2 ـ ابوایوب انصاری
میقات حج - سال چهارم – شماره شانزدهم - تابستان 1375 با یاران پیامبر در مدینه ( ابوایوب انصاری ) محمد نقدی شهر مدینه یکپارچه شور و شوق و التهاب بود . مسلمانان برای دیدن رهبری که قریب سه سال در انتظارش بودند و شبانه روز پنج بار نام و یادش را گرامی م
ميقات حج - سال چهارم – شماره شانزدهم - تابستان 1375
با ياران پيامبر در مدينه ( ابوايوب
انصاري )
محمد نقدي
شهر مدينه يكپارچه شور و شوق و التهاب بود .
مسلمانان براي ديدن رهبري كه قريب سه سال در انتظارش بودند
و شبانه روز پنج بار نام و يادش را گرامي مي داشتند ،
لحظه شماري مي كردند .
جوانان در اين بين از شور و شعف بيشتري برخوردار بودند . شهر خود را آماده
مي كردند كه پذيراي پيامبر و يارانش باشد .
خبر ورود پيامبر به حوالي مدينه ، دهن به دهن در شهر پيچيد ، مردم خود را آماده
استقبال كرده ، به بيرون شهر هجوم بردند .
سيل جمعيتِ مشتاق بي صبرانه براي ديدن پيامبر به بيرون شهر شتافتند . با
ديدن پيامبر پروانهوار دور وجودش حلقه زدند . هر كسي شوري در سر و نوايي بر لب داشت ،
اشك شوق از ديدگان جمع جاري بود ، گويي همه گمشده خود را يافته اند ، ناقه حامل
پيامبر چون نگيني در ميان موجِ جمعيت مي درخشيد . هر كسي سعي مي كرد به
نحوي خود را به آن نزديك كند . در مسير راه تا شهر مدينه هر كدام از بزرگان و سران
قبايل ، زمام ناقه پيامبر را گرفته به طرف قبيله خود مي كشيد و پيامبر و
همراهانش را به ميهماني دعوت مي كرد ، ( 1 ) اما
وجود نازنين پيامبر با لبخندي رضايتبخش خطاب به آنها مي فرمود : او را رها
كنيد ، زيرا مأمور
1 ـ الروض الاُنُف ، ج2 ، ص237 و238
|
85 |
|
است ، هر جا فرود آيد من همانجا منزل خواهم گزيد .
و بدينسان انبوه جمعيت ، همراه با پيامبر و يارانش به مركز شهر نزديك
مي شدند .
همه در انتظار بودند تا ببينند ناقه پيامبر كجا زانو خم خواهد كرد . و اين افتخار
نصيب چه كسي خواهد شد كه ميزبان عزيزترين مخلوق خدا باشد .
ناقه به زميني هموار رسيد كه از آنِ دو طفل يتيم بود و مردم در آنجا خرماهاي خود
را خشك مي كردند . ( 1 )
نفس در سينه ها حبس شده بود . همه منتظر بودند ببينند ناقه كجا را انتخاب
مي كند .
بزرگان و اشراف مدينه حضور داشتند ، آنها خود را آماده كرده بودند تا افتخار
ميزباني پيامبر نصيبشان شود . شتر قدري سر خود را چرخاند ، به اطراف نگاهي كرد و
آهسته به خانه محقري كه در نزديكي اين زمين هموار بود نزديك شد . و سرانجام در كمال
ناباوري جلوي درب خانه فقيرترين ( 2 ) مرد مدينه يعني
ابوايوب انصاري زانو بر زمين زد . ( 3 )
ابوايوب با همسرش تنها زندگي مي كرد . ابوايوب بي صبرانه بار پيامبر را
به داخل خانه بُرد . ( 4 ) پيامبر در حالي كه با گرمي از
مردم مدينه تشكر مي كرد ، وارد خانه محقر ابوايوب شد .
و بدينسان يكباره پيش فرضها و محاسبات همه ، درهم فرو ريخت . ثروتمندان
فهميدند كه پيامبر ما به مال دنيا اعتنايي ندارد . و فقرا هم دريافتند كه عزيزترين
خلق خدا در كنار آنهاست و چه ثروتي بالاتر از اين .
