1 ـ از فرودگاه مهرآباد تا
مدینه

میقات حج - سال چهارم - شماره سیزدهم - پاییز 1374 از فرودگاه مهرآباد تا مدینه سید محمدباقر حجتی 1 ـ از مهرآباد تا جدّه در سال 1374 هـ . ش . این امید و آرزو را در سر می پروراندم ـ که به سان سالِ پیش از آن ـ توفیقِ زیارتِ حرمینِ شریفین نصیبم گردد و بار

ميقات حج - سال چهارم - شماره سيزدهم - پاييز 1374

از فرودگاه مهرآباد تا
مدينه

سيد محمدباقر حجتي

1 ـ از مهرآباد تا جدّه

در سال 1374 هـ . ش . اين اميد و آرزو را در سر مي پروراندم ـ كه
به سان سالِ پيش از آن ـ توفيقِ زيارتِ حرمينِ شريفين نصيبم گردد و بارقه هايي
از چنان توفيقي را در خاطر خويش احساس مي نمودم ؛ و از اين كه مبادا از زيارت
بيت الله الحرام و بارگاه رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و ائمه بقيع ـ
عليهم السلام ـ محروم بمانم ، سخت انديشناك و افسرده خاطر و نگران بودم ، تا اين
كه يكي از سروران بسيار عزيز و گرانقدر ـ كه خدايش همواره در سايه مراحم خويش
معززشان داراد ـ با اين بنده تلفني تماس برقرار كرده و يادآور شدند : عكسِ خود و
شناسنامه و رونوشت آن را ارسال داريد . تا اين كه عنايات الهي شاملِ حالِ اين
بنده اش گشت كه واقعاً خود را سزاي آن نمي ديد ، هر چند اين آرزو هر ساله
ذهنم را به خود مشغول مي سازد ؛ ولي بدون مجامله معترفم ، مرا چنان لياقتي نيست
كه از نزديك و در كنار كعبه با دلي پالايش ناشده از آلايشهاي دنياوي ، با خداي متعال
به راز و نياز بنشينم ؛ اما به حكمِ رحمانيتِ خداي غفار و بخشايش گر ، چنان شد
كه مرا در كنار ديگران ـ كه پاكاني سزاوار و شايستگاني براي چنان ديدار هستند ـ حظّ
و بهره اي باشد . لذا از رهگذرِ اين عنايت ، در اين بنده كه نگران و


169


فسرده خاطر بودم ، بسي شادمان گشتم ، آنچنانكه گويا جان دوباره اي گرفتم ، و
براي اين كه به كارهايي كه در تهران در موسم حج به عهده داشتم سامان دهم ، دست اندر
كارِ تنظيمِ آنها شده و با نشاط و تحركي درخور ، در صددِ تداركِ بخشِ عمده اي
از آنها برآمدم ، و بالاخره طي يكي دو هفته در تهران ـ كه نويدِ اين سفرِ فرخنده
سامعه روح و جانم را مي نواخت ـ به رتق و فتق بسياري از امور ياد شده تا حدودي
توفيق يافتم .

سرانجام ميقات و موعدِ سفر فرا رسيد ، و روز چهارشنبه 30/2/1374 هـ . ش . همراه اهل و عيال ـ كه در مقامِ اداي وظيفه بدرقه مسافرشان
برآمده بودند ـ راهي فرودگاه مهرآباد شديم و بر محوطه وسيعي درآمديم كه جمعيتِ
راهيانِ حج و مشايعانِ آنها در اين محوطه موج مي زد ، و ما در عرصاتِ عرفات ،
راه گم كرده اي را مي مانديم كه از پي يافتن راه ، آشنايي آگاه و آشنا
مي كاويد ؛ امّا كسي را در ميان اين جمعِ مواج ديدار نكرديم كه ما را به
كارواني كه بدان وابسته بوديم رهنمون گردد .

بانگِ اذانِ مغرب ، ما را هشداري بود كه راه آشنايي آگاهتر و آشناتر و
مهربان تر از حضرت باري ( تعالي ) نيست ، بهتر است بي درنگ ـ بدون نيازي به
جستجوي ماسوي الله ـ اقامه نماز را در پيش گيريم . وضو و دست نماز به سهولت انجام
گرفت و در سوي نمازخانه اي روي آورديم كه در جلوي محوطه فرودگاه ، زير چادري بس
گسترده و فرازنده تمهيد شده بود ، پس از اقامه نمازِ مغرب و عشاء ، شماري زياد از
دوستانِ دير آشنايي را زيارت كرديم ، و اين ديدار را از بركات اقامه نماز
برمي شمرديم و احساس آرامشي به ما دست داد كه نه تنها از سراسيمگي رهيديم ؛
بلكه خداي را سپاس گفتيم كه ما را از مجراي مسجد و نماز گزاردن در آن ، راهِ موردِ
نظر را به ما نمود و به همرهاني مأنوس و مألوف دست يافتيم .

توقف ما در اين محوطه ـ پس از اقامه نماز ـ چندان زياد به طول نيانجاميد كه
راهيِ سالن فرودگاه شديم ، در سالن فرودگاه ، كه در كنارِ دوستان ديگر در انتظار
پرواز هواپيما به سر مي برديم ، اطلاع يافتيم رئيس محترم دانشگاه تهران نيز
براي اولين بار عازم حج مي باشند ؛ انتظار ما براي زيارت ايشان به سر آمد و در
سالن حضور به هم رساندند ، و در عين خوشحالي ـ چون نخستين بار عازم چنين سفر مقدسي
بودند ـ احساس نگراني مي نمودند ، به ايشان عرض كردم در عمل ، همراهِ حجاجِ ديگر
راه و رسم اجراي اين مراسم را هر مسافري


170


مي آموزد ، و چندان دشوار نيست .

ساعت پرواز فرا رسيد ، در معيتِ رئيس محترم دانشگاه تهران بر طبقه زَبَرينِ
هواپيما زاويه اي را برگزيديم ، و ايشان از اين كه اين سفر مقدس نصيبشان گشته
بود در عين خوشحالي از احساس نگراني نمي رهيدند ، نگران از اين كه نتوانند ـ با
توجه به عدم سابقه چنين سفري ـ در اداي حقِ وظيفه و انجام مراسم حج آنگونه كه
شايسته است توفيق يابند . از اين كه اخلاص و صداقت و پاكدلي و حسنِ نيت را در وجود
ايشان احساس مي كردم غبطتي به من دست مي داد . در كنار ايشان با گفتگوهايي
كه ميان ما راجع به حج و مسائلِ ديگر مبادله مي شد ، علاوه بر اين كه محظوظ
بودم ، طولِ مسافت را چندان احساس نكرديم و سرانجام حدود ساعت سه و چهل و پنج دقيقه
پس از نيمه شب در جده فرود آمديم .

