2 ـ فرهنگ آثار تاریخی مکّه
مکرّمه

میقات حج - سال چهارم - شماره سیزدهم - پاییز 1374 فرهنگ آثار تاریخی مکه ـ 1 ترجمه : سید حسن اسلامی متنی که در پی می آید ، ترجمه و تلخیصی است از کتاب معالم مکه التاریخیة و الأثریه . ( 1 ) عاتق بن غیث بلادی ، این کتاب را در سال 1400 ق . نوشته و منتشر نمو

ميقات حج - سال چهارم - شماره سيزدهم - پاييز 1374

فرهنگ آثار تاريخي مكه ـ 1

ترجمه : سيد حسن اسلامي

متني كه در پي مي آيد ، ترجمه و تلخيصي است از كتاب معالم مكه التاريخية و
الأثريه . ( 1 ) عاتق بن غيث بلادي ، اين كتاب را در سال 1400 ق . نوشته و منتشر نموده
است . آن گاه ، خود به سال 1412 ق . آن را بازنگري و خلاصه كرده و مختصر معجم
معالم مكة التاريخيه ناميده است . گرچه اين مختصر ، هنوز منتشر نشده ، ليكن ، مؤلف با
در اختيار قرار دادن دستنويس خود ، اجازه ترجمه آن را داده است .

اين اثر ، همان گونه كه طبيعت كار ايجاب مي كند ، از دقت نظر علمي برخوردار
است . ليكن در مواردي ـ مانند بحث از قدمت شعر عربي ـ از محدوده بحث خارج شده و گاهي
ادعاهاي كهنه و بي اساس و غرض آلوده آن خطه را تكرار كرده است ؛ مانند سخن
از شرك ابوطالب كه در ترجمه ، جز اين موارد ، همه متن به فارسي برگردانده شده
است .

اجيــاد

اجياد گويا جمع جواد ( اسب ) است كه در گويش عاميانه جياد تلفّظ مي شود . اين
نام ، به دو دره بزرگ از دره هاي مكه اطلاق مي شد ؛ كه يكي از جنوب امتداد
يافته ، در خم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ معالم مكه التاريخية الاثريه ، عاتق بن غيث بلادي ( مكه : دار
مكه ، 1400 ق . ) ، 328ص .


151


آب را دو نيمه كرده به سمت شمال مي رود و ديگري از كوه اعرف در شرق آمده ،
سپس روبروي مسجدالحرام از سمت جنوب به يكديگر مي پيوندد و به وادي ابراهيم
متصل مي گردد .

اين دره ها امروزه با پديد آمدن و گسترش محلات متعدّد شهري ، مسكوني شده
است ؛ مانند : حي جياد ، المصافي و بئر بليله .

جياد كبير به كوهراه ـ بخش بالاي جياد ـ كه به خم سرازير مي شود راه يافته
است و از جنوب سر از بطح ي قريش و ثور در مي آورد .

ميمون بن قيس ( اعشي ) گفته است :

فما انت من اهل الحجون و لا الصفا * * * و لا لك حق
الشرب من ماء زمزم

و ما جعل الرحمان بيتك في العلا * * * باجياد غربيّ
الصفا و المحرم

تو از اهالي حجون و صفا نيستي و حقّ نوشيدن آب ، از زمزم را نداري . خداوند رحمان
خانه ات را در بلنداي اجياد در غرب صفا و مسجدالحرام قرار نداده است .

عمر بن ابي ربيعه نيز سروده :

هيهات من امة الوهاب منزلنا * * * لما نزلنا
بسيف البحر من عدن

و حل اهلك اجياداً فليس لنا * * * الاّ التذكر او
حظ من الحزن

اينك كه در كناره درياي عدن فرود آمده ايم و خانواده ات در اجياد ساكن
هستند ، ما بسيار از امة الوهاب ( دختر عمر بن ابي ربيعه ) دور هستيم و جز
يادآوردن يا اندوه بهره اي نداريم .

