نفوذ اسلام در یثرب

میقات حج - سال دوّم ـ شماره ششم ـ زمستان 1372 نفوذ اسلام در یثرب قسمت اول رسول جعفریان 1 ـ یثرب پیش از اسلام یثرب را نام فردی دانسته اند از نوادگان نوح (علیه السلام) [ یثرب بن قانیة بن مهائیل . . . ] ، همچنانکه معنای لغوی خاصی نیز برای آن

ميقات حج - سال دوّم ـ شماره ششم ـ زمستان 1372

نفوذ اسلام در يثرب

قسمت اول

رسول جعفريان

1 ـ يثرب پيش از اسلام

يثرب را نام فردي دانسته اند از نوادگان نوح (عليه السلام) [ يثرب بن قانية بن مهائيل . . . ] ، همچنانكه معناي لغوي خاصي نيز براي آن ياد كرده اند كه عبارت از : « لَوْم و فساد و عيب » ؛ است . به همين دليل نوشته اند كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پس از ورود به آن ، فرمودند اين كلمه بكار برده نشود و بجاي آن ، آن را « طابة » و « طَيْبَة » ناميدند . ( 1 ) گفته شده است كه يثرب تنها ناحيه اي از منطقه اي بوده كه بعد از هجرت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) « مدينة الرسول » يا به اختصار « مدينه » ناميده شد . ( 2 ) گرچه بعد از هجرت نيز گاه و بي گاه يثرب ناميده مي شد ؛ از جمله در قرآن از قول منافقان ـ در سال پنجم هجرت يا اندكي بعد از آن ـ آمده است كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاج العروس ، ج 2 ، ص 85 . در قرآن آمده است « لاتثريب عليكم اليوم يغفراللّه لكم » يوسف ( 12 ) : 92 . و نكـ : مفردات ، ص 75 .

2 ـ معجم البلدان ، ج 6 ، ص 430 ؛ تاج العروس ، ج 2 ، ص 85 .

مردم شهر را با عنوان « يا اهل يثرب » خطاب مي كردند ( 1 ) در شعري از همسر عثمان ـ كه بعد از كشته شدن وي سروده ـ از يثرب ياد شده است . ( 2 )

پيش از اسلام اين منطقه به عنوان يك « شهر متمركز » شناخته نمي شده بلكه در مجموع ، عبارت از « واحه هايي » بوده كه برخي از آنها در فضاي مسطح « سهل » و برخي از آنها در مرتفعات و ميانه شعاب قرار داشته است . در واقع از لحاظ جغرافيايي دو رشته « حره » ؛ يعني كوهكهاي سنگلاخي با سنگهاي سياه كه گويي به آتش سوخته اند ، در دو سوي غرب و شرق آن كشيده شده است . حرّه شرقي كه با نام « حره واقم » شناخته مي شود ، در شمال ، به كوه احد منتهي شده و تقريباً تا جنوب امتداد مي يابد . همينطور حره غربي كه « حره وبره » ناميده مي شود ، در شمال تا بئر رومه و در جنوب تا محاذي محله قبا امتداد دارد . اين دو حره به عنوان حفاظ شهر به شمار مي آيد . در جنوب نيز كمابيش اين سنگها ديده مي شود . بدين ترتيب بايد گفت تقريباً تنها ناحيه اي از مدينه كه با زمين هموار به خارج از آن متصل مي شود شمال آن است . بيشتر يهوديان در قسمت حره غربي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احزاب ( 33 ) : 13 .

2 ـ معجم البلدان ، ج 6 ، ص 430 ، از ابن عباس .

و واحه هاي منتهي به آن سكونت داشته اند . اين ناحيه كه بسياري از اوسيان نيز در آن سكونت داشته اند ، يثرب ناميده مي شده ، گرچه نبايد از نظر دور داشت كه بزودي اين كلمه بر تمامي اين نواحي ـ با حفظ نامهاي اختصاصي ـ اطلاق شده است .

مناطق مسكوني مدينه بيشتر عبارت از خانه هاي معمولي از سنگ آجر و خشت بوده و احتمالاً در ميان هر طايفه اي ، بويژه يهوديان ، علاوه بر خانه هاي معمولي ، حصنها و قلعه هايي نيز وجود داشته كه به نام « اُطُمْ » شناخته مي شود . اين قلعه ها براي مواقع ضروري ( جنگها ) مورد استفاده قرار مي گرفته ، اما شهر در مجموع حصاري نداشته است ( بعدها در طي تاريخ ، بخش اصلي مدينه كه همان مناطق مسكــوني اطـراف مسجدالنبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بود ، حصار داشته است ) . در مورد ساكنان قديمي اين نواحي ، اخباري نقل شده كه چندان محل اعتماد نيست ( 1 ) آنچه از مجموع آنها بدست آمده ، اين است كه چند بار بني اسرائيل به دلايل مذهبي و سياسي ، بدين سوي هجوم آورده ، بر آنجا مسلط شده و ساكنان آن را متفرق كرده اند . از كيفيت آن حملات و نيز زمان دقيق آنها گزارش دقيقي در دست نيست اما آنچه كه توسط مورّخان مفروض گرفته شده ، اين است كه : يهوديان ساكن مدينه در زمان بعثت ، پيش از ساكنان عرب آن ؛ يعني اوس و خزرج ، در آنجا سكونت داشته اند . احتمالاً اين مهاجران در جريان حمله رومي ها به قدس ، در سال 70 ميلادي ، به حجاز پناه آورده اند . اين منطقه هيچ حكومتي نداشته و آنان مي توانستند همانند ديگر قبايل ، تنها با اتكا به قواي داخلي خود ، در آنجا بسر برند ، بويژه كه دوري آن از دسترس روميان ضد يهودي نيز براي آنان اطمينان بخش بود . طبعاً به دليل آن كه در آن زمان قدرت قابل توجهي در برابرشان نبود ، در بهترين نقاط ـ از لحاظ كشاورزي ـ ميان دو حره شرقي و غربي سكونت گزيدند .

درباره دليل سكونت آنان در اين نواحي ، به خاطر داشتن اطلاعاتي از تورات ؛

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام ، ج 4 ، ص 133 .

درباره ظهور رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در چنين دياري ، اخبار زيادي را مورّخان نقل كرده اند ( 1 ) سكونت آنها بيشتر در كنار حره شرقي بوده است . از لحاظ نژاد ، اين مسلّم است كه يهوديان اين نواحي غير عرب و از بقاياي يهود اسرائيلي بوده اند . از اشارات مستمرّ قرآن به بني اسرائيل و تطبيق آنها بر يهوديان مدينه ، مي توان چنين امري را ثابت دانست . به علاوه ، منابع اتفاق دارند كه زبان مذهبي آنان عِبْري بوده است . علاوه بر اين مورّخان و نسب شناسان عرب ـ كه براي همه ساكنان ، حتي شده نسب عربي وضع مي كنند ـ هيچگونه نسب عربي براي آنان ياد نكرده اند . اينها نشان مي دهد كه غير عرب بودن آنها براي همه محرز بوده است . اعرابي كه با نام اوس و خزرج شناخته مي شدند ـ و بعدها با نام انصار ـ مهاجرانِ جنوب جزيرة العرب به اين ناحيه بوده اند . اوس و خزرج دو فرزند يك پدر با نام حارثة بن ثعلبه بوده اند . ( 2 ) از اوس يك فرزند به دنيا آمد به نام مالك بن اوس و بدنبال آن از پنج فرزند وي ، پنج بطن در ميان اوس شهرت يافت كه هر كدام خود چند خاندان و طايفه در خود داشتند . خزرج خود پنج فرزند داشت ( ! ) كه از آنها نيز پنج بطن در درون قبيله خزرج شكل گرفت و در زمان ظهور اسلام هر كدام آنها نيز مشتمل بر چند خانواده و عشيره بودند ؛ به عنوان مثال از نسل نجار بن ثعلبة بن خزرج چهار عشيره با نامهاي مالك بن نجار ، عدي بن نجار ، مازن بن نجار و دينار بن نجار شكل گرفت كه در ميان دو حره شرقي و غربي زندگي كرده و رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز در همانجا فرود آمد و مسجد نيز همانجا ساخته شد . ـ بني نجار دايي هاي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بودند ـ . محل هايي كه اوسيان در آن سكونت داشتند در حوالي مناطق يهودي نشين مدينه در قسمت حره شرقي و نواحي قبا قرار داشت . جايي كه از لحاظ زراعي داراي زمينهاي قابل و حاصلخيزي بود . اوسي ها با بني قريظه پيمانهايي داشتند .

