1 ـ حجّ نامه احمد
مسکین
میقات حج - سال چهارم - شماره سیزدهم - پاییز 1374 حج نامه احمد مسکین رسول جعفریان اخیراً کتابی با عنوان حج نامه در مجلد بیست و چهارم فهرست کتابخانه آیة الله مرعشی ( به شماره 9567 ) معرفی شد . این کتاب مثنوی بلندی است از مناسک حج و آداب زیارت شهر مدین
ميقات حج - سال چهارم - شماره سيزدهم - پاييز 1374
حج نامه احمد
مسكين
رسول جعفريان
اخيراً كتابي با عنوان حج نامه در مجلد بيست و چهارم فهرست كتابخانه
آية الله مرعشي ( به شماره 9567 ) معرفي شد . اين كتاب مثنوي بلندي است از مناسك
حج و آداب زيارت شهر مدينه . در ميان اشعار اين مجموعه ، بجز آنچه درباره مناسك حج بر
پايه مذاهب فقهي اهل سنت آمده ، اشعار نغزي درباره عرفان حج و نيز زيارت قبر رسول
خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به چشم مي خورد . پس از پايان كتاب نيز ، شاعر چندي از
قصيده هاي خود را در ستايش رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آورده است . وي در برگ چهل
و پنج از حج نامه ، از نام خود چنين ياد كرده است :
مي رساند احمد مسكين درود بيشمار * * * بر روان پاك حضرت از سر صدق و صفا
همو در شعري ديگر تاريخ ختم سروده خود ( 955 هـ . ) و نيز محل آن را چنين ياد
كرده است :
خود تاريخ آن را يافت بي رنج * * * ز هجرت
نهصد و پنجاه با پنج
به قرب كعبه آمد اختتامش * * * بكام دل رسيدم از
ختامش
قاعدتاً وي از فارسي نويسان و فارسي سرايان حوزه عثماني است و در همين
اثر خود نيز از سلطان سليمان بن سليم خان تمجيد و ستايش كرده است . در اينجا
گزيده اي از اشعار
|
163 |
|
وي را بر اساس همان نسخه مي آوريم :
زيارت خانه خدا
بحمدالله كه از فضل خداداد * * * به طوف كعبه گشتم خرّم و شاد
دو چشمم گشت روشن از جمالش * * * به كام دل رسيدم از وصالش
چه محنتها كه در راهش كشيدم * * * چه ز هر غم كه از بهرش چشيدم
مرا چون آمد آن پيكر در آغوش * * * ز شادي كردم از غمها فراموش
خداوندا چه سان شكرت گزارم * * * كدامين نعمتت را بر شمارم
به صحراي عدم ناچيز بودم * * * نبودي نامي از بود و وجودم
تو دادي دولت نام و نشانم * * * نمودي از وجود ، اعلاي شانم
بدادي چشم و گوش و فهم و گفتار * * * توانا كردي از كردار و رفتار
بري كردي ز بند هر شكستم * * * بدادي قوّت اندر پا و دستم
ز بهر زندگاني در جهانم * * * بدادي قُوت و قوّت زآب و نانم
نكردي كم زماني روزي من * * * نمودي ره سوي فيروزي من
به حسن اعتقاد اندر ره دين * * * ثباتي داديَم از روي تمكين
ز دست ظالمانم وارهاندي * * * به امن آباد شهر خود رساندي
حريم كعبه كردي منزل من * * * برآوردي مرادات دل من
بدادي در حرم عيش و حضورم * * * فزودي دم به دم اندر سرورم
طمع دارم كه از روي عنايت * * * ز بنده وانگيري اين هدايت
بداري دايمم ثابت بر اين حال * * * فزون سازي از آنم عزّ و اقبال
نراني از درِ لطف و كرامت * * * بداري در كرامت تا قيامت
كريماني كه در ملك جهانند * * * ز درگاه كرم كس را نرانند
كسي كو را به لطف خويش خوانند * * * به قهر او را ز پيش خود برانند
تو از لطفم بدين درگاه خواندي * * * ز راه مكرمت اينجا رساندي
|
164 |
|
چو كردي محرم درگاه خويشم * * * ز محرومي مگردان سينه ريشم
در اين عالم چو كردي لطف و احسان * * * در آن عالم به قهر خود
مسوزان
بخوان احمد به مكه همگنان را * * * بشارت ده به كعبه حاجيان را
بگو سوي حريم حق شتابيد * * * كه تا از طوف او اجري بيابيد
همه ذنب شما مغفور گردد * * * همه سعي شما مشكور گردد
بيفزايد شما را قدر و حرمت * * * بيابيد از خدا صد لطف و رحمت
به مقصودات خود موصول گرديد * * * به نزديك خدا مقبول گرديد
حريم كعبه جاي دلگشائيست * * * محل حاصل هر دو سرائيست
يكي شهر خوشي پر ناز و نعمت * * * نموداري ز اَمن آباد جنّت
درو ميوه به هر فصلي فراوان * * * لطيف و نازك و شيرين و ارزان
ببازارش ز هر سو خوان نعمت * * * نهاده بر سرش الوان نعمت
