برکات خانه خدا
میقات حج - سال دوّم ـ شماره ششم ـ زمستان 1372 برکات خانه خدا عبدالله جوادی آملی یکی از آیات بیّنه که مایه برکت بیت اللّه الحرام می باشد ، این است که اگر سالی در قسمت شمالی خانه خدا ( طرف رکن شامی ) باران ببارد ، سرزمین شام ، قسمت شمال و شم
ميقات حج - سال دوّم ـ شماره ششم ـ زمستان 1372
بركات خانه خدا
عبدالله جوادي آملي
يكي از آيات بيّنه كه مايه بركت بيت اللّه الحرام مي باشد ، اين است كه اگر سالي در قسمت شمالي خانه خدا ( طرف ركن شامي ) باران ببارد ، سرزمين شام ، قسمت شمال و شمال غربي حرم ، در آن سال پربركت مي شود و باران فراواني در آن ناحيه ها مي بارد .
اگر در قسمت ضلع جنوبي ( طرف ركن يماني ) ببارد ، در سرزمين يمن و محدوده جنوب بارندگي مي شود و اگر در چهار طرف كبعه ببارد ، تمامي نواحي پربركت خواهد شد .
بحث ادبي
ضمير « فيه » به « بلد » برمي گردد نه بخصوص « بيت » ، البته حرمت و بركتي كه بلد دارد ، برخاسته از كعبه است و چنين نيست كه خود آن سرزمين به ذات خود داراي بركت بوده و مايه هدايت باشد .
طبق شواهدي كه روايات هم آن را تأييد مي كند ، ضمير « دخله » نيز به بلد برمي گردد ، گرچه كلمه « بلد » در آيه نيامده ، ولي « بكّه » ـ كه منظور از آن ، مكّه و آن سرزمين مي باشد ـ آمده است .
ـ بلد امن ( امن تكويني و تشريعي )
خداوند سبحان برابر دعاي حضرت ابراهيم خليل ( سلام الله عليه ) ( كه يك مرتبه
دعا كرد : « ربّ اجعل هذا بلداً آمِناً » ( 1 ) و بار ديگر عرض كرد : « رب اجعل هذا البلد آمِناً » ) ( 2 ) سرزمين مكه را از امنيت تكويني و تشريعي برخوردار ساخت و فرمود « مَن دخله كان آمِناً » . گرچه عده اي خواسته اند اين جمله را ناظر به جرياني كه ذات اقدس اله به رسولش (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بشارت داده بدانند ؛ نظير آيه : « لَقَدْ صَدَقَ اللّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدالحَرامَ اِنْ شاءَاللّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَكُمْ وَمُقَصِّرينَ لاتَخافُونَ فَعَلِمَ مالَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَريباً » ( 3 ) ولي اين يكي از مصاديق « من دخله كان آمِناً » ـ كه يك امر مطلق است ـ مي باشد كه شامل « امن تكويني » و « امن تشريعي » است .
احترام مكّه به سبب رسول اللّه است
گرچه خداوند تعالي در برخي از آيات ، احترام سرزمين مكه را از « كعبه » مي داند امّا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره : 126 .
2 ـ ابراهيم : 35 .
3 ـ فتح : 27 .
در جاي ديگر بطور تلويحي مي فرمايد : ارزش اين سرزمين به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است وگرنه كعبه از آن جهت كه از سنگ و گل تشكيل شد ، از آنچنان مقام منيعي برخوردار نبود و سود و زياني ندارد .
قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد : « لااُقْسِمُ بِهذا الْبَلَد وَأَنْتَ حِلٌّ بِهذا الْبَلَد » ( 1 ) ؛ يعني اگر به مكه قسم ياد مي شود ، به احترام تو است اي پيامبر .
و نيز رواياتي كه درباره زيارت امامان بعد از عمل حج آمده و مردم را مأمور به تجديد عهد با امام (عليه السلام) مي كند ( تَمام الحجِّ لِقاءُ الإمام ) ( 2 ) به خوبي اين مطلب را تأييد مي كند كه بايد در حج يك ارتباط ولايي نيز باشد و امامان (عليهم السلام) براي حاجيان رهبر باشند . پس احترام كعبه به مقام شامخ انسان كامل است .
