آئین و ملّت ابراهیم (علیه السلام)

45 تاریخ و رجال 46 میقات حج - سال سوم ـ شماره نهم ـ پاییز 1373 آئین و ملّت ابراهیم (علیه السلام) در قرآن مجید عبداللّه جوادی آملی یا اهلِ الکتاب لِمَ تجاجّون فی ابراهیم و ما انزلت التوراة و الإنجیل اِلاّ من بعده أفلا تعقلون


45


تاريخ و رجال


46


ميقات حج - سال سوم ـ شماره نهم ـ پاييز 1373

آئين و ملّت ابراهيم (عليه السلام) در قرآن مجيد

عبداللّه جوادي آملي

يا اهلِ الكتاب لِمَ تجاجّون في ابراهيم و ما انزلت التوراة و الإنجيل اِلاّ من بعده أفلا تعقلون .

ها اَنتم هؤلاء حاججتم فيما لكم به علم فلِمَ تحاجوّن فيما ليس لكم به علم والله يعلم و انتم لاتعلمون .

ما كان ابراهيم يهودياً ولا نصرانياً ولكن كان حنيفاً مسلماً وما كان من المشركين .

ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النّبي والذين آمنوا والله وليّ المؤمنين . ( 1 )

بحث تفسيري

مباحث تفسيري آيات فوق ، كه جريان حضرت ابراهيم (عليه السلام) را بازگو مي كند در چند محور خلاصه مي شود :

1 ـ احتجاج و مناظره اهل كتاب

2 ـ نبودن ارتباط بين ابراهيم (عليه السلام) و يهود و نصاري

3 ـ اصل و ريشه دين ابراهيم خليل ( سلام الله عليه )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 68 ـ 65 .


47


4 ـ استدلال اميرالمؤمنين (عليه السلام) به آيه ، در ارتباط با مسأله خلافت

احتجاج اهل كتاب

از آنجا كه نام مبارك حضرت ابراهيم (عليه السلام) در كتابهاي آسماني و نيز در ميان پيروان اديان الهي به عظمت ياد مي شد ، يهود و نصاري ، هر كدام ، آن حضرت را از خود دانسته و وي را مسيحي و يا يهودي معرفي مي نمودند و در اين مورد تا آنجا پيش رفتند كه حتي با يكديگر به مناظره نشستند .

محور احتجاج

آنچه از ظاهر آيه استفاده مي شود ، اين است كه آنها بر يك امر غير معقول احتجاج مي كردند ! حال آيا اين بدان جهت بوده كه يهود مي گفت : حضرت ابراهيم (عليه السلام) به شريعت موسي عمل مي كرد و يا مسيحيّت مي گفت كه آن حضرت طبق دين عيسي رفتار مي نمود ؟ !

بعيد است كه چنين احتجاجي صورت پذيرفته باشد ؛ زيرا بخوبي روشن است كه آن حضرت سابق بر موسي و عيسي بوده و قرنها پيش تر از آن دو پيامبر ـ عليهماالسلام ـ مي زيسته است ، پس چگونه ممكن است از آئيني كه هنوز نيامده ، پيروي كند ؟ !

قبل از شروع ، پيرامون محور احتجاج اهل كتاب ، بايد دانست كه احتجاج آنها ، درباره دين و شريعت خاصّ حضرت ابراهيم (عليه السلام) بود ، نه در مورد اصل نبوت يا رسالت و مجاهدت . و همچنين بايد بدانيم كه وقتي آنها مي گفتند « ابراهيم دين ما را داشت » ؛ يعني دين ما تداوم راه ابراهيم است و ما وارثان آن حضرتيم ؛ زيرا چنانكه گذشت ، اين معقول نيست كه كسي بگويد : ابراهيم كه قرنها ، قبل از نزول تورات و انجيل بوده ، برابر آن دو كتاب كه بعد از آن حضرت تشريع شده ، عمل مي كرده و عامل به آن دو بوده است ! گرچه بعيد به نظر نمي رسد كه بگوييم : آن حضرت عالم به شريعت بعدي بوده و از آن آگاهي داشته است .

