1 ـ حج در ادب فارسی

میقات حج - سال چهارم – شماره شانزدهم - تابستان 1375 حج در ادب فارسی خلیل الله یزدانی در شعر و ادب فارسی ، حج و کعبه و دیگر اماکن مقدّسه ، جایگاهی ویژه و بس والا دارد و سخنوران و ادیبان ، هر یک از زاویه خاص به آنها توجّه کرده اند . برخی از دید عرفانی

ميقات حج - سال چهارم – شماره شانزدهم - تابستان 1375

حج در ادب فارسي

خليل الله يزداني

در شعر و ادب فارسي ، حج و كعبه و ديگر اماكن مقدّسه ، جايگاهي ويژه و بس والا
دارد و سخنوران و اديبان ، هر يك از زاويه خاص به آنها توجّه كرده اند . برخي از
ديد عرفاني بدانها نگريسته اند و در اين بعد آثار ارزنده اي از خود به
جاي نهاده اند . بعضي از ديد اجتماعي با آن سخن گفته و يادگارهاي ذي قيمتي
براي نسلهاي بعد از خود باقي گذاشته اند .

شهرت حج و كعبه و ديگر اماكن مقدّس و ارزش معنوي آنها در نظر شعرا و ادباي
ايران ، آن چنان بوده و هست كه از آنها به عنوان معيار برتري و ارزشمندي در مدايح
خود استفاده كرده و به صور گوناگون در مخيّله پوياي خود از آنها تصويرهايي بديع
آفريده اند و آن همه را با تشبيه و استعاره و كنايه و ديگر صور خيال بيان
كرده اند .

ما خواهيم كوشيد دريافت و تعبيرات بعضي از شعرا را در هر قرن ، در اين رساله به
اجمال بررسي كنيم . بديهي است تحقيق درباره همه شعرا و نويسندگان مقدور فرصت كم
و بضاعت مزجات اين بنده نخواهد بود ، به ناچار از هر چمن گلي انتخاب خواهد شد . و سعي خواهيم كرد ترتيب تقدّم و تأخّر زماني را رعايت كنيم .

1 ـ رودكي ، از قديمي ترين شعراي پارسي گوي
ايران است ، اين شاعر تيره چشمِ


125


روشن بين ـ كه او را پدر شعر فارسي دري خوانده اند ـ در سال 329 ؛ يعني
نيمه اوّل قرن چهارم چشم از جهان فروبسته و متأسّفانه از آن همه اشعار نغز و پر مغز
او جز معدودي ، آن هم اغلب به صورت پراكنده در تذكره ها و كتب لغت ، باقي نمانده
است .

در بين معدود اشعار باقي مانده اين شاعر شهير ، گاهي كعبه به عنوان آنچه كه مايه
افتخار و مباهات است مطرح مي شود . و همانگونه كه گفتيم در مدايح و يا غزليّات
خود از آن سود جسته است .

رودكي در غزلي ، چشمان سياه محبوبش را مايه افتخار خود مي داند ، همانگونه كه
مكّيان به كعبه و . . . افتخار مي كنند او به چشمان معشوق مي بالد .

عيد قربان يكي از مراسم پرشور اساسي و معنوي حج است ، هم از آن جهت كه با قرباني ،
اعمال حج به انتها مي رسد و هم از نظر اهميّت كه پايان آزمايش الهي از ابراهيم ( عليه السلام ) است .

رودكي به مناسبت عيد قربان قصيده اي سروده و اين عيد را به ممدوح خود تبريك
گفته است .

2 ـ دقيقي طوسي ، ديگر استاد قرن چهارم كه در سرودن
شاهنامه از پيش كسوتان فردوسي است و هزار بيت از شاهنامه را سروده است ، وقتي
در مورد لهراسب سخن گفته به ارزش و احترام كعبه در نزد عرب كه حتّي پيش از اسلام هم
از اهميّت و ارزش خاص برخوردار بوده ، اشاره كرده است . ( 1 )

شعراي قرن چهارم و پنجم اغلب به همين صورت در خلال اشعار توصيفي و مدحي خود به
وصف مكّه و كعبه و متعلّقات آنها توجه كرده و در تشبيهات خود از آنها استفاده
كرده اند .