مدت يك ماه پيامبر در خانه ابوايوب سكونت داشت ( 5 )
و از همانجا با خريدن آن زمين هموار ، از دو طفل يتيم ، نخستين مسجد و بزرگترين كانون
توحيد را با ياري مسلمانان بنا نمود . ( 6 )
خانه ابوايوب شامل يك اتاق تحتاني بود و غرفه اي بر بالاي آن ، پيامبر اتاق
پايين را براي سكونت برگزيد .
ابوايوب مي گويد : به پيامبر عرض كردم : اي رسول خدا ، پدر و مادرم به فداي
شما ، زشت است كه ما بالاي سر شما باشيم ، شما به غرفه بالا تشريف ببريد .
پيامبر در پاسخ فرمود : پايين براي من راحت تر است چون مردم مراجعه
مي كنند .
ابوايوب مي گويد : روزي ظرف آب ما ريخت و من و همسرم از ترس اين كه مبادا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ انساب الاشراف ، ج1 ، ص226
2 ـ سفينة البحار ، ج1 ، ص193 چاپ انتشارات اسوه ، وابسته به
سازمان اوقاف و امور خيريه ؛ اعيان الشيعه ، ج6 ، ص284 مرحوم سيد محسن امين در كتاب
اعيان الشيعه پس از نقل اين خبر مي گويد : در اين كارِ پيامبر ، اسرار و
حكمتهايي نهفته بود از جمله :
1 . قطع طمع ثروتمندان در اين كه ممكن است پيامبر
به آنها تمايل پيدا كند و نه به فقرا .
2 . اين عمل پيامبر روشن كرد كه مال و ثروت در نزد
خدا قيمتي ندارد .
3 . دلداري فقرا در اين كار نهفته بود .
4 . اين روش يك نوع تشويق به زهد و پرهيز از
مال اندوزي در دنيا بود .
5 . اين عمل پيامبر به مردم مي آموخت كه
بيشتر تواضع كنند و فقير را به خاطر فقرش تحقير نكنند و ثروتمند را
به خاطر ثروتش احترام ننمايند .
6 . و از همه مهمتر شكستن نفس و برخلاف اميال
نفساني حركت كردن در اين كار نهفته بود .
3 ـ اعيان الشيعه ، ج6 ، ص284
4 ـ الروض الاُنُف ، ج2 ، ص238
5 ـ تهذيب الكمال في اسماء الرجال ، ج8 ، ص17 چاپ مؤسسة الرساله
ـ بيروت . در اين كه پيامبر چه مدت در منزل ابوايوب اقامت داشت ، اختلاف است و برخي
از مصادر تا قريب 7 ماه را ذكر كرده اند . نگاه كنيد به : انساب الاشراف ، ج1 ،
ص267 چاپ دارالمعارف .
6 ـ الروض الاُنف ، ج2 ، ص238
|
86 |
|
آب روي سر پيامبر بريزد ، تنها پارچه قطيفه مانندي را كه داشتيم برداشته بدنبال
آب شتافتيم و آن را جمع كرديم . ( 1 )
ابوايوب كه افتخار ميزباني پيامبر را پيدا كرده بود امين و وفادار در كنار
پيامبر به ياري اسلام همت گماشت . او در سخت ترين شرايط در كنار پيامبر بود و
در گسترش اسلام اهتمام بسيار داشت .
پس از اين كه پيامبر در قلب مدينه نخستين پايگاه وحدت را ، كه كانون معنويت بود ،
بنا نمود ؛ احبار يهود دست به حيله اي زدند ، تعدادي از آنها منافقانه اسلام
آورده در مسجد پيامبر گرد هم مي آمدند تا از اخبار و اسرار مسلمين آگاه
شوند . ( 2 )
آنها گذشته از جاسوسي در مسجد پيامبر به استهزا و تمسخر مسلمانان
مي پرداختند . ( 3 )
روزي پيامبر هنگام ورود به مسجد ديد عده اي از آنها دور هم حلقه زده ، سرها
را لاي هم فرو برده و آهسته و در گوشي با يكديگر سخن مي گويند . پيامبر با ديدن
اين صحنه دستور داد به سرعت مسجد را ترك كنند . ( 4 )
ابوايوب با شنيدن اين سخنان از جا برخاست و پاي يكي از آنها را گرفت
و كشان كشان او را از مسجد بيرون انداخت .
1 ـ همان ، ص239 از نقل اين داستان مي توان شدت فقر و نداري
ابوايوب را فهميد .
2 ـ سيره ابن هشام ، ج2 ، ص527 و528 چاپ المكتبه العلميه . بيروت ـ
لبنان .
