بعضی از آداب حج

41 میقات حج - سال دوم ـ شماره هفتم ـ بهار 1373 بعضی از آداب حجّ ملا احمد نراقی بدان که : حجّ ، اعظم ارکان دین و عمده چیزهایی است که آدمی را به حضرت ربّ العالمین نزدیک می سازد . و آن اهمّ تکلیفات الهیّه و اصعب عبادات بدنیّه است . تارک آن از خی


41


ميقات حج - سال دوم ـ شماره هفتم ـ بهار 1373

بعضي از آداب حجّ

ملا احمد نراقي

بدان كه : حجّ ، اعظم اركان دين و عمده چيزهايي است كه آدمي را به حضرت ربّ العالمين نزديك مي سازد . و آن اهمّ تكليفات الهيّه و اصعب عبادات بدنيّه است . تارك آن از خيل يهود و نصاري محسوب ، و از بهشت برين محجوب است . و اخبار در فضيلت آن ، و ذمّ تارك آن مشهور ، و در كتب اخبار ، مسطور است . و شرايط و آداب ظاهريّه آن وظيفه علم فقه ، و در آن علم شريف مذكور . و در اينجا در چند فصل اشاره به بعضي از اسرار خفيّه و آداب باطنيّه آن مي نماييم .


فصل اوّل : بعضي از أسرار آداب باطنيّه حجّ

بدان كه : غرض اصلي از خلقت انسان ، شناختن خدا و وصول به مرتبه محبّت و انس به او است . و آن موقوف است بر صفاي نفس و تجّرد آن . پس هر چه نفس انساني صاف تر و تجّرد آن بيشتر شد انس و محبّت او به خدا بيشتر مي شود . و حصول صفاي نفس و تجّرد آن موقوف است بر دوري از شهوات طبيعيّه و بازداشتن آن از لذّات شهويّه و ترك متاع و زخارف دنيويّه و صرف جوارح و اعضا به جهت خدا در اعمال شاقّه و مداومت به ياد خدا و متوجّه ساختن دل به او .

از اين جهت خداي ـ تعالي ـ قرار عباداتي را فرمود كه متضمّن اين امور هستند ؛ زيرا بعضي از


42


عبادات ، بذل مال است در راه خدا كه باعث دل كندگي از متاع دنيوي مي گردد ؛ چون : زكوة و خمس و صدقات . و بعضي متضمّن ترك شهوات و لذّات است ؛ چون : روزه . و بعضي ديگر مشتمل بر ياد خدا و متوجّه ساختن دل به او و صرف كردن اعضا در عبادت او است ؛ چون : نماز . و از ميان عبادات ، حجّ مشتمل بر همه اين امور است با زيادتي ؛ زيرا در آن است ترك وطن و مشقّت بدن و بذل مال و قطع آمال و تحمّل مشقّت و تجديد ميثاق الهي و طواف و دعا و نماز . يا اشتمال آن به اموري است كه : مردمان به آنها انس نگرفته اند و عقول ، سرّ آنها را نمي فهمند ؛ مثل : زدن سنگريزه ، و « هروله » ميان صفا و مروه ؛ زيرا به امثال اين اعمال كمال بندگي ، و غايت ذلّت و خواري ظاهر مي شود . زيرا كه : ساير عبادات ، اعمالي هستند كه : بسياري از عقول ، علّت آنها را مي فهمند و به اين جهت طبع را به آنها انس ، و نفس را ميل حاصل مي گردد . و امّا بعضي از اعمال حجّ ، اموري است كه : عقول امثال ما را راهي به فهميدن سرّ آنها نيست . پس به جا آوردن آنها نيست مگر به جهت محض اطاعت امر و بندگي مولاي خود . و در چنين عملي اظهار بندگي بيشتر است ؛ زيرا بندگي حقيقي آن است كه : در فعل آن سببي به جز اطاعت مولا نباشد . بنده ايم و پيشه ما بندگي استبندگان را با سببها كار نيستمي نخواهد كار بنده علّتيجز كه فرموده است مولا خدمتيو از اين جهت بود كه حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : « در حجّ ، به خصوص « لبّيك بحجّة حقّاً تعبّداً و رقّاً » ؛ يعني : « خداوندا ! اجابت تو را به حج كردم از راه بندگي و رقّيّت » . ( 1 ) و در عبادات ديگر شرايع اين را نفرموده . پس چنين عبادتي كه عقل كسي به جهت آن نرسد در اظهار بندگي كامل تر است . پس تعجّب بعضي از مردمان از اين افعال عجيبه ناشي از جهل ايشان است به اسرار عبوديّت و بندگي . و اين سرّ در قرار داد حجّ است با وجود اين كه هر عملي از اعمال آن نمونه حالي از حالات آخرت يا متضمّن اسرار ديگر است ؛ همچنان كه اشاره به آن خواهد شد . علاوه بر اينها اين كه : عبادتِ حجّ لازم دارد اجتماع اهل عالم را در موضعي كه مكرّر نزول وحي در آنجا شده بعد از اين روح القدس كه ناموس اكبر است به آنجا فرود آمده و ملائكه مقرّبين به آنجا آمد و شد نموده اند و به خدمت رسول اعظم رسيده اند . و سابق بر آن منزل خليل ربّ جليل بوده و ملائكه ملكوت در آنجا بر او نزول كرده اند . بلكه آن مكان مقدّس سرزميني است كه : پيوسته منزلگاه خيل انبيا از آدم تا خاتم ، و هميشه مهبط وحي و محلّ نزول كرّوبيان بوده . و در آنجا سيّد انبيا متولّد گشته و قدم همايون او و ساير انبيا به اكثر آن سرزمين رسيده . و خداوند ذوالجلال آن را خانه خود ناميده ؛ و به جهت عبادت و تخفيف گناه بندگان خود بر پاي داشته ، و اطراف و حوالي حرمخانه خود و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 197 .

