بخش 10
گزارش از یک آتش سوزی در مسجد النبی
106 |
ميقات حج - سال سوم - شماره دهم - زمستان 1373
گزارش آتش سوزي مسجد نبوي
در سال 886 هجري و بناي مجدد آن از زبان يك شاهد عيني
( ترجمه رساله هداية التصديق الي حكاية الحريق )
( از فضل الله بن روزبهان خنجي ) ( م 927 )
رسول جعفريان
مكه و مدينه دو شهر مقدس و منوّري است كه دل همه مسلمانان براي آن مي تپد و شوق ديدار آن ، در قلب تمامي مؤمنان موج مي زند . جايي كه به همه مسلمانان تعلق دارد و همه بدان تعلق خاطر دارند . جاي جاي شهر مدينه ، يادگاري است از حضور رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و اهل بيت (عليهم السلام) . در آن ميان ، حرم مطهر نبوي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جايگاه ويژه اي دارد .
در طول تاريخ ، حرم مطهر و مسجد نبوي ، هر از چندي به وسيله كسي يا كساني بازسازي شده و خلفا و سلاطين كوشيده اند تا با كسب افتخار تجديد بناي آن ، يادگاري از خود برجاي گذارند . در اصل اين يادگارها ، متعلق به مردماني است كه با اموال آنان ، اين بناها ساخته و سرپا شده است .
در رمضان سال 886 هجري قمري ، حرم مطهّر نبوي بر اثر يك صاعقه دچار آتش سوزي شد و بخش اعظم سقف آن ، كه از چوب ساخته شده بود ، در آتش سوخته و ستونهايش از بين رفت و تنها قبر مطهّر نبوي و قبه آن از آتش در امان ماند . اين دومين آتش سوزي در مسجد نبوي بود ؛ بار نخست آن ، در سال 654 هجري ـ دو سال قبل از سقوط بغداد به دست مغولان ـ رخ داد كه بي احتياطي يكي از فراشان ، مسبب اصلي آن بود . ( 1 ) ابو شامه آن حادثه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ در آن زمان شيعيان بر مدينه حكمراني مي كردند . يكي از سنيان متعصب ضمن شعري گفت :
لم يحترق حرم النبي لريبةيخشي عليه و ما به من عار
لكنها ايدي الروافض لامستتلك الرسوم فطهرت بالنار
در برابر ، يك شاعر شيعي چنين سرود :
لم يحترق حرم النبي لحادثو لكل شيء مبتدع عواقب
لكن شيطانَيْن قد نزلا بهو لكل شيطان شهاب ثاقب
107 |
مهيب را در « تاريخ المدينه » خود ثبت كرده و ديگران ؛ از جمله ابن كثير در « البداية والنهايه » ضمن حوادث آن سال ، مطالب وي را نقل كرده است .
خبر حريق دوم در برخي از مآخذ آمده است . اما به يُمن تلاش يكي از عالمان ايراني ، كه آن زمان در مصر بوده و سپس به مدينه رفته ، گزارش دقيقي از حادثه مزبور و نيز بازسازي حرم در دست داريم . وي فضل الله بن روزبهان خنجي اصفهاني ( م927 ) است كه از شخصيتهاي فكري برجسته دو دهه آخر قرن نهم و سه دهه نخست قرن دهم هجري است . وي در زندگي همواره درگير تلاش هاي فكري و سياسي سختي بود . او سالها در مصر ، آذربايجان و چند سالي در اصفهان و هفده سال آخر حياتش را در ماوراءالنهر گذرانيده است . از وي آثاري برجاي مانده كه مهمترينش « عالم آراي اميني » ، « مهمان نامه بخارا » ، « وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم » ، « سلوك الملوك » و جز آنهاست . وي در شمار اهل سنت و جماعت بوده و علي رغم تعصب ديني اش ـ كه بخش عمده آن در ضديت با صفويان ، بويژه شاه اسماعيل بوده ـ علاقه به خاندان عصمت و طهارت داشته است . به همين دليل نيز كتابي در شرح حال چهارده معصوم نگاشته كه ما آن را چاپ كرده و شرح حال او را در مقدمه آن آورده ايم . ( 1 )
زماني كه در مسجد نبوي آتش سوزي شد ، فضل الله در مصر بوده است . او خود مي گويد :
در آن زمان سلطان « الملك الأشرف ابو نصر قايتباي » بر ديار مصر حكومت مي كرد . من نيز در شهر قاهره در محله باب النصر ، در نزديكي مسجدي كه به نام « امير بردي بيك » شهرت داشت ، در خانه « مولانا ملك التجار بالبلادالمصرية و الديارالشامية و الحجازية الخواجا شمس الدين محمد بن الزمن الشامي ، صاحب الخيرات الكثيرة » زندگي مي كردم .
