بخش 3

1 ـ حج در کتاب خداوند

ميقات حج - سال چهارم - شماره دوازدهم - تابستان 1374

حج در كتاب خداوند

سيد محمود طالقاني

ان اول بيت وُضع للناس للذي ببكة مباركاً وهدي للعالمين . فيه
آيات بيناتٌ مقامُ ابراهيم ومن دخله كان آمناً . ولله علي الناس حج البيت من استطاع
اليه سبيلا . و من كفر فان الله غني عن العالمين . ( 1 )

نخستين خانه اي كه براي عموم مردم پايه
گذاري شده ، همان خانه اي است كه در مكه قرار دارد ، سر چشمه بركت و چراغ هدايت
جهانيان است . در آن نشانه هاي درخشان و مقام ابراهيم است و هركس در حريم آن
وارد شود در امنيت است . براي خداست بر مردم ، حج آن خانه . اين وظيفه واجب است بر كسي
كه استطاعت پيمودن راه و رساندن خود به آن داشته باشد . و كساني كه رو گردانند و كفر
بورزند ، بدانند كه خداوند از جهانيان بي نياز است .

اين سياره زمين كه امروز ما فرزندان آدم در آغوش گرم و پر محبت آن قرار
گرفته ايم و از سرچشمه هاي نعمت و ثروت بي پايان آن ، كه در كوه
و دشت و اعماق دريا و خلال هوا موجود است ، بهره منديم ، روزگارها بروي گذشت و حوادثي
بر سرش آمد و مراحلي را پيمود و دورانهاي طوفاني را طي كرد تا بساط زندگي در
آن گسترده شد و آماده پذيرايي انسان گرديد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ آل عمران : 91 ، 92 و 93 .


16


پيش از آن كه انسان بر بساط زمين قدم نهد ، سالهاي دراز ، زمين فقط به سبزه و گل
آراسته بود ، آنگاه حيوانات با اندامها وشكلهاي مختلف ، در آن پديد آمدند ، پس از آن
آدمي با قدي راست و فكري جوّال و آرزوهاي نا محدود در زمين ظاهر شد ، سالها بر آدمي
گذشت كه هر فرد و دسته اي به تصرف زمين و توسعه قدرت خود و محدود نمودن ديگران
سرگرم شدند و از آغاز و انجام خود و زميني كه در آن مسكن گزيده و جهاني كه بر وي
احاطه نموده غافل بودند ، از افراد اجتماعات كوچكو از
آن ، اجتماعات بزرگ تشكيل شد . در ميان ملل ، صاحبان فكر و نظر ظاهر شدند . در هر
موضوعي ، از مسائل زندگي ، آرايي گرفتند و آرايي باطل نمودند . آخرين رأي برگزيده
درباره آسمان و زمين اين شد كه افلاك با ستارگان ثابت و سيار خود بدور زمين
مي گردند و زمين مركز ساكن و هسته عالم است ، چون چنين است هميشه بوده
و خواهد بود ، نه تحوّلاتي بر اصل او وارد شده و نه تغييري در وضع كلّي آن روي
خواهد داد . مخلوقي است ابداعي و موجودي است ازلي و ابدي .

آيات وحي كه در بيابان حجاز بر روح پاك پيمبر عربي تابيد و از زبان او به صورت
آيات قرآن بر مردم تلاوت شد ، از هر جهت انديشه مردمي را از محدوديت نجات داد
و عقل هايي را به حركت آورد و چشم انداز انسان را باز نمود ، از جمله
بابيانات رسا و اشارات لطيف از آغاز و انجام زمين و آسمان و تحولات آن يادآوري
نموده ، در سوره نازعات پس از اشاره به دورانهاي گذشته زمين ، مي گويد :

والأرض بعد ذلك دحاه ؛ بعد از اين مراحل ، زمين را
گسترد و آماده زيست نمود .