43


حرمگاه آن قرار داده . و عرفات را مثل ميداني در ابتداي حرمخانه خود كرده . و اذيّت حيوانات را و كندن درختان و نباتات را به جهت اكرام خانه خود در آنجا حرام نموده . و آن را به طريق پايتخت پادشاهان مقرّر فرموده ، كه زيارت كنندگان ، از راههاي دور ، و ولايات بعيده ، ژوليده مو و غبار آلوده ، قصد آنجا كنند تا تواضع از براي صاحب خانه خود نموده باشند ؛ با اعتراف ايشان كه او منزّه از زمان و مكان است . و شكّي نيست كه : اجتماع در چنين موضعي مكرّم با وجود اينكه باعث حصول الفت و مصاحبت مردمان و رسيدن به خدمت خوبان كه از اطراف عالم به جهت حجّ مي آيند و سرعت اجابت دعوات است ، موجب ياد آمدن پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و بزرگي او و سعي و اهتمام او در ترويج دين الهي و نشر احكام خدايي مي شود . و اين سبب رقّت قلب ، و صفاي نفس مي گردد . فصل دوم : اموري كه هنگام توجّه به حجّ بايد مراعات شودكسي كه اراده حجّ مي كند ، در وقت توجّه به جانب حجّ ، مراعات چند امر را بايد بكند : اوّل اين كه : نيّت خود را از براي خدا خالص كند به نحوي كه شايبه هيچ غرضي از اغراض دنيويّه در آن نباشد . و هيچ باعثي بر حجّ ، جز امتثال امر الهي نداشته باشد . پس نهايت احتياط كند كه مبادا در خفاياي دل او نيّتي ديگر باشد از ريا و يا احتراز از مذمّت مردم به سبب نرفتن حجّ ، يا خوف از فقر و بر تلف شدن اموال ؛ ـ چونكه مشهور است كه : تارك الحجّ مبتلا به فقر و ادبار مي شود ـ يا قصد تجارت و شغل ديگر ؛ زيرا همه اينها عمل را از قربت و اخلاص ، خالي مي كند . و مانع از مراتب ثواب موعود مي گردد . و چه احمق كسي است كه : متحمّل اين همه اعمال شاقّه كه واسطه تحصيل سعادت ابدي گردد به جهت خيالات فاسده كه به جز خسران فايده ندارد . دوّم آن كه : از گناهاني كه كرده توبه خالص كند . و حقّ النّاسي كه در ذمّه او باشد خود را بريءالذّمّه سازد و دل از همه علايق بكند ، تا دل او بالكلّيّه متوجّه خدا شود . و بايد چنان تصوّر كند كه : از اين سفر بر نخواهد گشت . و وصيّت خود را مضبوط سازد و آماده سفر آخرت گردد ؛ زيرا اصل اين سفر نيز از جمله تدارك خانه آخرت است . و بايد در وقت بيرون آمدن از براي سفر حجّ و قطع علاقه از وطن و اهل و عيال و مال و اموال ، ياد آورد زماني را كه : قطع علاقه از اينها خواهد نمود به جهت سفر آخرت . سوّم آن كه : در وقت اراده سفر ، متذكّر عظمت خانه و صاحب خانه گردد ، و به يا آورد كه : او را در اين وقت ، ترك اهل و عيال و مفارقت از مال و جاه و دوري دوستان و مهاجرت از اوطان را اختيار كرده به جهت قصد امري رفيع الشّأن و عظيم القدر ؛ يعني : زيارت خانه اي كه خدا آن را مرجع مردم قرار داده .