نظر علاّمه ـ رضوان الله عليه ـ

بيان مرحوم استاد علامه طباطبايي را مي توان در چند بخش خلاصه كرد :

1 ـ آن كه اين مناظره درون گروهي بوده و بين يهود و نصاري صورت پذيرفته است .


48


2 ـ آنها دو گونه محاجّه و مناظره داشته اند :

الف ـ استدلال عالمانه و منطقي ؛ كه قرآن كريم چنين محاجّه و استدلالي را درست مي داند .

ب ـ احتجاج جاهلانه و استدلال غير منطقي .

روش احتجاج عالمانه نصاري و يهود

نصاري به يهود ـ كه ادعا داشتند كتاب و دينشان ابدي است و هيچگونه نسخي در آن راه نيافته ـ مي گفتند : با نزول انجيل ، كه بيانگر شريعت عيسي (عليه السلام) است ، تورات نسخ مي شود و بايد گروندگان دين سابق به دين لاحق معتقد شده و آن را دين اصلي خود بدانند . و ثانياً عيساي پيامبر ، آلوده نيست و مريم ـ عليهاالسلام ـ خانمي پاكدامن است .

در مقابل يهود خطاب به مسيحيت مي گفت : شما به باطليد ؛ زيرا معتقد به تثليث هستيد و مسيح را پسر خدا مي دانيد .

احتجاج جاهلانه و استدلال غير منطقي

مناظره جاهلانه هر كدام از آنها اين بود كه مي گفتند : « ابراهيم خليل (عليه السلام) از ماست . » بديهي است مذمت و نكوهش قرآن از آنان ، فقط در اين محور است ؛ زيرا چنين مناظره اي ، نه بر برهان عقلي استوار است و نه در كتاب آسماني خودشان سخني از آن به ميان آمده ، تا مستند به وحي باشد .

قرآن در اين زمينه مي فرمايد : « اُئتوني بكتاب من قبل هذا أو أثارة من علم ان كنتم صادقين . » ( 1 )

امّا اينكه مسلمانان حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) را از خود مي دانند ، بدان خاطر است كه قرآن جريان آن حضرت و تابعين وي را بيان نموده .

بنابراين ، چرا شما در رابطه با چيزي كه علم و آگاهي نداريد و كتابهايتان نيز درباره آن سرگذشت ابراهيم خليل مطلبي ـ كه گوياي ارتباط آن حضرت با شما باشد ـ ندارد ، محاجه و مناظره مي كنيد ؟ ! ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احقاف : 4 .

2 ـ الميزان جلد 3 ص 276 .



49


تحليل گفتار الميزان

سخنان مرحوم استاد علامه طباطبايي در مقابل ديگر مفسّران ، گرچه عميق است و قابل بحث و دقت ، چنان كه ايشان در معارف قرآني ، نوآوري فراواني دارند ، ولي اوّلاً اثبات اين كه احتجاج آنها درون گروهي بوده و استفاده آن از ظاهر آيه دشوار است و ثانياً گفته ايشان مبني بر اين كه يهوديت عليه مسيحيت يك احتجاج عالمانه داشته ، در صورتي تام و مورد ستايش است كه در غير محور تثليث و نبوّت حضرت مسيح (عليه السلام) باشد . زيرا كه مسيحيت نيز مي توانند عليه يهود درباره آن كه آنها عزير را پسر خدا مي دانند ، احتجاج كنند ( وقالت اليهود عزيرٌ ابن الله ) ( 1 ) بنابر اين گروهي كه خود ، مبتلا به شركند نمي توانند در زمينه شرك ، با طرف مقابل محاجّه نمايند .

البته احتجاج مسيحيت عليه يهود مبني بر منسوخ شدنِ كتاب قبلي به وسيله كتاب بعدي ، سخني است حق و صحيح .

