3 ـ آل سعود و عربستان
میقات حج – سال چهارم - شماره یازدهم - بهار 1374 آل سعود و عربستان سعودی مشایخ فریدنی مقدّمـه در عربستان سعودی تاکنون سرشماری دقیقی نشده است و شاید هم این کار ممکن نباشد . ( 1 ) تعداد سکنه این کشور را حدود ده میلیون نفر تخمین می زنند که غالباً
ميقات حج – سال چهارم - شماره يازدهم - بهار 1374
آل سعود و عربستان
سعودي
مشايخ
فريدني
مقدّمـه
در عربستان سعودي تاكنون سرشماري دقيقي نشده است و شايد هم اين كار ممكن
نباشد . ( 1 ) تعداد سكنه اين كشور را حدود ده ميليون نفر
تخمين مي زنند كه غالباً در صحاري نجد و حجاز و احساء و بيابانهاي كشورهاي
همسايه ييلاق و قشلاق مي كنند . مساحت قلمرو سعوديان تقريباً يك ميليون و هفتصد
و پنجاه كيلومتر مربع است كه بيش از دو سوم آن را ريگزارهاي نفود ( 2 ) و رَبْع الخالي ( 3 ) و
صحراهاي لم يزرع و كوهستانهاي خشك فراگرفته است و رودخانه قابل ذكر و باران كافي و
رطوبت و بطور كلي آب و هواي مساعد ندارد . بيش از نيمي از سكنه اين كشور صحرانشين و
دامدارند و زير چادر به سر مي برند و پيوسته در حال كوچكند . قسمتهايي از
مرزهاي خاكي سعودي هنوز مشخص نشده و به صحاري كشورهاي همسايه مي پيوندد .
اين كشور از شمال به اردن و عراق و از مشرق به درياي سرخ و از جنوب به خليج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ براي اطلاع از تاريخ جغرافياي عربستان و شرح احوال آل سعود رجوع
شود به : راهنماي آرامكو ،
Aramco Hand Book . Nederlands,1960 pp . 3-81 .
2 ـ نفود ( به فتح اول ) در لغت به معني نابود كننده و تمام كننده آب
و توشه است و نام ريگزار وسيعي است كه قسمت اعظم شمال شبه جزيره عربستان را
فراگرفته است .
3 ـ رَبع خالي ( به فتح را ) در لغت يعني منزلگاه و جايگاه خالي از
سكنه ، و نام صحاري وسيعي است كه تمام اراضي مركزي و قسمت وسيعي از زمينهاي شرقي
عربستان را فراگرفته است . اين صحرا و صحراي نفود را دهناء ( يعني روغن مالي شده رنگ
برنگ ) نيز مي گويند ـ معجم البلدان ، ج 2 ، ص 493 نويسنده در مأموريت حجاز اين
دو صحرا را با اتومبيل پيمود .
|
126 |
|
عدن و اقيانوس هند و كشورهاي يمن و حضرموت و مسقط و عمان و از مشرق به خليج فارس
و درياي عمان و امارات و قطر و بحرين و شارجه ( شارقه ) و ابوظبي و عجمان و رأس
الخيمه و فُجَيره و القوين و كويت و عراق منتهي مي شود .
عربستان در طول تاريخ و تا دهه سوم قرن بيستم هرگز روي امن و آسايش نديده و هيچ
وقت همه قبايل و اراضي آن ، زير سلطه يك حكومت درنيامده بود . شيوخ عشاير عرب در صدر
اسلام و در عهد خلفاي اموي و عباسي و خواندگاران عثماني فقط گاهي به اسم با سلطان و
خليفه بيعت مي كردند ، امّا در عمل سر به هيچ قانون حتي قوانين اسلام فرو
نمي آوردند . نخستين بار كه تمامي قبايل عرب زير سلطه يك حكومت درآمدند و امن و
نظام در صحاري عربستان مستقر گشت و مناطق پراكنده شبيه جزيره به هم پيوست ، در عهد
دولت عبدالعزيز ابن سعود ( 1 ) در نيم قرن اخير بود .
امروزه عربستان به استانهايي چون نجد ، حجاز ، احساء ، تهامه ، عَسير و نجران . . .
تقسيم مي شود كه علي رغم اختلاف منطقه و اقليم همه به وسيله حكمران سعودي
اداره مي شود . نجد قلب صحرا و موطن آل سعود و منشأ فرقه وهابي حنبلي است . در
شمال نجد ، منطقه جبل شَمَّر واقع است كه در نيمه دوم قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم
ميدان تاخت و تاز آل رشيد بوده است . در جنوب شرقي جبل شَمَّر ، ناحيه قصيم و وادي
ذوالرُمَّه و اراضي نجد واقع است . شهرهاي عُنَيْزَه و دِرْعِيَّه و بُرَيْدَه ، موطن
آل سعود و منشأ فرقه وهابي در نجد است . شهرستان سُدَيْر و شهر مَجمَّعه در جنوب
شرقي قصيم ( 2 ) مي باشد . آباديهاي نجد عموماً در
واحه ها و واديها و شعاب جبال طُوَيْق بنا شده اند . ناحيه وَشْم در جنب
وادي مَحْمِل و شهر رياض پايتخت عربستان هر دو در ناحيه عارِض واقعند . حجاز را گاهي
استان غربي عربستان مي نامند و شهرهاي مكه و مدينه و يَنْبُع و جدَّه و طايف
از بلاد حجاز به شمار مي روند . شهر نظامي جيزان ـ جازان ـ در ناحيه عسير در
تهامه و در ساحل درياي سرخ است . اَبْها كه هشت هزار پا از سط دريا ارتفاع دارد مركز
ناحيه عَسِير خاص ، مي باشد و شهر تاريخي نجران در مرز يمن واقع است . اَحْساءِ
و قطيف و ظَهْران ( 3 ) و خُبَر و دَمّام در ساحل خليج
فارس قرار دارند و اكثريت سكنه آنها شيعي مذهبند . نفت عربستان از اين منطقه استخراج
مي شود و عمدتاً از بندر نفتي رأس التَنوره و از خليج فارس صادر
مي گردد .
1 ـ اعلام زركلي ج 4 ، ص143 .
2 ـ معجم البلدان ، ج 4 ، ص 367 ـ براي اطلاع از تاريخ و جغرافياي نجد
نيز به همين كتاب ، ج 5 ، ص 261 و تاريخ نجد نوشته امين ريحاني و ساير كتابهايي كه در
منابع اين مقاله صورت داده شده مراجعه شود .
3 ـ اين شهرها در منطقه نفت خيز عربستان واقع است و مركز فعاليت
شركت آرامكو مي باشد .
|
127 |
|
شهرها و استانها و اراضي عربستان غالباً به نامهاي باستاني يا به اسم عشايري كه
در آنها ساكنند خوانده مي شود . اين تقسيمات حدود مشخصي ندارند بخصوص كه اهالي
آنها مرتباً در حال كوچند و نسبت جمعيت اين كشور با مساحت آن از پنج نفر در هر ميل
مربع كمتر است . در اين كشور كشاورزي و صنعت عمده اي ـ غير از نفت ـ وجود ندارد
و فقط يك عُشر از مجموع اراضي آن قابل زراعت مي باشد .
استعمار انگليس در جزيرة العرب
سالهاي اول قرن بيستم ، دوران اوج سياست استعماري و فعاليّتهاي اقتصادي و
ژئوپليتيك انگلستان در خاورميانه و خليج فارس بود . خطر پيشرفت سريع آلمان در منطقه
كه تا عراق و خليج فارس پيش آمده بود و راه هند را به خطر مي انداخت ، دولت
انگليس را بر آن داشت تا از سويي داردانل و باب المَنْدَب و ساير تنگه ها و
معابر و بنادر راه هند را در كنترل خود درآورد و از سوي ديگر قدرت خويش را در خليج
فارس و درياي عمان تثبيت و بي رقيب و دولتهاي منطقه را فرمانبردار خويش سازد .
در همين مسير لرد كرزن نايب السلطنه انگليس ( در مستعمرات هند ) به سال
1321/1903 به خليج فارس آمد و شيخ كويت و ساير مشايخ كنار خليج را تحت الحمايه دولت
متبوع خود ساخت و راه دريايي خليج فارس و درياي عمان را بر روي آلمان و ساير
دول اروپايي بست . ( 1 )
دولت انگليس در سال 1322/1904 با شتاب اختلافات خود را با فرانسه و روس رفع كرد
و با آن دو دولت ، اتحاديه اي براي رويارويي با آلمان تشكيل داد . در سال
1325/1907 روس و انگليس براي بريدن پاي آلمان از خاورميانه و خليج فارس ، طبق
معاهده اي مناطق نفوذ و فعاليت خود را در ايران و ساير بلاد منطقه قسمت كردند .
دولت انگليس براي تأسيس پايگاه مطمئني در منطقه ، از طرفي شريف حسين پادشاه حجاز را
به وسيله كلنل لورنس فريب داد و به فكر تاسيس دولت متحد اسلامي و اتحاد اسلام و عرب
انداخت و از طرف ديگر دفتر اتحاد اسلام پان اسلاميزم را در لندن تأسيس نمود و سر
رشته ارتباط سران و دولتمردان كشورهاي مسلمان را در دست خود گرفت . ـ همان دفتري كه
بعدها بيشتر مناديان وحدت اسلام باآن سرو كار پيدا كردند ـ بنا به اصل فَرِّق
تَسُدْ = تفرقه بينداز تا در مقام
1 ـ براي تفصيل قرارداد 1907 رجوع شود به تاريخ روابط سياسي ايران و
انگليس تأليف محمود محمود ، ج 7 ، ص 2033 به بعد ، تهران ، 1332 هـ . ش .
|
128 |
|
رياست باقي بماني دنياي اسلام را تجزيه و تضعيف كرد و به بهانه هاي
ناسيوناليستي ، آنها را به جان هم انداخت و دولتمردان مسلمان را زير بال خود گرفت .
بعد هم كه آلمان در برابر او سرسختي نشان داد ، جنگ جهاني را به راه انداخت كه حاصل
آن شكست آلمان و عثماني و روي كار آمدن دولتهاي دست نشانده و احزاب نژادپرست و
تقويت قوميت عربي . . . و مآلاً سيادت انگلستان بر خاورميانه عربي بود . خانم گِرتُورد
بل منشي سرپرسي كاكس كميسر عالي انگليس در بغداد ، ضمن نامه اي كه به پدرش
نوشته سياست بريتانيا را در خاورميانه ضمن يك جمله چنين خلاصه كرده است : پدر ، از بس
كه شاه ساختم خسته شدم ! ( 1 )
مباني سلطنت آل سعود
در سال 1320/1902 عبدالعزيز بن عبدالرحمان معروف به ابن سعود ( 2 ) و ملقب به شاهين صحرا ( 3 )
در بيست سالگي خود با اقدامي اسطوره مانند موفق شد رياض را تصرّف كند و سلطنت
عربستان سعودي را بنيان نهد . مباني دولتي كه وي تأسيس كرد ـ و پيشينه آن به قرن
هجدهم ميلادي مي پيوندد ـ بر شمشير و محمل حكومت او ترويج مذهب حنبلي وهابي
بود . ( 4 ) يك روحاني متعصب نجدي به نام شيخ محمد بن
عبدالوهاب در اواسط قرن هجدهم موفق شد تحصيلات سلفي ( 5 ) و نظرات نوظهور خود را در نجد ترويج كند و امير شهر
دِرِعيَّه را مريد و طرفدار خود سازد . در سال 1157/1744 بين اين عالم نجدي و امير
محمد ابن سعود ، ( 6 ) امير دِرعيه پيماني بسته شد كه به
موجب آن ، امير سعودي از سوي خود و اعقاب خويش پشتيباني و اطاعت از شيخ و اعقاب او و
ساير علماي وهابي را برعهده گرفت و شيخ نيز قبول كرد كه خود و اولاد و پيروانش
پيوسته راهنما و مدافع و ياور امير سعودي باشند و تمام نيرو و نفوذ خود را در حمايت
از آن خاندان به كار برند . اين همان پيمان است كه عبدالعزيز و ساير ملوك سعودي و
نيز مشايخ آل شيخ پيوسته محترم شمرده اند . ابن عبدالوهاب و فرزندانش تا امروز
حامي جدي سلطنت سعودي و عهده دار امور شرعي و فرهنگي و قانوني و قضائي
بوده اند و شاهان سعودي پيوسته فرمان پذير ايشان بوده و به حكم و فتواي شوراي
ديني وهابي به شاهي مي رسند يا از سلطنت ـ چنانكه درباره سعود بن عبدالعزيز
عمل شد ـ خلع مي گردند .
1 ـ نامه هاي خانم گروترود بل ، ج 2 .
Lady bell . The letters ofgerryude bell . 2Vols,IIP621 . London 1927 .
2 ـ سُعود ( به ضم اول ) در لغت مصدر است به معني ميمنت و مباركي و
نام جدّ خاندان سعودي است .
3 ـ صقرالجزيرة ، كه نام كتاب احمد عبدالغفور عطار است .
4 ـ براي اطلاع از عقايد وهابيّه رجوع شود به : ابجد العلوم ، ص 871 ؛
ابن بشر/1 و 89 ؛ تاريخ نجد الحديث 21 ؛ الفكرالسّامي ، ج 4 ، ص 196 ؛ الأعلام ، ج 7 ، ص
137 ؛ عبدالوهاب 10 . . .
5 ـ سلفيّه يا اصحاب سلف صالح فرقه اي از مسلمانانند كه فقط به
سنّت و سيره بزرگان صدر اسلام عمل مي كنند و از تجدّد و تغيير و تبديل سنّت
رسول اللّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صحابه اجتناب ميورزند . معروفترين علماي اين فرقه ابن تيميه
( شيخ الاسلام احمد بن عبدالحليم 661 ـ 728 هـ . ق . ) است كه شيخ محمد بن
عبدالوهاب از او پيروي كرده است .