امسال نيز همچون سالِ پارينه ، حجاج ايراني در قرنطينه عربستان در به در و صندلي
به صندلي بودند و حدود چهار تا پنج ساعت اين جا به جايي و در به دريِ زوارِ ايراني
را رمق مي گرفت . پس از پشت سر نهادنِ خوانهايي چند از خوانهاي قرنطينه ، تازه
نوبت به بازديد بدني مي رسيد ، همه محتواي جيب و بغل را ـ بي استثنا ـ
بيرون مي كشيدند و حتي كفشها را به خميدن و شكنجه دادن وا مي داشتند . نوبت ژرف نگري مفتشان به اين بنده رسيد و همه آن دشواريهايي كه در تفتيش بر سر
ديگران آمد مرا نيز نشانه رفت . بازرسي بدني آغاز شد و ناگزير تمام وجودم را در
اختيار اين مفتش سپردم تا آنجا كه همه محتواي جيبها و بغلها ـ كه عبارت از جا نماز
و مهري كوچك و سبحه و تقويم بغلي و خِرت و پِرتهاي ديگر بود ـ بر سر بساطي كه در
كنار داشت ريخت ، و حتي عمامه ام را از يمين و شمال چنان چلاند كه امام
و خلفِ عمامه ام متورم شد .

مفتش ياد شده ، چند لايه قرص مسكّنِ راني تيدين را ـ كه براي ناراحتي
معده ام همراه داشتم ـ از من گرفت ، و هر چند كه مكرر متذكر مي شدم اين
قرصها داروي مسكّنِ دردِ معده و معالجِ آن است به گوشش فرو نمي رفت ، و حتي مرا
به خاطر حمل چند لايه راني تيدين تحت الحفظ ! به فضاي ديگري برد كه چمدانها را
بازرسي مي كردند ؛ در آنجا طبيبي را فرا خواند و قرصها ( علائم جرم ) را به او
نشان داد و نيز مرا كه حامل آن بودم . طبيبِ ياد شده به اين مفتش پرخاش كرد و به او
گفت : چرا مردم را آزار مي كنيد ؟ قرصها را به او برگردان


171


و رهايش كن . در اين گير و دار كه بيش از يك ربعِ ساعت به طول انجاميد
دوستانمان هاج و واج ماندند كه اين كار چه معنايي دارد ؟ !

سرانجام نوبت بازرسي ساك و چمدان فرارسيد ، هر چند مختصر چيزي كه در آن وجود داشت
مقداري را بيرون ريخت و مقداري ديگر را در درونِ آنها زير و رو كرد ، وملبوساتي كه
عبارت از جامه احرام و چند تا پيراهن كوتاه و بلند و بيژاما بود به درون ساك و
چمدان باز گرداند ؛ اما مقالاتي كه در درون حوله هاي احرام بود بر آن مروري
عاجلانه داشت و آنها را نيز همراه بقيه محتواي چمدان ، راهيِ درونِ آن ساخت ؛ و
ترتيبِ اين پراكنده ها را به خودم واگذار كرد ، و من نيز ساماني نه در خور به
آنها دادم . كه نوبت به خوان پاياني رسيد . پيرمردي ستاده بر پا در كنار دروازه
خروجي ، ماژيكي در دست داشت كه نخست شبه تمبري بر روي ساك و چمدان
مي چسبانيد و بر روي تمبرها علامت ضربدري ( * ) ناخوش آيند و درهم و برهم
رسم مي كرد ؛ اما نه به صورتي كه من ترسيم كردم !

ساك و چمدان در ميان ساكها و چمدانهاي انبوهي به ارابه سپرده شد و خود به سوي
فضاي زير چادر راه مي سپردم و هواي شرجيِ 26 درجه سانتيگرادِ محيطِ بازِ زير
چادرها را استنشاق نموده و سرانجام به محلِ استقرارِ كاروان رسيده و اندكي
بياسودم .

از وقتي كه بر قرنطينه درآمديم تا لحظه اي كه در فضايي باز سر برون آورديم ،
قريب به پنج ساعت در سالنها و كيوسكهاي متعدّد شكنجه شديم .

مدتي كوتاه زير چادرهاي جدّه نشستم و با همسفران گفتگوهايي كوتاه را پشت سر
نهاده از جاي برخاستم و به تنهايي به گشت و گذار روي آوردم . در مسيرهايي كه زير
چادرها درمي نورديدم ، علاوه بر ديدار حاجيان از مليتهاي مختلف ، دكه هايي
را سان مي ديدم كه به سان سالهاي پيش در جاي جايِ زير چادر تمهيد كرده بودند و
نوشته و كتابچه هايي را ـ رايگانه ! ـ براي هدايت زوار ايراني و غير
ايراني ـ كه راه را در برابر توسنيِ هوسِ استعمارگران به تدريج گرفتا و تنگنا
مي سازند ـ به آنان هديه ! مي كردند .

نگران رئيس محترم دانشگاه نيز بودم كه سرانجام ايشان را يافتم و بعد از آن ، با
يكديگر در معيت عزيزي ديگر ، گشتي دگر را در پيش گرفتيم و به دكه هاي متعددي
سركشيديم كه در اين دكه ها چنانكه اشارت خواهيم داشت ، دفاتر و كتب و
نوشته هايي به


172


زبانهاي عربي و فارسي و اردو و انگليسي و فرانسوي و شايد به زبان يا زبانهاي
ديگر ـ با كاغذ و چاپي مرغوب و محتوايي كه مطالبي غير مطبوع و نامرغوب بدانها راه
يافته بود ـ را در اختيار حجاج از مليتهاي مختلف قرار مي دادند و ما نيز
پاره اي از آنها را از دكه داران ستانديم تا ببينيم دنياي تبليغ با چه
كيفيت در تلاش است ، تبليغي كه بار تقليد و تبعيت از ارباباني شناخته شده را به دوش
مي كشد .

نوشته ها و دفترچه ها و كتيّب هايي كه دكّه بانان رايگان به
ما سپردند بدين شرح بوده است :

* كتابي با عنوان در خدمت مهمانان خداي بزرگ كه از سوي وزارت
اطلاعات ( قسمت اطلاعات بخش داخلي ) به زبان فارسي ، عربي ، انگليسي و فرانسوي و اردو
منتشر شده بود . كتاب فارسي در خدمت مهمانان خداي بزرگ ) به فارسي افغاني و مصور چاپ
شده كه در بسيار از موارد آن ، تعابير مضحك و يا حاوي مسائل تبليغاتي مربوط به خدمات
و مطالبي بر خلاف واقع ديده مي شود .

* كتابچه بغلي در 55+8 صفحه ، تحت عنوان دليل الحاج و المعتمر و
زائر مسجد الرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) باللغة الفارسيه را دريافت كرديم كه در صفحه دومِ
آن ، اين عنوان عربي را به فارسي چنين آورده است راهنماي حج و عمره و زيارت مسجد
نبوي [ به جاي حاج و معتمر و زائر ] به زبان فارسي ، ترجمه عبدالرحيم عبدالحق .

