2 ـ حقیقت احرام در مذاهب اسلامی
میقات حج - سال چهارم – شماره شانزدهم - تابستان 1375 حقیقت احرام در مذاهب اسلامی سید علی حسینی بی گمان احرام از مهمترین واجبات حج است و بخش قابل توجهی از مبحث حج را تشکیل می دهد . فقیهان شیعه هماره از آن سخن گفته اند . اما از موضوعاتی که کمتر بدان پر
ميقات حج - سال چهارم – شماره شانزدهم - تابستان 1375
حقيقت احرام در مذاهب
اسلامي
سيد علي حسيني
بي گمان احرام از مهمترين واجبات حج است و بخش قابل توجهي از مبحث حج را
تشكيل مي دهد . فقيهان شيعه هماره از آن سخن گفته اند . اما از موضوعاتي كه
كمتر بدان پرداخته اند و حدود و قلمرو آن را ـ آن گونه كه درخور و شايسته
است ـ تبيين نكرده اند ، حقيقت و ماهيّت احرام است .
بسيار مناسب بود كه پيش از بحث از احكام احرام ، تعريفي از آن ارائه مي شد و
حقيقت آن براي خواننده روشن مي گشت . جز گروه اندكي از فقها بدين گونه عمل
نكرده اند و اگر از تعريف آن سخني گفته اند ، تنها به دليل پيش آمدن
مناسبتي و يا تطفّلا بوده است .
مرحوم نراقي در اين باره مي نويسد :
فههُنا أربعة أبحاث نذكر بعد مقدمة لابدّ من تقديمها نبيّن فيها معني
الإحراما وحقيقته وما به يتحقق فإن كلام القوم في هذا المرام غير منقح جدّاً . ( 1 )
آنگاه نظر خود را درباره حقيقت احرام به تفصيل ارائه مي دهد .
جاي تأسف است كه جناب صاحب جواهر فشرده اي از نظر مبارك وي را پيش از ورود
به بحث احرام مي آورد اما با سردي كامل با آن برخورد كرده و آن بحث را چندان
سودمند نمي داند . ( 2 )
1 ـ مستند الشيعه في احكام الشريعه ، ج2 ، ص193
2 ـ جواهرالكلام ، ج18 ، ص199
|
46 |
|
به نظر مي رسد همان گونه كه صاحب مستند بدان اشارت كرد ، پژوهشي درخور ،
در حقيقت احرام انجام نشده ، از اين رو تحقيقي در اين باره بسيار سودمند و ضرور
مي نمايد :
بخش
اوّل
ديدگاههاي فقيهان
شيعه درباره حقيقت احرام
فقيهان شيعه در اين باره ديدگاههاي متعددي دارند كه ابتدا آنها را
برمي شماريم آنگاه دلايل مهمترين اقوال را به تماشا مي نشينيم .
1 ـ احرام ماهيتي است مركب
احرام از حقايق مركب است و از نيّت ، تلبيه و پوشش در لباس تشكيل مي شود ؛
مانند ساير عباداتِ مركّب . اين نظر مرحوم علامه در مختلف و صاحب جواهر است .
علامه در مختلف مي نويسد :
فإنّ الإحرام ماهية مركّبة من النية والتلبية ولُبس الثوبين ولا شكّ
في عدم المركب بعدم أحد أجزائه . ( 1 )
صاحب جواهر نيز پس از نقل سخن نراقي در مستندالشيعه مي نويسد :
. . . ضرورة كون الإحرام عبارة عن النسك المخصوص . ( 2 )
ظاهر عبارت ايشان آن است كه احرام معناي مركبي دارد و از مطالبي كه پس از اين
سخن درباره احرام آورده است ، بدين نتيجه مي رسيم كه مقصود ايشان از نسك همان
نيت ، تلبيه و لبس الثوبين است . ( 3 )
بررسي :
به نظر مي رسد اين نظريه دليلِ خاصي نداشته باشد ؛ نه علامه در مختلف و نه
صاحب جواهر و نه فقهاي متأخري كه نظر علامه را نقل كرده اند ، دليلي براي اين
نظريه نياورده اند و روايات هم چندان مساعدتي با اين قول ندارد ، اگر نگوييم
هيچ دلالتي بر آن ندارد بلكه مخالف آن است . در مباحث بعدي به تفصيل از دلالت روايات
بحث خواهيم كرد .
1 ـ مختلف الشيعه ، قم ، مركز تحقيقات اسلامي ، چاپ اول ، 1415 هـ . ق . ، ج4 ، ص70-69
2 ـ جواهرالكلام ، ج18 ، ص199
3 ـ همان ، 230-199
|
47 |
|
2 ـ احرام همان نيّت و تلبيه است
بر پايه اين نظريه ، احرام همان تلبيه و نيت است و حقيقت آن را اين دو امر
مي سازد . لُبس ثوبين و تجرّد از لباس مخيط و دوخته ، در واقعيت و حقيقت آن هيچ
نقشي ندارد گرچه آنها نيز واجب است .
برحسب تتبع اين حقير ، اين نظريه طرفداران زيادي دارد :
ابن برّاج ( م481 ) مي نويسد :
مسألة : هل ينعقد الإحرام بمجرّد النية ؟
الجواب : لا ينعقد الإحرام بمجرّد النية ولابدّ من انعقاده من أن ينضاف
إلي مجرد النية ، التلبية أو التقليد أو الإشعار أو سياق الهدي لأن ما ذكرناه مجمع
علي صحّته وليس علي ما خالفه دليل وعليه ايضاً اجماع الطائفة . ( 1 )
در سخن اين عالم فرزانه در واقع دو بار ادعاي اجماع بر اين نظريه شده است ، افزون
بر اين كه دليلي بر قول مخالف وجود ندارد ، اگر اجماع بر حكمي قائم باشد و دليلي هم
برخلاف آن نباشد ، طبعاً اين حكم ثابت مي شود .
همو در كتاب ارزنده جواهرالفقه نيز همين نظر را آورده :
وعقد نية لذلك ( حج تمتع ) في حال الإحرام وعقد احرامه بالتلبية . ( 2 )
گو اين كه آن بزرگوار اين سخن را از خلاف شيخ طوسي اخذ كرده است . جناب شيخ ( م460 ) مي نويسد :
لا ينعقد الإحرام بمجرّد النية ، بل لابدّ أن يضاف إليها التلبية
والسوق أو الإشعار أو التقليد .
وقال أبو حنيفة : لا ينعقد الاّ بالتلبية أو سوق الهدي .
وقال الشافعي : يكفي مجرّد النية .
دليلنا : اجماع الفرقة ، وأيضاً لا خلاف أنّ ما ذكرناه ينعقد به
الإحرام وما ذكروه ليس عليه دليل . ( 3 )
بررسي :
در واقع منشأ اين قولِ ابن برّاج سخن شيخ است و اجماعهاي شيخ در خلاف اجماعهاي
اصطلاحي نيست ؛ يعني شيخ اجماعِ تعبّديِ كاشف از قول معصوم را نقل نمي كند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سلسلة الينابيع الفقهيه ، جواهر الفقه ، ج7 ، ص257 . مرحوم نراقي در
مستند اين مطلب را ناديده گرفته و به درستي روشن نيست كه در كجاي جواهر الفقه نظري
ديگر را يافته و آن را به ابن براج نسبت داده است ! ( مستند ، ج2 ، ص193 )
2 ـ سلسلة الينابيع الفقهيه ، جواهرالفقه ، ص269
3 ـ كتاب الخلاف ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي ، ج2 ، ص289 و290
|
48 |
|
بلكه در كتاب خلاف ، شيخ خود را در مقابل اهل سنّت مي داند و در پي آن است
كه نظرگاه فقه شيعه را استوار سازد و جايگاه بلند آن را بنماياند و چندان در پي
استدلالهاي فني ـ آن گونه كه در كتابهاي ديگرش مطرح كرده است ـ نيست .