نام اجياد ، بسيار در كتاب ها و اشعار پيشينيان آمده است :

بشر بن ابي حازم سروده است :

حلفت برب الداميات نحورها * * * و ما ضم اجياد
المُصلَّي و مذهبُ

لئن شبّت الحرب العوان التي اري * * * و قد طال
ابعاد بها و ترهبُ

لتحمكن بالليل منكم ظعينةٌ * * * الي غير موثوق من
العز تهربُ

سوگند به پروردگار قرباني ها و گلوهاي خونين آنها و آنچه اجياد از نمازگاه
و راه در خود دارد ، اگر آن جنگ ديرپاي و خونبار كه جلاي وطن و هراس مستمر با خود
دارد ، درگيرد ،


152


شبانه ، زناني هودج سوار از شما گريخته و از عزّت به ذلّت پناه
مي برند .

در سروده وزير ابوبكر عبدي عدني آمده است :

يا مُحيّا نور الصباح البادي * * * و نسيم الرياح
غب الغوادي

حي احبابنا بمكة ما بين * * * الصفا و بين
جيادِ

اي جلوه آشكار فروغ بامدادي و اي نسيم بادهاي پس از باران چاشتگاهي ، منزلگه
محبوبان ما در مكه ، ميان كوه صف و جياد جاي دارد .

اجياد صغير از شرمه كه محله اي بن بست بوده آغاز مي شود . در سال
هزار و چهارصد و چهار ق . تونلي از آن به حي العزيزيه زده اند كه از
زير كوه اعرف رد مي شد و راهي براي حُجاجِ پياده گشود و بدين ترتيب ، مسير
ساكنان حي العزيزيه و اطراف دانشگاه ام القري به يك سوم راه پيشين ( مارخ
الابطح ) تقليل يافت .

اخشبان

اخشبان تثنيه اخشب به معناي كوه دشوارگذار و سختْ صعود است . شريف رضي سروده
است :

احبك ما اقام مني و جمع * * * و ما ارسي بمكة
اخشباها

و ما دفع الحجيج الي المصلي * * * يجرون المطي علي
وجاها

و ما نحروا بخيف مني و كبوا * * * علي الاذقان
مشعرة ذراها

تا زماني كه من و جمع برپاست و اخشبان در مكه استوارند و تا هنگامي كه حاجيان بر
مركب هاي خود به سوي مصلي پيش مي روند ، در خيف من قربانيان خود را تقديم
مي كنند و سر بر آستان حقّ مي سايند ، تو را دوست مي دارم . ( 1 )

در سروده ساعدة بن جُؤيّه هذلي مي خوانيم :

آن هنگام كه در محلي تنگ و اخشب بازداشته مي شوند ، جايگاهشان ، مانع پيش
رفتن آنان مي گردد .

پيشينيان بسيار درباره اخشبان سخن رانده اند و تقريباً اتفاق نظر دارند كه
اخشبان همان كوه ابوقبيس و كوه قعيقعان است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان شريف رضي ، ص563


153


ابو قُبَيس ، از كوه هاي مشهور ، بل مشهورترين كوه مكه است ؛ از محل طلوع
خورشيد ، كاملا و مستقيماً بر مسجدالحرام مشرف است . از اين رو ، مكّيان
مي گويند : آن كه بر ابوقبيس به ايستد ، طائف را مي بيند .

درباره قعيقعان در جاي خود سخن خواهيم گفت .

ليكن اهالي باديه ، به دو كوه مشرف بر مزدلفه از سمت مشرق اخشبان مي گويند و
راه ميان آن دو كوه را مأزمان مي نامند .

گاه به دو كوه مني ، اخشبان گفته مي شود كه با افزودن قيد مني و گفتن اخشبان
مني از اخشبان تميز داده مي شود . آن كوه مني كه طرف شام است قابل نام گرفته ،
كه از طرف جنوب ، مقابل كوه بثير غيناء است و نام كوهي كه به طرف يمن قرار دارد صابح
است ، كه دامنه شمال شرقي آن خيف مني نام دارد و در اشعار عرب شهره است .