3 ـ همان .
4 ـ همان .
|
87 |
|
و به گفته هاي آن مرد يهودي به ظاهر مسلمان ، كه التماس مي كرد ،
اعتنايي نكرد . سپس برگشت پيراهن يكي ديگر از آنها را گرفت و سيلي محكمي به صورتش زد
و او را هم با طرز خفّت باري از مسجد بيرون انداخت و خطاب به او گفت : از جايي
كه آمده اي بازگرد . ( 1 )
ابوايوب ، صحابي بزرگ و از سابقين به اسلام است ، او يكي از چهره هاي درخشاني
است كه در اوج شرك و كفر مردم شبه جزيره ، از مدينه همراه با تعدادي از دوستان خود
در موسم حج به مكه رفته ودر سرزمين منا در بيعت عقبه شركت جست وبا پيامبر پيمان
وفاداري بست . ( 2 )
و راستي كه چه زيبا به اين پيمان وفادار ماند و مردانه عمل نمود . او در
سخت ترين شرايط ، در كنار پيامبر ماند و در كليه جنگهاي او حضور فعال داشت . در
جنگ هاي بدر ، اُحُد ، خندق و كليه درگيريها شركت نمود . ( 3 )
عبدالله بن اُبَي ، سردسته منافقين مدينه ، در مسجدالنبي مكاني را بخود اختصاص
داده بود كه هر جمعه در آنجا مي ايستاد و براي مردم سخن مي گفت .
وقتي پيامبر از جنگ احد برگشت و در اولين جمعه بر منبر نشست ناگاه عبدالله بن
اُبَي از جا برخاست و در تأييد پيامبر آغاز سخن كرد ، اما از آنجا كه در جنگ اُحُد
مرتكب خيانت شده بود و گذشته از اين كه خودش در جنگ شركت نكرد بلكه سيصد نفر از
رزمندگان اسلام را با وسوسه از بين راه برگرداند ، يكباره همه بر او اعتراض كردند و
گفتند : اي دشمن خدا ، بنشين ! امّا ابوايوب از جا برخاست ريش او را محكم در دست گرفت
و خطاب به او گفت تو اهليت اين مقام را نداري و او را با خواري از مسجد خارج
ساخت . ( 4 )
پيامبر پس از ورود به مدينه ، بين ابوايوب و مصعب بن عمير عقد اخوت برقرار
نمود . ( 5 )
مسلمانان وقتي از جنگ خيبر فارغ شدند ، از غنايم هركدام سهمي داشتند صفيّه كه هم
پدر و هم شوهرش به قتل رسيده بودند ، در سهم غنايم پيامبر قرار گرفت . او كسي را
نداشت و پيامبر بعداً او را به همسري برگزيد . شبي كه او در چادر پيامبر به سر
مي برد ابوايوب با شمشير آماده در اطراف چادر پيامبر تا صبح پاسداري داد .
پيامبر صبحگاهان كه از چادر بيرون آمد و ابوايوب را با آن حال ديد . با تعجب از
او پرسيد چرا پاسداري مي دهي ؟ !
ابوايوب در پاسخ گفت : اي پيامبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ همان .
2 ـ تهذيب الكمال ، ج8 ، ص66
3 ـ الطبقات الكبري ، ج3 ، ص484
4 ـ مغازي واقدي ، ج1 ، ص318
5 ـ سير اعلام النبلا ، ج2 ، ص405
|
88 |
|
خدا ، چون اين زن تازه مسلمان شده و پدر و شوهر و اقوامش در جنگ كشته
شده اند ، ترسيدم به شما آسيبي برساند .