3 ـ ابومحمّد منصور بن علي منطقي رازي ، شاعر قرن
چهارم ، زيبارويان خانه خود را به بتهاي درون كعبه در دوران جاهليّت عرب تشبيه كرده
است . ( 2 )

4 ـ عنصري ، كه ديگدان از نقره دارد و آلات خوان از
زر ، و در قرن چهارم و پنجم مي زيسته در مدح سلطان محمود ولي نعمت خود قصيده
مدحيّه اي ساخته و هنر شاعري خود را نمايان ساخته از كعبه و متعلّقات آن در
تشبيه سود جسته و در يك بيت قصر او را در بزرگي مقام به كعبه ـ كه پادشاهان به
زيارت آن مي آيند ـ و قلمش را به حجرالاسود و كف

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مزديسنا و ادب پارسي ، جلد دوم ، تأليف دكتر محمد معين ، به كوشش
مهدخت معين 1363 ، انتشارات دانشگاه تهران ، ج2 ، ص25 . و ديوان دقيقي طوسي ، به اهتمام
دكتر محمد جواد شريعت ، چاپ اول 1368 ، انتشارات اساطير ، ص49

2 ـ ركـ : شرح احوال و اشعار شاعران بي ديوان در قرنهاي 3 و4 و5 ، تصحيح محمد مدبّري ، چاپ اول ، بهار 1370 نشر پانو ، ص590


126


بخشنده اش را به زمزم مانند كرده است . ( 1 )

5 ـ حكيم ناصر خسرو قبادياني ، در سفرنامه اش
تنها به توصيف اماكن و راهها و . . . و ظواهر حج پرداخته است . علاوه بر اين كه همچون
ديگران كعبه و متعلّقات آن را نمونه اعلاي ارزش مي داند . در توصيف و حمد و
ستايش خود ممدوح را نسبت به آنها سنجيده است . در قصيده معروف خود به مطلع :

حاجيان آمدند با تعظيم * * * شاكر از رحمت خداي كريم

فلسفه حج و اعمال و مناسك آن را بيان كرده است ، ناصر خسرو نيز همانند ديگر
شاعران در مدايح خود از كعبه و متعلّقات آن به عنوان الگو و معيار ارزشيابي سود
جسته است .

ركن كعبه كه اغلب ركن حجرالاسود منظور است و زمزم از ارزش و احترام
فوق العاده و ديرينه اي برخوردار است . ناصر خسرو در قصيده اي در
ستايش حضرت محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) مي گويد ارزش ركن و زمزم به خاطر وجود حضرت
محمد ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) است .

اگر فضل رسول از ركن و زمزم جمله برخي زد * * * يكي سنگي بود ركن و يكي
شوراب چه زمزم ( 2 )

در قصيده اي بر ياد خراسان سروده به مطلع :

سلام كن زمن اي باد مر خراسان را * * * مر اهل فضل و خرد را نه عام
نادان را

و در مدح و ستايش زابلستان گفته است :

پرير قبله احرار زاولستان بود * * * چنانكه كعبه است امروز اهل ايمان
را ( 3 )

ناصر خسرو مردم واقعي را دانشمندان و آنان كه از علم و ايمان برخوردارند ،
مي داند و ديگران را انسان نمي شمارد و در قصيده اي كه در مدح و
معرّفي اين گونه مردم سروده آن ها را به حجّ اكبر و كعبه و ركن و صفا مانند
كرده است :

مردم نبود صورت مردم حكمااند * * * ديگر خس و خارند و قماشات و
دغااند . . .

حجّ كبرااند و حكيمان جهانند * * * زيرا ز ره حكمت قبله حكمااند

كعبه شرف و علم حسينات كتابيست * * * ويشان به مثل كعبه و ركنند و
صفااند ( 4 )

و بالاخره در قصيده اي كه بهترينهاي عالم هستي را برشمرده در برتري كعبه
گفته است :

چون فرقان از كتب و چو كعبه ز بناها * * * چون دل ز تن مردم و خورشيد
زاختر ( 5 )

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ركـ : ديوان عنصري بلخي ، تصحيح دكتر سيد محمّد دبير سياقي
چاپ دوم بهار 1363 ، انتشارات كتابخانه سنايي ، صص205-194

2 ـ ديوان ناصر خسرو به تصحيح ، مجتبي مينوي ـ مهدي محقّق چاپ سوم 1368 ، انتشارات دانشگاه تهران ، ص81

3 ـ ديوان اشعار حكيم ابومعين حميدالدين ناصر بن خسرو قبادياني ، با
تصحيح حاجي سيد نصرالله تقوي ، چاپ چهارم 1355 به كوشش مهدي سهيلي ، انتشارات امير
كبير ، ص9

4 ـ همان ، ص96

5 ـ همان ، ص173


127


ناصر خسرو در قصيده اي به مناسبت استقبال از دوستش كه از حج برگشته ، فلسفه
حج و مناسك و اعمال آن را بيان كرده و گفتنيها را گفته است .

او فلسفه احرام بستن را حرام كردن همه چيز جز خدا ، بر خود مي داند . مي گويد با چنان قلب پاكي بايد لبيك زد كه گويي دعوت خدا را با گوش جان خود
مي شنويم و به دعوت او پاسخ مي دهيم . او پيشينه عرفات را مدّ نظر دارد كه
به قولي خداوند مناسك و اعمال حج را به توسط جبرئيل در عرفات به ابراهيم ( عليه السلام ) آموخت و ابراهيم نسبت به آن معرفت پيدا كرده لذا معتقد است كه بايد
در عرفات حق را بشناسد و بويي از معرفت پروردگار به مشام او برسد .