در سوره شمس مي فرمايد : والأرض و ما طحاه ؛
سوگند بر زمين و آن قدرت و نيرويي كه آن را پرتاب كرد و دور گرداند و منبسط
نمود . ( در المنجد آمده طحا الشئ ، بسط ، مده ، دفعه ، بالكره رمي به . )

كلمه دحو الأرض از زبان ائمه ، بسيار شنيده
مي شد ، چنين روزي را يكي از حوادث بزرگ زمين و الطاف الهي مي شمردند . بنام اين روز كه يكدوره طولاني زمين است ، روزي را در سال ، كه 25 ذي العقده است ،
معين نمودند كه در آن روز به ياد لطف پروردگار عالم و براي شكر گزاري اين نعمت ،
مسلمانان جشني بپا سازند و به عبادت و نماز بپردازند ( البته اين سخنان در زماني بود
كه پدران كانت ، لاپلاس ، كوپرنيك و گاليله يا سرگرم پرستش بتها بودند


17


يا كشيش ها سر آنها را به بخشش گناه گرم كرده بودند و محيط آنها از نور علم
خاموش بود و جز برق شمشير و نيزه ديده نمي شد . )

در اينجا مقصود ، دقت و بحث در اين مطالب علمي و توجه به آن از نظر قرآن و حديث
نيست ، فقط مي خواهيم شايد از اين راه به مطلبِ آيه برسيم .

تا حال قدري با كلمه دحو الأرض آشنا شديم ، باز توضيح بيشتري از زبان اخبار
درباره دحو الأرض مي شنويم :

دحو الارض ، از زير كعبه و از سرزمين مكه شروع شده ، سرزمين مكه قطعه درخشان بود
كه پيش از قطعه هاي ديگر ، از آب ظاهر شده مي درخشيد . زمين مكه دو هزار
سال پيش از قسمت هاي ديگر آفريده شد .

فهم اين قطعه ها نيز براي مسلمانان مشكل مي نمود و در سابق قبول آن جز
از راه تعبد راه ديگري نداشت ، تا بنگريم قوانين طبيعت چه اندازه در فهم سخنان
بزرگان به ما مساعدت مي نمايد ، اگر در گذشته فهميدن تحوّلات زمين و دحو الأرض
كه در قرآن به آن تصريح نموده ، براي مانند ابن سينا و ديگر فلاسفه بزرگ اسلام مشكل
بود و بايد براي ظاهر آيات تأويلات قائل شوند ، امروز پس از پيدايش نظريه ها ،
ديگر فهم اين مطالب براي عموم درس خوانده ها آسان است .

زمينگستردهشد . آيا يكمرتبه تمام قطعات گسترده ( دحو ) گرديد يا به
تدريج پيش آمد ؟

چون عموم سير و تحول اصولي خلقت ، تدريجي است و قطعات زمين با هم متفاوتند ، بايد
به تدريج پيش آمده باشد .

كدام قسمت از قسمت هاي مختلف را زودتر از قسمت هاي ديگر مي توان
قابل زيست و آماده بسط دانست ؟

تأثير آفتاب از جهت جاذبه و حرارت ، جاذبه و دافعه زمين در حال حركت وضعي
و انتقالي ، تكوين و تحولات قشره زمين و فشردگي و ظهور آن به صورت كوه ، علل
استعدادي است كه زمين را به صورت فعلي در آورده . تأثير آفتاب در قطعات استوائي
زمين ، شديد مي باشد و در اثر حركت وضعي ، بر آمدگي آن قسمت بيشتر است ، فشردگي
پوسته زمين و ظهور كوهها در آن نواحي زودتر بوده ، پس سر زمين كوهستاني مكه كه در
حدود خط استوا


18


است ، از سرزمين هايي است كه شرايط انبساط و ظهور حيات در آن زودتر فراهم
شده است .

كعبه نخستين خانه

براي نزديك شده به مقصود آيه اول ، پرسش ديگري باقيست ؛ چرا نخستين خانه و ساختمان
روي زمين كعبه باشد ؟