ابن ادريس در سرائر :
مشهور است كه اين نظريه را ابن ادريس ابداع كرده است . آن بزرگوار
مي نويسد :
فأمّا نيّات الأفعال وما يريد أن يحرم به فإنّه يجب ذلك ونيات القلوب
فإنّه لا ينعقد الإحرام إلاّ بالنية والتلبية للمتمتع والمفرد وأما القارن فينعقد
إحرامه بالنية وانضمام التلبية أو الإشعار أو التقليد . . . والأوّل ( همين نظر ) اختيار شيخنا ابو جعفر الطوسي . ( 1 )
نظر شهيد اوّل و ثاني درباره سخن ابن ادريس
اگر ما باشيم و همين سخن ابن ادريس ، مطلب همان است كه گفته اند ؛ ( 2 ) يعني ابن ادريس طرفدار همين قول است . لذا شهيد در كتاب
غاية المراد ( در شرح ارشاد علامه ) اين نظر را از ابن ادريس نقل
مي كند :
ظاهر كلام الفاضل في السرائر أن الإحرام عبارة عن النية والتلبية ولا
مدخلَ للتجرّد ولُبس الثوبين فيه . ( 3 )
آنگاه آن شهيد فرزانه ضمن نقل بقيه تعريفهاي احرام و بيان نظر خود ،
مي نويسد :
وبالجملة فكلام ابن ادريس رحمه الله أمثل هذه الأقوال لقيام الدليل
وهو قول الصادق ( عليه السلام ) الصحيح السند :
فاذا فعل شيئاً من الثلاثة ؛ يعني التلبية والإشعار والتقليد ؛ فقد أحرم
فعلي هذا يتحقق نسيان الإحرام بنسيان النية والتلبية . ( 4 )
بررسي :
شهيد ثاني نيز هيچ حاشيه اي بر اين مطلب نمي زند و با سكوت خود نظر
شهيد اول را تأييد مي كند . لازم است يادآوري شود كه شهيد اوّل و ثاني در همين
كتاب نظر ابن ادريس را نمي پذيرند و خود نظريه اي جداگانه دارند امّا در
ميان ديگر نظريه ها ـ از نظريه خودشان كه بگذريم ـ آن را بهترين و
خيرالموجودين مي شمارند ؛ زيرا با روايت صحيحه اي موافق است .
1 ـ سلسلة الينابيع الفقهيه ، سرائر ؛ ج8 ، ص504
2 ـ اين نظر را بسياري از متأخرين به ابن ادريس نسبت داده اند . ( مسالك ، ج1 ، ص105 ؛ فقه الصادق ، ج10 ، ص207 ؛ مستمسك العروة الوثقي ، ج11 ، ص258 و . . . )
3 ـ غاية المراد في شرح نكت الإرشاد ، ص390
4 ـ همان . اين كتاب ارزنده عبارت است از شرح شهيد اوّل بر ارشاد ،
ضمناً شهيد ثاني حاشيه اي بر آن دارد كه در سال 1373 جلد نخستش به چاپ
رسيد .
|
49 |
|
شگفت اين كه معلوم نيست نظر ابن ادريس از كجاي اين صحيحه استفاده مي شود ! بلكه اين صحيحه مطابق با آن نظر است كه حقيقت احرام همان تلبيه است .
در هر حال نكته اي كه تذكر آن ضرور است آن است كه اين نظريه را پيش از ابن
ادريس ، ابن براج در جواهر و مهذب و پيش از آنان جناب شيخ طوسي آورده است و خود ابن
ادريس در پايان كلامش به صراحت اين نكته را آورد . اما شايد چون شيخ انظار مختلفي در
تهذيب ، مبسوط ، و الجُمَل والعقود دارد ، از انتساب اين نظر به ايشان پرهيز
كرده اند .
در پاسخ چنين حدسي ـ كه البته قوي است ـ بايد گفت كتاب خلاف پس از نهايه
و مبسوط و تهذيب و استبصار نوشته شده است ، گرچه تبيان آخرين كتاب شيخ است ( 1 ) و شگفت است كه مرحوم آقا بزرگ تهراني در
رساله اي تأليف نهايه را پس از تبيان دانسته است . ( 2 ) و شايد با توجه به اين نكته بوده است كه جناب ابن ادريس
اين نظر را به شيخ نسبت داده و به اقوال ديگر وي اشارتي نكرده است . علاوه بر اين كه
سخن شيخ در خلاف ، در تعريف احرام بسي روشن است . برخلاف نظر ايشان در ساير كتابهايش
كه تا اين حدّ روشن نيست .
3 ـ احرام همان نيّت است
اين نظريه نيز طرفداراني دارد ، شيخ در مبسوط ، ( 3 )
آية الله مرحوم محقق داماد در كتاب الحج ، ( 4 )
شهيد اوّل در خلاصة الاعتبار و به يك معنا شهيد اوّل در غاية المراد ( 5 ) و شهيد ثاني در حاشيه بر آن ( 6 ) و نيز در مسالك ( 7 ) طرفدار
همين قولند . و جناب شيخ انصاري ضمن طرفداري از آن ، اين نظر را به مشهور فقها نسبت
مي دهد . ( 8 ) و اين نظر چون بحث و بررسي فراواني
مي طلبد و از مهمترين اقوال است ، پس از نقل ساير اقوال بدان
مي پردازيم .
اجمالا اين نظريه شواهد و دلايلي از روايات دارد و متقابلا مخالفاني كه
ادله اي بر بطلان آن دارند ، كه ضرور است بررسي دقيق تر آن .
4 ـ توطين نفس بر ترك محرمات ( آماده سازي )
اين نظر شهيد اوّل و ثاني و برخي از معاصران است .
بسيار بجا و شايسته است در آغاز بر روح فقيه بلندآوازه شيعي جناب شهيد اوّل درود
و رحمت فرستيم . چه ، آن شهيد فرزانه ـ طبق تتبّع اين حقير ـ نخستين فقيهي است
كه
1 ـ مرحوم ابن ادريس در لابلاي كلمات خود به تاريخ تقدّم و تأخّر
آثار شيخ اشاره مي كند ؛ از جمله در ج2 ، ص563
2 ـ حياة الشيخ الطوسي در مقدمه النهاية ونكتها ( ج1 ، ص71 ) چاپ شده
است .
از سخنان آية الله بروجردي نيز استفاده مي شود كه تبيان
در زمره آخرين نوشته هاي شيخ بوده است . زبدة المقال في خمس الرسول والآل
، ص61
3 ـ مبسوط ، ج1 ، ص308-307
4 ـ كتاب الحج ، تقريرات درس مرحوم داماد ، مقرر آقاي جواد آملي ، ج1 ،
ص130
5 ـ غاية المراد ، ج1 ، ص388
6 ـ همان .
7 ـ مسالك الافهام ، ج1 ، ص105
8 ـ به نقل المعتمد في شرح العروه ، آية الله خويي ، ج2 ،
ص478
|
50 |
|
تحقيق قابل توجهي درباره حقيقت احرام كرده است . شهيد ثاني ، شارح توانايِ برخي از
آثار ايشان ، در مسالك مي نويسد : وللشهيد تحقيق رائع . . .
