2 ـ در محضر نور
میقات حج – سال چهارم - شماره یازدهم - بهار 1374 در محضـر نـور امامان ( علیهم السلام ) در حجر اسماعیل محمدامین پورامینی نوریان ، یکایک در حجر گردآمده ، از خود صفحاتی زرّین به ودیعت نهاده اند . گاه با معبود خود سخن گفته ودل شیدا به معشوق سپرده اند
ميقات حج – سال چهارم - شماره يازدهم - بهار 1374
در محضـر نـور امامان ( عليهم السلام ) در حجر اسماعيل
محمدامين
پوراميني
نوريان ، يكايك در حجر گردآمده ، از خود صفحاتي زرّين به وديعت
نهاده اند . گاه با معبود خود سخن گفته ودل شيدا
به معشوق سپرده اند . آهي برخاسته از دلي سوخته
سرداده ، اشكي ناشي از پاكي سرشت ، و حاكي از صفاي سيرت بر صورت روان ساخته اند ،
و با حضور در حجر اسماعيل و جوار بيت اِله ابراهيم ، نورٌ علي
نور را عيان بخشيده اند و از اينجا بر ناريان تاخته و گاه با حقيقت
نوري شان ، دلِ تاريك و سياهشان را شكافته ، و آنان را به خشوع و كرنش در برابر
حق واداشته اند ، اينجا را مدرس خود قرار داده ، درس توحيد و معارف
گفته اند و گاه از اسرار مگو نيز سخني آورده اند . چه زيباست كه با هم ،
اين صفحات رنگين كمان را ورقي زنيم ، و نظاره گر محفلشان در محضر نور
باشيم :
1ـ امام حسين (عليه السلام) در حجر
اسماعيل
درس توحيد
عياشي ، مفسّر و محدث عظيم الشأن در تفسير خود از
يزيد بن رويان نقل مي كند : نافع بن ازرق ـ كه از كوردلان بود ـ داخل
مسجدالحـرام شد ، ديـد كه حضرت حسين بن علـي (عليه السلام) با عبدالله بن
عباس داخل حجر نشسته اند ، به ميان حجر آمده نزد آنان نشست .
|
181 |
|
رو به ابن عباس كرد و گفت : ابن عباس ! ، خدايي را كه
مي پرستي برايم توصيف كن . ابن عباس كه از نحوه
جواب درمانده بود ، سر فرو افكند ، سكوتي طولاني در جمعشان حكمفرما شد ، پس از لحظاتي
چند ، امام حسين ( عليه السلام ) روي به جانب نافع كرد و فرمود : اي پسرِ ازرقِ در گمراهي و
ناداني فتاده ! ، نزد من آي تا پاسخت گويم . نافع كه
باطني كور و دلي مرده داشت گفت : از تو نپرسيدم تا پاسخم گويي ! ابن عباس از اين جسارت و بي ادبي برآشفت و گفت : آرام !
از فرزند رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بپرس ، او از اهل بيت نبوت است ، و درياي حكمت در اوست . نافع روي به حضرت كرد و گفت : خدا را برايم وصف كن . امام حسين ( عليه السلام ) فرمود : أصفه بما وصف به نفسه ، و أعرّفه بما
عرّف به نفسه ، لايدرك بالحواس ، و لا يقاس بالناس ، قريب غير ملتزق ، و بعيد غير مقص ،
يوحد ولا يتبعّض ، لا اله الاّ هو الكبير المتعال او را به آنچه كه خود توصيف كرده ، وصف مي كنم و به
آنچه كه خود را بدان معرفي نموده ، مي شناسانم ، او با حواس ( ظاهري ) درك
نمي شود و با مردم مقايسه نمي گردد ، نزديك است بدون آن كه همراه چيزي
باشد ، دور است بدون آن كه جداي از چيزي باشد و يك است بدون آن كه تجزيه پذيرد . هيچ
معبودي جز او ، بزرگ و بلندمرتبه نيست . نافع آنگاه كه
اين سخنان را شنيد ، سخت تحت تأثير قرار گرفت و به گريه افتاد . حضرت فرمود : چرا گريه
مي كني ؟ گفت : زيبايي توصيف تو ، مرا به گريه واداشت ! . . . ( 1 ) مثـل ايـن روايت را شيخ
صدوق در التوحيد ( 2 ) و
مورخ معروف ؛ ابن عساكر در تاريخ دمشق ( 3 ) آورده اند . 2ـ امام زين العابدين (عليه السلام) در حجر
اسماعيلمناجاتحجر اسماعيل يكي از خلوتگاههاي امام الساجدين ،
زين العابدين (عليه السلام) با حضرت سبحان است ، اينجا يكي از مكانهاي
راز و نياز و مناجات او است ، تا آنجاكه فرزند
1 ـ تفسير عياشي ، ج 2 ، ص 337 ، ح 64 ؛ از او
بحارالانوار ، ج 33 ، ص 423 ، ح 631 . 2 ـ التوحيد ، ص 80 ، ح 35 ، ؛ از او بحارالانوار ، ج
4 ، ص 297 ، ح 24 . 3 ـ تاريخ دمشق ـ ترجمه الامام الحسين (عليه السلام) ص 157 ،
ح 203 .
