بخش 7

سلمان ( 1 )


61


ميقات حج - سال سوم - شماره دهم - زمستان 1373

سلمان

- 1 -

محل ولادت

نخستين كتابي كه درباره زندگاني سلمان و پيشينه او در ايران آگاهي هاي گرانقدري در اختيار مي نهد ، سيره ابن اسحاق است . گرچه در برخي كتب مقدّم بر ابن اسحاق ؛ مثل كتاب سليم بن قيس هلالي مطالبي درباره سلمان آمده و يا در تفسير مجاهد به سلمان اشاره شده است . امّا ابن اسحاق در ذكر داستان زندگي و گرايش سلمان به اسلام ، درباره محل زندگي و شيوه زندگاني خانواده سلمان ، نكاتي را مطرح مي كند كه همان نكات ، پنجره ورود ما به شناخت سير زندگي و تحول انديشه سلمان است .

ابن اسحاق به نقل از عاصم بن عمر ، به نقل از محمود بن لُبيد ، از قول عبدالله بن عباس روايت مي كند كه سلمان براي عبدالله بن عباس گفته است : « من مردي فارسي ( ايراني ) از اهالي اصفهان ، از قريه اي كه نام آن جيّ بود مي باشم . پدرم دهقان قريه بود . » ( 1 )

از آنجا كه اين نكته كه « سلمان اهل كدام منطقه ايران بوده است » ، در منابع بعدي مورد اختلاف و ابهام قرار گرفته ، ضرورت دارد اهليّت سلمان بررسي شود . قول ابن اسحاق مبني بر اين كه سلمان اهل جَي اصفهان بوده ، در منابع متعددي مطرح شده است . ( 2 )

تنوّع ، تقدم و اهميت منابعي كه سلمان را اهل جي مي دانند ، بحدي است كه نمي توان پذيرفت كه سلمان به منطقه ديگري تعلق داشته است . بويژه نكته اي كه ياقوت از قول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن اسحـاق ، سيرة النبي  (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به تحقيـق محمد محيي الديـن عبدالحميـد ( قاهـره ، مكتبة محمد علي صبيح ، بي تا ) ، ج 1 ، ص 139

2 ـ ابن هشام ، السيره ، ج 1 ، ص 228 ؛ مافروخي ، محاسن اصفهان ، ص 23 ؛ ابن سعد ، الطبقات الكبري ، ج 7 ، ص318 ؛ ابن سعد ، الطبقات الكبير ، ج 4 ، ص 53 ؛ المقدسي ، البداء و التاريخ ، ج 5 ، ص 110 ؛ ياقوت ، معجم البلدان ، ج 2 ، ص 270

ياقوت از هبة الله بن عبدالوارث شيرازي نقل مي كند : هنگامي كه اصفهان توسط مسلمانان فتح شده بود ، سلمان به اصفهان مي رود و در آنجا مسجدي مي سازد . مسجد سلمان در جي تا روزگار ياقوت معروف بوده است .

ابن كثير ، السيرة النبويه ، ج 1 ، ص 296 و 297 ؛ ابي نعيم اصفهاني ، حلية الاولياء ، ج 1 ، ص 190 ؛ ابي نعيم اصفهاني ، دلائل النبوه ، ج 1 ، ص 258 ؛ النووي ، تهذيب الاسماء و اللغات ، ج 1 ، ص 226 ؛ كازروني ، نهاية المسؤول في رواية الرسول ، ج 1 ، ص 364 ؛ ابي الشيخ الانصاري ، طبقات المحدّثين باصبهان ، ج 1 ، ص 209 ؛ البستي ، مشاهير علماء الامصار ، ص 44 و كتاب الثقات ( همو ) ج 1 ، ص 249


62


هبة الله بن عبدالوارث شيرازي نقل مي كند كه بلافاصله سلمان پس از فتح اصفهان توسط سپاه اسلام ، به اصفهان مي رود ، مدتي در جي مي ماند و در آنجا مسجدي مي سازد كه آن مسجد تا روزگار ياقوت برجاي بوده است . اين مطلب براساس قول ابي نعيم اصفهاني در ذكر اخبار اصفهان نيز تأييد مي شود . ابو اسحاق از قول ابوالحجّاج الازدي نقل مي كند كه او در اصفهان با سلمان ملاقات داشته است . ( 1 )

گروهي از منابع ، كه به لحاظ تاريخي و تقدم و اهميت ، نسبت به منابع گروه اول ، در درجه دوّم اهميت قرار مي گيرند ، علاوه بر اين كه سلمان را اهل جي مي دانند ، رامهرمز را نيز به عنوان محل تولّد و شهر سلمان ذكر كرده اند ؛ مثل خطيب بغدادي در تاريخ بغداد ، ابن قتيبه در المعارف ، ابن جوزي در صفة الصفوه ، ابن اثير در اسدالغابه ، علاءالدين حضرمي در كنزالعمال ، ابن حجر عسقلاني در الاصابه و . . . ( 2 ) برخي منابع نيز او را فارسي رامهرمزي اصفهاني خوانده اند ! ( 3 )

ابن بوران توانسته است با روايتي ، اين دوگانگي را حل كند ؛ از سلمان نقل شده است كه گفته است : در رامهرمز متولد شده و در آن شهر نشو و نما كرده است و پدرش از اهالي اصفهان بوده است . ( 4 )