نشانه آنكه احترام سرزمين مكه به احترام رسول گرامي و حفظ دين اسلام مي باشد آن است كه بعد از هجرت رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و گرفتاري محرومان در مكه ، آنان از خداوند درخواست كرده اند كه خداوند آنها را از سرزميني كه اهل آن ستمكارند ، نجات دهد : « ربّنا اخرجنا من هذه القربة الظالم اَهْلُها » . ( 3 )
اهميت حج نسبت با ساير عبادات
« وَلِلّهِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَيه سَبيلا » ( 4 )
آيه مورد بحث ، موضوع وجوب حجّ را با تأكيدهاي فراواني ذكر مي كند ( گرچه حج نيز مانند برخي از عبادات ، از اركان اسلام به شمار مي رود كه : « بني الإسلام علي خمس : علي الصلاة و الزكاة و الحجّ و الصّوم » ( 5 ) ليكن ) تعبيري كه درباره حج آمده است ، در مورد كمتر عبادتي چنين تعبيري به چشم مي خورد و اين تعبير خاص اهميّت حج را به خوبي نشان مي دهد ؛ زيرا اولاً : با جمله خبريه ذكر شده است نه انشائيه و دلالت جمله خبريه بر انشاء ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بلد : 1 و 2 .
2 ـ وسايل الشيعه ، ج 10 ، ص 254 ، ح 8 .
3 ـ نساء : 75 .
4 ـ آل عمران : 95 .
5 ـ وسائل ، ج 1 ، ص 7 ، ح 1 .
قويتر است از جمله انشائيه . و ثانياً : جمله خبريه گاهي به صورت جمله فعليه است ، گاهي جمله اسميه ، و اگر جمله اسميه باشد تأكيدش بر معناي « ثبوت » بيشتر است . پس اگر مطلبي را با جمله خبريه بگويند دلالتش قويتر است تا جمله انشائيه و اگر آن جمله خبريه ، اسميه باشد قويتر از فعليه است .
تأكيد سوم بر وجوب حج ، آن است كه كلمه « لِلّه » به خاطر اهميتش ، بر مبتدا ( حِجّ ) مقدم شده و با « لامِ » تكليف ، وجوب حج را بيان مي كند ؛ زيرا حرف « لام » در آياتي نظير « فاعلموا انّما غنمتم من شئ فانَّ لِلّهِ خُمُسَهُ » ( 1 ) براي اختصاص يا ملكيّت است ، اما « لام » در « ولِلّه عَلَي الناس » لام تكليف است ؛ يعني اين تكليف از طرف خداوند سبحان بر عهده و رقبه مردم قرار داده شده است ، مانند آنچه در صيغه نذر گفته مي شود كه « وَلِلّه عَلَيَّ اَنْ اَفْعَل كَذا . . . » .
چهارمين تأكيد كه مي توان براي اهميت حجّ استنباط كرد ، آن است كه گاهي براي وجوب چيزي كلمه « عَلي » به كار مي رود ؛ مثل « علي اليد ما اخذت حتي تؤدّي » ( 2 ) . در آيه مورد بحث نيز « علي » بعد از « لله » ـ بدون فاصله ـ ذكر شده است ، ( لِلّه علي النّاس ) كه اين نيز براي تأكيد مطلب است .
پنجمين تأكيد آن است كه : درباره ساير احكام تكليفيه ؛ مانند خمس و امثال آن ، به افراد متمكّن خطاب شده است ( وَاعْلَمُوا انّما غنمتم من شئ فان لِلّه خُمُسَه ) امّا در آيه مورد بحث ، از مكلّفين دو مرتبه نام برده شده ؛ اوّل به صورت اجمال و عموم و سپس به نحو تفصيل و تخصيص ؛ زيرا ابتدا تكليف را متوجه « ناس » كرده و سپس انسانهاي مكلّف را با آوردن « من استطاع اليه سبيلا » تبين فرموده است .
