اهمیت احکام حج
13 اسرار و معارف حج 14 میقات حج - سال دوم ـ شماره هشتم ـ تابستان 1373 اهمیت احکام حج عبدالله جوادی آملی « ان اوّل بیت وُضِع للنّاس لَلَّـذی بِبَکَّةَ مبارکاً و هدیً للعالمین . فیه آیاتٌ بَینات مقام ابراهیم و مَن دخله
13 |
اسرار و معارف حج
14 |
ميقات حج - سال دوم ـ شماره هشتم ـ تابستان 1373
اهميت احكام حج
عبدالله جوادي آملي
« ان اوّل بيت وُضِع للنّاس لَلَّـذي بِبَكَّةَ مباركاً و هديً للعالمين . فيه آياتٌ بَينات مقام ابراهيم و مَن دخله كان آمناً ولِلّه علي النّاس حِجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان اللّه غنيٌ عَنِ العالمين » . ( 1 )
قرآن كريم پس از بررسي شبهه اوّلِ اهل كتاب درباره خوراكيها ، به اعتراض دوّم آنان مي پردازد و به آن پاسخ مي دهد كه : خيال نكنيد بيت المقدس « محور » است ، بلكه :
« اولين خانه اي كه خداوند براي مردم بنا كرده ؛ همانا خانه كعبه در سرزمينِ بكّه است كه هم مبارك و هم وسيله هدايت جهانيان مي باشد .
نشانه هاي آشكار خداوند در آنجاست ؛ از جمله نشانه ها و آيات ، اثر پاي حضرت ابراهيم ( سلام الله عليه ) است كه بر روي سنگ باقي مانده است . انسانها در آن مكان از امنيت برخوردارند و بر مردم مستطيع واجب است كه آن خانه را زيارت كنند و هر كس كفر ورزد و سركشي كند ، به خويشتن ضرر زده نه بر خدا ؛ زيرا خداوند بي نياز از جهانيان است . »
اهميت احكام حج
حج از اهميت ويژه اي برخوردار مي باشد . در اين زمينه روايت زراره قابل توجه است كه وي از امام صادق (عليه السلام) سؤال مي كند : « چهل سال است مسائل حج را از شما مي پرسم و هنوز تمام نشده است ؟ ! » حضرت فرمودند :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ آل عمران : 96 .
15 |
« خانه اي كه انبياي فراوان دور آن طواف كرده اند و طي قرون متمادي معبد ، قبله و مطاف بوده ، احكامش بزودي تمام نمي شود . » ( 1 )
حريم كعبه
از آيه كريمه استفاده مي شود كه خانه كعبه براي مردم ساخته شده ( وُضِعَ للنّاس ) پس حريم آن ، به اندازه گنجايش تمامي مردم است . حريم كعبه مثل حريم مسجدي نيست كه واقف ، زمينِ آن را تعيين مي كند .
و از طرفي خداوند به حضرت ابراهيم (عليه السلام) دستور اعلام عمومي داد :
« وَاَذِّنْ في النّاس بالحج يأتوك رجالاً و علي كلّ ضامر يأتين من كلّ فجٍّ عميق » . ( 2 )
وقتي اعلان ، عمومي است ، بديهي است كه خانه نيز براي همه مردم ساخته شده است . قهراً ممكن است حريم آن به كيلومترها نيز برسد و اگر به لطف الهي حكومت اسلامي در آنجا نيز پياده شود ، مي تواند تمامي خانه هاي سرزمين مكه را نيز خراب كند و حريم بيت را توسعه دهد و اين عملي است حلال و شرعي و ديگر براي طائف و زائر هيچ مشكلي نخواهد بود ؛ چون او ـ عزّ وجلّ ـ فرمود : خانه براي مردم جهان ساخته شده است ( سواءً العاكف فيه والباد ) ( 3 ) و قهراً حريم آن گسترده و جهاني خواهد بود .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه : حريم كعبه و توليت آن ، تابع خصوصيات اقليمي و تقسيمات جغرافيايي نيست زيرا : « ان اولياؤه الاّ المتقون » ( 4 ) ؛ يعني كعبه ملك كسي نيست و ولايت آن را متقيان سراسر عالم بر عهده دارند و اين مردم با تقواي جهانند كه متولّيان كعبه هستند نه خصوص مردمي كه در حجاز زندگي مي كنند .
كعبه ، بيت عتيق و آزاد است و زير پوشش قانوني از قوانين بين المللي قرار نمي گيرد و نظير كوهها و معادن نفت و غيره نيست كه چون در منطقه حجاز واقع شده ، به مردم حجاز تعلق داشته باشد ، بلكه خانه اي براي تمامي مردم جهان است و محكوم قانون مخصوص حجاز نخواهد بود .
طرح و حل يك شبهه
قرآن كريم در سوره يونس مي فرمايد :
« و اوحينا الي موسي و اخيه ان تَبَوَّءَاَ لِقَومِكُما بمصر بيوتاً واجعلوا بيوتكم قبلة و اقيموا الصلاة و بشّر المؤمنين » . ( 5 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ من لايحضره الفقيه ، ج 2 ، ص 306 .
2 ـ حج : 27 .
3 ـ حج : 25 .
4 ـ انفال : 34 .
5 ـ يونس : 87 .
16 |
پس از جريان هلاكت فرعون و سپاهيانش ، بني اسرائيل محروم ، به راهنمايي حضرت موسي (عليه السلام) به مصر بازگشتند . هنگام بازگشت اين تبعيديان به مصر ، از آنجا كه مراكز عبادي آنها توسط فرعونيان تخريب شده بود و هنوز قدرت مركزي در اختيارشان نبود كه آنها را بازسازي كنند ، خداوند دستور داد خانه هاي خودشان را قبله قرار دهند . اينجا شبهه اي مطرح مي شود كه : « چگونه منازل آنها قبله نمازشان قرار گرفت ؟ » در پاسخ بايد گفت : مراد از قبله ، « مصلا و محل » نماز است نه « جهت » نماز ؛ بدين معنا كه بني اسرائيل اگر در بيرون از خانه خود نماز بخوانند حتماً بايد نماز آنها به سوي منزل خودشان باشد ! بنابراين هيچ منافاتي ميان اين مطلب و آيه مورد بحث ، كه كعبه را اولين قبله معرفي مي كند ، وجود ندارد .