تاريخ و دلايل مهاجرت اين قبايل يمني به شمال جزيره ، مورد توجه اخباريان و تاريخ نويسان بوده است . بيشترين تكيه بر روي سيل عرم و خراب شدن سدّ مأرب صورت گرفته كه بدنبال آن ، تعداد زيادي از قبايل جنوب به مناطق مختلف جزيره مهاجرت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ [ ان علماؤهم كانوا يجدون في التوراة صفة النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و انه يهاجر الي بلد فيه نخل بين حرتين فاقبلوا من الشام يطلبون الصّفه ] معجم البلدان ج 6 ، ص 84 .

2 ـ اوس و خزرج با عنوان « بني قيله » شناخته مي شدند . در يك نقل آمده كه « قيله » مادر اوس و خزرج بوده است .

كردند ( كه از جمله آنها مهاجرت خزاعه به مكه بود ) اين نظر كه مهاجرت اوس و خزرج بعد از سيل عرم بوده مورد ترديد قرار گرفته است . گفته شده كه اين مهاجرت مي توانسته دلايل سياسي و نظامي ـ نزاعهاي ميان قبايل و قدرت طلبي حبشي ها و حاكمان محلّي در آن حدود ـ و همچنين دليل اقتصادي داشته باشد . ( 1 )

حدسي كه درباره تاريخ اين مهاجرت زده شده ، در حدود 347 ميلادي است . در حالي كه سيل عرم در حدود سالهاي 477 ـ 450 رخ داده است . بدين ترتيب مهاجرت آنان سالها پيش از سيل عرم صورت گرفته است . هرچند اين احتمال نيز از نظر دور نمانده كه سيلي ديگر سبب آن مهاجرت بوده است . ( 2 ) مهاجرت اين قبايل به يثرب و سكونت آنها در اين ناحيه ، مي توانست مشكلاتي را با يهوديان بوجود آورد . گفته شده كه در آغاز آنها با امضاي معاهداتي با يكديگر روابط مناسبي داشتند اما به تدريج با توجه به كثرت اعراب ، آنان بر يهود تفوّق يافته و يهوديان به صورت اقلّيت ـ اما اقليتي قوي ـ درآمدند . به مرور زمان همه اين طوايف يهودي و عربي ، بدلايل اقتصادي و نيز عصبيّتهاي قبيله اي ، با يكديگر به منازعه برخاسته و روابطي كه در همه جاي جزيرة العرب ، در ميان قبايل از حرب و حلف وجود داشت ، در اينجا نيز برقرار گرديد . اوس و خزرج ـ احتمالاً به تحريك يهوديان كه خود را مغلوب تصور مي كردند ـ با يكديگر جنگهاي فراواني كردند . يكي از نخستين جنگها در روايت مورّخان به « يوم سمير » [ يا : سميعه ] شهرت يافته ، پس از آن نيز درگيريهاي ديگري ( كه برخي از آنها در ماههاي حرام بوده و به همين دليل فجار نام گرفته [ غير از جنگهاي فجار در مكه و اطراف آن است ] ) واقع شده است . آخرين آنها جنگ بعاث ( نام يكي از مناطق نزديك به حره شرقي ) است كه جنگ شديدي ميان اوس و خزرج صورت گرفته است . در اين جنگ كه احتمالاً پنج سال پيش از سال نخست هجرت روي داده ، بسياري از بزرگان اوس و خزرج كشته شدند . عايشه اين جنگ و كشته شدن سران آنها را درآمدي براي ظهور اسلام در مدينه دانسته است . ( 3 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ درباره دلايل مهاجرت آنها نكـ : يثرب قبل الإسلام ، صص 72 ـ 67 .

2 ـ نكـ : يثرب قبل الإسلام ، صص 73 ـ 72 .

3 ـ بخاري ، ج2 ، ص 309 و 320 ( و منابع ديگر كه بحث دلايل « گسترش سريع اسلام در مدينه » خواهد آمد ) .

تفصيل رخدادهاي بُعاث را ابوالفرج اصفهاني نقل كرده است . ( 1 ) در اين جنگ اوسيان بر خزرجيان غلبه كردند ( علي رغم آنكه حضير كتائب [ پدر اُسَيْد بن حُضَير صحابي ] كه رئيس آنان بود به قتل آمد . )

با اين كه در اين جنگ خزرجي ها شكست خوردند ، اوس در كشتن آنان افراط نكردند . آنها ترجيح دادند خزرجي ها را كه برادرانشان بودند بر « ثعالب » [ روباه ها ] ترجيح دهند . اين تعبير شايد اشاره به يهوديان [ حيله گر ] بوده است . ( 2 ) نوع اين جنگها گرچه مي توانسته در آغاز ناشي از حسادت خزرج نسبت به زمينهاي حاصلخيزي باشد كه در اختيار اوس ( و هم پيمانان يهودي آنها ) بوده ، ( 3 ) اما در ادامه با « ثار » هاي مكرري كه در دو سو مطرح بوده ادامه مي يافته است . بايد گفت كه جمعيت خزرج تقريباً دو برابر اوس بوده است . اين امر از آمارهايي كه از تعداد بيعت كنندگان اوسي و خزرجي در عقبه دوم و نيز اسامي شهداي احد در دست داريم ، بخوبي بدست مي آيد . محتمل است كه در برخي از جنگهاي جاهلي ، برخي از طوايف ، از خزرج و يا اوس ، در آن شركتي نداشته اند . اوسي ها پيماني با يهوديان قريظي داشتند كه بعدها آثاري در تاريخ اسلام ، در جريان غزوه بني قريظه داشت . كساني از خزرج نيز دوستي هايي با بني النضير داشتند كه آثاري در جريان غزوه بني النضير داشت . در عين حال از تحريكات يهوديان براي ايجاد اختلاف در ميان اوس و خزرج در قبل و بعد از اسلام شواهدي وجود دارد . ( 4 ) در اطراف مدينه برخي از قبايل عربي ـ غير از اوس و خزرج ـ زندگي مي كردند . از جمله قبيله « مُزَينه » و « سليم » كه در شرق مدينه سكونت داشته و با برخي از بطون اوسي هم پيمان بودند . همينطور قبيله

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الاغاني ، ج17 ، صص 128 ـ 117 .