بيان زمخشري

جناب زمخشري بر اين باور است كه خداوند در هر دو مورد ، محاجه كنندگان را تحقير و سرزنش مي نمايد . وي « ها انتم هؤلاء » را چنين تفسير مي كند :

« شما همان انسانهاي ناداني هستيد كه درباره آنچه مي دانستيد و كتابتان نيز پيرامون آن صحبت كرده بود ، محاجه و مناظره نموديد ! پس چرا در موردي كه جاهليد و در تورات و انجيل از آن سخني به ميان نيامده احتجاج مي كنيد ؟ ! »

تناسب ظاهر آيه با بيان زمخشري

از آنجا كه جمله با دو حرف تنبيه ( ها انتم هولاء ) ـ كه براي هشدار غافل وضع شده ـ آغاز گرديده ، با تحقير مناسبتر است . علاوه بر اين در قرآن ، آيه ديگري است كه در آن « هاي » تنبيه ، براي تحقير بكار گرفته شده ؛ مانند آيه : « ها أنتم هؤلاء تُدعَون لتنفقوا في سبيل الله » ( 2 ) ؛ نظير آن كه كسي ، خود را آماده كند براي امتحان كتابي كه آن را نخوانده ، در صورتي كه از عهده امتحان كتابي كه خوانده بر نيامده است . اينجاست كه به او گفته مي شود : تو نتوانستي از امتحان كتابي كه خوانده بودي سرفراز بيرون آيي ، چگونه است ، كتابي را كه نخوانده اي ، مي خواهي امتحان دهي ؟ !

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ توبه : 30 .

2 ـ محمد : 38 .


50


و لذا به اهل كتاب گفته مي شود : شما آنجا كه علم داشتيد و در كتابتان سخني از موسي و عيسي و رسول خدا ـ عليهم صلوات الله ـ به ميان آمده و احتجاج كرديد ، شكست خورديد چگونه درباره شريعتي كه اصلاً اطلاعي از آن نداريد و نامي از آن در كتاب شما نيامده ، احتجاج مي كنيد .

« ما كان ابراهيم يهوديا و لانصرانياً ولكن حنيفاً مسلماً » ( 1 ) .

در اين قسمت از آيه ، چند جمله سلبي است و يك جمله اثباتي ؛ در قسمت سلبي ، ابراهيم را از يهوديت و نصرانيت جدا دانسته و ارتباط آن حضرت را با آن دو گروه منتفي مي داند .

زيرا اولاً : چنين ديني كه آميخته با تحريف است ، حتي موسي و عيساي پيامبر نيز از آن بيزارند . وثانياً يهوديت و مسيحيت اصيل ، گرچه حق است ولي ابراهيم خليل (عليه السلام) برابر ديني كه بعد نازل شده عمل نمي كرد . اما جنبه اثباتي آن اينست كه ابراهيم (عليه السلام) يك مسلمان مستقيم است .

عظمت ابراهيم بين اهل كتاب

از آنجا كه يهود و نصاري نمي توانستند حقانيت ابراهيم خليل را ـ كه عظمت او در كتب آسماني ؛ مانند صحف ابراهيم و قرآن آمده ـ منكر شوند ، هر كدام آن حضرت را منتسب به خود مي دانسته و وي را يهودي يا مسيحي معرفي مي كردند .

ولي قرآن كريم بر تمام اين پندارها خط بطلان مي كشد و انتساب آن حضرت را به يهود و نصاري منتفي مي داند . ( ما كان ابراهيم يهودياً و لانصرانياً ولكن حنيفاً مسلماً و ما كان من المشركين ) .

ادّعاي يهود و نصاري نسبت به انبياي ابراهيمي و نظر قرآن

يهود و نصاري ، هر كدام ، گذشته از آن كه ابراهيم را از خود مي دانستند ديگر انبياي ابراهيمي را نيز به خود مرتبط ساخته و آنها را يهودي يا نصاري معرفي مي كردند و لذا قرآن ، چنان كه حضرت ابراهيم را يهودي و يا نصاري نمي داند ، در مورد ديگر انبياي ابراهيمي چنين نظر مي دهد و مي فرمايد : « أم تقولون اِنّ ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الأسباط كانوا هوداً أو نصاري قل أأَنتم أعلم ام الله . . . » ( 2 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 67 .