مقصود آيه اين نيست كه خانه و ساختماني پيش از بنيان كعبه نبوده ، مقصود اين است
كه نخستين ساختمان براي عموم و به سود عموم ، همان است كه در مكه پايه گذاري شده ، هر
ساختماني كه به دست آدمي پايه گذاري شده ، به سود فرد يا جمع يا ملتي و به زيان
ديگران است . هر سازنده اي مي خواهد خود در محيط معين آزاد و ديگران محدود
باشند . كشمكش ها و جنگ ها ، از همين جا شروع شده ، هر دسته اي
مي خواهد خود غير محدود و ديگران محدود باشند . اساس كاخهاي ارباب قدرت ، اين
است كه كاح نشينان دستشان از هر جهت باز و دست ديگران بسته باشد . و مدار آن بر
منافع و سود مردم معين مي گردد . كاخهاي ساخته عموم بشر مي گويد : ملّتها
قرباني ملتي و ملتي قرباني جمعي و جمعي قرباني فردي شود كه در كاخ قرار دارد . خانه اي كه بنام خدا و براي همه پايه گذاري شده ، مي گويد : همه بايد تسليم
حق باشند و حق براي عموم است . خداوند جا و مكان ندارد و محتاج به خانه و قطعه زميني
نيست . فرق خانه اي كه بنام خداست با ديگر خانه ها اين است كه آنجاها
اراده شخص حاكم و منافع فرد محور است ، اينجا اراده حق حاكم و سود عموم محور است . در
اينجا مركزيت اراده و حركات از خود پرستي به خدا پرستي بايد برگردد . خانه خدا
آنجاست كه نام غير خدا روي آن نباشد و از نفوذ و اراده و تصرف مالكيت خلق بيرون
رفته باشد تا آنجا را همگي خانه خود بدانند و از چشم خدا كه نسبت به همه يكسان است ،
يكديگر را بنگرند و با رشته رحمت حق ، باهم بپيوندند و بنام بندگي خدا كه سرّ ذات و
حقيقت انسان است ، يكديگر را بشناسند .

خانه كعبه نخستين خانه است كه بنام خدا و به سود عموم تأسيس گرديده و از روي آن
هزاران خانه بنام دير و كليسا و مسجد ، در شعاع هاي دور و نزديك شناخته شده كه
همه بنام خداست در نخستين قطعه آماده شده و آباد زمين ، بر پا گشته تا مالكيت خداوند
وبهره برداري


19


و آزادي عموم خلق در تمام قطعاتي كه متدرجاً آباد و گسترده شده ، فراموش نشود ، به
ابراهيم خليل و يا قبل از او دستور داده شد ، نخستين قطعه گسترده زمين بنام خدا بنا
شود تا بشري كه در اطراف زمين سبز مي شود و خود را در بالاي اين سفره پر از
نعمت مي نگرد ، حرص او را بر ندارد و صاحبان خانه و حق مهمانان ديگر را فراموش
نكند و اشتباهاً خود را مالك و صاحب گمان ننمايد . متوجه اولين ساختمان نمونه و جاي
مهر خدا باشد و همه قطعات زمين را با همان چشم بنگرد و اگر زمانها گذشت و آدميان
غافل خود پرست ، زمين را ملك خود دانستند و هر دسته براي قطعات آن خون يكديگر را
ريختند و دست يكديگر را از استفاده بازداشته و موقعيت خود و صاحب خانه را
فراموش نمودند ، باشد كه از روي اين ساختمان و نخستين نمونه ، روزي به موقعيت خود و
زمين آشنا شوند و زمين مانند مسجد براي همه و بنام خدا گردد .

پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) فرمود : سراسر زمين براي من مسجد و طهور قرار داده شد در روز
فتح مكه ، پس از آن كه خانه خدا را از نام و اثر غير خدا پاك نمود . و هر عنوان و
افتخاري را زير پاي خود قرار داد و از ميان برد ، فرمود : براستي روزگار و زمانه دور
زد و برگشت به هيأت نخستين روز كه خداوند ، آسمانها و زمين را آفريد . شايد بهترين
تفسير براي اين سخن همين باشد كه روز آفرينش ، جز نام خدا نامي در ميان نبود و خانه
فقط بنام خدا برپا شد ولي دوره هاي جاهليت و اوهام و خود پرستي خلق ،
پرده اي بر روي مقصود اولي آفرينش ، زمين و ساختمان اين خانه كشيد و خانه
خدا خانه افتخار عرب و قريش و وسيله مال و جاه و مركز بت ها شد . رسول اكرم ـ ص
ـ اين پرده ها را برچيد و افتخار عرب بر عجم و قريش بر عرب را از ميان برد و
بتها را سرنگون گردانيد ، آنگاه جمله فوق را فرمود .

از مقصود دور نشويم ، تا اينجا به حسب اشاره آيه اول ، در جستجوي نخستين ساختمان و
مقصود از آن بوديم .

