سفرنامه ابن بطوطه
153 نقد کتاب 154 میقات حج - سال دوم ـ شماره هشتم ـ تابستان 1373 حجّ در آینه سفرنامه ها ـ 3 ـ رحله ابن بطوطه سید حسن اسلامی آن شب خواب دیدم که بر بال پرنده بزرگی نشسته 
153 |
نقد كتاب
154 |
ميقات حج - سال دوم ـ شماره هشتم ـ تابستان 1373
حجّ در آينه سفرنامه ها
ـ 3 ـ
رحله ابن بطوطه
سيد حسن اسلامي
آن شب خواب ديدم كه بر بال پرنده بزرگي نشسته ام و آن پرنده در سمت قبله پرواز مي كرد ، بعد جهت خود را تغيير داده به سمت راست متمايل شد و آن گاه به ترتيب در جهت مشرق و جنوب به پرواز درآمد . سپس مدت درازي رو به سمت مشرق رفت و در زمين تاريك سرسبزي فرود آمد و مرا فرو گذاشت . « ابن بطوطه »
زندگي
ابوعبداللّه ، محمد بن عبداللّه بن محمد لواتي طنجي ، معروف به ابن بطوطه ، به 703 قمري در طنجه زاده شد . ( 1 ) او به خانداني روحاني تعلق داشت با سابقه اي ديرين در امر قضا و داوري براساس مذهب مالكي . در زادگاه خود به تحصيل علوم ديني پرداخت و اصول داوري و قواعد قضاوت را آموخت و از آن بعدها در زندگاني خود بهره ها گرفت . ابن بطوطه علاوه بر علوم ديني ، به ادبيات و سرودن شعر پرداخت و بعدها زبانهاي فارسي و تركي را آموخت . ( 2 )
از اين بخش از زندگاني ابن بطوطه چيزي دانسته نيست و ظاهراً به روال معمول طالبان علم ، روزگار مي گذرانده است ، تا آنكه در بيست و دو سالگي سوداي سفر به مكه و اداي فريضه حج زندگيش را دگرگون ساخت . پس در سال 725 هـ . تن به غربت و دوري از خانواده داد و تنها به شوق ديدار خانه خدا و زيارت آرامگاه پيامبر اكرم ، « چون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ دائرة المعارف بزرگ اسلامي . زير نظر كاظم موسوي بجنوردي . ( تهران : مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، 1369 ) جلد 3 ، ص 120 .
2 ـ دائرة المعارف الاسلامية ، تعريب محمد ثابت الأفندي [ و ديگران ] ( تهران : انتشارات جهان [ بي تا ] افست شده از نشر سال 1933 م ، ج 1 ، پانوشت صفحه 99 .
155 |
پرنده اي كه لانه اش را رها مي سازد » ، زادگاه خود را ترك گفت . ( 1 )
جهانگرد ما در آغاز عزم زيارت و سپس بازگشت به وطن خود را داشت ، ليك اين سفر عزم او را دگرگون كرد و او از مكه به عراق رفت ، نجف ، واصل و بصره را ديده و از آنجا راهي آبادان شد . زان پس همچنان سرزمين ايران را پيمود تا به شيراز رسيد و مدتي مقيم آن ديار گشت و به زيارت قبر سعدي شتافت و از آن « زيارتگه رندان جهان همت خواست » .
مسافر ما راهِ رفته را بازگشت و به عراق آمد و از آن جا دوباره قصد حج كرد و در سال 728 به مكه رسيد و تا سال 730 مجاور آن شهر مكرّم بود و سه سال پياپي حج كرد و سپس راه يمن را در پيش گرفت . از آن جا به مقديشو [ مگاديشو ] ( در سومالي ) رفت و پس از آن به عمان پا نهاد و از طريق جزيره هرمز مجدداً وارد خاك ايران شد و از طريق بحرين به قطيف و حسا [ احساء ] ( كه پيش از آن هَجَر خوانده مي شد ) و يمامه رفت و باز راه خانه معبود را در پيش گرفته در سال 732 به مكه مكرمه رسيد و حج بگزارد .
پس از پايان مراسم حج عزم بازگشت به وطن را داشت ، ليكن از آنجا كه تقدير را طرحي ديگر در سر بود ، ابن بطوطه سر از آسياي صغير درآورد . انطاكيه را ديد ، به قونيه رفت و به سر تربت ملاي روم شتافت . آن گاه آسياي صغير را پشت سرگذاشت و تا جنوب روسيه پيش رفت . سپس به قسطنطنيه رفت ، آن گاه از طريق ايران به غزنين و كابل رفته ، گام به دره سند نهاد و به شبه قاره هند پا گذاشت و مقرب دربار محمد شاه فرمانرواي آن سرزمين شد و همراه با هيأت نمايندگي او به چين رفت و در آن جا مدتي ماندگار شد و به شغل قضا پرداخت .
در بازگشت از چين براي بار سوم به ايران آمد و از شهرهاي لار ، فسا ، شيراز ، اصفهان و شوشتر ديدن كرد و به نجف و سپس كوفه و حلّه رفت . از حله به بغداد و از آن شهر به شام و مصر رهسپار گرديد و باز راه مكه را در پيش گرفت و به عَيذاب رفت و از طريق دريا به جده رسيد و در بيست و دوم شعبان سال 749 وارد شهر مقدس مكه شد . پس از برگزاري مراسم حج و زيارت مرقد مطهر پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) راه وطن را در پيش گرفت و در سال 750 به فاس پايتخت مراكش و دربار ابوعنان پادشاه سلسله مريني پا نهاد . سپس به زادگاه خود طنجه رفت و از آن جا راه اندلس را در پيش گرفت و از غرناطه ( عروس شهرهاي اندلس ) ديدن كرد و به فاس بازگشت . از آن جا اين رحالّه آخرين سفر خود را آغازيد و در قارّه سياه فرو رفت و تا تومبوكتو و نيجريه پيش رفت و بدين ترتيب « نخستين جهانگردي بود كه در داخل آفريقا سفر كرد و گزارشي از سفر خود به جاي گذاشت » . ( 2 )
پس از آن ، ابن بطوطه به فرمان ابوعنان در سال 754 به دربار او بازگشت و در همان جا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ رحله ابن بطوطه ، ( بيروت : دارصادر ، 1986 ) صفحه 14 .
2 ـ دو وو ، بارون كارا ، متفكران اسلام ، ترجمه احمد آرام ، ( تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1363 ) ، ج 1 ، ص 98 .