شريف رضي سروده :

نظرتكِ نظرة بالغيف كانتْ * * * جلاء العين او كانت
قذاها

و لم يكُ غير موقفنا فطارت * * * بكل قبيلة منّا
نواها

در خيف مني به تو نگاهي كردم كه روشني ديده يا خار چشم بود و جز آن همديگر را
نديديم و هر يك از ما به قبيله خود بازگشت .

در هر صورت ، همه اين كوهها اخشب به شمار مي رود ، بدين سان كه ابوقبيس
و قعيقعان ، اخشبان مكه ، قابل و صابح اخشبان مني و مأزمان اخشبان مزدلفه هستند .

اذاخــر

اذاخر جمع اذخر است ( به معناي گور گياه و گوز گينه كه بوي خوشي دارد . ) در سروده
بلال بن رباح ـ رضي الله عنه ـ آمده :

الا ليت شعري هل ابيتنّ ليلة * * * بفخّ و حولي
اذخر و جليل

و هل اردن يوماً مياه مجنّة * * * و هل يبدون لي
شامة و طفيل

اي كاش مي شد شبي را در فخّ بسر برم و اطرافم اذاخر و جليل باشد و آيا روزي
به آبهاي مجنّه دسترسي پيدا مي كنم و شامه و طفيل در برابرم آشكار
مي شود .


154


در اين شعر ، واژه هاي فخ ، اذخر و جليل آمده است :

الف ـ فخَّ ( به فتح فاء و تشديد خاء ) دوّمين مسيل
مكه است كه قبلا بدان اشاره كرديم . آب اين مسيل از ميان حراء و مكه مي گذرد و
به زاهر مي رود و از آن جا به حديبيه و آنگاه به مر الظهران ـ بالاي حداء ـ
مي ريزد . به زودي در اين مورد توضيحات بيشتري خواهيم داد .

ب ـ اذخر همان كوه اذاخر است كه در گويش شاعر ،
ضرورتاً و براي درست شدن وزن شعر ، اذخر آمده است .

اين پندار اديب نمايانه ، در تفسير اين شعر كه بلال ، از بوييدن اذخر ( گورگياه ياد
كرده ، درست نيست ، بل ، همان گونه كه از ظاهر شعر نيز پيداست ، وي ، در آرزوي مكه و
دره ها و كوه ها و حومه شهر بوده و بدانها دلبستگي نموده است .

امّا اين اذاخر كوهي است كه از سوي شمال بر ابطح اشراف دارد و از شرق به حجون
متصل است و در آنجا گردنه اي بوده به نام ثنية الاذاخر .

ازرقي در كتاب اخبار مكه ( ج2 ، ص289 ) گفته است : ثنيه اذاخر بر حائط خرمان مشرف
است و از آنجا بود كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در روز فتح مكه ، وارد شهر شد . قبر عبدالله بن عمر نيز در آنجاست ، از طرفي كه به مكه پيوسته است ؛ يعني جايي كه
گورستان آل عبدالله بن سيد قرار دارد .

حائط خرمان نيز امروزه خرمانيه نام دارد و بالاي مكه است . اينك داراي فضاي وسيعي
است كه ايستگاه ماشينهاي كرايه اي است و قرن غراب از سمت طلوع خورشيد بر آن
مشرف است و اخيراً بخش وسيعي از آن به عنوان ساختمان شهرداري ساخته شده است .

ج ـ جَليل دره اي است كه از حراء آغاز شده و در
ميانه فخ است . امروزه جليل از محلات مسكوني مكه است و بيشتر ساكنان آن از روقه
ازعتيبه هستند .

اقحوانه ( گل بابونه )

اقحوانه به مابين منحني و مفجر اوسط و يا با تعريفي دقيقتر بر محصّب اطلاق
مي شد كه در صدر وادي ابراهيم است و آب سيل عقبه مني در آن
مي ريزد .


155


مي گويند : مكّيان براي گردش و تفريح با لباسهاي رنگين و فاخرانه چون گل
بابونه ، به اين جا مي آمدند .