|
182 |
|
برومندش ، قطب عالم امكان حضرت بقية الله الاعظم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) نيز عنايتي ويژه و توجهي خاص نسبت به
مناجات آن حضرت دارد . شيخ الطائفه ، ( طوسي ) در كتاب
الغيبة از ابونعيم محمد بن احمد انصاري روايتي آورده كه
گزيده آن چنين است : روز ششم ذي حجه سال دويست و نود و
سه هجري قمري ، با جمعيتي حدود سي نفر ( 1 ) ، در
مسجدالحرام كنار مستجار ايستاده بودم ، جواني را ديدم كه لباس احرام بر تن و نعلين
به دست ، در حالي كه طوافش را به پايان برده ، نزد ما مي آيد ، هيبتش وجودمان را
گرفت ، همه بي اختيار از جاي برخاستيم ، او در ميان ما نشست و ما همه ، چون شمع
پيرامون وجودش گردآمديم . او نگاهي به سمت راست خود انداخت و نگاهي به جانب چپ ،
آنگاه فرمود : آيا مي دانيد اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) در دعاي الحاح خود از خدا چه
مي خواست ؟ اين ماجرا دو روز پشت سر هم و با طرح
دو سؤال و پاسخ ادامه پيدا كرد ، تا آن كه در روز سوم باز به ميان ما آمد ، اين بار
هم نگاهي به راست و چپ خود نمود و در حالي كه با دست مباركش اشاره به سمت حجر
اسماعيل در زير ناودان مي كرد ، فرمود : سيدالعابدين علي ابن الحسين در سجده
خود ، در اينجا چنين مي گفت : عبيدك بفناءك ، مسكينك بفناءك ، فقيرك بفناءك ، سائلك بفناءك ، يسألك ما
لا يقدر عليه غيرك ( خدايا ! ) بنده تو ، مسكين
تو ، فقير تو ، گداي درگاه تو ، در آستانه خانه توست ، از تو چيزي را مي خواهد كه
از غير تو برآورده نيست . ابو علي محمودي روي به جمع
كرد و پرسيد : مردم ! آيا ، او را مي شناسيد ؟ به خدا سوگند او صاحب زمان
شماست ! پرسيديم : ابو علي ! تو اين سخن را از كجا
مي گويي و اين مطلب را از كجا دانستي ؟ در جواب
گفت : هفت سال است كه از خدا مي خواهم امام عصرم را بر من بنماياند . ( 2 ) مثل اين روايت را طبري در
دلائل الامامه ( 3 ) و شيخ
صدوق در كمال الدين ( 4 ) نقل كرده اند ، و ما همه مصادر آن را در معجم احاديث الامام المهدي ـ ع آورده ايم ( 5 ) . شيخ مفيد ( رحمه الله ) نيز در
كتاب الارشاد از طاووس نقل مي كند : شبي داخل حجر شدم ، علي بن الحسين ـ عليهماالسلام ـ را ديدم
كه وارد حجر شد و
1 ـ در روايت كمال الدين به برخي از آنها ؛
از جمله محمودي ، ابوهيثم ديناري ، ابوجعفر احول و علاّن كليني تصريح شده است . 2 ـ
الغيبه ، ص 259 ، ح 227 . 3 ـ دلائل الامامه ، ص 298 . 4 ـ كمال الدين ، ج 2 ، ص 470 ، ح
24 . 5 ـ معجم احاديث الإمام المهدي ( عليه السلام ) ، ج 4 ، ص 390 ، ح 1368 ( اين كتاب ارزشمند
توسط عده اي از فضلا و محققين حوزه علميه قم ـ كه حقير نيز توفيق خدمت در آن
جمع را داشت ـ تأليف شده ، و تاكنون پنج جلد آن به چاپ رسيده است . )
|
183 |
|
مشغول نماز گرديد ، آنگاه به سجده افتاد ، با خود گفتم او مردي صالح از اهل
بيت پيامبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است ، همينجا بنشينم ، و به دعايش گوش فرا دهم .
شنيدم كه در سجده مي گفت :
عُبيدُك بفناءك ، مسكينك بفناءك ، فقيرك بفناءك ، سائلك بفناءك طاووس مي گويد : اين دعا را در هر گرفتاري كه خواندم ،
خداوند گره از مشكل كارم گشود . ( 1 ) شبيه اين جريان را ابن شهراشوب در المناقب ( 2 ) و ابن
ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ( 3 )
آورده اند . علامه مجلسي ( رحمه الله ) از مرحوم شهيد
روايتي ديگر ـ كه از طاووس يماني نقل مي كند ـ چنين آورده است : در ماه رجب از
كنار حجر گذشتم ، كسي را ديدم كه در ميان آن به نماز ايستاده است ، دقت كردم ، ديدم
علي بن الحسين (عليه السلام) است ، با خود گفتم ، خوشا به حالت ! ، مردي صالح از
اهل بيت نبوت است ! به خدا سوگند كه بايد دعاي او را غنيمت شمارم ،
1 ـ الارشاد ، ج 2 ، ص 143 ـ از او بحارالانوار ،
ج 46 ، ص 76 ، ح 66 . 2 ـ مناقب ، ج 4 ، ص 148 ؛ از او مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 428 ، ح 9 . 3
ـ شرح نهج البلاغه ، ج6 ، ص 192 .
