بخش 13
با عاتق بن غیث بلادی در مکه مکرمه
ميقات حج - سال چهارم - شماره پانزدهم - بهار 1375
با عاتق بن غيث بلادي در مكه
مكرمه
سيدمحمدباقر حجتي
روز پنجشنبه 6 ذي الحجه 1416 هـ . ق . = 6/2/74 هـ . ش . بدون قرار قبلي ، عازم
ديدارِ يكي از دانشمندان مقيمِ مكه شديم كه بيشترين آثارِ قلميِ او پيرامون تاريخ ،
و به ويژه تاريخِ مكه و جغرافياي آن و نيز قبايل و طوايف آن و جز آنها
مي باشد ؛ و حدود شصت و چهار سال قمري از عمر خود را پشت سر نهاده است ؛ چرا كه
وي در 3/10/1352 هـ . ق . = 18/1/1934 م . در بياباني در شمالِ مكه ، جايي كه به
مِشر نامبردار است ، در دامنه كوهي كه آن را اُبيّض مي نامند زاده شده است .
ساعتِ پنج و ده دقيقه بعد از ظهر به منزل ، و نيز دفتر او به نام دار مكة للنشر
والتوزيع واقع در ميدانِ اسلام رسيديم و با منشيِ او ـ كه داراي اتاقكي بسيار كوچك
مجهز به ميز و تلفن و تشكيلاتِ اندكي ديگر بود ـ صحبت كرديم كه مي خواهيم با
آقاي عاتق مصاحبه و ديداري داشته باشيم . پس از دقايقي چند ، رخصت يافتيم به اتاق
كارِ آقاي عاتق كه تا حدّي بزرگ و مجهز و در هر چهار جهت داراي ويترينها و
قفسه هاي آكنده از كتبِ مرجع بود درآييم . هم منشيِ آقاي عاتق و هم خودِ او با
گرمي و نيز صميمانه با ما برخورد كردند .
|
164 |
|
پس از معارفه اي كوتاه سر صحبت را باز كرديم . در اين اثناء فرزند ده يازده
ساله او به نام محمد چاي مطبوعي كه رايحه نعنايي آن ، طعم آن را دوچندان
دلچسب تر مي ساخت براي ما آورد ، و بسيار مؤدب و سنجيده از ما با چنين
چايي پذيرايي كرد . از او پرسيدم چه مي كني ؟ گفت : قرائتِ قرآن كريم را فرا
مي گيرم .
آقاي عاتق مردي خون گرم و عجول در گفتگو و در عين حال سرشار از معلوماتي مطمئن
نسبت به مساجد و جايگاههاي ويژه و پايگاههاي كهنِ مكه و نواحيِ آن به نظر
مي رسيد كه اگر شتابزده و با لغتِ دارجه و محلي با ما گفتگو نمي كرد ، حظّ
و بهره بيشتري نصيبمان مي ساخت .
لذا از او درخواست كرديم راجع به آثارش و نيز ترجمه احوالش با ما به گفتگو
بنشيند . بلافاصله قائمه و نموداري چاپ شده از آثارش را در اختيار ما قرار داد ؛ و
نيز آن بخش از كتابي را كه خود تحتِ عنوان نشرالرياحين في تاريخ البلد الأمين تأليف
كرده و ترجمه احوالش در آن آمده تكثير نمود و به ما تسليم كرد .
وي در اين كتاب ، متواضعانه در ترجمه احوالِ خود مي نويسد :
من از اين كه شرحِ احوالِ خود را در كتابي ـ كه خودم به تأليف آن دست يازيدم ـ
وارد سازم در ترديد به سر مي بردم ؛ ليكن بر اين كار به خاطر اموري كه اهمّ
آنها را ياد مي كنم مصمم گشتم :
1 ـ كساني كه از نظر علم و انديشه و خرد ، بهتر و برتر از من بوده اند ترجمه
احوالِ خود را نگاشتند ؛ به عنوان نمونه و نه جامع ، چند تن از علما را نام
مي بريم كه گزارش زندگاني خود را قلمي كرده اند :
ـ استادِ مورخانِ مكه ؛ يعني محمد تقي فاسي در كتابِ خود به نام العقد الثمين .