6 ـ محمد بن سعود بن محمد بن مرخان ( فرحان ) ـ ف 1179 هـ . ق . ـ
نخستين امير معروف سعودي ـ صقرالجزيرة ، ج 1 ، ص 52 ؛ قلب جزيرة العرب
327 . . .
|
129 |
|
شيخ محمد بن عبدالوهاب ( 1115 ـ 1206/1073 ـ 1792 )
محمد بن عبدالوهاب بن سليمان بن علي نجدي تميمي مكنّي به ابن عبدالوهاب ، در
تاريكترين ادوار تاريخ نجد در شهركي به نام عُيَيْنَه ـ نزديك رياض ـ در خانواده
اهل علم متولد شد . او بنيانگذار يك فرقه مذهبي حنبلي است كه مخالفانش پيروان او را
مُدَيِّنه ـ يعني دين سازان ـ يا وهابيّه خواندند ولي خود شيخ نام هم مسلكان خويش
را اهل توحيد و موحدين گذاشت . پدرش شيخ عبدالوهاب عالمي نيكنام بود و در عيينه امور
شرعي و قضايي و تدريس را برعهده داشت . او شخصاً تعليم و تربيت محمّد را زير نظر
گرفت و محمّد كه هوش و استعداد بسيار داشت هنوز ده ساله نشده بود كه تمامي قرآن و
بسياري از احاديث صحاح سته را از بر كرد و وقتي بيست ساله شد تمامي علوم شرعي و
ادبي رايج در نجد را فراگرفته بود . در آن موقع توجهش به محيط وحشي و عقايد جاهلي و
بدوي اعراب درنده خوي خونخوار عُينيه و ساير بلاد نجد جلب شد و معتقد گرديد كه
معتقدات عراب حجاز ازاسلام به دور و پست ترين نوع بت پرستي و
خرافه گرايي است . پس تصميم جدّي به مبارزه مسلّحانه و بي امان با بعضي
رسوم و كارهاي رايج در بلاد اسلامي گرفت . او ساختن بقعه وگبند بر مزارات و پا گرفتن
و گچ كاري و سنگ انداختن بر قبور و ايستادن و زيارت خواندن در مقابر و
سفرهاي زيارتي ـ غير از سفر مكه و مدينه و بيت المقدس ( 1 ) ـ و استعمال دخانيات و سينه زني و قمه زني و
زنجيرزني . . . و بطور كلي هر رسم و عادتي كه به تشخيص وي در عهد رسول الله و سلف
صالح نبوده ، بدعت و حرام و مرتكب آن را واجب القتل دانست و فتوا داد كه براي
محو اين عادات و رسوم بايد شمشير به دست گرفت و جهاد كرد .
رؤساي قبايل و شيوخ و علماي نجد ـ از جمله برادر شيخ محمد كه شيخ سليمان نام
داشت ـ با او به مخالفت پرداختند و كار را چنان بر او تنگ كردند كه مجبور شد زادگاه
خويش را ترك كند و به حُرَيْمِلاء برود ( 1139/1726 ) ولي در حريملاء هم كسي گوش به
حرف او نداد و ناگزير شد به حجاز سفر كند . در مكّه حج را به سنّت حنابله سلفي ادا
كرد و در مدينه چندي در حوزه درس عبداللّه بن ابراهيم بن سيف نجدي و محمد حيات
سِنْدي حضور مي يافت . بعد از راه شام به نجد بازآمد و سپس به بصره رفت . بصريان
كه سخنان شيخ را مخالف معتقدات خود ديدند ، بر او شوريدند و او را مجبور ساختند با
پاي برهنه و شكم گرسنه
1 ـ روايت كرده اند كه رسول اللّه ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در مرض موت فرمود :
لعنة اللّه علي اليهود و النصاري اتّخذوا قبور انبيائهم مساجد يعني لعنت خداي بر
يهود و نصارا باد كه قبور پيغمبران خويش را مسجد گرفتند ، محمد تقي سپهر ، ناسخ
التواريخ ، جلد اول ، از كتاب دوم ص 544 ، تهران 1314 هـ . ق . ، عبداللّه بن محمد بن
عبدالوهاب ، مختصر سيرة الرسول ، ص 461 ، قاهره ، 1379 هـ . ق . . . . و ساير منابع و اهل
سنت ادعا مي كنند كه در حديث نبوي است : لاتُشَدّ الرحالُ الالثلاثة ،
مسجدالحرام و مسجدالأقصي و مسجدي يعني جز براي مسجدالحرام و مسجدالأقصي و مسجد من
نبايد بار سفر بست ـ وهابيه و حنابله از اين گونه احاديث استفاده كرده بناي بر قبور
و وقوف بر قبور را جايز نمي دانند .
|
130 |
|
راه صحرا در پيش گيرد . اگر مردي به نام ابوحُمَيْدان به داد او نرسيده و بر خر
خود سوارش نكرده بود در بيابان تلف مي شد . بعد به ايران آمد و چندي در اصفهان
به تحصيل ادامه داد . سپس به كربلا و نجف رفت . گرچه در ايران و عراق زمينه مساعدي
براي قبول دعوت وهابي نيافت امّا ديدن پاره اي رسوم مذهبي ، او را در پيكاري كه
در پيش داشت استوارتر ساخت . مورخان نجدي چيزي از سفر ابن عبدالوهاب به ايران
ننوشته اند و گويند وي از بصره به زبير و احسا و از آنجا به حريملاء
بازگشت . ( 1 )
اما علماي اسلام در حريملاء درصدد قتل وي برآمدند و محمد ناچار گريخته و به
عُيَيْنَه پناه برد . در عيينه بخت به او روي آورد و عثمان بن حَمَد بن مَعْمَر امير
آن شهر او را در خانه خود پذيرفته خواهرش را به همسري وي داد و او پس از سالها رنج
و مجاهده در عمر سي و هشت ـ نه سالگي سر بر بالين آسايش نهاده صاحب خانه و خانواده
و پشتيبان گرديد . اتفاقاً همسرش نيز زني باهوش و كارآمد بود و به شوهرش كمك بسيار
كرد .
شيخ در عيينه مذهب خود را آشكار كرد و جمعي به دعوت او درآمدند . او اعلان كرد
هركس از مذهب حنبلي سلفي پيروي نكند از اسلام خارج و واجب القتل است . نخستين
اقدام او آن بود كه به دستياري پيروانش درختهاي مقدسي را كه زنان بر آنها دخيل
مي بستند كند و سوخت . بعد بقعه زيد بن الخطاب ( 2 )
ـ برادر عمر بن الخطاب ـ را كه در جنگ با مسلميه كذاب شهيد شده و زيارتگاه بود
ويران كرد . زن شوهرداري هم نزد شيخ به گناه زنا اعتراف كرد كه به حكم وي سنگسار شد .
او در عيينه حوزه درس فقه داير كرد و خود به تدريس پرداخت . . . علماي عيينه و ساير
بلاد نجد كه دعوت شيخ را در حال پيشرفت ديدند نامه هايي به سليمان بن محمد
امير احساء نوشته خطر روزافزون وهابيان را گوشزد و رفع اين غائله را تقاضا كردند .
سليمان نامه اي به امير عيينه ـ كه از امير احساء مدد مالي مي گرفت ـ
نوشته دستور تبعيد شيخ و قتل او را در صورت مقاومت صادر كرد . محمد بن عبدالوهاب
وقتي از اين دستور خبر يافت و دانست كه ديگر كاري از دست برادر همسرش ساخته نيست
ناچار به درعيه گريخت و مقدر بود كه آن شهر موطن و مدفن او باشد و در آنجا سنگ بناي
دولت سعودي را كار بگذارد ( 1157/1744 ) امير درعيه محمد بن سعود ـ بنيان گذار
سلطنت سعودي ـ وجود شيخ را وسيله مناسبي براي دست اندازي به شهرهاي همسايه و
امتداد قدرت در نجد يافت . او به ديدار شيخ
1 ـ صقر جزيرة العرب ، ج1 ، ص28 .
2 ـ ابوعبدالرحمان زيد بن الخطاب ـ برادر بزرگ عمر بن خطاب ـ از
اجلّه صحابه رسول اللّه بود و قبل از عمر مسلمان شد . در غزوات رسول اللّه
حضور داشت و در جنگ با مسيلمه كذّاب در عهد خلافت ابوبكر به شهادت رسيد ( 12 هـ .
ق . ) قبرش در يمامه تا زمان ابن عبدالوهاب زيارتگاه بود ؛ طبقات ابن سعد ، ج 3 ص 274
در هشت مجلد با فهرست ، ايران 1321 هـ . ق .
|
131 |
|
رفت و به تشويق همسرش ( موضي ) پيماني با او منعقد كرد كه خود و جانشينانش پيوسته
حامي و مبلّغ مذهب وهابي باشند . شيخ نيز از سوي خود و اعقابش قول داد كه هرگز دست
از ياري و پشتيباني سعوديان برندارند . ابن عبدالوهاب بعد از امضاي اين پيمان تا
نزديك نيم قرن كه زنده بود در درعيّه ماند و در آنجا خط و قواعد خروج
هول انگيز وهابي را مشخص كرد . در چارچوب مسلك ابداعي خود پايه هاي سلطنت
سعودي را محكم ساخت و به تأييد محمد بن سعود و بعد از او پسرش عبدالعزيز و سپس سعود
بن عبدالعزيز همت گماشت و آنان را به جنگ و كشتار مخالفان برانگيخت و موجب پرشدن
خزانه سعودي و وسعت قلمرو سعوديان در نجد و حجاز و عراق و خليج فارس و ساير بلاد
عرب گرديد . خود شيخ در بيشتر جنگهاي وهابيان سلاح در دست شركت مي كرد او هنوز
زنده بود كه هيبت وهابيان سراسر عربستان و خاورميانه را فراگرفته بود . و پيروان
بي ترحّم خود را ـ كه مانند خوارج يا قرامطه يا پيروان صاحب الزنج كوچكترين
نشاني از مهر و شفقت نداشتند ـ الاخوان يا اِخوانُ مَن اطَاع اللّه ( 1 ) مي ناميد و موفق شد از راهزنان نجدي دستجاتي با
انضباط و جنگاوراني وحشت آفرين بسازد كه توانستند مسير تاريخ را در عربستان
تغيير دهند . او روز آخر ذي قعده سال 1206/1792 بعد از عمري دراز ، بيش از نود و يك
سال ، ( 2 ) در درعيه فوت كرد و همانجا به خاك سپرده شد ،
بدون اينكه بر قبرش بقعه اي بسازند يا امروز مكان دفن او معلوم باشد .
تأليفات بسياري از محمد بن عبدالوهاب برجاي مانده كه مشهورترين آنها به عناوين
ذيل است : كتاب التوحيد ، رساله كشف الشبهات ، تفسير سورة
الفاتحة ، اصول الايمان ، تفسير شهادة اَنْ لا اِله الا اللّه ، معرفَةُ العبد ربَّه و
دينه ، المسائل التي خالف فيها رسول الله اهل الجاهلية ، فضل الاسلام ، نصيحة
المسلمين ، معني الكلمة الطيّبة ، الأمُر بالمعروف و النهيِ عن المنكر ، مفيد
المستفيد ، مجموعة الخطب ، رسالةٌ في انّ التقيد جايز لاواجبٌ ، كتاب
الكبائر . . . كه همه به چاپ رسيده و جملگي در اثبات مذهب حنبلي سَلفي است .
اولاد شيخ ـ معروف به آل الشيخ ـ پيوسته مورد احترام شاهان سعودي بوده و سمت مفتي
بزرگ و وزير فرهنگ و آموزش و رئيس دانشگاه و قاضي محاكم دادرسي را برعهده دارند .
دعوت وهابي و چگونگي انتشار و آثار آن از زمان حيات شيخ تا امروز پيوسته از مسائل
بحث انگيز دنياي اسلام بوده است . پيروانش او را پيشواي انقلاب فكري مسمانان و
راه گشاي مصلحاني چون شهاب الدين
1 ـ يعني برادران كسي كه از خداي اطاعت كند .
2 ـ ابن بشر سال ولادت شيخ محمد را ـ 1111 ـ نوشته و بنابراين هنگام
مرگ 97 سال داشته است .
|
132 |
|
آلوسي و سيد جمال الدين افغاني و شيخ محمد عبده مصري و جمال الدين
قاسمي شامي و خيرالدين تونسي و صديق حسن خان بهوپالي هندي و امير علي هندي و
شيخ محمد اقبال لاهوري و أبوالأعلي مودودي لاهوري ( 1 ) . . . مي دانند ولي ساير مسلمانان ، بخصوص شيعيان ،
بشدّت با اين عقيدت و مؤسس آن مخالفت ميورزند ، بخصوص بعد از آنكه وهابيان به سال
1316/1898 كربلا را قتل عام و ويران كردند و حرم مطهر حسين بن علي ( عليه السلام ) و عباس بن
علي ( عليه السلام ) را به آتش كشيدند . كينه مسلمانان نسبت به آنان شدت يافته كتابهاي بسيار
در ردّ و طعن بر فرقه وهابيّه به رشته تحرير درآورده اند . مرحوم شيخ آقا بزرگ
تهراني در كتاب الذريعة الي تصانيف الشيعه ( 2 ) برخي
از اين ردّه ها را به شرح ذيل نام برده است :
1 ـ الاوراق البغداديه ، تأليف شيخ ابراهيم راوي عراقي .
2 ـ الفجر الصادق في الرّد علي منكري التوسل والكرامات و الخوارق ، تأليف جميل
صدقي زهاوي شاعر معاصر عراقي .
3 ـ دليل واقعي .
4 ـ صلح اخوان ، تأليف شيخ داوود نقشبندي بغدادي .
5 ـ المنحة الوهبيّه .