( 1 )
آن فقيه بصير ( شهيد اوّل ) پس از نقل اقوال فقها ، در اين باره مي نويسد :
إن الإحرام هو توطين النفس علي ترك المنهيّات المعهودة إلي أن يأتي
بالمناسك ، والتلبية هي الرابطة لذلك التوطين نسبتها اليه كنسبة التحريمة إلي
الصلوة . ( 2 )
آنگاه از اين تعريف ، تحليلي ارائه مي دهد كه بشرح زير است :
احرام همان آماده سازي نفس بر ترك محرّمات
است و به تعبير ديگر : نوعي التزام بدان است و در واقع ميان نفس انسان و ترك منهيات
گرهي و رابطه اي برقرار مي شود . طناب و وسيله اين گره و ارتباط تلبيه
است ، از اين روي نقش بسيار مهمي در احرام دارد و به همين دليل است كه مي شود
نام آن را تلبيه گذاشت و در تعريف آن گفت : احرام همان تلبيه است . چون تحقّق آن
متوقف بر تلبيه است از باب : تسمية الشيء باسم أشهرِ شروطه أو أجزائه . يا احرام را بر مركب از اين التزام نفساني و تلبيه اطلاق
كرد .
و حق آن است كه نيّت همين توطين نفساني است و ما
در واقع معنايِ [ عميقي ] از
نيّت ارائه كرديم .
پس تلبيه در واقع شرطِ تحققِ احرام است كه ميانِ
نفس و ترك محرمات گرهي و عقدي ايجاد مي كند و به تعبير خود شهيد ، ميان
اين دو رابط است و از سويي افعال حج وعمره نقش معكوسي دارند و اين رابطه را از بين
مي برند ، هريك از افعال عمره و حج قدمي به سوي زوال اين ارتباط است تا زماني
كه آخرين عمل در عمره تقصير و در حج طواف نساء انجام شود ، اين رابطه كاملا از بين
مي رود ( 3 ) و محرمات حلال مي شوند .
شهيد ثاني در حاشيه اين نگاشته با سكوت خود بر اين تعريف مهر تأييد مي زند
و در مسالك ضمن تحسين آن ، آن را نقل و تصويب مي كند . صاحب مدارك نيز بر همين
نظر است ؛ ( 4 ) يكي از فقهاي معاصر ضمن بحث نسبتاً
مشروحي مي نويسد :
فالمتحصّل مما ذكرناه ان الإحرام عبارة عن الالتزام والنباء النفساني
علي ترك المحرمات وقد جعل الشارع الأقدس لذلك قيوداً وحدوداً وحكم بعدم الخروج عنه
بعد تحققه الاّ بالمُحلّ وهذا هو الّذي بني عليه الشهيد وصاحب المدارك ـ قدس سرهما
ـ وأظنّ أنّ القائلين بأنه عبارة عن النية يكون مرادهم ذلك . ( 5 )
1 ـ غاية المراد ، ج1 ، ص389 ؛ نيز خلاصة الاعتبار ، چاپ شده
در ضمن معادن الجواهر ، ج1 ، ص296 و297 ؛ در مجمع البحرين نيز احرام را
بدين گونه معنا كرده است . ( مجمع البحرين ، فخرالدين الطريحي ، ج6 ، ص28 ، تهران ،
كتابخانه مرتضوي ، چاپ دوم 1395 هـ . )
2 ـ همان .
3 ـ همان ، ص390
4 ـ بنقل از فقه الصادق ، ج10 ، ص212 و213
5 ـ همان .
|
51 |
|
بررسي نظريه شهيد :
بي گمان شهيد تحليل خوبي از حقيقت احرام كرده است . اما چند نكته در نظريه
ايشان مهم مي نمايد :
1 ـ آيا نظر مشهور و يا گروهي از فقها كه احرام را همان نيّت مي دانند ،
همان نظر شهيد است ؟ مذاهب اهل سنّت چطور ؟ پاسخ اين سؤال را به تفصيل در آينده بررسي
خواهيم كرد .
2 ـ آيا آن دسته از فقيهان كه احرام را همان تلبيه مي دانند ، از اين جهت
است كه تلبيه مهمترين شرط يا جزء آن است يا اين كه واقعاً حقيقت احرام را همان
تلبيه مي دانند . به نظر مي رسد آنان حقيقت احرام را جزء تلبيه
نمي دانند .
3 ـ متأسفانه شهيد عزيز ما دليلي بر مدعاي خود نياورده است .
5 ـ گفتن و انشاي تلبيه مقارن با نيّت حج يا عمره
اين نظر را مرحوم نراقي در مستند آورده است ، آن عالم فرزانه مي نويسد :
. . . هو ايقاع التلبية المقارنة لنيّة العمرة أو الحج ولو حكمية ، أو
غيره من النية الفعلية لأحدهما الواقعة في الموضع المعين . ( 1 )
مرحوم نراقي در آغاز مقدمه اي بيان كرده كه فشرده آن را در اين جا باز
مي گوييم : احرام در حج نيز مانند احرام در نماز است . و احرام در نماز ؛ يعني
مصلِّي خود را با احرام به فضايي وارد مي كند كه خنده ، خوردن و آشاميدن و . . .
بر وي حرام مي شود ؛ يا براي خود به وسيله احرام حالتي به وجود ميآورد ، به
گونه اي كه مصلِّي بر او صدق مي كند .
احرام در حج نيز به همين معنا است ؛ يعني دخول در حج و يا عمره به گونه اي
كه شخص حاج و معتمر شود يا دخول شخص در حالتي كه بسياري از افعال در آن حالت بر وي
حرام است و اين حالت همان ايقاع التلبية المقارنة لنية الحج أو
العمرة است .
آنگاه مي نويسد :
والأوّل ( همين معنا ) هو الذي صرّح به
الشيخ في التهذيبين بل ظاهر كلام الأكثر المصرّحين بعدم انعقاد الإحرام إلاّ
بالتلبية ، بل عليه الإجماع عن الإنتصار والخلاف والجواهر والتذكرة والمنتهي وغيرها .
( 2 )
1 ـ مستند الشيعه ، ج2 ، ص193 ؛ ونيز جواهر ، ج18 ، ص197 و198
2 ـ مستند الشيعه ، ج2 ، ص193
|
52 |
|
بررسي :
در سخنان ايشان مطالبي قابل توجه است كه مهمترين آنها عبارتند از :
1 ـ متأسفانه ايشان اين معنا را به شيخ در خلاف ، تهذيب و استبصار نسبت داده است .
سخن شيخ را در خلاف نقل كرديم و سخن ديگر ايشان را در تهذيب خواهيم آورد . و شگفتا
كه اين نظر را به اكثر نسبت مي دهد ! و شگفت تر منسوب دانستنش به تذكره و
منتهي است .
نخستين كسي كه اين موضوع را بسيار مفصّل مورد بحث قرار داده ، مرحوم نراقي در
مستند است . اما ايشان اقوال فقها را صحيح نقل نكرده است ؛ مثلا مي توانست به
غاية المراد شهيد رجوع كند كه چهار نظر در آن مطرح شده است . ( 1 )
به نظر مي رسد كه اين عالم بزرگوار توجه چندان به مقصود قائلان نكرده و
بيشتر به اجتهاد خود در نقل اقوال تكيه كرده است .
متأسفانه غالب فقهاي بعدي نيز اقوال فقهاي گذشته را از قول مرحوم نراقي نقل كرده
و به منابع اصلي رجوع ننموده اند . ( 2 ) و مهمتر
اين كه بخشي از عبارت نراقي را ، صاحب جواهر
1 ـ غاية المراد ، ج1 ، ص390-388
2 ـ فقه الصادق ، ج10 ، ص213 و . . .
|
53 |
|
نقل كرده ، ( 1 ) ليكن نام نراقي را نياورده است .