گرچه بعضي از مفسرين احتمال داده اند كه معناي آيه چنين باشد :
« واجعلوا بيوتكم متقابلات بعضها مع بعض » ؛ يعني « خانه هايتان را روبرو و مقابل هم بسازيد تا از حال هم باخبر شده و از امنيت برخوردار باشيد . » ولي در هر حال ، منظور اين نيست كه هركس در خارج از خانه خود نماز خواند ، بايد به طرف خانه خودش بايستد تا خانه اش قبله نمازش باشد ؛ زيرا كه قبل از تخريب ، مراكز عبادي ، مساجد و معابد آنها به طرف كعبه بود و پس از تخريب آنها به خانه هاي خود پناهنده شدند و در آنجا به عبادت پرداختند . قهراً همانگونه كه مساجدشان قبل از تخريب ، به طرف كعبه بود ، به هنگام نماز در خانه هاي خودشان هم به سوي كعبه نماز مي خواندند پس هيچ گونه منافات و تعارضي در ميان نيست .
بخشي از سرنوشت كعبه در تاريخ
كعبه سرگذشتي طولاني و حوادث فراواني را پشت سرگذاشته است ؛ يكي از حوادث تلخي كه نسبت به اين بيت شريف ـ كه معبد انبيا و قبله اوليا بود ـ پيش آمد ، همان است كه مدتها به صورت بتكده درآمد ؛ يعني وثنيين و بت پرستان حجاز ، بتها را در بالاي كعبه و احياناً درون آن قرار مي دادند و به كليدداري و توليت اين خانه هم افتخار مي كردند . قرآن كعبه را از همه آلودگيها تطهير كرد و سخن ابراهيم و اسماعيل ـ عليهماالسلام ـ ؛ « أن طَهِّرا بيتي للطّائفين » ( 1 ) را به انبياي ديگر نيز گوشزد كرد . همه موظف بودند كه كعبه را از لوث بتها پاك كنند تا قبله گاه و مطاف نمازگزاران و زائران الهي باشد .
در دوران جاهليت سقايت و سيراب كردن حاجيان و عمارت بيت الله ، به عهده بت پرستها بود . كعبه كليدي داشت و كليداريش سمتي بود كه به نوبت به افراد گوناگون مي رسيد . يكي از كساني كه سِمَت كليدداري كعبه به او رسيد ، ابو غبشان بود . وي شبي در حال مستي حق كليدداري كعبه را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 125 .
17 |
يك شتر و يك مشك شراب فروخت .
اسلام همه ارزشهاي خرافي را درهم ريخت و فرمود : « أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله واليوم الآخر و جاهد في سبيل الله » ( 1 ) وقتي جريان حضرت امير (عليه السلام) مطرح شد و عده اي خواستند خود را برتر بدانند ، خداوند فرمود : سيراب كردن حاجيان و عهده داري تعمير كعبه ، هرگز به منزله ايمان به خدا ، هجرت و جهاد در راه خدا نيست .
توضيحي در باره « آيت »
منظور از آيت ، معجزه خارق العاده نظير ناقه صالح ، شق القمر و ... نيست بلكه آيت به معناي علامت و نشانه اي است كه حق را نشان دهد و مردم را بدان متذكر و يادآور شود .
آيت گاهي به معناي علامتِ تكويني ، گاهي به معناي نشانه تشريعي در مقابل علامتِ تكويني و گاهي نيز در معناي اعم از تكوين و تشريع استعمال مي شود .
در آيه : « أَتَبْنُونَ بِكُلّ رِيع آية تَبْعَثُون . و تتخذون مصانع لعلَّكم تخلُدُون » ( 2 ) به معناي علامت و نشانه استعمال شده است .
« شما در هر منطقه برجسته اي قصري كه نشانه قدرت و ثروت شماست ، بنا مي نهيد ، گويا قصد زندگي دائمي در آن را داريد » .
و همچنين در آيه
« ما نَفْسَخُ من آية أو نُنسها نأت بخير منها أو مِثْلِها » ( 3 ) به معناي علامت آمده است .
بنابراين درباره « فيه آيات بينات » لازم نيست همه آياتي كه درباره مكه آمده ؛ معجزه و خلاف عادت و طبيعت باشد . بلكه هر چيزي كه انسان را به ياد حق متذكر كند ، به آن آيت اطلاق مي شود . همانگونه كه در باره « و من دخله كان آمناً » بعضي گفته اند : از باب تفصيل بعد از اجمال و مصداق آيات بينات است ، بدون آن كه خارق عادتي در ميان باشد گرچه يادآور حق بوده و از اين رو نشانه الهي است . و به تعبير لطيف تر كه آن را سيدنا الاستاذ (قدّس سرّه) فرموده اند : گرچه جمله « مقام ابراهيم و من دخله كان آمناً » بدل از آيات بينات است و كيفيت گفتار ، ظهور در بدليت دارد ولي در حقيقت استدلال بر بدل است .
توضيحي در مورد « مقام ابراهيم (عليه السلام) »
يكي از آيات بينات و نشانه هاي روشن خدا در مكه ، مقام ابراهيم و همان سنگي است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ توبه : 19 .
2 ـ شعراء : 128 .
3 ـ بقره : 106 .
18 |
وجود مبارك ابراهيم خليل (عليه السلام) پا روي آن گذاشت و اثرش در آن سنگ باقي ماند و قبلاً بطور آزاد در كنار كعبه بر روي زمين قرار داشت . آنگاه به دستور رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) يا با كارهايي كه ديگران كردند و حضرت (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نيز آن را امضا كرد ، در مقابل ملتزم جاسازي شد ؛ يعني بخشي از آن را به زمين فرو بردند تا جابجا نشود و اكنون نيز موضع مقام برجسته است و بر روي آن قفسي فلزي با نوارها قرار داد .
اين كه در الميزان فرموده است : « استفاض النّقل علي انّه مدفون بحيال الملتزم » مراد همان است و ملتزم فاصله ميان درِ كعبه و حجراسود ( ركن شرقي ) را گويند كه مقام ابراهيم مقابل آن قرار دارد .
توضيحي درباره « حطيم »
محدث قمي ـ رضوان اللّه عليه ـ در سفينه ، باب « حطم » روايتي نقل مي كند مبني بر اينكه مراد از « حطيم » فاصله ميان حجراسود و درِ كعبه است . بنابراين ملتزم نيز همين محدوده است و مقام ابراهيم كه مقام حطيم است ، قهراً روبروي ملتزم هم خواهد بود . و سرّ نامگذاري اين مكان به حطيم ، اين است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) آنجا را آغل گوسفندان خود قرار داده بود و براي تغذيه آنها كاه و علوفه را حطيم ( خُرد ) مي كرد ( و بدين جهت علوفه را حطيم و كاه را حطام مي گويند ؛ زيرا محطوم ، خرد شده و شكسته است . ) و آن حضرت در اين مكان نماز مي خواندند و اعمال عبادي و نيايش و مناجات داشتند . از اين رو بهترين جاي اطراف بيت همان حطيم است و بدين جهت است كه در روايات وارد شده ، اگر كسي ساليان متمادي شب و روزش را در آنجا به عبادت بپردازد ولي ولايت اهل بيت (عليه السلام) را نداشته باشد ، عبادت او مقبول نيست .