انسان هميشه مغلوب و اسير نفس امّاره خويش است . آواره همگان مي گويد : وقتي
حاجي پا در حريم حرم مي گذارد بايد از نفس و هواهاي نفساني خويش مصون باشد ،
وقتي رمي جمره مي كند ، همزمان با انداختن سنگ ريزه بايد افعال و عادات
مذموم را از خود دور كند .

قرباني در نظر شاعر تنها سر بريدن گاو و گوسفند و . . . نيست ، بايد در آن مرحله
حاجي خود را به خدا نزديك ببيند و نفس شيطاني خود را قرباني كند وي فلسفه ايستادن
در مقام ابراهيم را تسليم محض و صادقانه در برابر خداوند مي داند . طواف حاجي
حول خانه كعبه يادآور طواف فرشتگان و ملائكه حول عرش عظيم الهي و بيت المعمور
است . فلسفه سعي بين صفا و مروه را به صفاي درون رسيدن و دو جهان را در پرتو صفاي
درون ديدن و دل را از آتش دوزخ در امان داشتن مي داند و بالاخره ناصر خسرو
مي گويد كه حاجي در بازگشت بايد انساني ديگر باشد ، تمام منيّتهاي خود را دفن
كرده باشد و انساني الهي شده باشد و بازگردد . اين چنين حجّي حجّ مقبول است ، اين
فلسفه ها و اهداف را در قصيده معروف خود آورده است كه با مطلع زير ، آغاز
مي شود :

حاجيان آمدند با تعظيم * * * شاكر از رحمت خداي رحيم . . .

ناصر خسرو در قصيده ديگري به مطلع :

اي شسته سر و روي باب زمزم * * * حج كرده چو مردان و گشته
بي غم

ضمن اندرز گويي ، گفته است تو عمر چهل ساله خود را به بهاي اندك از دست
داده اي و با مردم با حيله و نيرنگ معامله كرده اي و . . . امّا با اين عمل
حج ، پاك شده اي . از اين پس متوجه اعمال و رفتار خودت باش . من بعد دست از
كم فروشي و نيرنگ بازي بردار ، ثروت اندوزي ، بخصوص از وجه حرام ،
پايدار نيست و خدا از آن آگاه است .


128


او مي گويد تاكنون شيطان تو را مي فريفت و خوب و بدها را در نظر تو
معكوس جلوه مي داد ولي اكنون كه تو او را رمي كرده و از خود رانده اي
ممكن است با لطايف الحيل برگردد و بيش از پيش به تو صدمه بزند ، پس مراقب باش
ديگر اجازه بازگشت به او مده و از اين پس در حرفه خودت با صداقت رفتار كن .

از سيم طراري مشو به مكّه * * * ماميز چنين زهر و شهد بر هم ( 1 )

6 ـ عطاي رازي ، شاعر قرن پنجم متوفي به سال 491 كه
مثنويهاي برزونامه و بيژن نامه منسوب به اوست ، سلطان ابراهيم را مدح كرده
و قصر او را به كعبه ابراهيم خليل ( عليه السلام ) تشبيه كرده است .

همو در شريطه تأبيديه قصيده اي كعبه را از بناهاي جاويدان مي داند و
مي گويد :

تا بود كعبه و منا و صفا * * * تا بود مشعر و مقام و حطيم

دشمنت باد همچو بنده اسير * * * مانده در دست روزگار لئيم ( 2 )

هرچند رازي مدّاح است و از اين كلمات مقدّس مكّه و كعبه و . . . براي ستايش ممدوح
استفاده كرده ولي براي آنها ارزش بيش از حد قائل شده است .

7 ـ مسعود سعد سلمان لاهوري ، متوفي 515 از
قصيده سرايان بزرگ قرن پنجم ، معاصر غزنويان و سلجوقيان است ، مدّتها در زندان
بسر برده و در حبسيّه سرايي مشهور است . مسعود سعد در ضمن اشعار و
مديحه هاي خودش از عظمت و ارزشهاي معنويِ كعبه ، صفا ، مروه ، زمزم و . . . در
تشبيهات خود سود جسته و باور ديني و اعتقادي خودش را از اين طريق نشان داده است ولي
جاي بسي تأسّف است كه لفظ درّ دري را در پاي خوكان ريخته است .

8 ـ فيلسوف حكيم رياضي دان حجّة الحق خيّام
نيشابوري ،
در قصيده اي كه در آخر نسخه اي از رباب نامه سلطان
ولد پسر مولوي آمده و در موزه قونيه محفوظ است و به نظر مجتبي مينوي قصيده از آن
خيّام است و قبل از 704 كتابت شده ، گفته است :

نخست حاجي ، بايد صاحب خانه را طلب كند . سپس خانه را ، ابتدا به معرفت نفس برسد ،
سپس به عرفات رود . در اين ابيات از صنعت اشتقاق و شبه اشتقاق نيز سود جسته است .