156 |
مستقر شد و پس از بيست و نه سال جهانگردي و زير پا نهادن عمده سرزمينهاي مسكون آن روزگار ، آرام گرفت و از آن جا كه يادداشتهاي سفر ابن بطوطه طي حوادث مختلف از جمله اسارت در دست هندوان از ميان رفته بود ، او ديده ها و شنيده هاي خود را بر منشي و دبير دربار معروف به ابن جُزّي املا كرد . ابن جزي با تحرير و تلخيص و گاه تفصيل ـ و حتي در مواردي تحريف ـ گفته هاي ( 1 ) ابن بطوطه ، كتاب خواندني و دلكش « تحفة الأنظار في غرائب الامصار و عجائب الأسفار » را تدوين كرد كه بعدها نام مأنوستر « رحله ابن بطوطه » را به خود گرفت .
ابن بطوطه پس از سفر طولاني خود بيست و پنج سال بزيست و در سال 779 درگذشت . ( 2 )
شخصيت
تنها اثر به جا مانده از ابن بطوطه همين رحله اوست و با مطالعه آن خصوصيات او را جا به جاي اين كتاب درمي يابيم ؛ او متفكري بزرگ يا انديشمندي عميق نيست ( 3 ) و تن به تدقيقات علمي و نظري نمي دهد . ليكن سخت حواس خود را به كار گرفته ديده ها و شنيده هاي خويش را به حافظه مي سپارد . در ميان منقولاتش سخن از « رخ » ( 4 ) و « هيولا » و ديگر افسانه ها مي رود و نشان مي دهد كه چقدر ابن بطوطه متأثر از فرهنگ جوامعي كه در ميان آنها زيسته ، بوده است . با اين همه ، مهمترين ويژگي ابن بطوطه كنجكاوي حيرت انگيز و عطش كاهش ناپذير دانستن است . حوادثي كه بر او رفت ؛ اسارتها ، گرسنگيها و بيماريها و هول جان مي توانست هركس ديگري را از ادامه سفر و پا نهادن به جاهاي ناشناخته باز دارد ، اما ابن بطوطه همه خطرات را به جان مي خرد و هر ترسي بر شجاعت و جسارتش مي افزايد و حدود سي سال از زندگي خود را صرف ديدن روي زمين مي كند .
او مسلماني سني براساس معتقدات مذهب مالكي است ، به امامان و بزرگان شيعه ارج مي دهد و به زيارت اماكن مقدسه مانند كربلا و نجف مي رود ، ليكن همان ذهنيت رايج را درباره شيعيان دارد و از آنان با عنوان « رافضي » ياد مي كند و حركات افراد نادان و جاهلي را معيار ارزيابي كليت اين مذهب قرار مي دهد . ( 5 )
ابن بطوطه همچنين دلبستگي خاصي به تصوف و صوفيان ابراز مي دارد . در رحله خود از درويشان نامدار و كرامات آنان ياد مي كند و خود در هر شهري به ديدار آنها مي شتابد و در خانقاهها و زاويه هاي آنان اقامت مي گزيند و از دست پيران آنها خرقه مي گيرد . ( 6 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفرنامه ابن بطوطه . ترجمه محمد علي موحد ، ( تهران : مركز انتشارات علمي و فرهنگي ، 1361 ) ، ج 1 ، مقدمه مترجم ، صفحه 38 .
2 ـ دائرة المعارف بزرگ اسلامي ؛ ج 3 ، صص 121 و 123 .
3 ـ رحله ابن بطوطه ، مقدمه كرم البستاني ، ص 6 .
4 ـ سفرنامه ، ج 2 ، صص 670 و 758 .
5 ـ سفرنامه ، ج 2 ، صص 59 و 65 .
6 ـ سفرنامه ، ج 1 ، ص 213 .
157 |
سفرنامه
او جهانگرد مسلماني است كه بيشترين سرزمينها را پيموده است و آن چه را ديده يا شنيده ، در رحله اش ثبت كرده است .
به دليل آن كه يادداشتهاي سفر از ميان رفته بود و ابن جُزّي در تدوين و تحرير اين سفرنامه دست برده بود ، طبيعتاً اشتباهات متعددي از نظر تاريخي ، ترتيب و توالي سفر و حتي اعلام و نامها در اين كتاب راه يافت و همين مسأله باعث شد تا عده اي درباره ارزش آن به بحث بپردازند و در صحت برخي مطالب تشكيك كنند . ( 1 )
با اين همه بي گمان دقيقترين و روشن ترين بخش سفرنامه همان است كه به حج مربوط است ؛ زيرا ابن بطوطه به دليل اعتقادات استوار و شديد مذهبي سفرهاي متعددش به مكه ، با دقت مشاهدات خود را نقل مي كند . اين بخش همچنين با آن چه ديگر رحاله ها نوشته اند بويژه ابن جبير منطبق است . لذا از همان آغاز كمتر كسي در اين مورد به چون و چرا پرداخته است .
اين سفرنامه به زبانهاي پرتغالي ، فرانسوي ، انگليسي ، آلماني و فارسي ترجمه شده است . برخي ترجمه ها با تلخيص و برخي كامل منتشر شده است . ( 2 ) ترجمه فارسي آن توسط دكتر محمد علي موحد با دقت و امانت صورت گرفته و در سال 1348 اولين چاپ آن با مقدمه اي ممتع از ايشان چاپ و در دو جلد منتشر شده است . براي رعايت فضل تقدم ايشان در اين كار ، در اين جا گزيده قسمتهايي از سفرنامه را كه به حج مربوط است از ترجمه ايشان نقل مي كنيم :
آغاز سفر
« روز پنج شنبه ، دوم ماه رجب سال 725 به قصد حج و زيارت قبر پيامبر يكه و تنها از زادگاه خود « طنجه » بيرون آمدم . نه رفيقي بود كه با او دمساز باشم و نه كارواني كه با آن همراه گردم . ميل شديد باطني و اشتياقي كه براي زيارت آن مشاهد متبركه در اعماق جانم جايگزين بود مرا بدين سفر برانگيخت » . ( ص 6 )
از دمشق تا مدينه
« در اول شوال سال 726 كاروان حجاز به خارج دمشق رهسپار گرديد و در قريه معروف « كسوه » فرود آمد ... از كسوه به قريه بزرگ « صنمين » رفتيم و از آن پس به شهر كوچك « زرعه » ... و از آن جا به شهر كوچك « بصري » رفتيم . كاروان حج بطور معمول چهار روز در بصري توقف مي كند تا بقيه حاجيان هم كه براي كارهاي خود در دمشق مانده اند برسند ... حُجاج آذوقه و لوازم و مايحتاج خود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ دائرة المعارف بزرگ اسلامي ، ج 3 ، ص 125 .
2 ـ زركلي ، خيرالدين . الاعلام ( بيروت : دارالعلم للملايين ، 1984 ) ج 6 ، ص 236 .