حج بر مردان و زنان واجب است
بعضي از تكاليف مخصوص مردان ، بعضي مخصوص زنان و در مواردي مشتبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انفال : 41 .
2 ـ مستدرك الوسائل ، ج 3 ، باب 1 ، ابواب الغصب .
است ؛ يعني بدرستي روشن نيست ، ولي در آيه مورد بحث ؛ چون وجوب بر عنوان « ناس » مترتب شد نه عنوان « رجال » يا « نساء » ، پس بر عموم خود باقي است و شامل مردان و زنان مي شود مگر مواردي كه با دليل خاصّي خارج شده باشد .
خداوند سبحان در حجّ ، اصلِ وصف را مي طلبد
از اين كه درباره « حج » تعبير به فعل نكرد بلكه مصدر يا به تعبير ديگر ، اسم مصدر آورد ( حِجِّ البيت ) معلوم مي شود كه ذات اقدس اله اصلِ وصف را از انسان مستطيع طلب مي كند .
كفر عملي
نكته ديگري كه به نوبه خود تأكيد حكم را دربردارد ، آن است كه مقابل كساني كه حج را انجام مي دهند ، نمي فرمايد : « وَمَنْ تَرَكَ الْحَجّ » بلكه از آنان به « مَنْ كَفَر » تعبير مي كند كه اين به منزله « ومن لم يحج » است ؛ يعني كسي كه حج به جا نياورد . و تعبير از « ترك حج » به « كفر » ، نشانه آن است كه حج از تكاليف بسيار مهم است ؛ البته منظور ، كفر عملي است نه كفر اعتقادي ؛ مانند ردّ كردن حكم حاكم شرع و والي مسلمانان نه امام معصوم ، كه رد بر امام معصوم و انكار آن ، كفر مذهبي نه ديني است .
طبق فرموده ( 1 ) امام صادق (عليه السلام) ردّ حكم حاكم و والي مسلمانان به منزله ردّ حكم امام معصوم است كه اين كفر عملي است ؛ چنانكه در روايات كلمه « من كفر » بر « من ترك الحج » تطبيق شده است .
« و من كفر فان الله غني عن العالمين » .
كلمه « غنيٌ » در آيه به معناي اظهار بي اعتنايي به شخصي است كه حج را ترك كرده است ؛ يعني اگر كسي حج را به جا نياورد خداوند سبحان نه تنها از تارك حج ، بلكه از عالميان بي نياز است ، لذا خداوند آسيب نمي بيند بلكه آسيب بيننده فقط همان تارك حج است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسايل الشيعه ، ج 18 ، باب 11 ، ابواب صفات قاضي .
در بعضي از روايات از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه :
« مَنْ ماتَ وَلَمْ يحِج حَجَّة الإسْلام لم يمنعه من ذلك حاجة تجحف به ، أو مرض لايطيق فيه الحجّ ، أو سلطان يمنعه فليمت يهوديّاً أو نصرانيّاً » . ( 1 )
« كسي كه بميرد و حج واجبش را ـ جز بخاطر نيازمندي شديد ، و يا مرض سختي كه با آن توان حج را نداشته باشد ، و يا حاكمي مانع آن شود ـ ترك كند بايد به آئين يهود يا نصاري از دنيا برود . » و اين نشانه آن است كه كفر عملي ، انسان را به تدريج به كافران ملحق مي كند نه به مشركان ؛ زيرا او موحدي است كه در صف اهل كتاب قرار مي گيرد . ( 2 )
احترام كعبه
موضوع احترام كعبه به گونه اي است كه روايات اسلامي ، حفظ و بقاي دين را وابسته به محفوظ بودن كعبه مي داند .
عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال : « لايزال الدّين قائماً ما قامت الكعبة » . ( 3 ) « مادامي كه كعبه پابرجاست دين خدا پاينده و استوار مي ماند . »
عن عبدالرحمن بن أبي عبدالله قال : « قلت لأبي عبدالله (عليه السلام) : إنّ ناساً مِنْ هؤلاء القصاص يقولون : اذا حجّ الرّجل حجّةً ثمّ تصدّق و وصل كان خيراً له ، فقال : كذبوا لوفعل هذا النّاس لعطّل هذا البيت ، إنَّ الله ـ عزّوجلّ ـ جعل هذا البيت قياماً لِلنّاسِ » . ( 4 )
عبدالرحمن مي گويد : به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : بعضي مي گويند : اگر كسي يك مرتبه حج به جا آورد و بقيه اموال خود را در صدقات و كارهاي نيك صرف كند ، براي او بهتر است ، يعني بيش از يك بار حج بجا نياورد . امام (عليه السلام) فرمودند : دروغ مي گويند ( زيرا ) اگر چنين شود كعبه كه محل قيام و ايستادگي مردم است به تعطيلي مي گرايد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسايل الشيعه ، ج 8 ، ص 20 .
2 ـ همان ، ص 21 .
3 ـ همان ، ص 21 ، ح 5 .
4 ـ وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 14 ، ح 8 .
اجبار بر حـجّ
از آنجا كه حج ، سفري عبادي ـ سياسي است ، اگر در زماني مردم نخواستند و يا مقدورشان نبود به مكّه روند ، بر والي و رهبر مسلمانان لازم است كه برخي را از بيت المال به حج بفرستد و عده اي را كه توان مالي دارند و به حج نمي روند با اجبار آنان را روانه مكّه كند . اينك به رواياتي چند در اين زمينه اشاره مي شود :
1 ـ عَنْ ابي عبدالله (عليه السلام) قال : « لوعطّل الناس الحجَّ لوجب علي الإمام اَنْ يُجبِرَهُم عَلَي الحَجِّ اِنْ شاؤا و إنْ أبوا ، فانّ هذا البيت انّما وضع للحج . » ( 1 )
« چنانچه حجّ گزاري از سوي مردم به تعطيلي كشانده شود ، لازم است بر پيشواي مسلمين ( امام ) كه آنان را چه بخواهند و چه نخواهند وادار به حجّ نمايد ، زيرا اين خانه ( كعبه ) جهت حجّ بنا گرديده است . »
2 ـ عن ابي عبدالله (عليه السلام) « قال : لو انّ الناس تركوا الحج ـ الي ان قال ـ فان لم يكن لهم اموال أنفق عليهم من بيت مال المسلمين . » ( 2 )
امام صادق (عليه السلام) فرمودند : « چنانچه مردم حجّ را ترك كنند . . . پس اگر به جهت فقر و تنگدستي باشد ، لازم است وليّ امر مسلمين ( والي ) هزينه حجّ آنان را از بيت المال مسلمين بپردازد . »
وجوب حج در روايات
درباره وجوب حج ، گذشته از آيه مورد بحث ، بعضي از آيات ديگر در روايات تطبيق بر مسأله حج شده و ترك كننده آن مذمّت گرديده است :
1 ـ عن معاوية بن عمّار قال : « سألت أبا عبدالله (عليه السلام) عَنْ رَجُل له مال و لم يحجُّ قطّ ، قال : هو مِمَّن قال اللّه تعالي : « و نحشره يوم القيامة اعمي » ، قال : قلت : سبحان اللّه اعمي ، قال : اعماه اللّه عن طريق الحق » . ( 3 )
امام (عليه السلام) در اين روايت مي فرمايد : شخصي كه مالدار است و هرگز حج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان ، ص 15 ، ح 1 .
2 ـ همان ، ص 16 ، ح 2 .
3 ـ وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 17 ، ح 2 .
بجا نياورد در قيامت كور محشور مي شود . و از جمله پاياني روايت استفاده مي شود كه كوري در قيامت اختصاصي به تركِ حج ندارد بلكه اگر در ساير موارد نيز عمداً حقي ترك شود ، احتمال چنين خطري هست ( گرچه روايت در خصوص حج است ) .