رهي نمود مرا راست سوي آب حيات * * * شبي به شهر ري اندر مفلسفي ز
قضات . . .

و گر ز حكمت كار صلات بي خبري * * * تو گر صلات پرستي بود صلات تو
لات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ص287

2 ـ شرح احوال و اشعار شعراي بي ديوان در قرنهاي 3 و4 و5 ،
ص602


129


به راه حج بشتابي و مال صرف كني * * * ز راه دور همي تا برآوري
حاجات

نخست قاضي حاجات را طلب پس حج * * * نخست معرفت نفس جوي پس عرفات ( 1 )

9 ـ ابونصر عليّ بن احمد اسدي طوسي ، متوفّي 456 شاعر
حماسه سراي قرن پنجم است او در گرشاسپ نامه به مناسبت ، به كعبه ، اهميّت و
ارزش معنوي و اجتماعي آن و حتّي به ساختن كعبه اشاراتي دارد . او مي خواهد
امنيّت كعبه را كه ابراهيم از خداوند درخواسته است و خداوند نيز در سوره آل عمران
آيه 97 درخواست او را پذيرفته و فرموده است : ومن دخله كان آمنا . . . گوشزد كند .

شاعر حماسه سرا ماجراي هبوط آدم و فرود آمدن كعبه و اين كه به خاطر شكوه و
عظمت پيامبر بزرگ اسلام بر شكوه و عظمت كعبه افزوده خواهد شد ، ملاقاتي بين گرشاسب و
برهمن كه بر بالاي كوهي سبز و پر از گل است ترتيب داده و گفته است .

از آن آن كُه ايدون خوش و خرّم است * * * كه با فرّ فرّخ پس
آدمست . . .

ز مينو چو آدم برين كه فتاد * * * همي بود با درد و با سرد باد

ز دل دود و غم رفته بر آفتاب * * * دو ديده چو دريا دو رخ جوي آب

به صد سال گريان بد از روزگار * * * همي خواست آمرزش از كردگار

چنين تا به مژده بيامد سروش * * * كه كام دلت يافتي كم خروش . . .

غمي ماند جفتش تهي زو كنار * * * بر جدّه نزديك درياكنار . . .

وزاندوه آدم از ايدر بدرد * * * شب و روز گرينده و روي زرد . . .

فرستاد پس كردگار از بهشت * * * به دست سروش خجسته سرشت

ز ياقوت يكپاره لعل فام * * * درفشان يكي خانه آباد نام

مران را ميان جهان جاي كرد * * * پرستشگهي زو دل آراي كرد

بفرمود تا آدم آنجا شتافت * * * چو شد نزد او جفت را بازيافت . . .

همان جايگه ساخت خواهد خداي * * * يكي خانه كزوي بود دين به پاي . . .

به فرّ پسين تر ز پيغمبران * * * بسي خوبي افزود خواهد بر آن

چو رخ زو بتابي شود دين تباه * * * چو سنگش ببوسي بريزد گناه ( 2 )

10 ـ حكيم ابومنصور قطران عضدي تبريزي ، متوفّاي 465 شاعر قرن پنجم معاصر سلجوقيان و نخستين شاعر آذربايجان كه شعر فارسي سروده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ تاريخ ادبيات در ايران ، ج2 ، ص530 ( نقل از مجله دانشكده ادبيات
تهران سال چهارم شماره 2 )

2 ـ گرشاسب نامه حكيم احمد اسدي طوسي ، به اهتمام حبيب يغمايي
چاپ دوم 1354 ، كتابخانه طهوري ، ص18


130


قطران در قصيده اي كوتاه بيست و پنج بيتي ، ابوالحسن لشكري را ستوده و در
ضمن به جنگ او و پيروزيش بر كفّار اشاره كرده و چون در اين عيد به جاي گاو و گوسفند
كفّار را كشته خداوند را از او راضي و خشنود شمرده است .

. . . گوسفند و گاو كشتن فرض هست اين عيد را * * * كاندرين آمد رضاي ايزد
بيچون و چند

ايزد از هر عيد هست اين عيد راضي تر ز تو * * * زانكه كافر
كشته اي بر جاي گاو و گوسفند . . . ( 1 )

قطران در چند قصيده كه به همين مناسبت عيد اضحي سروده ، امرايي چون اميرجستان ،
ابوالحسن علي لشكري ، ابونصر مملان و . . . را مدح كرده و گفته است : همانگونه كه در روز
عيد اضحي ، مكّه ( منا ) غرق در خون است ، دشمنان شما غرق در خون باشند . و يا همانگونه
كه ديگران گاو و گوسفند مي كشند تو به جاي آن كفّار را كشته اي و به
ممدوح خود مي گويد :

خجسته باد تو را عيد گوسپندكشان * * * كه تو هميشه درخت خجسته
مي كاري

كنون كهان و مهان گاو و گوسفند كشند * * * رضاي ايزد جويند از آن نه
خونخواري

تو گاو بي گنه و گوسفند بي بزه را * * * مكش ، بكش عدوي خصم يا
گنه كاري ( 2 )

11 ـ ابواسماعيل عبدالله بن محمّد الانصاري الهروي
كه از صوفيان و عرفاي مشهور قرن پنجم است و معاصر خواجه نظام الملك طوسي و
الب ارسلان سلجوقي بود و نسبش به ابوايوب انصاري مي رسيد و در علوم ديني
بنام و در حفظ اشعار عرب و فقه و حديث توانا و حتّي در تغيير سبك نثر فارسي مؤثّر
بوده است .