مردم مدينه پس از وقوع حريق ، از حاكم مصر ، الملك الاشرف درخواست كمك كردند و او نيز همين خواجه شمس الدين را براي بازسازي مسجد و حرم نبوي به مدينه فرستاد . او خواجه نيز فضل الله را به همراه خود برده و آنها در ربيع الآخر سال 887 ؛ يعني شش ماه پس از وقوع آتش سوزي به مدينه رسيدند .
فضل الله ، مجموع رخدادهاي مربوط به وقوع آتش سوزي را از زبان عالمان مدينه گردآوري و تحرير كرده ، پس از آن ، از وقايعي كه از زمان حركت از مصر آغاز شده تا انتهاي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسيلة الخادم الي المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم ، قم ، كتابخانه آية الله مرعشي ، 1372 ش .
108 |
بناي مسجد را نگاشته است . به علاوه در مقدمه و مؤخره رساله خود نيز مباحثي در توجيه جنبه هاي ديني اين واقعه ارائه كرده است . وي نام رساله خود را « هداية التصديق الي حكاية الحريق » گذاشته است .
رساله مزبور در چهار فصل تنظيم شده است :
فصل اول : در معناي اين سخن رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) كه فرمود :
« حجابه النور ، لو كشف لاحرقت سبحات وجهه ما انتهي اليه بصره . »
فصل دوم : در بيان شفقت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بر امتش .
فصل سوم : در تفصيل حكايت آتش سوزي تا بناي آن .
فصل چهارم : در نشانه ها و آيات غريب كه در حين آتش سوزي و پس از آن ، در عمارت رخ داده است .
آنچه كه ما در اينجا ترجمه كرده ايم ، فصل سوم رساله اوست كه به عنوان نقل سخن شاهدان عيني در اصل آتش سوزي و نيز بناي عمارت از زبان خود او كه شاهد ماجرا و دخيل در كارها بوده ، ارزش دارد .
فضل الله اين رساله را به عربي در همان زمان تحرير كرده و بعداً در شب جمعه بيستم ماه شوال سال 907 در شهرستان جي اصفهان نسخه اي از آن را نوشته است . نسخه مزبور عيناً به خط فضل الله ، به كوشش آقاي ايرج افشار در « يادنامه ايراني مينورسكي » چاپ شده و در همان يادنامه ، متن حروفي آن را آقاي دانش پژوه چاپ كرده اند . متن حاضر ترجمه فصل سوم رساله است .
فضل الله در آغاز نام عالماني را كه گزارش آتش سوزي را براي وي نقل كرده اند ، ذكر نموده و پس از آن ، به بيان ماوقع مي پردازد . افراد مزبور عبارتند از :
شيخ شمس الدين محمد بن ابي الفرج بن الشيخ زين الدين مراغي عثماني مدني كه فضل الله كتاب صحيح مسلم را بر وي خوانده است . قاضي صلاح الدين محمد مدني كه امام جماعت مسجدالنبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بوده است . قاضي القضاة حنفيان در مدينه شيخ سخاوي فقيه و اديب و قاضي القضاة مالكيان در مدينه . عبدالقادر حسيني حنبلي قاضي القضاة حنابله در مدينه . شمس الدين محمد بجاوي . شيخ مسعود مغربي . شيخ عثمان طرابلسي . جلال الدين محمد بخاري معروف به ابن حلال . شيخ محمد بن تقي . سيد شريف عبدالرحمن
109 |
بن ابي السعادات رئيس مؤذنان حرم ؛ ابن علبك مؤذن ، كه واقعه مزبور در آغاز از پدر او شيخ شمس الدين محمد رئيس وقت مؤذنان حرم رخ داده است .
