1 ـ درجستجوی اهداف وحکمتهای حج
میقات حج - سال چهارم – شماره شانزدهم - تابستان 1375 در جستجوی اهداف و حکمتهای مراسم حج کعبه ، یا نخستین خانه برای مردم گیتی ( ناس ) آنگاه که خویشتن را در برابر کعبه می یابیم باید بدانیم بر خانه ای درآمده ایم که خداوند متعال در قرآن کریم آن را خانه و
ميقات حج - سال چهارم – شماره شانزدهم - تابستان 1375
در جستجوي
اهداف و حكمتهاي مراسم حج
كعبه ، يا نخستين خانه براي مردم گيتي ( ناس )
آنگاه كه خويشتن را در برابر كعبه مي يابيم بايد بدانيم بر خانه اي
درآمده ايم كه خداوند متعال در قرآن كريم آن را خانه ويژه خود معرفي كرده است .
هيچ كانوني بر رُبع مسكونِ گيتي وجود ندارد كه خداوند متعال آن را صرفاً از آن خويش
شناسانده باشد جز كعبه و مسجدالحرام ؛ كعبه اي كه نخستين خانه مردمِ خداجو و
مايه هدايتِ مردمِ جهان و كهن ترين كانوني است كه از ديرباز آزاد بوده و
همواره نوين و پررونق و برخوردار از طراوت ، و نيز فرسايش ناپذير است .
خانه من ( بيتي )
اين خانه در دو جا از قرآن كريم ، بيتِ مخصوصِ خد معرفي شده و صاحبِ بلامنازع آن ؛
يعني خداوند متعال مي فرمايد : بَيْتي ( خانه من ) .
در قرآن كريم هيچ كانوني را سراغ نداريم كه حضرت باري تعالي با تعبير بيتي از آن
ياد كرده باشد ، جز كعبه كه علاوه بر عناوينِ ويژه ديگر ، خانه منسوبِ به خودِ او
است . شايد تعبير بيتي اشاره بر همان نكته اي باشد كه در إنّ اوّل بيت وُضعِ للنّاس بدان تصريح شده مبني بر اين كه :
چون خانه من است و من به همه مردم تعلق دارم ، اين خانه نيز از آنِ همه مردم
مي باشد ؛ هرچند اضافه بيت به
|
11 |
|
ياي متكلم ـ كه خداست ـ اضافه اي است تشريفي و خداوند در هيچ خانه اي
نمي گنجد ؛ ليكن اين وضع درباره هيچ بيت و خانه اي در قرآن وجود
ندارد .
فقط در دو مورد از آيات قرآن كريم درباره كعبه ، تعبير بيتي بدين شرح به كار رفته
است :
* . . . وعهدنا الي ابراهيم واسماعيل أن طهّرا بيتي للطّائفين والعاكفين
والرّكّع السجود ( 1 )
ما به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا
براي طواف كنندگان و ساكنان و راكعاني ـ كه پيشانيِ خود را فروتنانه و در مقام
تعظيم من بر خاك مي سايند ـ پاكيزه سازيد .
* * وإذ بوّأنا لابراهيم مكان البيت أن لا تشرك بي شيئاً وطهّر بيتي
للطّائفين والقائمين والرّكّع السجود ( 2 )
و به يادآور زماني را كه براي ابراهيم ، اقامت و
استقرار در خانه ( خود ) را مهيا وفراهم كرديم ، و با او قرار گذارديم كه : خانه مرا
براي طواف كنندگان و به پاي خيزان پرستشگر و يا ساكنان و راكعاني كه در برابر عظمتِ
من پيشاني خود را بر خاك مي سايند ، پاكيزه گردان .
ابراهيم موظف شد خانه اي را كه صرفاً از آنِ خدا ؛ يعني در واقع از آن همه
مردم شناسانده شده است ، از هرگونه آلايشهاي ظاهري و روحي پالايش كرده و
پاكيزه اش گرداند .
طي احاديث متعددي به آهنگ كنندگان اين خانه و زُوّار و ديدار كنندگان
بيت الله الحرام ، ذيل يادكرد اين دو آيه ، توصيه شده است كه با تن و بدني
پاكيزه و پوشاك و جامه لطيف و جان و دلي پالوده از هرگونه آلودگي و پليدي و پلشتي ،
بر اين خانه درآيند . ( 3 )
امام صادق ( عليه السلام ) ذيل آيه أن طهّرا بيتي . . .
فرمود : مشركان را از اين خانه بران و دور ساز . و همچنين فرمود : وقتي ابراهيم
خانه خدا را بنا كرد ، كعبه از دَم و نَفَسها مشركان كه با آن تماس برقرار
مي كرد ، به سوي خدا شِكوه آورد . خداوند به كعبه خاطرنشان ساخت : آرام باش كه در
آخرالزمان گروهي را كه خويشتن را نظيف و پاكيزه و با كام و دهاني كه دندانهايش خلال
و مسواك خورده است ، به سوي تو گسيل مي دارم ، مسواكي كه از شاخه هاي درخت
برمي گيرند . ( 4 )
آري بايد دل را از هرگونه آلودگي به هنگام ديدار و درآمدنِ بر بيت الله
الحرام پاكيزه ساخت و بايد با بيرون و دروني نظيف بر آن وارد شد . در كشف الاسرار
آمده است :
1 ـ بقره : 125
2 ـ حج : 26
3 ـ بحارالانوار ، ج99 ، ص193 ، ح7 و ص369 ، ح3 ؛ البرهان بحراني ، ج1 ،
ص152 ، ح2 ؛ تفصيل وسائل الشيعه ، ج9 ، ص377 ، ح17751
4 ـ بحارالانوار ، ج12 ، ص92 ، ح1 و ج76 ، ص130 ، ح6 ؛ نورالثقلين ، ج1 ،
ص123 ، ح355
|
12 |
|
وطهّر بيتي ؛ يعني : ( الكعبة علي لسان العلم ، وعلي بيان الاشارة ، معناه :
فرِّغْ قلبك عن الأشياء سوي ذكر الله ) : [ وطهّر بيتي ، به زبان علم ؛ يعني كعبه ،
اما با بيان اشاره ، مقصود اين است كه دل و جانِ خود را از هر چيزي ـ جز خدا ـ خالي
و پاكيزه ساز ]
مي گويد : دل خويش را يكبارگي با ذكرِ من
پرداز ، هيچ بيگانه و غيري را بدو راه مده كه دل پيرايه شراب مهر و محبت ما است ؛
القلوب أواني الله في الأرض ، فأحبّ الأواني إلي الله أصفاها وأرقّها وأصلبه
دلها ظرفها و گنجورهاي خدا در زمين هستند ،
محبوب ترين ظرفها در پيشگاه خدا زلال ترين و رقيق ترين و ظريفترين و
محكم ترين و استوارترينِ آنها است
هر دلي كه از مكوّنات صافي تر و بر مؤمنان
رحيم تر ، آن دل به حضرتِ عزّت عزيزتر و محبوب تر است . دل سلطان نهاد تو
است تا او را عزيز داري و روي وي از كدورت هوا و شهوت نگاه داري ، و به ظلمت و شهوت
دنيا آلوده نگرداني .