چند بار به زيارت بيت الله نائل و در يكي از همين سفرها با ابوالحسن خرقاني
آشنا شده است و تحت تأثير سخن خرقاني قرار گرفته و گفته است : اگر خرقاني را
نمي ديدم حقيقت را نمي شناختم .

انصاري در شرافت و بزرگي و اهميّت كعبه ، سخنها گفته بسي دل انگيز و شور
برانگيز ، در كنزالسالكين وقتي هرات را توصيف كرده گفته است :

جامعي دارد كه چشم اهل معني در صفاش * * * كعبه صورت توان بستن از او هر
منظري ( 3 )

خواجه عبدالله انصاري روز و شب را به مفاخره بر يكديگر وا مي دارد ، روز
مي گويد : اي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان قطران تبريزي ، تصحيح حسين آهي ، مهرماه 1362 مطبوعاتي خزر ،
ص64

2 ـ همان ، ص398

3 ـ رسائل جامع خواجه عبدالله انصاري ( كنزالسالكين ص44 ) تصحيح استاد
وحيد دستگردي ـ مقدّمه از سلطان حسين تابنده گنابادي ، چاپ چهارم 1365 انتشارات
فروغي .


131


شب جهاد و حج در من است و تكبيرات عيدين بر من است ، اي شب من معدن كرامتم ، دمدمه
قيامتم و شب در پاسخ مي گويد اي روز اگر من سياهم باكي نيست ، جامه كعبه سياه
است و بيت الله است ، حجرالاسود سياه است و يمين الله است .

مي دانيم انصاري عارف است ، عرفا بيشترين توجه را به دل دارند زيرا دل را
مهبط خدا مي دانند ، دل به دست آوردن و كمك به همنوع را حتّي از حج و نماز برتر
مي شمارند . خواجه مي گويد : نماز نافله گزاردن كار پير زنان است ، روزه
تطوّع صرفه نان است ، حج گزاردن گشت جهان است . دلي به دست آر كه كار آن است . ( 1 )

خواجه در ادامه بحث مذكور مي گويد : كار نه روزه و نماز دارد بلكه شكستگي و
نياز دارد ، عنايت دوست عزيز است ، نشان او دو چيز است ، عصمت در اوّل توبه در آخر ،
ابوجهل از كعبه مي آيد ابراهيم از بتخانه كار عنايت دوست دارد و باقي همه
بهانه ، حج گزاردن تماشاي جهان است نان دادن كار مردان است . ( 2 )

در رساله محبّت نامه مي گويد هدف زائر بايد خداي خانه باشد نه تنها
خانه :

مست توام از جرعه و جام آزادم * * * مرغ توام از دانه و دام آزادم

مقصود من از كعبه و بتخانه تواي * * * ورنه من از اين هر دو مقام
آزادم ( 3 )

* * *

در راه خدا دو كعبه آمد حاصل * * * يك كعبه صورت است و يك كعبه دل

تا بتواني زيارت دلها كن * * * كافزون ز هزار كعبه آمد يك دل ( 4 )

* * *

12 ـ حكيم ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي متوفّي 545 از شاعران بزرگ قرن ششم است كه پس از تغيير حالتي كه در او به وجود آمد به جرگه
عرفا پيوست و از پيشوايان بزرگ عرفان و تصوّف ايران شد ، بطوري كه مولوي او را دو
چشم عرفان و تصوّف ناميده است . ( 5 )

سنايي خود به سفر حج رفته و پس از سفر مكّه به غزنين برگشته و تا پايان عمر در
آن شهر مانده است . ( 6 ) او همانند ديگر عرفا بيشتر به
ابعاد معنوي حج متوجّه است . در اشعار وي هم مدح هست هم حكايت ، هم به صورت تشبيه و
استعاره از كعبه و حج و متعلّقات آن سخن گفته و عشق را برتر از زيارت كعبه و زهد و
طامات و . . . شمرده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ( رساله واردات ) ، ص234

2 ـ همان ، ص38

3 ـ همان ( محبّت نامه ) ، ص129

4 ـ همان ( مقولات ) ، ص159

5 و20 ـ ديوان حكيم ابوالمجد مجدود بن آدم سنايي غزنوي ـ با مقدّمه
و حواشي ، مدرّس رضوي چاپ سوم ـ 1362 انتشارات كتابخانه سنايي صص سي و شش تا پنجاه و
هشت مقدّمه .