* * *
« هر كدام از اين مشايخ بخشي از ماجرا را برايم حكايت كردند . آنان ـ كه خداي رحمتشان كناد ـ گفتند : در يكي از شبهاي دهه دوم ماه رمضان سال 886 ، مردم مدينه از نماز تراويـح ( 1 ) ـ كه آن را در پايان شب مي خوانند ـ فارغ گشتند ، مؤذنان بر حسب عادت ، به تسبيح پرداختند . عادت مؤذّنان در مدينه اين بود كه با گذشت دو سوم شب ، به كار تسبيح و تهليل مي پرداختند . اولين كسي كه چنين مي كرد رئيس مؤذنان بود كه در « مناره بيضا » كه بر فراز قبه حرم نبوي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ( 2 ) اذان مي گفت . آنگاه كه او تسبيح و تهليل مي گفت ، مؤذني كه در برابر او در مأذنه طرف راست باب جبرئيل بود ، به تسبيح و تهليل مي پرداخت . پس از آن مؤذني كه در مأذنه باب الرّحمه بود چنين مي كرد و آنگاه مؤذن ناحيه باب السلام و آنگاه رئيس مؤذنان در « مأذنة البيضاء » بار ديگر تهليل مي گفت و مؤذنان ديگر تا طلوع فجر در پي او چنين مي كردند . اين عادت تهليل ، در مدينه منوّره بود . »
مشايخ گفتند :
زماني كه در آن سحرگاه ، رئيس مؤذنان فرياد تهليل سرداد ، آسمان در غرّش ( رعد و برق ) بود و مردمان بعداز فراغ از نماز تراويح مشغول خوردن سحري بودند ، ناگهان مردم صداي مهيب و دلخراشي شنيدند ، گويي ستوني عظيم فرو افتاد . از آنجاكه آنان برق و صاعقه اي نديده و تنها آن صداي مهيب را شنيدند ، به حيرت درافتادند و گمان كردند كه در درون عمارت مسجد حادثه اي روي داده است . صداي تهليل رئيس مؤذنان خاموش شد و سكوت ادامه يافت در حالي كه مؤذنان ديگر در انتظار بودند .
زماني كه اين وضعيت به درازا كشيد ، يكي از خدام به مأذنه رفت و او خود براي من چنين حكايت كرد :
« وقتي به مأذنه درآمدم رئيس را كه خداي رحمتش كند ديدم در حالي كه شباك مأذنه را گرفته ، چشم به آسمان دوخته و در همان حالت ايستاده ، مرده بود ، هيچ گونه اثري از سوختگي و يا ضربه در وي مشاهده نشد . رئيس از اكابر صلحا و علما و محدثان بود ، او حلقه درسي در حرم داشت و عالمي فرزانه از بزرگان اهل حرم بود . خادم مزبور افزود : وقتي او را در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نماز مزبور از بدعتهاي خليفه دوّم است كه ضمن آن نماز شب ماه رمضان به جماعت در مسجد خوانده مي شود . وقتي به خليفه گفته شد كه اين كار بدعت است ، گفت : حتي اگر هم بدعت باشد بدعت خوبي است .
2 ـ مؤلف در همه جا ، در اين رساله پس از نام رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به همين صورتي كه در متن آمده ، تحيت برسول و آل او مي فرستد ، نه چون ساير سنيان كه آل را حذف مي كنند .
110 |
اين حالت ديدم ، از ديدن آن منظره وحشت كرده به تحيّر افتادم ، به پيرامون نگريستم اما چيزي نديدم ، آنگاه به سقف مسجد نگاه كردم ، ديدم در نزديكي مأذنه اي كه در ناحيه باب السلام بود ، از سقف مسجد شعله اي به قد يك انسان در چوبهاي سقف مسجد زبانه مي كشد . پس فرياد آتش ! آتش ! سردادم . خدام و همسايگان همه جمع شده به كار انتقال قرآنها ، كتابها ، فرشها و قفسه ها و اثاث حرم پرداخته با فرياد درخواست آب كردند . هرچه آب روي آتش مي ريختند ، شعله آن زيادتر شده و آتش بيشتر مي شد ، گويي روغن در چراغ ريخته مي شود ! آتش همه سقف مسجد را دربرگرفت . هرچوبي كه در مسجد بود و همه عودها در آتش سوخت ، آنگاه به ستونهاي سُربي مسجد سرايت كرده و آنها را ذوب نمود . بيشتر ستونها در آتش سوخته و تنها قبه شريف كه محفوف به انوار قدسي و بركات قدوسي بود و ملائكه از هر طرف آن را پاس مي داشتند ، به امر خداوند از آتش در امان ماند .
