با یاران پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم )

79 میقات حج - سال سوم ـ شماره نهم ـ پاییز 1373 با یاران پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) در مدینه « حمزه » محمد نقدی حمزه ( 1 ) روز به میانه نزدیک شده ، هُرمِ گرما چهره را آزار می دهد ، بزرگان قریش مثل همیشه ، در اطراف خانه کعبه ، زیر


79


ميقات حج - سال سوم ـ شماره نهم ـ پاييز 1373

با ياران پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مدينه « حمزه »

محمد نقدي

حمزه ( 1 )

روز به ميانه نزديك شده ، هُرمِ گرما چهره را آزار مي دهد ، بزرگان قريش مثل هميشه ، در اطراف خانه كعبه ، زير سايبانها اُطراق كرده ، با هم مشغول گفتگو هستند ؛ نَقْل داستانها و وقايع گذشته ، همراه با قهقهه خنده كه چاشني آن است ، سرگرمي همه روزه آنها است .

حمزه با تيرو كمان از شكار برگشته ، به عادت هميشگي خود ، قبل از اين كه به خانه رود و يا با كسي حرفي بزند ، قصد دارد براي طواف وارد مسجدالحرام شود .

او هميشه پس از طواف سري به جمع قريش ، در اطراف مسجد مي زند و با آنها خوش و بِش مي كند .

حمزه در بين سران و بزرگان قريش جايگاهي ويژه دارد ؛ او مردي رشيد ، قوي ، شجاع ، مستقل ، با شهامت و جنگجوست .

اكنون سر به زير دارد و با گامهاي استوار وارده آهنينش ، براي رفتن به طواف ، از كنار كوه صفا مي گذرد ؛ هنوز به مسجد نرسيده كه فرياد زني از پشت سر ، توجهش را به خود جلب مي كند ؛ بي اختيار به طرف صدا برمي گردد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حمزة بن عبدالمطلب عموي گرانقدر پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است كه دو سال قبل از پيامبر به دنيا آمده و برادر رضاعي اوست . قبل از اين كه پيامبر رابراي شيردادن به « حليمه » بسپرند ، زني به نام « ثويبه » او را براي مدت بسيار كمي شير داده . حمزه هم قبلا از او شير نوشيده .

در بين خويشاوندان نزديك پيامبر ، حمزه و جعفر از جايگاه بسيار ويژه اي برخوردارند . پيامبر به حمزه علاقه زيادي داشت و از او به بزرگي ياد مي كرد ، در شهادت او بسيار متأثر شد ، و گريه كرد و همواره افراد را به زيارت قبر او ترغيب مي نمود .


80


كنيز يكي از بزرگان قريش است كه بر بالاي كوه صفا خانه دارد .

هان ، يا اباعُماره ( 1 ) ، ايكاش لحظاتي پيش اينجا بودي و مي ديدي ابا الحكم ( 2 ) ، با پسر برادرت چه كرد ؟ !

حمزه ، با شنيدن اين سخن سخت جا خورد و چون ميخ به زمين ميخكوب شد ؛ او در انتظار شنيدن بقيه ماجراست .

و كنيز ادامه داد :

پيامبر از اينجا مي گذشت كه ابوجهل او را مورد آزار قرار داد و به باد ناسزا گرفت ، حرفهاي زشتي به او گفت كه اگر تو بودي ، هرگز تحمل شنيدنش را نداشتي ؛ اما پسر برادرت پاسخي نداد و به سوي خانه اش رهسپار شد .

حمزه با شنيدن اين ماجرا سخت برآشفت . خون در رگهايش جوشيدن گرفت ، رنگ چهره اش تغيير كرد ، و بدون اين كه با كسي سخن بگويد ، همانگونه كه هنگام رفتن به طواف با احدي حرف نمي زد ، يكسره به سوي ابوجهل شتافت .

داخل مسجد شد .

ابوجهل در ميان جمعي از افراد قبيله اش ، كنار خانه كعبه نشسته ، مجلس گرمي داشتند .

حمزه خود را بالاي سر ابوجهل رساند ، و كمان تيراندازي خود را بالا برد و محكم بر فرق او كوفت .

شدت ضربه به حدي بود كه سر ابوجهل شكافت و خون جاري شد .

ياران ابوجهل از همه طرف بلند شدند كه از او دفاع كنند .

آنها فرياد زدند :

حمزه ! تو را چه شده ؟ چرا اينچنين مي كني ؟ ! نكند تو هم به دين پسر برادرت در آمده اي ؟ !