132


خانه طامات عمارت مكن * * * كعبه آفاق زيارت مكن

نامه تلبيس نهفته مخوان * * * جامه ناموس قصارت مكن ( 1 )

سنايي آنگاه كه در سياست مدن سخن مي گويد خطاب به يكي از اخلاف سلطان محمود
غزنوي اينگونه نصيحتش مي كند و كعبه واقعي را دل مي داند .

دل مؤمن چو كعبه دان به درست * * * زمزم و ركن او مبارك و چست . . .

كعبه را از بتان مطهّر كن * * * شمع توحيد را منوّر كن ( 2 )

او در حديقه گفته است :

از در چشم تا به كعبه دل * * * عاشقان را هزار و يك منزل ( 3 )

سنايي انسان را به ترك تعلّقات مادّي و تجريد دعوت مي كند و مي گويد : تا وقتي با خود هستي و خود را در نظر داري ، در كعبه نيستي كه در خراباتي :

نيست كن هر چه راه وراي بود * * * تات دل خانه خدا بود

تا تو را بود با تو در ذات است * * * كعبه با طاعتت خرابات است

ورز ذات تو بود تو دور است * * * بتكده از تو بيت معمور است ( 4 )

شاعر در حمد و ثناي پروردگار از جمله مي گويد كه خداوند انسان را به كعبه
دل ( جان و روح ) دعوت كرده ولي انسانها بيشتر به جنبه هاي ظاهري آن ؛ يعني كعبه
گِل توجّه دارند .

كعبه دل زحق شده منظور * * * همّت سگ بر استخوان مقصور ( 5 )

گفتيم سنايي توفيق زيارت كعبه را يافته است . اين توفيق در سنين جواني نصيب او
شده است و قصيده اي با مطلع :

گاه آن آمد كه با مردان سوي ميدان شويم * * * يك ره از ايوان برون آييم
و بر كيوان شويم

سروده و در آن اشتياق شديد خود را به كعبه و حجّ بيت الله نشان داده است . قصيده طولاني است و نقل تمام آن به درازا خواهد كشيد . چند بيت آن را نقل
مي كنيم و علاقه مندان را به ديوان سنايي ارجاع مي دهيم . در اين
قصيده شور و شوق سنايي و در عين حال مسير حركت و تحمّل مشقّات و مشكلات راه او را
مي توان ديد .

شاعر در ادامه قصيده گفته است :

راه بگذاريم و قصد حضرت عالي كنيم * * * خانه پردازيم و سوي خانه يزدان
شويم

طبل جانبازي فرو كوبيم در ميدان دل * * * بي زن و فرزند و
بي خان و سر وسامان شويم . . .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ص506

2 ـ حديقة الحقيقة وشريعة الطريقة ـ اثر ابوالمجد مجدود بن آدم
سنايي غزنوي تصحيح مدرّس رضوي ـ سيّد محمدتقي ـ چاپ سوم ، انتشارات دانشگاه تهران 1368 ص588

3 ـ همان ، ص340

4 ـ همان ، ص112

5 ـ همان ، ص146


133


همرهان حج كرده بازآيند با طبل و علم * * * ما به زير خاك در ، با خاك ره
يكسان شويم

همرهان با سرخ رويي چون به پيش ماه سيب * * * ما به زير خاك چون در
پيش مَه كتّان شويم

دوستان گويند حج كرديم و مي آييم باز * * * ما به هر ساعت همي
طعمه دگر كرمان شويم . .

گر نباشد حجّ و عمره ، رمي و قربان گو مباش * * * اين شرف مارنه بس كز
تيغ او قربان شويم

اين سفر بستان عيّاران راه ايزد است * * * ما ز روي استقامت سرو آن
بستان شويم

حاجيان خاص مستان شراب دولتند * * * ما به بوي جرعه اي مولاي اين
مستان شويم

نام و ننگ و لاف و اصل و فضل در باقي كنيم * * * تا سزاوار قبول حضرت
قرآن شويم

باديه بوته است ما چون زرّ مغشوشيم راست * * * چون بپالوديم از او خالص
چو زرّ كان شويم

باديه ميدان مردان است و ما نيز از نياز * * * خوي اين مردان گِريم و
گوي اين ميدان شويم

گرچه در ريگ روان عاجز شويم از بيدلي * * * چون پديد آيد جمال كعبه
جان افشان شويم

يا به دست آريم سرّي يا برافشانيم سر * * * يا به كام حاسدان گرديم يا
سلطان شويم

يا پديد آييم در ميدان مردان همچو كوه * * * يا به زير پشته ريگ اجل
پنهان شويم ( 1 )