6 ـ الصواعق الإلهيّه ، تأليف شيخ سليمان بن عبدالوهاب برادر شيخ محمد بن
عبدالوهاب . . .
اينها ردّيّه هاي علماي اهل سنت است . اما بعضي ردّيّه هاي علماي شيعه
به اين شرح است :
7 ـ الآيات البيّنات .
8 ـ البراهين الجليّه في دفع شبهات الوهابيّه ، تأليف سيد حسين قزويني .
9 ـ المشاهد المشرّفة و الوهابيون ، تأليف شيخ محمد علي بن محمد جعفر .
10 ـ منهج الرّشّاد ، تاليف شيخ جعفر كاشف الغطاء .
11 ـ الهادي ، تأليف محمد بن حسين فارسي در ردّ كتاب كشف الشبهات ابن عبدالوهاب
كه غير از پيروان خود را در آن كتاب كافر شمرده است .
12 ـ الردّ علي الوهابيّه ، تأليف شيخ محمد جواد بلاغي .
13 ـ الرّد علي الوهابيّة ، تأليف ميرزا محمد علي اردوبادي .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الأعلام زركلي ، ج 7 ، ص 137 .
2 ـ ج 10 ، ص 235 و 236 .
|
133 |
|
14 ـ الرّدّ علي الوهابيّة ، تأليف سيد محمود لواساني عصار .
15 ـ الرد علي الوهابيّة ، تاليف شيخ مهدي اصفهاني .
16 ـ الردّ علي الوهابيّة ، تأليف شيخ هادي كاشف الغطاء .
17 ـ كشف الإرتياب في اشياع محمد بن عبدالوهّاب ، تأليف سيد محسن امين
عاملي . ( 1 )
شيخ عبداللّه قصيمي بغدادي ردّي بر اين كتاب با عنوان الصراع بين الاسلام
والوثنية نوشته كه آن هم در مصر به چاپ رسيده است .
براي مزيد اطلاع درباره اين كتابها بايد به مجلدات الذريعة و معاجم و فهارس
مطبوعات عربي و فارسي مراجعه كرد و جهت اطلاع از تفصيل عقايد ابن عبدالوهاب و داوري
در ماهيّت و ارزش و آثار آن ، مطالعه كتابهايي كه در ذيل اين مقاله صورت داده شده
سودمند است .
آل سعــود
آل سعود از اعقاب ربيعة بن نزار بن معد بن عدنان و از بني بكر بن وائل و بني
ذُهْل ابن شيبان بشمار مي روند . چون جدّ اعلاي ايشان محمد بن سُعود در درعيّه
بر بنياد تعاليم ابن عبدالوهاب حكومت اين طايفه را تأسيس كرد آنان را آل سُعود
خواندند . نسبت سعود را چنين آورده اند : سعود بن مُقرّن بن مَرْخان بن ابراهيم
بن موسي بن ربيعة بن مانع مريدي . ( 2 )
مانع ( 3 ) از مشايخ قبيله بكر بن وائل بود و در قصبه
دُروع از توابع طايف مي زيست . او به سال 850/1446 به دعوت پسر عم خود ابن
دِرْع كه امير منفوحه ( 4 ) و حجر اليمامه ( 5 ) و جَزْعه ، در نجد بود نزد وي رفت و واحه المُلَيْبِيد و
الغُضَيَّه را از او به تيول گرفته به كشاورزي پرداخت . امّا مانع و پسرش به شيوه
ساير مشايخ عرب خوي جنگجويي و تجاوز داشتند و گاهگاه به قبايل همسايه حمله
مي بردند . ربيعه به آل يزيد تاخته مردان آن قبيله را از دم تيغ گذراند و زنان
و اموالشان را تصاحب كرد . پسر او هم كه موسي نام داشت از راهزنان معروف نجد بود و
در عهد او ، آل سعود به صورت دسته اي غارتگر در نجد شناخته شدند . ابراهيم دو
پسر به نام وَطْبان و مُقَرِّن داشت كه اوّلي سردودمان آل وطبان ـ ساكن زبير نزديك
بصره ـ بود و دوّمي جدّ اعلاي آل سعود است كه در نجد به سلطنت رسيدند . از احوال
مُقرّن و نياكان
1 ـ امين عاملي ، علاوه بر كتاب كشف الإرتياب قصيده اي هم در 406 بيت در ردّ بر هابيه نوشته است . اعيان الشيعه ج 1 ، ص 373 .
2 ـ صقرالجزيرة ، ج 1 ، ص 39 .
3 ـ همان منبع ، ص 40 .
4 ـ منفوحه ، در لغت اسم مفعول است ، از نفح الطيب ، يعني وزيدن بوي
خوش يا نفخ الصبا يعني وزيدن نسيم صبا كه گوي عطر مي پراكند . و نام
قريه اي است در نجد كه زادگاه و مسكن و مدفن اعشي قيس ، شاعر جاهلي در آنجا
بوده است ـ معجم البلدان ، ج 5 ، ص 214 .
5 ـ همان منبع از ص 441 تا 447 .
|
134 |
|
او تفصيلي در تاريخ باقي نمانده است . همين قدر مي دانيم ، سعود پسر مقرن
نخستين فرد معروف اين خاندان است كه در درعيّه به امارت رسيد . وي بر آل مَعْمَر كه
اخوال او بودند تاخته اهالي درعيه را قتل عام كرد و آل مَعْمَر را به عُيَيْنَه
متواري ساخت و خود در آن شهر به امارت نشست . او در سال 1140/1727 در درعيه درگذشت و
پسرش محمّد حكمران آن شهر شد .
محمد بن سعود ( 1140 ـ 1179 هـ . ق . )
چنان كه گذشت ، محمد بن عبدالوهاب وقتي نتوانست در عيينه بماند به درعيه رفت . وي
در آنجا به خانه يكي از شاگردانش كه عبداللّه بن سُوَيْلِم نام داشت وارد شد و ساير
شاگردان و مريدانش دور او را گرفتند . محمد بن سعود به تشويق برادرش ثِنْيان و
مُوضِي همسرش از فرصت استفاده كرده به ديدار شيخ رفت و با او پيمان اتحاد منعقد
كرد . از آن پس شيخ محمد مجال پيدا كرد نقشه هايي را كه سالها در سر كشيده بود
عملي كند و دولت وهابي را بر پايه اي استوار تأسيس نمايد . محمّد به اشارت شيخ
و ارشاد او ارتشي مجذوب و خونريز از اعراب تشكيل داده شروع به دست اندازي و
غارت قبايل نجد كرد . عُرَيْعر امير احساء و حسن بن هبة اللّه امير نجران ، در
سال 1178/1765 براي رفع غائله وهابيان بر درعيّه تاختند . ليكن محمد بن سعود به
تدبير شيخ اين خطر را دفع كرد . امير احساء را ناگزير از بازگشت به شهر خويش كرد و
با امير نجران پيمان صلح منعقد نمود . دهام بن دَوَاس ، امير رياض دشمن سرسخت شيخ از
سال 1160/1747 حملات خود را به درعيّه آغاز كرده بود كه سالها ادامه داشت و موجب
كشتار بسيار از طرفين شد . اميران حُرَيْمِلاء و ضَريِّه نيز هر وقت فرصت
مي يافتند بر درعيّه حمله مي بردند . امّا محمد بن سعود مقاومت
مي كرد و ابن عبدالوهاب نيز در ميدان جنگ حاضر مي شد و روحيّه سربازان را
تقويت مي كرد . سرانجام محمد بن سعود در 1179/1765 بعد از بيست سال حكمراني و
جنگ درگذشت و جاي خود را به پسرش عبدالعزيز سپرد .
عبدالعزيز بن محمد ( 1179 ـ 1218 هـ . ق . )
در مدت دويست ساله حكومت آل سعود دو امير در اين خاندان به قدرت و مهابت و قساوت
شهرت يافتند ؛ يكي عبدالعزيز بن محمد بن سعود ( 1 ) و
ديگري عبدالعزيز بن
1 ـ قلب جزيرة العرب ص 328 ، ابن بشر ج 1 ، ص 17 ، صقرالجزيرة ج 1 ، ص 64 .
|
135 |
|
عبدالرحمان . اولي به پشتيباني شيخ محمد بن عبدالوهاب كشوري وسيع به تصرف آورد و
دومي مملكت عربي سعودي را تأسيس كرد .
عبدالعزيز بن محمد به سال 1185/1773 بر عشاير متحد نجد تاخت و آنان را در قريه
حاير ( 1 ) شكست داد . بعد سپاهيان امير رياض را در سال
1187/1773 تار و مار كرد و پس از مرگ دهام شهر رياض را به تصرف آورد . در 1190/1776
شهر ثَرْمَدَه را گشود و سال بعد دو ناحيه مهم سُدَيْر و وَشْم تسليم او شدند . ( 2 ) سپس با امير عيينه و ساير مشايخ نجد پيمان آشتي منعقد
كرد و بيشتر قبايل آن خطه به عقيدت وهابي گراييدند . او اراضي خرج و تهامه و شهرهاي
مجمعه و حرمه و بُرَيْدَه را تصرف كرد و در جنگ با غالب بن مُساعد شريف مكه پيروزي
با او بود . در حمله به جبل شَمَّر و حايل و قصيم بعد از قتل و غارت بسيار ، آن نواحي
را به تصرف آورد و با قتل عامهاي بي رحمانه ، اعراب سراسر عربستان را مرعوب و
فرمانبردار خود ساخت .
اگر درنده خويي عبدالعزيز و پسرش سعود نبود ، نه امارت سعودي دوام مي يافت و
نه مسلك وهابي رواج پيدا مي كرد . به فرمان او هر مسلمان غير وهابي چه شيعي و
چه سني واجب القتل و مال و ناموسش بر وهابيان حلال بود . تا كشف نفت هزينه ارتش
و بودجه كشور سعودي از همين محلها ، تأمين مي شد . از جمله فتوحات عبدالعزيز كه
موجب شهرت او در عربستان شد ، فتح مكه و مدينه و طايف بود كه مشاهد متبركه و قبور
ائمّه را ويران كرد و رسوم وهابي را در حجاز جاري ساخت . تصرّف بحرين و چند امارت
ساحلي خليج فارس سابقه اي براي آل سعود بوجود آورده كه همواره به آن استناد
مي كنند . در اواخر امارت عبدالعزيز بود كه شيخ ، در عمر نود و يك سالگي ـ و به
قول ابن بِشْر مورخ نجدي در نود و هشت سالگي درگذشت .
از كارهاي ننگين عهد عبدالعزيز اين بود كه پسرش سعود به امر او و فتواي علماي
وهابي در فروردين 1217 هـ . ق . به كربلا حمله كرد و اهالي آن شهر مقدس را قتل عام
نموده ، حرم حسين بن علي ( عليه السلام ) و عباس بن علي ( عليه السلام ) را ويران كرده به آتش كشيد . در
اين حمله كه به بهانه دست اندازي اعراب شيعي خزاعِل به حُجاج نجدي صورت گرفت
شهر كربلا كاملاً غارت شد و خيابانهاي آن از كشتگان انباشته گرديد . اعراب وهابي
كشتگان را برهنه مي كردند
1 ـ حاير در لغت يعني حوض و گودالي كه آب باران در آن جمع شود و نام
محلّي بوده است در نجد . مدفن و تربت حسين بن علي ( عليه السلام ) در كربلا نيز حاير نام دارد ،
معجم البلدان ، ج 2 ، ص 208 .
2 ـ اين نواحي كه سابقاً واحه و وادي بوده امروز به شهرهاي آباد
تبديل شده است .
|
136 |
|
و لباسشان را مي ربودند . ( 1 ) به مشاهد كربلا
هر اهانتي توانستند كردند و جواهرات نفيس و پرده ها و قنديلها و هر چه طلا و
نقره و اشياء گرانبها و نذورات كه در خزانه حرمها بود يغما كردند . سپس اشياء غارتي
را بر شتران بار كرده به طرف نجد بازگشتند . مي خواستند نجف را نيز ويران و قتل
عام كنند ليكن سيلاب بهاري راه را برايشان بست و ناچار به درعيّه بازگشتند . ( 2 )
امّا يكي هم پيدا شد كه به شيوه خود وهابيان از امير سعودي انتقام بگيرد . در
تابستان 1218 /1803 روزي عبدالعزيز هشتاد و سه ساله در مسجد طريف در درعيه پيشاپيش
نمازگزاران امامت مي كرد . ناگاه مردي در كسوت درويشان از پشت سر بر او حمله
كرد و كارد خود را تا دسته در پشت او فرو برد و او را به قتل آورد . گفتند كه وي
مردي شيعي از اهالي كربلا بود ( 3 ) و بدين طريق انتقام خون ناحق همشهريان خود را گرفت . او از چندي پيش به صورت
طالب علم به درعيه آمده نزد مشايخ وهابي مشغول تحصيل بود . مردي آرام و سربراه
مي نمود و همه روزه براي نماز در مسجد مي آمد و پشت سر عبدالعزيز نماز
مي گزارد تا آن روز كه مجال يافت و كار او را ساخت . وهابيان بر آن مرد حمله
برده سرش را بريدند و عبدالعزيز نيز بعد از ساعتي چند جان داد .
متصرفات سعودي در عهد عبدالعزيز به شرح ذيل بود : عَسِير و تهامه ، حجاز ، عُمان ،
احساء ، قطيف ، زياره و بحرين ، وادي الدّواسِر ، خَرْج ، مُحْمِل وَشْم ، سُدَيْر ،
قَصِيم ، جبل شَمَّر ، درعيّه ، مَجْمَعَه ، مَنيح ، بِيشَه ، رَنيّه ، تُرابه و . . .