به داود ( عليه السلام ) وحي آمد كه :
يا داود طهِّرْ لي بيتاً أسكنه ؛ اي داود ! خانه پاك
گردان تا خداوند خانه به خانه فرو آيد . گفت : بار خدايا ! چگونه پاك گردانم ؟ گفت :
آتشِ عشق در او زَن تا هرچه نسب ما ندارد سوخته گردد و آنگَه به جاروب حسرت بروب تا
اگر بقيّتي مانده بود پاك بروبد . اي داود ! از آن پس اگر سرگشته اي بيني در راه
طلبِ ما ، آنجاش نشان ده كه خرگاه قدس ما آنجا است ؛ أنا عند القلوب المحمومة .
( 1 )
خانه خدا به گواهي احاديث ، محاذي عرش الهي است ؛ و قلب و دل مؤمن نيز عرش خدا
است ، با طوافِ كعبه طواف دل را نيايد از دست نهاد ، و هر دو را سزاست پاكيزه
نگاهداشت . آنجا كه خداي را اقامتي است . و مقامي كه مي تواند از گنجايشي درخورِ
اقامتش برخوردار باشد ، قلبي است كه سرشار از ايمان و پاكيزه از هرگونه شوائب و
مبرّي از هر نوع آلايش است ؛ خداوند متعال مي فرمايد :
لا يسعني أرضي ولا سمائي ولكن يسعني قلب عبدي المؤمن . ( 2 )
زمين و آسمانم گستره اش مرا پذيرا نيست و
نمي تواند در خود جاي دهد ؛ اما قلبِ بنده با ايمانم ظرفيت پذيرش مرا دارا است .
آلوده تنان و قلوبي كه از پلشتيهاي دنياوي و شرك مداري شسته و رُفته
نيست ، نشايد كه عرش خدا بوده و در مقامي كه محاذي عرش او است درنگي كارساز و اقامتي
سعادت آفرين و شقاوت سوز را در پيش گيرد .
1 ـ كشف الأسرار ، ج6 ، ص370 ، 371
2 ـ حديث قدسي .
|
13 |
|
قلب سرشار از ايمان ، خانه خدا است و كعبه نيز خانه ويژه او است ، بايد هر دو را
پاكيزه ساخت ؛ چون هر دو خانه مخصوص خدا است .
ابوايوب خزار از محمد بن مسلم روايت كرده كه از امام صادق ( عليه السلام )
در مورد روايتي سؤال كردم كه طي آن آمده است : خداوند ، آدم را به صورت و چهره و
سيماي خود آفريده است فرمود اين صورت ، صورتي حادث و مخلوق است ؛ صورتي كه خداوند
متعال آن را ميان صور و چهره هاي مختلف برگزيده و آن را انتخاب كرده است ، لذا
آن را به خود نسبت داده ؛ چنانكه بيت را به خويش منسوب داشته و روح را بدينسان به
خود پيوند داده و فرموده است بيتي و نيز فرمود : ونفختُ فيه من روحي .
پس از گذر بر مسير اين گفتار ، به خود مي گفتم : حجاج
بيت الله الحرام راست كه چه به هنگام اداي مراسم حج و چه به گاههايي دگر ،
كه بر مسجدالحرام درمي آيد ، هشيار باشند و حتي از آن لحظه اي كه عزم
ديار محبوب خويش در دل مي پرورانند و به سوي مكه و كعبه آهنگ دارند ، برون و
درون خود را آماده و مستعد اين ديدار سازند ، و اهداف سوداگري و تجاري و
مبادلات مادي را از قصد و آهنگشان به يكسو نهاده و با قلبي كه جز خداي را جايي در
آن نيست به منظور عزم ديدار چنان دياري ، صافي و زلال سازند و در مقام تخليه درون
خود ، از هر مقاصدي جز تقرّب به خدا برآيند ، و خلجانها و نگراني هاي كالاهاي پر
زرق و برق پشت ويترينها و يا آويزه بر بيرون و درون مغازه هاي حرمين به نيات
خالص و ناب آنها آسيب نرساند . هرچند كه اكثر قريب به تمام زوار را عرض حيات دني از همان آغاز سفر به خود مشغول مي سازد كه
گويا عازم كوچشي تجاري و نه الهي هستند . بايد چنين حالتي را آسيبي غير قابل اغماض
براي آهنگ مداران كعبه و بارگاه رسول الله و مضاجع ائمه بقيع
ـ صلوات عليهم اجمعين ـ و اماكن مقدس ديگر دانست ، آسيبي كه بايد آن را خسران و
زياني جبران ناشدني برشمرد .
وقتي در حرمين مي بينيم زوار ، به جاي هجوم در سوي مساجد و امكنه مقدس ،
بيشترين فرصتشان در يورش به فروشگاهها و دكه هاي ثابت و سيار مصروف
مي گردد ، و اين انديشه ، عمده اهتمام آنها را در اختيار خود مي گيرد و
توسنانه و ناخودآگاه ، آنان را در سوي اهدافي نه درخور ، سوق مي دهد ، و به جاي
اشواقي الهي كه بايد آنان را در چنان فرصت كوتاه و از دست رفتني به نيايش و راز و
نياز وادارد ، به سوي اسواقي كه حتي احياناً از ابتذال
|
14 |
|
و فرومايگي شخصيت آنها بر سر چانه زدن ها سر برمي آورد
مي كشاند . نظاره كنندگان چنين زواري مي پندارند اين حاجيان جز خريد و
فروش و سوداگري ، سوداي ديگري در سر ندارند .
بايد با حرم مَحْرم گشت و بر صحن و درون درآمد ؟
آيا آن كه عازم ديدار خانه خدا است و با طواف و گردش پيرامون آن و سعي
و كوشش در جهت دستيابي به مقصد و مقصود و عذر تقصير در پيشگاه او
مي باشد ، بدون قيد و شرط مي تواند خود را به حريم حرم نزديك ساخته و بدون
رخصتي كه منطبق با شؤون اين سرزمين مقدس است ، بر آن وارد شود ؟
عرصه و حياط اين خانه چهار فرسخ در چهار فرسخ است و بايد براي درآمدنِ بر آن ، از
مرزهاي ويژه اي كه مجاز است عبور كند ، آنهم با شرايط و آيينهايي خاص كه براي
سراسر وجود زائر از برون و درون مقرر گشته است . بايد خود را به يكي از ميقات ها
برساند تا جواز عبور دريافت كند و براي دريافت چنان جوازي براي گذر ناگزير است برون
و درون را بپيرايد و مُحْرِم شود تا مَحْرم گردد .
هرچند ميان فقها درباره تبيين مفهوم احرام ، اختلاف نظر وجود دارد ، عده اي
بر آنند كه احرام امري است مركّب كه از عناصرِ متعدد تشكل مي يابد ؛ يعني نيت ،
تلبيه ، و پوشيدن بدن به دو پوشاك برش نايافته و نادوخته و بي رنگ و بو .