158 |
را از اين محل تهيه مي كنند و از آن جا به بركه « زيره » مي روند و يك روز در آن جا اقامت مي كنند و سپس به « لجون » مي روند ... پس از لجون به حصن « كرك » مي رسند ... كاروان مدت چهار روز در خارج كرك در محلي موسم به « ثنيه » توقف كرد تا خود را آماده ورود در صحرا گرداند . آخر حد بلاد شام « معان » بود كه بعد از وصول بدان از طريق عقبة الرضوان وارد صحرا شديم ... پس از دو روز به ذات الحج رسيديم ... بعد از آن به رودخانه بي آب بلدح رسيديم و از آن جا به تبوك رفتيم ... حُجاج شام چون به تبوك مي رسند سلاح برمي گيرند و درختان خرما را به شمشير مي زنند ، چون معتقدند كه پيغمبر به همين ترتيب وارد تبوك شده بود ...
قافله [ چهار روز در تبوك استراحت مي كند و ] بعد از حركت از تبوك از خوف صحرا به تعجيل راه مي رود .
وادي « اخيضر » در وسط اين صحرا واقع شده كه نعوذ باللّه تو گويي وادي جهنم است ... بعد از طي اين وادي در بركة المعظم فرود مي آيند ... روز پنجم قافله به بئرالحجر ، مي رسد ... در اين جايگاه ديار ثمود شروع مي شود ... بين حجر و « العلا » به قدر نصف روز يا كمتر فاصله است . العلا ، دهِ بزرگ و نيكويي است كه نخلستانها و آبهاي جاري دارد . حُجاج چهار روز در اين جا استراحت كرده لباسهاي خود را مي شويند و مايحتاج خود را فراهم مي كنند ... كاروان از « العلا » حركت كرده فردا به وادي « عطاس » مي رسد كه بسيار گرم مي باشد و باد داراي سموم كشنده اي در آن ميوزد ... بعد از عطاس به « هديه » مي رسند ... و روز سومِ حركت از العلا ، به خارج شهر مدينه وارد مي شوند .
مدينه
شامگاه آن روز به مسجد پيغمبر رفتيم . نخست در باب السلام متوقف شده سلام داديم و آنگاه در بين قبر و منبر شريف ، به روضه مبارك پيغمبر درود فرستاديم و براي تبرك با قطعه اي از اُستُن حنانه كه تاكنون باقي است استلام كرديم . استن حنانه درختي بود كه در فراق پيغمبر ناله سر كرد و قطعه اي كه از آن باقي مانده متصل بستوني است كه رو به قبله در دست راست بين قبر و منبر واقع شده است . پس از سلام بر سيّد اولين و آخرين و شفيع گناهكاران ، پيغمبر اكرم ـ صلي اللّه عليه و سلم ـ ... با دلي شاد و خرم به منزل بازگشته ، از اين كه چنين توفيقي نصيب ما گرديده است خوشحالي و شادماني مي نموديم و خداي را سپاس مي گزارديم و از او مسألت مي كرديم كه باز توفيق زيارت بر ما ارزاني دارد و زيارت ما را به درجه قبول برساند و سفر ما را در حساب خود منظور فرمايد . ( صص 116 ـ 111 )
159 |
مسجد و روضه پيغمبر
مسجد شريف به شكل مستطيل است كه از چهارسو گرداگرد آن را محوطه سنگفرشي فرا گرفته و در وسط آن صحني قرار دارد كه كف آن را با شن و سنگريزه مفروش ساخته اند و گرداگرد آن كوچه اي است از سنگهاي تراش ، و روضه مقدسه در جهت جنوب شرقي مسجد واقع شده است و منظري عجيب و بي مانند دارد كه تصوير آن را نمي توان كرد .
بناي روضه مقدسه دايره اي شكل است و دور تا دور آن سنگهاي رخامي بديع و خوش تراش و عالي بكار برده شده است كه با وجود گذشت زمان ، بوي مشگ و عطر از آن ساطع است . در قسمت جنوبي روضه مسماري از نقره وجود دارد كه روياروي پيغمبر است و مردم در اين محل پشت به قبله و رو به ضريح مي ايستند و سلام مي كنند ...
در داخل روضه طيبه حوض رخامي كوچكي است كه در جهت جنوبي آن شكل محرابي وجود دارد و مي گويند خانه فاطمه (عليه السلام) دختر پيغمبر در اين محل واقع بود ، بعضي هم آنجا را محل قبر آن حضرت مي دانند ، والله اعلم . ( ص 117 )
مزارات مدينه ( بقيع )
از جمله مشاهد متبركه مدينه بقيع الغرقد است كه در طرف شرقي مدينه واقع شده و راه آن از دروازه مشهور به باب البقيع است . وقتي از دروازه مزبور خارج مي شود در دست چپ قبر صفيه دختر عبدالمطلب كه عمه پيغمبر و مادر زبير بن العوام بود ديده مي شود . روبروي قبر صفيه قبر ابوعبداللّه مالك بن انس است كه گنبد مختصري هم دارد و در جلو آن قبر فرزند ارجمند پيغمبر « ابراهيم » واقع شده كه گنبد سپيدي دارد . و در طرف راست آن تربت عبدالرحمن بن عمر بن خطاب معروف به ابي شحمه و محاذي آن قبور عقيل بن ابي طالب و عبداللّه بن جعفر ( ذوالجناحين ) واقع است . و در محاذات اين قبور مقبره اي است كه مي گويند قبور زنان پيغمبر در آن قرار دارد و پس از آن مقبره ديگري از آن عباس عم پيغمبر و حسن بن علي (عليه السلام) است كه گنبد بلند و محكمي دارد . اين مقبره در دست راست ، از دروازه بقيع واقع شده و قبر حسن در پايين پاي عباس قرار دارد و هر دو قبر بزرگ و مقداري از سطح زمين بالاتر مي باشد و روي آنها را تخته سنگهايي كه با منتهاي مهارت بوسيله صفحات زرد رنگ ترصيع شده پوشانده است .
قبور بسياري از مهاجرين و انصار و صحابه ديگر نيز در بقيع واقع شده و بيشتر آنها شناخته
160 |
نيست . در انتهاي قبرستان بقيع قبر عثمان بن عفان است كه گنبد بزرگي دارد و قبر فاطمه بنت اسد مادر علي بن ابي طالب (عليه السلام) در نزديكي آن است . ( ص 128 )
قــبا
ديگر از مشاهد متبركه مدينه قبا است كه در فاصله دو ميلي جنوب مدينه قرار دارد . راه بين قبا و مدينه از ميان نخلستانها مي گذرد و مسجد معروفي كه به نص قرآن براساس تقوا بنيان گذاري شده در قبا واقع است اين مسجد به شكل چارگوش بنا شده و مناره سپيد بلندي دارد كه از دور پديدار است . در وسط مسجد محلي هست كه خوابگاه اشتر پيغمبر بوده . مردم تبركاً در آنجا نماز مي خوانند . در جهت جنوبي صحن مسجد ، محرابي هست كه بر روي مصطبه اي ساخته شده و نخستين جايي است از اين مسجد كه پيغمبر در آن ركوع كرده است ...