در زمان عبدالعزيز انگليسيها خاندان سعودي را شناختند و با سعوديان رابطه دوستي
برقرار كردند . اولريخ ژاسپر زيتس ( 4 ) مستشرق آلماني
در همان ايام با لباس درويشي به مكّه آمد و در موسم حج در عرفات سعود بن عبدالعزيز
را ديدار كرد ـ كه سادگي او را مي ستايد ـ اين مستشرق را در يمن كشتند و
يادداشتهاي ارزشمند سفر حجازش از بين رفت .
سعود دوم كه وهابيان او را كبير لقب داده اند ( 1163 ـ 1229 هـ . ق . )
او اميري شجاع ولي سفّاك و بي باك بود و از نيروي ابتكار و اراده و سرعت
عمل بهره كافي داشت . فتوحات سعودي در شبه جزيره عربستان و خليج فارس به دست او
انجام گرفت
1 ـ اعراب اسم جنس است به معني عرب باديه نشين ، فرد آن اعرابي
است ـ اعراب جمع عرب نيست .
2 ـ محمد تقي سپهر در ناسخ التواريخ ، ج 1 ، تاريخ قاجاريه ،
وقايع سال 1216 هـ . ق ، شرح جالي درباره حمله سعودي به كربلا نوشته كه خالي از
اشتباه نيست ولي خواندني است . مي نويسد : عبدالوهاب نامي از عرب باديه سفر بصره
كرد و در نزد يك تن از علماي بصره كه محمد نام داشت يك چند از زمان متعلّم بود و آن
گاه از آنجا به اراضي ايران آمده در اصفهان متوقف گشت و در نزد علماء به تحصيل علم
نحو و صرف و معاني و بيان پرداخت و نيز از اصول و فقه بهره تمام يافت و در مسائل
شرعيّه آغاز اجتهاد نهاد . و در اجتهاد خويش اصل و فرع دين چنان نهاد كه خداي فرد ،
رسل و رسائل بفرستاد و پيغمبر آخرالزمان قرآن بياورد و دين خويش بنمود . بعد از او
خلفا هر يك مجتهدي بودند مانند ابوبكر و عمر و عقمان و علي و شافعي و ابوحنيفه و
جعفر صادق . بدين گونه مجتهدي از پي مجتهدي ديگر برسد و بايد مجتهدين استخراج
مسائل از كتاب خداي كنند . و بسيار چيز را بدعت دانست . از جمله بناي قباب عاليه بر
قبور ائمّه و انبيا و تذهيب بقاع به زر و سيم و موقوف داشتن اشياء نفيسه در مضاجع
متبركه و طواف مراقد ايشان و تقبيل عتبه را شرك دانست و مرتكبين اين اعمال را با
بت پرستان برابر نهاد . . . با اين عقايد از اصفهان به وطن خويش مراجعت كرد و با
عبدالعزيز كه يكي از مشايخ عرب بود پيوست و او را با خود در اين عقايد همدست كرد . . .
عبدالعزيز را به خاطر آمد كه بر قلعه نجف تاختن كرده قبه مبارك را پست كند و
موقوفات بقعه شريفه را برگيرد و زائرين آن حضرت را كه به گمان خود بت پرست
مي پنداشت مقتول سازد . پس لشكري به مسعود داده و او را بدين مهمّ مأمور داشت .
مسعود با مردم خود به طرف نجف اشرف سرعت نموده قلعه نجف را به محاصره انداخت و چند
كرت يورش به قلعه برده مقصود حاصل نكرد و از آنجا بي نيل مرام مراجعت كرده آهنگ
كربلا نمود و با دوازده هزار تن از ابطال رجال خود چون سيلاب بلامنافضةً به كربلا
درآمد و در اين هنگام بامداد روز عيد غدير بود . پس تيغ بي دريغ در سكنه آن بلده
نهاده پنج هزار تن از مرد و زن مقتول ساختند و ضريح مبارك را در هم شكسته آلات زر و
سيم و جواهر رنگين و لآلي ثمين كه سالهاي فراوان از هر كشوري و كشورستاني بدانجام
حمل داده و خزينه نهاده بودند به نهب و غارت برگرفته قناديل زرين سيمين از را فرود
آوردند و خشتهاي زر احمر را از ايوان مطهر باز كردند و چندان كه توانستند در تخريب
آثار و بنا كوشش كردند و بعد از شش ساعت از شهر بيرون شدند و اشياء منهوبه را بر
شتران خويش نهاده به جانب درعيّه كوچ كردند ـ در هامش گزارش سپهر بايد يادآوري شود
كه نام رهبر مذهبي وهابي محمد بن عبدالوهاب بوده و او با محمد بن سعود پدر
عبدالعزيز پيمان همكاري بسته است . نام پسر عبدالعزيز هم سعود بوده و حمله سعود به
نجف بعد از كربلا بوده است .
3 ـ صقر الجزيرة ، ج 1 ، ص 54 . در تاريخ ابن بشر آمده است كه قاتل
مردي كرد به نام عثمان از اهالي عماريه ـ نزديك موصل ـ بود .
4 ـ . Ulrich jasper seetxen
|
137 |
|
و در سي سال آخر عمر پدرش ، همه امور كشور سعودي در دست او بود . سعود به سال
1203هـ . ق . /1788م به حكم ابن عبدالوهاب از سوي پدر به ولايت عهد منصوب شد و
بعد از مرگ عبدالعزيز مدت يازده سال بر عربستان سلطنت مي كرد . حتّي مورخان
وهابي هم نتوانسته اند درنده خويي و قتل عامهاي هولناك او را پنهان
دارند . اشراف حجاز و امراي عرب طي نامه هايي باب عالي را متوجه خطر روزافزون
قدرت پيشتاز وهّابيان ساختند و به آنان فهماندند كه اين طايفه به عربستان بسنده
نمي كنند و هدفشان تسلط بر سراسر متصرفات عثماني و همه مسلمانان است . سرانجام
دربار اسلامبول تصميم به رفع غائله وهّابي گرفت و محمد علي پاشا حكمران مصر را
مأمور كرد لشكري مجهّز به عربستان اعزام كند و سعوديان و وهّابيان را از بيخ و بن
براندازد . در همين اوقات بود كه سعود در عمر شصت و شش سالگي در درعيه به بيماري
سرطان روده درگذشت و از عذاب مشاهده ويراني كشورش به دست مصريان نجات يافت . ( 1 )
ارتش مصر در عربستان
هيبت وهّابيان تخت سلاطين عرب را به لرزه درآورده بود . در آن ايّام كسي از بيم
هلاكت جرأت سفر حج و زيارت نداشت . شريف غالب ( 2 )
پادشاه حجاز از هول جان تظاهر به وهابيگري مي كرد و بعد از شكستي كه از سعود
خورد ( 1221 هـ . ق . ) دستور داد قبور ائمه را در بقيع و ساير مشاهد و مزارات
متبرّكه را در مكه و مدينه با خاك يكسان كنند . او استعمال دخانيات را حرام اعلان
كرد و مذهب حنبليِ سفليِ وهابي را در حجاز رسميت داد . . . اما او و ساير بزرگان حجاز
در نهان با دربار اسلامبول مكاتبه داشتند و براي نجات كشور خود مي كوشيدند .
سرانجام سلطان سليم بن مصطفي ( متوفي در 1222 هـ . ق . ) امپراطور عثماني مصمّم به
براندازي وهابيان و آل سعود شد و محمد علي پاشا را مأمور اين مهم فرمود . او هم
ارتشي مخلوط از سربازان ترك و آلباني و عرب به فرماندهي پسرش طوسون پاشا به حجاز
اعزام داشت . طوسون در سال 1227 /1812 ، از بندر يَنْبُع وارد مدينه شد و آن شهر را
گشوده به سوي مكه شتافت . گرچه مقاومت وهابيان شديد بود امّا در برابر آتش توپخانه
مصريان كاري از پيش نبردند و شكست يافتند . طوسون وارد مكّه شد و بعد از چند روز
محمد علي پاشا
1 ـ مورّخان وهّابي از مسعود و شجاعت و سخاوت او سخن بسيار
گفته اند و نوشته اند وي اهل علم بوده و از فقه و اصول و حديث بهره كافي
داشته است . ـ صقر الجزيرة ـ ج 1 ، ص56 .
2 ـ تاريخ مكه ، ج 2 ، ص 125 ـ شريف غالب با ناپلئون بعد از اين كه وي
مصر را متصرف شد مكاتبه داشت و از سوي ناپلئون پيشنهادهايي براي عقد قرارداد
بازرگاني دريافت كرده بود . پاسخ يكي از نامه اي ناپلئون در صفحه 26 همين مأخذ
نقل شده است .
|
138 |
|
نيز وارد مكّه گرديد . او شريف غالب را به جرم اهمال و سازش كاري معزول و
زنداني كرد و برادرش سرور بن غالب را به مقام شريف مكّه منصوب نمود . ( 1 )
شكست آل سعود و سقوط درعيّه
بعد از سعود بن عبدالعزيز پسرش ابراهيم ( ف 1235هـ . ق . ) به امارت درعيّه
رسيد ولي از سويي بين او و عمويش عبدالله بن عبدالعزيز بر سر جانشيني اختلاف افتاده
بود و در نتيجه جنگ خانگي سعوديان را ناتوان مي كرد و از سوي ديگر ارتش مصر به
سوي نجد در حال پيشروي بود . محمد علي پاشا كه از پيروزي ارتش خود اطمينان حاصل كرده
بود به قاهره برگشت و طوسون را با عده كافي و توپخانه قوي روانه نجد ساخت . طوسون
بدون هيچ مانعي تا قلعه رس ـ دويست و هفتاد كيلومتري شمال شرقي مدينه ـ پيش رفت ولي
در آنجا با مقاومت شديد وهابيان برخورد كرد و با دادن تلفات بسيار نتوانست به
پيشروي ادامه دهد . ناچار به پيشنهاد وهابيان تن به ترك مخاصمه داد و به قاهره
بازگشت .
محمد علي پاشا از طوسون به سبب ضعفي كه نشان داده بود خشمگين گشت و او را توبيخ
و از امارت معزول كرد و پسر ديگرش ابراهيم پاشا را مأمور تسخير نجد ساخت . ابراهيم
با لشكري تازه نفس به نجد رفت و خود را به درعيّه رسانده پايتخت آل سعود را در
محاصره گرفت . او با آتش سنگين توپخانه مقاومت وهابيان را درهم شكست و آنان را
ناگزير به تسليم بلاشرط ساخت . عبدالله بن سعود ـ كه برادر را بركنار كرده و خود به
جاي او نشسته بود ـ بعد از شش ماه مقاومت قلعه و پادگان درعيّه را تحويل مصريان داد
( 1234 /1818 ) و هيأتي را به رياست عمش عبدالله بن عبدالعزيز ـ كه شيخ آل سعود بود ـ
همراه شيخ علي بن محمد بن عبدالوهاب نزد ابراهيم پاشا فرستاد . به دستور ابراهيم
اموال و املاك خاندان سعودي و ابن عبدالوهاب ضبط شد و عبدالله بن سعود را به
اسلامبول بردند كه در آنجا محكوم به سربريدن گرديد . علماي وهابي و امراي سعودي را
يا سر بريدند و يا تيرباران كردند و بعضي را به دهانه توپ بستند يا پي سپر سمّستوران ساختند . احمد بن رشيد حنبلي قاضي درعيّه را در حضور
ابراهيم شكنجه هايي شديد دادند از جمله دندانهايش را يكي يكي كشيدند . سپس
پايتخت سعودي را به آتش كشيدند و تمامي خانه ها و آباديهاي آن را ويران كردند
و شهر را با خاك
1 ـ ابراهيم پاشا ابتدا با عبدالله به نيكي رفتار كرد و او را با
چهار صد تن از رجال سعودي نزد محمد علي پاشا به قاهره فرستاد . محمد علي نيز او را
به اسلامبول روانه كرد . در آنجا او را در بند كرده چندي براي عبرت تركان در كوچه و
بازار گرداند و بعد در ميدان اياصوفيه به قتل آوردند . همراهانش را نيز در ساير
ميادين اسلامبول كشتند . صقر الجزيرة ، ج 1 ، ص 65 .
|
139 |
|
يكسان كردند . نخيلات و باغها و زراعتهاي درعيّه را نيز معدوم نمودند . . . زنان و
كودكان و پيران بقية السيف را به ساير بلاد نجد كوچاندند و بعض امراي سعودي و مشايخ
اولاد عبدالوهاب را به قاهره تبعيد كردند . وقتي ارتش مصر از درعيّه برمي گشت
ديگر در آن شهر هيچ مال و آبادي و هيچ ساكني باقي نمانده بود . ( 1 )
بعضي نتايج لشكركشي ابراهيم پاشا به نجد
نتايج لشكركشي مصريان به عربستان را مي توان به صورت ذيل جمع بندي
كرد :
1 ـ درعيّه و ساير شهرهاي وهّابي بعد از حدود نود سال آباداني ، غارت و ويران
گرديد .
2 ـ كشور وسيع عبدالعزيز و پسرش سعود متلاشي شد .
3 ـ تعداد بي شماري از اعراب وهّابي قتل عام شدند .
4 ـ پيشرفت دعوت وهابي متوقف شد و رعبي كه از وهابيان در دلها پيدا شده بود از
بين رفت .
5 ـ سلطنت سعودي منقرض گرديد .
6 ـ همراه با سربازان مصري و ترك و آلباني ، فرهنگ غربي تا قلب عربستان راه يافت ،
و پاي اروپاييان به آنجا باز شد . بطوري كه يك سال بعد از سقوط درعيّه ( 1236 /1820 )
ارتش انگليس در بحرين مستقر شد و نفوذ آن دولت در خليج فارس توسعه يافت .
7 ـ بعد از اين پيروزي بود كه فكر ناسيوناليزم عرب در سر محمد علي پاشا و بعد
شريف حسين پيدا شد و در قرن بيستم منشأ تحولات شگرف در خاورميانه گرديد .