امروزه ، اقحوانه شامل محلات الروضه و الششه و اطراف آنهاست .

حارث بن خالد مخزومي در اين مورد سروده است :

من كان يسأل عنّا اين منزلنا * * * فالاقحوانة منّا
منزل قمن

اذ نلبس العيش غصّاً لا يكدره * * * قرق الوشاة و
لا ينبو بنا الزمن

هر كسي از منزلگاه ما بپرسد خواهيم گفت : اقحوانه منزل شايسته ماست ، زيرا در اين
جا سرخوشانه زندگي مي كنيم و روزگار با ما كج رفتاري نمي كند و دروغ
و سعايت بدخواهان ، عيش ما را تيره نمي سازد .

بئر ميمون

شاعري كه نامش بر من روشن نيست ، چنين سروده است :

تأمل خليلي هل تري قصر صالح * * * و هل تعرف
الاطلال من شعب واضح

الي بئر ميمون الي العيرة التي * * * بها ازدحم
الحُجّاج بين الاباطح

دوست من ! نيك بنگر آيا قصر صالح را مي بيني ؟ و آيا از دره واضح آثار به جا
مانده منزلگاه را مي بيني ؟ از آنجا تا بئر ميمون و تا عَيْره ، ميان اباطح ،
كه حاجيان در آن جاها انبوه مي شوند و ازدحام مي كنند . ( 1 )

در اين شعر واژه هاي بئر ميمون و عيره و اباطح آمده است : بئر ميمون چاهي
است كه ميمون ( برادر علاء حضرمي والي بحرين ) آن را حفر كرد و قبر منصور خليفه عباسي
در آن جا است . و در بخشي از اذاخر و حجون قرار دارد كه امروزه به حي الجعفريه معروف
است .

عيره نيز كوهي است در معابده كه منحني بر آن قرار گرفته است ؛ يعني ميان حي
الملاوي و حي الروضه است .

مقصود از اباطح نيز ابطح مكه است و به صيغه جمع آوردن آن از عادات شاعران عرب
است .


156


بطحاء ( به فتح باء و سكون طاء )

نام آشناي عرب ها براي اطلاق بر هر سرزميني كه در مسير سيل قرار دارد .

حذافه عدوي در مدح بني هاشم سروده است :

هم ملأوا البطحاء مجداً و سؤدداً * * * و هم تركوا
رأي السفاهة و الهجر

آنان بطحاء را سرشار از مجد و بزرگي كردند و آراء نابخردانه و ناراستي ها
را وانهادند .

منقول است كه : هشام بن عبدالملك به هنگام طواف خانه خدا مي خواست به
حجرالاسود نزديك شود ، ليكن كسي راه بر او نمي گشود ؛ در همين حال ، امام سجاد ( عليه السلام ) كه طواف مي كرد به حجرالاسود نزديك شد و مردم راه را بر او
باز كردند و از گرد حجرالاسود پراكنده شدند . هشام از اين ماجرا خشمگين شد و در پاسخ
يكي از همراهان خود كه پرسيد : اين مرد كيست ؟ گفت : او را نمي شناسم . فرزدق كه
حاضر بود ، از اين پاسخ ، برافروخته گشت و قصيده اي سرود كه بخشي از آن چنين
است :

هذا الذي تعرف البطحاء وطأته * * * و البيت يعرفه و
الحل و الحرم

هذا ابن خير عباد الله كلهم * * * هذا التقي ،
النقي ، الطاهر العلم

وليس قولك : لا اعرف بضائره * * * العرب تعرف من
انكرت و العجم

اين كسي است كه بطحاء ، جاي گام هايش را نيك مي شناسد ؛ خانه ، حل و حرم
او را مي شناسند .

اين مرد ، فرزند بهترين بندگان خداست . اوست تقواپيشه ، پاكيزه ، پاك نهاد و
برجسته .

گفته ات كه : او را نمي شناسم زياني بدو نمي رساند ؛ كه عرب و عجم
آن را كه تو انكار كردي ، مي شناسند .