ـ استاد خيرالدين زركلي در پايانِ كتابِ خود : الأعلام . . . ، كه ترجمه احوالشان در
همين كتاب نشر الرياحين نيز عيناً همانگونه كه خود نگاشتند منعكس شده است .
ـ و دانشمندان ديگر از قبيل : عماد اصفهاني ، ابن سينا ، ابن الخطيب ، ابن خلدون ، و
دانشمندانِ بي شماري كه از پايگاه علمي پايين تري برخوردار
بوده اند .
2 ـ تاكنون ترجمه هاي فراواني از احوالم ـ كه پاره اي از آنها را خود
نگاشتم و توأم با
|
165 |
|
شتابزدگي و نيز فشرده بوده و اختلاف و كمبودهايي در آنها ديده مي شود ـ
منتشر شده است ؛ ولي در اينجا بر آنم ترجمه احوالي از خود بنگارم كه براي ماقبل و
مابعدِ خود ، مرجع مطمئني باشد ، و خداوند به قصد و نيت هر كسي آگاه است ، و پشت پرده
اراده هر كسي را بهتر مي خواند ، و إنما الأعمال بالنيات . لذا اينگونه خود را
مي شناسانم :
عاتق بن غيث بن زُوير بن زائر بن حمود بن عطية بن صالح البلادي . البلاديه
شاخه اي از قبيله حرب العريضه اي است كه مي توان گفت امروزه ـ بدون هيچ
فاصله ـ از صحراء الطف در شمال تا وادي حلي در جنوب در گذرگاهِ مدينه و اطراف مكه و
جده و شهرهاي ديگر امتداد دارد . [ عاتق بلادي درباره
البلادية و حرب العريضه كتابي تحت عنوان نسب حرب تدوين كرده است كه گزارش كوتاهي از
آن را ضمن آثارش خاطر نشان خواهيم شد ] .
مادرم ، مرزوقه دختر حظيظ بن عائد بن حُجيلان بلادي ؛ و مادرِ مادرم ، خضريه دختر
ثابت مكيحيلي بلادي ، و جده پدريم رَزنة دختر عتيق الله بن مُعتَقِ رَفيقي كه او نيز
از البلاديه است .
من در بيابان شمال مكه ، جايي كه مِشر نام دارد ، در دامنه كوهِ كوچكي كه به
اُبيّص نامبردار است زاده شدم و در بيابان و صحرا پرورش يافتم .
ممكن است كسي بگويد : تو كه در باديه و صحرا زاده شدي و در آنجا پرورش يافتي ، از
كجا و چه منبعي مي گويي كه در سومِ شوالِ 1352 هـ . ق . به دنيا آمدي ؟ !
راستي جا دارد چنين پرسشي مطرح گردد . و حق به تمام معنا براي اين پرسشگر براي
چنين سؤالي وجود دارد ؛ ولي اين داستان هم شنيدني است : خانواده ام
مي گفتند : فلاني همراه مجاهدين در جنگي شركت داشت ؛ و هنگامِ ولادتِ تو با
گوسفندي بازگشت ؛ و پدرِ تو اين گوسفند را از او خريداري كرده آن را به عنوان عقيقه
براي تو قرباني نمود . قضيه تا اينجا هيچ مطلبي را درباره تاريخ ولادتم بازگو
نمي سازد .
در سال 1392 هـ . ق . همين شخص كه سالخورده گشته بود بر پدرم درآمد و علي رغم
آن كه امّي و بي سواد بود من اين اميد را در دل مي پروراندم كه گزارشي
درباره تاريخ ولادتم از ناحيه اوبيابم . به او گفتم : يا اباصالح ! آيا تولدم را به
يادداري ؟ ! گفت : چرا به ياد نداشته باشم در
|
166 |
|
حالي كه پدر تو با گوسفندي كه از من خريداري كرد سنتِ عقيقه كردن را درباره تو
اجرا كرد . گفتم : آن سال را به ياد داري ؟ ! به فكر فرو رفت ، و با انگشتان خود به
محاسبه سرگرم شد و گفت : در مثل چنين ماهي چهل سال پيش بود كه اين قضيه اتفاق افتاد .