گروه سوم منابع ، بويژه منابع شيعي ، سلمان را اهل شيراز مي دانند . البته طبري و متن گردانيده تاريخ او ، مشهور به تاريخ بلعمي نيز اين قول را روايت كرده اند . ( 5 ) طبري و بلعمي شهر شاپور يا كور سابور عنوان كرده اند . در بحارالانوار و اكمال الدين ، سلمان اهل شيراز قلمداد شده است . ( 6 ) محتمل است منابعي كه گمان كرده اند سلمان اهل شيراز است باور داشته اند فارس و اين كه سلمان خود را از فارس مي داند و به فارسي مشهور است ، تناسب با منطقه فارس و شيراز داشته است . در حالي كه فارس به مفهوم ايران امروز است . منطقه اي از جيحون تا فرات . چنانكه در زبانهاي اروپايي امروز نيز Persian در زبان انگليسي يا Perser در آلماني و Persiqeue در فرانسه ، به معناي كسي كه اهل استان فارس نيست . قابل توجه است ، طبري كه سلمان را اهل شهر شاپور ـ در متن طبري كورسابور ـ مي داند ، حتماً به اين نكته توجه داشته كه روزگار ساسانيان ، فارس يا پارس به پنج قسمت تقسيم شده بود ؛ اردشير خوره ، شاپور خوره ، ارجان ، استخر و دارابگرد . ( 7 ) گمان داشته كه سلمان اهل فارس به همان مفهوم دقيق استان فارس يا ايالت فارس بوده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احمد بن عبدالله ابونعيم اصفهاني ، ذكر اخبار اصبهان ، ( ليدن ، بريل ، 1931م . ) ج 1 ، ص 116 و 117 و معجم البلدان ج 2 ، ص 207

2 ـ خطيب بغدادي ، تاريخ بغداد ، ج 1

ابن قتيبه ، المعارف ، ص 270

ابن حجر عسقلاني ، الاصابه في تمييز الصحابه ، ج 2 ، ص 113

ابن حجر رامهرمز را بر اصفهان ترجيح مي دهد ، نوشته است : اصله من رام هرمز و قيل من اصفهان

ابن حجر عقلاني ، فتح الباري ، ج 7 ، ص 222

ابي عمرو خليفة بن خياط . الطبقات ، ج 1 ، ص 16

ابن منجويه الاصبهاني ، رجال صحيح مسلم ، ج 1 ، ص 274

البسري ، كتاب المعرفة و التاريخ ، ج 2 ، ص 552

المزّي ، تهذيب الكمال في اسماء الرجال ، ج 11 ، ص 245 تا 248

الذهبي ، كتاب تاريخ الاسلام و طبقات المشاهير و الاعلام ، ج 2 ، ص 168

3 ـ الصفدي ، الوافي بالوفيات ، ج 15 ، ص 309

4 ـ تاريخ ابن عساكر ، تهذيب ابن بوران ، ج 6 ، ص 191

تاريخنامه طبري ، ( گردانيده منسوب به بلعمي ) به تصحيح محمد روشن ، ( تهران ، نشر نو ، 1368ش ) ج 1 ، ص313

5 ـ الطبري ، التاريخ ، ج 3 ، ص 171 .

تاريخنامه طبري ، ( گردانيده منسوب به بلعمي ) به تصحيح محمد روشن ، ( تهران ، نشر نو ، 1368 خورشيدي ) ج 1 ، ص313

6 ـ بحارالانوار ، ج 22 ، ص 355

شيخ صدوق ، اكمال الدين و اتمام النعمه ، ص 162

- The Encyclopedia of islam, vol : II P : 811 ( Leiden, Brill, 1983 )


63


تاريخ ولادت سلمان

تعيين دقيق زمان ولادت سلمان كار دشواري است . ليكن مي توان با بررسي سالهاي زندگاني او و توجه به سال درگذشت سلمان ، حدود سال ولادت او را معين كرد . از آنجا كه برخي داستانهاي شگفتِ افسانه آميز درباره سلمان ، در بحث طول عمر او مطرح مي شود ، ضرورت دارد كه اين مقدمه نيز پژوهش گردد و زندگاني سلمان از لحاظ طول عمر او ، از پرده ابهام خارج شود .

الف : تقريباً اكثر منابع درجه اوّل باور دارند كه سلمان در دوران خلافت عثمان در مدائن درگذشته ، با توجه به اين كه عثمان در ذي الحجّه سال 35 هجري قمري فوت كرده است . ( 1 ) لزوماً درگذشت ، سال پيش از اين تاريخ بوده است ، گرچه برخي مثل ابن قتيبه وفات سلمان را در اوّل يا اوايل خلافت عثمان مي دانند . ( 2 ) نكته قابل توجهي كه دلالت مي كند سلمان در دوران خلافت عثمان و در اواخر دوران ، درگذشته است ، اين است كه به روايت ابن حجر عسقلاني و نيز المزّي ، هنگام فوت سلمان ، عبدالله بن مسعود در كنار بستر سلمان حضور داشته است . از آنجا كه عبدالله بن مسعود خود در سال 34 هـ . ق . درگذشته ، بديهي است كه سال درگذشت سلمان نمي تواند پس از سال 34 هـ . باشد . ( 3 ) در يك كلام سال درگذشت سلمان را مي توان سال 33 هـ . دانست كه مورد پذيرش اكثريت منابع معتبر است . ( 4 )

ب : طول عمر سلمان است كه اگر بتوانيم رقم قابل قبولي براي طول عمر سلمان جستجو كنيم ، مي توان سال ولادت او را به تقريب دريافت .

اكثر منابع تاريخي و رجالي ، از طول عمر سلمان سخن گفته اند . ابن قتيبه در المعارف گرچه براي سلمان و طول عمر او عدد معيّن را ذكر نكرده است اما به صراحت مي گويد كه سلمان عمري طولاني داشته است . ( 5 ) منابع ديگر معمولاً عدد 250 تا 350 سال را براي سلمان ذكر كرده اند .