2 ـ الاغاني ، ج 17 ، ص 125 [ يا معشر الأوس اسجحوا و لا تهلكوا اخوتكم فجورا هم خيرٌ من جوار الثعالب ] ( اسجحوا ؛ يعني عفو كنيد ) .

3 ـ از قول يكي از رهبران خزرج آمده است كه : بياضة بن عمرو شما را در زمين سخت و صعبي سكونت داده اند . به خدا قسم تا شما را در منازل بني قريظه و بين النضير در كنار آبهاي شيرين و نخلهاي پربار سكونت ندهم با همسرم همبستر نمي شوم . نكـ : وفاء الوفاء ، ج 1 ، ص 217 .

4 ـ نكـ : تفسير الطبري ، ج 7 ، ص 55 : در آنجا به نقل از شاس بن قيس يهودي آمده كه وقتي اتحاد اوس و خزرج را در سايه اسلام ديد گفت : « قد اجتمع ملأ بني قيلة بهذه البلاد ، لا والله ، مالنا معهم اذا اجتمع ملؤهم بها من قرار » . درباره آيه « يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِنْ تُطيعُوا فَريقاً مِنْ اَهْل الْكتابَ يَرُدُّكُمْ بَعْدَ ايمانكم كافرين » . ( آل عمران : 100 )

نقلهايي در باره تحريكات يهود در ايجاد اختلاف روايت شده است ( نكـ : اسباب النزول ، ص 77 ) .

« جهينه » همپيمان با برخي از قبيله خزرج بوده در غرب مدينه سكونت داشتند . قبيله « اشجع » نيز در شمال مدينه بوده و همپيمان برخي از خزرجيان بودند . ( 1 )

از نقطه نظر ديني ، قبايل ساكن يثرب همگي بت پرست و به اصطلاح قرآن « مشرك » بوده اند . به همين دليل پيوندهاي آنان با مكه و مشركان آن سرزمين مقدس ، بسيار قوي بوده است . مي توان گفت آنان تمامي آداب بت پرستي قريش و مراسم منحرف شده بازمانده از ابراهيم (عليه السلام) را كه مورد رعايت مكيان بود ، رعايت مي كردند . بدين ترتيب پيوندهاي آنان از لحاظ فرهنگي با مكه بسيار گسترده بوده است . در برابر ، هيچگونه پيوند فكري با يهوديان ساكن مدينه نداشته و كمترين تأثيري از آنان نپذيرفته بودند . همينطور از نصراني ها ، كه البته حضوري در شهر آنان نداشتند . گرچه قافله هاي تجاري آنها از نجران يا يمن به سمت شمال در منطقه آنان آمد شد داشت . ( 2 ) عدم تأثيرگذاري گسترده يهود در عرب ، بيشتر به دليل بي توجهي يهود به نشر دعوتشان بود . آنان خود را قوم برگزيده خداوند دانسته و به دين يهود چهره نژادي داده بودند . به علاوه اين تلقّي براي اوس و خزرج بود كه دين بومي منطقه همان بت پرستي است و نبايد به ديني كه از خارج وارد شده وقعي نهاد . با اين حال يعقوبي آورده است كه جمعي از اوس و خزرج به دليل مجاورت با يهود خيبر ، قريظه و نضير ، يهودي شدند . ( 3 )

از آنجا كه قبايل عرب هر كدام به بتِ خاصّ خود عنايت داشتند ـ گرچه به ساير بتها نيز احترام مي نهادند ـ بت « منات » مورد علاقه و عبادت اوس و خزرج بود . اين بت در نزديكي درياي احمر در منطقه قديد ـ جنوب غربي يثرب ـ قرار داشت و سخت مورد احترام ساكنان عرب يثرب بود . ( 4 ) گفته شده كه اوس و خزرج براي مراسم حج عازم مكه مي شدند اما براي تراشيدن سر نزدِ منات رفته و تنها با چنين اقدامي حج خويش را تمام

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ يثرب قبل الاسلام ، ص 133 .

2 ـ طبعاً بطور محدود مي توان كساني را در قبايل عربي يافت كه نصراني شده باشند در يثرب و برخي از توابع آن همچون وادي القري سخن از تأثيرات محدود نصرانيت به ميان آمده . نكـ : يثرب قبل الاسلام ، ص 110 .

3 ـ يعقوبي ، ج 1 ، ص 257 . اسامي جمله از طوايف يهودي قبايل عربي در پيمان عمومي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با مسلمانان و يهوديان آمده است .

4 ـ درباره بتهاي اختصاصي قبايل و محل نصب آنها نكـ : اطلس تاريخ الاسلام ، ص 100 و نقشه ش 37 .

شده و مقبول مي دانستند . ( 1 ) بعدها اشاره خواهيم كرد كه مواردي از نگرش « حنيفي » نيز در يثرب وجود داشته است . اين مي توانسته بيشتر متأثر از حنفيان مكي باشد تا يهوديان موحد مدني ؛ گرچه بايد پذيرفت كه در مجموع به دليل فرهنگي بودن يهوديان ، آنان تاثيراتي در اوس و خزرج داشته اند . حداقل آن ، آشنايي اوس و خزرج با ظهور پيامبري جديد است كه خود از دلايل پذيرش اسلام توسط ساكنان يثرب دانسته شده است [ به بحثهاي بعدي توجه كنيد ] . از نظر اقتصادي محيط يثرب نسبت به مكه متفاوت بود ، گرچه در اينجا نيز تجارت وجود داشت اما نه همانند تجارت مكيان كه قافله هاي تجاري تابستاني و زمستاني داشته باشند . اقتصاد مدينه بر پايه كشت و زرع و نخلستانهايي بوده كه در نواحي مختلف مدينه وجود داشته است . ( 2 ) خرما يكي از محصولات مدينه بوده كه بخشي از تغذيه مردم نيز به وسيله آن انجام مي گرفته است ، گرچه اشباع مسلمانان از خرما ، تنها بعد از فتح خيبر بوده است . ( 3 )

در مدينه آب به وفور به دست مي آمده ، با اين حال امكان كندن چاه و داشتن آب شيرين در همه نواحي مدينه امكان پذير نبوده است . ( 4 ) در مجموع بايد گفت مدينه در قياس با مكه از توان اقتصادي دروني برخوردار بوده و از اين زاويه بر مكه امتياز قابل توجهي داشته است .

در ميان ساكنان يثرب ، يهوديان توان اقتصادي بيشتري داشته و به دليل داشتن چنين تواني دست به احتكار اجناس و رباخواري مي زده اند . بعلاوه ، در صنعت و بويژه ساختن شمشير ، نيزه و تير توسط يهوديان صورت مي گرفته و اين ـ با توجه به جنگهاي مداوم ـ درآمد قابل ملاحظه اي براي آنان داشته است . بي توجهي اعراب را به اين قبيل مسائل بايد در روحيه عربي آنها و توجه به همان اصول باديه نشيني دانست . در واقع اهالي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ- : الاصنام ، ص 12 ، 14 ؛ المحبر صص 313 ـ 316 .

2 ـ با توجه به آيات 99 و 141 سوره انعام ، مي توان با برخي از محصولاتي كه براي اعراب حجاز قابل حصول بوده آشنائي يافت .

3 ـ فتح الباري ، ج 7 ، ص 495 [ عايشه : ما شبعنا حتي فتحت خيبر ] .