گفتم : در سال 1352 هـ . ق . ؟ گفت : آري . روحانيانِ محلي وقتي براي مردم
نامه نگاري مي كردند مي نوشتند : مثلاً 52 . و اين مرد نيز اوّل
شوال را عيد مي گرفت چون شوال به عنوان اولِ ماه سال به شمار مي رفت . از
اين رهگذر بر من ثابت شد كه در ماه دهم ( شوال ) 1352 هـ . ق . متولد شدم ، و من عنايت و
اهتمامي جز به اين قضيه نداشتم ، ليكن دو سال قبل خواهر بزرگم در ماه رمضان كه با ما
در روزه گرفتن همراهي مي كرد نزد ما آمد ، و با هم گفتگو مي كرديم . گفتم :
ابوصالح ( رحمهلله ) چنين و چنان مي گفت : خواهرم گفت : راست گفته است : ما ، در
ميدانِ اُبيّص در مسر جشن عيد برگزار مي كرديم . و عادت صحرانشينان چنان بود كه
براي عيد گردهم مي آمدند ، آنگاه در روز سوم از هم مي پراكندند . در اين
عيد پدرم ـ كه شيخِ قوم و قبيله بود ـ پس از بامدادان خاطرنشان شد كه امروز
نمي توانم از عيدگاه بگوچم . خواهرم گفت مادرم به درد زايمان تو در آن روز
گرفتار بود ، و تو را در ساعاتي ميانِ نمازِ عصر و مغرب در چنين روزي به دنيا آورد .
اين است داستان ( 3/10/1352 هـ . ق . ) .
[ يك مورّخ كه در بيابان زاده شده و تاريخ ولادت را
عادتاً در چنين محيط هايي ثبت و ضبط نمي كردند به مدد ذوق و قريحه و شمّ
تاريخي از درون فضايي تاريك و ناشناخته ، تاريخِ ولادتِ خود را نسبتاً و بلكه كاملاً
دقيق استنباط مي كند ؛ والله أعلم ] .
عاتق مي گويد در چنين بياباني پرورش يافتم . پدرم ميان وادي الفُزَع در شمال
تا وادي عُرنه در جنوبِ مكه چوپاني مي كرد . اما مراتع و چراگاههاي ما غالباً
از آن پس ، شمالِ الهضاب تا جنوب عسفان و تا شمال أم المؤمنين ـ ميان مكه و وادي
فاطمه ـ بود . و اما ييلاقِ ما پيرامون نخلستانِ ما در آن زماني بود كه رطب در قريه
و آبادي اي ـ كه محجوبه نام داشت و در شمال مكه بود و با مكه 120 كيلومتر
فاصله داشت ـ مي رسيد و شيرين مي شد . يادآوري مي شود كه فاصله اين
قريه تا مكه از بلنديهاي واديِ خليص در مد نظر است .
در خانه پدر و مادري پرورش يافتم كه اهل ايمان بودند . پدرم براي تمام نمازهاي
|
167 |
|
فريضه ، اذان مي گفت و نماز را برگزار مي كرد ، و مادرم خواندن نماز را
به من تعليم مي داد ؛ شايد بعيد به نظر رسد كه من بگويم فرق زيادي ميان آنچه
مادرم به من تعليم داد ، و آنچه را از استاد در مسائل مربوط به نماز فراگرفتم وجود
نداشت .
در اين باديه انواع چهار پايان و دامها را به چرا مي بردم ، گوسفند و شتر و
جز آنها را در چراگاهها مي پاييدم و دراز گوشها را مي راندم ، و از مراتع
دور مي ساختم ؛ چنانكه استاد ما غزالي مي گفت ؛ و بلكه با عصا و چوبدستي و
آتش ، گرگها را از پيرامون چراگاهها طرد مي كردم .