44


پس بداند كه : اين سفر ، مثل ساير سفرهاي دنيا نيست . و متذكّر گردد كه : چه امري اراده كرده است و رو به چه جايي آورده و قصد زيارت كه را دارد . و بداند كه : او متوجّه است به زيارت آستانه حضرت مالك الملك و از جمله كساني است كه منادي پروردگار او را صلاي دعوت داده و او به جان و دل قبول نموده . پس قطع علايق و تبرّك خلايق كرده رو به خانه رفيع القدر و عظيم الشّأن آورده تا دل خود را في الجمله به ملاقات خانه تسلّي دهد و آن را وسيله وصول به غايت آمال ، كه لقاي جمال جميل ايزد ـ متعال ـ باشد ، سازد . چهارم آن كه : دل خود را فارغ سازد از هر چيزي كه در راه يا مقصد ، دل او را مشغول مي سازد و خاطر او را پريشان مي كند ؛ از : معامله و تجارت و نحو اينها ، تا دل او مطمئن بوده متوجّه ياد خدا باشد . پنجم آن كه : سعي كند كه توشه سفر و خرجي راه او از ممرّ حلال باشد . و در آن وسعت دهد امّا نه به حدّي كه به اسراف منجر شود . و مراد از « اسراف » ، آن است كه : انواع اطعمه لذيذه را صرف نمايد ، همچنان كه طريقه خوش گذرانان اهل روزگار است . و امّا بذل كردن مال بسيار به اهل استحقاق ، پس آن اسراف نيست . همچنان كه رسيده است كه : هيچ خيري در اسراف نيست . و هيچ اسرافي در خير نيست . ششم آن كه : در اين سفر هر نقصان مالي يا اذيّت بدني كه به او برسد به او خرسند و دل شاد گردد ؛ زيرا آن ، از علامات قبول حجّ اوست . هفتم آن كه : با رفقا و اهل سفر خوش خلقي نمايد و گشاده رو و شيرين كلام باشد . و با ايشان تواضع كند . و از كج خلقي و درشت گويي غايت اجتناب نمايد . و فحش نگويد . و سخن لغو از او سر نزند . و سخني كه رضاي خدا در آن نيست نگويد . و با كسي جدال و خصومت نكند . حضرت رسول (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود كه : « حجّ مبرور ، هيچ جزايي ندارد مگر بهشت . شخصي عرض كرد : يا رسول الله ! مبرور كدام است ؟ فرمود : آن است كه : با آن ، خوش كلامي و طعام دادن باشد » . ( 1 ) و بايد بسيار اعتراض با رفيق و جمّال و غير اينها از هم سفران نكند . بلكه با همه ، همواري كند . و با راه روان خانه خدا فروتني و خفض جناح نمايد . و حسن خلق را پيشه خود كند . و حسن خلق ، همين نيست كه : اذيّت او به كسي نرسد ، بلكه اگر اذيّتي از ديگري به او رسد متحمّل شود . هشتم آن كه : ژوليده و غبار آلوده باشد و خود را در راه ، زينت نكند . و ميل به اسبابي كه باعث فخر و خونمايي است ننمايد . و اگر تواند پياده راه رود ، خصوصا در مشاعر معظمه ، يعني از مكّه و مني و مشعر و عرفات . به شرطي كه : مقصود او از پياده رفتن ، صرفه اخراجات نباشد ؛ بلكه غرض او زحمت و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 191 .