و حمزه پاسخ داد :

آري ، شهادت مي دهم كه او رسول خداست و آنچه مي گويد حق است . به خدا سوگند ، هرگز از ياري او دست برنخواهم داشت . اگر راست مي گوييد جلويم را بگيريد .

سخنان محكم حمزه ، چون پتكي بر مغز همه فرود آمد .

ابوجهل كه خود مي دانست چه اشتباه بزرگي مرتكب شده ، پيشي جست و گفت :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حمزه داراي دو فرزند پسر بود به نامهاي : عُماره ويعلي ، كه كنيه حمزه با نام اين دو پسر ذكر شده .

2 ـ ابا الحكم كنيه ابوجهل است .


81


او را رها كنيد ، به خدا سوگند من به پسر برادرش حرف زشتي زده ام . ( 1 )

همگي با شنيدن اين سخن ، واخورده به گوشه اي خزيدند .

* * *

تا آن روز هيچكس بطور علني اظهار اسلام و طرفداري از دين محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را از حمزه نديده بود .

جانبداري و دفاع به موقع حمزه ، چون آب سردي بود كه شعله هاي غرور و غضب و خشم مكيان كوردل و معاند را خاموش و همه را در مبارزه با دين حق مأيوس ساخت .

آنها فهميدند كه كار مبارزه با پيامبر به اين آساني نيست ؛ زيرا از امروز شجاع شجاعان و بهترين نام آور قريش ، ياور و پشتيبان اوست ، لذا آزار و اذيت آنها رو به كاستي گذاشت .

حمزه در دين خود فردي ثابت قدم شد و همواره در كنار پيامبر از چهره هاي درخشان و به يادماندني اسلام گرديد .

او با پيامبر به مدينه هجرت نمود . باورود به مدينه ، ابتدا در اولين مأموريت نظامي شركت جست و به فرماندهي گروه منصوب گرديد .

مأموريت اين گروه كه تعدادشان به سي نفر مي رسيد و همگي از مهاجرين بودند ( 2 ) حركت به سوي « سيف البحر » ( 3 ) و خبرگيري از كاروان تجاري قريش ، و فعل و انفعلات دشمن در آن نواحي بود .

پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) پرچم سفيدي را به دست حمزه داد و آنها را روانه مأموريت كرد .

حمزه با گروه ، عازم منطقه شدند و با كاروان قريش كه به سرپرستي ابوجهل و با همراهي سيصد نفر بود مُصادف شدند . هر دو گروه صف كشيده آماده نبرد شدند .

در اين ميان يكي از بزرگان قريش به نام « مجدي بن عمرو الجُهَني » ـ كه با هر دو گروه دوستي داشت ـ واسطه شد و به قدري بين دو گروه رفت و آمد كرد كه از شروع جنگ جلوگيري نمود و با ميانجيگري او ، دو گروه بدون خونريزي از هم جدا شدند . ( 4 )

هنوز مدت زيادي از اين واقعه نگذشته بود كه براي دومين بار ، حمزه در كنار پيامبر در جنگي به نام غزوه « ابواء » يا « ودّان » ( 5 ) شركت جست .

اين بار هم براي خبرگيري از نيروهاي قريش ، پيامبر با شصت تن از مهاجرين مدينه ، عازم محلي به نام أَبواء شدند ، پرچم نبرد به دست حمزه بود . پيامبر مدت پانزده شب در محل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ شرح اين ماجرا با اختلاف بسيار كمي در مضمون ، در كليه مصادر تاريخي آمده . نگاه كنيد به اسدالغابه في معرفة الصحابه ، چاپ دارالشعب ج 2 ، ص 51 و 52 .

2 ـ در كتب تاريخ و مغازي در مورد تركيب افراد اين گروه اختلاف است . برخي مهاجرين و انصار را با هم ذكر كرده و برخي معتقدند كه فقط از مهاجرين بودند ، زيرا پيامبر با انصار پيمان دفاع در خارج از شهر را نداشت ، تا فرا رسيدن جنگ بدر . كه در جنگ بدر انصار باميل و رغبت خود در جنگ شركت جستند و پيامبر هم شخصاً نظر آنها را خواست . كه شرح آن در كتب تاريخي مفصلا ذكر شده ؛ نگاه كنيد به مغازي واقدي ج 1 ، ص 48 و 49 .

3 ـ سيف البحر نام محلي است در نزديكي ساحل بحر احمر ، در مسير كاروان تجاري مكه به شام . شرح المواهب اللدنيه ، ج 1 ، ص 452 .