پدرم داستانسرا و نسب شناس و شاعري نافذ بود ؛ البته در سطحِ مردمي كه امّي و
بي سواد بودند ، نه آن گونه كه ما ، هم اكنون شعرا و راويه ها و
نسّابه ها را ارزيابي مي كنيم و من اشعار مردمِ قبيله خود را به
گونه اي جامع به خاطر سپرده بودم . هيچ قصيده اي به گوشم نمي رسيد
مگر آن كه آن را در گنجور حافظه خود ذخيره و نگاهباني مي كردم .
در سال 1364 هـ . ق . پدرم از دنيا رفت در آن زماني كه جنگِ جهانيِ دوم ، ممالك را
در تب و تاب خود مي آزرد . من مقيم مكّه مكرمه شدم ، و به تحصيل و فراگيري دروس
نظامي و ارتشي روي آوردم ؛ امّا عمده اهتمام خود را به درس در مسجدالحرام متمركز
ساخته و از اساتيد فاضل ، علوم را فرا گرفتم .
به سال 1372 هـ . ق . به طائف سفر كردم ، و سرانجام به مقامات و مناصبي در ارتش دست
يافتم و در ميان تيپ يازدهِ ارتش سعودي كه به منظور تقويت سپاه اردن همزمان با
تجاوز قواي سه گانه انگليس و آمريكا و فرانسه به كانال سوئز گسيل شدند ، به عنوان
يكي از افسران پياده نظام مي كوشيدم .
و در خلال دو سال توقف در اردن به دريافت ديپلم تخصصي در مطبوعات در معهد دار
عمان العالي دست يافتم ، و نيز در زبان انگليسي به دريافت ديپلم طي يك سال نائل
آمدم .
وقتي گواهينامه در كار مطبوعاتي را دريافت كردم ، گاهي به كارهاي فكري
مي پرداختم و بالاخره پس از ارتقا به مناصبِ مختلف ، به عنوانِ رئيس ستادِ
سلاحِ حدودِ مكه منصوب گشتم . در 1/11/1397 هـ . ق . حكم بازنشستگي من ـ طبق ميل و
علاقه خودم ـ به منظور پرداختن به كارهاي فكري و تحقيقاتي صادر شد .
|
168 |
|
در 7/3/1399 هـ . ق . دار مكة للنشر و التوزيع را ـ كه تاكنون به نشر آثارِ من و
ديگران همواره فعّال است ـ تأمين كردم .
اين دانشمند كوشا و نستوه سه بار ازدواج كرد كه محصول آنها تاكنون پانزده فرزند
پسر و دختر است .
فعاليتهاي علمي :
وقتي به ديپلم امورِ مطبوعاتي دست يافتم ، به كارهايي از نظر نگارش
توفيق يافتم . اگر چه اين كارها چندان در سطح بالايي قرار نداشت .
براي روزنامه هاي الندوه ، عكاظ ، القصيم ، الأضواء و جز آنها ،
با نام مستعار مقالاتي مي نوشتم ، ليكن از سال 1388 هـ . ق . بحثهايي تخصّصي را
در مجله المنهل و العرب به صورت مقالات منتشر ساختم ، و اين مقالات مجموعاً به صدها
مقاله در روزنامه ها و مجلات بالغ مي شود .
|
169 |
|
سفرها و كوچشهايي را در داخل عربستان و خارج آن در پيش گرفتم :
الف ـ سفرهاي داخل عربستان را نمي توانم بر شمرم ؛ امّا محصول آن
مؤلفات و آثار متعددي است ( كه ضمن بر شمردن آثارم گزارش خواهد شد ) .
ب ـ اما سفرهايم به خارج عربستان عبارتند از سفر به :
اردن ، سوريه ، فلسطين ، ساحل غربيِ رودِ اردن ـ قبل از اشغال
صهيونيستها ـ ، عراق ، كويت و مصر .