2 ـ بقره : 140 .


51


بحث لغوي

« حنيف » ؛ يعني مايل به وسط و مستقيم كه در آن ميل به حق تعبيه شده ؛ مثلاً به كسي كه در خيابان راه مي رودو سعي مي كند از پياده رو فاصله بگيرد و به وسط بيايد « حنيف » گويند . و نيز كسي كه پاي او مستقيم و به وسط مايل است « احنف » گويند . و لذا از باب « تسميه شئ به اسم ضدش » انساني را كه پايش كج و منحرف است « احنف » نامند ؛ همانگونه كه به نابينا « ابا بصير » گويند .

حنفيت مشركين

قرآن كريم براي اين كه حنفيّت بمعناي فوق را از حنفيت رائج بين مشركين جدا سازد ، آن را به « مسلماً » مقيد نمود ؛ زيرا آنها در حال شرك به مناسك حج و زيارت علاقمند بودند و از اين جهت آنها را حنفاء مي ناميدند . ( 1 ) و لذا براي تأكيد در پايان آيه ، آن حضرت را از شركي كه در يهوديت و مسيحيت بود بدور مي دارد . و ما كان من المشركين .

ابراهيم (عليه السلام) مسلمان است

قرآن بعد از آن كه يهوديت و مسيحيت را از ابراهيم خليل سلب كرد ، وي را به عنوان مسلمان معرفي مي كند . ولكن حنيفاً مسلماً .

معناي اسلام

گاهي اسلام به همان معناي رايج و متعارف ـ كه در برگيرنده اصول و فروع است و آورنده آن حضرت خاتم انبياء است ـ اطلاق مي شود . و گاهي اسلام گفته مي شود و از آن خطوط كلّي و اصول اوليه اراده مي شود كه در اصطلاح قرآني به اين معنا ياد مي شود و آياتي مانند « إنّ الدّين عندالله الإسلام » ( 2 ) ناظر به همين معناست .

مقصود از مسلمان بودن ابراهيم (عليه السلام)

و اگر مسلمانان در مناظره هاي خود ، ابراهيم خليل را مسلمان معرفي مي كردند و آن حضرت را از خود مي دانستند ، به اين جهت بود كه اولاً : جريان آن حضرت را در كتاب آسماني خويش مي يابند و ثانياً مقصود آنها از اسلام آن است كه آن حضرت در خطوط اصلي و اصول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ در جاي ديگر بيان شده كه اگر قيد « مسلماً » نبود ، مطلب روشن بود ولي براي توضيح آمده است .

2 ـ بحث تفصيلي آن در ذيل آيه گذشت .


52


اوليه با دين اسلام هماهنگ و مطابق است . گرچه آن حضرت با خطوط كلّي تورات و انجيل نيز موافق است ، ولي چون آن دو كتاب مبتلا به تحريف شدند و قرآن مصون از آن ، مي توان گفت كه وي و ديگر انبياي ابراهيمي با اصول قرآن و دين مسلمين هماهنگند .

« انّ اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي و الذين آمنوا والله وليّ المؤمنين » . ( 1 )

سه گروه به حضرت ابراهيم مرتبطند

آيه كريمه ، بعد از آن كه در قسمت قبلي ، ارتباط حضرت ابراهيم را با يهود و نصاري نفي نمود و انتساب و ارتباط آن دو گروه را منتفي دانست ، سه گروه را به عنوان وارثان و پيروان آن حضرت معرفي مي كند :

1 ـ مؤمنان به آن حضرت كه در عصر وي بودند . و پيروي و حمايتش كردند . ( للذين اتبعوه )

2 ـ پيامبر خاتم ( و هذاالنبي )

3 ـ ايمان آورندگان به پيامبر خاتم ( والذين آمنوا )

بحث ادبي و تفسيري صحيح

بعضي « هذا النبي » را در قرائت به نصب خوانده اند و چنين معنا كرده اند : « سزاوارترين مردم به ابراهيم ، پيروان آن حضرت و تابعان پيامبر خاتمند » . ولي چنين قرائتي ، گذشته از آن كه با ظاهر آيه تناسب ندارد ، ذكر « والذين آمنوا » نيز لغو خواهد بود . بنابراين قرائت رفع ارجح است .