در صفحه 10 اين دفترچه كه به خط نستعليق ( فارسي ) چاپ شده است مي بينيم :

. . . هر كس معتقد باشد دستور و فرمان ديگران از
دستور و فرمانهاي پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بهتر و كامل تر است و يا قضاوت ديگري
بهتر از قضاوت و حكمِ پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است ؛ مانند كساني كه نظام و دستورهاي
طاغوتي را بر حكم و نظامِ آن سرورِ دو عالم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ترجيح
مي دهند ، اينها هم مرتكب كفر مي شوند .

البته به استثناي دستور كساني كه از بيخ و بُن راه را براي هر گونه فتوايي كه
همه بهتر مي دانيم باز مي كنند و مردمي را كه براي مبارزه با طواغيتِ جن
و انس به حرمين پناه آورده اند از فرياد مرگ بر آمريكا و اسرائيل
بازمي دارند ، و فرمان سرورِ دو عالم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را تابع فرمان سرور خود
در عالم ؛ يعني آمريكاي جهانخوار قرار داده و از دستور اين استدمار مدار ، نه تنها در


173


جهت تحت الشعاع قرار دادنِ فرمان خدا و رسول ؛ بلكه در بي اعتنايي و
محو آن ، اطاعت مي كنند و مرتكب طاعتي مي گردند كه كفه ثوابِ اعمال
ديگرشان ؟ ! را سنگين تر مي سازد !

در صفحه 30 تا 33 آداب زيارت حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و قبر ابي بكر و
عمر و مدفونين در قبرستان بقيع و عثمان ، و شهداي اُحد ـ كه رضوان خدا بر اين شهيدان
ـ و حضرت حمزه سيدالشهدا ( عليه السلام ) و زيارتِ اماكنِ ديگر
نسبتاً با تفصيل آمده است .

اما به هنگام زيارتِ حضراتِ معصومين ( عليهم السلام ) نيروي انتظامي ، با
خشونتي كه انسان از آن شرم و آزرم دارد با مردم رفتار مي كنند و بوسيدن ضريح و
يا تربتِ پاك آنها را شرك مي دانند ، آيا اينان همدگر را بهنگام ديدار و يا
توديع نمي بوسند ؟ ! آيا بر چهره كودكانِ خود بوسه نثار نمي كنند ؟ !

در صفحه 37 همين دفترچه ، پس از عنوان اشتباهاتي كه بعضي از حاجيان مرتكبِ آن
مي شوند در مورد اشتباهاتي كه در سعي پيش مي آيد ، آمده است :

دويدن در سعي در ميان صفا و مروه ـ در تمام شوط
ـ مسنون اينست كه فقط در ميان دو نشانِ سبز بدَوَدْ ، و در باقي شوط آهسته برود .

هروله را دويدن معنا كرده و گفته است : سعي جز در ميان دو نشان سبز بايد آهسته
انجام گيرد آيا مفهومِ لغويِ سعي را علماي عرب زبان نمي فهمند كه عبارت از
شتاب گرفتن در راه رفتن است و هروله هم به معناي دويدن نيست ، سعي ، راه رفتني است كه
حد وسط ميان عَدْو = دويدن ) و مشي = راه رفتنِ عادي است كه بايد آهسته انجام نگيرد . و ساعي سلانه سلانه قدم برندارد . ديديد كه علماي عرب رخصت نمي دهند راه
پيمودن ميان صفا و مروه با سعي و كوشش و سرعت مناسبِ مفهومِ سعي انجام گيرد . اين
تذكرات از آنِ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز ، رئيس كل ادارات بحوث علميه و افتا و
ارشاد اسلامي است كه سعي را بدانسان گزارش كرده اند !

* كتاب ديگري است به زبان عربي كه 83 صفحه دارد و تعدادي تصوير
در آن ديده مي شود . عنوان اين كتاب دليل الحاج في خدمته ضيوف الرحمن است . در
صفحه 27 و 28 اين كتاب تحت عنوان تنبيهات علي أخطاء يرتكبها بعض الحجاج في أعمال
الحج مطلبي آمده كه خلاصه ترجمه آن اين است :


174


اين ( أخطاء ) اشتباهات گاهي به عقيده و احياناً
به احكامِ عمليِ حج مربوط است ؛ اما آنچه به عقيده مربوط است اين است كه
پاره اي از حجاج ، چه در مكه و يا مدينه ، به سوي مقبره ها راه
مي سپارند تا به اموات متوسل و به قبور آنها متبرك گردند و يا از رهگذر مقام
آبرومند آنها درخواست خويش را با خدا در ميان گذارند ، و امثال آنها از اعمال
شرك آلود يا بدعت گونه كه مخالف با سنت رسول خدا ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) در
زيارتِ قبور است . . . بايد زيارت قبور ، نيازي به سفر نداشته باشد ! و فقط مردها
مي توانند قبور را زيارت كنند و بر زنان زيارت قبور جايز نيست ، و پيامبر اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) زناني را كه به زيارت قبور مي روند ، لعنت كرده
است !

بعضي از حجاج خود را به رنج واداشته و وقت و
فرصت و مال خود را در جهت زيارتگاههايي در مكه و مدينه تلف و ضايع
مي سازند !

در مكه ، به غار حراء يا غار ثور و يا جز آندو
مي روند كه زيارت و ديدار آنها مشروع نيست .

در مدينه ، به مساجد سبعه ، مسجد القبلتين و
اماكنِ ديگر براي نماز و دعاي در آنها و تبرك به آنها روي
مي آورند .

در حاليكه زيارت و ديدارِ اينگونه اماكن در مكه
و مدينه و تعبّد در آنها از بدعتهايي است كه در دين اسلام احداث شده ! مسجدي جز
مسجدهاي سه گانه ( يعني مسجدالحرام ، و مسجدالرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و مسجد اقصي ) و نيز مسجد قبا در زمين وجود ندارد كه بتوان براي نماز گزاردن ، آهنگِ آن نمود .