از جمله سفرهايم سفري بود كه ضمن آن هفت هزار و اندي كيلومتر را در
صوب مكه ، عمان ، دمشق ، بيروت ، لاذقيه ، حلب ، حماة ، حمص ، بغداد ، بصره ، كويت ، دمّام ،
رياض و بار ديگر ايضاً ، سرزمينهاي مكه و عمان و دمشق را با اتومبيل پشت سر
نهادم .
در شماري از كنفرانسها ـ با وجود آن كه معتقدم چندان مفيد نبوده است
ـ شركت كردم ، و عضو چند انجمن ادبي نيز هستم .
مصاحبه هاي مطبوعاتي و راديويي و تلويزيوني بي شماري
تاكنون برگزار كردم . و راجع به من ده ها زندگي نامه و تحقيقات از چين در شرق
تا شيكاگو در غرب نگارش يافته ، و پاره اي از كتبِ من به زبانهاي ديگر برگردان
شده است .
تاكنون بيش از سي كتاب تأليف كرده ام كه اكثر آنها به چاپ رسيده
است ؛ بدين شرح :
1 ـ آيات الباهرات ؛ در بررسي آياتي كه
حاوي عبرت و موعظه و دعوتِ به تفكر در مخلوقات است ، در يك مجلد .
2 ـ اخبار الأمم المبادة ؛ داستانهايي است
در امتهايي كه نابود و منقرص شده و انبيايي كه به سوي آنها مبعوث گشتند ؛ از قبيل
امم : عاد ، ثمود ، قوم شعيب ، و قوم لوط ، در يك مجلد .
3 ـ اخلاق البدو ؛ ( درباره اشعار و اخبار
و تاريخ صحرانشينان و بيابان گردان ) اين كتاب ، اطلاعاتي درباره خلق و خوي و نحوه
زندگاني و حالت اجتماعي و رواني آنان را در اختيار مطالعه كنندگان قرار
مي دهد .
4 ـ الأدب الشعبي في الحجاز ؛ نخستين
بررسيِ جامع و پرمحتوي درباره آداب و عادات و راه و رسم زندگاني در حجاز به شمار
مي آيد . اين كتاب چند بار به طبع رسيده است .
5 ـ ألحان و أشجان ؛ عاتق مي گويد : اين كتاب را ديوان شعر بر مي شمارم كه بارها
|
170 |
|
تصميم گرفتم آن را از ميان ببرم ؛ ليكن از اين كار بيمناك بودم ( ولعل له عذر و أنت تلوم ) .
6 ـ امثال الشعر العربي ؛ كتابي كه طي آن
ابياتي از شعرهايي كه از زمان پيدايش آن تا پايان سده نهم هجري به صورت
ضرب المثل درآمده ، گزارش شده است . در يك مجلد كه در 1409 هـ . ق . به طبع رسيده
است .
7 ـ أودية مكه ؛ اين كتاب داراي سه پيوست
است : جغرافياي منطقه مكه ، مقداري از تاريخ مكه و مطالبي راجع به ساكنان مكه در يك
مجلد .
8 ـ بين مكه و برك الغماد ؛ سفرنامه و
مشاهدات نويسنده است .
9 ـ بين مكه و حضر موت ؛ سفرها و مشاهدات
نويسنده در سرزمينهاي نجران ، الربع الخالي ، قبايل يمن و حضر موت و انساب و تاريخ و
تيره هاي كنوني آنها است كه چاپ اول آن در 1402 هـ . ق . صورت پذيرفت .
10 ـ حصاد الأيام ؛ ياد كرد يادگارهاي
ايام طفوليت و كودكي و سالخوردگي است .
11 ـ بين مكه و يمن ؛ سفرهاي تحقيقي راجع
به تهامه حجاز و يمن ، قبايل ، جغرافيا ، تاريخ ، عادات و رفتارهاي اجتماعي و اوضاع
اداري آنها است . در يك مجلد .
12 ـ رحلات في بلاد العرب ؛ وصف و تعريفِ
آثارِ شمال حجاز و اردن و شناسنامه قبايل اين منطقه ، شاخه ها ، انساب ،
سرزمينها ، تاريخ آنها و نيز وصف عمانِ عرب : كوهها ، خيابانها ، بازارها ، و امكنه تجمع
آنها است . اين كتاب چند بار به طبع رسيده است .