2 ـ اشكالات مختلفي بر تعريف ايشان وارد است كه برخي از آنها عبارت است از :
الف : رواياتي كه دلالت دارد : تلبيه با احرام مغاير است و احرام قبل از تلبيه
مي باشد ، ( 2 ) با اين نظر مغايرت دارد . اين روايات
را در پايان همين بخش مي آوريم .
ب : رواياتي كه به صراحت دلالت دارد احرام بايد در ميقات باشد و در عين حال تأخير
تلبيه را از ميقات جايز مي شمارد .
ج : فقها تصريح كرده اند اگر عقد احرام را ببندد ولي تلبيه را ـ كه شرط آن
است ـ هنوز نگفته است ، اگر مرتكب يكي از منهيّات شود كفاره بر او واجب نيست پس فقها
در واقع در عقد احرام تلبيه را دخيل نمي دانند بلكه آن را مؤثر در تحقق آن
مي دانند .
د : بسياري از فقها تصريح مي كنند تلبيه از واجبات احرام است ، پس معلوم
مي شود حقيقت احرام غير از تلبيه است .
هـ : بسياري از فقها حكم كرده اند كه بايد خود احرام را نيّت كند ، اگر
تلبيه همان احرام باشد معناي اين سخن آن است كه خود تلبيه را نيت كند و اين مثل آن
است كه بگوييم در نماز لازم است تكبيرة الاحرام را نيت كنيم و نيّت صلوة
متعلقش تكبيرة الاحرام است و اين واضح الفساد است .
اين اشكالات را خود ايشان نيز مطرح كرده و در مقام جواب برآمده است و البته جواب
كارسازي از پاره اي از مهمترين اين اشكالها نداده است . مهمترين اشكال ، منافات
اين نظريه با روايات است كه جواب درخوري از آن نداده است . در پايان اين بخش به
تفصيل روايات را بررسي مي كنيم .
6 ـ گفتن تلبيه و لبس ثوبين به شرط مقارنت با نيّتِ عمره يا حج
اين تعريف نيز از آنِ صاحب مستند است . براي اين نظريه نيز دلايل و مؤيداتي آورده
است . البته ايشان تعبير ديگري دارد كه خلاصه اش همين معنا است . ( 3 )
7 ـ نتيجه و حاصل التزامِ به ترك محرمات يا . . .
اين نظر مرحوم حكيم در مستمسك است . آن عالم فرزانه پس از نقل و نقد اقوال فقها
در معناي احرام ؛ مي نويسد : محال است نيّت حقيقت احرام باشد و احرام امري است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ جواهر ، ج18 ، ص200-197
2 ـ وسايل ، باب 34 از ابواب احرام .
3 ـ مستند الشيعه ، ج2 ، ص193
|
54 |
|
اعتباري كه عبارت است از التزام به تروك احرام يا نتيجه و حاصل اين التزام و
خلاصه پس از بررسيهاي پياپي به اين نتيجه مي رسد كه نه نيّتِ تروك احرام است و
نه التزامِ به تروكِ احرام . بلكه احرام چيزي است كه مسبّب از التزام به ترك محرمات
است و يا منشأ آن نيّت ترك محرمات است .
پس احرام صفتي اعتباري است كه از التزام نفساني به ترك محرمات و يا از نيّتِ ترك
محرمات حاصل مي شود و به دست مي آيد . ( 1 )
آن بزرگوار مي نويسد :
فهو صفة اعتبارية تحصل بأحد السببين أما الإلتزام بترك المحرمات أو
نية ترك المحرمات . لا أنّه نفس ترك المحرمات ولا أنّه نفس نيّةِ تركِ المحرمات فإنّ
الأوّل خلاف الإجماع والثاني غير معقول . ( 2 )
بررسي :
اولا : محال بودن نيّت به عنوان حقيقت احرام ، سخني است باطل و در آينده بررسي
خواهد شد .
ثانياً : بر فرض كه چنين باشد ، ايشان هيچ شاهدي از روايات و يا غير آن براي تعريف
خود نياورده است ؛ به هر حال احدي شك ندارد كه احرام يك عنوان شرعي است و تعريف آن
زماني صحيح است كه برگرفته از روايات باشد . و ايشان هيچ شاهد روايي براي آن
نياورده اند بلكه رواياتي برخلاف آن داريم .
8 ـ احرام همان تروك ( ترك محرمات ) است
اين ديدگاه را فاضل هندي ( قدّس سرّه ) در كشف اللثام آورده است .
توضيح سخن آن بزرگوار اين است كه واقعيّت احرام ترك همان محرماتي است كه براي
محرم جايز نيست و تلبيه و لبس ثوبين از وسايل تحقّق احرامند و نه خود آنها ؛ در واقع
احرام مثل صوم است و حقيقت صوم جز ترك مفطرات نيست . در احرام نيز همين شيوه جريان
دارد و احرام همان ترك محرماتي است كه محرم بايد از آن پرهيز كند ، از اين رو چون در
تروك نيازي به نيت نيست ، در احرام به نيت نيازي نداريم . ( 3 )
صاحب عروة الوثقي به اين نظر توجهي ويژه داشته است و در ردّ آن
مي نويسد : ولا
1 ـ مستمسك العروة الوثقي ، ج11 ، ص360-358
2 ـ همان ، ص360
3 ـ كشف اللثام ، ج1 ، ص312
|
55 |
|
وجه لما قيل من الإحرام تروك وهي لا تفتقر الي النية . ( 1 )
9 ـ احرام همان تلبيه است
يكي از اقوال مهم در باب حقيقت احرام آن است كه احرام همان تلبيه است . نخستين
كسي كه به صراحت بر اين ديدگاه تأكيد ورزيد ، سيد مرتضي بود .
آن بزرگوار در اين باره مي نويسد :
ومما انفردت به الإماميّة القول بوجوب التلبية فعندهم أنّ الإحرام لا
ينعقد إلاّ بها إلاّ أنّ أبا حنيفة واِن وافق في وجوب التلبية فعنده أنّ الإحرام
ينعقد بغيرها من تقليد الهدي وسوقه مع نية الإحرام .
وقال مالك والشافعي : التلبية ليست بواجبة ويصحّ الدخول في الإحرام
بمجرّد النية . ( 2 )
آنگاه آن علم هدايت دو دليل بر اين مدعا اقامه مي كند :
1 ـ اجماع مكرّر داريم كه با تلبيه ، احرام محقق است و بدون آن احرام محقق
نمي شود .
2 ـ قرآن حج را به صورت كلّي واجب كرده است و بيان جزئيات آن را خداوند به عهده
پيامبر گذاشت ، آن گاه چند روايت بدين مضمون نقل مي كند . يكي از آن
روايتها را از فريقين نقل مي كند : أنّ النبيّ لبّي لمّا
أحرم و روايات ديگر را از اهل سنّت .
بررسي :
به نظر مي رسد مرحوم سيد در صدد بيان اين نكته نيست كه حقيقتِ احرام تلبيه
است ، بلكه در پي آن است كه اصل نقش تلبيه را در آن بنماياند و اين امري است روشن و
اجماعي و همه فقهاي شيعه بدان فتوا داده اند ؛ يعني آن را از واجبات احرام
شمرده اند اما با اين حال برخي از چهره هاي برجسته فقاهت شيعه سخن ايشان
را اين گونه فهميده اند كه حقيقت احرام همان تلبيه است .