* نيّت :
سهم نيّت در فراهم آوردن جواز ورود بر حرم ، به قدري است كه از فقيه بي عديل
دوران اخير يعني شيخ مرتضي انصاري ـ اعلي الله مقامه ـ نقل شده ، ايشان لبّ لبابِ
احرام و مدخل مهم تلبيه را عبارت از آن دانسته و مي گويد :
عزم و تصميم بر ترك محرمات و آماده و بسيج كردن و مجهز ساختن خود در جهت چنان
تروكِ حقيقت احرام را مي پردازد . و اگر مُحرم آهنگ دست يازي به يكي از
اين محرمات را در نيتِ خود دخالت دهد ، احرام او باطل و فاقد هرگونه ارزش و اعتبار
است ؛ چنانكه اگر در روزه داري قصد كند به برخي از كارهايي كه روزه را باطل
مي سازد روي آورد ، روزه اش باطل و بي اعتبار مي باشد .
هرچند كه درباره اين سخن مناقشاتي در فقه وجود دارد ؛ ليكن در مجموع
|
15 |
|
بازگو كننده اهميت و ارزش والاي نيّت است . اگرچه با چنان تفصيلي ، نيت درباره هر
زائري ـ كه احياناً آشنايي تفصيلي به محرمات و تروك ندارد ـ متمشي نيست ؛ اما
اصل نيت كه بايد توأم با تقرب به خدا و امتثال امر او صورت پذيرد از اهميت و ارزش
بسيار بالايي برخوردار است .
قصد و نيت در هر عملي ، روح و ملاك ارزش و اعتبار آن را تشكيل مي دهد ؛ و از
رهگذر كيفيّت نيت است كه اعمال آدمي سنجش و ارزيابي مي شود ، و معيار پاداش و
كيفر انسانها در روز قيامت ( چنانكه در دنيا ) صرفاً هرگونه عمل و كرداري نيست كه قصد
و نيتي با آن همراه نباشد ؛ بلكه پاداش نيك و جزاي حُسْني در تمام كردارها و نيز در
اداي مراسم حج از آن كساني است كه اعمال آنها با نيتي خالص و آهنگي ناب و راستين
رنگ يافته و در تمام زواياي گوناگونِ كردارشان نفوذ كرده و جوهره آن را به هم
رسانَد .
اسلام به نفس عمل ـ منهاي نيت ـ هيچ ارزشي اعطا نمي كند ؛ زيرا از كوزه همان
برون تراود كه در اوست . نيت است كه پرده از روي اسرار دروني انسان بر مي دارد
و آدمي خود را از عينك نيت خويش مي تواند شناسايي كند ؛ و حتي شخصيتِ روحي خود
را به ارزيابي گيرد . او نمي تواند فقط با محكِ اعمال خود ـ كه ممكن است
احياناً با تكلّف و تصنع و صحنه سازي انجام گيرد ـ خود را بيابد و به
سنجش خويش ، دل خوش كند ؛ به عبارت ديگر : عملي مزورانه انجام گيرد و كرداري به ظاهر
خوب و مشمول رضاي خدا و رسول به نظر رسد ؛ امّا نيتِ انجام آن برخلاف ظاهرش موجب خشم
خدا و رسول باشد . اين ناهمساني ميان قصد و عمل و نيت و كردار ، ارزش و اعتبار آن عمل
را خنثي مي سازد ، و اين صورت ظاهر زيبا و نيكو سمومي از افكار و نيات
پليدي را با خود دارد كه سرانجام از بدبختي و هلاكِ فرد سربرمي آورد ؛ چنانكه
في المثل رياكارانه به عملي كه ظاهراً محبوب و مورد پسند است دست يازد ، نه
تنها به پاداش نيك بارور نخواهد شد ؛ بلكه اين عمل ، كيفرآفرين نيز مي باشد .
از رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ روايت شده كه فرمود :
اِنّما الأعمالُ بالنّيات ، ولكلّ امرئ ما نوي . . . ( 1 )
ارزش اعمال آدمي صرفاً به نيات و اهدافي كه در
مدّ نظر دارد منوط است ، و عوايد اعمال وي به نيت او مربوط مي باشد .
اگر اعمال آدمي با نيات فرومايه بياميزد ، منجر به فرومايگي ارزش آن
مي گردد ؛ هرچند عمل او سترگ تلقي گردد . حتي نيت از چنان ارزش و اعتباري
برخوردار است كه بهتر
1 ـ كنزالعمال ، ج3 ، ص423 ، 424 ؛ منية المريد ، ط سنگي ، ص27 ؛ جامع
السعادات ، ج3 ، ص113
|
16 |
|
و پرارزشتر و يا بدتر و شرآفرين تر از عمل معرفي شده است ، آنجا كه رسول خدا
ـ صلي الله عليه وآله ـ فرموده است :
نيّة المؤمن خيرٌ من عمله ، ونيّة الكافر شرٌّ من عمله ، وكلُّ عامل
يعمل علي نيّته ( 1 )
نيت فرد با ايمان از عمل او نيكوتر و كارسازتر و
نيت كافر از عمل او بدتر و آسيب آفرين تر است و هر فردي كه
دست اندركار عملي مي گردد بر اساس نيت خود آن را پي ريزي
مي كند .
روايات فرواني در كتبِ حديث فريقين درباره سازندگي و يا ويرانگري نيّتِ خوب يا
بد و نقش آن در تعالي و يا انحطاط و صعود و يا سقوط اعمال به چشم
مي خورد ، مبني بر اين كه تعاليم و فرهنگ اسلامي به عمل آدمي ( چنانكه به گفتار )
نمي نگرد ؛ بلكه نيت او را ملاك ارزش آن معرفي كرده كه چنان عملي را با چه هدفي
برگزار مي كند .
مُحرمي كه مي خواهد با حرم مَحرم گردد و در حريم آن درآيد ، در ميقاتِ
مشخصي ، پلشتي و پليدي و حتي جامه هاي عادي را بايد از خود بسترد و خود را از
وابستگي به لباس دلخواه خويش برهاند و هرچه بيشتر بكوشد كه نيت خود را از هرگونه
شوائب ، جز تقرب به حضرت باري تعالي بپالايد و ناچيزترين خاطره اي كه به ريا و
تظاهر آميخته است به دل خود راه ندهد ، و اين نيتِ ناب و خالص را تا پايان مناسك حج ،
و حتي پس از آن در زندگانيِ عادي استمرار بخشد .
در حوزه احساس ، احرام داراي دو مظهر و شعار است :
ـ شعاري كه چشم نواز است و حسّ بينايي را برمي انگيزد .
ـ شعار ديگري كه سامعه را نوازش كرده و نيروي شنوايي را هشدار مي دهد .