قرآن و احترام به پيامبر خاتم

از آنجا كه قرآن براي حضرت خاتم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) احترام خاصّي قائل است و آن حضرت را بزرگتر از آن مي داند كه وي را تابع كسي بداند ، لذا وقتي نام انبياي ابراهيمي را مي برد ، به آن حضرت مي فرمايد : « فبهد اهم اقتده » ( 2 ) يعني به « هدايت آنها اقتدا كن » . البته به خود آنها و به مسلمانان نيز مي گويد به ملت ابراهيم اقتدا كنيد « ملّة أبيكم إبراهيم هو سمّاكم المسلمين » ( 3 ) .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 68 .

2 ـ انعام : 90 .

3 ـ حج : 78 .


53


نوح از اولين دعوت كنندگان به توحيد

نوح اوّلين پيامبري بود كه صاحب كتاب و شريعت شد و شيخ الأنبيا لقب گرفت . قرآن كريم وي را از اوّلين دعوت كنندگان به توحيد معرفي كرده و با عظمت بر او درود مي فرستد و مي فرمايد : « سلام علي نوح في العالمين » ( 1 ) كه چنين تعبيري در رابطه با ديگر انبيا نيامده ، چنانكه مي فرمايد : « سلام علي موسي و هارون » ( 2 ) ، « سلام علي ابراهيم » ( 3 )

نوح پيامبر ، پايه گذار توحيد ابراهيمي

آنگاه حضرت ابراهيم را از پيروان نوح (عليه السلام) دانسته ، و ريشه دين ابراهيم را همان توحيدي مي داند كه نوح ( سلام الله عليه ) پايه گذار آن بوده ، مي فرمايد : « و اِنَّ من شيعته لإبراهيم » ؛ ( 4 ) يعني « از كساني كه جزو پيروان نوح هستند ابراهيم خليل ( سلام الله عليه ) است .

معناي شيعه

شيعه را « شيعه » گويند ؛ زيرا بر اثر پيروي گروهي از صاحب مكتب ، چكيده آن مكتب شيوع و گسترش پيدا مي كند .

ولايت خدا ريشه پيروي از پيامبران

آيه كريمه در پايان ، علت محور قرار گرفتن حضرت ابراهيم را ، برخورداري وي از ولايت الهي دانسته است ( والله ولي المؤمنين ) كه در ضمن آن روشن مي شود آن حضرت و پيروانش و نيز پيامبر خاتم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و مسلمانان از مصاديق روشن مؤمنين هستند و حضرت ابراهيم اگر داراي چنين مقامي است ، بخاطر داشتن ايمان ولايت الهي شامل حال گرديده و خداوند به او اعطا فرموده است .

اوصاف پيروان ابراهيم

كساني مي توانند پيرو آن حضرت باشند كه وي را اسوه قرار داده و به دستورات وي عمل كنند ؛ « قد كانت لكم اسوة حسنة في ابراهيم والذين معه ( 5 ) » .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صافات : 79 .

2 ـ صافات : 120 .

3 ـ صافات : 109 .

4 ـ صافات : 83 .

5 ـ ممتحنه : 4 .


54


برائت از شرك

از جمله وظايف پيروان حضرت ابراهيم ، آن است كه در مقابل طاغوتيان موضعگيري نموده و اظهار برائت از معتقدات مشركين كنند . همانطور كه آن حضرت با عده اي كه به او ايمان آوردند ، گفتند : « انا برآء منكم » و بايد همانگونه كه در بخش مثبت كه تولي است پيرو آن حضرتند ، مانند : مناسك حج و زيارت ، در بخش تبري نيز به آن حضرت اقتدا كرده و از طاغوتيان و مشركان ، برائت جويند .