احـــد
ديگر از مشاهد متبركه مدينه احد است . پيغمبر فرموده : « احد كوهي است كه ما را دوست دارد و ما آن را دوست داريم » .
اين كوه به اندازه يك فرسخ با مدينه فاصله دارد . قبور شهداي جنگ احد به محاذات كوه و در گرداگرد قبر حمزه عم پيغمبر واقع شده است .
در راه احد سه مسجد وجود دارد يكي بنام علي بن ابيطالب (عليه السلام) و ديگري به نام سلمان فارسي و سوّمي به نام مسجد الفتح كه سوره فتح قرآن در آن نازل شده است .
اقامت ما در مدينه اين بار چهار روز طول كشيد ، شبها را در مسجد پيغمبر بيتوته مي كرديم ، مردم در صحن مسجد حلقه مي زدند و شمعهاي بسيار مي افروختند و جزوهاي قرآن مي خواندند . و به ذكر خدا و تماشاي قبر پيغمبر مي گذرانيدند . حاديان شعرها در مدح پيغمبر مي خواندند مردم مدينه شبهاي متبركه را به اين طريق سر كرده صدقات زياد بر مجاورين و بينوايان مي دهند . ( صص 129 و130 )
به سوي مكه
از مدينه به عزم مكه حركت كرديم و در نزديكي مسجد ذي الحليفه كه پيغمبر از آن جا احرام بسته فرود آمديم . اين محل آخرين حدي است كه حجاج از راه مدينه در آن جا احرام مي بندند و در
161 |
مسافت پنج ميلي مدينه نزديك وادي العقيق واقع شده است . من لباسهاي دوخته اي كه بر تن داشتم درآوردم و پس از غسل جامه احرام پوشيدم و دو ركعت نماز گزاردم و به تنهايي احرام بستم و تا شعب علي (عليه السلام) لبيك زنان كوه و دشت و فراز و نشيبِ راه را طي مي كردم . همان شب به شعب علي (عليه السلام) رسيديم و از آن جا به روحا رفتيم ...
از روحا به صفرا رفتيم . صفرا دره آباداني است كه آب و نخل و عمارت و ابنيه در آن وجود دارد و سكنه آن از سادات حسيني و ديگران مي باشند . در اين محل قلعه بزرگي هست كه پشت سر آن قلاع و دهات متصل بهم قرار دارد .
بــدر
از صفرا به بدر رفتيم . بدر همان جايي است كه خداوند بر وفق وعده خود پيغمبر ما را بر دشمنان پيروز كرد و صناديد مشركين را از بيخ برانداخت .
بدر قريه اي است داراي نخلستانهاي متصل به هم و قلعه بلندي دارد كه از وسط كوهها از مسير رودخانه اي به آن مي روند . در بدر چشمه جوشنده آب رواني وجود دارد و محل قليب كه كشتگان قريش را در آن افكندند اكنون بصورت باغي درآمده كه مدفن شهداي اسلام در پشت آن واقع است . جبل الرحمه كه فرشتگان از آنجا به ياري سپاه اسلام آمدند در طرف دست چپ بسوي الصفرا قرار دارد كه جبل الطبول ( كوه كوسها ) نيز مانند تلي از شن در روبروي آن امتداد يافته است و مردم آن جا معتقدند كه از اين كوه شبهاي جمعه صداي طبل شنيده مي شود .
عريش يا خيمه گاه پيغمبر كه آن حضرت روز بدر از داخل آن با خداي خود راز و نياز داشت در دامنه جبل الطبول قرار داشته و ميدان كارزار نيز در جلو آن بوده است . نزديك نخلستان قليب مسجدي هست كه مي گويند جايگاهي بوده كه ناقه پيغمبر به زانو افتاده و خوابيده است . بين بدر و الصفرا ؛ در حدود يك بريد راه ( 12 ميل يا 4 فرسنگ ) از وسط كوهها مي گذرد كه جابجا چشمه هاي آب و باغهاي نخل در آن ديده مي شود .
از بدر به صحراي قاع البزواء رفتيم . اين بيابان راهي چنان هولناك است كه حتي خود راهنما در آن گم مي شود و دوست دست از دوست مي شويد . طول آن سه روز راه است و در منتهي اليه آن وادي رابغ واقع شده كه آبدانهايي دارد كه آب باران در آن ها گرد آمده براي مدت درازي ذخيره مي شود . حجاج مصر و مغرب از اين محل كه در نزديكي جحفه و پايين آن واقع است احرام مي بندند .
از رابغ سه روزه به خليص رفتيم . در فاصله نصف روز راه به خليص مانده به عقبة السويق
162 |
رسيديم . عقبه محل پر رملي است . حجاج از مصر و شام با خود سويق مي آورند كه در آن جا بخورند ، سويق را با شكر درهم آميخته مي خورند . امرا مقدار زيادي از آن در حوضچه ها مي ريزند و به رسم احسان به مردم مي دهند . مي گويند پيغمبر كه از آن جا عبور مي كرده چون صحابه دچار گرسنگي بوده اند حضرت مشتي از ريگهاي آن محل را برداشته به آنان داد كه آن ريگها سويق شد و صحابه از آن خوردند .
بركه خليص در زمين همواري واقع شده كه داراي باغها و نخلستانهاي فراواني است و قلعه محكمي دارد كه برفراز كوهي ساخته شده و نيز در قسمت مسطح و هموار پايين كوه قلعه خرابه ديگري وجود دارد . در خليص چشمه آبي هست كه از زمين مي جوشد و آب آن را به وسيله جويبارها به مصرف مشروب گردانيدن زمين ها مي رسانند . خليص دست يكي از سادات حسني است و بازار معتبري در اين محل داير مي شود و اعراب آن حدود ، براي معامله گوسفند و ميوه و خواربار به آن جا مي آيند .
از خليص به عسفان رفتيم كه در زمين همواري وسط كوهها واقع شده و چاههاي آب خوردني دارد . يكي از اين چاهها به نام عثمان بن عفان ( خليفه سوم ) معروف است و نيز در مسافت نصف روز راه از خليص پله كاني به نام عثمان وجود دارد كه تنگنايي در ميان دو كوه مي باشد و پله كان سنگفرشي كه از بقاياي بناي كهنه اي است در آن ديده مي شود . و نيز چاهي به نام علي (عليه السلام) وجود دارد و مي گويند كه احداث آن توسط وي صورت گرفته است . در عسفان قلعه كهنه اي هست كه برج معتبري نيز دارد ولي رو به خرابي مي باشد . درخت مقل در اين ناحيه فراوان است .