ابن ادريس در سرائر در زمره اين گروه است ، آن فقيه فرزانه مي نويسد :
وذهب بعض أصحابنا أنه لا ينعقد الإحرام في جميع أنواع الحجّ إلاّ
بالتلبية فحسب وهو اختيار السيد المرتضي وبه أقول لأنّه مجمع عليه . . . ( 3 )
1 ـ عروة الوثقي ، فصل في كيفية الاحرام ، مسأله 2
2 ـ سلسلة الينابيع الفقهيه ، الإنتصار ، ج7 ، ص124
3 ـ سلسلة الينابيع الفقهيه ، السرائر ، ج8 ، ص504
|
56 |
|
افزون بر ابن ادريس ، گروهي از فقيهان ديگر همين معنا را از سخن سيد مرتضي
فهميده اند . بر فرض منظور سيد اين باشد اوّلا : چنين اجماعي وجود ندارد چون شيخ
طوسي مخالف اين نظر است ، البته در غير از تهذيب و ثانياً اجماع مدركي است و مدرك
نيز براي ما معلوم است و در اختيار ما است . و قاعده در چنين مواردي آن است كه بايد
سراغ مدرك رفت و در ابعاد مختلف آن كاوش كرد .
دليل دوّم ايشان رواياتي است كه نخستين و مهمترين آنها نه تنها بر مدعاي ايشان
دلالت ندارد بلكه بعكس ظهور در معناي مخالف دارد انّ النبيّ
لَبّي لَمّا أحرم ظاهر اين روايت آن است كه پيامبر همراه با احرام تلبيه
گفت ، پس معلوم مي شود تلبيه غير از احرام است و بايد مقارن با آن باشد . اگر از
اين ظهور صرف نظر كنيم و بگوييم لمّا أحرم بر
تغاير ميان احرام و تلبيه دلالت ندارد و نهايت دلالتش آن است كه تلبيه شرط و يا جزء
احرام است .
بعيد نيست نظر محقق در شرايع ( 1 ) و نظر يحيي بن
سعيد حلي در الجامع للشرايع ( 2 ) و علامه در
قواعد ( 3 ) و . . . ؛ يعني همه فقهايي كه تعبير لا يتحقق الإحرام الاّ بالتلبية را دارند همين نظر باشد .
و نيز به احتمال بعيد ، نظر صدوق در مقنع ( 4 ) و شيخ
در الجُمَل والعقود ( 5 ) نيز همين باشد .
از ديگر طرفداران اين نظريه ، جناب شيخ طوسي در تهذيب است . آن بزرگوار پس از نقل
روايات فراوان ، به رواياتي برمي خورد كه برطبق آنها مادامي كه تلبيه نگويد حتي
با نيت احرام يا به تعبيري عقد احرام ، اگر يكي از منهيات را بجا آورد كفاره واجب
نيست ؛ زيرا احرام محقق نشده است و حقيقت احرام همان تلبيه است .
در جلد 5 تهذيب ذيل روايت 276 مي نويسد :
والمعني في هذه الأحاديث أنّ مَن اغتسل للإحرام وصلّي وقال ما أراد من
القول بعد الصلوة ؛ لم يكن في الحقيقة محرماً وانّما يكون عاقداً للحجّ والعمرة
وإنّما يدخل في أن يكون محرماً اذا لبّي . ( 6 )
شگفت از مرحوم نراقي است كه از كجاي سخن ايشان اين استفاده را كرده است كه
احرام : ايقاع التلبية المقارنة لنية العمرة أو الحجّ
بلكه اين سخن صراحت در عدم مقارنت دارد و به روشني احرام را همان تلبيه
مي داند . در استبصار نيز سخن مشابه دارد . ( 7 )
1 ـ همان ، ج8 ، ص627
2 ـ همان ، ص700
3 ـ همان ، ص745
4 ـ همان ، ج7 ، ص21
5 ـ همان ، ص227
6 ـ تهذيب ، ج5 ، ص83 ، في صفة الإحرام ، ح276
7 ـ استبصار ، ج2 ، ص190 ، ذيل حديث 683
|
57 |
|
10 ـ نظريه آية الله خويي
ما در خارج بيش از سه چيز نداريم :
1 ـ عزم بر ترك محرمات احرام .
2 ـ تلبيه .
3 ـ حكم شارع به حرمت امور معلومه .
و حقيقت احرام جز اين سه امر نمي تواند باشد ، اما عزم و نيت ـ گرچه نظر
مشهور فقها در معنايِ احرام همين است ـ نمي تواند حقيقت احرام را سامان دهد ؛
زيرا دليلي بر آن نداريم . و اما محرمات معلوم نمي تواند احرام باشد ؛ زيرا روشن
است كه آنها احكام شرعي مترتب بر احرامند ؛ در واقع احرام موضوع براي اين ها
است و با تحقق آن ، اين احكام بر آن مترتب مي شود .
آنگاه خود به توضيح معناي احرام مي پردازد و مي نويسد : ( 1 )
ظاهر روايات آن است كه تلبيه سبب احرام است و به
تكبيرة الاحرام نماز مي ماند ، بدين سان تلبيه اوّلين جزء از اجزاء حج
است ، همانطور كه تكبير نخستين جزء نماز است و اين تلبيه و اشعار ( 2 ) است كه انسان را وارد حج مي كند و اين امور بر وي
حرام مي شود و تا زماني كه تلبيه را نگفته است اين
امور بر وي حلال است . ( 3 ) [ گرچه نيت احرام را كرده
باشد ]
آنگاه بر اين مدعا به صحيحه عبدالرحمن بن حجاج و صحيحه حفص بختري تمسك
مي كند در صحيحه اوّل چنين آمده است :
في الرّجل يقع علي أهله بعد ما يعقد الإحرام ولم يلبّ ، قال : ليس عليه
شيء . ( 4 )
مي نويسد : اين روايت شريف به روشني نشان مي دهد كه تا انسان تلبيه
نگويد محرم نيست . گرچه نيّت احرام كرده باشد ؛ زيرا مقصود حضرت ( عليه السلام )
از عقد احرام همان نيت است .
و در صحيحه حفص بختري چنين آمده است :
فيمن عقد الإحرام في مسجد الشجرة ثمّ وقع علي أهله قبل أن يلبّي ؟ قال : ليس عليه شيء . ( 5 )
ايشان در تفسير عقد احرام مي نويسد : اَيْ بني عليه
وعقد قلبه علي ذلك .
1 ـ معتمد العروة ، ج2 ، ص477 و478
2 ـ اشعار در حج قران به جاي تلبيه است .
3 ـ المعتمد ، ج2 ، ص478
4 ـ وسايل الشيعه ، ج13 ، انتشارات آل البيت ، باب 11 من تروك الإحرام ،
ح1
5 ـ وسايل ، ج13 ، باب 14 من ابواب الإحرام ، ح13
|
58 |
|
بررسي :
اين دو روايت دلالت مي كند كه بدون تلبيه احرام محقق نمي شود يا به
عبارت دقيق تر ، بدونِ تلبيه احرام كامل نيست و مؤثّر نمي باشد و اين مطلب
را همه فقيهان شيعه قبول دارند ؛ زيرا تلبيه را از واجبات احرام مي شمارند .
منافاتي ندارد تلبيه را در احرام مؤثر بدانيم ولي آن را خارج از حقيقت احرام قرار
دهيم ، همانطور كه طهارت در صحت و تحقق صلوة مؤثر است و خارج از حقيقت آن . بلكه به
نظر ما اين دو صحيحه دلالت روشن دارد كه ماهيت احرام غير از تلبيه است چون در هر دو
روايت فرض آن است كه احرام بسته شده و تحقق يافته است اما هنوز تلبيه نگفته
است . البته انكار نمي كنيم كه اين دو روايت ، تلبيه را مؤثر در تحقق احرام
مي داند و مي توان بدانها استدلال كرد كه تلبيه از واجبات احرام است .