|
184 |
|
وقتي كه از نماز فارغ شد ، دستان خود را به جانب آسمان بلند كرد و چنين مناجات
نمود :
سيدي ، سيدي ، و هذه يداي قد مدد تهما اليك بالذّنوب مملوّة ،
و عيناي اليك بالرجاء ممدودة ، و حق لمن دعاك بالندم تذلّلا أن تجيبه بالكرم
تفضّلا . سيدي أَمِن اهل
الشقاء خلقتني فأطيل بكائي أم من أهل السعادة خلقتني فأبشر رجائي ؟ ! سيدي أَلِضرب المقامع خلقت أعضائي ، أم
لِشرب الحميم خلقت امعائي . سيدي لو انّ عبداً استطاع الهرب من مولاه لكنت أوّل الهاربين منك ،
لكنّي أعلم أني لا افوتك . سيدي لو انّ عذابي يزيد في ملكك لسألتك الصبر عليه ، غير أنّي أعلم
انه لا يزيد في ملكك طاعة المطيعين ، و لا ينقص منه معصية العاصين . سيدي ما انا و ماخطري ، هب لي خطاياي
بفضلك ، و جلّلني بسترك ، واعف عن توبيخي بكرم وجهك . الهي و سيدي ارحمني مطروحاً علي
الفراش تقلبني أيدي أحبّتي ، وارحمني مطروحاً علي المغتسل يغسّلني صالح جيرتي ،
وارحمني محمولا قد تناول الأقرباء اطراف جنازتي ، وارحم في ذلك البيت المظلم وحشتي و
غربتي و وحدتي ، فما للعبد من يرحمه الاّ مولاه . آنگاه به سجده افتاد و فرمود : اعوذ بك من نار حرّها لا يطفئ ، و
جديدها لا يبلي ، و عطشانها لا يروي . پس از
آن ، گونه راست خود را بر زمين نهاد و چنين زمزمه كرد : اللّهم لا تقلّب وجهي في النار
بعد تعفيري و سجودي لك ، بغير مَنٍّ منّي عليك ، بل لك الحمد و المنّ عليّ .
سپس سمت چپ صورت خود را بر زمين گذارد و از
خدا چنين خواست : ارحم من اساء و
اقترف ، واستكان و اعترف . آنگاه به سجده
بازگشت و در حالي كه پيشاني بر زمين گذارده بود ، فرمود : اِنْ كنتُ بئس العبد فأنت نعم الرّب
العفو العفو . . . ( صدبار ) طاووس مي گويد :
من به گريه افتادم ، تا آنجا كه صداي گريه ام بلند شد ، حضرت روي به جانب من كرد
و فرمود : يماني ! چرا گريه مي كني ؟ مگر اينجا جايگاه گنهكاران نيست ؟ ! ( 1 ) بخشي از شبيه اين روايت
را مرحوم محدث نوري ( رحمه الله ) نيز از مزار مشهدي نقل نموده است . ( 2 )
1 ـ بحارالانوار ، ج 100 ، ص 448 ، ح 25 . 2 ـ
مستدرك الوسائل ، ج 3 ، ص 442 ، ح 11 .
|
185 |
|
3ـ امام محمد باقر (عليه السلام) در حجر اسماعيلعبادت و پاسخ به سؤالاتامام باقر (عليه السلام) در حجر به سؤالات گوناگوني
كه از ناحيه افراد مختلف عنوان شده پاسخ داده اند ، از جمله شيخ كليني به
اسنادش از ابوعباد عمران بن عطيه از حضرت امام صادق (عليه السلام) نقل
مي كند : من و پدرم در حال طواف بوديم كه مردي
بلند قامت به ما نزديك شد و سلام كرد ، جواب سلامش را داديم . او رو به پدرم كرد و
گفت : مسأله اي دارم ( كه مي خواهم بپرسم ) ، پدرم فرمود : وقتي طوافم به
پايان رسيد نزد من آي . پس از طواف داخل حجر شديم ، دو
ركعت نماز خوانديم . پدرم متوجه من شد و فرمود : پسرم ، آن مرد كجاست ؟ او را در حالي كه نماز خوانده و پشت سر ما ايستاده بود
يافتيم ، پدرم از او پرسيد : از كجايي ؟ گفت : از
شام . پرسيد : از كجاي شام ؟ گفت : از بيت المقدس . پرسيد : آيا دو كتاب قرآن و تورات را خوانده اي ؟ گفت : آري . آنگاه پدرم فرمود :
سؤالات خود را عرضه كن . مرد شامي پرسش هاي متعدد
خود را اينگونه مطرح ساخت : سؤال من در مورد پيدايش اين خانه ـ كعبه ـ و آيه شريفه
ن والقلم و مايسطرون ( 1 )
و آيه والذين في اموالهم حق معلوم
للسائل و المحروم ( 2 ) مي باشد . حضرت فرمود : برادر شامي ! سخن ما را گوش فرا ده ، مبادا كه
بر ما دروغ بندي كه هر كس چنان كند بر رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و در نهايت ، بر خدا دروغ بسته
و مستوجب عذاب خواهد بود . آغاز اين خانه از آنجايي
است كه خداوند تبارك و تعالي به ملائكه فرمود : انّي جاعل
1 ـ قلم : 1 . 2 ـ ذاريات : 19 .