از عسفان به بطن مر يا مرالظهران رفتيم و آن وادي پر آب و گياهي است كه نخلستانهاي فراواني و چشمه آبي دارد كه آن ناحيه را مشروب مي سازد . سبزي و ميوه را از اين محل به مكه مي برند . از اين جا كه گذشتيم برق شوق و مسرت از اين كه به آرزوي خود رسيده ايم در دلها درخشيدن گرفت .
ورود به مكه
نزديك صبحگاه بود كه به شهر مكه رسيديم و به زيارت خانه خدا يعني محل زندگي ابراهيم خليل و جايي كه پيغمبر ما از آن جا مبعوث گرديد نايل آمديم . از راه دروازه بني شيبه وارد بيت الحرام شديم ، خانه اي كه خداوند فرمود : « وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً » كعبه را ديديم كه چون عروسي زيبا و دلربا بر تخت حشمت و جلال تكيه داده و مهمانان خدا از هر سوي آن را در ميان گرفته بودند .
بعد از انجام طواف ورود و استلام حجر ، دو ركعت نماز در مقام ابراهيم بجاي آورده در ميان
163 |
باب و حجرالأسود كه موضع استجابت دعا است دست بر استار كعبه زديم و از آب زمزم كه به موجب حديث پيغمبر خواص و آثاري بر شرب آن مترتب است خورده ، مراسم سعي بين صفا و مروه به جاي آورديم و آنگاه در خانه اي نزديك باب ابراهيم منزل كرديم . سپاس خداي را كه ما را در زمره مهمانان خانه خود قرار داد و توفيق كرامت فرمود كه مشمول دعاي ابراهيم خليل (عليه السلام) باشيم و چشمان ما را به ديدار كعبه و مسجدالحرام و حجر و زمزم و حطيم روشني بخشيد .
از عجايب صنع خداوندي است كه شوق وصول به آن امكنه مقدسه را در دلها نهاده و مهر زيارت آنها را با جانها در هم سرشته كه هر كس پاي در آن ديار مي نهد ديگر نمي تواند دل بركند و خاطر از هواي آن بپردازد ، اين است حكمت باري تعالي و گواه صدق دعاي ابراهيم خليل الرحمن كه شوق ديدار آن ديار در هر نقطه دور دست دامنگير مردم است و هر سختي و مشقتي كه در اين راه نصيب شود سهل و آسان مي نمايد .
چه اشخاص ضعيف و ناتوان كه در اين راه مرگ را معاينه ديده و چون به مقصود رسيده اند ، چنان خوشحال بوده اند كه گويي هرگز نه مرارتي متحمل شده و نه محنت و مشتقي چشيده اند ! آري اين ها همه كار خداست و ترديدي در اين باره نمي توان داشت . و آن كس را كه شرف وصول به اين مقصد داشت داده ، خداوند نعمت خود بر او اتمام فرموده و خير دنيا و آخرت مر او را ارزاني داشته كه هر چه شكر گويد بجا باشد و اينك از حق تعالي مي خواهيم تا ما را نيز در زمره كساني قرار دهد كه زيارت شان به درجه قبول رسيده و موجب آمرزيده شدن گناهان گرديده و با دست خالي از اين راه برنگشته باشند .
شهر مكه
شهري است بزرگ ، عماراتش بهم پيوسته كه در وسط وادي واقع شده و كوهها گرداگرد آن را فراگرفته اند ، بطوري كه شهر از دو پيدا نيست . اين كوهها چندان ارتفاع ندارد دو كوه اخشب ( اخشبان ) عبارت است از جبل ابوقبيس در جنوب كه جبل قعيقعان نيز در كنار آن واقع شده و جبل احمر در شمال .
اجياد الأكبر و اجيادالأصغر دو شعب است كه در كنار ابوقبيس واقع شده ، حندمه نيز يكي ديگر از كوههاي مكه است و درباره آن سخن خواهيم گفت . كليه مناسك يعني منا و عرفه و مزدلفه در قسمت شرقي واقع شده است .
مكه سه دروازه دارد : باب المعلي كه در قسمت بالاي مكه واقع است و باب الشبيكه كه در
164 |
پايين شهر قرار دارد ، و باب الزاهر يا باب العمره هم ناميده مي شود . اين دروازه بر سر راه مدينه ومصر و شام و جده در مغرب شهر واقع شده كه راه تنعيم هم چنانكه باز خواهم گفت از آن است . دروازه سوم باب المسفل است كه در جنوب شهر قرار دارد و خالد بن وليد روز فتح مكه از اين دروازه وارد شده است .
شهر مكه چنانكه در قرآن از زبان ابراهيم خليل آمده است در زمين لم يزرعي واقع شده اما از بركت دعاي آن حضرت هر قسم ميوه و هر نوع محصول طرفه اي از اطراف و نواحي به آن شهر كشانده مي شود . از ميوه ها كه من در آن شهر خوردم انگور و انجير و شفتالو و رطب آن در دنيا بي مانند است . خربزه كه به مكه مي آورند از حيث عطر و شيريني نظير ندارد ، گوشت آن شهر هم بسيار چرب و خوش طعم است . اجناس مختلف كه در نواحي دنيار بطور متفرق يافت مي شود در مكه همه يكجا فراهم مي باشد . ميوه و سبزي را از طائف و وادي نخله و بطن مر به آن جا مي آورند و اين جمله از الطاف خداوندي است كه شامل حال ساكنين حرم و مجاورين خانه خود فرموده است .
مسجدالحرام
مسجدالحرام در وسط شهر مكه واقع شده و محوطه بزرگي را فراگرفته ، طول آن از شرق به غرب مطابق گفته ازرقي بيش از چهارصد ذراع و عرض آن نيز همين اندازه است . كعبه در وسط مسجدالحرام قرار گرفته و منظري بديع و زيبا دارد كه زبان از وصف و بيان آن قاصر است . ارتفاع ديوارهاي مسجد تقريباً بيست ذراع است . سقف آن روي سه رديف منظم ستون هاي بلند قرار دارد و در بناي آن نهايت ذوق و مهارت بكار رفته است . سه شبستان مسجد بطوري ساخته شده كه در حكم شبستان واحدي به نظر مي رسد . اين مسجد چهارصد و نود و يك ستون مرمر دارد غير از ستونهاي گچي كه جزو دارالندوه بوده و بعدها به محوطه حرم اضافه گرديده است . اين قسمت داخل در شبستاني است كه در جانب شمال واقع شده و مقام و ركن عراقي در روبروي آن است . فضاي قسمت مزبور متصل به فضاي اين شبستان است و به هم ارتباط دارند . در امتداد ديوار اين شبستان مصطبه هايي در زير كمرهاي طاقي شكل ساخته اند و نسخه نويسان و مقريان و در زيان در آنها بكار اشتغال دارند . در ديوار شبستان مقابل هم از اين سكوها تعبيه شده ليكن قسمت فوقاني آنها مقوس و طاقي شكل نيست .