به عنوان نمونه ، خطيب بغدادي و ابن عساكر و ابن اثير و المزّي و كازروني و حافظ ابي نعيم اصفهاني ، همگي نوشته اند كه عمر سلمان را 350 سال گفته اند ، ليكن رقمي كه كسي در آن ترديد نمي كند 250 سال است . ( 6 ) ابن اثير نيز رقم 250 را حدّ اقلي كه گفته شده مي داند . ( 7 ) مقدسي در البداء و التاريخ مي گويد : عده اي پنداشته اند كه سلمان متجاوز از 4200 سال عمر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مسعودي ، مروج الذهب ، ج 2 ، ص 331

2 ـ ابن قتيبه ، المعارف ، ص 271

3 ـ ابن حجر عسقلاني ، الاصابه في تمييز الصحابه ، ج 2 ، ص 113 و 114 ؛ المزّي ، تهذيب الكمال في اسماء الرجال ، ص 255 و 256 ، المزّي نيز سال 33 هـ . را ترجيح مي دهد

4 ـ ابن عساكر ، تاريخ دمشق ، ج 10 ، ص 56 ؛ ابن جوزي ، صفة الصفوة ، ج 1 ، ص 555 ؛ ابي الشيخ الانصاري ، طبقات المحدّثين باصبهان ، ج 1 ، ص 230 ؛ ابن سعد ، الطبقات الكبير ، ج 4 ، ص 27 ؛ ابن سعد ، الطبقات الكبري ، ج 6 ، ص 16 و 17

5 ـ ابن قتيبه ، المعارف ، ص 271

6 ـ تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص 164 و تاريخ دمشق ، ج 10 ، ص 56 ؛ اسدالغابه ، ج 2 ، ص 332 و تهذيب الكمال في اسماء الرجال ، ص 254 ، 255 ؛ نهاية المسؤول في رواية الرسول ، ج 1 ، ص 372 و ذكر اخبار اصفهان ، ج 1 ، ص 48

7 ـ الكامل في التاريخ ، ج 3 ، ص 287

64


كرده است . ( 1 ) ذهبي نيز در كتاب : « كتاب دول الاسلام » همين رقم را پذيرفته است . مي نويسد : گفته شده است كه سلمان 200 سال عمر كرده است . برخي نيز گفته اند 230 سال و . . . ( 2 )

ذهبي در الكاشف در مورد ارقام مطرح شده درباره سالهاي زندگي سلمان ترديد كرده است . مي گويد : به نظر من سلمان در دهه هشتاد عمر خود درگذشته است و نهايتاً به صد سالگي نرسيده است . ( 3 )

ابن حجر عسقلاني نيز اين ترديد و تأمّل ذهبي را ذكر كرده و براي ترديد دلائلي نيز بيان كرده است . ذهبي مي گويد : « اقوال مختلف درباره عمر سلمان را ملاحظه كردم ، ديدم تمامي دلالت دارند بر اين كه عمر سلمان فراتر از 250 سال است . اختلافي كه وجود دارد در ارقامي است كه عمر او را بيش از 250 سال بيان كرده اند . امّا به نظر مي رسد كه او در دهه هشتاد عمر خود ، درگذشته است » .

ابن حجر مي گويد : اين كه سلمان پس از پيامبر  (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در جنگهاي مسلمانان با ايرانيان شركت داشت و اين كه با زني از قبيله كنده ازدواج كرد ، نشان مي دهد كه سلمان در آن سالها توان و نشاط جنگ و زناشويي را داشته است . ( 4 )

نكته ديگري كه به ترديد و تأمّل ابن حجر و ذهبي كمك مي كند ، نقش سلمان در جنگ خندق و شكستن حصار طائف است . مقريزي در امتاع الاسماع مي نويسد : توانايي و مهارت سلمان در حفر خندق موجب شده بود كه مسلمانان ؛ هر دو گروه مهاجر و انصار ، سلمان را منتسب به خود مي دانستند . ( 5 ) در شكستن حصار طائف ، سلمان به دست خود منجنيق تدارك وتعبيه مي كند . مقريزي مي نويسد : در جنگ خندق سلمان به قدر ده تن خندق را خفر مي كرد . از اين رو به او چشم زخم رسيد . اين موارد نشانه هاي خوبي هستند كه سلمان نمي توانسته در جنگ خندق متجاوز از دويست يا سيصد و يا حتّي صد سال داشته باشد ، امّا مطلبي كه به عمر طولاني سلمان دامن زده است ، اين است كه سلمان در دوران مهاجرت عظيم و شگفت خود ، با برخي پيشوايان آيين مسيحيّت روبرو مي شود كه بعض آنان به عنوان وصي حضرت عيسي  (عليه السلام) معرفي شده اند . چنانكه ابن جوزي در صفة الصفوه مي گويد : سلمان از معمّرين بود و وصيّ عيسي بن مريم (عليه السلام) را درك كرده بود . ( 6 ) شيخ صدوق در اكمال الدين مي گويد : سلمان وصي وصيّ حضرت عيسي (عليه السلام) بود . ( 7 ) ايشان براي اين قول

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ البداء و التاريخ ، ج 5 ، ص 113

2 ـ الذهبي ، كتاب دول اسلام ، ج 1 ، ص 36

3 ـ الذهبي ، الكاشف ، ص 383

4 ـ الاصابه في تمييز الصحابه ، ج 2 ، ص 113 و 114 ؛ تهذيب التهذيب ، ج 4 ، ص 139

5 ـ امتاع الاسماع ، ص 221 و 417

6 ـ صفة الصفوه ، ج 1 ، ص 555

7 ـ اكمال الدين و اتمام النعمه ، ص 164


65


مشخص ، هيچگونه سندي را ذكر نكرده اند . ابن اسحاق نيز در سيرة النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) داستاني را از قول سلمان روايت كرده است كه اين داستان در منابع پس از ابن اسحاق نيز آمده و از آن داستان اينگونه تلقّي شده است كه گويي سلمان در زمان عيسي بن مريم زندگي مي كرده و او را درك كرده است .