محدث قمي نظير اين مضمون ـ كه حطيم به فاصله ميان حجراسود و درِ كعبه اطلاق مي شود ـ را در سفينه باب « حجر » نيز نقل كرده است .
وي مي گويد : « معنا و مكان حجراسود مشخص است و حد فاصل ميان حجراسود و درِ كعبه را حطيم مي گويند » .
سپس اضافه مي كند : گروهي هنگام استلام حجر مي گفتند :
« اني اقبّلك و اعلم انك لاتضرّ ولاتنفع » ؛ « تو را مي بوسم و مي دانم سود و زياني نداري » . ولي وابستگان به اهل بيت (عليهم السلام) در جوابشان مي گفتند : « واللّه انّه ليضرّو ينفع » ؛ يعني اين سنگ عادي نيست ، ضرر و نفع دارد ؛ زيرا به سود عده اي شهادت مي دهد و از عده ديگري شكايت
19 |
مي كند . البته گرچه مسأله شفاعت و شكايت در اين جمله نيست ، ولي نفع و ضرر ناظر به همين معناست » .
مرحوم طريحي در مجمع البحرين ذيل لغت « حطم » مي گويد : « تكرّر ذكره في الأحاديث » ؛ يعني در روايات نام حطيم زياد آمده است . آنگاه به عنوان لغوي كلمه « حطيم » پرداخته و آن را معنا مي كند كه : حطيم به فاصله ميان حجراسود و درِ كعبه گفته مي شود و با فضيلت ترين مكان در اطراف بيت ، همين جا است . سپس مكانهاي ديگر اطراف بيت را به ترتيب فضيلت و ارزش آنها ، ذكر مي كند .
نظريه اهل لغت و بعضي از اهل حديث درباره « حطيم » ذكر شد ولي سيدنا الاستاذ (قدّس سرّه) مي فرمايد : « حطيم همان ديوار قوسي مقابل ناودان طلاست » .
در بعضي از كتب لغت و جغرافيا ، حطيم را چنين معنا كرده اند ؛ نظير آنچه در « التهذيب » وارد شده است . گروهي هر دو معنا را جمع كرده اند ؛ نظير آنچه در « لسان العرب » ذكر شده است : « مراد از حطيم فاصله بين ركن ـ حجراسود و درِ كعبه است و گفته شده : مراد از حطيم همان حجر اسماعيل است .
و در وجه تسميه آن به حطيم ، چند جهت ذكر مي كند از جمله :
1 ـ انّه ترك من البيت فصار محطوماً ؛ يعني از بيت جدا و شكسته شده است .
2 ـ اعراب جاهلي به هنگام طواف لباسهاي كهنه خود را در آن مكان مي انداختند و به تدريج محطوم و فرسوده مي شد .
حاصل اين كه : آنچه بعضي از اهل لغت نقل مي كنند ، سند روايي ندارد . البته اگر روايتي باشد كه حطيم را به فاصله ميان ركن و درِ كعبه معنا كند و ديگري را هم نفي كند ، ثابت مي شود كه مراد از حطيم خصوص همان فاصله است وگرنه ممكن است هر دو معنا صحيح باشد .
حجـراسود
هر چه در جهان خارج هست ، ريشه در مخزن الهي دارد و از آنجا تنزّل كرده است ولي حجراسود خصيصه اي دارد . بدين جهت در مواردي كه ذات اقدس اله مي فرمايد : « انزلنا » ؛ مثل « وانزلنا الحديد فيه بأس شديد » ( 1 ) در اينجا تعبير « انزلنا » بجاي « خلقنا » نيست ، بلكه ناظر به انزال واقعي است . البته انزال به نحول تجلي است نه به صورت تجافي . يا مي فرمايد : « انزل لكم من الأنعام ثمانية ازواج » ( 2 ) ؛ يعني از هر قسم ، اهلي و وحشي ، هشت جفت براي شما نازل كرد ( گوسفند اهلي و وحشي ، گاو اهلي و وحشي ، اسب وحشي و اهلي ، ... ) البته مراد اين نيست كه همان گونه كه برف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حديد : 25 .
2 ـ زمر : 6 .
20 |
و باران را نازل كرد ، گاو و گوسفند يا آهن را نازل كرد ، بلكه به معناي آن كه اصل و ريشه آن نزد خداست . در سوره حجر « و ان من شئ الاّ عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم » ( 1 ) يعني هر چه در جهان طبيعت است ريشه اش در خزاين الهي است و از آنجا تنزل كرده است . از اين رو انزال حقيقي است نه آن كه به معناي خلق و آفرينش باشد .
با اين همه حجراسود خصيصه اي غير از اين اصل كلي دارد ؛ يعني همان گونه كه اگر مكاني مسجد شد ، روز قيامت شفاعت و شكايتي دارد ليكن اماكن عادي چنين نيستند ؛ زيرا در آنها برنامه خاصي برپا نمي شود و اين تنها مسجد است كه از عده اي شكايت و به سود عده اي شهادت مي دهد ؛ حجراسود نيز چنين است و اگر در نهج البلاغه آمده است كعبه از سنگهايي تشكيل شده كه سود و زياني ندارد ، ( 2 ) ناظر به احجار خود كعبه است نه حجراسود ؛ زيرا كه اين سنگ طبق نقل محدث قمي (رحمه الله) خصايصي نيز دارد .
نظريه علامه طباطبايي (قدّس سرّه) درباره « امنيت حرم »
علامه مي فرمايند : مراد از امنيت در آيه : « و من دخله كان آمناً » ، امنيت تشريعي است نه تكويني ؛ زيرا جنگها ، كشتارها و ناامنيهاي بي شماري در تاريخ كعبه اتفاق افتاده است . بدين جهت آيه نمي تواند ناظر به امنيت تكويني باشد و اگر امنيتي هست در سايه مراعات قوانين شريعت توسط مردم است نه به جهت امن تكويني .
نقد نظريه فوق
اين نظريه را نمي توان پذيرفت . زيرا قرآن كريم در سوره قريش مي فرمايد : « الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف » ( 3 ) اين آيه ناظر به امن تكويني است چرا كه مردم مكه در گرسنگي بسر مي بردند و به لطف الهي از گرسنگي و فقر اقتصادي نجات پيدا كردند و با اين كه منطقه مكه محل كشاورزي و دامداري و صنعت نيست ، ولي نعمتهاي فراوان در آنجا هست . البته ممكن است خداي سبحان اين آيت ( امنيت ) را در مقطعي از زمان از ميان بردارد ولي اصل امنيت تكويني است .