4 ـ در بـاره فـروش آب چاه بئر رومه توسط يهوديان ، نكـ : وفاءالوفاء ، ج 3 ، ص 970 و نيز نكـ : الصحيح من سيرة النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ج 3 ، ص 119 ـ 113 . استاد بر اين عقيده است كه عثمان بئر رومه را در دوران خلافت خود خريداري كرده است .

يثرب گرچه تاحدودي شهرنشين بودند اما خصلتهاي عرب باديه اي ( كه در آن محيط شايع و گسترده بود ) بر آنان اثر گذاشته بود . جنگهاي پياپي ميان اوس و خزرج نيز حاكي از اين روحيه بوده است . ( 1 )

2 ـ نخستين مسلمانان يثرب

درباره اولين مسلمانان يثرب اختلاف نظرهايي در ميان مورّخان وجود دارد . آمد شد مردم يثرب به مكه ، بايد آنان را از اصلِ رسالتِ رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آگاه كرده باشد ، اما درباره اين كه تا قبل از سال دهم بعثت كسي از آنان متمايل به اسلام شده باشد ، كمتر گزارش جدي در دست داريم .

روايتي از ابن اسحاق حكايت از آن دارد كه « سويد بن صامت » ـ كه يكي از مصاديق افراد « كامل » در ميان مردم يثرب شناخته مي شد ( 2 ) ـ در يكي از سفرهايي كه براي حج يا عمره به مكه آمده بود ، با رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برخورد كرد . حضرت وي را به اسلام دعوت نمود او گفت كه نزد وي « مجله لقمان » ( 3 ) هست و شايد نزد او نيز همانند آن وجود دارد . رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با شنيدن آن فرمود : كلام نيكويي است اما قرآن از آن نيكوتر است . سويد با شنيدن قرآن ، گفت كه « سخن نيكويي » است و درستي آن را بعيد ندانست ، بعدها به يثرب بازگشت و قبل از جنگ بعاث كشته شد . بعدها قومش مدعي شدند كه وي مسلمان بوده است . ( 4 ) از آنجا كه جنگ بعاث پنج سال قبل از هجرت رخ داده ، حادثه كشته شدن بايد در يكي از سالهاي قبل از سال هشتم بعثت رخ داده باشد . ظاهر امر نشان مي دهد كه اسلام وي پذيرفته نشده است .

در روايت ديگري نيز از ابن اسحاق آمده است كه زماني گروهي از اوسيان براي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المفصل ، ج 4 ، ص 140 ـ 141 .

2 ـ نكـ : طبقات الكبري ، ج 3 ، ص 450 ، 465 ، 498 ، 522 ، 526 ، 531 ، 536 ، 604 ، 613 ؛ افراد كامل صفاتي ويژه داشتند كه يكي از آنها توان خواندن و نوشتن بود .

3 ـ مجله به معناي « صحيفه » و « حكمت » آمده است . در گزارش بلاذري ( انساب الاشراف ج 1 ، ص 238 ) به جاي « مجله » « حكمت » آمده است .

4 ـ السيرة النبويه ابن هشام ، ج 2 ، صص 427 ـ 426 . دلائل النبوه ، ج 2 ، ص 419 .

جلب حمايت قريش بر ضد خزرجيان به مكه درآمدند . رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در فرصت مناسبي آنان را به اسلام دعوت كرد و از ميان آنان إياس بن معاذ خود را متمايل به اسلام نشان داد اما ديگران وي را از پذيرش آن برحذر داشتند .

از گزارش ابن اسحاق چنين بدست مي آيد كه اندكي بعد ، واقعه بعاث رخ داده و إياس نيز بزودي مرده است . گفته شده كه در وقت مرگ تهليل و تكبير و تحميد خداوند مي گفته است . ( 1 ) در باره اسلام آوردن وي نيز گزارش رسمي وجود ندارد .

گزارش ديگري از سمهودي است كه گروهي از اوسيان براي يافتن همپيمان به مكه آمدند و پس از دعوت آنها به اسلام ، عمرو بن جُموح گفت كه اين مسأله بهتر از چيزي است كه شما به دنبال آن هستيد ، اما آنان نپذيرفتند . ( 2 )

بلاذري نيز ضمن اشاره به دو گزارش نخست مي افزايد : بعد از اين كساني از انصار براي انجام كارهايشان به مكه مي آمدند و رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از آنان دعوت مي كرد . آنان ابراز مي كردند كه براي اين كار نيامده اند ؛ برخي ساكت مانده و چيزي نمي گفتند . زماني قيس بن حطيم آمد و رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وي را به اسلام فراخواند . او گفت : سخن شگفتي شنيده و خواست تا آن سال را فكر كند و برگردد اما در آن سال درگذشت . ( 3 )

با توجه به اين گزارشات مي توان پذيرفت كه پيش از سال دهم بعثت ، گرچه اسلام بطور رسمي در يثرب جانبداري نداشته اما تمايلاتي نسبت به پذيرش آن بوده است . حداقل آنكه آگاهيهايي از اسلام در ميان ساكنان يثرب پراكنده بوده است .

در اينجا نيز يك گزارش ( هاتفي ) در دست است . گفته اند كه در آن زمان هاتفي بر بالاي كوه ابوقبيس ندا داد كه اگر دو سعد مسلمان شوند ، در مكه ، محمد از هيچ مخالفي نخواهد هراسيد . ابوسفيان مردد بود كه اين سعد چه كساني هستند . شب بعد نيز هاتف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن هشام ، ج 2 ، ص 428 . دلايل النبوه ، ج 2 ، ص 420 ، عيون الاثر ، ج 1 ، ص 155 ؛ السيرة النبويه ابن كثير ج 2 ، صص 174 و 175 ، نويري ، نهاية الارب ج 16 ، ص 305 ؛ بلاذري در انساب الاشراف ( ج 1 ، ص 238 ) تنها اشاره به تمايل برخي از اين گروه به اسلام كرده است .

2 ـ وفاء الوفاء ، ج 1 ، ص 221 .

3 ـ انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 238 . ابن حجر ( الاصابه ، ج 3 ، ص 281 ) از وي ياد كرده و با ياد از نقل فوق آورده است كه وي اشعار زيادي درباره جنگ بعاث داشته است . بنابراين بايد نقل فوق بعد از سال هشتم بعثت ( سالي كه جنگ بُعاث در آن رخ داده ) اتفاق افتاده باشد .

اشعار ديگري سرود . در آن وقت ابوسفيان قسم خورد كه مقصود سعد بن معاذ و ابن عباده است . ( 1 ) بايد گفت اين بايد خبري تلقي شود كه بعد از اظهار اسلام اين دو نفر در مدينه مطرح بوده و به هاتف نسبت داده شده است .

در باره اين كه چه كساني رسماً اسلام را پذيرفته اند ، اختلاف نظر وجود دارد . يك روايت چنين است كه در آغاز دو نفر با نامهاي سعد بن زراره و ذكوان بن قيس اسلام را پذيرفتند . آنها بـراي جـلب حمـايت از عتبة بن ربيعه به مكه آمدند اما او گفت كه در حال حاضر آنان گرفتار محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شده اند . در ادامه گزارش آمده است كه اسعد بن زراره و ابوالهيثم بن التيهان در يثرب موحد بوده اند [ يتكلمان بالتوحيد بيثرب ] بدنبال آن اسعد و ذكوان نزد رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آمدند و مسلمان شدند . زماني كه به يثرب بازگشتند ابن التيّهان نيز مسلمان شد . ( 2 ) واقدي بر اين باور است كه اين گزارش درست نيست و پيش از آن گروه شش نفري ـ كه پس از اين خواهيم گفت ـ كسي از مردم يثرب مسلمان نشده است . ( 3 )

ابن سعد روايت ديگري نيز آورده و آن اين كه : پيش از اين گروه شش نفري ، رافع بن مالك زُرَقي و معاذ بن ( بن حارث مشهور به ابن ) عفراء براي عمره به مكه آمدند ، در آنجا نزد رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رفته و به دعوت وي اسلام را پذيرا شدند . به همين دليل گفته شده است كه « مسجد بني زريق » اولين مسجد در مدينه است كه در آن قرآن تلاوت شده است . ( 4 ) اين گزارش نيز با نظر واقدي سازگاري ندارد و لذا ابن سعد بدنبال روايت مذكور

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 380 و 381 ، تاريخ الاسلام ، السيرة النبويه ، ص 289 .