كم كم آتش به روضه سرايت كرده ، منبر ، قرآنها ، فرشها و قفسه هايي كه براي نگهداري قرآنها و كتابها بود ، در ميانه آتش قرار گرفت . گروهي از خادمان و طواشي كوشيدند تا قسمتي از وسايل را خارج كنند و اين سبب شد تا با رئيس ده نفر در آتش بسوزند . كساني در حالي كه آتش گرفته و شعله آتش از آنان بلند بود ، از مسجد خارج مي شدند . آثار سوختگي تا مدتها بر جسم آنان بود . گروهي مردند و كساني زنده ماندند . همه اين حوادث در كمتر از سه ساعت نجومي اتفاق افتاد . اين خود امري شگفت آور است ؛ چرا كه عمارات مسجد بسيار زياد بود . و اگر آتش به آنها مي رسيد ، تا چند روز آتش قابل كنترل نبود و آتش در ميان ستونها پراكنده مي گرديد . استوانه ها از سنگهاي سخت سياهي ساخته شده و همچون سنگهاي آسيا بصورت فلكي و مدوّر بود ؛ آنها را بر يكديگر قرارداده و با سرب مذاب به يكديگر پيوند داده بودند . به علاوه در ميان هر استوانه يك ميله آهني قوي وجود داشت . همه استوانه هاي مزبور كه اين چنين مستحكم و پايدار بود ، در برابر آتش چونان چوب خشكي بود كه در كمتر از سه ساعت آتش گرفت و از آنها جز مشتي سنگ متفرق دودزده چيزي نماند .
منزه است خداوند آفريننده توانايي كه آنچه را در كتابش بدان تهديد مي كرد ، به آنان نماياند : « واتقوا النّار التي و قودها الناس و الحجارة . » ( 1 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ بقره : 24 .
111 |
و اين رخداد از نشانه هاي قيامت بود كه خداوند به مردم نماياند تا از قدرت و عذاب او آگاه باشند و از عقوبت و تعذيبش بهراسند .
اين آن چيزي بود كه موثقين از اخبار آتش سوزي براي من حكايت كردند . و بالله التوفيق .
* * *
زماني كه آتش سوزي رخ داد ، مردم متحيّر شده و درباره آن به تفكر فرو رفتند ؛ چرا كه از عمارت مسجد هيچ اثر و بنايي برجاي نمانده بود . آنان نماينده اي را به سوي سلطان « الملك الأشرف » ـ انارالله برهانه ـ فرستادند ؛ ناظر حرمين شريفين و قاضيان ، حكايت آتش سوزي را براي او نوشتند . وقتي خبر به مصر رسيد ، دلهاي مردم آتش گرفت ، همه به گريه افتادند و فرياد ناله شان از هر سو برخاست . آتش اندوه در درونشان شعلهور شده ، غم آن حريق دلشان را كباب كرد . سلطان نيز به شدّت متأثر شد . ناله عاشقان از درد آتش سوزي به آسمان برخاست و آشفتگي دل مشتاقان در مصيبتها مضاعف گرديد .
در آن زمان ( 1 ) خواجه شمس الدين محمدالزمن بعداز نماز عشاء در مسجد جامع بردي بيك ، در كنار خانه اش در حره باب النصر ـ پايين تر از قلعه ـ خبر آتش سوزي را براي من نقل كرد . او از بهترين دوستان من بود و در حالي كه قصه حريق را تعريف مي كرد ، اشك بر گونه هايش روان بود و مي گفت : « و ما أدريك ماهية ، نار حامية . » ما تمام آن شب به نقل حكايت حريق و آنچه درباره آن گفته شده گذرانديم . من خواجه را با نصايح و مواعظ خود آرامش دادم و گفتم : اين از تقديرات الهي بوده و در آن اسرار و آياتي است كه بر هيچ كس مخفي نخواهد ماند ؛ خدا ! خدا ! گمان مبر كه اين يك مصيبت بوده ، بلكه براي آنان كه رأيشان صائب است يك نشان غيبي است .