13 ـ الرحلة النجديه ؛ سفرنامه اي
است مربوط به اعماق گسترده نجد كه در آن ، شهرها و آباديها و روستاهاي نجد و
مسافتهاي ميان آنها و قبايل و بطون و جنبشهاي فكري و ادبي در رياض ، وصف و گزارش شده
و چند بار به طبع رسيده است .
14 ـ سقيط الندي ؛ بندهايي حاوي لطائف
ادبي كه بخشي از آن در مجله المنهل به طبع رسيده ، و بخشي ديگر هنوز به دست چاپ
سپرده نشده است .
15 ـ طرائف و امثال شعبيه .
16 ـ علي طريق الهجره ؛ محصول سفرهايي است
در قلب حجاز كه جغرافياي ميان حرمين در آن شناسانده شده ، و نقشه هايي در آن
آمده است كه جايگاههاي غزواتِ حضرتِ رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را در آن
شرح مي دهد . در يك مجلد ، كه چند بار به چاپ
|
171 |
|
رسيده است .
17 ـ علي ربي نجد ؛ سفرها و مشاهدات
نويسنده در مناطق ميان مكه و قصيم و بلنديهاي نجد مي باشد . در يك مجلد .
18 ـ فضائل مكه و حرمة بيت الله الحرام ؛
در بيان فضائل ام القري و حرمتِ آن ، و پاداش اعمال حسنه در آن و گزارش كيفر
كساني كه حرمتِ اين سرزمين را نگاه نمي دارند و در آن به الحاد دچار
مي آيند . در يك مجلد كه چند بار به طبع رسيده است .
19 ـ فضائل القرآن ؛ درباره فضائلِ تلاوت
و تعليم قرآن و فضائل پاره اي از سوره ها و فضيلت مداومت بر تلاوت و حفظِ
آنها . در يك مجلد .
20 ـ في قلب جزيرة العرب ؛ سفرها و
مشاهدات نويسنده در جزيرة العرب مي باشد . در يك مجلد .
21 ـ قلب الحجاز ؛ درباره مشهورترين
واديها و درّه ها و قُراء و سكّان حجاز و جغرافياي ميان حرمين و مقداري از
تاريخ آن مي باشد . در يك مجلد .
22 ـ معجم قبائل الحجاز ؛ كتابي است در
610 صفحه كه طي آن همه قبائل و بطوني كه از آغاز تاريخ تا روزگارِ ما در حجاز به سر
مي بردند و انساب و فروع و تاريخ و سرزمينهاي آن گزارش شده است . در يك مجلد ،
كه چند بار به طبع رسيده است .
23 ـ معجم الكلمات العجميه و الغريبه في التاريخ
الإسلامي ؛ كتابي است كه طي آن ، واژه هاي تركي و فارسي و قبطي و جز آنها
ـ كه در كتب تاريخ اسلامي وارد شده ـ مورد استقصاء و بررسي قرار گرفته است .
24 ـ معجم المعالم الجغرافيه في السيرة
النبويه ؛ در اين كتاب ، همه مواضع و جايگاههايي كه در كتب سيره نبوي آمده
استقصاء و بررسي شده ، و وضع كنوني آنها نيز مشخص گرديده است . در يك مجلد .
25 ـ معجم معالم الحجاز ؛ كتاب جغرافيايي
ادبي تاريخي پرحجمي است كه در ده مجلد تدوين شده است .
26 ـ معالم مكة التاريخية و الأثريه ؛
معجم و فرهنگي كه به ويژه ، مواضعي كه در محدوده مكه مكرمه ـ كه در قرآن و حديث و
شعر و تاريخ آمده ـ در آن مشخص گرديده و
|
172 |
|
وضع كنوني آنها نيز گزارش شده است .
27 ـ الميضاح ؛ در اين كتاب تصحيحاتي كه
در مورد منشوراتِ عربستان و احياناً جز آن ، از سوي عاتق بلادي انجام گرفته ، فراهم
آمده است .