2 ـ طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 219 ؛ وفاء الوفاء ج 1 ، ص 223 درباره ذكوان و خبر اسلام و شهادت وي در احد نكـ : ج 3 ، ص 593 ؛ و درباره اسعد بن زراره نكـ : همان ، ج 3 ، ص 608 ، اعلام الوري صص 55 و 56 روايت وي با تفصيل بيشتري در باره اسلام اسعد و ذكوان سخن گفته است اما پس از آن آورده كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مصعب را همراه اين دو نفر به مدينه فرستاد . مي دانيم كه مصعب بعد از بيعت عقبه اولي به مدينه رفت .

3 ـ طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 219 واقدي همين گزارش را مجمع عليه دانسته است . و نكـ : طبقات ج 3 ، ص 609 . تاريخ المدينة المنوره ( ص 77 ) آورده است كه مسجد مزبور « اوّل مسجد قُرِئ فيه القرآن » .

4 ـ طبقات ج 1 ، ص 218 ؛ ج 3 ، ص 622 ؛ بلاذري ( ج 1 ، ص 245 ) وي را اوّلين مسلمان از انصار دانسته است . الاصابه ، ج 1 ، ص 499 ، وفاء الوفاء ص 857 . نويري از واقدي همين جمله را نقل كــرده است . نكـ : نهـايــة الارب ، ج 16 ، ص 312 بنابراين از نظر واقدي اين جمله را بايد به گونه اي تفسير كرد كه مرتبط با گزارش اسلام آوردن آن فرد باشد . گزارش زبير بن بكار آن است كه وقتي وي مسلمان شد رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) هر آنچه بر وي نازل شده به وي تعليم داد و او در مسجد خود بر مردم خواند ، نكـ : الاصابه ، ج 1 ، ص 499 .

همان سخن واقدي را آورده است .

آنچه كه واقدي بر آن اصرار دارد اين است كه : نخستين مسلمانان يثرب يك گروه شش نفري هستند كه در سال يازدهم بعثت نزد رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مكّه اسلام آوردند . [ و أمر الستة النفر اثبت الأقاويل عندنا والله اعلم ] ( 1 ) به گزارش ابن اسحاق ، زماني كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به دعوت قبايل در موسم حج مشغول بود ، در « عقبه » به گروهي از خزرجيان برخورد كرد . آن حضرت از آنان خواست نزد او بنشينند تا براي آنان سخن بگويد ، آنان پذيرفتند . آن حضرت اساس دعوت اسلام را برايشان عرضه كرد و آياتي از قرآن تلاوت نمود . آنها كه پيش از آن خبر ظهور پيامبر را از يهوديان شنيده بودند ، وي را همو دانسته و دعوتش را پذيرفتند . آنها گفتند كه ما قوم خود را در حالي ترك كرده ايم كه بدترين عداوت و شرارت ميان آنان وجود دارد و اظهار اميدواري كردند كه با پذيرفتن دعوت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) با يكديگر متحد شوند . ( 2 ) اين افراد عبارت بودند از : اسعدُ بن زراره ، عوف بن حارث ، رافع بن مالك ، قُطْبة بن عامر ، عُقْبة بن عامر و جابر بن عبدالله بن رئاب . ( 3 )

همانگونه كه اشاره شد ، براساس نظر ابن اسحاق و واقدي اين گروه نخستين مسلمانان يثرب هستند . ابن سعد پيش از نقل اين گزارش آورده است كه يك گروه هشت نفري در مني با رسول خدا برخورد كرده و اظهار اسلام كردند ، عبارت بودند از : مُعاذ بن عفراء ، اسعد بن زراره ، رافع بن مالك ، ذكوان بن قيس ، عُبادة بن صامت ، عبدالرحمن بن يزيد ، ابوالهيثم بن التيهان و عُوَيم بن ساعدة . آنها گفتند كه ما براي خدا و رسول تلاش خواهيم كرد . ما مردم با يكديگر دشمن هستيم ؛ زيرا تنها يك سال از واقعه بعاث كه تعدادي از ما در آن كشته شدند ، مي گذرد ؛ اگر در اين حال نزد ما بيايي اجتماعي بر تو

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طبقات الكبري ، ج 3 ، ص 622 .

2 ـ ابن هشام ، ج 2 ، صص 429 ـ 428 ؛ تاريخ الطبري ، ج 2 ، ص 354 ؛ طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 219 ؛ دلائل النبوة ، ج 2 ، صص 435 ـ 434 ؛ مجمع الزوائد ، ج 5 ، ص 42 ، وفاءالوفاء ، ج 1 ، ص 223 .

3 ـ طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 219 ؛ السيرة النبويه ، ابن هشام ، ج 2 ، صص 429 ـ 430 .

نخواهد بود ، اجازه بده تا ما نزد خاندانهاي خود برگرديم انشاءاللّه خداوند ميان ما را صلح خواهد داد . وعده ما و تو در سال آينده در موسم حج . ( 1 ) در نقل نخست كه نام شش نفر آمده و ابن اسحاق آن را روايت كرده بود ، چنين مطالبي نيامده است . اما در روايتي ديگر كه باز سخن از همين روايت مي باشد ، مطالب مشابهي آمده است . ( 2 ) محمد بن صالح شامي متذكر شده كه روايت از ابن اسحاق ؛ همان شش نفر است ، جز آنكه در نقلي كه جرير بن ابي حازم از وي آورده به جاي عقبة بن عامر ؛ معاذ بن عفراء آمده است . وي مي افزايد : در نقل موسي بن عقبه از زهري و او به نقل از عروة بن زبير ، ( 3 ) آمده است كه اين گروه هشت نفر بوده اند . وي سپس نام آن هشت نفر مذكور را آورده است . ( 4 ) بايد نقل پيشين ابن سعد نيز همين روايت زهري از عروه باشد .

به نظر مي رسد روايت ابن اسحاق و واقدي دقيق تر از نقلي باشد كه از موسي بن عقبه روايت شده است . فهرستي كه وي ارائه داده شباهت زيادي به ليست اسامي حاضرين در بيعت عقبه اولي ـ هيأت دوازده نفري ـ دارد ( 5 ) بدين ترتيب احتمال خلط آن افراد با گروه شش نفري نخست وجود دارد . ( 6 )

در روايت ديگري ، اين گروه هفت نفر ذكر شده اند كه فهرست همان شش نفر نخست به علاوه عامر بن عبد حارثه است . ( 7 ) به دنبال اسلام آوردن اين گروه و بازگشت آنان به يثرب ، اسلام به دورن طوايف مختلف اوس و خزرج نفوذ كرد . ابن اسحاق آورده است : هيچ خانه اي نبود كه در آن سخن از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در ميان نباشد . ( 8 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 218 ـ 219 .