8 ـ انديشه وحدت قومي عربي ، بعد از اين پيروزي ، در سر رجال عرب پيدا شد و از مصر
نشأت گرفت .
9 ـ انديشه تشكيل دولت بر اساس اسلام و قوانين اسلامي از همان ايام عملي شناخته
شد .
10 ـ بعد از فتح عربستان و سوريّه بود كه محمد علي پاشا كشور خديوي مصر را مستقل
اعلام كرد . . .
1 ـ شوكاني ، البدرالطالع ، 1/262 ، قاهره ، 1348 هـ . ق . در دومجلد
ـ ابن بشر176ـ131 ـ قلب جزيرة العرب /331 . . .
|
140 |
|
سالهاي فترت ( 1234 /1818 ـ 1320 /1902 )
بعد از سقوط درعيه تا چند سال كسي از خاندان سعودي به فكر سلطنت نيفتاد . ابراهيم
پاشا مقام حكمراني نجد را به يكي از اعيان مصر به نام اسماعيل پاشا واگذار كرد و او
از سوي خود افسري به نام خالد پاشا را كه مردي ستمكاره و مهمل بود روانه نجد كرد .
صحرانشينان نجدي از ضعف وي استفاده كرده به حالت بدوي و غارتگري برگشتند و به جان
هم افتادند . در سال 1235/1819 تركي ( 1 ) پسر عبدالله بن
سعود جمعي از اعراب را با خود همراه ساخته رياض و بعد عارض را تصرف كرد و ارتش مصر
را از اين دو شهر بيرون راند . سپس اعراب جبل شَمَّر و مطير را با خود يار ساخت و
دولت گونه اي تشكيل داد . در 1242/1833 فيصل بن تركي از مصر گريخته به پدر
پيوست و به ياري او احساء و قطيف را گرفت و تركان را از وادي حنيفه بيرون راند .
مشايخ قبايل شَمَّر و حايل نيز با تركي پيمان دوستي بستند و كار سعوديان دوباره
رونق گرفت . امّا بني اعمام تركي به فرماندهي مِشاري بر او تاختند و تركي را به قتل
رساندند . مشاري در رياض به امارت نشست ليكن در سال 1294/1887 فيصل پسر تركي به كمك
آل رشيد رياض را بازگرفت و مشاري را كشته ، خود به جاي او نشست . وقتي اين خبرها به
محمد علي پاشا رسيد اميري را به نام خورشيد پاشا مأمور نجد كرد و رياض را گشوده
جمعي از وهّابيان را به قتل آورد و فيصل را با دو پسرش عبدالله و محمد و دو برادرش
و جمعي از بني اعمامش در بند كرد و به قاهره تبعيد نمود . محمد علي پاشا يكي از
اميرزادگان سعودي را كه تربيت اروپايي داشت و از انضباط و فرمانبرداري او مطمئن بود
به جاي فيصل به حكومت نجد منصوب كرد ( 1254 /1838 ) امّا وقتي او به رياض رسيد اعراب
بر او شوريدند و او را بيرون كردند . خالد سالها در عربستان دربدر بود تا اينكه به
سال 1278هـ . ق . در جدّه درگذشت . ( 2 )
محمد علي پاشا بر اثر فشار روس و انگليس كه حاميان عثماني بودند ، بعد از اعلام
استقلال ناچار شد ارتش خود را از جزيرة العرب فراخواند . فيصل بن تركي بعد از
رفتن مصريها فرصتي پيدا كرده از قاهره به نجد آمد و در رياض به حكومت پرداخت و تا
سال 1282 در آنجا بود . امّا بعد از مرگش باز جنگ خانگي آل سعود شروع شد و به جان هم
افتادند . آل رشيد فرصت پيدا كرده رياض را متصرف شدند و شيخ كويت دست اندازيهاي
خود را به نجد آغاز
1 ـ از زمان تركي بن عبدالله بن محمد بن سعود امارت سعودي از اولاد
عبدالعزيز فحد به اولاد برادرش عبدالله منتقل شد و تا امروز در همين سلاله باقي
است .
2 ـ بعضي سال وفات خالد بن سعود بن عبدالله را ـ 1257 هـ . ق . و
محل فوتش را مكّه نوشته اند ـ الأعلام زركلي ج 3 ، ص 337 .
|
141 |
|
كرد . ارتش عثماني در سال 1288هـ . ق . به كمك كويتيها استان شيعه نشين
احساء و قطيف را تصرف كرده ضميمه بصره كردند . محمد بن رشيد شمري ( 1 ) در سال 1306هـ . ق . بر آل رشيد غلبه كرده رياض را
از ايشان گرفت و ضميمه حكومت حايل ساخت . همين امير شمّري در سال 1308هـ . ق .
ناحيه قَصيم و عُنَيْزه و بُريْدَه را بگشود و يكه تاز صحاري نجد شد .
بعد از فيصل پسرش عبدالرحمان براي استرداد رياض با عشاير قصيم عليه ابن رشيد
متحد گشت و با او وارد جنگ شد . امّا بسختي شكست خورد بطوري كه دل از امارت برگرفته
نجد را ترك گفت و رهسپار قطيف و احساء گرديد . در احساء استاندار عثماني به او
پيشنهاد اطاعت كرد تا حكومت رياض را بازيابد امّا نپذيرفت و وارد كويت شد . شيخ كويت
ابتدا به او اجازه اقامت در خاك خود را نداد و عبدالرحمان ناگزير چندي در قطر بسر
برد . ولي بعد از چندي با موافقت مقامات عثماني به كويت بازگشت و ده سال در آنجا با
عسرت بسر برد تا آنكه پسرش عبدالعزيز رياض را بگشود و او و ساير افراد خانواده را
به آن شهر برگرداند .
بازگشت آل سعود به نجد
عبدالعزير بن عبدالرحمان در ايام جنگهاي داخلي نجد و درگيريهاي خونين پسران فيصل
با يكديگر ، روز 29 ذي حجه 1293 /1880 در رياض متولد شد ، در پنج سالگي الفبا را ياد
گرفت و قرآن مي خواند و اجزائي از كتاب الهي را ازبر داشت ، در هشت سالگي همراه
با عمّش محمد بن فيصل و شيخ عبدالله بن عبداللطيف آل شيخ در مجلس مذاكره آشتي با
محمد بن الرشيد حضور داشت . در ده سالگي گرفتار مصائب زد و خوردهاي خانوادگي شد و در
يازده سالگي با والدين خود ناگزير از ترك رياض و كوچهاي پياپي در صحاري احساء و
كويت و الربع الخالي گرديد . او در اين سفرهاي پرخطر فنون جنگهاي صحرايي و حكومت بر
صحرانشينان را فراگرفت و در شعر و ادب عربي مهارت يافت . قسمت اعظم قرآن و احاديث
نبوي را حفظ كرد و از امثال عربي و تاريخ و جغرافياي عربستان و وقايع و ايّام قبايل
و مفاخر و مثالب آنان و احوال رجال و سرداران صحرا اطلاع كافي به دست آورد . او
بدويان را شناخت و خويها و توقعات و نيازهاي ايشان را درك كرد و اخبار نجد و سرگذشت
نياكان خود را از پدر و ساير رجال سعودي شنيد و از چگونگي مداخلات بيگانگان بخصوص
تركها و انگليسها و
1 ـ محمد بن عبدالله بن علي شَمَّري امير حايل ـ در مغرب نجد ـ
بزرگترين امراي آل رشيد بود كه از سال 1285هـ . ق . بعد از قتل پنج نفر از
برادرزادگان خود به امارت رسيد و در صحاري شام و عراق و نواحي مدينه و نجد و يمامه
و اطراف يمن حكومت مي كرد . وفاتش به سال 1315 در حايل اتفاق افتاد . قلب جزيرة
العرب ، ص 334 ـ عقد الدرر ـ تأليف جمعه ابراهيم ، ص 99 ، دمشق ، 1372
هـ . ق .
|
142 |
|
آلمانيها در عربستان آگاهي كافي پيدا كرد . ضمناً از خاندان ابن عبدالوهاب اخبار
سيره و مغازي رسول الله و تاريخ اسلام و شرح مذاهب اسلامي را بياموخت و در مدرسه
اجتماع بدوي تجارب بسيار اندوخت . . . و خلاصه آنكه فردي شايسته براي حكومت در صحرا و
كارشناسي مطلع از فرهنگ و سنن عربي بار آمد .
پدرش بعد از ترك رياض ابتدا به يكي از قبايل عجمان پناه برد امّا زندگي بين آن
اعراب را براي خود و خانواده اش ناامن و پرخطر ديد . پس به الرَبْعُ الخالي
رفته چند ماهي را بين قبيله بني مُرَّه گذراند . آن ماهها سخت ترين ايام زندگي
عبدالعزيز بود . بني مُرَّه وحشي ترين و خونخوارترين اعراب صحرا بودند و شرايط
بسيار دشوار زندگي در صحاري سوزان و بادهاي سموم و گرسنگي و تشنگي و خوردن سوسمار و
خرماي خشك و شير شتر براي اميرزاده اي جوان چون او سخت و بلكه غير قابل تحمل
مي نمود . مع ذلك همه اين دشواريها را ناگزير بر خود هموار كرد و راه و رسم
مبارزه با فقر و گرسنگي و تشنگي را بخوبي فراگرفت .
خانه عبدالرحمن در كويت كوچك و نامناسب بود ، افراد خانواده او فقط دو اطاق خواب
و يك اطاق نشيمن و يك اطاق براي انبار و پخت و پز داشتند . ليكن در همين سراي كوچك
حرفهاي بزرگ زده مي شد و رجال سياسي عرب و اروپايي در آن رفت و آمد
مي كردند . تركها مي خواستند عبدالرحمان را به سوي خود بكشند . شيخ كويت كه
از روي كشته دو برادرش گذشته به امارت رسيده بود و آرزوي تسلّط بر عربستان را در سر
مي پروراند . پيوسته حركات و فعاليتهاي عبدالرحمان را زير نظر داشت . روسها
مي كوشيدند از ضعف ايران و عثماني استفاده كنند و بر راه دريايي هند مسلّط
شوند . آلمانيها با تركان عثماني ساخته ، درصدد بودند راه آهن برلين را به كويت
متصل سازند و بالأخره انگليسيها كه بيش از سه قرن در خليج فارس سابقه داشتند و در
بوشهر و ساير بنادر معتبر ايران نمايندگي سياسي و بازرگاني داير كرده بودند ـ و
دامنه نفوذشان از مشرق تا اقيانوس كبير امتداد داشت ـ نقشه هاي دقيق براي
عربستان طرح كرده مراقب عبدالرحمان و عبدالعزيز بودند و آن پدر و پسر را
مي آزمودند .
عبدالعزيز همه اين جريانات را مي ديد و مذاكراتي را كه با پدرش مي شد
مي شنيد و در ذهن خود نقشه استمداد از بريتانيا را براي استرداد ملك موروث
مي پروراند . قبل از او شيخ
|
143 |
|
مبارك از اين راه رفته و كشتيها انگليسي را براي حمايت خود به ساحل كويت كشيده
بود . عبدالرحمان در ايام اقامت در كويت بخت خود را براي حمله به عشاير قحطاني و جنگ
با آل رشيد براي پس گرفتن رياض از ايشان آزمود امّا شكست خورد . شيخ مبارك هم يك بار
به رياض حمله برد ليكن در برابر حريف بسختي مغلوب گرديد ( 1318 /1900 ) مقدّر اين بود
كه رياض به دست عبدالعزيز فتح شود و سلطنت سعودي بار ديگر در نجد استقرار يابد .
بُلعجبي تاريخ
عبدالعزيز وقتي به مرز بيست سالگي نزديك شد تصميم گرفت خطر كند و به هر قيمت شده
پايتخت خانوادگي را از آل رشيد بازستاند . او در اين وقت مثل پلنگ صحرا چابك و
زورمند و مغرور و به قدر كافي تجربه نظامي و سياسي آموخته بود . ديگر تحمل زندگي
محقر و جيره خواري شيخ كويت را نداشت . از اين رو بعد از انديشه بسيار ،
نقشه اي جسورانه براي فتح رياض كشيد و فكر خود را با پدرش و شيخ مبارك در ميان
نهاد . ابتدا هر دو مخالفت كردند و مخصوصاً شيخ مبارك كه ضرب شست ابن رشيد را چشيده
بود ، او را از اين اقدام پرخطر برحذر داشت . امّا عبدالعزيز آن قدر اصرار ورزيد
تا هر دو را موافق ساخت . شيخ كويت چند شتر و تعدادي سلاح و مقداري آرد و روغن و شكر
و قهوه و خرما در اختيار او گذاشت و عبدالعزيز همراه نوزده تن از خويشان و دوستان
از جمله برادرش محمد و پسرعموهايش عبداللّه بن جَلاوي و عبدالعزيز بن مساعد به سوي
سرنوشت به راه افتاد . چند ماهي بين اعراب براي يافتن ياران كارآمد گردش كرد امّا جز
بيست جوان ماجراجوي قابل اعتماد كسي را نيافت . اين جمع چهل نفري به سوي رياض عزيمت
كردند و در زمستان سال 1319/1901 ، از بين عشاير احساء و نجد گذشته شبانه خود را به
منزلي نزديك آن شهر رساندند .
عبدالعزيز كه تا آن ساعت نقشه استراتژيكي خود را بر ياران فاش نساخته بود به ده
تن از ايشان امر كرد كه در آن منزل بمانند و از شتران و بُنه و خوارباري كه داشتند
محافظت كنند . به ايشان گفت اگر تا بيست و چهار ساعت ديگر نيامدم شما به كويت
برگرديد . سپس با بيست و نه نوجوان نخبه كه شجاع ترين جنگاوران صحرا بودند
شبگير پياده به سوي قلعه رياض ـ كه المُصْمَك نام دارد ـ به راه افتاد . اين دسته
همه مسلح به شمشير بودند و بعضي
|
144 |
|
طپانچه هم داشتند . حاكم رياض از سوي ابن رشيد عَجْلان نام داشت و او شبها را در
قلعه مي خوابيد و صبح زود براي صرف صبحانه به خانه خود كه ديوار به ديوار قلعه
بود مي رفت . عبدالعزيز و همراهان با تدبيري ماهرانه ، ابتدا به خانه اي در
جنب خانه عجلان وارد شدند و بعد آهسته از ديوار بالا رفته به خانه او رفتند . به
دستور عبدالعزيز دو همسر عجلان كه در آن خانه خفته بودند در اطاقي بازداشت شدند .