از اين قصيده سنايي استنباط مي شود كه سفر حج در عصر او دشواريها و سختيهاي
فراواني داشته و احتمال عدم توفيق زيارت و به هلاكت افتادن مي رفته است . و
حتّي چه بسا افرادي به قصد حج عزيمت مي كرده و راه دور و درازي را طي
مي كرده اند ولي توفيق نمي يافته و مأيوسانه
برمي گشته اند . قصيده ديگري از شاعر ، مبيّن اين اتّفاقات است . سنايي در
اين قصيده ضمن مدح احمد عارف از اين كه با وجود حركت و طيّ طريق موفّق به زيارت
بيت الله و اداي فريضه حج نشده ، او را تسلّي مي دهد و مي گويد :

اي ز عشق دين سوي بيت الحرام آورده راي * * * كرده در دل رنجهاي تن گداز جانگزاي

تن سپر كرده به پيش تيغهاي جان سپر * * * سر فدا
كرده به نزد نيزه هاي سرگراي . . .

از بدن يزدان پرستي وز روان يزدان طلب * * * از
خِرَد يزدان شناسي وز زبان يزدان ستاي . . .

چون به حج رفتي مخور غم گر نبودت حج از آنك * * * كار رفتن از تو بود و كار توفيق از خداي

مصلحت آن بود كايزد كرد خرّم باش از آنك * * * آن
نداند رهرو از حكمت كه داند رهنماي

سخت خامي باشد و تر دامني در راه عشق * * * گر
مريدي با مراد خود شود زورآزماي

سوي خانه دوست نايد چون قوي باشد محب * * * وز
ستانه در نجنبد چون وَقح باشد گداي

احمد مرسل بيامد سال اوّل حج نيافت * * * گر نيابد
احمد عارف شگفتي كم نماي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سنايي ، صص419-414


134


دل به بلخ و تن به كعبه راست نايد بهر آنك * * * سخت بي رونق بود آنجا كلاه اينجا قباي

در غم حج بودن اكنون از اداي حج به است * * * من
بگفتم اين سخن گو خواه شايي خواه مشاي

از دل و جان رفت بايد سوي خانه ايزدي * * * چون به
صورت رفت خواهي خواه به سرشو خواه به پاي

نام و بانگ حاجيان از لاف بي معنا بود * * * ور نداري استوارم بنگر اندر طبل و ناي

حج به فرياد و به رفتن نيست كاندر راه حج * * * رفتن از اشتر همي بينيم و فرياد از دراي

صد هزار آوازه يابي در هواي حجّ وليك * * * عالم السرّ نيك داند هاي هوي از هاي هاي . . .

جان فرستادي به حج ، حج كرد و آمد نزد تو * * * دل
مجاور گشت آنجا گر نيايد گو مياي

اين شرف بس با شدت كاواز خيزد روز حشر * * * كاحمد
عارف به جان حج كرد و ديگر كس به پاي

تا بگردد چرخ بر گيتي تو بر گيتي بگرد * * * تا
بپايد كعبه در عالم تو در عالم بپاي
( 1 )

سنايي در اين قصيده حجّ واقعي را حجّ قلبي مي داند و مي گويد حج بايد
با جان و دل و روح باشد نه با پاي و تن . او معتقد است كه اگر كسي در واقع خداشناس
باشد حتّي اگر به ظاهر به جوار كعبه نيايد ، هيچ اشكالي ندارد .

شاعر گاهي به حوادث تاريخي كعبه توجّه كرده است و اشاراتي به آن مسائل دارد . با
توجّه به اين كه در دوره جاهليت عرب ، بهترين اشعار و خطابه هاي هر قبيله را به
ديوار كعبه مي آويختند و به آن افتخار مي كردند و به عنوان نمونه اي
روشن از آنها مي توان معلّقات سبع را نام برد . سنايي در تعريف از شعر خود
گفته است :

چون ز قرآن گذشتي و اخبار * * * نيست كس را بر اين نمط گفتار . . .

با روان خرد بياميزش * * * بر در كعبه دل آويزش ( 2 )

همو در مثنوي طريق التحقيق از ترك دنيا و متعلّقات آن سخن گفته و كعبه را
كعبه دل دانسته است .

اي سنايي ز جسم و جان بگسل * * * هر چه آن غير اوست زان بگسل . . .

چند گردي به گرد كعبه گِل ؟ * * * يك نفس كن طواف كعبه دل ( 3 )

سنايي داستانهاي جالب و شنيدني را در ارتباط با سفر حج و كعبه سروده است ، از
جمله داستان برخورد حامد لفّاف با حاتم اصم را شرح داده و در خلال آن خير و صلاح
انسان را وقتي دانسته است كه به سلامت و خوبي و خوشي از اين جهان برود ، از صراط
عبور كند و به بهشت جاويد برسد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، صص611-608

2 ـ حديقة ، ص715

3 ـ مثنويهاي حكيم سنايي ـ تصحيح سيّد محمّدتقي مدرّس رضوي ، چاپ
دوم ، انتشارات بابك سال 1360 ، ص140


135


آن شنيدي كه حامد لفّاف * * * در حريم حرم چو كرد طواف . . .