2 ـ سبل الهدي و الرشاد ، ج 3 ، ص 268 .

3 ـ مغازي رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عروة بن زبير صص 123 ـ 121 ؛ مجمع الزوائد ، ج 5 ، ص 40 ؛ تاريخ الاسلام السيرة النبويه ، ص 294 .

4 ـ سبل الهدي و الرشاد ج 3 ، صص 268 و 269 ؛ دلائل النبوة ج 2 ، صص 430 و 431 .

5 ـ نكـ : همان ص 270 .

6 ـ دلائل النبوه ، ج 2 ، ص 433 پس از نقل موسي بن عقبه روايت ابن اسحاق را درست تر دانسته است . همينطور ابن كثير ، السيرة النبويّه ، ج 1 ، ص 178 .

7 ـ ابن هشام ، ج 2 ، ص 430 ، طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 219 ، دلائل النبوه ، ج 2 ، ص 435 .

8 ـ عيون التواريخ ، ج 1 ، ص 90 .

3 ـ پيمان اول مسلمانان يثرب با رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم )

با انتشار خبر اسلام در يثرب ، علاوه بر كساني كه در مكه ، اسلام را پذيرفته بودند ، چندي ديگر از مردم يثرب نيز اسلام را پذيرا شدند . در موسم سال بعد ـ سال دوازدهم بعثت ـ تعداد دوازده نفر از اهالي يثرب ، در « عقبه » با رسول خدا ديدار كردند . ( مقصود از عقبه همان جمره عقبه در مني است ، جايي كه مسجد البيعه نيز در كنار آن قرار داشته و مورّخان بعدي از آن ياد كرده اند ) ( 1 ) . تعداد ده نفر آنان خزرجي ( 2 ) و دو نفرشان از اوس ( 3 ) بودند . ( مقريزي نه نفر را از خزرج و سه نفر را از اوس دانسته است ) . ( 4 ) آنها در اين ديدار با رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيعت كردند . اين بيعت به « بيعة النساء » شهرت يافته است . اين نام برگرفته از محتواي بيعتي است كه به نوشته سمهودي بعد از فتح [ بخوانيد بعد از حديبيه ] براساس آيه دوازدهم سوره ممتحنه از زنان گرفته مي شده است . ( 5 ) از آنجا كه اين سوره بعد از صلح حديبيه نازل شده ( در صورتي كه نام بيعة النساء برگرفته از اين آيه باشد ) بايد بعدها مورخان اين نام را براي آن بيعت برگزيده باشند . آنچه مسلم است اين كه در اين زمان حكم « جهاد » نيامده بوده است [ و لم يفرض يومئذ القتال ] ( 6 ) ؛ برخي از محقّقان ( محتملاً بر همين اساس كه در اين بيعت نامي از قتال به ميان نيامده ) بيعة النساء را به « بيعتي كه مشتمل بر حرب نباشد » تفسير كرده اند . ( 7 ) محتواي اين بيعت چنان بوده كه مسلمانان متعهد شوند كه : به خداوند شرك نورزند ، دزدي و زنا نكنند ، فرزندانشان را نكشند ، دروغ درباره اولادي كه در ميانشان مي آيد نگويند [ با دروغ فرزند را به غير پدر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سبل الهدي و الرشاد ، ج 3 ، ص 269 ؛ معجم البلدان ، ج 4 ، ص 134 .

2 ـ خزرجيان عبارت بودند از : اسعد بن زرارة ، عوف بن حارث ، مُعاذ بن حارث ، ذكوان بن عبد قيس ، رافع بن مالك ، عُبادة بن صامت ، يزيد بن ثعلبة ، عباس بن عبادة ، عقبة بن عامر ، قطبة بن عامر . در نقلي ديگر نام جابر بن عبدالله به جاي عبادة بن صامت آمده است : الدرر ، ص 38 .

3 ـ دو نفر اوسي عبارت بودند از : ابوالهيثم بن التيهان ، عَويم بن ساعدة .

4 ـ وي براء بن معرور اوسي را نيز از جمله اين افراد دانسته است ( امتاع الاسماع ، ج 1 ، ص 33 ) .

5 ـ وفاء الوفاء ، ج 1 ، ص 224 ، و نكـ : انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 239 ؛ سبل الهدي و الرشاد ج 3 ، ص 271 ؛ السيرة النبويه ابن كثير ج 2 ، ص 180 . تعبير سمهودي « بعدالفتح » است كه قاعدتاً بايد خطا باشد ؛ زيرا آيه براساس آنچه مفسران نوشته اند ( مجمع البيان ج 9 ، ص 274 ) مربوط به مهاجرت زنان پس از صلح حديبيه است .

6 ـ طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 220 .

7 ـ الصحيح من سيرة النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ج 1 ، ص 199 .

خود نسبت ندهند ( 1 ) ، ] و در كار معروف عصيان نورزند . هركس چنين كند پاداش وي بر خداست [ و در نقلي ديگر است : « براي او بهشت خواهد بود » ] و كسي كه به آنها عمل نكند بر خداست كه او را عذاب كند يا ببخشايد [ و در نقلي ديگر آمده : كسي كه در دنيا به آنها عمل نكند و عقوبت آن را ببيند ، همان عقوبت كفاره و پاكي وي خواهد بود اما كسي كه عمل نكند و خداوند گناهش را پنهان سازد برخداست كه او را عذاب كند يا ببخشايد ( 2 ) ] به جز جزئيات آخر ، محتواي بيعت ، همان مطالبي كه در سوره ممتحنه ( 60 ) آيه 12 آمده است . ( 3 ) اين بيعت را بيعت « عقبه اولي » يا بيعت « عقبه صغري » مي نامند .

از عبادة بن صامت محتواي بيعت به صورت ديگري نقل شده است . ذهبي در تاريخ الاسلام [ السيرة النبويه ] اين روايت را در بيعت عقبه اولي آورده كه بايد اشتباه باشد اين نقل مربوط به مواردي است كه در بيعت دوم مطرح گرديد .

سمهودي با اشاره به اينكه آن زمان حكم قتال ( جهاد ) نازل نشده بود مي افزايد : پيش از اين بيعت ، جز حكم نماز و توحيد ، چيزي نازل نشده بود . ( 4 ) واقعيت آن است كه محتواي اين بيعت نزول چند حكم طبيعي و فطري بود ، زنا براي عرب ( و هيچ قوم ديگري ) نمي توانست پسنديده باشد . سرقت ، كشتن فرزندان و كذب با شدّت بيشتري همين وضع را داشت . در اين صورت بايد گفت تازه مسلمانان يثرب ، بر سر اصول فطري با رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بيعت كردند . جاذبه چنين اقدامي را نبايد از نظر دور داشت . اين افراد به يثرب بازگشتند و به سراغ « كساني كه آمادگي پذيرش اسلام را داشتند رفتند . ( 5 ) بطوري كه اسلام در آنجا گسترش يافت . در اين باره كه آيا در همان زمانِ رفتن ، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، مُصْعب بن عمير را به مدينه فرستاد يا بعد از چندي به دعوت مسلمانان يثرب ، اختلاف نظر وجود دارد . ابن اسحاق قول اول را پذيرفته ( 6 ) گرچه از وي قول دوم نيز روايت شده

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع البيان ، ج 9 ، ص 276 . و نيز نكـ : السيرة الحلبيه ، ج 2 ، ص 7 .