45


مشقّت در راه خدا باشد . و اگر مقصود صرفه باشد سواري بهتر است اگر وسعت باشد . و همچنين از براي كسي كه پياده روي باعث ضعف او از عبادت و دعا شود سواري بهتر است . فصل سوّم : اسرار باطنيّه مقدّمات و اعمال حجّبدان كه : آدمي چون به قصد حجّ از وطن خود بيرون برود و داخل بيابان گردد و گريوه ها و عقبات را مشاهده كند و رو به خانه خدا آورد بايد متذكّر گردد بيرون رفتن خود را از دنيا و گرفتاري به گريوه هاي عالم برزخ و محشر ، تا ملاقات حضرت داور . و از تنهايي راه ، ياد تنهايي قبر كند . و از تشويق « قطّاع الطّريق » و درندگان صحرا ، ياد هول موذيات عالم برزخ نمايد . و چون ميقات رسد و جامه احرام پوشد ، به فكر پوشيدن كفن افتد و ياد آورد زماني را كه : به كفن خواهند پيچيد و با آن جامه به حضور پروردگار خواهند برد ؛ زيرا جامه احرام ، شبيه به كفن است ؛ و چون احرام بست و زبان به « لبّيك اللّهمّ لبّيك » گشود بداند كه : معني اين كلام اجابت نداي پروردگار است اگر چه بايد اميدوار به قول لبيّك او باشد . امّا از ردّ آن نيز خوفناك باشد و بترسد كه : مبادا جواب او رسد كه « لا لبيّك و لا سعديك » . پس بايد متردّد ميان خوف و رجاء باشد واز خود و عمل خود نوميد ، و به فضل و كرم الهي اميدوار باشد . و بداند كه : وقت لبيك گفتن ، ابتداي عمل حجّ است و محل خطر است . مروي است كه : « حضرت امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ چون احرام بست و بر مركب سوار شد رنگ مبارك او زرد شد و لرزه بر اعضاي شريفش افتاد ، نتوانست كه لبيّك گويد . عرض كردند كه : چرا لبيّك نمي گوييد ؟ فرمود كه : مي ترسم كه پروردگار من گويد : « لا لبّيك و لا سعديك » . پس چون زبان به تلبيه گشود و لبيك گفت بيهوش گشته از مركب بر زمين افتاد ؛ او را به هوش آوردند و سوار كردند . و لحظه به لحظه چنين مي شد تا از حجّ فارغ گرديد » . ( 1 ) و چون صداي مردمان به تلبيه بلند شود متذكّر شود كه : اين اجابت نداي پروردگار است كه فرموده است : « وَأَذِّنْ فِي النّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالا » . خلاصه معنا آنكه : « ندا كن مردمان را كه به حجّ حاضر شوند » . ( 2 ) و از اين ندا به ياد نفخ صور و بر آمدن مردم از قبور افتد ، كه كفنها در گردن به عرصات قيامت ايشان را مي خوانند . و چون داخل مكّه شد به فكر افتد كه : حال ، داخل حرمي گرديد كه هر كه داخل آن شود در امن و امان است . و اميدوار شود كه : به اين واسطه از عقاب الهي ايمن گردد . و دل او مضطرب باشد كه : آيا او را قبول خواهند كرد و صلاحيّت قرب حرم الهي را خواهد داشت يا نه ؛ بلكه به دخول حرم ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 201 . 2 ـ حج ، ( سوره 22 ) ، آيه 27 .