سلماني مي گويد : وقتي در عموريّه بود ، راهنماي او در عموريّه مي گويد : در سرزمين شام ، از ميان دو بيشه در هر سال مردي بيرون مي آيد كه از بيشه اي به بيشه ديگر مي رود . همه دردمندان و بيماران ، خود را به او مي رسانند . آن مرد براي آنان دعا مي كند و آنان بهبود مي يابند . راهنماي سلمان مي گويد : برو از آن مرد درباره آييني كه جستجو مي كني پرسش كن . سلمان مي گويد به همان نقطه رفتم و آن مرد را ديدم و شبي از او پرسيدم از حقيقت دين حنيف ابراهيم آگاهم ساز . گفت : از چيزي پرسش مي كني كه معمولاً مردم در اين باره نمي پرسند . روزگاري كه پيامبري به آن دين مبعوث شود . پيامبري كه از اهل مكه است فرا رسيده ، به نزد او برو تو را راهنمايي مي كند . پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به سلمان مي گويد : سلمان ! اگر راست گفته باشي ، عيسي بن مريم را ملاقات كرده اي . ( 1 )

ترديدي نيست ، اين داستان تلقي صوري و سطحي و شتابزده اش اين است كه سلمان در زمان عيسي بن مريم زندگي مي كرده و مثلاً عمري هفتصد ساله داشته است . ( 2 )

سه نكته مهمّ ديگر به ما كمك مي كند تا سالهاي زندگي سلمان را با روشنايي و دقّت بيشتري بررسي كنيم : نخست اين كه سلمان مي گويد : پدرش دهقان جي بوده است و دوّم اين كه او در نوجواني يا جواني همراه گروهي راهب يا روحاني مسيحي ، از خانه خود و از ايران مي گريزد . اين سه نكته يعني : 1ـ دهقان بودن پدر سلمان 2ـ آشنايي با مسيحيان كوچنده 3ـ گريز از خانه در نوجواني ، سه نكته مهمي هستند كه در گام نخست شبهه يا توّهم همزمان بودن سلمان و مسيح را برطرف مي كند !

الف : دهقان جي

شناخت دهقانان و نقش آنان به عنوان يك طبقه اجتماعي ، اقتصادي ، سياسي و نظامي در ايران دوره ساساني بويژه در دوران انوشيروان به ما كمك مي كند كه دقيقاً بدانيم سلمان در كدام دوره و يا دهه ها زندگي مي كرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سيرة النبي ، ج 1 ، ص 145 و 146 ؛ السيرة النبوي ، ابن هشام ، ج 1 ، ص 236 ؛ شهاب الدين احمد نويري ، نهاية الارب ، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني ( تهران ، اميركبير ، 1364 ) ج 1 ، ص 139 و 140

2 ـ آقاي احمد شاملو در كتاب كوچه ، دچار چنين شتابزدگي شده اند . ايشان ضمن داوري نادرست درباره مهاجرت سلمان درباره طول عمر او نوشته اند : زندگي او را ( شايد عمداً ) به افسانه هاي بي سر و ته آميخته اند و از آن جمله در باب طول عمر وي نوشته اند كه روزگاري عيسي بن مريم را دريافته بود .

نگاه كنيد به : احمد شاملو ، كتاب كوچه ( تهران : مازيار ، 1372 ) ج 7 ، ص 1146 ـ 1145


66


تمامي منابع درجه اول ، وقتي داستان زندگي سلمان را از قول او نقل كرده اند ، تقريباً بدون استثنا آورده اند كه سلمان از يك خانواده دهقان بوده است . ( 1 ) ابن عبدالبر در استيعاب نوشته است كه سلمان گفت : من فرزند « اساوره » فارس هستم . ( 2 ) علاءالدين هندي در كنزالعمال همين تعبير را مطرح كرده است . ( 3 ) مرحوم ميرزاي نوري در نفس الرحمان بدون اين كه سندي در مورد تعبير خود ارائه دهند ، نوشته اند : از سرگذشت سلمان يا از اطلاعات موجود دريافت مي شود كه سلمان فرزند يكي از پادشاهان ـ ملوك ـ بوده است . ( 4 ) محتمل است مراد ايشان از ملوك ، همان حكّام محلي بوده است . مرحوم مجتبي مينوي در مقدمه اي كه بر داستان رستم و سهراب نوشته اند . مقوله « دهقان » را بررسي كرده اند . البته برداشت و بررسي ايشان برغم اين كه نكات قابل توجه و مهمي دارد ، خالي از اشتباه نيز نيست كه بدان متذكّر مي شوم :

نوشته اند : « در جامعه ايراني ، دهقانان طبقه اي از مردم ايران بوده اند ، صاحب مقام اجتماعي خاصّ . طبقه نجبازادگان درجه دوّم كه قوّت و قدرت ايشان باربسته به اين بوده است كه اداره محل خويش را ارثاً بعهده داشته باشند . از امور نظامي و لشكري دور بودند و تنها به دفاع از ولايتي كه در آن سكني داشتند ، مكلّف بودند . و بدين سمت در حكم حلقه هاي لاينفكّ زنجيره دولت بودند . اگرچه در حوادث عظيم تاريخي كمتر ظاهر مي شدند از آنجا كه مبنا و اساس اداره و تركيب دولت بودند ، به اندازه بزرگان كه اعيان و اشراف درجه اول مملكت باشند قدر و اعتبار داشتند . » ( 5 )

در كتاب مجمل التواريخ و القصص كه در نيمه اول قرن ششم ـ يا در سال 520 هـ . ـ تأليف شده است . در ذكر طبقات اجتماعي و اقتصادي عصر ساساني به دهقانان اشاره شده است :

« جماعتي كه ملازم [ آتش ] خانه ها بوده اند و خواننده كتابها ، ايشان را هيربد خواندندي امّا جهان پهلوان بزرگتر مرتبتي بوده است از بعد شاه ، و از فرود آن پهلوان و سپهبد ، بر آن سان كه اكنون امير گويند و امير سپاه سالار و مرزبان صاحب طرفان را خوانده اند و دهقان رئسيان و خداوند ضياع و املاك را . » ( 6 )

نكته قابل توجه ديگر در مجمل التواريخ ، اشاره به تبار دهقاني است كه قباد دختر او را به زني گرفت و آن دهقان ، نژادش به آفريدون مي رسيد ، ( 7 ) چنانكه اكثريت منابع

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ دلائل النبوه ، ج 1 ، ص 258

البستي ، كتاب الثقات ، ج 1 ، ص 249

ابن كثير ، السيرة النبويه ، ج 1 ، ص 296 و 297

المقدسي ، البداء و التاريخ ، ج 5 ، ص 110

ابن سعد ، الطبقات الكبير ، ج 4 ، ص 53 ، و الطبقات الكبري ، ج 7 ، ص 318

ابن هشام ، سيرة النبي ، ج 1 ، ص 228

ابن جوزي ، صفة الصفوه ، ج 1 ، ص 523

بحار الانوار ، ج 22 ، ص 355

ذهبي ، تاريخ الاسلام و طبقات المشاهير و الاعلام ، ج 2 ، ص 158

شيخ صدوق ، اكمال الدين و اتمام النعمه ، ص 162

2 ـ استيعاب ، ج 2 ، ص 634 .