ملاحظه مي كنيد كه عالمانِ پيرو مكتب ابن تيميه چقدر گرفتار هفواتي هستند
كه نمي توان از آنها صرف نظر كرد :

زيارت قبور بزرگان را شرك و بدعت مي انگارند ! آيا زائرانِ قبورِ اعاظمِ دين
بر اين عقيده اند كه به خاك خفتگانِ در آنها ، خدايان هستند ؟ ! كدام زائري را
مي توانند سراغ كنند كه به پرستشِ اصحابِ قبور روي آورده و يا روي آورد . زائرانِ شيعه يا در مقام استغفار براي اصحاب قبور برمي آيند و براي آنها فاتحه
مي خوانند ، و يا با خواندنِ زيارت نامه هايي ، خلق و خوي والا و
مقامات ارجمند روحي و معنوي و فداكاريهاي اصحابِ اين قبور را ياد مي كنند و با
ذكر اسوه حسنه آنان با اتّعاظ و پندآموزي توفيق مي يابند . هرگز هيچ زائر
مسلماني با توسل به اصحابِ قبورِ بزرگانِ دين ، كمترين تأثيري از سوي آنان براي
برآورده شدن حاجاتشان براي


175


آنان قائل نيستند ، فقط چون خويشتن را قابل عرضه درخواستِ خود با خداوند احساس
نمي كنند ، از ارواح مقدسه آنان استمداد مي جويند كه درخواست آنان را با
خداوند متعال در ميان نهاده تا به خاطر قربي كه در پيشگاه الهي دارند حضرت باري
تعالي به خواسته هاي دنيوي و يا اُخروي آنها پاسخ مثبت دهد . آيا چنين كاري شرك
و بدعت است ؟ ! مگر اين علما و توده مردم عربستان از زعماي مملكت خود براي انجام
و تحققِ امور خويش درخواست نمي كنند و از آنها استمداد نمي نمايند ، حتي
مردم عادي درخواستهاي خود را با يكديگر در ميان مي گذارند . اينان معتقدند
انسان اگر تكان بخورد شرك است ، راه برود شرك است ، كودك يا دوست خود را ببوسد شرك
است ، اگر بر سر خريداريِ متاعي چانه بزند شرك است ، كم كم تا جايي پيش مي روند
كه اگر كسي نفس بكشد شرك و بدعت است ؛ اما هر شركي را كه مرتكب مي شوند توحيد
است ؛ بوسه زدن به بازوي زعما و توسل به آنها و تبرك از آنها و درخواست از آنها
ـ كه بيوقفه با اين كارها در ملاقاتها سر و كار دارند ـ عين توحيد است !

اينان در دفترچه راهنماي حج و عمره . . . صفحه 31 از زبان جناب بِن باز ، در طريقه
زيارت مسجد پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و مسلم ـ چنين نوشته اند :

بعد از خواندِ تحية المسجد ، به طرف قبر
پيغمبر ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برويد و رو به روي قبر توقف كنيد
[ حتماً طبق نظر آنها رويا رويي با قبر
شرك است !
] و با ادب و
احترام با صداي پَست ! اين چنين سلام عرض كنيد :

السلام عليك أيها النبي و رحمة الله و بركاته .

و بر آن درود فرستيد و اگر بگوييد :

اللهم آية الوسيلة . . . و ابعثه المقام المحمود
الذي وعدته ، اللهم أجزِه عن أمته أفضل الجزاء

اشكالي ندارد .

مگر با تَفَوُّه و خواندنِ اين زيارت نامه جز اين كه آن حضرت را وسيله قرار
مي دهند ، و مقام محمودِ شفاعت آن جناب را درخواست مي كنند ، چيز ديگري را
مطرح مي سازند ؟ چرا در اينجا توسل به قبر آن حضرت شرك نيست و اشكالي ندارد ؛
اما در كتاب هاي ديگر سراسيمه گشته و توسل و تبرك از مقام و پايگاه ارجمندِ آن
حضرت و حضراتِ بلندپايه و ستوده مقام را شرك و بدعت برمي شمارند .


176


در كتاب دليل الحاج صفحه 33 درباره اشتباهات حجاج مطلبي نوشته كه خلاصه فارسي آن
اين است :

از جمله خطاهاي حجاج اين است كه زيارت
مسجدالرسول را زيارت حضرت رسول يا زيارتِ قبرِ حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) برمي شمارند ، در حالي كه اين نامگذاريِ اشتباهي است كه احياناً با اشتباهي در
اعتقاد توأم است ؛ زيرا اصلِ زيارتي كه شخص به خاطرِ آن راهِ سفر را در پيش
مي گيرد مسجدالرسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي باشد كه هدفِ او نماز
گزاردنِ در آن است ، و زيارتِ قبرِ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و زيارت قبور صحابه و
قبور شهدا ، تابعِ زيارتِ مسجد است نه اين كه زيارتِ اين قبور ، هدفِ اصليِ سفرِ حجاج
را تشكيل دهد ؛ زيرا نبي اكرم ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) از سفري كه هدف آن عبادت در مكاني ( جز
مساجد سه گانه ) باشد نهي كرده است ، پس نبايد به خاطر زيارتِ قبورِ انبيا و
اوليا و يا به خاطر نماز گزاردنِ در هيچ مسجدي ( جز مساجد سه گانه ) هيچ سفري را
در پيش گيرد .

آنگاه نويسنده مي گويد :

احاديثي كه درباره تشويق حجاج بر زيارت قبر رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) وارد شده ، هيچيك از آنها قابلِ احتجاج و استناد نمي باشند ؛
زيرا بخشي از آنها موضوع و مجعول و بخشي ديگر به منتهاي ضعف دچارند !

به راستي بايد به هنرنمايي اين فقيهان ! با اين فتواهاي سنجيده و حساب شده ! آفرين
گفت ؛ چرا كه زيارتِ حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را تابع زيارت مسجد خاطر نشان
مي سازند ، مسجدي كه همزمان با حيات آن حضرت ساخته شده و از ميان رفته ، ليكن
جسدِ آن حضرت كه به زعم آنان به خاك دگرگون گشته و هنوز حداقل تربتش باقي است . آنچه
بر جاي مانده زيارتِ آن ، تابع ستونهاي چوبي و سقف ليفه خرمايي است كه از ميان رفته
است .

مطالعه كننده محترم ! در عبارتي كه ترجمه آن را آورديم و امانت را در برگرداندن
آن به زبان فارسي رعايت نموديم ، اندكي درنگ و دقت كنيد ، آيا جز اين سخني كه ما ياد
كرديم به نتيجه ديگري مي تواند بارور گردد ؟ مردم به خاطر حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به اين مسجد مي روند ، و چون آن حضرت در اين مساجدِ مورد
نظرشان نماز اقامه كردند ، به اين مساجد روي مي آورند ؛ پس زيارتِ اين مساجد ،
تابعِ خودِ حضرت است نه عكس آن . ولي چون اينان


177


واژگونه و معكوس فتوا مي دهند درباره آن حضرت و مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و مساجدِ ديگر واژگونه و معكوس اظهار نظر مي كنند . كتاب مذكور به زبان فارسي
نيز چاپ شده است .

كتابها و كتابچه ها و بروشورهاي تبليغاتي متعددي را از اين دكه ها و
يا احياناً از تريلره دريافت كرديم كه عجالتاً به ياد كردنِ نام آنها ، و كوتاه سخني
درباره محتوايشان بسنده مي كنيم و به مناسبت ، پاره اي از مطالب آنها را
در مقالي ديگر بازگو مي سازيم . اين نوشته ها عبارت بودند از :

* كتاب التوحيد ، باللغة الفارسيه ؛ محمد بن عبد الوهاب ، از نشريات وزارة الشؤون الإسلامية و الأوقاف و الدعوة و
الإرشاد كه به زبانِ فارسيِ افغاني در 303 صفحه ـ بدون تاريخ ـ طبع و منتشر شده و
مجموعاً تا جايي پيش مي رود كه اصل حيات و زندگاني و تنفس كردن را بايد شرك
دانست !