خواجه آرام شد و فرداي آن روز نزد سلطان رفت . او آنچه را من در تعزيت و تسليت وي گفته بودم ، براي سلطان بازگو كرده بود . پس از آن ، شاعران مصر شروع به انشاي مراثي و قصايد كردند . ( 2 )
پس از آن ، سلطان به كار تهيه اسباب عمارت پرداخت . آن روزها تابستان و فصل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ زمان آتش سوزي ، مؤلف در مصر بوده است .
2 ـ در اينجا مؤلف سه بيت شعر از انشاي خود نقل كرده است .
112 |
رسيدن خرما و جمع آوري محصول بود ، در چنين فصلي فرستادن قافله ها كار دشواري بود ، چنانكه سرپرستي چنين كاري ، موقعيّت ويژه اي را مي طلبيد . اين اقدام نيازمند آن بود تا شخصي بلندمرتبه ، صاحب برهاني قاطع ، داراي ابهت و مال و غلامان و مردان ، آن را عهده دار شود و در عين حال مهابت عربي داشته باشد تا باديه نشينان از وي اطاعت كنند و چنانكه مي بايست آگاه به كار عمارت باشد تا تجّار و حكام حجاز از وي پيروي نمايند . بعد از مشورتهاي زياد ، خواجه ابن الزمن دوست و سيد من انتخاب شد . او به عذرهايي كه مي دانست ، از پذيرفتن آن خودداري مي كرد ، اما سلطان نيز اصرار ورزيده بر او تكليف مي كرد اما وي به هر روي ، راضي نمي شد . اين وضعيت ادامه يافت ، خواجه اصرار بر عدم پذيرش داشت . در استنكاف از پذيرفتن ، به استبداد گراييد . روزي در اين باره با من به مشاوره پرداخت . من از او خواستم تا دلايل خود را بازگويد و او چندي را گفت . مهمترين آنها تغيير مزاج سلطان و بي اعتمادي به او بود ؛ چرا كه انديشه او مرتب دگرگوني يافته و به عهد و پيمان خود پايبند نيست . خواجه افزود : اين كار بزرگي است ، چنانكه تمام كردن اين بنا نياز به پول فراواني دارد ، اما سلطان از اين امر آگاهي ندارد ، او بر اين گمان است كه با انفاق مختصري مي توان آن را به انجام رساند . اما زماني كه بنا باشد پول زيادي بپردازد ، كار بر او دشوار شده ، حوصله اش تمام گشته و بخل او گل مي كند ؛ سخن چينان مفسد نيز برايش « حبّ مال » را زينت داده فتنه انگيزي مي كنند و همه اين كينه ها عليه من خواهد بود . در آن صورت جان و مالم هلاك خواهد شد .
خواجه فردي پرتجربه و در شمار زيركان عرب و دقيق در امور بود . وقتي دلايل خود را برايم گفت ، از من درخواست استخاره و اداي حق مشاورت كرد . من پس از استخاره به او گفتم : مطلب همان است كه تو مي گويي ، تو بر انديشه سلطان آگاهي و آنچه درباره او مي گويي از وي متوقع است بلكه مسلّم واقع خواهد شد ، اما من تو را ميان دو چيز مخيّر مي كنم ؛ يكي آن كه براي حفظ مال و جان ، اقدام به اين عمارت و خدمت را ترك كني ، در آن صورت در شمار كساني هستي كه دنيا را انتخاب كرده و خدمت مولاي خويش را وانهاده اند و در شمار كساني قرار مي گيري كه چنين منفعت آماده اي را ، كه كسب شرافت با چنين خدمتي است ، به دليل ضرر از دست دادن دنيا ، رها كرده اي ، در حالي كه قبول آن سبب شرف و سرافرازي تو در دنيا و بلندي رتبت و نجات تو در آخرت خواهد بود . راه ديگر آن كه اين خدمت را بپذيري و
113 |
توكّل بر خداوند كني ، خداوند ضامن نجات و افزودن رتبت كسي است كه در راهش قدم مي نهد . اگر عمارت مسجد تمام شد و تو از شرّ آنچه در انتظارش بودي ، در امان ماندي ، چه خوب ! در غير آن صورت تو از مجاهدان راه خدايي و رفتن جان و مال تو در راه حق چيزي نخواهد بود .