نزديك باب ابراهيم يك در ورودي از شبستان غربي باز مي شود و در آنجا ستونهاي گچي وجود دارد . خليفه مهدي ( محمد بن ابي جعفر منصور ) در توسعه و تحكيم بناي مسجد بسيار كوشيده ، و اين عبارت در بالاي ديوار شبستان غربي به يادگار فعاليت هاي آن خليفه منقوش است : « بنده خدا
165 |
محمد مهدي اميرالمؤمنين ـ كه خدا حالش را نيكو گرداند ـ به سال 167 به توسعه مسجدالحرام و تعمير آن جهت حجاج فرمان داد » .
كعبه
بناي چارگوش كعبه در وسط مسجدالحرام نمايان است . ارتفاع آن از سه جهت بيست و هشت ذراع و از جهت چهارم كه بين حجرالاسود و ركن يماني باشد بيست و نه ذراع است . پهناي ديوار كعبه از ركن عراقي تا حجرالاسود پنجاه و چهار وجب و عرض ديوار مقابل آن ( ركن يماني ـ ركن شامي ) نيز همان مقدار است . اما عرض دو ديوار ديگر در امتداد ركن عراقي تا ركن شامي و امتداد ركن شامي تا عراقي چهل و هشت وجب است . بيرون حجر كه مبدأ طواف از آن جا مي باشد صد و بيست وجب است .
بناي كعبه از سنگ هاي سخت گندم گوني است كه با نهايت مهارت و استحكام روي هم قرار داده اند ؛ بطوري كه مرور دهور و گذشت زمان اثري در آن نبخشيده . در كعبه بين حجرالأسود و ركن عراقي واقع شده و از آن تا حجر ده وجب فاصله است كه آن جا را ملتزم مي نامند و محل استجابت دعا است . ارتفاع در ، از سطح زمين يازده وجب و نيم و طول آن سيزده وجب و پهناي آن هشت وجب است عرض ديواري كه در بر آن نصب شده پنج وجب مي باشد . بازوها و عتبه فوقاني در ، به طرز هنرمندانه اي با ورق نقره پوشيده شده و دو حلقه نقره اي بزرگ روي در قرار دارد كه قفلي نيز بر آنها است .
روزهاي جمعه پس از اداي نماز و همچنين روز مولود پيغمبر در كعبه را باز مي كنند . مراسم افتتاح آن به طريق زير انجام مي گيرد : نخست يك كرسي منبر مانند چوبي را روي چهار چرخه اي تا پاي ديوار كعبه مي آورند و رئيس قبيله بني شيبه روي آن رفته مفتاح كعبه را بدست مي گيرد ؛ سدنه يا پرده داران كعبه پرده در را كه برقع ناميده مي شود بلند مي كنند و رئيس پس از بازكردن در ، عتبه را مي بوسد و خود به تنهايي در اندرون كعبه رفته در را مي بندد ، اين وضع بقدر مدت دو ركعت نماز طول مي كشد ؛ آنگاه بني شيبه هم بداخل مي روند و در را مي بندند و نماز مي گزارند و سپس در براي عموم باز مي شود . در اثناء مدتي كه اجراي اين مراسم ادامه دارد مردم با نهايت حضوع و خشوع در حالي كه دستها را بزاري و تضرع بلند كرده اند در برابر در كعبه ايستاده اند و به محض اين كه در باز مي شود بانگ تكبير برمي دارند و اين دعا را مي خوانند :
« اللهم افتح لنا ابواب رحمتك و مغفرتك يا ارحم الراحمين » .
166 |
« اي خداي ارحم الراحمين ، درهاي بخشايش و آمرزش خود را به رويما بگشاي » .
اندرون كعبه و ديوارهاي آن با قطعات رخامي الوان فرش شده و سه ستون بسيار بلند ساجي دارد . بين هر ستون با ستون ديگر چهار گام فاصله است و اين ستونها در ميانه فضاي كعبه واقع شده اند و ستون ميانگين در نقطه مقابل وسط ديواري كه بين دو ركن عراقي وشامي واقع شده قرار گرفته است . پوشش كعبه از ابريشم سياه است كه تماماً بدنه آن را از بالا به پايين فراگرفته و روي آن نوشته هاي به خط سفيد هست كه سپيدي آن بر زمينه سياه پرده ، تلؤلؤ و درخشندگي خاصي دارد .
از عجايب كارهاي خدا است كه وقتي در كعبه باز مي شود و اين همه مردم از اقوام مختلف كه شماره شان را جز خدا كسي نمي داند به داخل آن مي ريزند مضيقه اي احساس نمي شود و همه در آن ، جا مي گيرند . ديگر از عجايب آن كه هرگز نه شب و نه روز اطراف كعبه از طواف كننده خالي نمي باشد ، و ديگر آن كه كبوتران بيشماري كه آنجا هستند يا مرغان ديگر هرگز روي كعبه نمي نشينند و از فراز آن پرواز نمي كنند و غالباً ديده مي شود كبوتري كه در فضاي حرم پرواز مي كند و همين كه به محاذات كعبه مي رسد راه خود را كج كرده به سوي ديگر مي رود . مي گويند هيچ مرغي روي كعبه نمي نشيند مگر آنكه مرضي داشته باشد و به محض اين كه آنجا نشست يا شفا مي يابد و يا في الحال مي ميرد . پاك خداوندي كه اين شرف و كرامت و عزت و احترام آن خانه را ارزاني فرموده است !
ناودان كعبه و حجر
ناودان طلايي كعبه بر فراز ديواري است كه روي حجر قرار دارد پهناي آن يك وجب و طول آن به مقدار دو ذراع از پايين نمايان است . زير ناودان كعبه محل استجابت دعا است . حجر قبر اسماعيل پيغمبر است ، سنگ رخامي سبز رنگ به شكل محراب كه به سنگ مدور ديگري از همين جنس متصل شده روي قبر قرار دارد . بزرگي اين دو سنگ كه داراي شكلي غريب و منظري جالب مي باشد به اندازه يك وجب و نيم است . در كنار قبر اسماعيل در مجاورت ركن عراقي قبر مادر او هاجر واقع شده كه علامتي از رخام سبز مدور دارد . بزرگي علامت يك وجب و نيم و بين دو قبر هفت وجب فاصله است . ( صص 139 ـ 131 )
درهاي مسجدالحرام
مسجدالحرام نوزده در دارد كه بيشتر آنها بر چند طاق گشوده مي شود مثلاً باب الصفا پنج طاق دارد كه سابقاً باب بني مخزوم مي ناميدند و بزرگترين درهاي مسجد است و راه مسعي از آن مي باشد .