يكي از آن دو از وابستگان آل سعود بود و اطلاعات سودمندي در اختيار سعوديان گذاشت .
عبدالعزيز و همراهان آن شب را به خواندن قرآن و نماز و خوردن قهوه و خرما گذراندند
و نخوابيدند و سپيده دم شمشيرها را حمايل كرده و پشت دروازه مَصْمَك موضع
گرفتند . وقتي عجلان دروازه قلعه را گشود كه بيرون بيايد ابن سعود و همراهانش را
منتظر خود ديد . او به شتاب برگشت كه دروازه را ببندد اما سعوديان به او مجال ندادند
و وارد قلعه شدند . در دالان قلعه جنگ خونيني درگرفت كه به پيروزي ابن سعود منتهي شد
و عجلان به قتل رسيده مصمك به تصرف عبدالعزيز درآمد . در اين نبرد كسي از سعوديان
كشته نشد امّا هشتاد نفر محافظان قلعه كه به سختي مقاومت كردند همه كشته شدند . بدين
ترتيب شهر رياض روز چهارشنبه چهارم شوال 1319 هـ . ق . برابر با دوازدهم ژانويه
1902 م . به تصرف عبدالعزيز بن عبدالرحمان درآمد . اثر حربه ابن جلاوي پسر عم
عبدالعزيز كه به طرف عجلان پرتاب كرده و به خطا به دروازه خورده بود هنوز باقي است
و نويسنده آن را ديده است .
نيم قرن كوشش و جدال
به موجب قانون صحرا ، حقّ يعني زور . عبدالعزيز هم به همين حق طي نيم قرن به زور
شمشير خود همه قدرتهاي شبه جزيره عربستان را درهم كوبيد و براي تحكيم مباني سلطنت
خويش از كشتار بي امان و دسته جمعي مخالفان خويش مضايقه نكرد . وقتي اهل
رياض خبر سقوط مَصْمَك و قتل عجلان و يارانش را شنيدند دسته دسته رو به عبدالعزيز
آوردند . تمامي اموال و اسلحه و اسبان و شتران ابن رشيد به دست ابن سعود افتاد و او
در رياض سلطنتي را بنيان نهاد كه تاكنون كه نود سال از آن مي گذرد ، محور سياست
شبه جزيره و عامل تعيين كننده در جهان عرب به شمار مي رود . شرح زندگي
افسانه اي و كشورگشايي هاي
|
145 |
|
ابن سعود در دوره پنجاه و يك ساله سلطنت او در صدها كتاب و مقاله در زندگي و بعد
از مرگ او به رشته تحرير درآمده است و در اين مقاله مجالي براي تفصيل آنها نيست .
ذيلاً فهرستوار بعضي اقدامات بنيادي عبدالعزيز را ـ كه چهره عربستان را دگرگون كرده
است ـ به عرض خوانندگان مي رساند :
1 ـ استقرار پايتخت سعودي در رياض كه موجب آباداني آن شهر و امنيّت صحاري نجد
شد . 2 ـ بعد از غلبه بر ارتش عبدالعزيز بن رشيد ، ( 1 ) امير سفاك و قدرتمند حائل و صحاري نجد ، در محلّ دِلِمْ
سراسر نجد تسليم وي شد . ـ 1322/1904 ـ . 3 ـ
ارتش عثماني را كه به ياري ابن رشيد آمده بود در محلّ شِنانه در هم شكست .
ـ 1904م ـ . 4 ـ ابن رشيد را در محلّ
روضه مُهَنّاء شكست قطعي داد و او را به قتل رساند . ـ 1324/1906 ـ . 5 ـ اعراب كويتي را كه به تحريك شيخ مبارك و عثمانيها به جنگ
آمده بودند شكست داد . ـ 1906م ـ . 6 ـ
ارتش عثماني را شكست داد و از نجد بيرون راند . ـ 1906م ـ . 7 ـ در سال 1330/1912 برنامه اسكان اعراب صحراگرد و تأسيس
واحدهاي رزمي كشاورزي را در نجد و قصيم آغاز كرد و از راهزنان خونخوار مجاهداني
باانضباط و معتقد به مذهب حنبلي وهابي به نام اخوان به وجود آورد كه در هِجَرْ ـ
جمع هِجرت ـ ساكن شده ضمن عمل كشاورزي احكام دين و فنون جنگ صحرايي را
فرامي گرفتند و تا آخرين نفس در جنگها پايداري مي كردند و عقيدت وهّابي
را در عربستان تبليغ مي نمودند . بسط قدرت عبدالعزيز ( كه به نام ابن سعود معروف
شده است ) و فتوحات او و رعب و هيبتي كه از وهابيان در دلها افتاده بود همه نتيجه
حملات شجاعانه اخوان بود . گارد ملي يا سپاه پاسداران سعودي كه امروز حافظ امنيّت
صحرا هستند و در همه جا حضور دارند بازمانده تشكيلات هِجَر و اخوان است .
8 ـ استان احساء و قطيف و هُفوف و سراسر منطقه شرقي عربستان را از تركان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عبدالعزيز بن متعب بن عبدالله الرشيد ( ف 1324 هـ . ق . ) بعد از عمّ خود محمد
بن عبدالله به امارت حائل و نجد رسيد . شرح احوال او به تفصيل در دايرة المعارف
اسلامي و قلب جزيرة العرب /345 مندرج است .
|
146 |
|
عثماني گرفت و ضميمه قلمرو خويش ساخت . ـ 1331/1913 ـ . 9 ـ دولت آل رشيد را در حائل منقرض كرد و آن ناحيه و اراضي
شمالي عربستان را به تصرف خود درآورد . ـ 1339/1921 ـ . 10 ـ در محل عقير ـ در كنار خليج فارس با سرپرسي كوكس كميسر
عالي انگليس در عراق ملاقات و معاهده همكاري با انگلستان را امضاء كرد و به مسأله
تحديد حدود نجد و عراق فيصله داد . اين نخستين پيمان رسمي بود كه ابن سعود با دولت
انگلستان بست و شرح آن را امين ريحاني ـ نماينده كمپانيهاي نفت آمريكايي ـ در كتاب
ملوك العرب و در تاريخ نجد الحديث شرح داده و خود او هم در اين ملاقات حضور داشته
است . ( 1 ) 1341/1922 ـ . 11 ـ ابن سعود كه مصمّم به تسخير حجاز شده بود در سال
1342/1923 شورايي از علماي وهّابي در رياض تشكيل داد تا نظر خود را درباره حرمين و
حكومت شريف حسين بيان كنند . اين شورا به اتفاق آرا شريف حسين و دولت او را محكوم
كردند و فتوا دادند كه عبدالعزيز صالحترين فرد براي اداره امور حرمين است . اين شورا
رأيهايي كه صادر كرد مقدّمه حمله ابن سعود به حجاز و تصرّف آن استان بود .
12 ـ ابن سعود در سال 1343/1924 لشكر به حجاز برد و بعد از كشتارهاي
بي رحمانه طايف و مدينه ، ملك حسين شريف مكّه را شكست داد و شهر مقدس مكّه و
مدينه و ساير بلاد حجاز را تصرف كرد . بعد از اين پيروزي بود كه خود را پادشاه نجد و
حجاز خواند و دولت انگليس نخستين دولتي بود كه اين سمت او را به رسميت شناخت . 13 ـ ابن سعود روز بيست و سوم جمادي الثاني 1344 /هشتم ژانويه
1926 ، از اهالي مكه بيعت گرفت كه به سمت ملك حجاز و سلطان نجد و ملحقات با او بيعت
كردند . 14 ـ در تاريخ بيستم رمضان 1348/1929 بر عرشه يك
كشتي انگليسي با فيصل اول ، پادشاه عراق ملاقات نمود و اين دو دشمن ديرين بيشتر
اختلافات خود را حل كردند . 15 ـ در تاريخ هفدهم جُمادي
الاولي سال 1351/ هجدهم دسامبر 1932 به موجب فرماني نام كشور خود را المملكة
العربية السعودية گذاشت و در شانزدهم محرم 1353/ 11 مه 1933 پسرش سعود را وليعهد
خويش ساخت . ( 2 ) 16 ـ بعد از
فتح حجاز به فكر رهبري جهان اسلام و تشكيل وحدت اسلامي و وحدت
1 ـ ملوك العرب ، ج 2 ، ص 55 تا 62 . 2 ـ پرچم سعودي هم
بعد از اين درست شد كه زمينه آن سبز است و روي آن نقش شمشير و كلمه شهادتين منقوش
است . به امر ابن سعود به احترام شهادتين هرگز پرچم سعودي نيمه افراشته
نمي شود .
|
147 |
|
عربي افتاد . همان خيالي كه پيش از او در سر شريف حسين پيدا شده بود .
17 ـ بعد از جنگهاي سختي در سال 1353 هـ . ق . با حسن ادريسي ( 1 ) پادشاه تهامه و امام يحيي ( 2 ) پادشاه يمن آشتي كرد و آن دو عملاً مطيع ابن سعود
شدند . 18 ـ بزرگترين خوشبختي ابن سعود پيدا شدن نفت در
منطقه شرقي بود كه امتياز استخراج آن را به كمپاني آمريكايي استاندارد اويل و سپس
شركت آرامكو واگذار كرد . از سال 1358/1939 جريان نفت سعودي به كشورهاي غربي آغاز شد
و درآمد آن موجب آباداني عربستان و ثروت بي كران سعوديان گرديد . ( 3 ) 19 ـ در دو جنگ بزرگ جهاني
به كمك انگلستان ، موفق شده عربستان را بي طرف و امن نگاه دارد . 20 ـ در تاريخ دوم ربيع الاوّل 1364/ 15 فوريه 1945 در فَيّوم
ـ مصر ـ با روزولت رئيس جمهور آمريكا ( 4 ) ملاقات و
مذاكره كرد . در همين سفر بود كه با فاروق ـ پادشاه مصر ـ و شُكري قوّتي رئيس جمهوري
سوريه و نيز با وينستون چرچيل نخستوزير و انتوني ايدن وزير خارجه انگلستان ديدار و
گفتگو كرد . 21 ـ قدرت و ثروت ابن سعود و موقع ممتاز او
نزد دولتهاي عربي و غربي سبب شد كه شيوخ خليج فارس از او حرف شنوي داشته باشند و به
برتري او معترف گردند . 22 ـ علي رغم دشمني كهن خاندان
سعودي با اعقاب محمد علي پاشا روابط سياسي و فرهنگي نزديك با ملك فاروق پادشاه مصر
برقرار ساخت . 23 ـ وفاداري خود را به غرب در تمام عمر
خود حفظ كرد . هنوز اعقاب او از ثمرات اين دوستي متقابل برخوردارند . 24 ـ ابن سعود و چهار فرزندش ـ كه يكي بعد از ديگري به سلطنت
رسيده اند ـ از برقراري هرگونه رابطه با روسيه شوروي و اجازه تشكيل حزب و
جمعيت سياسي خودداري كرده اند . شايد يكي از عواملي كه مانع پيشرفت افكار
كمونيستي در عربستان شده است همين باشد .
25 ـ علي رغم مخالفت علماي وهابي ، از ويران كردن گنبد و روضه مطهره رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) خودداري كرد . البته دخالت دولتهاي اسلامي ـ از جمله ايران ـ با وساطت آمريكا و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شرح احوال سادات ادريسي به تفصيل در كتاب ملوك العرب ريحاني از ص 228 تا ص
392 ، ج 1 ، مسطور است . همچنين رجوع شود به صقر الجزيرة ، ج 3 ، ص 453 به بعد . 2 ـ براي شرح احوال امام يحيي به ملوك العرب ج 1 ، ص 76 تا ص
224 رجوع شود . 3 ـ تفصيل پيدا شدن نفت در منطقه شرقي
عربستان و تاريخ امتياز و شركتهاي نفتي كه در كار استخراج آن هستند و درآمدهاي آن
در نشريه آرامكو Aramco مندرج است . 4 ـ روزولت به يادگار اين ديدار يك فروند هواپيما تقديم ابن
سعود كرد ـ صقر الجزيرة ج 3 ، ص 492 .