28 ـ نسب حرب ؛ كتابي است كه درباره قبيله
حرب درباره انساب و سرزمينها و شاخه هاي اين قبيله و افراد برجسته آن ـ كه
مجموعاً بخش مهمي از تاريخ جزيرة العرب را تشكيل مي دهند ـ گفتگو كرده
است .
29 ـ نسيم الغوادي من مثنيات البلادي ؛ اشعاري است از عاتق بلادي .
30 ـ نشر الرياحين في تاريخ البلد
الأمين ؛ ترجمه احوال مورخين و جغرافي دانانِ مكه در گذرِ اعصار است . در
دو مجلد .
31 ـ هديل الحمام في تاريخ البلد الحرام ؛
ترجمه احوال شعراي مكه از عهد جرهم تا زمان حاضر ، و درج همه و يا نمونه اي از
اشعار آنها است كه در 4 مجلد به طبع رسيده است .
32 ـ رسائل و مسائل ؛ عاتق بن غيثِ بلادي
در مقدمه اين مجموعه مي گويد :
دفتر و محل كارم از سال 1392 هـ . ق . = 1972 م .
شمار فراواني از نامه ها را توسط مطالعه كنندگان كتابهايم و نيز دوستانم
دريافت مي كند .
ـ پاره اي از آنها مراتب تقدير و ستايش خود را پيشكش
مي كردند .
ـ شماري از آنها حاوي نقد و تصحيح مربوط به آثارم بوده است .
ـ دسته اي از آنها در مقامِ اثبات اطلاعاتي ، مبتني بر آراء و
ذوق و سليقه هاي شخصي بوده است .
ـ و سرانجام تعدادي از آنها جفاكارانه و غير منصفانه قلمي شده
بود .
خدا مي داند كه در تمام مساعي و كوششهايِ علمي و جز آن ،
مي خواستم با معيار و ميزان عدل كارهايم را برگزار كنم و به اصطلاح ، عادل باشم
( عدل در گفتار همانندِ عدلِ در عمل و كردار از اجر و ثواب برخوردار است ) .
ليكن جلب رضاي مردم ، هدفي است كه دست يافتن به آن امكان ناپذير است .
و كسي كه به چيزي دلبستگي مي يابد با چيز ديگري نمي توان رضاي خاطرش را
به دست آورد .
هر چند بحمدالله ، انتشار و رواج علم ، و گسترشِ آشنايي مردم به خواندن
و نوشتن ـ منهاي توان كافي فكري و آشنايي به شؤون اجتماعي ـ به مدد مردم آمد ؛ ليكن
اين ناتوانيها
|
173 |
|
موجب پديد آمدن لغزشهايي غير قابل اغماض گشت :
لذا بعضي به مجرد اين كه نام كسي در كتب تراجم آمده و همنام با كسي
است كه به قبيله اي منسوب است انتساب او را به آن قبيله داعي شده اند . به
همين جهت شخصي از بني عمرو مدعي شده كه ما از انصار هستيم . و فردي ديگر از بني موسي
مي گفت : ما از بني موسي بن جعفر مي باشيم . شماري از مردم انصاف و واقع
بيني را نُصب العينِ خود ساخته ، و اصول و ريشه هاي اين قبائل را
شناساندند .
باري ، وقتي با يكي از برادران درباره اين نامه ها به مذاكره
نشستيم ، او نشرِ اين رسائل و نامه ها را به همان صورتي كه هست پيشنهاد كرد ؛ و
گفت اگر اين نامه ها به صورتِ كتابهاي معمولي حروف چيني شده و به چاپ
برسد بهانه اي براي انكار و مغالطه در اختيار ديگران قرار مي گيرد . اين
موضوع را با دوستان در ميان گذاشتم ديدم آنها چنين كاري را پسند كرده و طبع اين
نامه ها را به همان صورتِ دست نوشت و يا اصلِ تايپ شده تأييد و بدان تشويق
نمودند .