صفت ديگر اين خانه مبارك است ؛ يعني مركز خير و بركات ، خانه اي است كه نام
خدا وحق و عدالت از آن به سراسر جهان رسيده و برپا شده . اين مسلّم است كه هر نوع
خير و بركت در سايه حق و عدالت است .


20


كعبه سنگ نشاني است كه ره گم نشود

صفت ديگر آن هدًي للعالمين است ؛ يعني مردم گمراه جهان و كاروان بشر را به هدف
كمال خود كه شناختن حق و فدا كاري براي نجات خلق است و به محيط امنيت و عدالت
و مدينه فاضله كه مطلوب فطري و گم شده انسان است راهنمايي مي نمايد . پرچمي است
بر نخستين بام كره زمين تا كاروان بشر راه را گم نكنند و خود را بر سايه عدالت و
امنيت خدا برسانند ؛ غرض از كعبه ، نشاني است كه ره گم نشود ، فيه آيات بيّنات ، چشم خدا بين در آن سرزمين و خانه باز
مي شود ، آيات حق و صفات واراده خدا در آن آشكار و روشن ديده مي شود . در
ساختمان و كوه و دشت آن ، آثار پيامبران و سران اصلاح باقي است . در مناسك
و آداب ، در تاريخ پر حوادث آن ، صفات و مقصود پروردگار هويداست .

مقام ابراهيم

فكر ابراهيم در ميان توده مغرور و گمراه و عقايد و تقاليد پيچيده و در هم و عقول
خفته براي شناسايي پديد آورنده آنها و زمين و حيات جاويدان قيام نمود و براي درهم
شكستن بتها و ايستادن در برابر سيل بنيان كن اوهام عمومي و نجات خلق در آغاز جواني
يكتنه قيام نمود . روح فدا كاري او تا به آتش رفتن و قرباني نمودن فرزند ايستاد . تمام اين قيامهاي ابراهيم در قيام براي ساختن خانه كعبه كه نقش و انعكاس روح اوست
ظاهر شد ، پس كعبه و آداب آن ، يكسره مقام ابراهيم است ، ( محلي كه بنام مقام ابراهيم
است گويا رمزي از آنست ) .

كعبه خانه امن

و من دخله كان آمن محيط امنيت ، آن محيطي است كه
فاصله هاي قومي و نژادي و رنگ و لباس را از ميان مي برد . خيال
متجاوز را محدود و دست متعدي را مي بندد . جنبش هاي اختلاف انگيز را آرام
مي سازد و همه را به يك حقيقت متوجه مي نمايد و به يك رنگ در
مي آورد . از آغاز پايه گذاري و در قرون گذشته و دوره هاي جاهليت و
زمانهاي پر حوادث و خونين گذشته ، اين ساختمان و محيط امنيت بوده .


21


بر مستطيع است حج اين خانه

و لله علي الناس . . . چون در محيط اين خانه فقط نام
خدا ظاهر و اراده او حاكم است ، براي خدا و بيدار شدن روح حق پرستي و زنده شدن وجدان
عدالتخواهي و حكومت اين روح بر ساير غرائز وهواهاي انسان بر هر مستطيعي حج اين خانه
واجب است ، تا براي يكبار هم شده در تمام عمر هركس خود را از محيط غوغاي شهوات و خود
پرستي و نفع جويي و اختلافات كه صداي پيامبران و نداي وجدان و دعوت خدا را دور و كم
اثر نموده بيرون آيد و تغيير محيط دهد و هر كس كفر ورزيد و اين دعوت را نپذيرفت ،
بداند كه خداوند بي نياز است و اين بشر است كه در تقويت و حفظ بنيه مادي و معنوي
خود و در هر چيز سراسر احتياج است .

واذ بوأنا لابراهيم مكان البيت ان لا تشرك بي شيئاً ،

وطهر بيتي للطائفين والقائمين والركّع السجود ،

و أذّن في الناس بالحج يأتوك رجالا و علي كل ضامر ،

يأتين من كل فج عميق ،

ليشهدوا منافع لهم ويذكروا اسم الله في ايام معلومات . . . ( 1 )

آنگاه كه براي ابراهيم ، پس از جستجو و تحير ، مكان
خانه را انتخاب نموديم ( يابه وي نموديم ) تا به من هيچگونه شرك روا
نداري ،

و خانه من را براي طواف كننده و قائمين وركوع
كنندگان سجده كننده ، يكسر پاك سازي ، و در ميان مردم به حج اعلام نما ، پياده و سواره
بر حيوان لاغر و از هر راه دور و عميقي به سوي تو مي آيند ،

تا سودهاي خود را بنگرند و نام خداوند را در
روزهاي معلوم به زبان آرند . . .