3 ـ كنز العمّال ، ج 13 ، ص 422

4 ـ نفس الرحمان ، ص 28

5 ـ داستان رستم و سهراب ، به تصحيح و توضيح ، مجتبي مينوي . ( تهران : مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي ، 1369 ) ص هـ ـ و

6 ـ مجمل التواريخ و القصص ، به تصحيح ملك الشعراء بهار ، ( تهران ، كلاله خاور ، بي تا ) ص 420 .

7 ـ همان ، ص 191 .


67


نيز نژاد سلمان را به منوچهر رسانده اند .

تعبيري كه سمعاني در ذيل دهقان دارد ، شبيه تعبير مجمل التواريخ است . سمعاني نيز دهقان را به عنوان رئيس و بزرگ ده كه صاحب ضياع و عقار و باغ بوده است مي داند . ( 1 ) ابن منظور دهقان را به مفهوم تاجر بكار برده است ، ( 2 ) كه نشانه ديگري است كه دهقانان از لحاظ مالي گروه برخوردار و صاحب مكنتي بوده اند .

دهقانان تنها موقعيت مالي نداشتند . آنان در واقع نماينده اقتصادي دولت در منطقه خود بودند . به تعبير كريستن سن : « دهقانان به منزله چرخهاي ضروري دولت بوده اند . . . از جهت اين كه بنيان استوار كشور و تار و پود دولت محسوب مي شده اند . آنان را بايد داراي اهميت فوق العاده اي دانست . ( 3 )

ابونواس در شعري به دهقان اشاره مي كند . شعر نيز تلميحي به موقعيت ممتاز دهقانان دارد :

خطبنا من الدهقان بعض نباتهفزوجّنا منهن في خدرء الكبري ( 4 )

در شرح اين بيت ، شارح دهقان را تاجر شراب معني كرده است ! نكته قابل توجه ديگر اين است كه در گروهي از روايات ، تدهقن در برابر تذلّل و به مفهوم سرفرازي و يا بزرگ نمايي بكار رفته است . ( 5 )

بعد ديگر شخصيت و منش دهقانان همان نمايندگي آنان از طرف حكومت و رياست آنان بر منطقه خود بوده است ؛ چنانكه در فتوح البلدان و اخبار الطوال و تاريخ طبري و تاريخ بخارا مكرر به نام دهقاناني برمي خوريم كه رياست منطقه خود را برعهده داشته اند و به لحاظ تسلط بر امور مالي و مالياتي ، مسلمانان فاتح ، همواره الزام داشته اند از آنان استفاده كنند . البته اين نكته بسيار مهم است كه دهقانان در فتح ايران توسط مسلمانان نقش اساسي و مؤثري داشته اند . از متن طبري چنين استنباط مي شود كه دهقانان نواحي بزرگ و مهم توسط پادشاه انتخاب و منصوب مي شده اند .

گويي در فتح مناطق مختلف ايران ؛ بويژه مناطقي بدون جنگ ، تسليم مسلمانان مي شد . طرف گفتگوي مسلمانان دهقانان بوده اند ؛ به عنوان مثال در ذكر واقعه جلولاء ، طبري نوشته است : قعقاع بن عمرو در رأس دوازده هزار نفر از مسلمانان وقتي به بابل مهروذ ( 6 ) رسيدند ، دهقان بابل با قعقاع بن عمرو مصالحه مي كند كه به قدر پوشش يك

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ الانساب ، ج 2 ، ص 516

2 ـ لسان العرب ، ج 4 ، ص 428

3 ـ آرتور ، كريستن سن ، ايران در زمان ساسانيان ، ترجمه رشيد ياسمي ( تهران ، دنياي كتاب ، 1370 ) ص 169

4 ـ ديوان ابي نواس ، به تحقيق الاستاذ علي فاعور ، ( بيروت ، دارالكتب العلميه ، 1987 م . ) ص 29

5 ـ بحارالانوار ، ج 2 ، ص 108 و ج 72 ، ص 190 و ج 73 ، ص 233 و 252 و 289 و ج 75 ، ص 75

6 ـ ياقوت حموي ، مهروذ را در قلمرو بغداد در جهت شرق استان شادقباد مي داند . نگاه كنيد به : معجم البلدان ، ج 5 ، ص 233 و 234


68


جريب زمين درهم بدهد و او و سپاهش از كشتن و جنگ با مردم دست بردارند . ( 1 ) البته بلاذري نوشته است دهقان مهروذ پيشنهاد كرد به ازاي هر جريب زمين مقداري درهم بدهد . ( 2 ) بلاذري در ذيل نبرد جلولاء از برخي دهقانان نام مي برد كه اسلام را پذيرفتند . مثل : جميل بن بصبهري ، دهقان فلاسيج و نهرين ، بسطام بن نرسي دهقان بابل و خطرنيه و رفيل دهقان عال و فيروز دهقان نهرالملك و . . . ( 3 )