2 ـ عن ابي بصير قال : « سألت ابا عبدالله (عليه السلام) عن قول الله ـ عزّوجلّ ـ « من كان في هذه اعمي فهو في الآخرة اعمي و اَضَلُّ سبيلاً » قال : ذلك الذي يُسوِّف نفسه الحجّ يعني حجّة الإسلام ، حتّي يأتيه الموت . » ( 1 ) و ( 2 )
انساني كه حج واجب خود را تأخير بياندازد تا مرگ سراغش بيايد ، در قيامت كور محشور مي شود . از اين رو در بعضي از روايات آمده : يكي از چيزهايي كه انسان را به جهنم مي برد تسويف است ؛ يعني عملاً تأخير انداختن ، و سَوْفَ سَوْفَ گفتن ، زيرا معلوم نيست كه آدمي تا چه هنگام زنده است .
در اين زمينه چند روايت ديگر وجود دارد كه امام معصوم (عليه السلام) آيه « نحشره يوم القيامة اعمي » را در آنها تطبيق فرموده بر كسي كه حج را ترك كرده است .
واجب فوري
از آيه كريمه « ولِلّه علي الناس . . . » واجب فوري بودن حجّ استفاده نمي شود ؛ چنانكه از دليل خارج ؛ مانند « استبقوا الخيرات » ( 3 ) و يا « سارعوا » ( 4 ) نيز چنين چيزي استفاده نمي شود و امّا شايد بتوان برخي از احاديث و نيز اجماع را مدرك و دليل فوريّت وجوب به حساب آورد ؛ زيرا رواياتي كه در اين زمينه ذكر شده درباره مذمّت كساني است كه حج را ترك كرده باشند . و از آنجا كه به دنبال آن با « فاي » تفريع فرمود « فليمت يهوديّاً او نصرانيّاً » نشانه آن است كه وجوبش فوري است . چون چنين خطري براي انسان در پيش است و مرگ هم مخفي است ، پس هيچ كس حق تأخير حج ، از سال استطاعت را ندارد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ همان ، ح 5 .
2 ـ سوف سوف كردن نظير همان تعبير است كه در فارسي گفته مي شود « عجله اي وجود ندارد ، مدّتي بعد انجام مي دهيم » .
3 ـ بقره : 148 .
4 ـ آل عمران : 133 .
زيرا هر لحظه چنين خطر هائلي محتمل است ، بنابراين وجوب فوري به خوبي از اين گونه روايات استفاده مي شود ، گذشته از آنكه مستطيع نمي تواند نائب شود ، و اين تأييد فوريت مي كند . ولي آن عده كه قائل به وجوب فوري نيستند شايد به عمل رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) استدلال كنند كه آن حضرت (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در سال هشتم هجري ، مكّه را فتح كرد ولي انجام حج را تا دو سال تأخير انداخت .
ليكن اين استدلال تمام نيست ؛ زيرا مسلمانان قبل از فتح مكه با مشركان قرارداد بسته بودند كه وارد سرزمين مكّه نشوند و چون رعايت شرط لازم بود و در حقيقت مسلمانان توان و استطاعت نداشتند لذا حج بر آنان واجب نبود ، بعد هم كه آمدند جريان حديبيه پيش آمد و مشركان موافقت نكردند لذا انجام و برگزاري حج براي مسلمانان مقدور نبود و از طرفي گرچه خود حضرت قبل از حجة الوداع مشرّف نشد ولـي حضرت امير (عليه السلام) را با عدّه اي در سال نهم هجرت اعزام كرد و خودش در سال حجة الوداع مشرف شد ، تأخير رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حتماً بر اثر عذر مقبول بود .