2 ـ السيرة النبويه ، ابن هشام ، ج 2 ، ص 433 ؛ سبل الهدي و الرشاد ، ج 3 ، ص 270 ؛ تاريخ طبري ج 2 ، ص 356 .

3 ـ يا اَيها النَّبيُّ اِذا اجاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعنَكَ عَلي اَنْ لايُشْركن بِاللّهِ وَلايَسْرقْنَ وَلا يَزْنينَ وَلايَقْتُلْنَ اَوْلادَهُنَّ وَلايَأْتينَ بِبُهْتان يَفْتَرينَهُ بَيْنَ اَيْديهنَّ وَارْجُلهنَّ وَلايُعصينَكَ ففي مَعْرُوف فَبايِعهُنَّ واسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ .

4 ـ وفاء الوفاء ، ج 1 ، ص 224 .

5 ـ انساب الاشرف ، ج 1 ، ص 239 [ قدموا علي قوم قابلين للاسلام ] .

6 ـ السيـرة النبـوية ابـن هشام ، ج 2 ، ص 434 ؛ تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 357 ( از ابن اسحاق ) ، إمتاع الاسماع ، ج 1 ، ص 35 ؛ عيون الاثر ، ج 1 ، ص 208 .


است . ( 1 ) اما بلاذري و ابن سعد نوشته اند كه پس از چندي آنها ضمن نامه اي از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خواستند تا مُصْعب را براي تعليم قرآن نزد آنان بفرستد . ( 2 )

در نقل ابن شهاب آمده كه آنها معاذبن بن عفراء و رافع بن مالك را نزد رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرستادند تا كسي را براي تعليم دين نزد آنان بفرستد . ( 3 ) اين سخن درست تر مي نمايد . چند خبر زير اين مطلب را تأييد مي كند . گفته شده است كه اسعد بن زراره « اوّل مَن جَمَّع الناس بالمدينة » . سهيلي درباره اين « اجتماع در جمعه » مي نويسد : اين قبل از آمدن حكم ( نماز ) جمعه بوده و تنها پس از هجرت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حكم آن نازل شد . به نقل مورّخان از آنجا كه اوس و خزرج [ بدليل اختلافات قبلي ] كراهت داشتند كه يكي از ميان آنان امامت كند ، خواستند تا مُصْعب بن عمير امامت آنان را عهده دار شود . ( 4 ) با آن كه سمهودي در اين خبر وي را اولين كسي دانسته كه : « اَجمَع الناس في الجُمُعة » ، اما مي توان گفت : اين امر پس از آن بوده كه اسعد مردم را جمع مي كرده و زماني كه مشكل امامت براي آنان مطرح شده ، از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خواسته اند تا مصعب را نزد آنان فرستد . اگر چنين بود كه مصعب بنيادگذار اوّلين اجتماع در جمعه باشد ، معنا نداشت كه در ديگر منابع يادي از اسعد بن زراره شود ، گرچه نبايد اين مدّت به طول انجاميده باشد .

بيهقي گفته است جمع ميان اين دو نقل به آن است كه مصعب به حمايت اسعد اولين جمعه را برپا كرده است . ( 5 )

در روايتي آمده است كه تعداد اين افراد در نخستين ( يا يكي از نخستين اجتماعاتشان در جمعه ) چهل نفر بوده است . ( 6 ) آنها در يكي از حرّه ها با نام حره نقيع الخضمات در قسمتي كه مسطح بوده اجتماع مي كرده اند ( 7 ) ( ظاهراً به قصد پنهان شدن ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دلايل النبوه ، ج 2 ، ص 437 .

2 ـ طبقات الكبري ، ج 1 ، ص 220 ؛ أنساب الاشراف ، ج 1 ، ص 239 . السيرة الحلبيه ، ج 2 ، ص 8 .

3 ـ ذهبي ، السيرة النبويه ، ص 294 .

4 ـ وفاء الوفاء ، ج 1 ، ص 224 ؛ السيرة النبويه ابن كثير ، ج 2 ، ص 181 ( از ابن اسحاق ) عيون الاثر ، ج 1 ، ص 208 .

5 ـ دلائل النبوه ، ج 2 ، ص 441 ؛ وفاء الوفاء ج 1 ، ص 224 ( از بيهقي با توضيحات بيشتر ) .

6 ـ دلائل النبوه ج 2 ، ص 441 ؛ وفاء الوفاء ، ج 1 ، ص 224 .

7 ـ إمتاع الاسماع ج 1 ، ص 35 .

آنچه مسلم است اين كه به زودي بر اين تعداد افزوده شده و مصعب كه نزد اسعد مي زيسته به حمايت و تلاش وي ، اقدامات زيادي در ترويج اسلام در يثرب انجام داده است . دليل ديگري كه براي فرستادن مصعب ـ بعد از آمدن گروه دوازده نفري به يثرب ـ وجود دارد ، روايتي است از عروه ؛ در اين نقل آمده كه اينان به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نامه نوشتند كه بهتر است شخصي را از طرف خود براي دعوتِ مردم به كتاب خدا بفرستد ؛ چرا كه [ فانه ادني ان يتّبع ] او زودتر مورد اطاعت قرار خواهد گرفت . وي مي افزايد كه آنها در خفا به دعوت مردم مي پرداختند . ( 1 ) بيشترين ابزار دعوت ، قرائت قرآن بوده است و به همين دليل مصعب بن عمير را مقرئ مي خواندند . ( 2 )

بلاذري با اين نقل كه اسعد قبل از آمدن مصعب امامت نماز را عهده دار بوده ، از قول كساني ياد مي كند كه مي گويند حتّي بعد از آمدن مصعب ، وي تنها قرآن مي خوانده و تا پيش از آمدن سالم مولي حذيفه ـ بعد از آنكه هجرت مسلمانان آغاز شد ـ اسعد بن زراره عهده دار نماز جماعت بوده است . ( 3 )

واقدي نيز گفته است : روايت درست آن است كه مصعب قرآن مي خوانده و اسعد امامت نماز را داشته است . ( 4 ) اين نقل با روايات پيشين ، از جمله رواياتي كه مي گفت : اوس و خزرج بر سر امامتِ يكي از خود ، مشكل داشته اند ، سازگاري ندارد .

در نقلي ديگر ( از ابن عباس ) آمده است كه پس از آمدن مصعب به مدينه ، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ضمن نامه اي از وي خواست تا جمعه را برپا سازد . ( 5 ) اختلاف در اين روايات ، تا حدي ناشي از تعارضي است كه ميان نقلهاي راويان مدني و مكي ( قريشي ) وجود دارد . صرفنظر از اين اختلاف ، آنچه روايات مذكور بر آن توافق دارند نقشي است كه اين دو نفر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مجمع الزوائد ، ج 6 ، ص 41 ( از معجم طبراني ) ، وفاءالوفاء ج 1 ، ص 225 ؛ مغازي رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ، عروة بن زبير ، ص 123 .

2 ـ مجمع الزوائد ، ج 6 ، ص 42 .

3 ـ أنساب الاشراف ، ج 1 ، ص 239 .

4 ـ همان ج 1 ، ص 243 .

5 ـ وفاءالوفاء ج 1 ، ص 225 ( از سنن دارقطني ) ؛ السيرة النبوية ابن كثير ، ج 2 ، ص 181 اين روايت بدين معني گرفته شده كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) اذن اقامه جمعه را به آنان داده است . رك : ج 1 ، ص 209 .