حاصل اين كه گرچه وجود مبارك خليل الرحمن (عليه السلام) دعا كرد و آنگاه ذات اقدس اله فرمود : « او لم يروا انا جعلنا حرماً آمِناً » ( 4 ) ، اما معنايش اين نيست كه هر كسي بتواند آزادانه با ميل خود در آن مكان رفتار كند ؛ زيرا در جاي ديگري مي فرمايد :
« وَضرب اللّه مثلاً قرية كانت آمنةً مطمئنةً يأتيها رزقُها رَغَداً مِن كلّ مكان فكفرت بانعم اللّه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجر : 21 .
2 ـ نهج البلاغه ، خطبه 192 ، اختبر الاولين ... باحجار لاتضرّ ولاتنفع .
3 ـ قريش : 4 .
4 ـ عنكبوت : 67 .
21 |
فاذا قها اللّه لباس الجوع و الخوف بما كانو يصنعون » ( 1 ) ؛ يعني با اين كه در امنيت بودند ، اما به علّت كفران نعمت ، اوضاع برگشت و فراواني روزي آنها از ميان رفت و گرسنگي جايگزين آن شد . ( 2 ) پس چنين نيست اگر ذات اقدس اله سرزميني را مأمن قرار دهد و اهل آن منطقه سركشي و كفران نعمت كنند ، باز خداوند نعمتش را حفظ كند و همان امنيت را استمرار بخشد . چنانكه در جاي ديگري مي فرمايد :
« لو ان اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الأرض ولكن كذَّبُوا فاخذناهم بما كانوا يكسِبُون » ( 3 ) ؛ يعني اگر اهل آبادي ـ بطور كلي هر منطقه اي را شامل مي شود ـ اهل ايمان و تقوا بودند ، بركات آسمان و زمين را بر آنها گشوده و سرازير مي كنيم ولي آنها تكذيب كردند و ما نيز آنها را در اثر كردار بدشان مؤاخذه كرديم » پس هر دو ـ نزول بركات وبلا ـ تكويني است .
البته گاهي ممكن است ذات اقدس اله مهلت بدهد و سپس بگيرد .
معناي امن اين نيست كه در آنجا كشتار نمي شود ، بلكه خداوند آنجا را براساس لطف خاص خود مأمن قرار داده است ولي اگر مردم آنجا بيراهه رفتند ، خداوند آنها را مي گيرد ؛ زيرا : « ولايحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم » والبته ممكن است حكومتي در غير مكه بتواند ساليان متمادي بطور ظالمانه حكمراني كند ، اما در سرزمين مكه چنين نيست . پس اين گونه نيست كه سرزمين مكه هيچ گونه امن تكويني نداشته باشد و امنيت آن به خصوص تشريع برگردد .
به عبارت ديگر : سرزمين مكه مثل بهشت نيست كه هيچ خلافي در آن واقع نشود : « لالغوٌ فيها ولاتأثيمٌ » ( 4 ) بلكه احكام دنيا را دارد ليكن اين سرزمين با مكانهاي ديگر متفاوت است و شاهدش اين آيه است : « و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم » ( 5 ) ؛ يعني هركس از روي كفر و ظلم ، قصد آن خانه را كند ، او را از عذابي دردناك مي چشانيم . البته در جاهاي ديگر نيز خداوند ستمگران را مي گيرد ( وَلاتحسبنّ اللّه غافِلاً عمّا يعمل الظّالمون ) . ( 6 ) اما اخذ فوري و پايان بخشيدن سريع به حيات ظالم ، ويژه بلد امين و سرزمين مكه است .
بنابراين دعاي حضرت ابراهيم (عليه السلام) مبني بر درخواست امنيت و روزي براي مكه و ساكنان آن ، جامع بين تكوين و تشريع است : « و اذ قال ابراهيم ربّ اجعل هذا بلداً آمنا ، وارزق اهله من الثمرات من آمن منهم باللّه و اليوم الآخر قال و من كفر فَأمَتّعُهُ قليلاً ثم اضطره الي عذاب النار و بئس المصير » ؛ ( 7 ) يعني خدايا ! اين شهر را مأمن قرار ده و ساكنان آن را از ميوه ها برخوردار فرما . البته اين دعا براي مؤمنان است ، از اين رو بلافاصله فرمود : آن كسي كه اهل ايمان به خدا و روز رستاخيز باشد ، نه اهل كفر . پس ما مكه را براي همه ساكنان آن ، سرزمين پر بركت قرار داديم ، اما مؤمن كسي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نحل : 112 .
2 ـ نظير آنچه كه امير كويت در جنگ خليج فارس بدان مبتلا شد .
3 ـ اعراف : 96 .
4 ـ طور : 23 .
5 ـ حج : 25 .
6 ـ ابراهيم : 42 .
7 ـ بقره : 126 .
22 |
است كه هم در دنيا و هم در آخرت حسنه دارد . البته ممكن است كافران به بركت مؤمنان چند روزي از نعمت مكّه برخوردار شوند اما پايان كارشان گرفتاري به عذاب الهي است .
شاهد ديگر در سوره انفال است : « واذكروا اذ انتم قليلٌ مستضعفون في الأرض تخافون ان يتخطّفكم الناس فَاويكُمْ وأيّدكُم بنصره و رَزَقَكُم من الطيبات لعلكم تشكرون » ؛ ( 1 ) اختطاف و ربوده شدن ، امر تكويني بود ، پس امنيت مقابل آن نيز امر تكويني است .
شاهد ديگر اين كه : مردم مكه به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي گفتند : « وقالوا اِنْ نَتَّبع الهدي معك نُتَخطَّفُ من ارضنا » ( 2 ) ؛ يعني اگر به تو ايمان بياوريم ، امنيت نداريم .
قرآن در جواب مي فرمايد : « او لم نمكّن لهم حرماً آمناً يُجبي اليه ثمرات كل شئ رزقاً من لَدُنّا ولكنّ اكثرَهُم لايعلمون » ( 3 ) ؛ يعني ما دو خاصيت به سرزمين مكه داديم : 1 ـ وجود امنيت كه همه مردم حرمت حرم را حفظ مي كنند .
2 ـ بركتهاي مادي كه بهترين خوراكيها و ميوه ها آنجا موجود است . در موراد ديگر يا هيچ كدام نيست يا يكي از اين دو مفقود است و بطور نادر طبق جريان عادي و اقليمي هر دو نعمت در مكاني يافت مي شود .
لازم به يادآوري است سرزمين مكه به حسب ظاهر بايد فاقد امنيت باشد ؛ زيرا ز طرفي خويِ مردم حجاز درندگي و غارت بود و از طرفي ديگر از علم و فرهنگ ، كشاورزي و دامداري و صنعت بي بهره بودند و اصولاً مردم بي فرهنگ گرسنه غارتگر مي شوند ولي با اين همه ، خداوند مي فرمايد : ما مكه را هم محلّ امن قرار داديم و هم داراي بركت ، پس مردم مكه حق بهانه تراشي ندارند .