4 ـ همان مدرك .

5 ـ ابواء نام محلي است بين مكه و مدينه ، فاصله آن با جحفه از طرف مدينه 23 ميل است . معجم البلدان ج 1 ، ص 79 .


82


فوق اقامت گزيد . در اين غزوه قرار داد مصالحه اي بين نيروي اسلام و طايفه « بني ضمره » منعقد شد كه اين گروه متعهد شدند :

* عزم نبرد با مسلمين را نداشته باشند .

* به كساني كه قصد جنگ با مسلمانان را دارند نيرو ندهند .

* ديگران را وادار به جنگ با مسلمانان نكنند . ( 1 )

و اين واقعه هم بدون در گيري و خونريزي پايان يافت .

در پايان سال دوم هجري ، به پيامبر خبر رسيد كه كاروان بزرگ تجاري قريش ، به سركردگي ابوسفيان از شام برگشته ، قصد مكه را دارد . پيامبر فرصت را مناسب ديد و مردم را براي نبرد با كفار دعوت نمود .

نيروهاي اسلام ، مركب از سيصد و سيزده نفر ( 2 ) از مهاجرين و انصار آماده شدند . پيامبر ابن ام مكتوم را براي نماز و ابولبابه انصاري را براي اداره شهر در مدينه گذاشت . و با نيروهاي اسلام عازم منطقه نبرد شد . ( 3 )

دو سپاه در كنار چاه هاي آب ، در منطقه « بدر » ( 4 ) بين مكه و مدينه با هم به مصاف پرداختند .

در اين نبرد كفار درسي فراموش نشدني گرفتند و با اين كه از نظر تعداد نفرات جنگي و تجهيزات نظامي بر مسلمانان فزوني داشتند ، شكست بزرگي را محتمل شدند . پيشاپيش لشكريان اسلام علي (عليه السلام) حمزه و عبيدة بن حارث به نبرد برخاستند و سه تن از بزرگان قريش به نامهاي : شيبه ، عُتبه ، و وليدبن عتبه ، به دستشان به درك واصل شدند . اين نبرد با پيروزي و سرافرازي سپاه اسلام پايان پذيرفت و كفار شكست خورده ، در كمال ذلت به مكه باز گشتند .

در سال سوم هجري ، كفار مكه براي انتقامجويي و تلافي كشته هاي خود در جنگ بدر ، با همه قوا به عزم نبرد با مسلمانان ، عازم مدينه شدند .

پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شوراي نظامي تشكيل داد ، پير مردها و منافقين به سركردگي « عبدالله ابن اُبَي » نظرشان اين بود كه در داخل شهر با كفار بجنگند ، مردها در بيرون خانه ها و زن ها و بچه ها از بالاي بام خانه ها با پرتاب سنگ .

اما حمزه و تعدادي از بزرگان مهاجرين و انصار و جوانان رأيشان اين بود كه در بيرون شهر با دشمن رو برو شوند . زيرا دشمن جنگِ در داخل شهر را حمل بر ترس و بُزدلي خواهد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ المواهب اللدنيه ، قسطلاني ، ج 1 ، ص 338 ـ 336 .

2 ـ در كتب تاريخ و حديث ، تعداد مسلمانان در جنگ بدر مختلف ذكر شده ؛ مرحوم مجلسي در كتاب بحار ج 19 ، ص 206 تعداد آنها را سيصد و سيزده تن ذكر نموده به تعداد اصحاب طالوت . زرقاني هم به نقل از ابن عباس و ابن اسحاق همين تعداد را ذكر مي كند ؛ نگاه كنيد به : شرح المواهب اللدنية ، ج 1 ، ص 473 .

3 ـ المواهب اللدنيه ، قسطلاني ، ج 1 ، ص 349 .

4 ـ بدر ، نام محل مشهوري است بين مكه و مدينه كه فاصله آن تا مدينه از طريق مكه 28 فرسخ مي باشد . معجم مااستعجم ، ج 1 و 2 ، ص 231 .


83


نمود ، و جرأت او بيشتر خواهد شد .

تعدادي از مهاجرين و انصار بخصوص كساني كه موفق به شركت در جنگ بدر نشده بودند ، در اين زمينه مطالبي گفتند .