با اين سخن من ، خواجه به گريه افتاد و گفت : من آخرت را برگزيدم اما مايلم تا مرا در اين سفر همراهي كرده ، در كار عمارت با همت و رأي خود ياريم كني . من پذيرفتم و اشتياق خود را براي عزيمت ، همراه وي به سوي آن حرم امن ـ كه سبب خلاصي من از فراق و درد بود ـ بيان كردم .
سخن من كه تمام شد ، خواجه نزد سلطان رفت و كار عمارت را پذيرفت و براي همراهي من با او در سفر حجاز ، از وي رخصت گرفت . آنگاه خواجه به تهيه مقدمات و اسباب پرداخته ، قافله اي عظيم از صنعتكاران ، بنّايان ، سنگكاران . . . ، نقاشان ، نجاران و ديگر مايحتاج كار عمارت ، ترتيب داده ساج و مرمر و غلات و خوراكي ، از راه دريا به ينبع ارسال كرد .
ما در تاريخ بيست و هشتم ربيع الأول از مصر خارج شده ، بعد از پشت سرگذاشتن عقبه ، به ينبع رسيديم و در بيست و هشتم ربيع الثاني وارد مدينه شريف شديم . اولين روزي كه به مدينه درآمديم و به شرف زيارت حرم نبوي نائل گشتيم ، مشاهده كرديم كه سقف مسجد و برخي از ستونها سوخته و شماري هنوز سرپاست ؛
طوري كه در هيچ جاي مسجد به جز قبّه مرقد مقدّس ، حتي به اندازه سايبان يك نفر ، سقفي وجود ندارد . در قسمت روضه ، ستونهايي از نخل نصب كرده با شاخه هاي درخت خرما آنجا را مسقف كرده بودند . درست همانند زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ما با چنين وضعي به روضه مشرف شديم و اين بهترين سعادت ما بود كه آن را همانند وضعيتي كه زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) داشت مشاهده كرديم نه وضعي كه سلاطين آن را ساختند و با طلا و ساج آذين بستند . اين وضعيت تا پايان كار سقف زني روضه ، سرپا بود و ما در مدتي قريب به شش ماه ، در روضه با همان وضعيت نماز مي گزارديم .
زماني كه خواجه در مدينه استقرار يافت ، كار عمارت را آغاز كرد . در آنجا بود كه درباره چگونگي آن ميان مهندسان ، اختلاف افتاد . آنها مي گفتند : اگر مثل بناي قبلي بسازيم و سقفهاي چوبي را بدون عمل طاق زني [ قوسي ] روي ستونها قراردهيم ، آتش به سرعت آنها را
114 |
فرامي گيرد ، چنانكه پيش از اين ، دوبار چنين شده است . بنابراين تصميم گرفتند تا طاقها را بر روي ستونها بگذارند و سقفهاي چوبي را در بين طاقها قراردهند تا آتش بدان نرسد . در اين صورت ـ العياذبالله ـ حتّي اگر سقفهاي چوبي آتش بگيرد ، مسجد به تمامه خراب نخواهد شد بلكه طاقها همچنان سرپا مانده ، تنها سقفهاي چوبي كه بر روي طاقها قرار گرفت خواهد سوخت ، در اين صورت كار تعويض آنها آسان خواهد بود .
پس از آن ، در اين كه قبّه مقدسه را با سقفهاي چوبي بپوشانند ، اختلاف نظر پديدار شد . سرانجام تصميم بر آن شد تا بر روي قبه مرقد ، قبه بزرگتري بسازند كه نقش غلاف آن را داشته باشد . پيش از آن تنها يك قبه بوده و قبه ديگري روي آن وجود نداشت ، اين عمل كار دشواري بود ؛ زيرا اگر بنا شود قبه بالايي ، قبه زيرين را دربرگيرد ، بايد بسيار بزرگ باشد در اين صورت خطر تَرَك و انهدام در آن وجود دارد . براي اين كار چهار حفره بزرگ در چهار زاويه قبه ايجاد كردند ، آنگاه ستونهايي به بلندي مأذنه هاي برافراشته ساخته ، آنها را با سنگ و گچ مستحكم كردند ، سپس قبه را بر اين پايه هاي چهارگانه قراردادند و بدين ترتيب قبه بزرگ و برافراشته اي بنا نمودند .