از مضمون آيه چنين بر مي آيد كه ابراهيم خليل براي انتخاب نمودن و يافتن
مكان ساختن خانه خدا ، چندي در تكاپو بوده ، كلمه بَوَّ تحير و تكاپو و جستجو و در
نتيجه انتخاب را مي رساند . بايد محيط و سر زميني كه چنين مؤسسه اي در آن
قرار مي گيرد ، از همه خيالات و اوهام و سياست ها و شهوات بشر دور و پاك
باشد .

ابراهيم خليل در شهر بابل و سواحل خرم و آباد فرات و دجله پا به دنيا گذارد ، اين
شهر از مراكز ريشه دار تمدن دنيا بوده ، در آن سدها معابد و هياكل و مدارس كهانت و
ستاره شناسي برپا بود ، در اين شهر كاهنان افسون گر و بتان جواهر پيكر و
پادشاهان خود سر ، هر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حج : 28 ، 29 و 30


22


يك به نحوي با خيالات مردم بازي مي كردند و براي هر يك از اين دستگاهها
قوانين و دستورات و مقرارتي بوده .

نمرود يكي از پادشاهان بابل است كه در زمان ظهور ابراهيم بر مردم پادشاهي يا
خدايي مي كرد و به وسيله همان مقررات و قوانين مردم را به زنجير عبوديت خود
كشيده و كوچكترين رابطه خلق را با خدا بريده بود .

در اين محيط تاريك و همزا كه ستاره اي از هدايت و حق پرستي
نمي درخشيد ، ابراهيم چشم گشود و ماوراء پرده اوهام و شرك عمومي ، پديد آرنده
زمين و آسمان و گرداننده اختران را شناخت . روي فكر خود را از مردم و جهان به سوي وي
گردانيد . خود و اراده خود را يكسره تسليم او كردو مانند جمله موجودات ، مدار حركت
خود را مشيّت ازلي گردانيد . بر خلاف اوهام متراكم عمومي قيام نمود و بتهاي منصوب
درهياكل را با تبر خرد كرد و با بتهاي ريشه داري كه در معبد افكار جاي گرفته بودند ،
با منطق روشن فطري جهاد نمود و براي نجات خلق تا حد سوختن فدا كاري كرد وبراي اجراي
امر حق تا حد قرباني نمودن فرزند به دست خود ، آماده شد .

ابراهيم پس از گذراندن مراحل امتحانات فكري و عملي به منصب امامت و پيشروي نائل
شد .

بايد سرّ امامت و پيشرو ابراهيم و مراحل فكري و نقشه عمل وي در زمين براي هميشه
مستقر گردد . و حقيقت وجود او كه ميزان كمال آدميت است ، باقي بماند . ابراهيم مأمور
شد كه آنچه با فكر نوراني خود دريافته و در عمل بطور كامل ظاهر شده در قطعه اي
از زمين مستقر گرداند . بايد محيط مناسبي بجويد ، مراكز تمدن ريشه دار بابل و
مصر و آشور و شام ، محيط مناسبي نبود كه فكر ابراهيم براي هميشه در آن مستقر
شود .

تمدنهايي كه محصول خيالات بشر است ، مجموعه اي است از قوانين و رسوم كه به
نفع فرد يا جمعيتي وضع و رايج شده و نتيجه اي است از معلومات ناقص كه حجاب
آزادي فكر گشته و تجسّمي است از شهوات و گمراهيها . ريشه درخت كهنه تمدن در اعماق
ظلمت اوهام محكم شده ، شاخ و برگ آن ، با صورت هاي مختلف زمان ، بر توده ها
سايه افكند و مردم را از مشاهده نور آسمان و اختران درخشان و ماوراء جهان بازداشته ،
شكوفه اين درخت كهن