حمزه خطاب به پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گفت :

به خدايي كه قرآن را بر تو نازل كرده ، امروز چيزي نخواهم خورد تا با شمشيرم در بيرون شهر با كفار بجنگم . ( 1 )

پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) چون رأي بزرگان از مهاجرين و انصار مثل حمزه و سعد بن عباده و جوانان را اينچنين ديد ، خوشحال شد ، خود لباس رزم پوشيد ، ابن ام مكتوم را براي اقامه نماز جاي خود گذاشت و پس از اقامه نماز عصر ، عازم منطقه نبرد شد .

كفارِ تا دندان مسلح ، گذشته از تجهيزات نظامي فراوان ، اين بار براي تحريك احساسات ، زنان را هم وارد ميدان كرده بودند كه بادف زدن و هلهله كردن مردان را تشويق به مبارزه كنند .

تعداد نيروهاي اسلام هزار نفر بود كه با تحريك « عبدالله بن اُبيّ » سيصد نفرشان از بين راه برگشتند و تنها هفتصد نفر در كنار پيامبر باقي ماندند . با صد زره ( 2 ) و يك اسب .

اما سپاه كفر ، مركب از سه هزار نفر ، دويست اسب ، هفتصد زره ، و سه هزار شتر بود . ( 3 )

پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در بين راه ، در محلي به نام « شيخين » بين مدينه و اُحُد شب را سپري كرد و سحرگاهان به سوي احد حركت نمود و نماز صبح را در احد بجاي آورد . ( 4 )

با بالا آمدن روز ، دو سپاه آماده نبرد شدند . پيامبر پشت لشكر را به كوه احد ( 5 ) و روي آن را به مدينه قرار داد و سپاه كفر پشت به مدينه و روي در روي سپاه اسلام ، آماده نبرد شدند .

تپه اي به نام « عَيْنَين » سمت چپ لشكر اسلام بود كه پيامبر پنجاه نفر تيرانداز را به سرگردگي « عبدالله بن جُبَير » بر فراز آن قرار داد و فرمود : چه پيروز شويم و چه شكست بخوريم ، هرگز مكان خود را ترك نكنيد .

نبرد شديدي بين دو سپاه در گرفت . با رشادت و پايمردي حضرت علي (عليه السلام) پرچمداران قريش يكي پس از ديگري كشته شدند .

حمزه رجز مي خواند و آنها را به نبرد دعوت مي كرد و چون شير به قلب سپاه دشمن حمله مي كرد و با ضربه هاي محكم ، آنها را به زمين مي افكند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به همين خاطر در كتاب مغازي آمده كه حمزه روز جمعه و شنبه ، تا زمان شهادت و در حال نبرد ، روزه بود . نگاه كنيد به مغازي واقدي ، ج 1 ، ص 211 و انساب الاشراف ، ج 1 ، ص 322 .

2 ـ مغازي ، ج 1 ، ص 215 .

3 ـ همان مدرك ، ج 1 ، ص 203 .

4 ـ همان ، ج 1 ، ص 219 .

5 ـ اُحُد نام كوهي است كه در فاصله 6 كيلو متري شهر مدينه قرار دارد و چون اين نبرد در كنار آن واقع شده به جنگ احد مشهور گرديده است .


84


« هند » همسر ابوسفيان در انتقام كشته شدن پدرش « عُتبه » كه در جنگ بدر به دست حمزه كشته شده بود ، با غلام « جبير بن مطعم » كه او هم عمويش را در جنگ بدر از دست داده بود ، قرار گذاشته بود كه اگر حمزه را بكشد او را آزاد خواهد كرد .

« وحشي » غلام جبير كه مردي حبشي بود با اين كه در جنگيدن مشهور بود اما چون مي ديد قدرت مبارزه رو در روي با حمزه را ندارد ، با نيزه خود در پشت سنگي مخفي شد و در انتظار فرصت مناسب نشست .

در گرما گرم نبرد ناگهان حَمزه ، در اثر لغزشي به پشت به زمين افتاد و زره از روي شكم او كنار رفت و سفيدي بدنش نمايان شد ، « وحشي » فرصت را مناسب ديد و محكم نيزه خود را به طرف او پرتاب نمود ؛ اصابت نيزه بطوري بود كه از آن طرف بدن حمزه بيرون آمد .

حمزه سعي كرد با همين حال به طرف وحشي حمله كند ، اما شدت ضربه بقدري بود كه توان او را بُريد .

و سر انجام حمزه ، اين يار با وفاي پيامبر و افسر رشيد اسلام ، پس از اين كه يك تنه ، سي و يك نفر از سپاه كفر را به درك واصل كرده بود ( 1 ) ، در حالي كه روزه بود به شهادت رسيد .