شعارهاي چشم نواز و سامعه برانگيز دست به دست هم داده و اين دو نيرو
را كه كارسازترين و فراگيرترين قواي حسي است و عوائدي سرشارتر و گسترده تر
نصيب آدمي مي سازد به خود جلب مي كند ؛ و صحنه اي را مي پردازد
كه هم ديدگان و هم سامعه را به خود مشغول ساخته و انعكاسهاي نوراني و درخشان در
دلها پديد مي آورد .
* شعاري كه نيروي بينايي را به تحركي نو وامي دارد ، عبارت از خلع و لُبسي
است كه سزا است نه تنها در برون وجود زائر انجام گيرد ؛ بلكه شايان آن است كه اين
تحول در درون و دل و جان آدمي صورت پذيرد ، پس از خلع و بركندن جامه اي كه
بر تن داشت دو تكه پوشاكي كه برش و دوخت را بدان آشنايي نيست دربر كند ؛ و پيش از آن
كه دو جامه ساده
1 ـ اصول كافي ، ج1 ، ص83
|
17 |
|
و عاري از هر زيور دربر كند ، پليديهاي ظاهر و خَبَثِ باطني را با غسل و
شستشو از خود دور سازد ؛ و با چنان جامه اي كه با هيچ آميزه و آويزه اي
زينت آفرين ، درنياميخته است و خلوص و پاكيزگي را خاطرنشان مي سازد
خويشتن را يكپارچه در اختيار خداوند متعال قرار داده و جامه تمايلات مادي و
خواهشهاي نفساني را از پيكر دل خود خلع كرده و آنها را از اندام دل بركَنَد
و از جهان ماديت بگسلد و به پروردگار خويش بپيوندد .
چرا بايد خواهندگان مَحرم شدن با حرم الهي چنان باشند و چنان كنند و اگرنه
بيگانه اند كه درخور آن نيستند به حريم حرم نزديك گردند ؟
پيدا است رها ساختن اندام و بدن از ملبوسات عادي ـ كه احياناً مايه مباهات
و فخرفروشي به ديگران است و نيز تخليه و تصفيه دل و جان از نيات فرومايه
دنياوي ـ زمينه را براي پاسخ دادن به ندا و آواي الهي فراهم مي سازد ، و زائر
كعبه بايد نخست حس خويشتن داري و كفّ نفس از اجراي تمايلات نفساني را در خود
زنده و شاداب سازد و با بَركندن جامه دلخواه و رها ساختن جان و دل از غير خدا ، به
اين حقيقت دست يابد كه او برتر و والاتر از آن آفريده شده است كه در برابر
انگيزه هاي مادي و گذرا و شهوات و تمايلات پست تسليم گردد ؛ و چون حيواني
دست آموز در برابر زخارف دنيوي رام شود ، آنچنان كه شياطين جن و انس براي خود
مركبي راهوار و مطيع را در وجود او سراغ كنند ، و او را چون مركوبي توسن و
بي زمام و افسار ، بر پرتگاه سقوط سوق داده و نابودي ابدي را براي او به ارمغان
آورند .
آري مُحرمي كه آرزوي مَحرميّت حرم را در سر مي پروراند به خلع و لبسي
دگرگونه و دگرگون ساز در اندام و تن و روح و درون نياز دارد كه بدون آن
نامَحرمي است كه سزا نيست در عرصه اي كه سرشار از اسرار و رازها است قدم نهد و
بدون پرده جمال زيباي سمبل توحيد را ديدار نمايد و حتي گوشه اي از رخسار كعبه
را شهود كند . اگر بدين مهم توفيق يافت و گوش دل را براي شنودنِ دعوت به توحيد آنهم
با نداي الهي آماده ساخت نوبت به شعاري ديگر مي رسد :
* شعاري كه از دل برمي خيزد و زبان را به كار مي اندازد كه به اين ندا
پاسخ مثبت دهد و پس از تنزيه خود ، به تنزيه حضرت باري تعالي زبان گشايد . حاجيان پس
از پالايش تن و دامن و جان و درون با زبان به نداي توحيدي ـ كه فقط گوش جان آن را
مي شنود ـ مي گويند : آري به فرمانيم . بار خدا ! از تو فرمان مي بريم
و تو را مطيعيم ، تو را انبازي نيست ، ستايش
|
18 |
|
و نعمت و مُلك و حكومت از آنِ تو است ، آري تأكيد مي كنيم كه تو شريك و
ياوري در گردش چرخ و پرِ جهانِ وجود و كارسازي و تدبير آن نداري ،
مي گويند :
لبّيك اللّهمّ لبّيك ، لبّيك لا شريك لك لبّيك ، إنّ الحمد والنعمة لك
والملك ، لا شريك لك .
چنانكه در مقالتي اشاره كرديم ، بايد اين پاسخ را دومين پاسخ انسانها به فراخوانِ
توحيد و اظهار عبوديت برشمرد ؛ زيرا آدمي از پيش و در عالم ذرّ ، به ربوبيتِ حضرت
باري تعالي و عبوديت خويش زبان به اعتراف گشود و در برابر سؤال خداوندگارِ مدبّر و
كارساز و مدير خود كه فرمود : آيا ربوبيت شما را من به عهده ندارم ؟ آدمي پاسخ
داد :
وإذ أخذ ربّك من بني آدم من ظهورهم ذرّيّتهم وأشهدهم علي أنفسهم ألست
بربّكم قالوا بلي شهدنا أن تقولوا يوم القيمة إنّا كنّا عن هذا غافلين ( 1 )
اي پيامبر ! بني اسرائيل را به يادآور ، آنگاه كه
از پشت آنها فرزندانشان را برگرفت و آنان را بر خويشتن شان گواه قرار داد
كه آيا من رب [ و مالك و
مولي و خداوندگار و سرور و مدبّر و مربّي و قيّم و منعم ] شما نيستم ؟ پاسخ دادند : آري ، ما گواهي
مي كنيم . تا مبادا در روز قيامت اعتذار جوييد كه ما از اين ميثاق و پيمان در
غفلت و بي خبري به سر مي برديم .
فطرتِ آدمي نخست بدين پرسش از ديرباز پاسخ مثبت داده و به وجود چنان خداوندگاري
مدبر و كارساز و يكتا و طاعت و عبوديت خود و توحيد باري تعالي اقرار
مي كند .
هم اكنون باري دگر ( در موسم حج ) به هنگام احرام به خداي متعال عرض
مي كند : آري بار خدايا ربوبيت مطلق از آن توست و ستايش به معناي واقعي كلمه ، و
نعمت و حكومت آسمانها و زمين تو را است .
در تأييد پاسخ نخست ـ كه پاسخ تكويني و مقامي و حالي بوده ـ هم اكنون با
آوازي كه سامعه ها را مي نوازد زبان به توحيد و تقديس و تنزيه پروردگارش
مي گشايد .