پاسخ به يك شبهه
اگر سرزمين مكه از امنيت برخوردار بود ، چرا در صدر اسلام ، مسلمانان به حبشه هجرت نمودند ؟ در پاسخ بايد گفت : گرچه مسلمين در رنج بسر مي بردند ليكن جريان هجرت به حبشه بيشتر جنبه تبليغي داشت نه فشار بر مردم ؛ زيرا در مكه زنان در امان بودند ، در حالي كه در هجرت به حبشه زنها نيز مردان را همراهي كردند تا زنها مروج شريعت در ميان زنان و مردها در ميان مردان باشند .
امنيت حرم و سلاح ( بحث روايي )
در پايان اين قسمت از گفتار ، لازم به يادآوري است كه براي حفظ امنيت و مطابقت تشريع با تكوين ، دستور رسيد : كسي كه وارد حرم مي شود ، حق ندارد بدون احرام باشد و نيز اگر ترس يا ضرورتي نباشد ، در حال احرام حمل سلاح ممنوع است . و براي اهل مكه يا كسي كه از احرام خارج و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انفال : 26 .
2 ـ قصص : 57 .
3 ـ قصص : 57 .
23 |
مُحِلّ شده ، حمل سلاح جايز است ولي اظهار آن روا نيست ؛ زيرا اگر مردم سلاح را ببينند ، ممكن است احساس ترس كنند در حالي كه آن مكان ، سرزمين امن است . در اين زمينه به روايات زير توجه كنيد :
1 ـ عن الحلبي عن ابي عبداللّه (عليه السلام) قال : « انّ المحرم اذا خاف العدوّ يلبس السلاح فلا كفارة عليه » ( 1 ) ؛
حلبي از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند كه فرمود : « اگر محرم از دشمن بترسد ، مي تواند سلاح دربرداشته باشد و كفاره هم ندارد » . البته مفهومِ جمله شرطيه ، اين است : اگر در حال خوف نباشد ، حق حمل سلاح ندارد .
2 ـ عن عبدالله بن سنان قال سألت ابا عبدالله (عليه السلام) « ايحمل السلاح المحرم ؟ فقال : اذا خاف المحرم عدوّاً او سرقاً فليلبس السلاح » . ( 2 )
عبدالله بن سنان مي گويد از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم : « آيا محرم مي تواند سلاح دربرداشته باشد ؟ آن حضرت فرمود : اگر از دشمن يا دزد بترسد ، حمل سلاح جايز است و چون « امر » پس از « توهم حَظْر و منع » است ، دستوري نيست و تنها بر جواز حمل سلاح دلالت مي كند نه وجوب آن ؛ يعني حمل سلاح در اينگونه موارد حرمتي ندارد .
3 ـ عن عبدالله بن سنان عن ابي عبدالله قال : « المحرم اذا خاف لبس السلاح » ( 3 ) ؛
عبداللّه بن سنان از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت فرمود : « اگر محرم بترسد ، مي تواند سلاح حمل كند » .
4 ـ عن زرارة عن ابي جعفر (عليه السلام) قال : « لابأس بان يحرم الرجل و عليه سلاحه اذا خاف العدو » ؛ ( 4 )
زراره از امام باقر (عليه السلام) روايت مي كند كه فرمود : « انسان مي تواند محرم شود در حالي كه سلاح دربردارد ، اما در صورت ترس از دشمن جايز است . »
اين روايات مربوط به حال احرام است و حمل سلاح جزو تروك احرام به شمار مي رود و اما رواياتي كه ناظر به حال عادي است :
1 ـ عن حريز عن ابي عبداللّه (عليه السلام) قال : « لاينبغي ان يدخل الحرم بسلاح الا ان يدخله في جوالق او يغيبه يعني يلفّ علي الحديد شيئاً » . ( 5 )
حريز مي گويد امام صادق (عليه السلام) فرمود : سزاوار نيست كسي وارد حرم شود و اسلحه همراه داشته باشد ، مگر اين كه آن را در ظرف يا جامه داني پنهان كند يا با پارچه اي روي اين آهن ـ سلاح ـ را بپوشاند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 137 ، ب 54 ، ابواب تروك الاحرام ، ح 1 .
2 ـ همان مدرك ، ح 2 .
3 ـ همان مدرك ، ح 3 .
4 ـ همان مدرك ، ح 4 .
5 ـ وسائل الشيعه ، ج 9 ، ص 358 ، ب 25 ، ابواب مقدمات الطواف ، ح 1 .
24 |
2 ـ عن ابي بصير عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال : « سألته عن الرجل يريد مكة او المدينة يكره ان يخرج معه بالسلاح ، فقال : لابأس بان يخرج بالسلاح من بلده و لكن اذا دخل مكة لم يظهره » . ( 1 )
ابوبصير مي گويد از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم : كسي عازم مكه يا مدينه است و دوست ندارد با سلاح حركت كند ( وظيفه اش چيست ؟ ) حضرت فرمود : اشكالي ندارد ولي هنگام ورود به مكه آن را آشكار نكند .
بنابراين دستورات ديني ، تشريع مطابق با تكوين خواهد بود . البته لازم به يادآوري است كه حمل سلاح توسط مأموران انتظامي مايه امنيت و موجب اطمينان خاطر افراد تازه وارد خواهد بود كه رهگذري به آنان حمله نخواهد كرد .
حج تكليفي همگاني
« لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً » .
كلمه « ناس » اختصاص به مسلمانان ندارد بلكه تمامي گروههاي مردم ؛ اعم از يهوديها و مسيحيها و صائبين و زرتشتيها و مشركين ، بزرگ و كوچك آنها را شامل مي شود . البته اصل تكليف به حج ، گرچه به نحو مستحب شامل همه مردم مي شود ولي وجوبش در مورد مكلّفين است در حالي كه عبادتهاي ديگر مثل حج نيست ؛ بطور مثال نماز كه ستون دين است ، براي كودكان در سن تمريني از هفت سال به بعد شروع مي شود ( البته با توجه به اختلافي كه ميان فقهاست كه عبادات صبي مشروع است يا تمريني ، گرچه حق اين است كه عبادات صبّيِ مميز ، مشروع است ) ولي در مورد كودكان زير هفت سال سخن از نماز نيست چه رسد به روزه و ... اما در باب حج چنين نيست و انسان چه در دوران نوزادي ، چه در دوران نوجواني يا جواني و بلوغ مي تواند اعمال حج را بجا آورد . ليكن در دوران نوزادي اطافه مستحب است ؛ يعني براي پدر و مادر شايسته است فرزند نوزادشان را طواف دهند ، البته خودشان نيت مي كنند سپس كودك را طواف مي دهند نه اين كه خودشان از طرف او طواف كنند . البته وقتي خود اين كودك به سن نوجواني و تمييز رسيد گرچه بالغ و مكلف نيست ، ولي مي تواند نيت كند آنگاه شخصاً اعمال حج را انجام دهد ليكن در اين صورت حج او به عنوان يك فضيلت مشروع است گرچه حجة الاسلام ـ حج واجب ـ او محسوب نمي شود و پس از بلوغ اگر مستطيع باشد ، بايد حج بجا آورد .