* امنيت و سلامت در حج ؛ در لابلاي
آن توصيه مي كند : حجاج ، شيطان بزرگ را به وحشتنياندازند ! اينكتابچهبغليدر64صفحهتوسطِوزارتكشور عربستان به طبع رسيده است .

* حقوق دَعَتْ إليها الفطرة و قَرَّرَتْها
الشريعه ؛
از محمد الصالح العثيمين كه توسط دانشگاه اسلامي مدينه منوره در 23 صفحه با قطع وزيري به سال 1414 هـ . ق . طبع و منتشر شده كه در صفحه 6 و 7 آن مطالبي در توقيرِ حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و صحابه بر خلاف هم مسلكان خود ، در
نگارش آن سرمايه گذاري كرده و اصالتي براي احترام به قبور قائل است ( سياستي كه
يك بام و دو هو را تجويز مي كند ! )

* نحو تصحيح ! العقيده ـ الإرشاد الي توحيد
رب العباد ؛
جمع و تأليف عبدالرحمن بن حماد آل عمر كه به صورتِ كتابِ جيبي
توسط المكتب التعاوني للدعوة و الإرشاد در 127 صفحه ـ بدون تاريخ ـ چاپ و منتشر شده
و در زيارتِ قبور ، به سان ديگران به تصحيف و تحريف عقيده در لابلاي خود دست
مي يازد .


178


* رسائل للحجاج و المعتمرين ؛ از
شيخ دكتر يحيي بن ابراهيم اليحيي ، كه توسطِ دار مسلم للنشر والتوزيعِ رياض به سال 1414 هـ . ق . در 87 صفحه قطع جيبي چاپ شده است . در صفحه 34 تا 45 دست از
سر قبور بزرگان دين برنمي دارد ، و توحيد را در فراموشيِ آنها و توجه به قلبهاي
مرده زنده هايي مي داند كه شريعت اسلام را با املاي دشمنانِ اسلام دگرگون
مي سازند .

* فتاوي مهمه تتعلق بالعقيده ؛ پاسخهاي بن باز است كه به سوي عقايد پاك شيعه نشان رفته و با مغالطه در تهمت و مسخِ
حقايق ـ تقريباً در سراسر اين كتابچه ـ همت مي گمارد . اين كتابچه توسط دار
لينة للنشر والتوزيع دَمَنْهُور در سال 1415 هـ . ق . به چاپ دوم رسيده و
در قطعِ جيبي طيِ 78 صفحه راه را براي مسدود ساختن حقايق باز گشوده است . ترجمه اين
كتاب به زبان اردو نيز منتشر شده است .

* التحقيق و الايضاح لكثير من مسائل الحج
و العمرة و الزياره علي ضوء الكتاب و السنه ؛
از بن باز كه در صفحه 52 به
بعد ، سخن از امر به معروف و نهي از منكر به ميان آورده و نمي داند چه چيزي در
برابر تهاجم فرهنگي غرب ، منكر و چه كاري در كانون تجمع چند ميليونيِ امتهاي اسلامي ،
معروف است ؛ نه ، مي داند ، اما اجازه ندارد . و مسائل پيش پا افتاده اي
را در موردِ امر به معروف و نهي از منكر مطرح مي سازد كه تكرار مكرراتي است
بي ثمر ، و به خواب واداشتن جوامع اسلامي در برابر بيداري غرب در فروپاشيدن
اسلام . اين كتابچه به هزينه فاعِلِ خيّري ! تا چاپ بيست و دوم در قطع جيبي طي 76 صفحه فرا رفته است .

* رسالة في صفة صلاة النبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ؛ از بن باز و ابن عثيمين كه فتاواي آنها را نيز به
پيوست دارد ، و ضمن آن حدود لحيه را مشخص كرده اند و مردم را از شكافهايي كه در
حدود و مرزهاي اسلام توسطِ صهيونيست پديد آمده و هسته مركزي اسلام را
آسيب پذير مي سازد ، به غفلت و خواب خرگوشي سوق مي دهند و از اين
قبيل فتواها كه در سرزمين وحي بدانها عمل


179


نمي شود . اين كتابچه توسطِ همان المكتب التعاوني للدعوة والارشادِ البديعه ،
در قطعِ جيبي طيِ 34 صفحه ـ بدون تاريخ ـ مراحل چاپيدن افكار پويا را پشت سر
نهاده و منتشر شده است .

* كشف الشبهات في التوحيد ؛ از محمد
بن عبدالوهاب ، به ضميمه تعليقاتِ محمد منيرالدين دمشقي ازهري ، كه در قطع وزيري طيِ 31 صفحه به سال 1414 هـ . ق . توسط دانشگاه اسلامي مدينه منتشر شده و
حاويِ كشفياتي است در جهت تفرقه افكني ميان امت ها و جوامع اسلامي و سود
فراواني نصيب دشمنان اسلام مي سازد .

* اصول الدين الإسلامي مع قواعده
الأربع ؛
از شيخ محمد بن سليمان تميمي ، ترتيبِ محمد الطيب ابن اسحاقِ انصاريِ
مدنيِ سلفي ، كه به صورت سؤال و جواب سامان گرفته و توسط همان دانشگاه انتشار يافته
و سعي بر آن دارد كه وانمود سازد كه آنچه بر خلاف رأي محمد بن عبدالوهاب است شرك و
بدعتي بيش نيست ! اين كتابچه در قطع وزيري طي 47 صفحه به سال 1414 هـ . ق . به طبع هفتم نائل آمده است !

* معني لا إله إلاّ الله و مقتضاها و
آثارها في الفرد و المجتمع ؛
از دكتر صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان ، در
قطع رقعي ، در 47 صفحه توسطِ همان دانشگاه به سال 1414 هـ . ق . چاپ دوم آن
درخشيده است ! و چشمها را با الهام گيري از انديشه هاي ابن تيميه براي
ديدار حق خيره كرده و از كار انداخته است ، او به سراغ انديشه هاي پاك تشيع
رفته و براي پراكندن و بيگانه سازي شيعه و سني و سرانجام ، مدد رساندن به تشديد وضع
اسفناك جوامعِ اسلامي معاصر ، از هيچ اهتمامي دريغ و فروگذار نكرده ، و توحيد كلمه و
كلمه توحيد را آسيب پذير فرموده است !