|
148 |
|
انگليس در اين امر مؤثر بوده است . 26 ـ تعمير كعبه
مشرفه و بازسازي مسجد الحرام و آب رساني به مكّه و احداث طرق و شوارع و مدارس
و بيمارستانها و توسعه عمران و آبادي . . . امري است كه سعوديان به آن افتخار
مي كنند . ( 1 ) عبدالعزيز ابن سعود در تاريخ نهم نوامبر 1953م/1373
هـ . ق . در طايف در عمر هشتاد سالگي درگذشت . جنازه اش را به حكم وصيت به
رياض برده در گورستان عمومي دفن كردند . نويسنده در رياض آن گورستان را ديد و مشاهده
كرد كه قبر ابن سعود فرقي با ساير قبرها نداشت و به جاي مدفن شاهان قديم سعودي و
علماي وهابي كه كهنه شده است مرده دفن كرده اند . روش زندگي ابن سعود تا پايان
عمر بدوي و عربي و طبق سنن حنبلي وهابي بود . سادگي و بي تكلفي را با قساوت و
مهابت در خود جمع داشت و از بخششهاي سخاوتمدانه دريغ نمي كرد . شاعر و خطيبي
فصيح و توانا بود و اوقات فراغت را با علما و اهل ادب و تاريخ مي گذراند . گرچه
به ظاهر مهربان مي نمود امّا در عمل مستبد و خشن و بي گذشت بود و
مأمورانش طيفي از رعب در همه جا پراكنده بودند ؛ روشي كه مطمئن ترين و
قاطع ترين شيوه فرمانروايي در صحرا است . در سياست خارجي به غرب متّكي بود و در
سياست داخلي از پشتيباني علماي وهّابي و احساسات اسلامي مردم و رسوم عشايري استفاده
مي كرد . در كار راديو و مطبوعات و ساير رسانه هاي گروهي شخصاً و بطور
روزانه مراقبت داشت . روشي كه تا امروز در عربستان ادامه دارد . با نوشتن قانون و
تأسيس وزارت دادگستري و تشكيل پارلمان و محاكم عرفي مخالف بود و به جز فقه حنبلي
هيچ قانوني نزد او ارزش نداشت . قبايل صحراگرد را به وسيله رؤساي آنها در اختيار
داشت و اداره مي كرد . تا امروز ، در روزهاي پنجشنبه اگر ملك در رياض باشد ريش
سفيدان و مشايخ عشاير را مي پذيرد و به سخنانشان گوش داده ، حاجاتشان را
برمي آورد و به هريك عطايي فراخور اهميت عشيره او مي دهد . ابن سعود تا
مدتي با بودجه نويسي مخالف بود و مي گفت همه درآمدهاي كشور ملك من است و
كسي حق ندارد تصرفات مرا در اين اموال محدود سازد . هيأت دولت در عهد ابن سعود و
پسرانش آلت بلااراده اي براي اجراي اراده ملك اند و از برادران و
خويشاوندان ملك يا وابستگان ايشان انتخاب مي شوند . افسران و افراد ارتش و گارد
ملّي نيز از عناصر مطمئن و
1 ـ عباس بن عبدالمطلب به خود مي باليد كه صاحب منصب سقايت حاجيان است و
شيبه بن عثمان از اينكه خانه كعبه راتعمير كرده كليددار و خادم بيت است افتخار
مي كرد . اما اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) به آن دو فرمود من شش ماه پيش از هر دوي شما نماز
گزاردم و در راه خدا جهاد مي كنم . خداي اين آيت را بر پيغمبر فرستاد : أجَعَلتم
سِقاية الحاجّ و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله واليوم الآخر و اقام الصلوة و
جاهد في سبيل الله لايَسْتَوون عندالله لايهدي القوم الظالمين يعني آب دادن حاجيان
از زمزم و عمارت مسجد الحرام و كعبه را با آن كس كه به خداي و روز رستاخيز ايمان
آورده و نماز را برپاي داشته و در راه خداي جهاد كرده است يكسان مي دانيد ؟ نه .
يكسان نيستند و خداي قوم ستمكار را هدايت نمي كند . ـ سوره توبه ، آيه 19 ـ
واحِدي در اسباب النزول ، ص 182 ، هند 1315هـ . ق . ـ طبري در تفسير جامع البيان ،
ج 10 ، ص 68 مصر 1323هـ . ق . ـ فخر رازي در تفسير كبير ذيل آيه شريفه مذكور و
ساير مفسرين سنّي و قاطبه مفسرين شيعه اين آيه را در شأن اميرالمؤمنين ( عليه السلام )
دانسته اند . مقصود اين كه خدمت حرمين شريفين و تعمير آن بدون تقوي و عمل به
احكام اسلامي ارزشي ندارد .
|
149 |
|
معتقد به مذهب حنبلي وهابي هستند . هيچ غير سعودي اعم از عرب و عجم در اراضي مكّه
و مدينه حق مالكيّت ندارد و به هيچ غيرمسلمان اجازه سكونت در عربستان
نمي دهند ( 1 ) و هيچ معبدي جز مسجد در كشور سعودي
نيست . شيعيان كه در احساء و قطيف و دمام و ظهران و خُبَر ، و چند هزار نفر هم به نام
نخاوله در مدينه سكونت دارند در اقلّيت و تحت فشارند . از عهد ابن سعود تاكنون
تبليغات وهابي در اطراف خليج فارس و بحر عمّان و در هندوستان ( هند و پاكستان و
بنگلادش ) و مالزي و اندونزي و سري لانكا و مالديو . . . و ساير مناطق
سنّي نشين شرق ادامه دارد و نتايج مهم سياسي از آن برده مي شود . امّا
سياستهاي ناسيوناليستي عربي اثري در ابن سعود نداشت و مذهب و موقع خود را بالاتر از
اين جهت گيريها مي شمرد .
تداوم قدرت سعودي مرهون رسوم عربي صحرايي و پيوستگيهاي عشيره اي
و ولاء و خويشاونديهاي نسبي و سببي است . عبدالعزيز و ساير افراد خاندانش از طوايف
نيرومند عرب زن مي گيرند و از اين راه طرفدار و هم عقيده بسيار پيدا
مي كنند . در رياض به اين جانب گفته شد كه ابن سعود هنگام مرگ 112 پسر و تعداد
بي شماري دختر از زنانِ گوناگون باقي گذاشت . همه اعقاب عبدالرحمان بن فيصل ـ
پدر عبدالعزيز ـ كه تعدادشان به قرار مسموع به چهار هزار نفر مي رسد از خزانه
دولت مستمري كافي دريافت مي دارند و برادراني كه از يك مادرند با هم متحد و
حافظ منافع احوال خويش و قبيله مادر مي باشند . هنوز سايه ابن سعود بر سر
عربستان است
از سي و شش سال پيش كه عبدالعزيز بن سعود در گذشته تا امروز چهار پسرش ، يكي بعد
از ديگري به سلطنت عربستان رسيده اند . چنان كه گذشت ابن سعود پسرش سعود را با
تصويب شوراي علماي وهابي به وليعهدي اوّل و پسر ديگرش فيصل را به وليعهدي دوم و
وزارت خارجه تعيين كرد . وقتي سعود به سلطنت رسيد فيصل را وليعهد اول و برادرش خالد
را وليعهد دوم اعلام كرد . فيصل بعد از چندي پس از جلب نظر شوراي روحانيت برادر
را از سلطنت خلع نمود و خود زمام امور را به دست گرفت . ( 11 آبان
1346 هـ . ش ) او برادرش خالد را وليعهد اول و نايب نخستوزير و برادر ديگرش
عبدالله را وليعهد دوم تعيين كرد و سمت
1 ـ به عمر خبر رسيد كه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در بستر موت فرموده است : لا يَجتَمِعَنَّ
بجيرة العرب دينان . يعني البته نبايد در جزيرة العرب دو دين وجود داشته باشد . وقتي
صحّت اين خبر بر عمر ثابت شد دستور داد ـ يهود ] و
نصاري [ را از عربستان بيرون كنند ـ ابن هشام ـ السيرة
النبوية ، ج 2 ، ص 356 ، قاهره ، 1364 هـ . ق .
|
150 |
|
نخستوزيري و وزارت خارجه را خود برعهده گرفت . او مردي مدبّر و دورانديش و معتدل
و باهوش و حوصله بود . در دوران سلطنت او عربستان ترقي بسيار كرد . و با همه دولتها
روابط دوستانه را حفظ كرد . در پرتو لياقت شيخ احمد زكي يماني وزير نفت سعودي و
مبتكر سازمان دولتهاي صادر كننده نفت ( اوپك OPEC ) ثروت
عربستان بيش از حدّ انتظار زياد شد . با آمريكا و انگليس هر دو صميميّت داشت . براي
امنيت كشور و رفاه حال حجاج بيت الله گامهاي بلند برداشت و نسبت به شيعيان و
ساير مسلمانان غير وهابي به مدارا رفتار كرد . شايد حاجيان ايراني امن و رفاهي را كه
در عهد فيصل ديدند ديگر هرگز نبينند . براي پيشرفت تمدن و صنعت و فرهنگ كوشش بسيار
كرد و امن و رفاه را تا دورترين نقاط صحرا امتداد داد . . . مع ذلك سرانجام
دستخوش توطئه و مطامع آل سعود گرديد و برادرزاده اش او را به قتل رسانيد
( 1395/1975 ) بعد از فيصل برادرش خالد كه مردي آرام و كم حرف بود به سلطنت نشست
ولي او بيمار و ضعيف بود و بعد از هفت سال بدون اين كه خدمت مهمي به كشور خود كرده
باشد درگذشت ( 1362 هـ . ش ) . بعد از خالد برادرش فهد
پادشاه شد . طبق وصيت ابن سعود پسرانش به ترتيب سن ، به شاهي مي رسند . وي كه
اكنون هفت سال است بر تخت سعودي تكيه زده برادرش عبدالله را وليعهد اول و برادر
ديگرش سلطان را وليعهد دوم و وزير دفاع و هواپيمايي و برادرزاده اش سعود بن
فيصل را وزير خارجه تعيين كرده است . امّا سمت رياست دولت را خود عهده دار است .
او تنها پادشاه سعودي است كه زبان انگليسي را به طلاقت تكلّم مي كند . طبق سنت
سعودي روابط محكمي با آمريكا و انگليس دارد . مردي كارآمد و سختگير است امّا روش
اعتدالي و بي طرفي را به عكس اسلاف خود رعايت نمي كند و علناً به تعصب
قومي عربي پيوسته است . براي تشكيل شوراي همكاري شيوخ خليج فارس و براي تأسيس اتحاد
نظامي ايشان ( سپر جزيره ) و تقويت اتحاديه عرب پيشقدمي نشان مي دهد و از بذل
دلارهاي نفتي در اين راه مضايقه ندارد . همين روش ناصواب است كه منتهي به مسلح شدن
شيوخ و ناامني خليج فارس و ناامني منطقه شده و پاي آمريكا و ساير دولتها را به خليج
فارس باز كرده است . با كينهورزي و سوء سياست ، شيعيان احساء و قطيف را به قيام
مسلّحانه واداشته است . برخلاف پيشينيان خود آداب شرعي را ولو به ظاهر رعايت
نمي كند . ثروت سرشار ملت خود را
|
151 |
|
در راه حفظ نظامهاي فاسد عربي صرف مي كند . . . و گناه نابخشودني
او كمكهاي بي حساب به رژيم آتش افروز عراق در جنگ تحميلي هشت ساله با
ايران است كه منجر به شهادت و معلول شدن و مفقود شدن صدها هزار جوان بي گناه و
ويراني قسمت عظيمي از كشور ما شد . گناه زشت ديگر رژيم او برهم زدن امنيّت حج و
هتك حرمت حريم كعبه و كشتار حاجيان ايراني و غيرايراني در موسم 1407 هـ . ق . و
بعد منع حاجيان كشور ، از اداي فريضه حج است ، و من اَظلم ممّن منع مساجد الله ان
يذكر فيها اسمه و سعي في خرابها . ( 1 ) براي ثبت در تاريخ
تاريخ نودساله سلطنت ابن سعود و چهار فرزندش پر است از مطالبي كه از نظر تاريخ
اسلام و ايران حائز اهميت است . ذيلاً به بعضي از آنها اشاره مي شود :
1 ـ در روايات اسلامي راجع به حفر چاه زمزم به وسيله
عبدالمطلب آورده اند كه : وقتي عبدالمطلب زمزم را كشف كرد دو آهوي طلا و چند
شمشير و زر بسيار بدست آورد كه ساسان پادشاه ايران به حرم كعبه اهدا كرده بود . . .
عبدالمطلب باب كعبه را با آنها بساخت ( 2 ) ياقوت حموي
هم به نقل از مسعودي ( 3 ) آورده است كه : ايرانيان عقيده
دارند كه از اولاد ابراهيم اند و پيشينيان ايشان براي بزرگداشت جدّ خود
ابراهيم خليل به زيارت بيت الله مي رفتند و كعبه را طواف مي كردند
تا شعار نياي خويش را برپاي دارند و انساب خود را حفظ كنند . آخرين پادشاه پارسي كه
به حج بيت الله رفت ساسان بن بابك بود . . . شاعر باستاني تازي در اين باره گفته
است : زمزمت الفرس علي زمزم * * * و
ذلك من سالفها الأقدم
و بعد از ظهور اسلام يكي از شاعران ايراني چنين گفته است : و ما زلنا نحجّ البّيت
قِدْماو نُلْقي بالأباطح
آمِنِينَا ( 4 ) و ساسانُ بن بابَك سارَ حتّي ( 5 ) اَتي
البيتَ العتيقَ بِأصْيَدِيناوَ طافَ بِهِ و زمزم عندَ بِئرلاِسماعيلَ تَرْويِ
الشاربينا ( 6 ) به
موجب اين اخبار ـ اِنْ صدقَا و اِنْ كِذْباً ـ ايرانيان
صدر اسلام افتخار مي كردند در عصري كه مشركان جزيرة العرب كعبه را با بُتهاي
خود ملوث كرده ، زشت ترين گناهان را در
1 ـ سوره بقره ، آيه 114 ـ يعني چه كسي ظالمتر است از آنكه مردم را از بردن نام
خداي در مساجد او بازداشته و در ويراني آن كوشيده است . 2
ـ تاريخ مكه ، ج 1 ، ص 22 . 3 ـ معجم البلدان ، ج 3 ،
148 . 4 ـ ما از زمانهاي پيش خانه خدا را حج
مي گزارديم و در اباطخ آن ايمن بوديم ـ اَبْطَح يعني مسيل ، جمع آن اباطح
است . 5 ـ و ساسان پسر بابك همراه با دليران مغرور ما راه
پيمود تا به بيت العتيق رسيد . 6 ـ و كعبه و زمزم را طواف
كرد . آن چاه را كه از اسماعيل است و نوشندگان را سيراب مي كند .