46


مستحقّ غضب و راندن خواهد شد و از اهل اين مضمون خواهد بود : به طواف كعبه رفتم ، به حرم رهم ندادندكه تو در برون چه كردي كه درون خانه آييو بايد اميد او در همه حالات غالب باشد ؛ زيرا شرف خانه ، عظيم است ؛ و صاحب خانه كريم ، و رحمت او واسع ، و فيض او نازل ، و حقّ زيارت كنندگان خود را منظور دارد . و كسي كه پناه به او آورد ردّ نمي نمايد . و چون نظر او به خانه افتد مستشعر عظمت آن گردد ، و چنان تصوّر كند كه : گويا صاحب خانه را مي بيند . و اميدوار شود كه : چنان كه به ملاقات خانه فايز شد به ملاقات صاحب خانه نيز مشرّف خواهد شد . و شكر خدا را به جا آورد كه : به اين موهبت كبري رسيد . و چون شروع به طواف نمايد ، دل خود را از تعظيم و محبّت و خوف و رجاء مملوّ سازد و بداند كه : در حال طواف شبيه است به ملائكه مقرّبين كه پيوسته در حول عرش اعظم طواف مي نمايند . و بداند كه : مقصود كلّي ، طواف دل است به پروردگار خانه . پس ابتدا و ختم طواف را به ياد او كند . و روح طواف و حقيقت آن طواف دل است در حضرت ربوبيّت و خانه ، مثال ظاهري است در عالم جسماني . و خانه در عالم ملك و شهادت نمونه اي است از حضرت ربوبيّت در عالم غيب و ملكوت . و آنچه رسيده كه : « بيت المعمور در آسمان در مقابل خانه كعبه است و طواف ملائكه بر آن چون طواف بني آدم است بر كعبه » . ( 1 ) دور نيست كه اشاره به اين مشابهت باشد . و چون رتبه اكثر نوع انسان از طواف خانه اصلي قاصر است امر شد به ايشان كه : متشبّه به انسان شوند در طواف خانه مكّه . « فانّ من تشبّه بقوم فهو منهم » ؛ يعني : « هر كه خود را شبيه به قومي كند از ايشان محسوب است » . پريشان نيستي مي گو پريشان . و چون به نزد حجرالاسود آيد كه آن را ببوسد متذكّر اين شود كه : آن به جاي دست خداست در زمين و عهود بندگان در آن است . از حضرت پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مروي است كه : « حجرالاسود دست خداست در ميان خلق ، كه آن بندگان مصافحه مي كنند با او چون مصافحه بنده با آقا ، يا دخيل كسي با كسي » . ( 2 ) از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ مروي است كه : چون خداي ـ تعالي ـ عهود از بندگان خود گرفت امر فرمود به حجرالاسود تا آن را فرو برد . پس ، از اين جهت در نزد آن مي گويند : « امانتي ادّيتها و ميثاقي تعهدّته » ؛ يعني : امانت خود را ادا كردم و پيمان خود را نگاهداشتم » تا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 202 . 2 ـ بحارالانوار ، ج 99 ، ص 225 ، ح 22 . ( با اندك تفاوتي ) .