پيامبر با شنيدن اين سخنان براي او دعا كرد . ( 1 )
او نه تنها در زمان پيامبر بلكه پس از رحلت او از زمره بهترين افرادي بود كه در
پاسداري از وصاياي او جانب حق را برگزيد و دچار لغزش نشد . ( 2 )
در نامه امام رضا ( عليه السلام ) به مأمون ، وقتي سخن از ثابت قدمان پس از
پيامبر به ميان مي آيد نامش در كنار سلمان ، اباذر و مقداد
مي درخشد . ( 3 )
او از دوستان مخلص حضرت علي ( عليه السلام ) است . ( 4 ) به شهادت همه مورّخين در كليه جنگهاي حضرت علي
( عليه السلام ) حضور فعال داشته و مردانه از حريم ولايت دفاع نموده . خود را قاتل
ناكثين و قاسطين و مارقين مي داند . ( 5 )
خطيب بغدادي در كتاب تاريخ خود از قول علقمه و اسود نقل مي كند كه آنها
مي گويند :
هنگامي كه ابوايوب از جنگ صفين بازگشت به ديدار او شتافتيم و به او گفتيم :
ابوايوب ! خدا تو را گرامي داشت به اين كه پيامبرش را هنگام ورود به مدينه در منزل
تو جاي داد . و نه در هيچ كجاي ديگر ، حال كارت به جايي رسيده كه با اهل لا اله الاّ
الله مي جنگي ؟
ابوايوب وقتي اين سخنان را شنيد در پاسخ گفت : همانا پيشوا به اهلش دروغ
نمي گويد ، بدرستي كه پيامبر ما را امر كرد كه همراه علي ( عليه السلام ) با سه
گروه بجنگيم . با ناكثين ، قاسطين و مارقين .
اما ناكثين من با آنها جنگيدم و آنها كساني بودند كه در جنگ جمل حضور پيدا كرده
بودند .
و اما قاسطين كساني هستند كه اكنون از جنگ با آنها در صفين فارغ شده ايم
مثل معاويه و عمرو عاص .
واما مارقين ، به خدا سوگند نمي دانم كجا هستند و ليكن بدون شك بايد با آنها
بجنگيم انشاء الله . ( 6 )
سپس گفت : من خود از پيامبر شنيدم كه به عمار مي گفت : تو را گروه ستمگر
مي كشند و تو در آن موقع در هر گروهي باشي بر حقي و حق با تو است .
اي عمار ، اگر ديدي علي ( عليه السلام ) در يك مسير گام برمي دارد و همه
مردم در مسيري ديگر ، با علي همگام باش ؛ ( 7 ) زيرا علي
هميشه بر حق است و از هدايت دور نخواهد شد .
1 ـ سيره ابن هشام ، ج3 ، ص354 و355
2 ـ قاموس الرجال ، ج4 ، ص117-115
3 ـ عيون اخبار الرضا ( عليه السلام ) ، ج2 ، ص126 باب 35 حديث 1
4 ـ اسدالغابه ، ج6 ، ص25 چاپ دارالشعب .
5 ـ همان .
6 ـ تاريخ بغداد ، ج13 ، ص187
7 ـ همان .
|
89 |
|
مدتي نگذشت كه جنگ نهروان فرا رسيد و ابوايوب پيشاپيش لشكر با مارقين هم
جنگيد . ( 1 ) همانگونه كه پيامبر او را امر فرموده
بود .
پس از قتل عثمان مؤذّن مسجد پيامبر خدمت حضرت علي ( عليه السلام ) رسيد و از او
كسب تكليف كرد كه چه كسي امروز در نماز امامت كند ؟
حضرت فرمود :
ابوايوب را دعوت كنيد كه با مردم نماز بخواند . ( 2 )
هنگام خروج به عراق براي جنگ صفّين حضرت علي ( عليه السلام ) ابوايوب را جانشين
خود و والي مدينه قرار داد ، سپس ابوايوب به او ملحق گرديد . ( 3 )
و بدينسان ابوايوب عمر پر بركت خود را در راه گسترش اسلام صرف نمود
و همواره از حق جانبداري كرد و سرانجام در سال 51 يا 52 هجري در يكي از
جنگهايي كه در ناحيه قسطنطنيه روم بين مسلمانان و روميان رخداد ، جان به جان
آفرين تسليم كرد و در همانجا مدفون گشت و همواره مردم به قبر او تبرك جسته و
احترامش مي كردند . ( 4 )
* پي نوشتها :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اسدالغابه ، ج6 ، ص25 چاپ دارالشعب .
2 ـ اعيان الشيعه ، ج6 ، ص285
3 ـ الاصابة في تمييز الصحابه ، ج1 ، ص405
4 ـ انساب الاشراف ، ج1 ، ص242 ؛ كتاب الثقات ، ج3 ، ص102 . ابن عماد
حنبلي در كتاب شذرات الذهب به تبرك و استسقاء مردم از قبر ابوايوب اشاره
مي كند . نگاه كنيد به : شذرات الذهب ، ج1 ، ص246 و247 چاپ دار ابن كثير .