23


پيوسته به ظلم و گناه و ميوه آن تيره بختي بشر است . كاخهاي حكمفرمايي در سايه
اين تمدنها برپا گرديد براي عبوديت و شكستن قواي بشر . كلّ ساختمانهاي با شكوه آن ،
از خون تيره بختان خمير شده و هندسه زيبا و دقيقش بر جمجمه محرومان قرار گرفته ،
فضاي آن را دود گناه و شهوات و ظلم تيره نموده و سرزمين هاي سبز و خرم و دامنه
كوه و دشت آن را آثار عيش و نوش وجنايات هوسبازان و فرمانروايان و اشراف زادگان
آلوده ساخته . مردمي كه در سايه اين تمدنها به سر مي برند ، تيره بختاني هستند
كه به غلهاي عادات ميراثي و زنجير قوانين بشري گرفتار و به آن دلخوش و سر مستند ،
چنان در تاريكي اوهام گرفتارند كه دوست و دشمن را نمي شناسند ، دست كساني كه
زنجيرهاي اوهام و بندگي را به صورت قوانين و آداب به گردنشان افكنده اند ،
مي بوسند ، و دست غل شكننده و زنجير پاره كنندگان را قطع مي كنند ، بر سر
نمرود و فرعون كه آتش به فكر و جان و هستي آنها زده ، تاج خدايي مي گذارند ،
ابراهيم آزاد كننده را به آتش مي كشند ، بيماران رنجوري اند كه در بستر
هزاران آلودگي دست و پا مي زنند و به روي طبيب مهربان پنجه مي اندازند و
گلوي معالج را مي فشارند ، چون طبيب و مصلح خود را خفه كردند بالاي قبرش بنايي
مي سازند ، و مي گويند مصلح عظيم الشأن و طبيب حاذقي بوده و بتدريج او را
بمرتبه خدايي مي رسانند و در برابر قبرش سجده مي كنند .

در غوغاي چنين اجتماعات ، گوش ها كر و چشمها كور و دلها در قفس سينه ها
مرده است ، چشمي نيست تا حقي را بنگرد ، گوشي نيست تا نداي مصلحين را بشنود ، دلي نيست
تا خير و مصلحت را بفهمد و بپذيرد ، مردان اصلاح از رنج و فداكاري خود جز ميوه يأس ،
بهره اي ندارند و جز روحي خسته و دلي آزرده با خود به گور نمي برند .

ابراهيم بزرگ بايد براي تأسيس مدرسه حق پرستي و آزادي ، به امر خداوند محلّي را
بجويد كه از همه اين آلودگي ها پاك باشد ، از دست رس تمدنها و افكار و اوهام و
كشمكش ها وسياست ها و حكومت ها و تهييج شهوات دور باشد . دست تقدير
خداوند او را از شهرها و مراكز تمدن ريشه دار عبور داد و از بابل و شام و مصر
و از بيابانهاي وسيع و دشت هاي سبز و خرم گذراند و با چشم حق بيني ، اين
سرزمينها و شهرها را مطالعه كرد . هيچ يك را لايق تأسيس خانه خدا نديد .


24


در ميان بيابان شنزار حجاز و در وسط بيابان ريگ و سنگلاخ دور از هر تمدن و كاخ
و در عمق دره اي كه سلسله حصار كوهها آن را احاطه نموده ، مكان مناسب را
يافت .

قطعه اي را يافت كه پيش از پيدايش قطعات ديگر و وجود انسان ، مانند لؤلؤ
مي درخشيد ، پيش از آن كه مردم يكديگر را به عبوديت خود آرند و در راه ظلم و
ستم غوغا روي زمين راه اندازند ، اوّلين تابش نور حيات بر آنجا بود ، سالهاي دراز ،
نور بر آن مي تافت و نسيم بر درياها ميوزيد فرشتگان بر اطراف زمين بال
مي زدند و روح حق و اراده خدا بر زمين حكومت داشت . در حقيقت نخستين نقطه
استقرار ، عرش پروردگار بود .