در اين پايگاه احساس مي كنيم با تمام وجود به استقبال خدا مي رويم و
مي خواهيم به خانه اي روي آوريم كه همه اهل ايمان و اسلام در مقام اعتراف
به توحيد ، در سوي آن در قطعاتي از اوقات شبانه روز پنج بار ، عبوديت خود را با
تشريفات ويژه اي اعلام مي دارند ، با كعبه با مقاديم بدن ، و با دل و جان
روياروي گشته و از همه ماسوي الله ـ با روي آوردن به كانوني كه مظهر توحيد است
ـ روي برمي تابند . زائري كه خويشتن را در كنار كعبه مي بيند پايگاهي بس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اعراف : 172
|
19 |
|
ارجمند را احراز مي كند كه اگر هرچند از آن دور گردد بايد چنين استقبالي را
به گاهِ نماز و نيايش رعايت كند ؛ در نمازي كه چشم و دل و تمام اندام آدمي و همه
قواي ظاهري و باطني در سوي آن بسيج مي گردند ، و سراسر وجود نمازگزار در يك هدف
متمركز مي شود كه مظهر يكتايي و يگانگي خداوندگار مدبّر جهانيان است :
قُل إنّ صلوتي ونسكي و محياي و مماتي لله ربّ العالمين . لا شريك له
ولذلك أُمرت وأنا أوّل المسلمين ( 1 )
بگو نماز و پرستش و عبادت و مراسم بندگي و
زندگاني و مرگ من از آن خدايي است كه خداوندگار مدير و مدبر جهان هستي است ، براي او
شريك و همتايي نيست و بدان مأمور گشتم و من نخستين كسي مي باشم كه در برابر
اوامر تكويني و تشريعي خداوند سر تسليم و طاعت فرو مي آورند .
وقتي حجاج و آهنگيان كعبه و حرم امن الهي مُحرم مي شوند شماري از كارهاي
مباح بر آنان حرام مي گردد . آنها با احرام و لبيك گفتن ، خود را موظف
مي سازند خويشتن را از حريم چنان محرماتي دور نگاه دارند تا بتوانند به دنبال
پاسخ مثبت خود به حضرت باري تعالي ، تأييد اين پاسخ را دريافت كنند و در مقام انديشه
درباره نداي قيامت برآيند كه اين ندا قريباً به گوش آنها خواهد رسيد كه آواي
نيكبختي و به روزي يا نگونبختي و سيه روزي است ، مبادا پاسخ آنها به ندايي ديگر
كه منفي است ـ بر اثر غفلت ـ بارور گردد .
و آنگه كه لبيك گويد به جواب نداي حق تا از نداي
قيامت برانديشد كه فردا به گوش وي خواهد رسيد و نداند كه آن نداي سعادت خواهد بود
يا نداي شقاوت . علي بن الحسين ـ عليهماالسلام ـ در وقت احرام ، او را ديدند زرد روي
و مضطرب و هيچ سخن نمي گفت . گفتند : چه رسد مهتر دين را كه به وقت احرام لبيك
نمي گويد ؟ گفت : ترسم اگر گويم لبيك ، جواب دهند لا لبّيك ولا سعديك
و آن كه گفت : شنيده ام كه هركه حج از مالِ شبهت كند او را
گويند : لا لبّيك ولا سعديك حتّي تردّ ما في يديك ؛ نه
آري ، مگر آنگاه كه آنچه را در اختيار خود گرفته اي ، برگرداني ( 2 )
چرا اينهمه كارهاي مباح از قبيل : شكار ، عمل زناشويي با همسر و تلذّذ و تمتع
شهواني ، اجراي صيغه عقد نكاح ، استعمال عطر ، پوشيدنِ پوشاك دوخته ، آرايش با سرمه و
تزيين ، نگاه در آينه ، جدال و جز آنها كه اگر محرم نمي بود بسياري از آنها براي
او روا و مباح بوده است حرام مي گردد ؟
1 ـ انعام : 163
2 ـ كشف الأسرار . حديثي بدين مضمون را در بحارالأنوار ، ج47 ،
ص16 ببينيد .
|
20 |
|
اسرار و حكمتهاي فراواني براي اينگونه تحريمها وجود دارد كه ما به عنوان نمونه
حكمتِ برخي از آنها را در اينجا گزارش مي كنيم :
براي ايجاد روح همزيستي مسالمت آميز با كلّ پديده هاي هستي ، ستيز و
جدال ( با قيودي كه در فقه مقرر است ) درخور حال و مقام فردي كه مُحرم مي باشد
نيست . اساساً بايد محرم از ستيز و كينه و حسد و برتري جويي و انحصارطلبي و
ساير رذائل اخلاقي دست نهد ، و حتي سخني بيهوده بر زبان نراند ، و دل را از
هرگونه عداوت و دشمني و فكر و انديشه را از هر نوع تجاوز به حريم ديگران پاكيزه
سازد و روحيه اي توأم با سِلْم و مدارات و رفق و نرمش درخور به هم رسانَد و
محبت و دوستي را به هم نوعان و نيز به تمام پديده هستي تعميم بخشد ، جانوري را
نيازارد و به حريم گياهان و رستنيها تجاوز نكند تا آنجا كه به پديده هاي فاقد
حيات حيواني و نباتي آزار نرساند و حرمت آنها را نگاه دارد و سنگ و خاك حرم را به
بيرون حرم جا به جا نسازد و بايد در خويشتن ، جهاني از صلح و صفا و محبت به همه
پديده هاي هستي به هم رساند .
و مادامي كه محرم است صيد و شكار بر او حرام است :
يا أيّها الّذين آمنوا لا تقتلوا الصّيد وأنتم حُرُم . . . ( 1 )
اي مؤمنان ! حيوانات شكاري را ، در حالي كه محرم
هستيد نكشيد .
و يا آن كه فرمود :
. . . و حُرِّم عليكم صيد البرّ ما دمتُم حُرُماً . . . ( 2 )
و شكار دشت و بيابان تا گاهي كه محرم هستيد بر
شما تحريم شده است .
حرمت و قداست قطعاتي از زمان و مكان :
محرم احساس مي كند فرصتهاي خاصي از زمان و قطعه هاي ويژه اي از
مكان داراي نوعي قداست و حرمت و احترام است كه بايد آن را به تمام فرصتهاي زمان و
همه مكانها تعميم دهد ؛ و بايد همه مردم در همه جا عواطف و محبت انساني را در
تمام اوقات به كار گيرند تا جهاني آكنده از صلح و صفا و مسالمت را تحقق بخشند .
چند ماه در قرآن كريم داراي حرمت ويژه اي است ؛ از آنجهت كه جنگ و كشتار در
آن ماهها حرام مي باشد :
1 ـ مائده : 95
2 ـ مائده : 96
|
21 |
|
يسألونك عن الشّهر الحرام قتال فيه . . . ( 1 )
[ اي پيامبر ] ،
مردم راجع به ماه حرام از تو مي پرسند ، ماهي كه جنگ و كشتار در آن حرام است .