فرزدق از اطرافيان هشام بود ، ليكن به سبب افتخار بيش از حد به بخشش هاي
پدرش و ستودن بني هاشم نزد امويان ارجي نداشت .

هشام از اين قصيده برآشفت و فرزدق را در عُسفان زنداني كرد .

بعدها به گفته هايي پيرامون اين قصيده فرزدق ، دست يافتم كه آنها را در كتاب
خود امثال الشعر العربي قافيه ميم ، آورده و بحث كرده ام ؛ در صورت نياز به آن
كتاب رجوع كنيد .


157


در كودكي ما ، بطحاء همچنان بود ؛ ليكن ، امروزه به خياباني هموار با پياده رو
بدل شده است .

مكّيان ، ميان قسمت پايين ريع الحجون و مسجدالحرام را بطحاء مي دانستند . از
ريع الحجون كه بگذري به سوي مشرق ابطح قرار دارد كه تا منحني نزد بئر الشيبي ادامه
دارد و به آن ، معلاة گفته مي شود . اما قسمت جنوبي پس از مسجد به طرف غرب تا
قوز المكّاسه ، مسفله نام گرفته است . قوز المكاسه تپه اي شني است پايين تراز
كُدي كه رُمضه ناميده مي شد .

بَلْدَح ( بر وزن عقرب )

در سروده ابن قيس الرقيات آمده است :

فمني فالجمار من عبد شمس * * * مقفرات فبلدع
فحراء

منا ، جمار ، بلدح و حراء ، از عبدالشمس خالي و تهي است .

مي گويند : هنگامي كه حسين ، شهيد فخ ، به شهادت رسيد ، در كناره آب هاي
غطفان ، بانگ سروشي را شنيدند كه مي خواند :

الا يا لقوم للسواد المصبح * * * و مقتل اولاد
النبي ببلدح

لبيك حسيناً كل كهل و امرد * * * من الجن ان لم تبك
للانس نُوَّح

هان اي مردم ، سياهي چيره شد زيرا كه فرزندان پيامبر در بلدح كشتار شدند . جنيان
چه بزرگ و چه كوچك بايد بر حسين ، بگريند ؛ گرچه آنان مويه گران بشر نيستند .

بلدح دومين وادي مكه است كه الشهداء و ام الدود ( ام العود ) در آن واقع شده
است .

ازرقي آن را وادي مكّه ناميده و افزوده : وادي مكّه همان است كه به خانه خدا
مي رسد و از آن مي گذرد .

در زمان ازرقي هر بخش از بلدح نام خاصي داشت و در نزديكي حراء مكة السّلو و
كناره الشهداء ، فخ ناميده مي شد .

به نظر مي رسد كه : از قديم جز بر قسمتي كه از زاهر شروع و به حديبيه ( شميسي )


158


ختم مي شود بلدح گفته نمي شده است .

در اين مورد ، اقوال ديگري نيز وجود دارد كه براي رعايت اختصار باز
نگفته ام . خوانندگان مي توانند براي تفصيل بيشتر به معجم معالم الحجاز
رجوع كنند .

امّا اين حسين كه در فخ به شهادت رسيد و به صاحب فخ نامور گشت ، حسين بن علي بن
حسن بن علي بن ابي طالب ( عليهم السلام ) است كه در سال صد و شصت و نه ق . بر
ضد حكومت عباسيان قيام كرد و پس از نبردي خونين ، در جايي كه امروزه به الشهداء
معروف است ، به دست والي مكه كشته شد . از آن پس ، اين قسمت به حي الشهداء ( محله
شهيدان ) شهره شد .

درباره اين فاجعه ، اخبار بسياري است كه به هنگام سخن پيرامون فخ از آنها ياد
خواهيم كرد .

پاره اي از مورخان بر آنند كه : عبدالله بن عمر در اين جا مدفون است . ليكن
اين پندار ، نادرست است و نامبرده در گورستان بني عبدالله بن اسيد در اذاخر به خاك
سپرده شده است .