ايشان چندين روايت ديگر آورده است كه مضمون غالب آنها بر تأثير تلبيه در تحقق
حقيقتِ احرام دلالت دارد ؛ علاوه بر اين كه ايشان تأكيد مي كنند كه ما منظورمان
آن نيست كه احرام خود تلبيه است بلكه مقصود آن است كه انسان با تلبيه داخل احرام
مي شود . در اين باره مي نويسد :
انّ المستفاد من الرّوايات المعتبرة الكثيرة أن التلبية سبب للإحرام
وبها يدخل في الإحرام وقبلها لا يكون محرماً ولكن ليس مرادنا من ذلك أنّ الإحرام
يصدق علي التلبية أو التلبية صادق علي الإحرام فانّ المكلف بسبب التكبيرة يدخل في
الصلوة وكذلك بالتلبية بقصد الحج يدخل في الإحرام وفي اوّل جزء من الحج بل مرادنا
أن الإحرام ادخال نفسه في حرمة الله غاية الأمر إنّما يدخل في حرمة الله بسبب
التلبية . . . وبعبارة اُخري ما استفدناه من الروايات أنّ الإحرام شيء مترتّب علي
التلبيه لا انّه نفس التلبيه . . . ولا يدخل في هذه الحرمة الالهية الاّ بالتلبية .
( 1 )
ايشان در اين سخن دو مدعا دارند :
1 ـ اين كه تلبيه سبب تحقق احرام است . تمام ادله اي كه ايشان
آورده اند ـ اگر صحيح باشد و تمام ـ به اين مدعا برمي گردد و براي اثبات
آن بكار رفته است .
2 ـ معناي احرام و حقيقت آن ادخال نفسه في حرمة الله
است در واقع مثل طهارت و وضو كه اين مسحات و غسلات سبب است براي طهارتِ
مأمور به ، تلبيه سبب است براي تحقق حقيقت احرام كه ادخال نفسه
في حرمة الله است .
متأسفانه ايشان براي اين ادعا هيچ دليلي نياورده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ معتمد الشيعه ، ج2 ، ص482
|
59 |
|
بررسي كلّي اقوال و رأي صواب
بي شك احرام مفهومي است شرعي و ما نمي توانيم در تعيين معناي آن ، جز
از روايات كمك بگيريم .
احرام در لغت
در اقرب الموارد چنين آمده است :
احرم : الرجل دخل في الحرم . وفي حرمة لا تُهتَك ( 1 ) وفي الشهر الحرام .
و در العين مي نويسد :
أحرم الرّجل فهو محرم وحرام . . . وأحرمت أي دخلت في الشهر الحرام . والحرمة ما لا يحلّ لك انتهاكه . ( 2 )
مؤلفان المعجم الوسيط در معناي آن نوشته اند :
احرم الرجل : دخل في الحرم ، أو البلد أو في الشهر الحرام . . . وبالصلوة
دخل فيها . ( 3 )
و در قاموس مي نويسد :
احرم : دخل فيه ، أو في حرمة لا تهتك أو في الشهر الحرام . ( 4 )
معناي اصطلاحي و فقهي احرام
آنچه مهم است معناي اصطلاحي احرام است . از ميان معاني ده گانه گذشته ، دو
دسته از آنها قابل توجه و درخور بررسي و دقّت است :
1 ـ آن گروه از تعريفات كه احرام را خود تلبيه ، ايقاع التلبيه مي دانست چون
رواياتي در اين باره آمده است اين سري از اقوال شايان توجه است .
2 ـ آن دسته از تعريفات كه احرام را به معناي نيّت مي دانست كه در سخنان
فقها ، گاه از آن تعبير به التزام و گاه به توطين نفس و بيشتر به نيّت شده است .
دلايل گروه اوّل : تلبيه
براي اين نظريه به روايات فراواني تمسك شده است و مي توان تمسك كرد به :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اقرب الموارد ، ج1 ، ص23
2 ـ ترتيب كتاب العين ، خليل بن احمد با تنظيم محمدحسن بكايي ، ص174 ،
قم ، دفتر انتشارات اسلامي ، چاپ اول ، 1414 هـ .
3 ـ المعجم الوسيط ، ج1 ، ص129
4 ـ ترتيب القاموس المحيط ، ج1 ، ص627
|
60 |
|
1 ـ صحيحه عبدالرحمن بن حجاج .
2 ـ حفص بختري ( بررسي آنها در توضيح نظريه آية الله خويي گذشت . )
3 ـ صحيحه حماد بن عيسي عن حريز فإنّه إذا أشعرها وقلّدها
وجب عليه الإحرام . . . . وجب به معناي ثبت است . ( 1 )
4 ـ صحيحه معاوية بن عمار : يوجب الإحرام ثلاثة أشياء
التلبية والإشعار والتقليد فإذا فعل شيئاً من هذه الأمور فقد أحرم . ( 2 )
5 ـ صحيحه معاوية بن وهب : عن الصادق ( عليه السلام ) : عن التهيّؤ للإحرام . . . فتحرمون كما أنتم في محاملكم ، تقول : لبّيك اللّهمّ لك لبّيك . . . ( 3 )
6 ـ صحيحه معاوية بن عمار : اذا فرغت من صلوتك وعقدت ما تريد
[ أي عزمت علي
الإحرام ] فقم وامش هنيئةً
فاذا استويت بك الأرض ماشياً كنت أو راكباً فلَبِّ . ( 4 )
7 ـ صحيحه حلبي . . . وقّت لأهل المدينة ذاالحليفة وهو مسجد
الشجرة كان يصلي فيه ويفرض الحج فاذا خرج من المسجد وسار واستويت به البيداء حين
يحاذي الميل الأوّل أحرم . ( 5 )
استدلال به اين روايت بدين گونه است كه عزم بر حج و نيّت در مسجد شجره
انجام مي شود ولي آنچه در بيدا انجام مي شود تلبيه است و در حديث بر آن
احرام اطلاق شده است .
و روايات صحيحه ديگري مثل صحيحه بزنطي ( 6 ) و صحيحه
احمد ( 7 ) و صحيحه عمر بن يزيد . ( 8 ) و روايات غير صحيحه اي كه نيازي به آنها
نداريم .
بررسي روايات :
برخي از اين روايات به روشني دلالت دارد كه تلبيه مؤثر است در تحقق احرام شرطِ
تحقق و وجود آن است نه جزء ماهيت و يا تمام ماهيت آن ؛ مانند صحيحه عبدالرحمن بن
حجاج ، حفص بختري و صحيحه معاوية بن عمّار .
اما ظاهر برخي از اين روايات آن است كه احرام همان تلبيه است ؛ مثل صحيحه عمر بن
يزيد من أشعر بدنته فقد أحرم وان لم يتكلم بقليل ولا كثير .
ومثل صحيحه حلبي و بزنطي و مهمتر از همه صحيحه معاوية بن عمار ( حديث شماره
4 )
حق اين است كه تأمل اندكي در اين روايات وقتي در كنار رواياتي قرار گيرد كه تنها
تلبيه را دخيل در احرام مي داند و رواياتي كه به صراحت آن را غير از احرام
مي داند نشان
1 ـ باب 12 من اقسام الحج ، ح19
2 ـ باب 12 من اقسام الحج ، ح20
3 ـ وسايل ، باب 12 من اقسام الحج ، ح21
4 ـ وسايل ، باب 34 من ابواب الإحرام ، ح3
5 ـ وسايل ، باب 1 من ابواب المواقيت ، ح4
6 ـ وسايل ، باب 22 من ابواب الإحرام ، ح4 و1
7 ـ وسايل ، باب 22 من ابواب الإحرام ، ح4
8 ـ وسايل ، باب 12 من اقسام الحج ، ح21
|
61 |
|
مي دهد كه اين احاديث نيز نشانگر مدخليّت تلبيه است در احرام و نه دخالت آن
در ماهيت آن . اكنون براي روشن شدن مطلب به ذكر رواياتي مي پردازيم كه صريحاً
يا ظاهراً تلبيه را غير از احرام مي داند :
1 ـ صحيحه معاوية بن عمار : عن أبي عبدالله ـ
عليه السلام ـ : صلّ المكتوبة ثمّ أحرم بالحج أو بالمتعة وأخرج بغير تلبية حتي
تصعد الي البيداء . . . فاذا استويت بك الأرضُ راكباً كنت أو ماشياً فلبِّ .