نكته قابل ملاحظه واژه « مرزبان » است كه به مفهوم دهقان در متون بكار برده شده است . اين دو واژه ما را در شناخت واژه « اساوره » نيز كه برخي از منابع سلمان را از اساوره فارس خوانده اند ، ياري مي كند . بلاذري ، در مسافرت يا در واقع كوچ اجباري يزدگرد سوّم به كرمان از مرزبان كرمان سخن مي گويد كه يزدگرد را از قلمرو خود اخراج مي كند . همين مضمون را طبري به دهقان كرمان نسبت مي دهد . پيداست مرزبان و دهقان مترادف بكار رفته اند . ( 4 ) چنانكه ماهويه هم دهقان مرو خوانده شده و هم مرزبان مرو ، از واژه مرزبان درمي يابيم كه دهقانان به گونه اي مسؤوليت نظامي نيز داشته اند و در واقع مسؤول تدارك و فرماندهي سواره نظام در منطقه خود بوده اند . بي دليل نيست كه سلمان هم در غزوه خندق و هم در شكست طائف به عنوان يك صاحب نظر و فرمانده نظامي هم طرح حفر خندق را مي ريزد و اجرا مي كند و هم در شكست محاصره طائف ، به دست خود منجنيق مي سازد .

اين نكته قابل توجه است كه ماركوارت اساوره را همان واسپورگان ، يا هفت خاندان معروف دوران ساساني مي داند و معتقد است اصفهان مقر اصلي اساوره بوده است . امّا در ادامه بحث ، اساوره موردنظر او با دهقانان دقيقاً مفهوم مشابهي پيدا مي كند ، ماسينيون گمان مي كند اساوره با دهقانان متفاوت بوده اند ، « يزدگرد 300 نفر از اسپهان را كه 70 تن آنان از معروف ترين مردان بودند به اصطخر و شوش نزد ابوموسي فرستاد . تا قرارداد تسليم را امضا كنند و اسلام پذيرفته شود . اين اساوره از نجباي عادي نبوده اند بلكه جزء واسپورگان محسوب مي شدند . ( 5 )

تناسب مفهوم اساور ، دهقانان و مرزبانان و شكل گيري اين طبقه اجتماعي ممتاز ، به نحو شاخص در دوران انوشيروان ، اين واقعيت را نشان مي دهد يا حداقل نشانه خوبي است كه تولد سلمان نمي تواند پيش از حكومت انوشيروان ؛ يعني قبـل از سـال 531 م . باشد . از طرف ديگر چون پدر او به عنوان دهقان جي شناخته مي شود و او نيز در نوجواني يا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 134 ( در ذيل سال 16 هـ . ق . ) ، ياقوت فرمانده مسلمانان را هاشم بن عتبة بن ابي وقّاص ذكر كرده است . نگاه كنيد به معجم البلدان ج 5 ، ص 233 و 234

2 ـ بلاذري ، فتوح البلدان ، ترجمه دكتر محمد توكل ( تهران ، نشر نقره ، 1367 ) ، ص 378

3 ـ همان ، ص 379

4 ـ همان ، ص 443 و داستان رستم و سهراب ، مقدمه مينوي ، ص ز

5 ـ يوزف ماركوارت ، ايرانشهر بر مبناي جغرافياي موسي خورني ، ترجمه دكتر مريم مير احمدي ، ( تهران : انتشارات اطلاعات ، 1372 ) ص 68


69


جواني مهاجرت كرده است ، ولادت او حتماً در دهه هاي بعدي حكومت انوشيروان اتفاق افتاده است .

ب : آشنايي با مسيحيّت

در مورد آشنايي با سلمان دو نكته وجود دارد . هر دو نكته به ما كمك مي كند زمان آشنايي با او را به تقريب دريابيم . بديهي است كه مقوله اصلي گرايش سلمان به مسيحيت و مهاجرت او را بعداً بررسي مي نمايم . فعلا نكته مورد نظر ، شناسايي زمان ولادت سلمان است . مطابق روايت سيره ابن اسحاق ، سلمان روزي براي سركشي املاك پدر خود از خانه بيرون مي رود ، به عبادتگاه مسيحيان ـ كنيسه نصاري ـ نزديك مي شود . صداي آنان را مي شنود كه به نماز ايستاده بودند . شيفته نماز آنان مي شود و مي پندارد كه نماز و دين آنان از دين او ـ آئين زردشت ـ بهتر است . وقتي اين واقعه را براي پدرش مي گويد ، پدر سلمان او را در خانه زنداني مي كند . ( 1 )

وجود كنيسه يا صومعه ؛ يعني عبادتگاه مسيحيان در جي اصفهان ، رفت و آمد آزادانه سلمان به كنيسه و حتّي گفتگوي او به تعبير كتاب : مجمع الزوائد و منبع الفوائد با اسقف كنيسه ( 2 ) و گرايش سلمان به مسيحيّت و گفتگوي او در اين مورد با پدرش نشان مي دهد كه :

1 ـ شرايطي وجود داشته كه مسيحيان در جي كنيسه داشته اند و مي توانسته اند بر سلمان اثر بگذارند .

2 ـ پدر سلمان به عنوان مجازات به زنداني كردن سلمان بسنده مي كند . اين دو ويژگي را مي توان به احتمال زياد مربوط به دوران انوشيروان دانست . گرچه اشاره هيثمي به اسقف كليساي منطقه ، گرچه او نيز سلمان را اهل جي اصفهان مي داند ، اما اين نكته قابل تأمّل است كه موسي خورني ، رامهرمز را در حدود سالهاي ( 577 تا 588 م . ) اسقف نشين ذكر كرده است . ( 3 )

نكته قابل توجه ديگر ، تساهل نسبت به مسيحيت و مسيحيان است . نولوكه در حاشيه ترجمه طبري ، به افسانه اي اشاره مي كند كه به موجب آن خسرو انوشيروان پيش از مرگ خود به مسيحيّت گرويد و غسل تعميد داد . ( 4 )

چنانكه نولوكه مي گويد پذيرش آيين مسيحيت توسط خسرو انوشيروان به

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ابن اسحاق ، سيرة النبي ، ج 1 ، ص 139 و 140 و ابن هشام ، ج 1 ، ص 229 و الطبقات الكبير ، ج 4 ، ص 53 و كتاب الثقات ، ج 1 ، ص 249 و 250 و طبقات المحدثين باصبهان ، ج 1 ، ص 210 تا 212 و اكمال الدين و اتمام النعمه ، ص 160 اين نكته قابل توجه است كه اكمال الدين نوعي مكاشفه را در صومعه مسيحيان به سلمان نسبت مي دهد . كه سلمان در صومعه آوازي شنيد كه بر وحدانيت خداوند و پيامبري عيسي ، و محمد (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) گواهي مي داد . اين نكته نيز قابل توجه است كه در اكمال الدين برخلاف تمامي منابع پيشين از لفظ صومعه استفاده شده است و نه كنيسه .