167 |
مستحب است كسي كه به مكه مي آيد از باب بني شيبه وارد مسجدالحرام بشود و پس از طواف از باب الصفا از ميان دو ستوني كه مهدي خليفه نصب كرده و راهي را كه پيغمبر به سوي صفا مي رفت مشخص مي گرداند خارج شود .
ديگر از درهاي مسجدالحرام باب اجيادالاصغر است كه دو طاق دارد ديگر باب الخياطين كه آنهم دو طاق دارد و باب العباس كه سه طاق دارد و ديگر باب النبي با دو طاق ، باب بني شيبه با سه طاق كه از طرف شمال در ركن ديوار شرقي روبروي دركعبه كمي تمايل به سمت چپ قرار دارد و آن همان باب بني الشمس است و معمولاً خلفا از آن در وارد مسجد مي شده اند .
ديگر در كوچكي است كه روبروي باب بني شيبه واقع است و اسم مخصوصي ندارد و برخي گفته اند نام آن باب الرباط است ؛ زيرا راه رباط السدره از آن مي باشد ، ديگر باب الندوه كه سه در به اين اسم خوانده شده دو تا از آنها در يك رديف و سومي در ركن غربي دارالندوه مي باشد . دارالندوه اكنون به صورت مسجدي درآمده كه داخل حرم جزو آن است و روبروي ميزاب قرار دارد . ديگر از درهاي مسجدالحرام در كوچك تازه دارالعجله و باب السدره و باب العمره است كه هر كدام يك طاق دارند . باب العمره از زيباترين درهاي حرم است . ديگر باب ابراهيم كه يك طاق دارد و برخي از مردم آن را به ابراهيم خليل (عليه السلام) نسبت مي دهند در صورتي كه صحيح نيست بلكه اين در منتسب به ابراهيم الخوزي مي باشد كه يكي از ايرانيان بوده است .
ديگر باب الحروره كه دو طاق دارد و باب اجيادالأكبر با دو طاق ؛ و نيز دو در ، دو طاقي ديگر هم به نام اجياد وجود دارد كه يكي متصل به باب الصفا است و برخي اين دو در اخير از چهار دري را كه به نام اجياد خوانده مي شود ، باب الدقاقين مي نامند .
مسجدالحرام پنج مناره دارد يكي روي ركن ابوقبيس نزديك باب الصفا و ديگري روي ركن باب بني شيبه و سوم بر باب دارالندوه و چهارم بر ركن باب السدره و پنجم بر ركن الاجياد واقع شده است ...
بامهاي خانه هاي اطراف و پنجره هاي آن خانه ها مشرف بر حرم مي باشد بطوري كه ساكنين آنها همواره چشم بر حرم خدا دارند . از بعضي خانه ها مانند خانه زبيده زن هارون و دارالعجله و دارالسرا و غيره در مخصوصي به حرم باز مي شود .
از مشاهد متبركه كه در اين حدود واقع شده يكي قبة الوحي است كه نزديك باب النبي است واين قبه جزء خانه ام المؤمنين خديجه بوده است و داخل اين خانه قبه كوچكي وجود دارد كه ملح تولد فاطمه ـ عليهاالسلام ـ مي باشد . ( صص 145 ـ 143 )
168 |
مردم مكه
مردم مكه به نيكوكاري و مكارم اخلاق و دستگيري از ضعفا و درماندگان و غريب نوازي موصوف اند . اگر كسي بخواهد وليمه اي بدهد اول به سراغ فقرايي كه براي عبادت در آن شهر مجاور شده اند ، مي رود و با نهايت خوشي و مهرباني از آنان دعوت مي كند . اكثر اين مساكين در مقابل فرنهاي نانوايي مي ايستند و چون كسي نان مي خرد به دنبالش راه مي افتند و او هم به هر كدام پاره ناني مي دهد و نااميد برنمي گرداند حتي اگر يك نان بيشتر هم نداشته باشد ثلث يا نصف آن را با كمال رضا و رغبت بين آنان تقسيم مي كند .
ديگر از مراسم نيك آن شهر اين است كه كودكان يتيم در بازارها مي نشينند و هر كدام يك زنبيل بزرگ و يك زنبيل كوچك با خود دارند . اين زنبيل ها را در مكه « مُكتَّل » مي نامند چون كسي به بازار مي آيد و مايحتاج خود را از قبيل گوشت و سبزي و حبوبات مي خرد يكي از آن كودكان پيش مي آيد و اجناس را كه او مي خرد گرفته گوشت و سبزي را در زنبيل بزرگ و بقيه را در زنبيل كوچك مي گذارد و آن را به خانه وي مي رساند . خريدار هم پي كار خود مي رود و اتفاق نيفتاده است كه يكي از اين كودكان در رسانيدن اجناس به خانه خيانت كند بلكه وظيفه خود را به بهترين وجه انجام مي دهند و در مقابل خدمت خود اجرتي مي گيرند .
اهل مكه در پوشاك خود ظرافت و نظافت را مراعات مي كنند . بيشتر جامه هاي آنان سپيد است و همواره لباس سبك و كوتاه و تميز و پاكيزه بر تن دارند ، عطر زياد استعمال مي كنند ، سرمه مي كشند و با چوب اراك سبز مسواك مي كنند .
زنان مكه بسيار زيبا و پاكدامن و عفيف هستند و عطر زياد مصرف مي كنند ، چنانكه ممكن است زني شب گرسنه بخوابد و به پول شام عطر بخرد . زنان مكه شبهاي آدينه را براي طواف مي آيند و در اين شبها بهترين لباسهاي خود را مي پوشند وبوي عطر سراسر حرم را فرامي گيرد و چون زني از جايي عبور مي كند بوي عطر تا مدتي در رهگذر او باقي مي ماند . ( صص 153 ـ 154 )
مراسم نماز در مكه
اول از همه امام شافعيان كه از جانب حكومت سمت تقدم دارد نماز مي گزارد . جاي نماز او در حطيمي است كه پشت مقام ابراهيم قرار دارد . مردم مكه بطور كلي شافعي مذهب اند .