* الدعاء من الكتاب و السنه ؛ از
سعيد بن علي قحطاني ، با پيوست العلاج بالرقي من الكتاب و السنه كه توسط مؤسسة
الجريسي للتوزيع و الإعلانِ رياض ، به سال 1414هـ . ق . طي 160 صفحه در قطع بسيار كوچك به
چاپ هشتم رسيده و آن رشته هايي را


180


كه ديگران در جهت شرك آميز وانمود ساختنِ بسياري از كارها تابيده اند ،
با ادعيه متعددي پنبه كرده است . و دهها كتاب ديگر كه رايگان تسليم مي كردند تا
امت اسلامي به رايگان در زير سلطه دشمنان اسلام ، همواره در پريش و بيگانگي و خصومت
با يكديگر به سر برند .

و بروشورها و برگه هاي تا خورده خوش چاپ و متعددي كه به زبانها مختلف در
مقام ايجادِ جاذبه نسبت به خود و تبليغات مورد نظر پخش مي كردند .

* * *

باري زمان حركت به سوي مدينه فرا رسيد . وقتي به ما گزارش حركت را دادند كه سرگرم
گشت و گذار كذايي بوديم ؛ لذا با شتاب و سراسيمگي سراغ ساك و چمدان در محلِ استراحت
فرودگاه رفته ، و نفس زنان به جايي كه اتومبيل در انتظار ما بود راهي شديم ؛ چرا
كه گويا همگي حاضر بودند و من بي خبر ـ براي عبرت اندوزي از حال و
هوايي كه حجاجِ مليّتهاي گوناگون داشتند ـ در عوالمي ديگر سير مي كردم و
بي توجه به امور سفر از اين سو به آن سو مي شدم . خلاصه از اتومبيلي به
اتومبيلي ديگر در اوائلِ راهِ جده به مدينه جا به جا شديم . اتومبيلي ، كه گويا با
راننده ، بيش از ده سرنشين را در خود نمي گنجاند .

بر اين اتومبيل سوار شده و راه مدينه منوره را در پيش گرفتيم آن هم را
راننده اي كه گرفتار كسر خواب بوده و هر آن احتمال آن مي رفت كه به خواب
رود و سانحه اي بيافريند . لذا هر چندي يكبار برنامه ويژه اي اجرا
مي شد كه از خواب آلودگي راننده پيش گيري كند . كم كم چنته ها از
طراحي نقشه هاي بيدارگري خالي شد ؛ نمي دانستيم چگونه از چرت زدن راننده ـ
كه گاهي روي مي داد ـ پيشگيري كنيم .

حدود هشتاد كيلومتري مدينه بود كه يكي از برادران پيشنهاد خوبي ارائه كرد ، مبني
بر اين كه به مدينة الرسول و بارگاه ائمه بقيع ( عليهم السلام ) نزديك
مي شويم به جا است يكي از سرنشينان ، خواندن زيارت جامعه را به عهده گيرد . خواندن زيارت را به همديگر حوالت مي دادند تا قرعه اين فال نيك به نام برادري
اصابت كرد . ايشان با حال و هوايي مطبوع ، كه حاكي از شيفتگي شان به خاندان عصمت
و طهارت ( عليهم السلام ) ، خواندنِ زيارتِ جامعه را آغاز كرد ،
بارها در اثناي خواندنِ اين زيارت ، قلب پاكش چنان سرشار از تأثر و عواطف
مي گشت كه نمي توانست از گريستن خودداري كند ؛ و سرانجام زيارت جامعه به
پايان رسيد ؛


181


ليكن راهمان هنوز تا مدينه به پايان نرسيد . هر چند اين اتومبيل بايد از مركبهاي
سنگين ديگر راهوارتر مي بود ؛ اما كاميونها و اتوبوسها و مركبهاي ديگر همواره
در كنارِ آن پيشتاز بودند !

به مدينه نزديك شديم ، همزمان با ورود ما به مدينه بانگ اذانِ ظهر سامعه ما را
نوازش مي داد . هوا چندان گرم نبود كه بر هتل درآمديم ، در حالي كه بيداريهاي
طويل المده ، و خستگي راه به ما اجازه نمي داد با حالتي آميخته به فرسودگي
به زيارت روي آوريم ، لذا پس از اداي فريضه ظهرين و صرف ناهار با خوابي تا نزديك شام
بياسوديم ؛ و چون مي خواستيم با نشاطي در خورِ توفيق زيارتِ بارگاه نبوي و ائمه
بقيع ( عليهم السلام ) به ديدار آن حضرات برويم و احساس مي كرديم كه هنوز
فرسوده حال مي باشيم با دوست گرامي خود تصميم گرفتيم پيش از اذانِ بامدادان ،
طليعه زيارت خود را افتتاح كنيم . بنابر اين تا چنين لحظه اي كه هنوز توفيق
زيارت نصيبمان نگرديده ، خود را در جدّه جستجو مي كنيم تا مدينه را درست
دريابيم .


182


2 ـ از مدينه تا مكه

ساعتي قبل از طلوع فجر روز جمعه 1/2/1374 هـ . ش . همراه دوست
بزرگوارمان كه در يك اتاق بسر مي برديم عازم زيارت شديم و توأم با شوق و نشاطي
سرشار به سوي بارگاهِ رسول الله ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) روي نهاديم ، بانگ اذانِ نمازِ صبح
را در كنار مسجدالنبي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) به گوش گرفته و پس از اداي فريضه و قبل از
آن ، توأم با شادابي ـ تا زماني كه خورشيد پرتو خود را بر پهنه مدينه
مي گستراند ـ سرگرم زيارت حضرت رسول و فاطمه زهرا و ائمه بقيع ـ صلوات الله
عليهم أجمعين ـ بوديم ، و وقتي وارد بر هتل شديم كه بايد براي صرف ناشتايي در سالن
غذاخوري حضور به هم رسانيم .

پس از صبحانه ، دو تن از مردم پاكستان به ديدار ما آمدند كه يكي از آنها قمر زيدي
نام داشت ، سالخورده مردي با نشاط و پر توان به نظر مي رسيد و خطيبي زبردست و
سخنوري ماهر بود كه غالباً در سير و سفر ، زندگاني را پشت سر نهاده و همواره سيّال و
جوّال و تقريباً دائم السفر بوده و كشورهاي فراواني را طي اين سفرها ديدار كرده و
كسي است كه براي مردم مسلمان ممالك مختلف در مقام ارشادِ آنها پيوسته از
سخنراني هاي خويش بهره مي جويد . و در واقع خود را وقف سفر و ارشاد و
تبليغ اسلام كرده و جهان وطني است ؛ چرا كه در زاد بوم خويش هرگز درنگي طولاني
ندارد ؛ بلكه در هيچ پايگاه و جايگاهي از سفر و مآلا تبليغ دست نمي نهد .

* روز جمعه را ـ كه مي بايد فرصتهايي از آن را براي شركت در نماز جمعه
مصروف داشت ـ با ديدار چنين فردي ، شيداي اسلام و قرآن و انقلاب اسلامي ايران ،
افتتاح نموديم .