كنيسه به تعبير قاموس به عنوان هم عبادتگاه يهود بكار مي رفته و هم مسيحيان و هم كفّار . در واقع اسم عامي براي عبادتگاه غيرمسلمانان بوده است . نگاه كنيد به القاموس المحيط ، ج 2 ، ص 360 ، ابن منظور كنيسه را تعرب كُنِشت به معناي عبادتگاه يهوديان مي داند كه عبادتگاه مسيحيان نيز كنيسه خوانده مي شده است . نگاه كنيد به : لسان العرب ، ج 12 ، ص 167 ؛ دلائل النبوه ، ج 1 ، ص 258 و 259 ( حافظ ابي نعيم اصفهاني ) ؛ البداء و التاريخ ، ج 5 ، ص 110 ؛ صفة الصفوه ، ج 1 ، ص 524 و 525 ؛ اسدالغابه ، ج 2 ، ص 328 و 329 ؛ ابن كثير ، السيرة النبويه ، ج 1 ، ص 297 و 298 ؛ غاية المسئوول في رواية الرسول ، ج 1 ، ص 365 .

نكته قابل توجه در اين كتاب اين است كه از واژه كليسا استفاده شده است : « سلمان گويد من به توجّه ملك پدر آمدم ، به كليسايي برگذشتم آواز نصاري شنيدم درآمدم تا چه مي كنند ؟ »

واژه كليسا از واژه يوناني ekklesia كه در پهلوي killsylak آمده است . ( نگاه كنيد به حاشيه برهان قاطع ، ج 3 ص 1688 )

2 ـ الهيثمي ، مجمع الزوائد و منبع الفوائد ، ج 9 ، ص 333

3 ـ ماركوارت ، ايرانشهر ، ص 65

4 ـ تئودور نولوكه ، تاريخ ايرانيان و عربها ، ترجمه عباس زرياب ، ( تهران : انجمن آثار ملّي ، ص312 )


70


چند افسانه است امّا در هر صورت مي توان به عنوان نشانه اي از تساهل ديني در آن يافت . خوشبختانه متن نامه تنسر اطلاعات دقيق و مختصري را به ما مي دهد . تنسر ضمن برشمردن مجازات گناهان ، از جمله ارتداد ، در زمان خسرو انوشيروان اشاره مي كند كه :

« من ترا بيان كنم كه قلّت قتل و عقوبت در آن زمان ، و كثرت در اين زمان ، از خيل رعيّت است ، نه از پادشاه : بداند كه عقوبات بر سه گناه است ، يكي ميان بنده و خداي عزّ اسمه ، كه از دين برگردد و بدعتي احداث كند در شريعت . . . در اين هر سه شهنشاه سنّتي پديد فرمود ، به بسيار بهتر از آن پيشينگان ، چه در روزگار پيشين هر كه از دين برگشتي ، حالاً و عاجلاً قتل و سياست فرمودندي ، شهنشاه فرمود كه چنين كس را به حبس بازدارند ، و علما مدّت يك سال به هر وقت او را خوانند و نصيحت كنند و ادلّه برو عرض دارند و شبهه را زايل گردانند اگر به توبه و انابت و استغفار بازآيد ، خلاصي دهند ، و اگر اصرار و استكبار او را بر استدبار دارد بعد از آن قتل فرمايند » . ( 1 )

كريستن سن مي گويد : اين قانون ، درباره يهوديان و مسيحيان اجرا نمي شد . البته كلام او اين ايهام را دارد كه يعني اگر مسيحي يا يهودي از آيين خود برمي گشت ، درباره او اجرا نمي شد يا معناي ديگري مراد او بوده است . ( 2 ) اجمالاً پيداست كه در عصر انوشيروان زمينه و شرايطي فراهم شد كه مسيحيان به راحتي زندگي مي كردند و آيين خويش را نگاه مي داشتند و كنيسه هاي خود را داشتند و نوجوان يا جواني مثل سلمان نيز نگران جدي جان خود در دست شستن از آيين زردتشت نبوده است .

ج : جواني يا نوجواني سلمان

نكته سوّمي كه به ما كمك مي كند تاريخ تولد سلمان را به تقريب دريابيم اين مطلب است كه او در جواني از خانه مي گريزد . او اشاره مي كند كه پدرش از شدت علاقه ، او را در خانه محبوس كرده بود ، يا اين كه اجازه نمي داد او به تنهايي از خانه خارج شود . ( 3 )

با توجه به اين كه سلمان در سال 33 هـ . ق . ( 653م . ) درگذشته است ، مي توان با توجه به نكات گفته شده ، سال تولد سلمان را در دهه سوّم تا دهه هفتم قرن ششم تخمين بزنيم ؛ يعني سالهاي مابين 520 تا 570م . در اين صورت حداكثر عمر سلمان 133 سال مي شود و حداقل حدود 83 سال ، توانايي و كارآيي او در جنگ خندق و شكست حصار طائف و

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نامه تنسر به كشنسب . به تصحيح مجتبي مينوي ( تهران : خوارزمي ، 1354 ) ص 62

2 ـ ايران در زمان ساسانيان ، ص 50

3 ـ نگاه كنيد به منابع يادداشت ( 43 )


71


توانايي او در سالهاي حكومت كه از دستاورد كار خود ـ زنبيل بافي ـ زندگي مي كرد موجب مي شود ، احتمال حداقل را كه مورد قبول ذهبي در الكاشف است را بپذيريم كه او نيز سلمان را حداكثر صد ساله مي داند . ابن حجر نيز چنانكه اشاره شد چنين ترديدي داشته است .