اثبات امامت در نهج البلاغه

آيه كريمه « ان اولي الناس بابراهيم » ازنمونه آياتي است كه اميرالمؤمنين  (عليه السلام) در نهج البلاغه براي اثبات حقانيت خويش استفاده نموده و آن را محور استدلال قرار داده است .

دو نمونه از سخنان آن حضرت :

نمونه اوّل ـ نامه اي است كه آن حضرت به معاويه مرقوم داشتند كه در آن شمه اي از فضائل اهل بيت را بازگو كرده اند .

حضرت در اين نامه ابتدا خود را چنين معرفي مي كنند : « نحن صنايع ربنا و الناس و بعد صنايع لنا » ( ابن ابي الحديد در رابطه با اين جمله بيان تندي دارد ، او مي گويد : نحن عبيدالله والناس عبيد لنا ) .

آنگاه مي فرمايد : بسياري در جبهه ها كشته مي شوند ولي كشته ما ، « سيد الشهدا » لقب مي گيرد . عده زيادي در معركه جنگ دستشان جدا مي شود ، ولي دست از پيكر جدا شده از خانواده ما ، به مقام « الطيار في الجنة » و « ذوالجناحين » مي رسد .

رحامت و اطاعت از پيامبر دو عامل تثبيت خلافت

در پايان نامه مي فرمايد : « فإسلامُنا قد سُمع و جاهليتنا لاتُدفَع و كتابُ اللهَ يجمع لنا ما شَذَّ عَنا » ؛ يعني « سوابق و لواحق ما روشن است و آيات قرآن وضع پراكنده ما را جمع كرد » ؛ نظير آيه « و أولو الأرحام بعضهم أولي ببعض في كتاب الله . » ( 1 ) و « ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي والذين آمنوا » طبق اين دو آيه اگر امامت و خلافت بر مبناي قرابت باشد به ما

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ انفال : 75 .


55


مي رسد ، و اگر بر مبناي اطاعت و پيروي باشد ، باز به ما مي رسد . و ما از هر دو جهت به پيامبر نزديكتريم ( فنحن مرة أَوْلي بالقرابة و تارة أَوْلي بالطاعة ) .

بنابر اين مطابق آيه اوّل ، ما به پيامبر نزديكيم و شما دور ، و برابر آيه دوم ما مطيعيم و شما عاصي .

نمونه دوّم ـ در قسمت كلمات آمده : « انّ اولي الناس بالانبياء أعلمهم بما جاءوا به » .

در برخي از نسخ و كتب تفسيري به جاي « أعلمهم » ، « اعملهم » ذكر شده ولي آنچه از قرائن بدست مي آيد صحيح همان اعلمهم مي باشد ؛ زيرا منظور از علم ، در بيان آن حضرت ، خصوص علم نظري نيست تا آن كه عدّه اي بخواهند به خاطر آن ، روايت را با آيه كه تبعيت عملي را محور دانسته مطابقت دهند و اعملهم بخوانند . بلكه علم در اصطلاع ، نيز به كسي كه عملش با گفتارش هماهنگ باشد اطلاق شده ؛ چنانكه در روايتي آمده : العالم من صدق قوله فعله » و همچنين آيه : « انما يخشي الله من عباده العلماء » ؛ « علما هستند كه از خدا مي ترسند » اين آيه و روايت به خوبي بر اين مطلب دلالت دارد ؛ زيرا ترس يك مرحله « عملي » است مربوط به عقل عملي ، و كاري به « نظر » ندارد .

آنگاه حضرت علي ( سلام الله عليه ) در ادامه مي فرمايد : « انّ اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي » ؛ يعني « نزديكترين مردم به ابراهيم كساني هستند كه تابع او باشند » . « ان ولي محمّد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) من اطاع الله و ان بعدت لحمته و ان عدو محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) من عصي الله وان قربت قرابته » بنابراين حضرت به همگان مي فهماند كه هر كس مطيع پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) باشد از بستگان اوست و به او نزديك ، گرچه از نظر نژاد ، فاصله داشته باشد . و دشمن او فردي است كه نافرماني او را پيشه خود سازد گرچه از نزديكان وي باشد .

پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 82857