* روز شنبه 2/2/1374 هـ . ش . با حجاجي از ممالك مختلف اسلامي نشستهايي
نسبتاً طولاني داشتيم :

* از كراچي چه خبر ؟

در همين روز حدود ساعت ده ، دو تن از مردمِ مقيمِ كراچيِ پاكستان بر ما وارد شدند
كه پيشينه آشنايي ما با آنها بس ديرينه بود و به مثابه ايراني ها و هموطناني
مألوف و ديرآشنا به زبانِ فارسيِ گويا در ساباما به اصطلاح حال و احوالي
كردند .


183


يكي از آنها به نام محمد سليم ، در كراچي مدرّس بوده و اظهار مي داشت كه
بيست و پنج تن از طلاب شيعه در مدرسه وي به تحصيل علوم ديني مي پردازند . در
اين مدرسه ، دروس ديني از مقدمات تا الروضة البهيه في شرح اللمعة الدمشقيه = شرح
لمعه تدريس مي شود .

ديگري كه سيد شرف الدين نام داشت خاطر نشان ساخت : هر ساله در كراچي تحت عنوانِ
كلي و اصليِ يوم القرآن سميناري پيرامون مطالب مربوط به قرآن كريم داير
مي كند ، و هر سال همراه با عنوانِ فرعيِ ويژه اي اين سمينار
برگزارمي شود و تا كنون هشت سمينار را حولِ محورِ قرآن كريم در كراچي منعقد
ساخته است كه محصولِ نوشتاريِ اين سمينارها ، سه مجلد يادنامه هاي سمينار يوم
القرآن مي باشد كه از مقالات و سخنرانيها فراهم آمده و طبع و منتشر شده
است .

وي به ما متذكر شد : چون به تنهايي متولي و عهده دارِ برگزاري اين سمينارها
هستم و توانِ مالي و اقتصادي من بسيار محدود است نتوانستم ، مقالات ديگر را به طبع
رسانم .

در اين كه كراچي چه شماري از شيعه را در خود پذيرا است ، و آيا آماري از نفوس
شيعه وجود دارد ، ميان حاضرانِ اين نشست اختلاف نظر وجود داشت . سرانجام بر اين سخن
صحّه گذاشتند كه در جمع دوازده ميليون نفوسي كه در كراچي به سر مي برند حدود
هشتصد هزار نفر شيعي هستند .

* در نيجريه چه مي گذرد ؟

در همين روز ، ساعت از مرزِ ده و ربعِ بامداد فراتر رفته بود كه دو تن از حجاجِ
نيجريه بر ما وارد شدند . از ما راجع به ساختارِ سياسيِ كشور جمهوري اسلامي ايران
سؤال كردند . به آنها پاسخ داديم : دولت و حكومتِ جمهوري اسلامي ايران از فرهنگ و
تعاليم اسلامي الهام مي گيرد ، و قوانينِ حاكمِ بر اين كشور در تمام شؤون
حياتي ، مبتني بر فقه اسلامي و قرآن كريم و احاديثِ معصومين ( عليهم السلام ) و
احاديثِ موثق ديگران ، و مُقتَبَسِ از اين مصادر است .

اين دو تن كه جز زبان بومي ، صرفاً با زبان انگليسي آشنا بودند با يكي از رؤساي


184


دانشگاههاي ايران به گفتگو مي پرداختند ، و ما توسط جناب ايشان به
پرسشهايشان پاسخ مي داديم .

از آنها سؤال شد : اطلاعات شما درباره شيعه و جمهوري اسلامي ايران تا چه پايه
است ؟ اظهار داشتند : آگاهيهاي ما در اين زمينه بسيار اندك و ناچيز است .

ما مي دانستيم شمار بسياري از نفوسِ قاره آفريقا و اكثرِ قريبِ به تمامِ
مردمِ مغربِ اسلام پيرو مذهب مالكي ( مالك بن انس ) هستند . و خود اظهار داشتند : مردمِ
نيجريه پيرو آراء مالك بن انس ( مالكي ) مي باشند .

طيِ فرصتِ كوتاهي كه تا ظهر در اختيار داشتيم ـ بدين منظور كه بتوانيم به
درخواست آنها در جهت ارائه اطلاع گسترده تر راجع به حكومت الهي جمهوري اسلامي
ايران و شيعه مدد رسانيم ـ شمار اندكي از كتب و رساله هاي انگليسي كه محتواي
آنها با مسائلِ مربوطِ به حكومت اسلامي ايران و يا اطلاعاتي درباره شيعه پيوند
مي خورد ، در اختيار آنان قرار داديم كه از جمله آنها ترجمه كتابِ المراجعات به
زبان انگليسي بود .

بعد از ظهرِ همين روز به ما اطلاع دادند دو تن از مردمِ مغرب مي خواهند با
شما پس از نماز مغرب ديداري داشته باشند لذا پس از اقامه نماز مغرب و عشا ، آماده
ملاقات شديم ، انتظار ما تا ساعت هشتم و نيم به وقت محلي به طول انجاميد ؛ ليكن از
ميهمانان خبري نبود هر چند مي بايد از آمدنِ آنها نوميد مي شديم ؛ چرا كه
به ما گفتند : اينان بلافاصله پس از نماز مغرب به ديدار شما مي آيند ؛ اما با
وجود درنگي بس طولاني باري دگر ، حدود ساعت نُه بعد از ظهر يكي ديگر از مردم نيجريه
همراه با مترجمِ آشنا به زبان انگليسي و فارسي بر ما درآمد . او كه محمد ثاني موسي
نام داشت جواني كم سال و داراي چهره اي معصومانه و رفتاري عاري از تكلف بود ؛
به گونه اي كه برخورد بي آلايش او همه ما سه تن از حاضرانِ در اين محل را
به خود جذب كرد و اين كه مي ديديم سرشار از اخلاص است ، با علاقه فراواني از
گفتگويِ با او استقبال كرديم .

هر چند اين جوان همانند سايرِ هموطنان خود ، مالكي مذهب بود ؛ ليكن آنچنان شيفته
انقلاب اسلامي به نظر مي رسيد كه گويا با يكي از جوانان ايراني عاشقِ انقلاب ـ
كه در زمان جنگ تحميلي براي صيانت از كيان انقلاب سر از پا نمي شناختند و جبهه
و شهادت در


185


راهِ قرآن و اسلام را بر همه دنيا و آنچه در آن است برمي گزيدند ـ گفتگو
مي كنيم .

او پرسشهايي داشت كه به انقلاب اسلامي مربوط مي شد ؛ اما ما پيشدستي كرديم و
از او پرسيديم : كارش در نيجريه چيست ؟ پاسخ داد : دانشجوي حوزه علميه و يا به تعبير
درست تر : دانشجوي يكي از مراكز علمي ـ ديني نيجريه .