در گسترش اسلام در يثرب برعهده داشته اند . ( 1 )

در نقلي آمده است كه ابن ام مكتوم نيز به همراه مُصْعب ، به مدينه فرستاده شده است . ( 2 ) اين خبر نبايد چندان درست باشد گرچه مي دانيم كه ابن ام مكتوم پس از مصعب اوّلين مهاجر به مدينه به شمار مي آيد .

يكي از مهمترين موفقيت هاي مصعب و اسعد ، مسلمان كردن سعد بن معاذ بود . به روايت ابن اسحاق ، اسعد و مصعب نزديك خانه هاي « بني عبدالاَشْهل » و « بني ظفر » مستقر شدند ، سعد بن معاذ و اسيد بن حضير كه متوجه حضور آنها شدند ، تصميم به بيرون راندن آنها از آن ناحيه گرفتند . ( اسعد فرزند خاله سعد بن معاذ بود ) در آغاز اسيد بن حضير نزد آنان آمد ، اما با شنيدن آيات قرآن تحت تأثير قرار گرفته و مسلمان شد . سعد بن معاذ به دنبال وي ، نزد آنها آمده كه او نيز اسلام را پذيرفت .

سعد پس از اسلام آوردن نزد بني عبدالاشهل آمده و با توجه به موقعيت خود به عنوان « سرور و بزرگ آنان » از ايشان خواست تا اسلام را بپذيرند . آنها نيز دعوت وي را لبيك گفته و خاندان بني عبدالاشهل از زن و مرد يكپارچه مسلمان شدند . ( 3 ) اين موفقيت سبب شد تا اسلام در ديگر خاندانهاي اوس ـ به جزي برخي از آنها ـ نفوذ كند و اسلام در بيشتر خانواده هاي مردم يثرب وارد شود .

به نوشته ابن اسحاق آنچه كه مانع از اسلام آوردن برخي از اوسيان بود ، حضور ابوقبيس بن اسلت در ميان آنها بود ؛ كسي كه گرايشات حنيفي نيز از خود نشان مي داد . ( 4 ) شامي توضيحات بيشتري را از كتاب مغازي سعيد بن يحيي اموي آورده است . ( 5 ) در ذيل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 243 ، بر نقش اسعد تأكيد كرده است [ اجتهد في دعاء الناس الي الاسلام حتي فشي بالمدينة و كثر فكان يجمع بهم في المدينه كل جمعة ] وي 9 ماه پس از هجرت درگذشت .

2 ـ عيون الاثر ، الدرر ، ص 39 ، عيون الاثر ، ج 1 ، ص 208 ، إمتاع الاسماع ج 1 ، ص 34 ، السيرة الحلبية ج 2 ، ص 8 ؛ جوامع السيرة النبوية ، ابن حزم ، ص 57 .

3 ـ ابن هشام ، ج 2 ، ص 437 ؛ ذهبي تاريخ الاسلام « السيرة النبوية » صص 295 ـ 297 ؛ سبل الهدي و الرشاد ، ج 3 ، صص 273 ـ 274 .

4 ـ ابن هشام ، ج 2 ، ص 437 ( به پاورقي بعد توجه كنيد ) .

5 ـ سبل الهدي و الرشاد ج 3 ، ص 275 اين مطلب توسط محقق كتاب مورد انكار قرار گرفته كه ابوقيس اهل تاله در جاهليت بوده باشد وي گفته است كه اين مساله مربوط به ابوقيس صرمة بن ابي انس بوده است ؛ نكـ : الاستيعاب ج 4 ، صص 157 ـ 158 ؛ اين مطلب با نقل ابن اسحاق ص 438 سازگاري ندارد .

شرح حال ابوقيس آمده است كه تحت تأثير عبدالله بن ابيّ بوده است . اخبار مربوط به او و اينكه اساساً مسلمان شده است يا نه چندان روشن نيست . ( 1 )

ابن عبدالبرّ با اشاره به اين كه عدّه زيادي به دعوت مصعب مسلمان شدند و نيز اين نكته كه بني عبدالأشهل در يك روز همگي اسلام آوردند ، مخالفت برخي از خاندانهاي اوس را به دليل همين ابوقبيس بن اسلت مي داند ، اما ( همانند ابن اسحاق ) متذكر مي شوند كه بعد از خندق مسلمان شده است . ( 2 )

در برخي نقلها آمده است كه مصعب پس از مدّتي همراه با يك گروه هفتاد نفري از مسلمانان يثرب ، براي حج به مكه آمد . آنچه كه از ابن اسحاق ، بلاذري ( 3 ) ، ابن كثير ، ( 4 ) بيهقي ( 5 ) و ابن سعد ( 6 ) به دست مي آيد اين است كه دو بار بيعت صورت گرفته ؛ يكي بيعت عقبه اولي يا صغري و ديگر عقبه ثاني . اما در برخي از كتابها اين تقسيم بندي به صورت ديگري ضبط شده است ؛ از جمله ابن عبدالبرّ كه ضمن عقبه اولي از دسته شش نفري خزرجي ها ياد كرده ، بيعت عقبه دوم را اختصاص به گروه دوازده نفري داده و بيعت عقبه ثالثه رانيز به بيعت گروه هفتاد نفري داده است . ( 7 )

در كتاب سبل الهدي و الرشاد و عيون الاثر نيز همين شيوه بكار گرفته شده است . ( 8 ) سمهودي اساساً به عنوان عقبه صغري و كبري ياد كرده و ذيل عنوان دوم گفته است : برخي آن را عقبه دوم مي نامند اما بر اساس آنچه گذشت نبايد سوم ناميده شود . ( 9 ) به نظر مي رسد كه يك اشتباه براي اين گروه دوم روي داده است . اين درست است كه آنها سه بار در سه گروه ملاقات كرده اند ، اما بيعت تنها در دوبار ـ گروه دوازده نفري و هفتاد نفري ـ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نكـ : الاصابه ، ج 4 ، ص 161 ؛ الاستيعاب ، ج 4 ، ص 160 .

2 ـ الدرر ، صص 39 ـ 40 و رك : السيرة النبويه ابن كثير ، ج 2 ، صص 185 ـ 191 ظاهراً ولي ميان ابوقيس بن اسلت و ابوقيس حرمة بن انس خلط كرده است .

3 ـ أنساب الاشراف ، ج 1 ، ص 239 .

4 ـ السيرة النبويه ابن كثير ج 2 ، صص 179 ، 192 .

5 ـ دلائل النبوه ج 2 ، صص 430 ، 442 .

6 ـ طبقات الكبري ، ج 1 ، صص 219 ، 221 .

7 ـ الدرر ، صص 38 ، 40 .

8 ـ سبل الهدي والرشاد ، ج 3 ، صص 267 ، 270 ، 277 ؛ عيون الاثر ج 1 ، صص 205 ، 207 ، 215 .

9 ـ وفاء الوفاء ج 1 ، ص 228 .

صورت گرفته است . در اخبار تاريخي نسبت به گروه اول ، از بيعت ياد نشده است . ( 1 ) البته بايد يادآوري كرد كه در مرتبه نخست نيز ديدار در عقبه بوده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حلبي مي نويسد : فلم يقع لهؤلاء الستة اوالثمانية ( السيرة الحلبيه ، ج 2 ، ص 7 ) در عين حال وي از قول ياد . . . . .



| شناسه مطلب: 82801