حطيم عبارت از چهار قطعه چوب است كه آنها را دوبدو در برابر هم قرار داده و مثل پله بهم
169 |
پيوسته اند . چوبهاي مزبور بر پايه هاي گچكاري شده نصب گرديده و در قسمت فوقاني قطعه چوب ديگري روي آنها انداخته اند كه در آن چنگهاي آهني براي آويختن قنديلها تعبيه شده است .
پس از امام شافعي امام مالكيان در محراب جنوبي ركن يماني نماز مي خواند و همزمان با او امام حنبلي در ميان حجرالاسود و ركن يماني نماز مي كند و سپس امام حنفي زير حطيمي در جلوي ميزاب به نماز برمي خيزد .
پيش روي پيشنمازان در محرابها شمع برمي افروزند و اين ترتيب در چهار نماز رعايت مي شود ليكن در نماز مغرب همه يكباره به نماز برمي خيزند و هر يك از ائمه با پيروان خود نماز مي گزارد و اين امر سبب مي شود كه اوضاع درهم و برهم مي گردد چنانكه مردم كه به پيشنمازان اقتدا كرده اند در اشتباه مي افتند و غالباً ديده مي شود كه مالكي با ركوع امام شافعي به ركوع مي رود و حنفي با سجود امام حنبلي به سجده مي افتد و مأمومين از بيم آنكه مرتكب سهو شوند حواس خود را به مؤذنان مخصوصي كه براي هر كدام از ائمه معين شده و آغاز و انجام هر يك از اجزاء نماز را به بانگ بلند اعلام مي كنند معطوف مي دارند . ( صص 166 و 167 )
شعائر حج
از نخستين روز ذيقعده كه فرا مي رسد هر بامداد و شامگاه ، و در اوقات نماز ، طبلها و بوقها زده مي شود و اين علامت فرارسيدن موسم حج است . اين عمل تا روزي كه حجاج به عرفات مي روند ادامه مي يابد . هفتم ذيحجه خطيب ضمن خطبه اي پس از نماز ظهر مردم را با مناسك حج و اعمال روز وقفه آشنا مي سازد .
روز هشتم صبح زود به سوي منا مي روند . امراي مصر و شام و عراق و اهل علم ، آن شب را در منا بسر مي برند و ميان شاميان و عراقيان و مصريان بر سر افروختن شمعها همچشمي درمي گيرد . اما هميشه شاميان در اين امور سبقت مي جويند .
روز نهم بعد از نماز صبح از منا از راه وادي محسِّر به عرفه مي روند و وادي محسر را طبق سنت با هروله طي مي كنند . اين وادي حد ميان مزدلفه و منا است . مزدلفه زمين وسيعي در ميان دو كوه است كه پيرامون آن آبدانها و حوضها ساخته اند و بناي آنها از آثار خير زبيده دختر جعفر بن منصور زن هارون الرشيد مي باشد . از منا تا عرفه پنج ميل و نيز از منا تا مكه همين مقدار راه است . عرفه به نام « جمع » و « مشعرالحرام » نيز خوانده مي شود . ( ص 176 )
170 |
پوشش كعبه
روز عيد قربان پوشش كعبه را قافله مصري به بيت مي آورد و آن را بر بام كعبه مي گذارند و قبيله بني شيبه در روز سوم عيد مراسم مخصوص پوشاندن آن را اجرا مي كند .
كسوه كعبه پوششي است از حرير سياه كه آستر كتاني دارد و در طراز بالاي آن به خط سپيد آيه « جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامِ قِياماً ... » را نبشته است و در حاشيه اطراف نيز آياتي از قرآن نقش است . رنگ اين پرده سياه و درخشان مي باشد . بعد از آنكه مراسم پوشانيدن آن انجام يافت ، دامن آن را از اطراف بالا مي زنند تا دست مردم بدان نرسد . تهيه پوشش كعبه بر عهده سلطان مصر است و نيز حقوق قاضي و خطيب و پيشنمازان و مؤذنان و فراشان و خدام و سائر مايحتاج حرم از قبيل شمع و روغن چراغ را همه ساله سلطان مزبور مي پردازد .
در اين ايام همه روزه در كعبه را براي عراقيان و خراسانيان و ساير مردمي كه با قافله عراق مي رسند باز مي كنند . و آنان پس از حركت قافله شام و مصر چهار روز ديگر در مكه مي مانند و صدقات فراوان بر مجاورين و ديگران تقسيم مي كنند و من خود شبي شاهد بودم كه در حين طواف به هر يك از مجاورين و فقرا كه مي رسيدند چيزي از نقد يا جامه به او مي بخشيدند و حتي اتفاق افتاده كه آنان يكي از فقرا را در حال خواب ديده و در دهنش طلا و نقره گذاشته اند تا بيدا شده و من كه به سال 728 با قافله عراق حركت كردم از اين كارها زياد مي ديدم و آن سال از بس كه پول در مكه تقسيم كردند نرخ طلا در بازار آن شهر پايين آمد و اين قدر طلا در بازار ريخته بود كه صرافها مثقال طلا را به هجده درهم نقره خرد مي كردند و هم در اين سال بود كه اسم سلطان ابوسعيد پادشاه عراق را بر منبر و بر فراز قبه زمزم ذكر كردند .
مراجعت از مكه
بيستم شهر ذيحجه در صحبت امير قافله عراق پهلوان محمد حويج كه از هالي موصل بود و پس از مرگ شيخ شهاب الدين قلندر امارت حاج را برعهده داشت ، از مكه حركت كردم . اين شيخ شهاب الدين مردي سخي و گشاده دست بود و پيش سلطان حرمت فراوان داشت و طبق مرسوم قلندران ريش و ابروان خود را مي تراشيد .
امير پهلوان براي من يك نيمه محمل تا بغداد كرايه كرد و كرايه را هم از خودش پرداخت و مرا در جوار خود پذيرفت . بعد از طواف وداع حركت كرده به بطن مر رفتيم . همراهان ما عده بيشماري از مردم عراق و خراسان و فارس و ايرانيان بودند . زمين از كثرت جمعيت موج مي زد و گروه مردمان
171 |
مانند توده هاي ابري كه روي هم متراكم شده باشد ، درحركت بودند و ازدحام به حدي بود كه هركس از قافله كنار مي رفت و علامتي با خود نداشت در مراجعت گم مي شد ... از بطن مر به عسفان و از آن جا به خليص رفتيم . از خليص چهار منزل آن طرفتر وادي السمك نام داشت و پنج منزل ديگر به بدر رسيديم ... بعد از بدر به منزل صفرا رسيديم و در آن جا يك روز استراحت كرديم . از صفرا تا شهر مدينه سه روز راه است . در مدينه توفيق زيارت پيغمبر براي دومين بار نصيب شد و شش روز در آن شهر توقف كرديم . ( صص 179 و 180 )
پي نوشت ها :