اين چند ماه يعني رجب ، ذوالقعده ، ذوالحجه ، و محرم الحرام كه فرصت قابل
توجهي از زمان سال را در اختيار خود دارد ، از اين نظر داراي حرمت و قداست است . اين
فرصتهاي حرام و يا محترم كه قرآن كريم به شماره آنها اشاره كرده ، داراي
سابقه اي ديرينه و دور و درازي است ، و به روزي كه خداوند آسمانها و زمين را
آفريده مي پيوندد :
إنّ عدّة الشّهور عند الله اثني عشر شهراً في كتاب الله يوم خلق
السّموات والأرض منها أربعة حرم . . . ( 2 )
شمار ماهها نزد خداوند ـ از روزي كه آسمانها و
زمين را آفريده ـ در كتاب خدا دوازده ماه است . از اين شمار ، چهار ماه ، حرام
مي باشد . . .
اين چهار ماه كه بدانها اشاره كرديم مقدس و آبرومند هستند و عربها در محدوده
چنين فرصتي طولاني ، از جنگ و خونريزي و كشتار و ساير ستمها و خيانتها دست
مي نهادند .
شمار ماهها هرچند به دوازده رقم مي رسد ؛ اما چون خدا مي دانست مردم در
اهتمام به قرب و التزام به آن پايدار نيستند ، پاره اي از ماهها را بر ماههايي
ديگر برتري بخشيد تا روزشمار ، در اين ماهها به طاعات بيشتري روي آورند ؛ اما بندگان
ويژه خداوند ، همه ماهها براي آنها شعبان و رمضان ، و همه ايام براي آنها جمعه ، و همه
جايها و سرزمينها براي آنان مساجد است .
و در اشاره به اين نكته است كه شاعري مي گفت :
يا ربّ إنّ جهادي غيرُ منقطع * * * فكُلُّ أرضِكَ لي تُغْرٌ وطرسوسُ
گفته اند حكمت در آن كه ربّ العزّه ، روزگار
را بر دوازده ماه نهاد ، آن است تا بر عددِ حروفِ توحيد بُوَد ؛ وهي : لا اله
إلاّ الله . تحقيق آن ، خبر را كه مصطفي ـ صلي الله عليه وآله
وسلّم ـ گفت : بالتّوحيد قامت السّموات والأرض . دور فلك
در آسمان ، و گردش روزگار ، و سال و ماه در زمين در توحيد موحدان بسته تا اين دوازده
حرف از زبانِ موحدان روان است . اين دوازده ماه بر نَسَقِ خويش و بر هيئت خويش گردان
است . هر حرفي پاسبان ماهي ساخته ، و ثبات اين در ميان آن بسته . آن روز كه قضيه الهي
و حكم ازلي در رسد و خواهد كه بند آسمان و زمين برگشايد و زمين
1 ـ بقره : 217
2 ـ توبه : 36
|
22 |
|
خاكي برافشاند و روزگار نام رد كرده
به سرآيد نخست توحيد از ميان خلق برود تا نه توحيد مانَد و نه موحّد ، نه قرآن
ميان خلق و نه مؤمن . اين است كه مصطفي ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ گفت :
لا تقوم السّاعة حتّي لا يقال : الله ، الله . ( 1 )
شاعري اين ماههاي دوازده گانه را در دو بيت زير ياد كرده است :
چون محرم بگذرد آيد به نزد تو صفر * * * پس ربيعين و جمادين و رجب آيد
به بر
باز شعبان است ماهِ صوم و عيد و ذي القَعَد * * * بعد از آن
ذي الحجه ، نامِ ماهها آيد به سر
ماه محرّم را محرّم نامند ، چون جنگ و كشتار را در اين ماه حرام مي دانستند ،
حتي اگر فردي بر قاتل پدر خويش دست مي يافت با او هم سخن نمي شد و
متعرض او نمي گشت .
و ماه رجب از آن رو به رجب نامبردار شد ، كه عربها اين ماه را بزرگ
مي داشتند و طي آن از جنگ و خونريزي دست مي نهادند و رجبته ترجيب به
معناي تعظيم وبزرگداشت مي باشد . و ماه رجب را به مُضَر اضافه مي كردند و
مي گفتند : رجب مُضَر ؛ چراكه قبيله مضر بيش از ساير عربها به اين ماه حرمت
مي گذاشتند .
و ذوالقعده به خاطر فراواني روزيهايي كه در اين ماه فراهم مي آمد ، مردم از
كار و كوشش دست مي كشيدند و چون بازنشستگان به قصور و دست نهادن از فعاليت روي
مي آورد و يا آن كه نشست و قصور را بر قتال و نبرد ترجيح مي دادند بدان
ذوالقعده مي گفتند .
در كتاب شرح التقويم آمده است : إنّما سُمّي هذا الشّهر :
[ ذوالقعده ] بهذا الاسم ؛ لأنّه زمان يحصل فيه قعود
مكّة
اما ذوالحجه ، از خود عنوانِ آن پيدا است ؛ چراكه به خاطر حج گزاردن مردم در اين
ماه ، بدين نام اختصاص يافت . ظاهراً اين ماههاي دوازده گانه برحسبِ فصول سال
ترتيب مي يافت ، دليل آن مطلبي است كه در كتاب عقد الدّرر واللآلي في فضائل
الأيام والشهور والليالي آمده است بدين شرح :
تكلّم بعض أهل العلم علي معاني أسماء الشّهور ، فقال :
* كانت العرب اذا رأوا السّادات تركوا العادات وحرّموا الغارات ،
قالوا : المحرّم .
* واذا مرضت أبدانهم وضعفت أركانهم واصفرّت ألوانهم ، قالوا : صفر .
* واذا نبتت الرّياحين واخضرّت البساتين ، قالوا : ربيعين .
* واذا قلّت الثّمار وبرد الهواء وانجمد الماء ، قالوا : جماديّيْن .
* واذا ماجت البحار وجرت الأنهار ورجبت الأشجار ، قالوا : رجب .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كشف الأسرار ، ج4 ، ص133 ، 134
|
23 |
|
* واذا تشعّبت القبائل وانقطعت الوسائل ، قالوا : شعبان .
* واذا حرّ الفضاء ورمضت الرّمضاء ، قالوا : رمضان .
* واذا ارتفع التّراب وكثر الذّباب وشالت الإبل الأذباب ، قالوا : شوّال .
* واذا رأوا التّجار قعدوا من الأسفار والمماليك والأحرار ، قالوا : ذوالقعدة .
* واذا قصدوا الحجّ من كلّ فجّ ووجّ وكثر العجّ والثّجّ ، قالوا : ذوالحجّة .
پاره اي از علما درباره معاني و مفاهيم
نامهاي ماهها سخن به ميان آورده ، گفته اند :
* وقتي عربها بزرگان را ديدار مي كردند ، و
آنان را مي ديدند ، از عاداتِ خود دست مي نهادند و غارت ها را تحريم
مي كردند ، چنين ماهي را محرم مي گفتند .
* و آنگاه كه بيماري ميان آنها رو به گسترش
مي نهاد ، و اركان وجودشان سست مي شد ، و رنگ آنان زرد مي گشت ؛ نام
صفر را براي اين ماه گزين كردند .