|
186 |
|
في الأرض خليفة ( 1 )
ملائكه در پاسخ و اعتراض گفتند : أَتَجعل فيها من يُفسد فيها و
يسفك الدّماء ؟ ! ( 2 ) پس از آن كه ملائكه متوجه سخط و غضب خداوند شدند ، به
عرش او پناه آوردند . خداوند به يكي از ايشان فرمود كه در آسمان ششم خانه اي را
براي او بنام ضراح در ازاي عرش الهي قرار دهد ، تا اهل
آسمان به طواف آن پردازند ، و هر روز هفتاد هزار ملك در آنجا به طواف
مي پردازند ، و ديگر برنمي گردند ، و به استغفار مشغولند ، وقتي كه آدم به
آسمان دنيا هبوط كرد و فرود آمد ، خداوند او را به تأسيس اين خانه امر فرمود ، و اين
خانه ( كعبه ) به ازاي آن خانه ( ضراح ) است ، و خداوند اين خانه را براي طواف آدم و
ذريه او قرار داد همانگونه كه آن خانه را براي اهل آسمان نهاد . ( 3 ) همچنين شيخ كليني ( رحمه الله )
از محمد بن مروان روايتي ديگر را نزديك به مضمون روايت قبلي به نقل از امام صادق ـ
عليه السلام ـ آورده است كه : با پدرم داخل حجر بوديم و ايشان مشغول به نماز
بودند . در اين حين مردي آمد و در كنار ايشان نشست ، پس از نماز ، سلام كرد و گفت :
درباره سه چيز پرسش دارم كه غير از شما و يك نفر ديگر ، كسي از جواب آن آگاهي ندارد .
پس از طرح سؤال پيرامون سبب طواف خانه خدا و جواب امام (عليه السلام) ( كه
همانند پاسخ در روايت عمران به عطيه است ) آمده است : خداوند بر ملائكه غضب نمود ، آنان توبه نموده و درخواست
بخشش كردند ، خداوند به ايشان فرمود تا گرد ضراح كه بيت المعمور است به طواف
پردازند و آنان هفت سال به طواف پرداختند و طلب غفران و بخشش كردند ، آنگاه خداوند
توبه آنان را پذيرفت و از ايشان راضي شد ، اين ريشه طواف است ، پس از آن خداوند اين
بيت الحرام را در ازاي ضراح قرار داد تا مايه توبه و پاكي بني آدم
باشد . آن مرد گفت : راست گفتي ( 4 ) . عياشي ( رحمه الله ) پس از ذكر
اين روايت ، اين اضافه را دارد كه : سؤال كننده بقيه سؤالات خود را مطرح ساخت و سپس
برخاست و رفت . امام صادق ( عليه السلام ) مي گويد : در اين
حال از پدرم پرسيدم آن مرد كه بود ؟ فرمود : پسرم ! او خضر بود . ( 5 ) همچنين در آخر روايتي
ديگر از محمد بن مروان از امام صادق (عليه السلام) كه تا
1 ـ بقره : 30 . 2 ـ همان . 3 ـ كافي ( فروع ) ، ج 4 ، ص
187 ، ح 1 . 4 ـ همان ، ص 188 ، ح 2 . 5 ـ تفسير عياشي ، ج 1 ، ص 30 ، ح 6 ؛ از او
بحارالانوار ، ج 99 ، ص 205 ، ح 18 .
|
187 |
|
اندازه اي شبيه روايت اولي است ، آمده : ناگهان سؤال كننده مفقود و ناپديد شد
( 1 ) و شيخ صدوق ( رحمه الله )
نيز در علل الشرائع روايتي قريب به همين مضمون و با
تفاوتـي اندك ، به سنـدش از ابو خديجه از امام صادق (عليه السلام) نقل
مي كند كه امام باقـر (عليه السلام) در مورد شخص پرسش گر فرمود :
او جبرئيل بود . ( 2 ) در
كتب روايي ما سؤال ديگري از آن حضرت در حجر اسماعيل پيرامون معناي آواز وزغ مطرح
شده كه به جهت خلاصه نويسي از ذكر آن صرف نظر مي كنيم ( 3 ) . همچنين مطالبي پيرامون
طواف جان و استمداد عطا و عده اي ديگر ، از حضرت امام باقر ـ عليه السلام
ـ در حجر ، آمده كه باز به جهت اختصار از نقل آن منصرف مي شويم . ( 4 ) 4ـ امام جعفر صادق ـ
عليه السلام ـ در حجر اسماعيلالف ـ دعا در حجردر اصـل زيـد النرسي از علـي بـن مـزيـد بيـاع سابـري آمـده است :
امـام صـادق (عليه السلام) را در حجر ، زير ناودان ، روبروي خانه خدا ديدم
درحالي كه دستهاي خود را باز كرده بود چنين زمزمه مي كرد : اللهم ارحم ضعفي ، و قلة حيلتي ، اللهم
انزل عليّ كفلين من رحمتك ، وادر عليّ من رزقك الواسع ، و ادرأ عنّي شرّ فسقة الجنّ و
الإنس ، و شرّ فسقة العرب و العجم ، اللهم اوسع علّي في الرزق ، و لا تقتر عليّ ،
اللهم ارحمني و لا تعذّبني ، ارض عنّي و لا تسخط عليّ ، انك سميع الدعاء ، قريب مجيب .