پس انسان در مقاطع گوناگون عمر مي تواند سه قسم حج داشته باشد : 1 ـ حج اطافه اي 2 ـ حج ندبي ( مستحبي ) 3 ـ حج فرضي ( واجبي ) . درباره اقسام حج به روايات زير دقت كنيد :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان مدرك ، ح 2 ، ص 359 .
25 |
1 ـ عن عبدالله بن سنان عن ابي عبدالله (عليه السلام) « قال سمعته يقول : مر رسول الله برويثة و هو حاج فقامت اليه امرأة و معها صبي لها فقالت : يا رسول الله أيحجّ عن مثل هذا ؟ قال : نعم و لك اجره » . ( 1 )
عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده كه فرمود : « در رويثه ـ نام محلي است ـ زني كه كودكي به همراه داشت ، خدمت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) رسيد و عرض كرد : آيا مي توان از طرف اين كودك حج بجا آورد ؟ حضرت فرمود : آري و تو اجر مي بري . »
2 ـ عـن محـمد بـن الفضيل قال سألت ابا جعفر الثاني (عليه السلام) عن الصبي : « متي يحرم به ؟ قال (عليه السلام) : اذا اثغر » . ( 2 )
محمد بن فضيل مي گويد از امام جواد (عليه السلام) پرسيدم : كِي كودك را مي توان محرم كرد ؟ حضرت فرمود : هنگامي كه دندان درآورد . »
اين روايات مربوط به دوران نوزادي است اما در دوران نوجواني و هنگامي كه خودش اهل تميز شد ، مي تواند به صورت مستقل اعمال حج را بجا آورد و مشروع نيز هست ليكن كفايت از حجة الاسلام نمي كند . در اين زمينه به روايات زير توجه كنيد :
1 ـ عن ابان بن الحكم قال : سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول : « الصبي اذا حجَّ فقد قضي حجة الاسلام حتي يكبر ... » . ( 3 )
ابان بن حكم مي گويد : از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه مي فرمود : « اگر كودكي اعمال حج را بجا آورده باشد ، پس از بزرگ شدن ، حج واجب را بجا مي آورد . »
2 ـ عن مسمع بن عبدالملك عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال : « لو انّ غلاماً حج عشر حجج ثم احتلم كانت عليه فريضة الاسلام » . ( 4 )
مسمع بن عبدالملك از امام صادق (عليه السلام) روايت مي كند كه فرمود : « اگر نوجواني قبل از بلوغ ده مرتبه اعمال حج را بجا آورد ، كافي نيست ، پس از بلوغ بايد حج واجب را بجا آورد . »
سيماي حج در نهج البلاغه
حضرت امير (عليه السلام) در خطبه اول ، درباره فريضه حج مي فرمايد :
« و فرض عليكم حج بيته الحرام الذي جعله قبلة لِلأنام ، يَرِدونه ورود الأنعام ، و يألهون اليه وُلُوه الحَمام ، و جعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته ، و اذعانهم لعزته و اختار من خلقه سُمّاعاً اجابوا اليه دعوته و صدّقوا كلمته و وقفوا مواقف انبيائه و تشبهوا بملائكته المطيفين بعرشه و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 37 ، ب 20 ، ابواب وجوب الحج ، ح 1 .
2 ـ همان مدرك ، ح 2 .
3 ـ وسائل الشيعه ، ج 8 ، ص 30 ، ب 13 ، ابواب وجوب الحج ، ح 1 .
4 ـ همان مدرك ، ح 2 .
26 |
يُحرزون الارباح في متجر عبادته و يتبادرون عنده موعد مغفرته جعله سبحانه و تعالي للاسلام علماً و للعائذين حرماً ، فرض حجَّهُ و اوجب حَقَّه و كتب عليكم وِفادته ، فقال سبحانه : « ولله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلاً و من كفر فان الله غني عن العالمين » .
يعني : خداوند حج خانه حرام خود را بر شما لازم كرد ، همان خانه اي كه آن را قبله مردم قرار داد ، كه نظير تشنه كامان وارد آن مي شوند ، و همانند كبوتران به آن پناه مي برند ، خداوند سبحان كعبه را نشانه فروتني بشر در برابر بزرگي خود و اعتراف به عزّت خويش قرار داد ، و از ميان آفريدگان خود شنواياني ( حرف شنو ) را برگزيد كه دعوت او را اجابت نموده اند ، و سخن او را تصديق كرده اند ، و در جاهايي كه انبياء ايستاده اند قرار گرفتند ، همانند فرشتگان كه به دور عرش مي گردند ، ( اجابت كنندگان دعوت حق ) سودهاي فراواني در اين تجارخانه عبادي مي برند ، و براي رسيدن به وعده آمرزش نزد خداوند مي شتابند . خداوند آن را ( خانه خود را ) پرچمي براي اسلام و حرم امني براي پناهندگان به آن قرار داد ، انجام حج را لازم كرد ، و رفتن به سوي آن را بر شما حتمي قرار داد .
در خطبه 110 ( يكصد و دهم ) مي فرمايد :
« ان افضل ما توسل به المتوسلون الي اللّه سبحانه و تعالي الإيمان به و برسوله و الجهاد في سبيله ... و حج البيت و اعتماره فانهما يَنْفِيان الفقر و يرخصان الذنب ... » .
« بهترين و با ارزش ترين وسيله اي كه سالكان حق براي رسيدن به خدا ، از آن بهره مي برند ؛ عبارت است از ايمان به او ، به پيامبرش و جهاد در راه او ... و زيارت خانه او به صورت حج و عمره ، همانا حج و عمره فقر را از ميان برمي دارند و گناه را مي ريزند . »
در اواسط خطبه قاصعه كه ناظر به ايجاد تواضع و فروتني و فروريختن استكبار است ، مي فرمايد :
« الا ترون انّ اللّه سبحانه اختبر الأولين من لدن آدم ـ صلوات اللّه عليه ـ الي الآخرين من هذا العالم بأحجار لاتضر ولاتنفع ولاتُبصِر ولاتَسمع ، فجعلها بيته الحرام الذي جعله للناس قياماً . ثم وضعه بِاَوْعَرِ بقاع الارض حجراً ، واقلّ نتائق الدنيا مدراً ، واضيق بطون الأودية قُطراً . بين جبال خَشِنَة و رمال دَمِثة و عيون وَشِلة و قريً منقطعة ، لايزكو بها خُفٌّ ولاحافر ولاظلف .