متاع دنيوي در وي فراوان * * * همه با قدر وَنْدَر قيمت ارزان
محل طاعت و جاي عبادت * * * مكان دولت و عزّ و سعادت
چرا آنجا نباشد مرد عاقل * * * چرا آنجا نسازد جا و منزل
نه آخر مولد پاك رسول است * * * نه قرآن را در آن منزل نزول است
نه آخر بلده پاك خدائيست * * * نه او منزلگه اهل صفائيست
نه آخر حق بدو سوگند خورده * * * نه از قدرش به قرآن نام برده
نه آخر اندرو كرده بنايي * * * كه نبود مثل او در هيچ جايي
الا اي غافلان از حال كعبه * * * بگفتم شمه اي از حال كعبه
ز محبوب چنين عاقل چراييد * * * چرا سوي حريم او نياييد
الا اي آنكِ داراي مكنت راه * * * كه آري رو به سوي كعبة الله
مكن در آمدن هرگز تهاون * * * كه حسرت مي خوري يوم التغابن
بر اهل استطاعت فرض عين است * * * به گردن در ادا مانند ديْن است
طواف كعبه آمد ركن اسلام * * * به سوي او ز روي شوق بخرام
نخست آور به كف مال حلالي * * * كز آن نبود تو را اثم و وبالي
|
165 |
|
اگر مالت نه از وجه حلال است * * * ز رفتن حاصلت رنج و وبال است
بجو زآن پس رفيق بردباري * * * ديانت پيشه صاحب وقاري
انيس و مشفق و دمساز و غمخوار * * * جليس همدم و يار مددكار
اگر داري عيال و اهل و فرزند * * * بخواريشان به جاي خويش مپسند
بِنِه قُوت كفاف از بهر ايشان * * * مساز از رفتن ايشان را پريشان
وداع دوستان و همدمان كن * * * پس آنگه رو به سوي كاروان كن
چو اندر ره درآيي اي نكوكار * * * نظر هر سوي ز روي لطف بگمار
اگر در ره ز پا افتاده اي هست * * * بگيرش از ره لطف و كرم دست
نشان بر مركبش از روي ياري * * * مرو را راحتي ده از سواري
گرسنه باشد او را سير گردان * * * چو عطشان باشد او را ساز ريان
به هر دم مي تواني اي برادر * * * كه دريابي ثواب حج اكبر
در اين ره تا تواني دل به دست آر * * * كه آن از حج بود فاضل به صد
بار ( 1 )
چو آيي جانب ركن يماني * * * بدو دستي رسان تا مي تواني
بود مسحش گناهان را كفارت * * * مده از كف به هنگام زيارت
و گر نتواني از انبوه و كثرت * * * به انگشت شهادت كن اشارت
به هنگام اشارت اي برادر * * * همي ران بر زبان الله اكبر
پس آن را بهر بوسه سوي لب آر * * * همي بوس از سر تعظيم هر بار
چو حاصل شد ز طوف كعبه ات كام * * * به سوي ملتزم يك لحظه
بخرام
توقف كردنت آنجا ثواب است * * * دعاها اندر آنجا مستجاب است
بگير از روي شوق اَستار كعبه * * * بنه رخساره بر ديوار كعبه
به زاري و تضرع كوش آنجا * * * تمامي عرض حال خويش بنما
بكن عرض نياز خود كماهي * * * بخواه از حق در آنجا هر چه خواهي
پس آنگه جانب خلف مقام آ * * * توقف اندر آنجا نيز بنما
دو ركعت سنتي آنجا ادا كن * * * برآور دست خويش و پس دعا كن
توقف اندر آنجا هم ثوابست * * * دعاها نيز آنجا مستجاب است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شاعر سپس به بيان احكام پرداخته و آنها را مطابق مذاهب مختلف
بيان كرده است .
|
166 |
|
نماز آنجا چو كردي و دعا هم * * * روان شو از پسِ آن سوي زمزم
سر خود را درآور اندر آن چاه * * * برآور دست آنجا حاجتي خواه
بخور از آب آن چندان كه خواهي * * * كه يابي بهره از فيض الهي
بخور از آب زمزم كان دوا است * * * شفاي عاجل هر رنج و داء است
دگر ره قصد تقبيل حجر كن * * * بدان خود را دگر ره بهرهور كن
چو تقبيلش نمودي از وفا كيش * * * بگير از روي دل راه صفا پيش
توجه جانب كوه صفا كن * * * ز روي مسكنت آنجا دعا كن
ثنا و حمد حق بسيار مي گوي * * * پس آنگه ره به سوي مروه
مي پوي
برو آهسته تا نزديك ميلين ( 1 ) * * * همي دو
در ميان اي قرة العين
وز آنجا تا به مروه اي نكوكار * * * برو آهسته و مي باش هشيار
بدينسان هفت نوبت اي نكوكار * * * طواف اين دو موضع را بجا آر
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مقصود علامتي است كه از آنجا تا چند قدم بايد به صورت لكّه حركت
كرد و اكنون اين فاصله را با چراغ سبز مشخص كرده اند .