* وقتي گلها و رياحين ، روييدن آغاز مي كرد ،
و بوستانها سبز و خرم مي گشت بدانها ربيعين ( دو ربيع ) يعني دو بهار
مي گفتند [ كه همان
ربيع الأوّل و ربيع الثاني است ] .
* وزماني كه بر وميوه ها
كاستي مي گرفت ، و هوا رو به سردي مي گذارد ، و آبها منجمد مي شد
جماديين [ يعني جمادي
الأولي و جمادي الآخره اش ] مي ناميدند .
* و به گاهي كه درياها موّاج مي شد ، و رودها
به جريان مي افتاد ، و درختان رشد ونمو مي كردند و بزرگ و گُشْن
مي گشتند ، آن را رجب نام نهادند . [ از رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ روايت شده : رجب
جويي است در بهشت ، شيرين و از برف سفيدتر ، هر كه در اين ماه روزه دارد از آن
جويش آب دهند ، از اين سبب ماه مذكور را رجب نام كردند ]
* و ايامي كه قبائل از هم مي پراكندند و
وسائل و وسائط ارتباط از هم مي گسست ، آن ايام را به ماه شعبان موسوم
مي داشتند .
* و ايّامي كه هوا گرم مي شد ، و ريگزارها و
سنگستانها داغ مي گشت ، و كف پاها را مي سوزاند ، نام و عنوان رمضان را بر
آن نهادند [ معناي رمض
سوختن است . و چون ماه صيام ، گناهان را مي سوزاند ؛ از اين رو به اين اسم ،
مسمي گشت . . . و شايد كه به وقت وضعِ اين اسم ، ماه صيام در شدّت گرما بوده است .
رمضان را معناي سنگِ گرم نيز مي باشد ، و از سنگ گرم ، پاي روندگان
مي سوزد ] .
* و زماني كه گرد و غبار در فضا خيزش گرفته و هوا
غبارآلود مي گشت ، و مگسان رو به ازدياد و فزوني مي گذاشتند ، و شتران
دُمهاي خود را بالا گرفته و برمي افراشتند ، بدان شوال مي گفتند .
[ در غياث اللغات آمده : وجه
تسميه ، آن كه در اين ماه عرب سير و شكار مي كردند و از خانه هاي خود
بيرون مي رفتند . مشتق از شول كه مصدر
|
24 |
|
است به معناي برداشته شدي ! ]
* و وقتي بازار تجارت را پررونق مي ديدند ، و
از سفرها و برده ها و افراد آزاد باز مي نشستند ، لذا ذوالقعده اش
ناميدند . ( 1 )
* و وقتي از هر شكاف و درّه و وادي آهنگ حج كنند
و صداي تلبيه و خون قرباني رو به فزوني نهد ، آن را ذوالحجه ناميدند .
درباره ذوالقعده و ذوالحجه ، فتح قاف و حاء و نيز
كسر آندو را تجويز كرده اند ؛ ليكن آنگونه كه مشهور و رايج مي باشد ،
ذوالقعده را به فتح قاف ، و ذوالحجه را به كسر حاء مي خوانند . ( 2 ) [ هرچند در اين سخن جاي تأمل وجود دارد ] .
از اين شمارِ ماهها ، چهار ماه در قرآن كريم با تعبير حُرُم ؛ يعني برخوردار از
حرمت ياد شده است : منها أربعة حُرُم كه يكي از آنها فرد
و تنها است كه آن را رجب يا رجب الفرد الأصب مي نامند ؛ در مجموعِ اين ماهها ،
قتال و كشتار حرام مي باشد .
اگرچه اجزاء و ابعاض زمان ، همانند يكديگرند ؛ ليكن خداوند متعال پاره اي از
امورِ همانند را از رهگذر اعطاي حرمت و قداستِ فزونتري به آنها ، از اختصاص و ويژگي
برخوردار ساخته كه امور ديگر داراي چنان ويژگي نيستند ؛ چنانكه به روز جمعه و عرفه
از نظر حرمت ، امتيازي اعطا فرموده است كه چنان امتيازي را نمي توان در ساير
ايام جستجو كرد . و بدينسان ماه مبارك رمضان به خاطر اين كه داراي حرمت فراواني است
آن را از ساير ماهها ممتاز و داراي برجستگي خاصي معرفي نموده كه ماههاي ديگر
را چنان حرمتي نيست ؛ چنانكه پارهاي از ساعاتِ شبانه روز را برخوردار از
امتيازاتي شناسانده كه بايد در چنين ساعاتي نماز را اقامه كرد و اقامه نماز در اين
بخشها از ساعاتِ شبانه روز ، واجب و الزامي و يا مستحب است .
به همين ترتيب امكنه و جايهايي را بر ساير مكانها و سرزمينها برتري داده و
فضائلي را براي آنها مقرر فرموده است ، مانند حرم مكه و مسجدالحرام كه بر ساير جايها
و بلدان و سرزمينها فضيلت داشته و از مزاياي خاصي برخوردار است .
بنابر اين امتياز دادن به پاره اي از ماهها به لحاظ برخورداري آنها از
حرمتي فزونتر ، از آن رو است كه خداوند متعال هتك حرمت را در چنين ماههايي
سخت تر و ناخوش آيندتر از هتك حرمت در ساير ماهها مقرر فرموده كه سيّئات
و گناهان در اين ماهها كيفرهاي سخت تري را در پي داشته ، و حسنات در آنها
پاداشهايي مضاعف و دوچندان را براي انسان به ارمغان مي آورد .
1 ـ بنگريد به : روح البيان ، مطبعه دَرِ سعادت ، ج3 ، ص422 ؛ غياث
اللغات ، ص402 و412 و524 ؛ فرهنگ عميد ، ص1057
2 ـ روح البيان ، ج3 ، ص422
|
25 |
|
فضيلت و برتري برخي از ماهها و روزها و اوقات و ساعات به سانِ برتري شماري از
رسولان خدا و گروهي از امتها بر سايرين مي باشد . نفوس مردم و دلهاي آنها به
درك و حرمت نهادن چنان اوقاتي شائق بوده و سعي بر آن دارند كه از طريق عبادت و دعا ،
اين برهه ها از زمان را احيا كرده و مالا رغبت و تمايلي را براي تمتع و
برخورداري از فضائل چنان لحظات گرانبها را در خود احساس مي نمايند .
اما چند برابر شدن حسنات در پاره اي از اوقات را بايد از مواهب لدنّي و
مزايا و اختصاصات رباني دانست . در كتاب الأسرار المحمدية آمده است :
وقتي خداوند متعال مي خواهد با بنده خود از
درِ دوستي و محبت درآيد ، او را در اوقات و فرصتهاي پرفضيلت و گرانبها با برترين و
والاترين اعمال شايسته سرگرم مي سازد ؛ ولي آنگاه كه مي خواهد او را
مشمولِ خشم خود قرار دهد ، اهتمام او را پريشان ساخته و او را در سوي اعمال بد سوق
مي دهد ؛ و از رهگذر محروم گشتن او از بركاتِ فرصت زندگاني و حرمت ننهادن به
چنان لحظات مغتنم ، بر مراتب كيفر او در دنيا مي افزايد . و مراتب خشمِ او نسبت
به وي فزوني مي يابد .