( 5 )
ب ـ پاسخ به سؤالاتدر
اصل زيد النرسي از علي بن مزيد نقل مي كند : مردي
وصيت كرده بود تا من از جانب او حج بجا آورم ، پس از ملاحظه مبلغ ، متوجه شدم كه
مقدار آن كم و ناچيز است كه كفايت از حج نمي كند . حكم مسأله را از ابوحنيفه و
ديگر فقيهان ( عراق ) پرسيدم ، آنان گفتند : تو آن مبلغ را از جانب او صدقه بده ، مكه
آمدم ، و در حين طواف به عبدالله بن حسن برخوردم . ماجرا را نقل كرده و حكم مسأله را
پرسيدم ، گفت : اين جعفر بن محمد ( امام صادق ( عليه السلام ) ) است كه داخل حجر نشسته است ، برو
و از آن حضرت سؤال كن .
1 ـ همان ، ص 29 ، ح 5 ؛ از او مستدرك الوسائل ، ج
7 ، ص 35 ، ح 3 . 2 ـ علل الشرائع ، ج 2 ، ص 407 ، ح 2 ؛ از او بحارالانوار ، ج 26 ، ص
351 ، ح 2 . 3 ـ كافي ( روضه ) ج 8 ، ص 233 ، ح 305 و نگاه كنيد به : بصائرالدرجات ، ص 373 ؛
الاختصاص ، ص 301 ؛ دلائل الامامه ، ص 99 ؛ مناقب ، ج 4 ، ص 189 ؛ الخرائج و الجرائح ، ج 1 ،
ص 283 ، ح 217 . 4 ـ مناقب ، ج 4 ، ص 187 ، و نكـ : روضة الواعظين ، ج 1 ، ص 204 ؛
مختصر بصائرالدرجات ، ص 15 ؛ الخرائج و الجرائح ، ج 1 ، ص285 ح 48 . 5 ـ الاصول الستة عشر
( اصل زيد النرسي ) ، ص 48 ؛ از او مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص 427 ، ح 2 .
|
188 |
|
داخل حجر شدم امام ( عليه السلام ) را زير ناودان ، مقابل خانه ، مشغول دعا ديدم ، در اين حال
ايشان روي به جانب من نمود و فرمود : حاجتت چيست ؟ گفتم : جانم به فدايت ، مردي از دوست داران شما در كوفه
هستم . حضرت فرمود : دع ذاعنك !
حاجتك ؟ ؛ اين سخنان را رها كن و بگو حاجتت چيست ؟ گفتم : مردي مرده است ، و بر من وصيت كرده كه با باقيمانده
اموالش براي او حج بگزارم ، مقدار آن كم است و كفايت از حج نمي كند ، مسأله را
از علمايي كه در دسترس بودند پرسيدم ، پاسخ دادند كه بايد آن را صدقه دهم . حضرت فرمود : چه كردي ؟ گفتم :
آن را صدقه دادم . فرمود : تو ضامني ، مگر آن كه مبلغ آن
به قدري كم باشد كه نتواني از مكه حج انجام دهي ( حج ميقاتي ) . ( 1 ) اين روايت را صاحب وسائل
از من لايحضره الفقيه ، الكافي و تهذيب الأحكام نقل
كرده است . ( 2 ) شيخ كليني
و شيخ صدوق ـ اعلي الله مقامهما ـ از عزرمي نقل كرده اند كه مي گويد : با
امام صادق (عليه السلام) در حجر اسماعيل زير ناودان نشسته بودم كه ديدم مردي
با مرد ديگر پيرامون علت وزش باد ـ كه در آنجا ميوزد ـ سخت مشغول گفتگو است ، وقتي
گفت و شنود شدت يافت ، حضرت متوجه ايشان شدند و به بيان علت پرداختند . ( 3 ) لازم به ذكر است كساني كه
توفيق تشرّف به بيت الله الحرام را پيدا كرده اند ، در حين طواف آنگاه كه
به نزديكي ركن غربي ( شامي ) در انتهاي حجر اسماعيل مي رسند ، نسيم ملايمي را حس
مي كنند . چه بسا بارها از يكديگر سؤال كرده اند كه اين نسيم ملايم و
بسيار مطبوع از كجاست ؟ ! بـرقـي در محاسن بـه سندش از يـوسف بـن يعقوب نقـل مـي كنـد : بـا
امام صادق (عليه السلام) داخل حجر نشسته بوديم كه حضرت آب طلب نمودند ،
مقداري آب در كاسه اي مسين خدمت ايشان آوردند ، يكي از حاضرين به آن حضرت گفت :
كثير بن عباد نوشيدن آب
1 ـ همان ؛ از او بحارالانوار ، ج 103 ، ص 208 ، ح
21 . 2 ـ وسائل الشيعه ، ج 13 ، ص 419 ، ح 2 . 3 ـ
كافي ( روضه ) ، ج8 ، ص271 ، ح401 ؛ علل الشرائع ، ص448 ، باب200 ، ح1 ، از او بحارالانوار ، ج60 ، ص8 ،
ح7 ؛ معاني الاخبار ، ص 384 ، ح 16 .