ثم امر آدم (عليه السلام) و ولده ان يثنوا اعطافهم نحوه ، فصار مثابة لمنتجع اسفارهم ، و غاية لملقي رحالهم . تهوي اليه ثمار الافئدة من مفاوز قفار سحيقة ، و مهاوي فجاج عميقة ، و جزائر بحار منقطعة ، حتي يهزّوا مناكبهم ذللاً يهلّلون لله حوله ، و يرملون علي اقدامهم شُعْثاً غُبْراً له .
قد نبذوا السرابيل وراء ظهورهم ، و شوّهوا باعفاء الشعور محاسن خلقهم ، ابتلاء عظيماً ، و
27 |
امتحاناً شديداً ، و اختباراً مبيناً ، و تمحيصاً بليغاً ، جعله الله سبباً لرحمته ، و وصلة الي جنّته .
و لو اراد سبحانه ان يضع بيته الحرام و مشاعره العظام بين جنّات و انهار و سهل و قرار ، جمّ الاشجار داني الثمار ، ملتفّ البُني ، متصل القري ، بين برّة سمراء ، و روضة خضراء ، و ارياف مُحدقة ، و عراص مغدقة ، و رياض ناضرة ، و طرق عامرة ، لكان قد صغر قدر الجزاء علي حسب ضعف البلاء .
و لو كان الإساس المحمول عليها و الاحجار المرفوع بها ، بين زمرّدة خضراء ، و ياقوتة حمراء ، ونور و ضياء ، لخفف ذلك مصارعة الشك في الصدور ، ولوضع مجاهدة ابليس عن القلوب ، و لنفي معتلج الريب من الناس ، و لكن الله يختبر عباده بانواع الشدائد ، و يتعبدهم بانواع المَجاهِدِ ، ويبتليهِمْ بضروب المكاره ، اخراجاً للتكبّر من قلوبهم ، و اسكاناً للتذلل في نفوسهم ، و ليجعل ذلك ابواباً فُتُحاً الي فضله ، و اسباباً ذللاً لعفوه » . ( 1 )
يعني : مگر نمي بينيد خداوند گذشته ها و آينده هاي بشري را با سنگهايي كه نه زيانمندند و نه سودمند و نه بينا و نه شنوا آزمايش كرد ، اين سنگها را خانه محترم خود قرار داد ، و آن را مايه استواري مردم ساخت ، سپس آن را در پر سنگلاخ ترين مكانها و بي گياه ترين منطقه زمين ، و كم فاصله ترين درّه ها قرار داد ، در ميان كوههاي ستبر ، شن هاي فراوان ، چشمه هاي كم آب ، آباديهاي گسسته از هم ، كه نه شتر و نه اسب و گاو و گوسفند در آن فربه نمي شوند ، سپس آدم (عليه السلام) و فرزندانش را دستور داد كه به آن سمت گرايش نمايند ، پس خانه خدا مركز تجمع و مقصود پاياني سفرهاي آنان شد ، تا افراد از ژرفاي دل با شتاب از بين بيابانهاي دور و از درون درّه هاي عميق و جزيره هاي درياهاي پراكنده و گسسته به آن روي آورند ، تا به هنگام سَعْي نشانه هاي خود را بجنبانند ، و لااله الا الله گويان اطراف خانه خدا طواف نمايند ، و با موهاي آشفته و بدنهاي پر گرد و غبار با پاهاي خود به سرعت حركت كنند ، لباسهايي كه نشانه شخصيت است دور انداخته و با اصلاح نكردن موها قيافه هاي خود را نازيبا كنند ، اين آزموني بزرگ ، امتحاني شديد ، و آزمايشي روشن ، و پاكسازي و ناخالص زدايي رسايي است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشت قرار داد ، اگر خداوند خانه محترمش و محل هاي انجام مناسك حج را در بين بوستانها و نهرها و سرزمينهاي پردرخت و پرثمر ، مناطقي آباد و داراي خانه و كاخهاي بسيار و آباديهاي به هم پيوسته ، در ميان گندمزارها و باغهاي خرم و پر گل و گياه ، در ميان بستانهاي زيبا و پرطراوت و پرآب ، در وسط باغستاني بهجت زا ، و جاده هاي آباد قرار مي داد به همان نسبت كه آزمايش ساده تر بود پاداش نيز كمتر بود ...
در جاي ديگري از نهج البلاغه هنگام وصيت به حسنين ـ عليهماالسلام ـ و به عموم مردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ خطبه 192 .
28 |
پس از آسيب ديدنش توسط ابن ملجم مرادي ملعون مي فرمايد :
« واللّه اللّه في بيت ربّكم ، لاتخلّوه ما بقيتم فانّه ان ترك لم تناظروا » . ( 1 )
« خدا را ، خدا را درباره خانه خدايتان در نظر بگيريد ، تا زنده هستيد آن را ترك نكنيد ؛ زيرا چنانچه كعبه ترك شود ، شما مهلت داده نمي شويد . »
در نامه اي براي فرماندار خود در مكه به نام عبدالله بن عباس نوشتند : « اما بعد فاقم للناس الحج و ذكّرهم بايام الله و اجلس لهم العصرَيْنِ ، فَاَفْتِ المستفتي ، وعلّم الجاهل ، و ذاكر العالم . ولايكن لك الي الناس سفيرٌ الالسانك ولاحاجب الا وجهك ... و مُرْ اَهْلَ مكة الا يأخذوا من ساكن اجراً ، فان اللّه سبحانه يقول : « سواء العاكف فيه و الباد » فالعاكف : المقيم به ، والبادي : الذي يحج اليه من غير اهله . وفقنا الله و اياكم لمحابّه والسلام » ؛ ( 2 )
« حج را براي مردم بپادار و آنها را به روزهاي خدايي يادآور باش . و تنها با زبان خود ، مردم را دعوت كن ( بدون واسطه ) و جز خودت نگهباني براي خود نداشته باش ( تا مردم بتوانند مستقيم و آزادانه با تو حرف بزنند ) ... و به اهل مكه بگو هيچ گونه اجر و مزدي از ساكنان ( زائران ) نگيرند ؛ زيرا خداوند سبحان مي فرمايد : عاكف و بادي در آن برابر و يكسانند و مراد از « عاكف » همان اهل مكه و مراد از « باد » غير اهل مكه هستند كه به زيارت مي آيند . خداوند شما و ما را به دوست داشتني هايش ( اعمال صالح ) موفق بدارد ، والسلام . »
سخني انحرافي در بركت و هدايت كعبه
صاحب تفسير « المنار » درباره آيات بيّنات و بركت بيت مي گويد : « بركت درآيه ناظر به بركتهاي ظاهري و هدايت در آن ناظر به بركتهاي معنوي است و جهانيان از اين دو نعمت ظاهري و باطني در كنار كعبه برخوردارند ، همچنين آيات بينات را نيز به امور عادي تطبيق مي كند ؛ يعني مقام ابراهيم و امنيت بيت جزو آيات بيّن و نشانه هاي روشن است و منظور از مقام ابراهيم ، مكاني است كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) در آن عبادت و نيايش كرد و مردم را به حق دعوت نمود . اما مقام ابراهيم سنگي نيست كه حضرت روي آن پا گذاشته و اثر آن مانده باشد ، بلكه مقام ابراهيم ؛ يعني معبد ابراهيم . و اين كه قرآن مي فرمايد : « واتَّخِذوا من مقامَ ابراهيم مصلّيً » ( 3 ) ؛ يعني در معبد ابراهيمِ خليل نماز بگزاريد . و آنچه را امام رازي و ديگران گفته اند كه مقام ابراهيم عبارت از سنگي است كه حضرت خليل (عليه السلام) بر روي آن پاگذاشت و اثر پاي حضرت بر آن نقش بست ، ثابت نشده است . و اگر چنين باشد ، احتمالاً پيش از اين كه به صورت سنگ درآيد ، ماده تري گِل مانند بوده است و حضرت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نهج البلاغه ، نامه 47 .