نام سلمان

نام سلمان در مراحل گونه گون زندگي او ، تا پيش از پذيرش اسلام با ابهام روبروست . بسياري از منابع مطلقاً اشاره اي به نام سابق او ندارند . چنانكه ابن اسحاق در سيره خود ، و نيز ابن هشام پس از او هيچگونه اشاره اي به سابقه نام سلمان ندارند . علاوه بر آنان ، در منابع الطبقات الكبير و الطبقات الكبري ، و طبقات خليفة بن خياط و در المعارفِ ابن قتيبه ، در مروج الذهب مسعودي ، در تاريخ بغداد خطيب بغدادي ، در استيعاب ، در البداء و التاريخ ، در صفة الصفوة در السيرة النبويه ابن كثير اشاره به نام سابق سلمان نشده است .

در دائرة المعارف شيعه ، در مجموعه عظيم بحارالانوار ، كه بيش از هزار بار نام سلمان در روايات مختلف ذكر شده است ، هيچگونه اشاره اي به نام سلمان نشده ، تنها در جلد 22 اين روايت نقل شده است كه : پيامبر  (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سلمان را در آغوش گرفت و او را سلمان ناميد . ( 1 )

منابعي كه در آنها نام نخست سلمان آمده است به قرار ذيل اند :

1 ـ در تاريخ طبري ، نام سلمان مابه بن بوذخشان بن ده ديده ذكر شده است ، ( 2 ) اين نكته قابل توجه است كه در تاريخ بلعمي آمده است كه : ونامش به عجم اندر فيروزان بود . ( 3 ) معلوم نيست چگونه در ترجمه نام ، نام سلمان دگرگون شده است .

2 ـ در اكمال الدين و اتمام النعمه ، ابن بابويه از قول و مسؤوليت خود به عنوان نويسنده مي گويد : « نام سلمان روزبه بن خشبوذان بوده است » . ( 4 )

3 ـ حافظ ابونعيم اصفهاني ، در كتاب ذكر اخبار اصبهان مي گويد :

نام سلمان ماهويه يامابه بن بدخشان بن آذر جشنس از فرزندان منوچهر و يا بهبود بن رُخشان گفته شده است . ( 5 ) قابل توجه است كه حافظ ابونعيم در ساير كتب خود مثل حلية الاولياء و دلائل النبوه اشاره اي به نام سلمان نمي كند .

4 ـ مافروخي در كتاب محاسن اصفهان نام سلمان را روزبه بن و هامان نقل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بحارالانوار ، ج 22 ، ص 359

براي بررسي مجموعه رواياتي كه نام سلمان در آنها آمده است نگاه كنيد به : المعجم المفهرس لالفاظ احاديث بحارالانوار ، زير نظر علي رضا برازش ، ( تهران ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، 1373 ) ج 14 ، ص 10288 تا 10295

2 ـ تاريخ الطبري ، ج 3 ، ص 171

3 ـ تاريخنامه طبري و بلعمي ، ج 1 ، ص 313

4 ـ اكمال الدين و اتمام النعمه ، ج 1 ، ص 165

5 ـ ذكر اخبار اصفهان ، ج 1 ، ص 48


72


كرده است . ( 1 )

5 ـ ابن اثير ، در اسدالغابه في معرفة الصحابه ، نام سلمان را در دوره قبل از اسلام : مابه بن بذوخشان بن مورسلان بن بهبوذان بن فيروز بن مهرك از فرزندان آب پادشاه مي داند . ( 2 )

ابن اثير در الكامل في التاريخ اشاره اي به نام سلمان نكرده است .

6 ـ ابن حجر عسقلاني در الاصابه في تمييز الصحابه نام سلمان را : مابه بن بود يا بهبود نقل كرده است . ( 3 )

7 ـ حمدالله مستوفي در تاريخ گزيده ، نام سلمان را : مابه بن بوذخشان بن ادريس بن هورسلان از نسب منوچهر ملك مي داند . ( 4 )

8 ـ حاج ميرزا حسين نوري طبرسي در نفس الرحمان في فضائل سلمان ، علاوه بر نقل قول ابن بابويه در مورد نام سلمان ، از سعيد بن مسعود كازروني در المنتقي نقل مي كند كه او نيز نام سلمان را ماهويه و يا مابه نقل مي كند . ( 5 )

9 ـ لوئي ماسينيون در رساله سلمان پاك نام قديم سلمان را مابه بن بودخشان يا روزبه ابن مرزبان نقل مي كند . ( 6 )

10 ـ در دائرة المعارف اسلامي چاپ ليدن نيز نام سلمان ماهبه يا مايه يا روزبه آمده است . ( 7 )

نكته قابل توجه تناسب دو نام ماهبه يا ماهويه با روزبه است . به تعبير ماسينيون اين نام به مفهوم ، صبح يا روز بخير يا ماه خوش ! مي باشد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مافروخي ، كتاب محاسن اصفهان ، ص 23

2 ـ ابن اثير ، اسدالغابه في معرفة الصحابه ، ج 2 ، ص 328

3 ـ ابن حجر عسقلاني ، الاصابه في تمييز الصحابه ، ج 1 ، ص 113

4 ـ حمدالله مستوفي ، تاريخ گزيده ، ( تهران : اميركبير ، 1362 ) ص 228 و 229

5 ـ حاج ميرزا حسين نوري طبرسي ، نفس الرحمان في فضائل سلمان ، ص 27

شخصيات قلقه في الاسلام ، ص 13 - Louis massgnon, Salman pak, p . 13

- Encyclopaedia of Islam, Leiden, 1987, vol : 7 . p : 116


73


پي نوشتها :



| شناسه مطلب: 82877