|
189 |
|
در ظرف مسي را نمي پسندد . حضرت فرمود : آيا از
او نپرسيدي كه ( مس ) طلا است يا نقره ؟ ! . ( 1 ) و با اين پاسخ قاطع به وي فهماندند كه حكم خدا با دلخواه
نفس و تقدس مآبي قابل فهم نيست ، و براي درك آن بايد سراغ اهلش رفت . مرحوم صاحب وسائل اين خبر را نيز از فروع كافي ، تهذيب شيخ
و من لايحضره الفقيه آورده است . ( 2 ) ج ـ پخش اسراري از معارف در
بين خواصدر بصائرالدرجات
از سيف تمار نقل شده است : با حضرت امام صادق (عليه السلام)
داخل حجر نشسته بوديم ، حضرت فرمود : ببينيد از جاسوسان و خبرچينان كسي نيست ؟ چپ و
راست خود را نگاه كرديم و گفتيم : خير ، كسي نيست . حضرت
فرمود : بخداي كعبه سوگند ـ سه بار ـ اگر من در حضور موسي و خضر بودم ، به آنها خبر
مي دادم كه داناتر از ايشانم ، و اخباري را به آنها مي گفتم كه هيچ يك از
آن دو ، از آن آگاه نبودند . ( 3 ) شيخ كليني ( رحمه الله ) پس از ذكر اين خبر ، به اسناد خود از سيف
تمار ، اين علّت را نيز از زبان امام صادق (عليه السلام) مي افزايد : به
خاطر آن كه به موسي و خضر علم اخبار گذشته را داده بودند و علم
مايكون و ما هو كائن ؛ يعني علم به آنچه كه بعد واقع مي شود به آنها
داده نشده بود ، ليكن ما از آنچه كه بعد واقع مي شود نيز آگاهيم و اين علم را
از پيامبر به ارث برده ايم . ( 4 ) 5ـ امام موسي كاظم (عليه السلام) در حجر
اسماعيلالف ـ نماز و دعا در
حجرشيخ جليل عبدالله بن جعفر حميري در قرب الاسناد از سعد بن مسلم چگونگي طواف امام كاظم ـ
عليه السلام ـ استلام حجرالاسود ، التزام وسط كعبه ، بازكردن دست روي كعبه ، و
نماز پشت مقام ابراهيم آن حضرت كه بطور پياپي واقع شده بود را متعرض شده و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ محاسن ، ص 583 ، كتاب الماء ، ح 68 ؛ از او
بحارالانوار ، ج 66 ، ص 531 ، ح 18 . 2 ـ وسائل الشيعه ، ج 2 ، ص 1084 ، ح 6 . 3 ـ
بصائرالدرجات ، ص 230 ، ح 4 . 4 ـ كافي ، ج 1 ، ص 261 ، ح 1 .
|
190 |
|
درنگ ايشان در برخي از اين مكان ها را ذكر نموده و در آخر چنين آورده
است : حضرت پس از آن ، به حجر اسماعيل آمد و هشت ركعت
نماز خواند . آخرين عهد و ديدار او با كعبه در زير ناودان بود كه دستان خود را گشود
و دعا نمود ، سپس قدري درنگ نمود و آنگاه از باب الحناطين مسجد خارج شد و در
حالي كه روي به مدينه داشت به ذي طوي رسيد . ( 1 ) سيد ابن طاووس در مهج الدعوات از محمد بن حسن به اسناد خود از سكين بن عمار نقل
مي كند : شبي در مكه به خواب رفته بودم ، در عالم رؤيا ديدم كسي نزدم آمد و گفت :
از جاي برخيز ، اينك در زير ناودان ـ حجر اسماعيل ـ مردي است كه خداي را به اسم اعظم
او مي خواند . وحشت زده از جاي جَستم ، ليكن باز خوابيدم . اين ماجرا بار ديگر
تكرار شد كه باز به خواب رفتم . مرتبه سوم خطاب شد : اي فلانِ فرزندِ فلان ، از جا
برخيز كه فلانِ فرزندِ فلان كه او عبد صالح است ، اينك در زير ناودان است و خداي را
به اسمش مي خواند . از جاي خود برخاستم ، غسل كردم و راهي مسجد شدم ، داخل مسجد
الحرام و سپس حجر گرديدم . مردي را ديدم كه پيراهنش را روي سرش انداخته و به سجده
افتاده بود . پشت سر او نشستم ، شنيدم كه در راز و نياز خود چنين مي گفت : يا نور يا قدوس ، يا نور يا قدوس ، يا
نور يا قدوس ، يا حيّ يا قيوم ، يا حيّ يا قيوم ، يا حيّ يا قيوم ، يا حيّ لايموت ، يا
حيّ لايموت ، يا حيّ لايموت ، يا حيّ حين لا حيّ ، يا حيّ حين لا حيّ ، يا حيّ حين لا
حيّ ، يا حيّ لااله الاّ أنت ، يا حيّ لا اله الاّ أنت ، يا حيّ لا اله الاّ أنت ،
أسألك بلا اله الاّ أنت ، أسألك بلا اله الاّ أنت ، أسألك بلا اله الاّ أنت ، أسألك يا
لا اله الاّ أنت ، أسألك يا لا اله الاّ أنت ، أسألك يا لا اله الاّ أنت ، و أسألك
باسمك بسم الله الرحمن الرّحيم العزيز المتين ـ سه بار . سكين مي گويد : او مرتب اين كلمات را تكرار
مي نمود ، تا آنجا كه من همه را حفظ كردم ، پس از مدّتي سر از سجده برداشت و
نگاهي به آسمان انداخت ، فجر دميده بود . به طرف مستجار آمد و نماز فريضه ـ صبح ـ را
خواند ، آنگاه از مسجد خارج شد . ( 2 ) سيد ابن طاووس قبل از ذكر روايت سكين چنين نگاشته است : از
جمله رواياتي كه درباره اسم اعظم وارد شده است ، همين خبر مي باشد و ما آن را
به اسناد خويش به محمد بن حسن صفار ، و نيز به اسناد خويش به ابن ابي قره از كتاب
المتهجد او نقل مي كنيم . او
1 ـ قرب الاسناد ، ص 316 ، ح 1226 . 2 ـ
مهج الدعوات ، ص 321 ؛ از او بحارالانوار ، ج 93 ، ص 228 .