درباره نام اين مركز از او پرسيدم كه پاسخ روشني ارائه نكرد و گفت : اين مركز را
نامي نيست و طلاب يا دانشجويان اين مركز پيرو آراء آقاي زاك زاكي هستند . او به ما
مي گفت : هر چند در نيجريه دانشگاه وجود دارد ولي دانشگاه يا دانشكده
ويژه اي براي علوم اسلامي تا كنون تأسيس نشده است ، اما جناب آقاي زاك زاكي
مي كوشد مقدماتِ تأسيسِ چنين دانشگاه و يا دانشكده را فراهم آوَرَدْ . مدارس
ديني و مذهبي تا سطح ديپلم و متوسطه در نيجريه دائر مي باشد .

محمد ثاني موسي اظهار علاقه مي كرد كه مصاحبتِ خود را هر چه بيشتر طولاني
سازد تا اطلاعات گسترده تر و گوياتري درباره انقلاب اسلامي ايران و حكومتِ
ام القراي اسلام كسب كند . لذا به او حقايقي را يادآور شديم كه فشرده آنها اين
بود :

انقلاب اسلامي ايران ، حكومت قرآن را تا
دوردست ترين زواياي زندگاني و شؤون حياتي اكثرِ مردمِ جمهوري اسلامي ايران
نفوذ بخشيده ، و قرآن به عنوان برنامه زندگاني در متن حيات فردي و اجتماعي و سياسي و
اخلاقيِ مردم ايران داراي پايگاهي والا و مقامي بس ارجمند و مورد توجه و احترام
آنها است . انقلاب اسلامي نشان داد و نيز ثابت كرد كه اسلام مي تواند با كفايتي
لازم ، اداره همه شؤون زندگاني را در هر عصر ، بويژه در مترقي ترين دورانِ
تاريخِ بشر به عهده گرفته و كارآيي و توان خود را نشان دهد . بنابر اين اسلام و قرآن
قدرت دارد و جهان را زير پوشش گرفته و در همه حوائج زندگانيِ پيشرفته دنياوي و
نيازهاي معنوي و روحي و همه جوانب و ابعاد حيات ، پاسخگويي با كفايت باشد . و شما نسل
جوان و مسلمان مايه اميد در تحقق بخشيدن آرمان مقدس اسلامي در سراسر گيتي هستيد و
انقلاب اسلامي ايران زمينه و مقدماتِ جهان شمولي اسلام و قرآن را افتتاح كرده كه
بايد جوامعِ اسلاميِ معاصر اين آرمان را پي بگيرند تا اين رسالت جهاني به واقعيت
بپيوندد .


186


* هنديِ پاك باخته اهل بيت ( عليهم السلام )

روز يكشنبه 3/2/1374 هـ . ش . يكي از حاجيان هندي مقيم بنارس كه شيعيِ
شيداي ولاي خاندان اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) بود و با اهل و عيال و فرزندانش
توفيق زيارتِ حرمين شريفين نصيبش گشته بود ، با ما ديداري تا حدّي طولاني داشت . او
از پي كتابِ مناسكِ حجِ حضرت آية الله العظمي خامنه اي ـ دامت
بركاته ـ و زيارتنامه حضرت رسول و صديقه كبرا و ائمه طاهرينِ بقيع ـ صلوات
الله عليهم اجمعين ـ و نيز شماري از صحابه مي كاويد ؛ و جز اين درخواست ، تقاضاي
ديگري با ما در ميان نگذاشت .

اساساً مراجعان از مليت هاي گوناگون ـ اعم از شيعي و سني ـ يا از پي كسب
اطلاعات گسترده درباره انقلاب اسلامي بودند و يا مي خواستند در جهت تأمين
حوائج روحي و معنويِ خود به منابعي دست يابند و يا احياناً مسائلي راجع به مراسم و
مناسك حج و جز آن را با ما در ميان مي گذاشتند . موردي را مشاهده نكرديم كه كسي
به ما مراجعه كند و از ما درخواستي مادّي داشته باشد ، علي رغم آن كه وضع و حالِ
شمارِ زيادي از آنها آشكارا گوياي فقري شكنجه آور و مضيقه اي متأثر كننده
بود .

اين بنارسي هندي ، مردي سليم النفس ، پاكدل و شيداي خاندنِ مكرمِ رسول خدا
ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ بود ؛ هر چند نمي توانست درست به زبان فارسي
صحبت كند ؛ ليكن مي گفت : اشعار فراواني به زبان اردو و فارسي را در حافظه خود
نگاهباني مي كند ، اشعاري كه درباره لزوم مودّتِ قربي و محبت ورزيدن به اهل بيت ( عليهم السلام ) و فضائل اين خاندان مطهر توسط شعراي اردو زبان و يا هنديها و
پاكستانيها و يا ايرانيها به دو زبان فارسي و اردو انشا شده بود .

نخستين شعري كه پس از درخواستِ ما به سرودنِ آن آغاز كرد بيتي فارسي بود :

حيدريم ، قلندرم ، مستم * * * بنده مرتضي علي
هستم

آنگاه اين اشعار را سرودن آغاز كرد :

شاه است حسين ، پادشاه است حسين * * * دين است حسين
و دين پناه است حسين

سر داد ، نداد دست در دست يزيد * * * حقا كه بناي لا
اله الا الله است حسين


187


و شعرهاي ساده ديگري را كه زلالي و صفاي درونش را در محبت به اهل
بيت ( عليهم السلام ) براي ما بازگو مي ساخت ، براي ما
مي خواند .

وي هر چند اين اشعار را با لهجه هندي و با آهنگ ديارِ هند مي خواند ، ليكن
كاملا براي ما فارسي زبانها مفهوم بود . به هر صورت ، پس از دريافتِ مناسك حج و
كتابچه دعا و زيارت ، خواسته هاي خود را برآورده احساس كرد و با نثار دعاي
فراوان براي حضرت امام راحل ( قدّس سرّه ) و مقام معظم رهبري ، ما را وداع گفت و خاطره
خوشي براي ما به جاي نهاد كه چنان افراد پاك نهاد و رهيده از هر گونه قيد و بند
مادي و دنياوي و با قلبي سرشار از عشق و لدادگي بر اين سرزمين مقدس در مي آيند
و با حالتي كه سزا است از آن رشك بَريم ، مراسم حج را به جاي آورده و موسم آن را با
آهنگ و اعمالي خالي از تكلّف در مسائل روزمره زندگاني ، به پايان مي برند ؛
مردمي كه از هر مرز و بومي به ما مراجعه مي كردند ، صميمي تر
و داغ تر از شماري از ايراني ها به انقلاب اسلامي ايران معصومانه و
بي دريغ عشق ميورزيدند ، و آرمانهاي انقلاب را به جان و زبان و حال و مقال ارج
مي نهادند .


| شناسه مطلب: 82931