2 ـ نهج البلاغه ، نامه 66 .
3 ـ بقره : 125 .
29 |
خليل روي آن پاگذاشته ، آنگاه اثر پاهايش بر روي آن مانده ، سپس چسبندگي پيدا كرده و به صورت سنگ درآمده است و به صورت فعلي نمايان گشته است » .
آنگاه ادامه مي دهد : « ثابت نشده كه در حَرَم حيوانات درنده كاري به حيوانات اهلي ندارند و كبوتران رم نمي كنند و علاوه بر آن در هر مكاني كه كسي كاري به حيوانات نداشته باشد ، آنها احساس امنيت مي كنند ( نظير مشاهد مشرفه و حرم ائمه (عليهم السلام) زيرا كسي مزاحم آنها نيست و طبعاً آنها رم نمي كنند ) .
سپس مي گويد : اگر جباري قصد ستمگري داشت ، خداوند او را سركوب و دماغش را خرد مي كند و در قيامت به عذابي دردناك گرفتار مي كند اما در دنيا چنين نيست ؛ زيرا نه تنها در زمان حجاج ستمهايي به كعبه روا رفت ، در زمان ما نيز بدتر از عصرِ حجاج انجام مي شود ( اين همه سياستهاي ستمگرانه و استعمارانه ، حضور بيگانگان در حجاز از اعمال حجاج بدتر است ) ( 1 ) و چنين نيست اگر كسي در آنجا ستمي كرد ، خدا او را ريشه كن سازد . زيرا ستمهاي فراواني در حجاز شده و مي شود ولي خداوند همچنان مهلت داده است » .
نقد سخن مذكور
لازم به يادآوري است موارد مذكور جزو آيات شمرده نشده تا ايشان بگويد : « كبوتر رم نمي كند ؛ زيرا آنجا مأمن است » عمده همان جهات ديگر است كه حيوانات وحشي واقعاً كاري به حيوانات اهلي ندارند كه اگر ثابت شود ، مطلبي است . و اما اين كه كبوترها بر بام كعبه نمي نشينند ، مسلم نيست ؛ زيرا گاهي ديده شده كه بر بام كعبه مي نشينند .
ليكن آنچه به عنوان آيت شمرده شده ، اين است اگر كسي قصد تخريب كعبه را داشت ، خدا به او مهلت نخواهد داد مثل جريان ابرهه اصحاب فيل كه معجزه و خارق عادت بود و اين گونه آثار ، آثار تكويني است كه بايد پابرجا بماند و كمترين سطح آيت بودن كعبه ، آيت تكويني بودن آن است كه هنوز امنيت در مكه هست و آن مردم سركشِ درنده را خداوند به گونه اي خاضع كرد كه درباره حرم ، حرمت روا دارند و آيات : « واطعمهم من جوع و آمنهم من خوف » ( 2 ) و « أوَ لَم يروا أَنّا جعلنا حرماً آمناً و يُتَخطَّفُ الناس من حولهم » ( 3 ) و « قالو ان نتبع الهدي معك نُتخطَّفُ من ارضنا او لم نمكن لهم حرماً آمِناً يجبي اليه ثمرات كِلّ شئ » ( 4 ) همه مربوط به عصر جاهليت و قبل از تشريع امن است . پس اين حكم امن تشريعي ـ پس از اسلام آمده ، ولي قرآن امنيتي را كه از زمان جاهليت تا زمان اسلام ادامه داشت ، به عنوان سند ذكر مي كند . وگرنه همه اين آيات پس از ظهور اسلام آمده ، اما همه آنها امنيت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در جنگ خليج فارس آمريكا با سي و هشت كشور جهان متحد شد و در منطقه حجاز ارودگاه كفر را بپا كرد .
2 ـ قريش : 4 .
3 ـ عنكبوت : 67 .
4 ـ قصص : 57 .
30 |
پيش از اسلام را گوشزد مي كند .
البته آيه : « و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم » ( 1 ) احتمالاً ناظر به كسي است كه در خصوص حرم و بيت برخورد ستمگرانه كند ، خداوند او را به عذابي دردناك گرفتار مي كند نظير جريان ابرهه و يارانش كه به عذاب الهي گرفتار شدند . ولي كسي كه درحرم نسبت به مردم ستم كند ، ممكن است خداوند در مدت كوتاهي او را نگيرد و به او مهلت دهد .
به عبارت ديگر مفاد اين آيه نظير مفاد آيه « اِنّ الذين يأكلون اموال اليتامي ظلماً اِنَّما يأكلون في بطونهم ناراً » ( 2 ) است كه ناظر به منع تشريعي است چون هركس مال حرام مي خورد واقعاً در شكم خود آتش مي خورد . ليكن در خصوص كسي كه مال يتيم را مي خورد ، چنين تعبير شده است . زيرا يتيم مظلومي است كه هيچ پناهگاهي ندارد وگرنه درباره مال حرام كه مال يتيم نيز نباشد ، اين حكم هست . همچنين درباره ظلم به افراد كه خداوند هر ستمگري را به عذابي دردناك گرفتار مي كند . ليكن اگر ظرف ظلم ، حَرَم باشد ، خداوند قويتر و شديدتر انتقام مي گيرد .
در پايان اين بخش از آيات هنگامي كه شبهات اهل كتاب درباره حليت و حرمت طعام و قبله را پاسخ داد و اهميت كعبه و زيارت آن را بيان كرد مي فرمايد : « و من كفر فان الله غني عن العالمين » ؛ يعني هر كسي كه سرباز زند و راه صحيح را پيش نگيرد به خود زيان زده است زيرا خداوند بي نياز از جهانيان است .
پي نوشت ها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حج : 25 .
2 ـ نساء : 10 .