هدف از نشر اين رسائل و نامه ها به صورتِ دست نوشت و يا تايپ
شده ـ و به همان صورت اصلي ـ به شرحي است كه ذيلاً ياد مي كنيم :
1 ـ بدين منظور كه مطالعه كنندگانِ معاصر و كساني كه پس از ما
مي آيند نمونه هايي از خطوط و تعبيرات و سطوح فرهنگ و معلومات و طرز تفكر
و گرايشها و موضع گيريهاي آنها و ما را باز يابند .
2 ـ باورداشتِ كساني كه اين نامه ها را مي خوانند مبني بر
اين كه دست آورد و نوشتارِ خود آنها است ؛ چرا كه خطوط و املا و تعبير اين
نامه ها متفاوت مي باشد و شايد مطالعه كننده اين نامه ها در ميان
نويسندگان آنها افرادي را شناسايي كنند كه وارد كارهاي تحقيقاتي شده و در عين حال ،
فاعل را از مفعول تشخيص و تمييز نمي دهند ! و علي رغم آن به اظهار نظر دست
مي يازند ، و بسا افرادي در جمع آنها ديده مي شوند كه نمي دانند
حكومت عباسيان مقدم بوده و يا حكومت عثمانيها ؟ !
شخصي براي من نامه اي نوشت كه من ، فلان بن فلان . . . تا عباس بن
مرداس سلمي [ نَسَبِ من ]
مي باشد . بدينسان مردي كه ديروز از باديه خود آمده نسب خود را در
صحيفه اي با استمداد از كامپيوتر ترسيم كرده است .
|
174 |
|
شخص ديگري به من چنين نگاشت : از فردي شنيده كه من [ عاتق بن غيث بلادي ] ، انساب را
از برده المقطه فرامي گيرم ؛ بدانيد عاتق ـ كه جزيرة العرب را زير پا
گذاشته و با اتومبيل سرزمينهاي مختلف اين جزيره را درنورديده ، كسي جز برده المقطه
را نيافته كه علمِ انساب را از او فراگيرد ! من به المقطه به خاطر داشتن
برده اي اين چنين تبريك مي گويم كه چنين بنده اي و عبدي از او به
جاي مانده است ؛ و پيشنهاد مي كنم كه براي اين برده ، مؤسسه اي بنياد كنند
كه او اين علم را ـ كه پيچيده تر و غامض تر از دم سوسمار و بز مجه است به
مردم تعليم دهد .
3 ـ هدف عمده و اساسي نشر اين رسائل ، نشر نامه هايي است . جز
نامه هايي كه در آن سود و فائده اي يافتم ، نامه هاي ديگري را
نياورم . و بالاخره بايد بگويم هدف نهايي ، شناخت و آگاهي مطالعه كنندگان به عناوين و
آدرسها و مشخصات پاره اي از آنها و مراسله و مبادله نامه نگاري به منظور
دستيابي به فوائد علمي از رهگذر بحث و گفتگوهاي طرفيني است . و من سرانجام بر اين
باورم كه اين رسائل و نامه ها خالي از فايده نيست . ( وإنما الأعمال بالنيات والله من وراء القصد ، و آخر دعوانا أن الحمد
لله رب العالمين ـ مكة المكرمه عاتق بن غيث بلادي 22 شوال 1415 هـ . ق )
در ميان اين نامه ها يادداشتهايي از شخصيتهاي برجسته علمي از
قبيل پروفسور حميدالله و جز او جلب نظر مي كند ؛ و عاتق بن غيث بلادي را
پاسخهايي به اين نامه هاست .
ما پس از مذاكره با آقاي بلادي و استفاده از بيانات ايشان درباره
تاريخ و جغرافياي مكه و شبه جزيرة العرب ، او را ترك گفته و توفيق بيشتري را
براي او در خدمت به اسلام واقعي آرزو كرديم .
مكه مكرمه ـ المعابده ـ قصر حسن عابد
16/2/1374 هـ . ش . = 16/ ذي الحجه 1416 هـ . ق .
سيدمحمدباقر حجتي