47


حجرالاسود به اين شهادت دهد . ( 1 ) و فرمود كه : « ركن يماني دري است از درهاي بهشت كه از روزي كه گشوده شده است هرگز بسته نشده است » . ( 2 ) و بايد قصد آدمي در وقت بوسيدن اركان و چسبانيدن خود به مستجار بلكه هر جزئي از خانه ، طلب قرب باشد از راه محبّت و شوق به خانه و صاحبخانه . و تبرّك جستن باشد به رسيدن بدن به خانه . و اميد داشتن به اينكه : به اين وسيله بدن او از آتش جهنّم محفوظ بماند . وچون چنگ در دامن خانه كعبه زند نيّت آن كند كه : دست در دامن خدا آويخته و طلب مغفرت و امان مي كند مثل تقصير كاري كه دست در دامن بزرگي زند . و چنان قصد كند كه : ديگر مرا ملجأ و پناهي نيست . و به جز عفو و كرم تو راه به جايي ندارم . و دست از دامن خانه تو بر نمي بردارم تا مرا ببخشي و مرا امان عطا فرمايي . و چون به ميان صفا و مروه به جهت سعي آيد بايد متذكّر شود كه : اينجا شبيه است به ميداني كه در بارگاه پادشاهي واقع باشد كه بندگان در آنجا آمد و شد مي كنند . گاهي مي آيند و زماني مي روند و به جهت اظهار اخلاص خدمت و اميد نظر رحمت در آنجا تردّد مي نمايند . مثل كسي كه : به خدمت پادشاهي رسيده باشد و بيرون آمده باشد و نداند كه پادشاه در حقّ او چه حكم خواهد فرمود . پس در دور خانه آمد و شد مي كند كه شايد در يك مرتبه بر او ترحّم كند . و در وقت آمد و شد در آنجا ، ياد آورد آمد و شد خود را در عرصات محشر ميان دو كفه ميزان اعمال خود . وچون به عرفات حاضر شد نظر به ازدحام خلايق كند و ببيند كه : مردمان به لغتهاي مختلفه صداها بلند كرده اند و هريك به زباني به تضرّع و زاري مشغولند . و هر كدام به طريقه امام و پيشواي خود آمد و شد مي كنند ، ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را . و پراكندگي مردمان در آنجا بطور حيران و سرگردان . و هر امتّي به گرد پيغمبر و امام خود جمع شده و چشم شفاعت بر او انداخته اند . پس چون به اين فكر افتاد دست تضرّع بردارد و با نيّت خالص به درگاه خدا بنالد كه خدا حجّ او را قبول كند و او را در زمره رستگاران محشور سازد . و چنان داند كه : نوميد نخواهد شد ؛ زيرا روز ، روز شريف ، و موقف ، موقف عظيمي است . و بندگان خدا از اقطار زمين در آنجا جمع اند و دلهاي همه به خدا منقطع است . و همّتهاي همه مصروف دعا و سؤال است . و دستهاي همه به درگاه پادشاه بي نياز بلند است . و همگي چشم بر در فيض و رحمت او انداخته و گردنها به سمت لطف و كرم او كشيده . و البتّه چنين موقفي از نيكان و اخيار خالي نيست ؛ بلكه ظاهر آن است كه : ابدال و اوتاد ارض در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحارالانوار ، ج 99 ، ص 226 ، ح 26 . 2 ـ بحارالانوار ، ج 99 ، ص 220 . ( با اندك تفاوتي ) .

48


پس دور نيست كه : از حضرت ذوالجلال به واسطه دلهاي پاك و نفوس مقدّسه ، رحمت بر كافّه مردمان فايض شود . و چنان گمان نكني كه همه اين خلايق آنجا جمع اند و با هزار اميدواري راه دور و دراز پيموده اند و اهل و وطن را دور افكنده و كربت غربت برخود قرار داده و رو به در خانه چنين كريمي آورده اند . خداوند كريم همه را نااميد كند ! و سعيشان را نابود سازد ! و بر غريبي ايشان ترحّم نكند ! زنهار ! زنهار ! درياي رحمت از آن وسيع تر است كه در چنين حالي تنگي كند . و از اين جهت رسيده است كه : « بدترين گناهان آن است كه آدمي به عرفات حاضر شود و چنان گمان كند كه خدا او را نيامرزيده » . ( 1 ) و چون از عرفات برگردد و دوباره داخل حرم شود از اينكه خدا باز او را اذن دخول حرم داده تفأّل زند كه خدا او را قبول فرموده و خلعت قرب بر او پوشانيده و از عذاب خود ، او را ايمن ساخته . و چون به مني آيد و متوجّه « رمي جمرات » گردد ، نيّت او از رمي جمرات ، بندگي و قصد امتثال امر الهي باشد . و خود را متشبّه كند به حضرت خليل الرّحمن در وقتي كه در اين مكان ، شيطان بر او ظاهر گرديد . پس خداي ـ تعالي ـ او را امر فرمود كه : آن لعين را با سنگ ريزه براند . و چنان قصد كند كه : سنگ ريزه ها را بر روي شيطان مي اندازد و پشت او را مي شكند . و چون ذبح قرباني كند ، ياد آورد كه اين ذبح ، اشاره به آن است كه : به سبب حجّ بر شيطان و نفس امّاره غالب گشتم و ايشان را كشتم و از عذاب الهي فارغ گشتم . پس در آن وقت ، سعي كند در توبه و بازگشت از اعمال قبيحه كه سابق مرتكب بود تا در اين اشاره صادق باشد . و في الجمله شيطان و نفس امّاره را ذليل كرده باشد . و از اين جهت رسيده است كه : « علامت قبول حجّ ، آن است كه : حال آدمي بعد از حجّ ، بهتر از سابق گردد » . و در خبري ديگر وارد است كه : « از علامت قبول حجّ ، ترك معاصي است كه سابق مي كرد . و بدل كردن همنشينان بد را به همنشينان خوب ، و مجالس لهو و غفلت را به مجالسي كه در آن ياد خدا مي شود » . ( 2 ) و از حضرت امام به حقّ ناطق ، جعفر بن محمّد الصادق ـ عليه السّلام ـ حديثي وارد است كه متضمّن عمده اسرار و دقايق حجّ است . و خلاصه آن اين است كه فرمود : « چون اراده حجّ كني پس دل خود را خالي كن از هر چه آن را از خدا مشغول مي كند ، و پرده ميان تو و خدا مي گردد . و همه امور خود را به خدا واگذار . و در جميع امور خود بر او توكّل كن . و سر تسليم بر قضاي او نه . و وداع كن دنيا و استراحت و خلق را . و حقوق مردم را كه بر ذمه توست ادا كن . و اعتماد مكن بر زاد و راحله و رفقا و خويشان و جواني و مال خود ؛ كه بر هر كدام اعتماد كني وبال تو مي شود . و چنان مهيّاي سفر شو كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحارالانوار ، ج 99 ، ص 263 ، ح 44 . 2 ـ رك : محجة البيضاء ، ج 2 ، ص 196 .