آنها وقتي از به شهادت رسيدن حمزه با خبر شدند ، به جنايت فجيع ديگري هم دست زدند ؛ براي تشفي خود در انتقام گيري از سپاه اسلام ، بدن او را مثله كردند و « هند » همسر ابوسفيان ، جگر او را به دندان گرفت ، اما نتوانست بخورد .

پيامبر با شنيدن خبر قتل حمزه ، بسيار متأثر شد ، پيكر او را رو به قبله گذاشت ، و سخت بر او گريست ( 2 ) . اولين شهيدي كه بر او نماز گزارد ، حمزه بود و پس از او هر شهيد ديگري را كه آوردند ، همراه با جنازه حمزه بر او نماز گزارد و بدين ترتيب ، هفتاد بار بر بدن حمزه نماز خوانده شد .

همه شهداي اُحد با خون خود و بدون غسل و كفن دفن شدند ، بجز حمزه كه در پارچه اي پشمي كه قد او را نمي پوشاند دفن شد و پيامبر گياهي خوشبو را در بالاي سر و پايين پاي او قرار داد ( 3 ) .

براي دفن ، هر دو شهيد را با هم در يك قبر مي گذاشتند ، حمزه ، كه از سوي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) « سيد الشهدا » لقب گرفت ، با فرزند خواهرش « عبدالله بن جَحْش » دفن شدند .

هنگامي كه سپاه اسلام وارد مدينه شد ، از همه خانه ها صداي ناله و شيون در سوگ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسدالغابه ، چاپ دارالشعب ، ج 2 ، ص 52 .

2 ـ المواهب اللدنيه ، قسطلاني ، ج 2 ، ص 103 .

3 ـ اسدالغابه چاپ دارالشعب ، ج 2 ، ص 55 .


85


شهيدان بلند بود ، و پيامبر وقتي ديد بر همه كشته ها مي گريند . اما كسي نيست كه براي حمزه عزاداري كند ، ميل باطني خود را با اين جمله مشهور : « لكن حَمْزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ » بيان نمود ؛ انصار با شنيدن اين سخن ، به زنهاي خود گفتند : قبل از گريه براي شهداي خود ، براي حمزه نوحه سرايي كنند . و آنها اينچنين كردند .

واقدي متوفاي ( 207 هجري ) مي نويسد : اين رسم هنوز در مدينه هست كه مردم در سوگ عزيزانشان ، اَول بر حمزه گريه مي كنند ( 1 ) .

پيامبر در زمان حيات خودشان همواره از حمزه به بزرگي ياد مي كردند ، و ديگران را به زيارت قبر او و ساير شهدا ترغيب مي نمودند ( 2 ) .

حضرت فاطمه ـ عليها السلام ـ هم بعد از رحلت پدر بزرگوارشان ، هفته اي دوبار به زيارت قبر عمويش حمزه مي شتافت و بر او گريه مي كرد ( 3 ) .

وجود حمزه در كنار پيامبر ، در مكه و مدينه يكي از مهمترين عوامل تثبيت و تقويت حكومت اسلامي بود ، تا جايي كه پس از رحلت پيامبر و بعد از ماجراي سقيفه ، حضرت علي  (عليه السلام) فرياد حسرتش در فقدان حمزه بلند است ، كه :

« واحَمْزَتاه و لاحَمْزَةَ لِيَ الْيَوم » ( 4 ) .

و اين سخن را زماني حضرت بر زبان دارد ، كه امثال عقيل و عباس زنده بودند .

امروز ، براي ميليونها مسلمان مشتاق كه از سراسر جهان به زيارت حرم شريف نبوي در مدينه مشرف مي شوند ؛ پس از زيارت قبر مطهر پيامبر ، و ائمه بقيع ، زيارت قبور شهدا در احد و در رأس آنان زيارت حمزه از بهترين توفيقات است ، زيرا همانطور كه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود :

اگر كسي مرا زيارت كند و به زيارت عمويم حمزه نشتابد ، بر من جفا كرده ( 5 ) .

پي نوشتها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان مدرك ، ج 2 ، ص 55 .

2 ـ سفينة البحار ، چاپ انتشارات اسوه ، ج 2 ، ص 433 .

3 ـ بحار ، ج 10 ، ص 422 .

4 ـ ابن ابي الحديد ، شرح نهج البلاغه ، ج 11 ، ص 111 .

5 ـ سفينة البحار ، چاپ انتشارات اسوه ، ج 2 ، ص 433 .



| شناسه مطلب: 82859