پس از آن طاقها را بنا كردند ، سقفهاي تزيين شده را بر روي آنها قرار دادند ، كتيبه ها را نگاشتند و در ديوارها از سنگ مرمر و سماق استفاده كردند . درباره منبر نيز از اين كه با چوب باشد يا سنگ اختلاف شد ، عاقبت از سنگ مرمر ساخته شد . پيش از آن ، از چوب بوده كه برخي از شاهان يمن آن را ساخته بودند . و پيش از اين ، سطح محراب مسجد از سطح قسمتهاي ديگر متفاوت بود ؛ چرا كه مردم بر آن بودند تا زمين محراب را به همان صورت زمان رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) حفظ كرده با بالاتر بودن ساير قسمتهاي مسجد و پايين تر بودن آن از يكديگر متمايز سازند . بنابراين ، محراب از ديگر قسمتهاي روضه و مسجد پايين تر بود ، و اين سبب انگيزش بحث فقهاي مدينه درباره آن شده بود ، آنها بر آن بودند كه بالا بودن مأمومين بر امام كراهت دارد ، بطوري كه امام ابن فرحون مدني رساله اي در اين باره نوشته و كراهت آن را بيان كرد . ما اين مطلب را به خواجه يادآوري كرده و او را به تسطيح زمين مسجد واداشتيم .
پيش از اين براي زيارت قبر پيغمبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روبروي ميخ فضّه اي كه زير چراغ ـ قنديل ـ بود مي ايستادند چنانكه براي زيارت ابوبكر روبروي ميخ دوم و براي
115 |
زيــارت عمــر روبـروي ميـخ سـوم مـي ايستـادنـد ، امــا اكنـون مـحـل زيـارت رسـول خــدا ـ عليه الصلاة و السلام ـ بر اساس آنچه ما مشخص كرديم . روبروي سنگ ، سماقي است كه در قبه مرقد قراردارد . براي زيارت شيخين نيز دو ذرع پايين تر ، براي هر يك ، يك ذرع . مأذنه ها نيز تغييري نيافت مگر « مأذنة البيضاء » كه در آغاز آتش در آنجا شعلهور شده بود ، بنابراين آن را تعمير كرده و مزين نمودند . كار ساختن عمارت مزبور هفت ماه به طول انجاميد ، ما شاهد اين بنا بوديم و خداوند به دفعات ، توفيق حمل خاك و خشت و كارگري در مسجد را نصيب ما كرد و ما را در زمره « من يعمر مساجدالله » قرار داد و نيز در زمره آنان كه مي گفتند :
اللّهم لا عيش الاّ عيش الآخرةفاغفر للأنصار و المهاجرة ( 1 )
در زمان بناي عمارت ، بود كه ، الشريف الهمام السلطان الاجل المقدام شريف حرم مكه السيد جمال السيادة و السلطنه محمد بن ابي البركات الشريف الحسني ـ انارالله برهانه ـ به دارالهجره وارد شد . سلطان او را به « شريفي مدينه » ، همانند « شريفي مكه » مشرف ساخته و او را شريف تمامي حجاز كرده است . وي به مدينه درآمده ، روضه مقدسه و قبه منوره را زيارت كرده و چون از زيارت فراغت يافت ، به كار حمل خاك و سنگ پرداخت . او سطل را برسر نهاده و مردم نيز در نقل خاك و كار عمارت وي را همراهي مي كردند . وي هر روز در مسجد كار مي كرد و مردم نيز تلاش زيادي كردند تا كار عمارت تمام شد .
سپاس خداي را كه كار عمارت مسجدي را كه « اُسّس علي التقوي مِنْ اوّل يوم » بود تمام كرده ، حسنات مضاعف براي قيام كنندگان به اين اقدام و بناكنندگان اين اساس قرار داد و الحمدلله رب العالمين .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شعار مسلمانان در زمان ساختن مسجدالنبي در عهد خود رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلم .
116 |
پي نوشتها :