49


اميد بازگشتن نداشته باشي . و با رفقا نيكو سلوك كن . و اوقات نمازهاي واجبي و سنّتهاي نبوي را مراعات كن . پس به آب توبه خالص از همه گناهان غسل كن . و جامه صدق و صفا و خضوع و خشوع را در بر كن . و از هر چه ترا از ياد خدا باز مي دارد و از اطاعت او مانع مي گردد احرام بند ، يعني : بر خود حرام كن و لبّيك گو . يعني : اجابت كن نداي خدا را اجابتي صاف و صادق ، و پاك و خالص از براي خداي ـ تعالي ـ و چنگ در عروة الوثقي زن . و در دل خود با ملائكه در حول عرش طواف كن ؛ چنان كه با جسم خود با مسلمين در دور خانه طواف مي كني . و به هروله از هوا وهوس خود فرار كن . و از حول و قوّه خود بيزار شو . چون به مني رسي تمنّاي هر چه از براي تو حلال نيست از دل بيرون كن . و در عرفات ، اعتراف به تقصيرات خود كن . و عهد يگانگي خدا كه در نزد تو است تازه ساز . و در هنگام ذبح قرباني ، حلقوم هوا وهوس و طمع را قطع كن . و در وقت انداختن جمرات ، شهوات نفسانيّه و خساست و دنائت و صفات ذميمه را از خود بينداز . و چون سر خود را تراشي همه عيوب باطنيّه و ظاهريّه را از خود بتراش . و چون در حرم خدا داخل شوي و پا به خانه خدا نهي در كنف امان الهي و ستر و حفظ او داخل شو . و تعظيم صاحب خانه و جلال و عزّت او را در دل خود ثابت كن . و در « استلام حجر » به جهت عظمت و سلطنت او خاضع شو . و چون طواف وداع كني ماسواي خدا را وداع كن . و چون به صفا رسي باطن و ظاهر خود را از براي لقاي الهي صاف كن ؛ و در عهد و محبّت خود ثابت بايست تا روز قيامت . و بدان كه : خداي ـ تعالي ـ حجّ را واجب نكرده و آن را نسبت به خود نداد . و پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شريعت مناسك را نياورد مگر از براي اشاره كردن به مرگ و بعث و قبر و حشر و قيامت » . ( 1 )

پي نوشت ها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مصباح الشّريعة ، باب 22 ، ص 142 .


| شناسه مطلب: 82817