|
152 |
|
مطاف و مسجدالحرام مرتكب مي شدند به زيارت حج مي رفتند و شاهان
هدايايي به كعبه تقديم مي داشتند . اكنون متأسفانه
حق خدمت قديم ايرانيان را به كعبه مشرفه فراموش كرده مسلمانان ايراني را از زيارت
بيت الله بازمي دارند ! ! 2 ـ يازدهمين و آخرين
بازسازي كعبه به دست يك مجتهد كاشاني انجام گرفته است . سيد زين العابدين بن
نورالدين بن مراد بن علي بن مرتضي الحسيني الكاشاني كه اين خدمت بزرگ اسلامي را
عهده دار بود شرح آن را در دو رساله ، يكي به فارسي و ديگري به عربي هر دو به
نام مفرحة الأنام في تأسيس بيت الله الحرام بيان كرده است . اين هر دو رساله را
مرحوم شيخ آقابزرگ طهراني صاحب الذريعة الي تصانيف الشيعه در كتابخانه ملا محمّد
علي خوانساري در نجف مطالعه كرده و نسخه فارسي آن را در كربلا نزد شيخ محمد علي قمي
ديده است . ( 1 ) سيد زين العابدين از شاگردان موسي محمد
امين استرآبادي بوده و او را در مكّه به جرم تشيع به شهادت رسانده اند . شرح
احوال او در رياض العلما و مستدرك الوسائل و نجوم السماء و دارالاسلام مسطور است كه
همه او را باني كعبه معرفي كرده اند . سيد محسن امين عاملي در اعيان
الشيعه ( 2 ) توفيقي را كه در بناي كعبه نصيب سيد زين
العابدين شده است از نوشته خود او چنين شرح مي دهد : سپيده دم روز چهارشنبه
نوزدهم شعبان 1039 هـ . ق . باراني چنان شديد ، كه گويي دهان مشكها را گشوده
باشند ، مدت دو ساعت و دو درجه بر مكّه فرو باريد . سيل وارد مسجد الحرام شد و به قدر
دو ذراع و ربع ذراع از سر كعبه گذشت و چهار هزار و دو نفر مرد و زن و كودك در آن
حادثه جان سپردند . . . روز پنجشنبه بيستم شعبان ديوارهاي شرقي و شامي يعني تقريباً
نصف كعبه فرو ريخت . اين واقعه در عهد سلطنت سلطان مراد چهارم پادشاه عثماني اتفاق
افتاد . . . من با شريف مكّه مذاكره كردم كه خانه خدا را بايد به نفقه اهل خير و به
دست خود ايشان نوسازي كرد و در ظاهر آن را به سلطان نسبت داد . شريف ابتدا موافقت
كرد امّا كساني او را از اين اقدام منصرف كردند . من نزد خدا تضرع كردم كه از اين
سعادت چيزي هم نصيب من فرمايد . خبر ويراني كعبه به سلطان عثماني رسيد و دستور داد
كعبه را از كف زمين ويران و سپس نوسازي كنند . دو نفر را هم از سوي خود براي سركاري
به مكّه فرستاد . روز سه شنبه سوم جمادي الآخر ال 1040 شروع به كندن
ديوارهاي
1 ـ الذريعة الي تصانيف الشيعه ، ج 21 ، صص 362 و 363 . 2 ـ ج 7 ، صص 168 و 169 .
|
153 |
|
كعبه نمودند و من هم با ساير كارگران مشغول بنّايي شدم . از الطاف الهي اين بود
كه وكيل سلطان و مباشر او هر دو مريد من شدند به طوري كه درباره بناي كعبه هرچه به
ايشان مي گفتم به كار مي بستند . . . همه ديوارهاي كعبه را جز ركن حجريّه تا
جايي كه حجرالاسود را بر آن كار گذاشته بودند ـ برچيدند . براي اينكه كسي به حجر دست
نزند سنگي روي آن گذاشتند . من به دو فرستاده دربار اسلامبول گفتم بايد ركن و حجر را
با احتياط بيشتري محافظت كرد و آنان پوششي از تخته روي آن گذاشتند . شب يكشنبه بيست
و دوّم ماه جمادي الآخر تصميم گرفته شد كه از فردا صبح ، كار بناي خانه را شروع
كنند . در آن شب من با زاري و ابتهال از خداي تعالي التماس نمودم كه مرا سازنده خانه
خود قرار دهد . با خود مي انديشيدم وقتي شريف مكه و شيخ الحرم و قاضي و وكيل
سلطان و علما و خادمان حرم هستند از من با اين ناتواني چه كاري ساخته است ؟ پس غسل
كردم و هنگام سحر وارد مسجد الحرام شدم . از توفيقات الهي اين بود كه بعد از نماز
صبح غير از مباشر و چند كارگر كسي در مسجد نماند . وقتي مباشر مرا ديد گفت : سيد زين
العابدين فاتحه بخوان . من فاتحه و دعاي سريع الاجابه را ـ كه در كافي روايت شده است
و با اللّهم انّي أسألك باسمك العظيم الأعظم . . . شروع
مي شود ـ خواندم . آنگاه سنگ مبارك ركن غربي را به دست گرفتم و محمد حسين
ابرقويي كه از صلحا بود طاسي پر از ساروج پيش من آورد . آن ساروج را در زاويه ركن
غربي زمين ريختم و پهن كردم و بسم الله گفته سنگ را بر اساس ابراهيم ـ عليه
السلام ـ كار گذاشتم . روز نهم رجب به حجرالأسود رسيدند . من به نفس خود سه ذراع از
ارتفاع و تمامي عرض روي ركن حجرالأسود را ساختم . بسيار كوشيدند حجرالأسود را از جاي
خود بردارند امّا نتوانستند . آن روز من دعايي را كه معروف به سيفي است
مي خواندم و بيست و هفت بار مكرر نمودم . در بيست و دومين بار بود كه باب كعبه
را كار گذاشتند . روز سيزدهم شعبان ستونهاي خانه خدا را به درون كعبه برديم . روز
پانزدهم همين ماه از باب كعبه وارد شدم و چهار سنگ به دست خود بر ديوارهاي داخلي
كار گذاشتم . يك سنگ در زاويه حجرالأسود و سنگي در حطيم و سنگي در زادگاه
اميرالمؤمنين عليه السلام ـ كه تخميناً سه ذراع از زاويه حجرالأسود فاصله دارد ـ و
سنگي هم در زاويه ركن يماني . روز هيجدهم شعبان الواحي را بين ستونهاي خانه كه به
سقف متصل بود قرار داديم و من آنها را به ستون متصل نمودم . در سلخ شعبان ميزاب
الرحمه ـ
|
154 |
|
ناودان كعبه ـ را كار گذاشتند . در دوم رمضان به نصب سنگهاي مرمر بر ديوارهاي
داخلي خانه پرداختند و همه آن ديوارها و كف خانه را با مرمر پوشاندند و فرش كردند .
روز چهارشنبه بيست و هفتم رمضان كار نوسازي كعبه به پايان رسيد و مردم روز جمعه آخر
رمضان داخل كعبه شدند . اين نمونه اي است از اخلاص
و قوّت ايمان مسلمانان ايراني كه علي رغم چند بار قتل عام شيعه در مسجد الحرام و
خطرات سفر و بيم هلاكت به دست راهزنان تازي ، هرگز دست از فريضه حج برنداشتند . بنابر
اين آيا رواست كه غاصبان حرم آنان را مجوسي بخوانند ؟ ! 3
ـ وقتي وهابيان از قتل عام مدينه و طايف فراغت يافتند و ابن سعود با قوه
قهريه پاي به حرم امن الهي نهاد جرأت نداشت خود را فاتح و سلطان مكّه بخواند و در
روز دوازدهم جمادي الأولي /1343هـ . ق . طي منشوري كه در مكه صادر كرد به صراحت
نوشت : سَنَجْعَلُ الأمر في هذه البلاد المقدسة بعد هذا ، شوري
بين المسلمين لقد أبرقنا لكافّة المسلمين في سائر الأنحاء أن يرسلوا وفودهم لعقدِ
مؤتَمَر اسلاميٍّ عامّ ، يُقرِّرُ شِكَلَ الحُكومةِ التي يَرَونها صالحَةً لإنفاذ
أحكام الله في هذه البلاد يعني : اداره شهرهاي مقدس را واگذار به رأي شورايي
از مسلمانان خواهم كرد . به همه مسلمانان در ساير كشورها تلگراف كرده ايم
هيأتهاي نمايندگي خود را براي تشكيل يك كنفرانس عام اسلامي اعزام دارند تا هر شكل
حكومت را كه براي اجراي احكام خدا در اين بلاد مقدسه شايسته ديدند تعيين نمايند
ليكن فاصله بين قول و فعل بسيار است و به قول طغرايي اصفهاني : غاض الوفاءُ وفاض الغدر و
انفرجتمسافّةُ الخُلفِ
بَينَ القولِ و الْعَمَلِ ( 1 ) نه تنها به اين وعده عمل نكردند ـ و تنها به تشكيل يك كنفرانس
سالانه فرمايشي از وهابيان و طرفداران ايشان اكتفا كردند كه نامش رابطة العالم
الاسلامي است ـ بلكه خشن ترين روش استبدادي را در اداره حرمين اعمال
مي كنند . گواه آن رفتاري بود كه در حج سال 1407هـ . ق . پشت ديوار مسجد
الحرام با حاجيان ايران كردند و نشان دادند كه نه تنها خادم امين حرمين نيستند بلكه
از خصال و اخلاق اسلامي نيز بويي نبرده اند . يكي از رجال غير وهابي عربستان
روش حكام آن كشور را در اين بيت براي نويسنده اين سطور خلاصه كرد : قد بُلينا بأمير يقتل الناس و
يَسْبَحفَهْو كالجزّار فينا
يذكر الله و يَذبَحْ ( 2 )
1 ـ وفا اندك شده و فروكش كرده و خيانت و پيمان شكني فراوان و لبريز گشته و
مسافت بين گفتار و كردار فراخ گشته است . 2 ـ ما گرفتار
اميري شده ايم كه مردم را مي كشد و تسبيح مي گويد . او مثل قصاب است
كه نام خدا مي برد و سر گوسفند را مي برد .
|
155 |
|
بعضي از منابع اين مقاله
1 ـ راهنماي آرامكو Aramco
Hand book . 1960, Nederlands . 2 ـ شيخ آقا برزگ
طهراني ، الذريعة الي تصانيف الشيعه ، 25 جزء ، بيروت ، 1375هـ . ق . 3 ـ ابن بشر ، عثمان بن بشر نجدي ، عنوان المسجد في تاريخ نجد ،
در دو جزء ، قاهره ، 1349هـ . ق . 4 ـ ابن غنام ، حسين .
روضة الافكار و الأفهام ، رياض 1368هـ . ق . 5 ـ
احمد سباعي ، تاريخ مكه ، در دو جزء ، جدّه ، 1382هـ . ق . 6 ـ احمد عبدالغفور عطار ، صقر الجزيره ، جدّه ،
1384هـ . ق . 7 ـ احمد عبدالغفور عطار ، محمّد بن
عبدالوهاب ، قاهره ، 1376هـ . ق . 8 ـ احمد امين ، زعماء
الأصلح في العصر الحديث ، قاهره ، 1948م . 9 ـ امين ريحاني ،
تاريخ نجد الحديث و ملحقاته ، بيروت ، 1928م . 10 ـ امين
ريحاني ، ملوك العرب ، در دو جزء ، بيروت ، 1960م . 11 ـ امين
سعيد ، تاريخ الإستعمار الانجليزيّ في بلاد العرب ، قاهره ، 1354هـ . ق . 12 ـ امين العاملي محسن ، اعيان الشيعه ، در ده مجلد ، بيروت ،
1403هـ . ق . 13 ـ حافظ وَهْبَه ، جزيرة العرب في
القرن العشرين ، قاهره ، 1354هـ . ق . 14 ـ حسين
عبدالله باسلامه ، تاريخ الكعبه المعظّمه ، قاهره ، 1384هـ . ق . 15 ـ خيرالدين زركلي ، الاعلام ، در ده جزء ، قاهره ، 1373 ـ
1378هـ . ق . 16 ـ دائرة المعارف اسلام و فرهنگ دهخدا
و ساير فرهنگها ذيل عنوان ابن سعود . 17 ـ صديق حسن خان
قنوجي ، ابجد العلوم ، بهوپال ، هند ، 1295هـ . ق . 18 ـ
عبدالقادر جزيري ، دُرَر الفوائد المُنَضّده ، قاهره ، 1384هـ . ق . 19 ـ عبدالملك ازرقي ، اخبار مكّه ، با حواشي و تعليقات ، در دو
جزء ، مكّه ، 1385هـ . ق . 20 ـ عبدالملك عضامي ، سمط
النجوم العوالي ، در 4 جزء ، جزء چهارم ، چاپ قاهره ، بدون تاريخ . 21 ـ عمر عبدالجبار ، تاريخ عمارة المسجد الحرام ، قاهره ،
1384هـ . ق .
|
156 |
|
22 ـ فؤاد حمزه ، قلب جزيرة العرب ، قاهره ،
1352هـ . ق . 23 ـ فؤاد حمزه ، البلاد العربيّه
السعوديّه ، مكّه ، 1355هـ . ق . 24 ـ لويس شيخو ، تاريخ
الآداب العربيّه في الربع الأوّل من القرن العشرين ، بيروت ، 1926م . و جزء چهارم
تاريخ آداب اللغة العرببّة ، از همين نويسنده . 25 ـ محمد
حسن بن حسن ثعالبي ، الفكر السامي ، في تاريخ الفقه الاسلامي ، در چهار جزء ، جزء 4 ،
رباط ، 1349هـ . ق . 26 ـ ياقوت حموي ، معجم البلدان ، ج
3 ، ذيل عنوان زمزم ، بيروت ، 1979 ، در پنج جزء . 27 ـ
يادداشتهاي نويسنده در ايام اقامت چهار ساله در حجاز . . .