معيار استطاعت
استطاعتي كه در حج ، شرط شده و در آيه « لِلّه علي الناس . . . » آمده است ، مانند خمس و زكات نيست كه صرف مالك بودن مقدار نصاب شرط باشد ، بلكه در حج مستطيع بودن شرط است كه استطاعت گاهي از مالك بودن زاد و راحله و هزينه عائله حاصل مي شود و گاهي با مهمان بودن و يا از طريق به عهده گرفتن مأموريتي براي كاروانها به دست مي آيد ؛ به گونه اي كه افراد هم مناسك حجشان را انجام مي دهند ، هم خدمت به زائرين مي كنند و هم به حيثيّتشان صدمه اي وارد نمي شود .
گاهي نيز استطاعت با بذل حاصل مي شود ؛ يعني مالي به كسي بذل مي گردد تا به مكّه مشرف شود . به او مي گويند هزينه سفر حجّ تو را پرداخت مي كنيم ، اگر در پذيرفتن آن ، سلب حيثيت و هتك حرمتي نباشد ، مستطيع مي شود و حج بر او واجب مي گردد ، خلاصه آنكه در استطاعت ، مالك بودن لازم نيست .
همانطور كه استطاعت مالي از آيه كريمه استفاده مي شود ، استطاعت بدني نيز
شرط است و اين نيز از ظاهر آيه استفاده مي شود ، نه آن طور كه بعضي از اهل سنت پنداشته اند كه آيه تنها بر استطاعت زاد و راحله دلالت دارد . ( 1 )
بنابراين اگر كسي زاد و راحله داشته باشد ولي داراي استطاعت بدني نباشد ، حج بر او واجب نيست مگر اين كه قبلاً حج بر او مستقر شده باشد . همچنين است اگر از استطاعت بدني برخوردار باشد ولي استطاعت مالي نداشته باشد و بخواهد تسكّعاً و با فشار و رنج ، حج به جا آورد ، گرچه از نظر عقل مستطيع است ولي در نظر شرع مستطيع نيست .
رجوع به كفايت
آنچه از آيه كريمه « ولِلّه علي النّاس . . . » استفاده مي شود ؛ همان استطاعت و توان مالي و بدني براي رفتن تا خانه خدا است ، اما آيا استطاعت و هزينه برگشت يا به تعبير فقهي « رجوع الي الكفايه » نيز لازم است يا نه ؟ مطلبي است كه بايد روشن شود .
فرض مسأله در جايي است كه شخص استطاعت عقلي كافي براي بازگشت از سفر حج را دارد و با زحمت هم كه باشد مي تواند برگردد . و شايد ظاهر آيه ، مشمول اين فرض شود . ليكن با توجه به ديگر اطلاقات ، نظير : « ما جعل عليكم في الدين من حرج » ( 2 ) و يا « يريدالله بكم اليسرو لايريد بكم العسر » ( 3 ) و نظاير آن ، بايد حج بر او واجب نباشد . از اين رو فقها رجوع الي الكفايه را لازم دانسته اند ؛ يعني بايد طوري باشد كه به راحتي برود و به راحتي برگردد و همان شغل قبليش را داشته باشد .
رواياتي نيز هست كه رجوع الي الكفايه را معتبر مي دانند گرچه سند بعضي از آنها تام نيست ؛ نظير اين روايت :
محمّد بن يعقوب عن عدّة من أصحابنا ، عن أحمد بن محمد ، عن ابن محبوب عن خالد بـن جرير ( 4 ) عن أبي الرّبيع الشّامي قال : سئل أبو عبداللّه (عليه السلام) عن قول اللّه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ تفسير قرطبي ، ج 4 ، ص 124 .
2 ـ حج : 78 .
3 ـ بقره : 185 .
4 ـ سند تا ابن محبوب تام است ولي وضيعت « خالد بن جرير » روشن نيست .