در روايات وارد است كه آدم و حوّا ، پس از آن كه موقعيت نخستين خود را از دست
دادند و در زمين هبوط نمودند ، وسيله رسيدن به بهشت و برگشت به طرف حق و پذيرش توبه
را در آن سرزمين يافتند ، و در آن سرزمين به طواف و سعي مشغول شدند و پايه آن را آن
پدر و مادر بزرگوار نهادند ، در طوفان نوح از ميان رفت و ابراهيم مأمور يافتن همان
مكان شد . خلاصه مكاني را يافت كه بشر را از آلودگي ها و هوس ها و
تاريكيهاي اجتماعات بالا مي آورد و به اسرار نخستين خلقت و عرش خداوند
نزديك مي گرداند .

چند جمله اي هم از امير المؤمنين علي ( عليه السلام ) درباره انتخاب
مكان خانه خدا و اسرار آن بشنويد ؛ آن حضرت در قسمتي از خطبه مفصل قاصعه بدين مضمون
مي گويد :

آيا نمي نگريد : چگونه خداوند سبحان از آغاز جهان و زمان
آدم ( عليه السلام ) آخرين مردم را در معرض آزمايش آورده ، به وسيله سنگهاي روي
هم چيده اي كه سود و زياني از آن بر نمي آيد و گوش و چشمي كه بشنود و
بنگرد ندارد ، آن را بيت حرام خود و وسيله قيام خلق قرار داده ، در سرزمين سخت
سنگستاني و كمترين تپه هاي حاصلخيز خاكي ، و تنگترين دره ها
و دامنه هاي كوهستاني ، در دل سلسله كوههاي ناهموار ، و ريگستان نرم و بي
قرار ، در بيابانهايي كه جز چشمه ها و چاههاي خشگ و كم آب و دهكده هاي
پراكنده كم حاصل كه بهره اي از آن به دست نمي آيد و حيوان نافعي پرورش
نمي يابد برپا ساخته ، آنگاه آدم و فرزندانش را وادار كرد كه روي خود را
به سوي آن گردانند و در برابر آن خضوع نمايند . اين خانه مركز رفت و آمد رهروان خدا
جو و سر منزل كوچهاي لبيك گو گرديد ، دلهايي كه ثمرات ايمان و معرفت بار
مي آورند و به هواي آن مي پرند ، از بيابانهاي دور و دراز و صحراهاي


25


خشك و باز و از دل درّه ها و پيچاپيچ عمق جاده ها و سواحل منقطع
درياها به سوي آن كوي مي روند ، تا چون به آستانه آن نزديك شدند ، كتف هاي
خود را براي اظهار فروتني در برابر آن ، به حركت آرند ، و بانك تهليل و تلبيه را بلند
سازند ، ژوليده و غبار آلود بر پاهاي بي قرار شتابان و حيران به اين سو و آن سو
روند ، در حالي كه جامه هاي گوناگون را پشت سر انداخته و موي سر و روي خود را
رها كرده و چهره نيكوي خود را دگرگون ساخته . شگفتا ! ابتلايي است بس بزرگ ، امتحاني
است بس دشوار ، آزمايشي است آشكار ، آخرين وسيله تصفيه نفس و انقلاب درون است ، خداوند
اين خانه و اعمال آن را سبب رسيدن به رحمت و راه يافتن به سوي جنّت خود گردانيد . خداوند سبحان مي توانست بيت الحرام و مشاعر عظامش را در سرزمين خرم و در
ميان باغستانها و نهرهاي جاري قرار دهد . مي توانست آن را در قطعه اي از
زمين برپا سازد كه درختهاي سبز و شاخه هاي رنگارنگش سر بهم كرده و
ميوه هاي گوناگونش به زمين نزديك شده و كاخهاي با شكوهش در آغوش هم قرار
گرفته ، و ساختمانهاي آن بهم پيوسته باشد ، در دشت هايي كه مزارع گندم و حبوباتش
چشم ربايد و مرغزارهاي سر سبزش نشاط انگيزد ، در دامنه هاي با طراوت و
چشمه سارهاي جوشان و جاده هاي آباد ، اگر خداوند خانه خود را در اينگونه
سرزمين ها تأسيس مي نمود ، ارزش عمل و نتيجه كوشش به حسب سبكي امتحان
ناچيز و كم مي گرديد و مقصود نهايي به دست نمي آمد . اگر سنگ هاي بنا
و ديوار و نماي آن از زمرد سبز و ياقوت سرخ و بلورهاي نور افشان ساخته و
پرداخته شده بود ، به آساني شكوك در قلوب ره مي يافتند و به سرعت در درون دل
رخنه مي نمودند و پايداري در برابر وسوسه هاي شيطان ضعيف مي گرديد ،
و قدرت مجاهده و ارزش آن كاسته مي شد و مقاومت حق و زد و خورد آن با باطل
از ميان مي رفت ( حكومت قلوب به دست شكوك و شبهات مي گرديد ) .