( 1 )
اين روايت بروشني دلالت مي كند كه تلبيه غير از احرام است چون احرام در
ميقات است و تلبيه در بيدا . و البته منافي نيست با رواياتي كه آن را دخيل در احرام
مي دانست . دو صحيحه ديگر نيز به همين مضمون از معاوية بن عمار نقل شده
است .
2 ـ خبر شيخ مفيد : اذا أحرمت من مسجد الشجرة فلا تلبِّ حتي
تنتهي إلي البيداء . ( 2 )
3 ـ صحيحه هشام بن الحكم عن أبي عبدالله ـ عليه السلام
ـ قال : إن أحرمتَ من غمرة ومن يريد البعث صلّيتَ وقلتَ كما يقول المحرم في دبر
صلوتك وإن شئت لبّيتَ من موضعك . والفضل أن تمشي قليلا ثمّ تلبّي . ( 3 )
و روايات فراوان ديگري كه بر اين مضمون دلالت دارد .
دسته اي ديگر از اخبار كه مفادش لزوم احرام بستن از مواقيت است ـ كه البته
مستفيض بوده و فقيهان برطبق آنها فتوا داده اند ـ وقتي ضميمه شود به اخباري كه
تأخير تلبيه را جايز مي شمارد ( 4 ) ـ كه اين
روايات نيز مستفيض است نتيجه مي شود كه احرام غير از تلبيه است . تلبيه بعد از
ميقات جايز است ـ طبق اين روايات ـ گفته شود . پس معلوم مي شود با احرام كه
بايد در ميقات باشد تفاوت دارد .
دسته سوّم اخباري است كه دلالت دارد : اگر كسي احرام بست و هنوز تلبيه نگفته است ،
اگر در اين مدت يكي از تروك احرام را انجام دهد كفاره بر وي واجب نيست . برطبق اين
اخبار ، بسياري از فقيهان شيعه ـ اگر نگوييم اجماع است ـ فتوا داده اند اين
روايات بخوبي نشان مي دهد حقيقت احرام امري ديگر است و مغاير با تلبيه . چون در
آنها احرام بر فعلي مثلا نيّت اطلاق شده است و عقد احرام مفروض است با اين كه
تلبيه اي گفته نشده است . به عنوان نمونه :
صحيحة عبدالرحمن بن حجاج عن أبي عبدالله ( عليه السلام ) في
الرجل يقع علي أهله بعدما يعقد الإحرام ولم يلبّ ؟ قال ( عليه السلام ) : ليس
عليه شيء ( 5 )
1 ـ وسايل ، باب 34 من ابواب الإحرام ، ح6
2 ـ وسايل ، باب 34 من ابواب الإحرام ، ح9
3 ـ وسايل ، باب 35 من ابواب الإحرام ، ح1
4 ـ وسايل ، باب 14 من ابواب الإحرام ، ح1
5 ـ وسايل ، باب 14 من ابواب الإحرام ، ح1
|
62 |
|
رواياتي از اين دست به روشني نشان مي دهد كه حقيقت احرام مغاير است با
تلبيه ، گرچه تلبيه در تحقق آن نقش اصلي را دارد .
صحيحه ديگر وي ، ( 1 ) صحيحه جميل بن دراج ، ( 2 ) صحيحه يا خبر حفص البختري ( 3 ) و . . . در زمره اين اخبارند .
برخي اين روايات را بر اين معنا حمل كرده اند كه تأخير تلبيه از ميقات و
عقدالاحرام جايز نيست و آنچه جايز است و تأخير آن ومدلولِ روايات ، جواز بلند گفتن
تلبيه است والاّ تلبيه را بايد در ميقات گفت چون احرام همان است . ( 4 )
اما اين جمع ، جمعي تبرعي بيش نيست و چاره اي نداريم جز اين كه بگوييم اين
روايات دلالت مي كند : احرام مغاير است با تلبيه .
دلايل قولِ به نيّت
در ميان رواياتي كه گذشت ، به نظر مي رسد صحيحه عبدالرحمن بن حجّاج ( بعدَما يعقد الإحرام ولم يلبّ ) و صحيحه يا خبر حفص بختري
( فيمن عقد للاحرام من مسجد الشجرة . . . ) و صحيحه ديگر
معاوية بن عمار ( اذا فرغتَ من صلوتك وعقدت ماتريد ) ؛
يعني عزم بر احرام كردي ، دلالت دارد بر اين كه احرام همان نيت يا به عبارتي عزمِ بر
ترك محرمات مخصوص و انجام حج يا عمره است كه در روايت با عنوان عقد از آن تعبير شده
است .
در صحيحه ديگري از معاوية بن عمار چنين آمده است :
لا يكون الإحرام إلاّ في دبر صلوة مكتوبة أو ناقله . . . فاذا انتفلت من
صلوتك فاحمد الله واثن عليه و صلِّ علي النبيّ ـ صلّي الله عليه وآله ـ وتقول :
اللّهم انّي أسألك أن تجعلني ممن استجاب لك إلي أن قال فيه : أحرّم لك شعري وبشري
ولحمي ودمي وعظامي ومخّي وعصبي من النساء والثياب والطيب . ( 5 )
روايات ديگري نيز در اين باره آمده است كه روايت عبدالله بن سنان ( 6 ) و ابي الصلاح مولي بسام الصيرفي ( 7 ) در زمره آنها است .
علاوه بر اين كه ما در اينجا جز نيّت ، تروك احرام ، تلبيه و لُبس ثوبين امر ديگري
نداريم و وقتي تروك احرام ( كه بسيار واضح است نمي تواند احرام باشد ) لُبس
ثوبين ( نه كسي ادعا كرده است كه لبس احرام است و نه دليلي دارد ) و تلبيه نتواند
حقيقت احرام را تشكيل دهد لا محاله بايد بگوييم احرام همان نيّت است .
1 ـ وسايل ، باب 14 من ابواب الإحرام ، ح3
2 ـ وسايل ، باب 14 من ابواب الإحرام ، ح6
3 ـ وسايل ، باب 14 من ابواب الإحرام ، ح13
4 ـ فقه الصادق ، ج10 ، ص210
5 ـ وسايل ، باب 16 از ابواب احرام ، ح1
6 ـ وسايل ، باب 16 من ابواب الاحرام ، ح1
7 ـ وسايل ، باب 16 من ابواب الاحرام ، ح2
|
63 |
|
به همين دليل است كه روايات متعددي درباره نيّت آمده است . و صاحب وسايل علاوه بر
رواياتي كه در اين باره در لابلاي ابواب آورده است سه باب را به اين احاديث اختصاص
داده و براي هريك عنواني انتخاب كرده است . مشهور فقهاي شيعه و چهره هاي
برجسته اي چونان شيخ انصاري نيز اين نظر را برگزيده اند و برطبق اين
روايات فتوا داده اند .
آية الله خويي مي نويسد : فقد التزم الشيخ
الانصاري بل المشهور بأنه حقيقة الاحرام . ( 1 )
و در كلام فقها گاه از آن به توطين نفس و گاه التزام به ترك منهيات و تروك احرام
و گاه به نيّت و عزم تعبير كرده اند . گرچه اين مفاهيم اندكي باهم تفاوت
دارد اما استخوان بندي و بنياد آنها يكي است .