بنابر اين آن كه آهنگِ دريافت مهر الهي را در سر مي پروراند بايد تمام وُسع
و توانِ خويش را به كار گيرد تا از اوقات با فضيلت در غفلت و بي خبري
به سر نبرد ؛ چراكه چنان اوقات شريفي موسم خيرات و مظانّ تجارت ها و
سوداگريهايي است كه ربح و سود فراواني را براي او در دنيا و آخرت به ارمغان
مي آورد . تاجر و سوداگري كه از موسم و وقتِ مناسب تجارت غافل بماند ، سودي
درخورِ توجه نصيب او نمي گردد . و نيز آن كه اوقات و فرصتهاي پرفضيلت را به دست
غفلت و فراموشي مي سپارد از پيروزي و كاميابي و فلاح و نجاح محروم
مي ماند و بايد تن آسايي و سستي را در چنين ساعات پربركتي به چستي و چالاكي
سپرد كه در ضرب المثل آمده است :
زادِ رهروان چستي است و چالاكي
علماي اسلام در لابلاي سخنان خود از فضايل اوقات و فرصتهاي زندگي گزارشهايي ياد
كرده اند و در مورد ماههايي كه بايد لحظات و ساعاتِ آنها را مغتنم برشمرد ،
نكته هايي را خاطرنشان شده اند ؛ از آنجمله گفته اند :
ـ ماه رمضان ماهي است مبارك و فرخنده كه بر همه ماهها برتري دارد ؛ زيرا خداوند
متعال قرآن كريم را در اين ماه فروفرستاد ؛ چنانكه خود فرمود : شهر رمضان الذي اُنزل فيه
|
26 |
|
القرآن ؛ چنانكه در دعاي ماهِ مبارك رمضان
مي خوانيم كه شب قدر را خداوند در همين ماه مقرر فرمود و آن را از رهگذر
مزايايي كه در آن وجود دارد از تعظيم و تكريم خويش برخوردار ساخته است :
. . . وهذا شهرٌ عظَّمتَهُ وكرّمْتَهُ وشرّفْتَهُ وفضّلْتَهُ علي
الشُّهور . . . وجعلت فيه ليلة القدر ، وجعلتها خيراً من ألف شهر . . . :
و اين ماهي است كه مقامش را بزرگ داشتي و
آبرومندش ساختي ، و آن را شرف نهاده و بر همه ماهها برترش داشتي . . . و شبِ قدر را در
آن مقرر فرمودي ، و آن را بهتر از هزار ماه [ از نظر شرف و فضيلت ] خاطرنشان شدي .
ـ آنگاه ماه ربيع الاول داراي فضيلتي درخورِ توجه مي باشد ؛ چراكه در
اين ماه آخرين پيام آور رسالت آسماني متولد شد . و زادروزِ چنين وجود مقدسي را
بايد در اين ماهِ فرخنده جستجو كرد . و حتي چنين ربيع و بهاران را با المولود
مي پيوندد : بيع المولود و بوستان بشريت با نورستن چنان گلي ـ كه مشامِ
روحِ آدميان با بعثتش معطر گشت ـ شاداب و با طراوت شد ، و به هنگام طلوع فجر روز
هفدهم همين ماه خورشيد وجود مبارك رسول گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ
طلوع و نورافشاني خود را آغاز كرد . و نيز در چنين روزي صادقِ آل محمد ـ
عليه السلام ـ و پرچمدارِ تشيع و حامل لواي تعاليم آسماني و ششمين اختر ولايت
و ناشر پيامهاي نبوي بر عرصه هستي گام نهاد .
ـ از آن پس نبايد فضيلت و ارزش والاي ماه رجب را فراموش كرد كه در ميان ماههاي
دوازده گانه ، تنها و بدون ائتلاف با ماههاي ديگر از حرمت و قداست برخوردار
مي باشد و به رجب الفرد الاصب نامبردار است . در اين ماه قتالِ با كافران حرام
است و ماه خدا است ، چنانكه رسول اكرم ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ فرمود :
ماه رجب ، ماه بزرگ خدا است ، و هيچ ماهي در حرمت و
فضيلت به پايه آن نمي رسد . . . و قتال با كافران در اين ماه حرام است ، و رجب
ماه خدا است ، و شعبان ماه من ، و ماه رمضان ماه امت من است ، و اگر كسي در ماه رجب
حتي يكروز روزه بدارد ، خدا را از خود خشنود ساخته و خشم الهي از او دور
مي گردد .
امام صادق ( عليه السلام ) از حضرت رسول ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ آورده
است كه فرمود :
ماه رجب ، ماه استغفار امت من است ، در اين ماه از
خداوند ، فراوان طلب آمرزش
|
27 |
|
كنيد . . . و رجب را اصبّ مي گويند ؛ زيرا رحمت
خداوند در اين ماه بر امت من بسيار و فراوان فرومي ريزد ؛ بنابر اين فراوان و
مكرر بگوييد : أستغفر الله وأسأله التوبه .
روز سيزدهم رجب نخستين روز ايام البيض است كه تا روز پانزدهم ادامه دارد
و چون ماه از آغاز تا پايان اين ايام به درستي مي درخشد به آن ايام البيض
مي گويند . ( 1 ) ولادت با سعادت امير مؤمنان علي ـ
عليه السلام ـ در همين روز روي داده است آنهم در درون كعبه ! خوشا به حال كساني
كه در چنين ايام پربركتي در كنار كعبه يعني زادگاهِ مولاي متقيان
( عليه السلام ) به انجام مراسم عمره توفيق مي يابند و در زادروز
مولود كعبه بر گرد آن به نشانه ارج نهادن بر پايمردي علي ( عليه السلام ) به
توحيد ، پروانهوار بر گرد شمع سمبل توحيد طواف مي كنند .
ـ آنگاه بايد از فضيلت و ارزش گرانقدر ماه ذوالحجه ياد كرد ؛ از آن رو كه موسم حج
است و از دهه اولِ آن در قرآن كريم به أيّام معلومات
تعبير شده ، و هر شبي از اين ده شب از نظر فضيلت ، معادل با شب قدر است .
در چنين فرصتي حساس مراسم حج به كمال خود مي رسد ، در زماني بس عزيز و مكاني
سرشار از شكوه و عظمت الهي ، حاجيان مراسم حج را آغاز كرده و بدان ادامه
مي دهند و پس از آن كه براي مَحْرم شدن با حريم الهي مُحْرم شدند ، به سوي مكه
و مسجدالحرام روي مي نهند تا بر گرد خانه خدا طواف كنند .
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ سفينة البحار ، ج1 ، ص116