تنضباوي

تنضباوي بخش بزرگي از وادي ذي طوي است كه از سمت غربي كوه اذاخر و شمال كوه
قعيقعان آغاز گشته است . و قسمت بالاي آن اللصوص نام دارد به دليل اين كه كوهراهي به
نام ريع اللصوص در آن واقع است . اينك اين كوهراه بر اثر تأسيس سدّي در نزديكي فخ به
ريع السّد تغيير نام داده است .

بخش ميان حجون و كحل ( الثنية الخضراء ) عتيبه نام دارد و كنار چاه
ذي طوي جرول خوانده مي شود . ومحل عبور از سمت غربي
جبل الكعبه تنضباوي ناميده مي شود .

در ادارات دولتي اين واژه را طندباوي مي نويسند كه واژه اي غريب است و
هيچ وجه اشتقاقي براي آن نمي شناسم و قطعاً اشتباه است . بل همان تنضباوي صحيح
است كه نسبتي است به درختان تنضب .

هنگامي كه كلبه هاي تكارره در آن جا بپا مي شد ، من برخي از آن درختان
را با چشم


159


خويش ديدم . از يكي از شيوخ قبيله مجانين نام اين وادي را پرسيدم ؟ پاسخ داد : نام
تمامي وادي ، ذي طوي است .

پرسيدم : در اين بخش از وادي چه مي رويد ؟

لبخندي زد و گفت : جز درختان تنضب در آن چيزي نديده ايم .

ازرقي اين قسمت را ليط ناميده است .

آب هاي وادي طوي و وادي ابراهيم پايين كوه ثبير الزنج و كوه مسفله از جنوب
غربي به هم پيوسته و بيشترين آب وادي ابراهيم را تشكيل مي دهد .

تنعيم

تنعيم ، مسيلي است كه از شمال ، ميان كوه هاي يشم ( در شرق ) و كوه الشهيد ( در
جنوب ) آغاز شده به وادي ياج فرو مي رود و ميقات عمره مكّيان است كه عمره تنعيم
ناميده مي شود وبدين وسيله از عمره جعرانه تميز داده مي شود ؛
نام نخست آن ، نعمان بود .

محمد بن عبدالله نميري سروده است :

فلم تر عيني مثل سرب رأيته * * * خرجن من التنعيم
معتمرات

مررن بفخ ثم رحن عشيّة * * * يلبين للرحمن
مؤتجرات

فاصبح ما بين الاراك و حذوه * * * الي الجزع جزع
النخل و العمرات

له اَرَجُ بالعنبر الغض فاغم * * * تطلّع رياه من
الكفرات

تضوع مسكا بطن نعمان اذ مشت * * * به زينب في نسوة
عطرات

هرگز چشمانم مانند زناني كه از تنعيم به قصد عمره حركت كردند نديده است . آنان ،
از فخ گذر كردند و آنگاه شامگاهان كوچيدند و پاداش خواهان به لبيك گويي پرداختند . بر اثر حركت آنان از اراك و پيرامون آن تا جزع النخل و عمرات عطرآميز و عنبرگون
گشت . شاخه هاي تازه و سرسبز سر كشيدند و فضا را معطر كردند . به سبب گذر زينب
در ميان زناني خوشبو و عبيرآميز وادي نعمان عنبربار و مُشك آگين شده است .

گروهي پنداشته اند مقصود از نعمان در اين شعر ، نعمان الاراك است ؛ حال آن كه
اين پندار نادرستي است ؛ زيرا آن كه قصد عمره مي كند و عازم مسجدالحرام
مي شود به


160


نعمان الاراك نزديك نيست .

امروزه تنعيم از محلات زيباي مكه است .

اينك ثابت شده كه پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به عبدالرحمان بن ابي بكر فرمان
داد تا عايشه ـ خواهرش ـ را از تنعيم به عمره برد . از آن پس ، اين جا
ميقات عمره مكّيان شده است . تنعيم نزديكترين منطقه حلّ به مسجدالحرام است و از راه
مدينه به مكه ( از سمت شمال مسجدالحرام ) در حدود شش مايلي واقع شده است .


| شناسه مطلب: 82929