متعلق اين نيّت ، التزام يا توطين نفس ، مي تواند ترك محرمات احرام و
مي تواند انجام افعال حج يا عمره باشد و كسي نگفته است كه نيّت كنيم خودِ
احرام را تا توقف الشيء علي نفسه لازم آيد .
نتيجه گيري و فشرده پژوهش
در حقيقت احرام ، فقيهان شيعي انظار و ديدگاههاي متفاوت و متعددي دارند . تأمل در
روايات انسان را بدين نكته رهنمون مي سازد كه حقيقت احرام تصميم بر ترك منهيات
مخصوص و يا انجام حج و آماده شدن براي اين مهم است .
بخش دوّم
حقيقتِ احرام در ديگر مذاهب
اسلامي
1 ـ حنفيان
فقيهان حنفي حقيقت احرام را تلبيه مي دانند ؛ تلبيه اي كه مشروط به
نيّت است ؛ از ديدگاه آنان احرام همان تحريم مباحات بر نفس است كه تلبيه حقيقت آن را
تشكيل مي دهد و نيّت شرط تحقق آن است .
در فتح القدير مي نويسد :
حقيقته الدخول في الحرمة . ( 2 )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ معتمد ، ج2 ، ص478
2 ـ فتح القدير ، چاپ اوّل ، 1315 هـ . ق . ، ج2 ، ص134
و نيز الفقه الاسلامي وادلته ، وهبه الزحيلي ، ج3 ، ص123 و124 ؛ و نيز
موسوعة الفقه الإسلامي المقارن ، ج3 ، ص245
|
64 |
|
بر طبق نظر مفسران فقه حنفي مقصود وي آن است كه در احرام التزام به ترك محرمات
شرط است و تلبيه آن را تحقق مي بخشد . پيش از اين از خلاف شيخ نقل كرديم كه
حنفيان حقيقت احرام را همان تلبيه مي دانند . مؤلفان كتاب الموسوعة الفقهية
الكويتيه در اين باره چنين مي نويسند :
الاحرام عند الحنفية هو الدخول في حرمات مخصوصة غير انّه لا يتحقّق
شرعاً إلاّ بالنية مع الذكر أو الخصوصية .
والمراد بالدخول في حرمات : التزام الحرمات .
والمراد بالذكر : التلبية ونحوها مما فيه تعظيم الله تعالي .
والمراد بالخصوصية : ما يقوم مقامها من سوق الهدي أو تقليد البدن . ( 1 )
گو اين كه يك نكته را ـ شايد به دليل روشن بودنش ـ توضيح نداده اند و آن
اين كه نيت شرط است و تلبيه ركن و حقيقتِ احرام .
2 ـ مالكيان
حقيقت احرام نيّت است ؛ نيتي كه به عمره و يا حج و يا به هر دو تعلّق
مي گيرد و آنچه ملاك است قصد قلبي و دروني است و لفظ هيچ اهميتي ندارد و بهتر
آن است كه فقط قصد كند و از آوردن الفاظ خودداري نمايد حتي اگر الفاظ وي با نيتش
مخالف باشد ، نيت به قوت خود باقي است و معتبر است و همان ملاك است . ( 2 )
البته اين بدان معنا نيست كه زبان از تلبيه باز دارد ، بلكه مقصود آن است كه نيّت
را آشكار نكند والاّ تلبيه و تجرّد از مخيط لازم است گرچه جزء حقيقت احرام نيست لذا
اگر نيّت را بدون تلبيه يا تجرّد از مخيط انجام دهد احرام او صحيح و كامل است ولي
بايد كفاره بدهد ( حيواني را قرباني كند ) ( 3 )
3 ـ شافعيان
از ديدگاه فقيهان شافعي مذهب ، احرام ، نيّت است و اين نيت به دخولِ در مناسك تعلق
مي گيرد . پس احرام بدون نيّت تحقق نمي يابد و اگر تنها نيّت كند و تلبيه
نگويد مجزي است اما اگر تلبيه بگويد ولي نيّت نكند احرام او منعقد نشده است و اگر
بخواهد هم نيّت نمايد و هم تلبيه را بر زبان جاري سازد ، ضرورتي ندارد نيت با تلبيه
مقارن باشد . ( 4 )
1 ـ الموسوعة الفقهية الكويتية ، باب احرام ، ص129 ، متأسفانه كتابخانه
دانشگاه اين كتاب را ندارد .
2 ـ الفقه الاسلامي وادلته ، ج3 ، ص122 ؛ و نيز موسوعة الفقه المقارن ،
ج3 ، ص345
3 ـ الفقه الاسلامي وادلته ، ج3 ، ص122
4 ـ همان ؛ و الموسوعة الفقهية الكويتية ، ماده احرام ، ص128
|
65 |
|
برخي در حقيقت احرام از نگاه شافعيان چنين نوشته اند :
هو الدخول في حج أو عمرة أو فيهما أو فيما يصلح لهما أو لأحدهما .
4 ـ حنبليان
حنبليان نيز همان نظر شافعيان را دارند ، آنان احرام را همان نيت نسك ( مناسك )
مي دانند ؛ يعني دخول در مناسك و دخول در مناسك را از آن روي احرام
ناميده اند كه انسان با وارد شدن به فضاي انجام مناسك بسياري از حلالها را
برخود حرام مي سازد . ( 1 )
فقيه نام آشنا و بلندآوازه حنبلي ، ابن قدامه در المغني مي نويسد :
الواجب النية وعليها الإعتماد ( 2 ) . . .
والإحرام ينعقد بالنية ( 3 ) . . . والتلبية في الاحرام
مسنونة . ( 4 )
خلاصه انظار مذاهب چهارگانه
بطور بسيار فشرده حنفيان نيّت را شرط احرام مي دانند و آن را دخول در حرمتِ
افعالِ مخصوصي كه با تلبيه محقق مي شود مي دانند ، به عبارت ديگر احرام
تلبيه است ولي سه مذهب ديگر احرام را همان نيت مي دانند .
5 ـ ظاهريان
از ظاهر سخن ابن حزم در المحلي چنين استفاده مي شود كه ايشان حقيقت احرام
را الدخول في الحج أو العمرة مي داند كه با لبس
لباس مخصوص و تلبيه يا نيت آن محقق مي شود . ( 5 )
6 ـ زيديان
زيديان نيز حقيقت احرام را همان نيّت مي دانند و متعلق نيت بايد حج يا عمره
يا هر دو باهم باشد و اين نيّت بايد در ميقات تحقق يابد و بايد همراه با تلبيه باشد
گرچه تلبيه از قلمرو حقيقت آن خارج است . ( 6 )
1 ـ همان .
2 ـ المغني ، عبدالله قدامة ، بيروت ، دارالفكر ، ج3 ، ص126
3 ـ همان ، ص127
4 ـ همان ، ص129
5 ـ المحلي ، ابن حزم ، بيروت ، دارالجيل ، ج7 ، ص78 ، مسأله 823 ؛ ونيز
موسوعة الفقه المقارن ، ج3 ، ص245
6 ـ موسوعة الفقه المقارن ، ج3 ، ص246
|
66 |
|
7 ـ اباضيان ( اباضيه )
به نظر فقيهان اباضي حقيقت احرام عبارت است از نيّت احرام براي حج يعني نيتي كه
به احرامِ برايِ حج تعلق گيرد و تلبيه گفتن است . پس اين دو باهم حقيقت احرام را
سامان مي دهد و تا تلبيه نگويد داخل حج يا عمره نمي شود . ( 1 )
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ موسوعة الفقه المقارن ، ج3 ، ص246