|
191 |
|
نوشته است : آن شخص كه در زير ناودان ، در حجر ، اين دعا را مي خواند ، همانا
مولاي ما موسي بن جعفر ـ عليهما السلام ـ است . ( 1 ) مرحوم محدّث نوري ( رحمه الله )
نيز اشاره به نقل خبر توسط كفعمي در مصباح مي نمايد كه بر طبق روايت او ، نام
مبارك موسي بن جعفر بعد از العبدالصالح اضافه شده است . ( 2 ) علامه مجلسي ( رحمه الله ) هم از
خط شيخ محمد بن علي جبعي ( رحمه الله ) به نقل از خط شهيد محمد بن مكي ـ قدس الله روحه ـ
دعايي همانند دعاي فوق را ، با فرقي بسيار مختصر ، نقل كرده است كه در آن تصريح شده :
اين دعاي حضرت امام كاظم (عليه السلام) در زير ناودان است و همچنين روايت
شده است كه در آن اسم اعظم وجود دارد . ( 3 ) افزون بر اينها آن كه از حضرت امام هفتم ـ
عليه السلام ـ بعنوان عبد صالح ياد شده و اين عنوان در روايات زياد مطرح شده
است و از القاب ايشان است . بنابراين ، قرائن بقدر كافي در انتساب دعا به آن حضرت
وجود دارد . ب ـ درس طب و
داروشناسيشيخ كلينـي ( رحمه الله ) از ابـي ولاّد
نقـل مي كنـد : حضـرت ابـوالحسـن اول ـ ( امـام كاظم ) (عليه السلام) را
در حجر ديدم كه با عده اي از خويشانش نشسته بود ، شنيدم كه مي فرمود :
دندانم درد گرفت ، مقداري از سُعد را به دندانهايم زدم تا آرام شد . ( 4 ) سُعد نام گياهي است خوشبو
كه برخي از روايات ، آن را مايه خوشبويي دهان دانسته است . ( 5 ) بعضي از لغت نويسان معاصر ، آن را بيخ گياهي خوشبو ـ كه
عطاران به آن پاتلاقم مي گويند ـ معرفي كرده اند . ( 6 ) 6ـ امام رضا و امام جواد
ـ عليهما السلام ـ در حجر اسماعيلمرحوم اربلي ( رحمه الله )
در كشف الغمّه از امية بن علي نقل مي كند : سالي كه
حضرت امام رضا (عليه السلام) پس از حج ، به خراسان رفت من در مكه بودم ،
فرزندش ابوجعفر حضرت جواد (عليه السلام) نيز در اين سفر همراهش بود ، حضرت پس
از طواف وداع بيت نزد مقام آمد و نماز خواند . حضرت جواد ( عليه السلام ) كه كودكي خردسال بود ،
بردوش موفق بن هارون ، از
1 ـ همان . 2 ـ مستدرك الوسائل ، ج 9 ، ص
433 . 3 ـ بحارالانوار ، ج 94 ، ص 313 . 4 ـ كافي ( فروع ) ، ج 6 ، ص 379 ، ح 6 ؛ از او وسائل
الشيعه ، ج 16 ، ص 536 ، ح 1 . 5 ـ مجمع البحرين ، ج 3 ، ص 69 نقل مي كند :
اتخذوا السُّعد لأسنانكم ، فانّه يطيب الفم . 6 ـ فرهنگ بزرگ جامع نوين ، ج 1 ، ص 634 .
