ « التحفة اليمينة في الاخبار الحجازية » نوشته محمد يمني بن علي بن عرعار محار عنابي جزايري . اين كتاب در قاهره به سال 1311 در 39 صفحه چاپ شده است .

4 ـ « الرحلة الوهبية » الي الاقطار الحجازية » ، نوشته احمدعلي شاذلي مؤلف « جريده الاسلام » اين سفرنامه گزارش مختصري است از سفر مؤلف براي اداي فريضه حج به سال 1321ق . در 86صفحه در قطع جيبي و با تمام اختصارش گزارش و توصيف مجمل و سربسته اي است از هرج و مرج و ناامني حاكم بر حجاز در آن دوران .

5 ـ « مرشد الحجاج الي الاماكن المقدسة » نوشته محمدحسن غالي . اين كتاب در رحمانيه قاهره در سال 1923م چاپ شده و شامل 200صفحه است .

6 ـ « مراة الحرمين » نوشته تيمسار سرتيپ ابراهيم رفعت پاشا ( 1273 ـ 1353 ) امير الحاج مصر در سالهاي 1320 ، 1321 و 1325 . اين كتاب از مفيدترين و مفصل ترين سفرنامه هاست كه در دو جلد ( 935 صفحه ) همراه با تصويرها و نقشه هاي دقيق توسط چاپخانه « دارالكتب المصرية » در سال 1344 ق بشكل بسيار خوبي چاپ و نشر شده است .

7 ـ « المرحلة الحجازية » نوشته محمدلبيب بتنوني . مؤلف در اين كتاب سفر حج خديو عباسي


حلمي در سال 1327 ق ( 1909 م ) را گزارش مي كند .

اين كتاب از مفصل ترين سفرنامه هايي است كه به بحث از مسائل عمومي حجاز پرداخته است هرچند در اين زمينه خطاهايي نيز در آن يافت مي شود . اين سفرنامه در سال 1329 به صورت خوبي و همراه با تصوير چاپ شده است و به غير از تصويرها و نقشه ها 334صفحه دارد .

8 ـ « سياحتي الي الحجاز » منسوب به غريب بن عجيب هاشمي است و در قاهره به سال 1915م در 457صفحه همراه با عكس چاپ شده است .

9 ـ « تذكار الحجاز » سفرنامه مختصري است از عبدالعزيز صبري از مصر در آخر دوران شريف حسين حاكم مكه . اين سفرنامه با اختصاري كه دارد ، مفيد است و در سال 1342ق در چاپخانه سلفيه در 228 صفحه چاپ شده و شامل عكسهايي است :

10 ـ « في قلب نجد و الحجاز » نوشته محمد شفيق مصطفي ، روزنامه نگاري مصري كه از قاهره از طريق فلسطين در سال 1346ق ( 1927م ) راهي مكه شد و پس از گذر از « قريات الملح » « جوف » « قصيم » و « رياض » به مكه رسيد و گزارش مشاهدات خود را در روزنامه « السياسة » منتشر ساخت . آن گاه « دارالمناره » اين مقالات را در كتابچه اي شامل 67 صفحه به چاپ رساند . در اين سفرنامه علي رغم اختصارش ، اطلاعات جالبي وجود دارد .

11 ـ « مرشد الحاج » نوشته عبدالوهاب مظهر در سال 1347 ق . اين سفرنامه در 103 صفحه چاپ شده است .

12 ـ « الارتسامات اللطاف في خواطر الحاج الي اقدس مطاف » .

نوشته امير شكيب ارسلان ( 1286 ـ 1366 ق ) . كه مؤلف در آن گزارش سفر حج خود را در سال 1348ق طي 304 صفحه مي نويسد و مكه و طائف را وصف مي كند و در باره آباداني شبه جزيره و مسائل گوناگون زندگي آن خطه به تفصيل بحث مي كند . تا آن جا كه اين سفرنامه از مفيدترين و كاملترين سفرنامه ها به شمار مي رود .

13 ـ « رحلة الحجاز » نوشته ابراهيم عبدالقادر المازني ( 1308 ـ1368ق ) درسال 1349 ( 1930م ) در وصف مراسم جشن به تخت نشستن ملك عبدالعزيز آل سعود . اين كتاب در سال 1930 در 166 صفحه همراه با تصوير چاپ شده است .

14 ـ « مشاهداتي في بلاد الحجاز » نوشته عبدالوهاب خضير . كتابچه اي در 43صفحه كه مراسم به تخت نشستن ملك عبد العزيز در سال 1349 ( 1930م ) را گزارش مي كند . اين كتابچه با مقدمه احمد زكي پاشا و همراه با تصاوير چاپ شده است .

15 ـ « في المملكة الروحيه للعالم الاسلامي ( رحلة الي الحجاز سنة 1930 ـ 1931م ) » نوشته مصطفي محمد . اين كتاب در 230صفحه همراه با تصاوير در چاپخانه « المدينة المنورة » چاپ شده است .

مشخصات منبع ترجمه چنين است :

اشهر رحلات الحج : 1 ملخص رحلتي ابن عبدالسلام الدَرعي المغربي ، حمد الجاسر ، الرياض ، منشورات الرفاعي ، 1402ق . ص 11و 31 .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقي هـا :

1 ـ واژه « شنيد » يا « سَمِع » در اصطلاح محدّثان گوياي آنست كه فردي گفته هاي استادش و نقل قول او را از كتاب روايت آن را مي شنود و درمي يابد و ضبط مي كند .

2 ـ براي زندگينامه اش رجوع كنيد به مقدمه كتاب « صفة جزيرة العرب منتشر شده توسط داراليمامة .

3 ـ نگاه كنيد به مجله « العرب » ص 843 سطر8 .

4 ـ ر . ك . « ابوعلي الهَجَري » ص 10 ، 69 ، 96 .

5 ـ ر . ك . ص 21 مقدمه « صفة جزيرة العرب » انتشارات داراليمامه .

6 ـ سلام علي نجد و من حل في نجد . سلام محب زائد الشوق و الوجد .



| شناسه مطلب: 82772