ـ عزّوجلّ ـ « وَلِلّه علي الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً » فقال ما يقول الناس ؟ قال : فقلت له : الزّاد والرّاحلة . قال : فقال أبوعبداللّه (عليه السلام) قد سئل أبو جعفر (عليه السلام) عن هذا فقال : هلك الناس اذا لئن كان من كان له زاد و راحلة قدرما يقوت عياله و يستغني به عن الناس ينطلق اليهم فيسلبهم إيّاه لقد هلكوا اذا ، فقيل له : فما السّبيل ؟ قال : فقال : السّعة في المال اذا كان يحجّ ببعض و يبقي بعضاً لقوت عياله ، أليس قد فرض اللّه الزكاة فلم يجعلها اِلاّ علي من يملك مأتي درهم . ( 1 )
ابي الربيع مي گويد : از امام ششم (عليه السلام) درباره آيه « ولِلّه علي النّاس . . . » پرسيده شد : امام (عليه السلام) فرمود : مردم ( فقهاي اهل سنت ) در تفسير اين آيه چه مي گويند ؟ گفتم : فتواي آنها اين است كه انسان تنها با داشتن زاد و راحله ، مستطيع مي شود . امام (عليه السلام) فرمود : همين مطلب از امام پنجم (عليه السلام) سؤال شد كه آن حضرت فرمود : اگر صرف زاد و راحله كافي باشد پس بسياري در هلاكتند .
از امام صادق (عليه السلام) سؤال شد : منظور از « سبيل » كه در قرآن آمده ( من استطاع اِليه سبيلاً ) چيست ؟ حضرت فرمود : يعني بايد وضعش طوري باشد كه هزينه سفر را داشته باشد و قسمتي براي تأمين مخارج خانواده خود باقي بگذارد مگر نه آن است كه خداوند زكات را به گونه اي واجب كرده است كه انسان وقتي زكات مي دهد محتاج نمي شود ؟
اين روايت به چند طريق نقل شده است . آنچه كه مرحوم مفيد در مقنعه از ابي الربيع نقل كرده ، زيادتي دارد و آن اين كه « مستطيع كسي است كه گذشته از دارا بودن هزينه سفر و هزينه اهل و عيال ، بايد بعد از بازگشت از سفر دست به گدايي باز نكند » پس معلوم مي شود رجوع الي الكفايه لازم است . البته اغلب فقها فتوايشان همين است ولي استفاده آن از اين روايت كه سندش تام نيست مشكل مي باشد .
مرحوم شيخ حرّ عاملي روايت ديگري را از مجمع البيان مرحوم طبرسي در ذيل آيه « ولِلّه علي الناس . . . » به اين عبارت نقل مي كند : « المروي عن ائمتّنا (عليهم السلام) انّه الزّاد و الرّاحلة و نفقة من تلزمه نفقته ، و الرجوع الي كفاية اِمّا من مال أوضياع أو حرفة مع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 24 ، ح 1 و 2 .
الصّحة في النفس و تخلية الدّرب ( السرب ) من الموانع و امكان المسير . » ( 1 )
اين كه جناب امين الإسلام طبرسي مي گويد : « المروي عن ائمتنا . . . » يا از روايت مفيد و امثال او استفاده كرده است و اين روايات به نظر ايشان تام بوده است و يا اين كه روايت ديگري به دست ايشان رسيده . در هر حال ، جمله « المروي عن ائمتنا . . . » غير از « رُوي » و امثال آن است و اين از روايات مرسله اي است كه مورد اعتماد زياد است . بنابراين رجوع الي الكفايه معتبر است ، البته نه اين كه در متن حج اخذ شده باشد ؛ زيرا ممكن است كسي به حج برود و بخواهد در آنجا مجاور شود . پس آنچه مقوّم زيارت بيت اللّه است ، رفتن تا مكّه است ، از اين رو خداوند مي فرمايد : « من استطاع اليه سبيلا » . بنابراين اگر كسي نخواهد از سفر حج به وطنش برگردد ، همين كه هزينه رفتن به مكه را داشته باشد كافي است و لازم نيست هزينه « عن البيت » را هم دارا باشد ولي چون غالباً كساني كه به مكّه مي روند قصد بازگشت به وطن را دارند ، فقها اين فرع را ذكر كرده و رجوع الي الكفايه را لازم دانسته اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 25 .