خداوند حكيم است كه بندگان را به وسيله ابتلاي به شدايد در معرض آزمايش
مي آورد و به انواع مجاهده ، آنان را به بندگي واميدارد و با سختي هاي
گوناگون امتحان مي نمايد ، باشد كه طغيان و خود سري از دلها برود ، فروتني و
تسليم در برابر حق در نفوس جايگيرد . خداوند اين امتحانات و شدايد را درهاي گشوده به
فضل خود و راههاي آسان به عفو و مغفرت خود مي گرداند .


26


از آنچه درباره انتخاب مكان بيت بيان شد ، مطالب جمله هاي بعد آيه و ربط
آنها با جمله اول بوّأن معلوم مي شود ، گويا اين جمله ها شرح و تفسيري است
براي بوّأن نه آن كه مطلب و دستور جدايي باشد . به اين جهت با واو عطف بيان نشده و
با ان تفسيري آغاز گرديد ؛ يعني انتخاب مكان از اين جهت است كه : لا تشرك بي شي . واضح است كه ابراهيم با آن همه فداكاري براي توحيد و مبارزه با شرك ، حال كه
مي خواهد خانه توحيد بسازد ، ممكن نيست هيچگونه گونه شرك آورد ، اين سفارش شرح
همان انتخاب مكان است كه بايد از محيط ها و شهرهايي كه مردم را آلوده
مي سازد ، بر كنار باشد و ابراهيم باني در تأسيس اين بنا نتواند گوشه نظري به
غير خدا داشته باشد و براي خود و ذرّيه اش سود مادي بخواهد ، و نيز بايد از
محيط تجارت و عمران عمومي هم بر كنار باشد ، وطهرّ بيتي
للطائفين والقائمين
اين قسمت از آيه كريمه نيز شرح انتخاب مكان و تكميل
آن است ؛ يعني خانه در سرزمين و محيطي باشد كه در آن كشش و جاذبه هاي متضاد
نباشد ، يا ضعيف باشد تا شخص بتواند سبك و آسان در اطراف خانه يا محور اراده خدا
طواف كند و محيطي باشد كه احتياجات و عادات عقل و همت را براي قيام به شعور عمومي و
انجام وظيفه از پا در نياورد و شخص آزادانه براي حق قيام نمايد . در آن بارگاه قامت
راست انساني جز در برابر فرمان حق خم نشود ( الركّع ) و پيشاني باز آدمي جز در آستانه
او سائيده نگردد ( السجود ) .

و اذن في الناس . . . چنين مكاني و سرزميني بايد مركز
پخش صداي پيامبران باشد تا در پيچ و خم قرون و بيابانهاي نشيب و فراز تاريخ و گوشه
و كنار معموره زمين اين صدا بپيچد و پيوسته در دل درّه ها و در سينه كوهها
منعكس شود . در اين ميان گوشهاي شنوا بشنود و مغزهاي گيرنده و متناسب با آن امواج ،
آن را بگيرد و در پي صوت و دعوت صاحب آن مشتاقانه سواره و پياده ، نفس زنان ، لبيك
گويان برود تا از نزديك صداي او را بشنود و به رموز دعوت پي برد ، و شبح نوراني
صاحبان ندا را بنگرد و با چشم باز سرمايه ها و سودهاي حقيقي را مشاهده كند و
راه صرف را تشخيص دهد . در محيط هايي كه غوغاي آز و طمع و خود پرستي و
نعره شهوات ، فضاي آن را پر كرده و پيوسته جمجمه ها پر است از صداهاي گوناگون و
اعصاب و مغز انديشه و ضبط را از دست داده ، نه صداي حقي شنيده مي شود ، نه
سرمايه هاي معنوي و مادي درست مشخص مي گردد و نه سود و زيان زندگي به
حساب مي آيد ؛ وليشهدوا منافع لهم . . . .


| شناسه مطلب: 82907