|
192 |
|
خدمت گزاران و خواص اصحاب امام رضا ( عليه السلام ) قرار داشت ، و او آن حضرت را طواف
مي داد . حضرت جواد (عليه السلام) پس از طواف روانه حجر شد . و مدت
زيادي در آنجا نشست . موفق نزد ايشان آمده گفت : جانم به فداي شما باد ، برخيز . حضرت
فرمود : از اين مكان حركت نمي كنم ! هاله اي از غم و اندوه بر سيماي نوراني
و كوچك فرزند ثامن الحجج ( عليه السلام ) نشسته بود كه آثارش به خوبي نمايان مي شد . موفق
نزد حضرت رضا ( عليه السلام ) آمد و گفت : جانم بفداي شما ، حضرت جواد ( عليه السلام ) در حجر نشسته است ،
و نمي دانم چرا از آنجا بيرون نمي آيد . امام رضا (عليه السلام) از جاي خود برخاست و به نزد
فرزندش آمد . به او فرمود : حبيب من ! برخيز . حضرت جواد
( عليه السلام ) فرمود : من نمي خواهم از اينجا حركت كنم . اما رضا (عليه السلام) فرمود : بلي ، حبيب من
( چرا ؟ ) فرمود : چگونه از جاي خود برخيزم ، و حال آن كه
شما بگونه اي اين بيت را وداع گفتيد كه ديگر بازگشتي ندارد ! حضرت فرمود : حبيب من ! برخيز . و آنگاه حضرت جواد ـ
عليه السلام ـ از جاي خود برخاست . ( 1 ) اين روايت ، كشف از علوّ مقام و رتبه معنوي امامان معصوم ـ
عليهم السلام ـ حتي در خردسالي و پيش از آغاز دوره امامت مي كند . 7ـ امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه ـ و حجر اسماعيلعنايت ويژه حضرت مهدي ـ عج ـ به دعاي حضرت امام
زين العابدين ( عليه السلام ) در حجر اسماعيل ، مورد ملاحظه خوانندگان محترم قرار گرفت كه
علاوه بر آن ، دو مطلب زير حائز اهميت است : الف ـ توفيق تشرّف به محضر حضرت مهدي ـ عج ـ از حجرشيخ صدوق به اسنادش از محمد حسن بن وجناءالنصيبي ، و همچنين
قطب راوندي ، و ابن حمزه نقل مي كند :
1 ـ كشف الغمه ، ج 2 ، ص 362 ؛ از او بحارالانوار ،
ج 49 ، ص 120 ، ح 6 .
|
193 |
|
زير ناودان ـ در حجر اسماعيل ـ به سجده افتاده ، مشغول دعا و گريه و زاري بودم ،
ناگهان كسي مرا حركت داد و گفت : اي حسن بن وجناء ، از جاي خود برخيز . از جا برخاستم .
او از جلو حركت كرد و من نيز به دنبالش راه افتادم . مرا به خانه حضرت خديجه ـ عليها
السلام ـ رسانيد . در آن اتاقي بود كه در وسط ديواري داشت . و به واسطه پله اي
كه از ساج ساخته شده بود ، امكان رفتن به ميان آن بود ، قاصد بالا رفت ، در همين هنگام
بود كه ندائي شنيدم كه فرمود : حسن ! بالا بيا ، از پله بالا رفتم ، دم در ايستادم .
حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) فرمود : حسن ! آيا فكر مي كني كه تو
بر من مخفي هستي ؟ ! به خدا سوگند لحظه اي از حجّ تو نگذشت مگر آن كه با تو در
آن بودم . آنگاه حضرت برخي از كارهاي مرا شمرد ، اينجا بود كه ديگر نتوانستم تعادل
خود را حفظ كنم ، غش كرده و به روي بر زمين افتادم . دستان نوازش گرش بر صورتم بود كه
به خود آمدم و از جاي خود برخاستم . حضـرت فرمـود :
حسن ! به مدينـه بـرو و مـلازم خانـه جعفـر بن محمد ( امـام صـادق ـ عليه السلام
ـ ) باش ، و هيچ گونه نگراني از ناحيه طعام و آشاميدني و لباس به خود راه مده . آنگاه حضرت دفتري به من داد كه در آن دعاي فرج و كيفيت
درود بر حضرت وجود داشت ، سپس حضرت به من فرمود : اين دعا را بخوان و اينگونه بر من
درود فرست و آن را به همه كس جز به دوستان شايسته نده ، كه خداوند متعال تو را موفق
خواهد داشت . . . . ( 1 )
ب ـ جبرئيل بر روي ميزاب هنگام ظهورنعماني ( رحمه الله ) به سندش از محمد بن مسلم و همچنين عياشي ـ
ره ـ از حضرت امام باقر (عليه السلام) درباره آيه شريفه أمّن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الأرض
( 2 ) نقل مي كند كه اين آيه شريفه ، در حق
حضرت قائم نازل شده است . ( هنگامي كه او ظهور مي كند ) جبرئيل به صورت
پرنده اي سفيد بر روي ميزاب ( ناودان كعبه ) نشسته است و او اولين مخلوقي خواهد
بود كه با حضرتش بيعت مي كند . ( 3 )
1 ـ كمال الدين ، ج 2 ، ص 443 ، ح 17 ؛
الخرائج و الجرائح ، ج 2 ، ص 961 ؛ ثاقب المناقب ، ص 269 ؛ معجم احاديث الامـام المهـدي
( عليه السلام ) ، ج4 ، ص 435 ، ح 1403 . 2 ـ نمل : 62 . 3 ـ غيبة النعماني ، ص 314 ، ح 6 ؛ از او اثباة
الهداة ، ج 3 ، ص 546 ؛ تفسير عياشي ، ج 1 ، ص 64 ، ح 117 ؛ معجم احاديث الامام المهدي ـ ع
ـ ، ج 5 ، ص 20 ، ح 1452 ، و ص 308 ، ح 1740 .