تا اين كه حاتم اصم به او مي گويد :

يك زمان شرع را متابع شو * * * پس مرفّه به دشت در ، بغنو ( 1 )

نام سنايي با عنوان حكيم همراه است و به عنوان حكيمي عارف نفس و عقل را شريف
مي داند و در ضمن مي گويد حجّي كه با شرف نفس ناطقه و عقل همراه باشد ،
ارزشمند است و الاّ سعيي بيهوده است و زحمت باديه به سيم خريدن . نفس انساني و عقل
موجب رسيدن انسان به خدا مي شود .

پدر و مادر جهان لطيف * * * نفس گويا شناس و عقل شريف . . .

حقّ آن دو شريف را بگذار * * * حقّ اين هر دو هم فرو مگذار

زان كه در راه كعبه از سر داد * * * اشتر اين داد اگرت زاد آن داد ( 2 )

سنايي وقتي در نعت حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) سخن مي گويد جود و بخشش و سعه
صدر پيامبر را مي ستايد و مي گويد :

او چو موسي ، علي ورا هارون * * * هر دو يك رنگ از درون و برون . . .

از پي جود نز براي سجود * * * صدر او آب كعبه برده ز جود ( 3 )

در اخبار و روايات آمده است كه وقتي پيامبر مكّه را فتح كرد ، به داخل كعبه رفت و
به شكستن بتها مشغول شد ، به دست خود و علي ( عليه السلام ) تمام بتها را درهم شكست
و كعبه را از لوث وجود بتها پاك كرد ، سنايي به اين جريان اشاره مي كند و ضمن
ترجيح پيامبر اسلام بر ديگر پيامبران الهي مي گويد :

شرك پادار شد هلاكش كن * * * كعبه بتخانه گشت پاكش كن

مر علي را تو اين عمل فرماي * * * تا نهد بر عزيز كتف تو پاي

كعبه از بت به جمله پاك كند * * * مشركين را همه هلاك كند ( 4 )

سنايي بن علي عشق ميورزد او را مُحرِم كعبه جان و مَحرم اسرار نهان مي داند
قلم و نامه او را به زمزم و كعبه تشبيه كرده گفته است :

مُحرم او بود كعبه جان را * * * مَحرم اوبوده سرّ يزدان را

زمزم لطف آب خامه اوست * * * كعبه اهل فضل نامه اوست ( 5 )

ارزش حجّ مقبول و واقعي ، غير قابل احصا است . سنايي مي گويد نبايد ارزش
واقعي

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ حديقة الحقيقه ، صص469-468

2 ـ همان ، ص306

3 ـ همان ، ص198

4 ـ همان ، ص213

5 ـ همان ، ص251


136


حج را به خاطر بعضي چيزهاي بي ارزش از بين برد ، با توجّه به آنچه در گذشته
براي نابود كردن حشره هاي موذي لباسها را در تنور پر آتش مي تكاندند تا
حشرات بسوزند ، سنايي حج را به لباس تشبيه كرده و گفته است نبايد به خاطر مسائل زايد
و بي ارزش آن را تباه كرد . او مي گويد : حج بر پايه معتقدات قلبي استوار
است نه فقط با زبان و بيان بعضي الفاظ . وي اين تمثيل را براي شخصي مي آورد كه
به خاطر عائله زياد آنها را ترك مي كند و به شهري ديگر مي رود . پروردگار
به او درسي مي دهد و مي گويد :

حج مپندار گفت لبّيكي * * * جامه مفكن بر آتش از كيكي ( 1 )

خداوند جسميّت ندارد كه نياز به جا و مكان و خانه داشته باشد و اين كه كعبه را
بيت الله مي گويند براي تعريف خانه است كه از ديگر خانه ها ممتاز
باشد و گرنه خداوند به خانه اي نياز ندارد . سنايي خطاب به مردم ، قشري كه توجّه
به صورت دارند و از معنويّت بي خبرند ، گفته است :

اي كه در بند صورت و نقشي * * * بسته استوي علي العرشي

رقم عرش بهر تشريف است * * * نسبت كعبه بهر تعريف است ( 2 )

از اخبار و روايات چنين مستفاد مي گردد كه اوّل نقطه زمين محلّ كعبه بوده
است و بقيّه قسمتهاي كره ارض از گسترش همان مكان پديدار شده است .

و چون كعبه پيش از آفرينش زمين بر روي آب بوده بيت عتيق نامگذاري شده ، سنايي با
توجّه به همين باور است كه در مدح پيامبر اكرم كه فرمود : كنتُ
نبيّاً وآدم بين الماء والطّين
، خلقت او را پيش از ديگر انسانها
مي داند مي گويد :

كعبه باديه عدم او بود * * * عالم علم را علم او بود ( 3 )

سنايي به هيچ كس اجازه تحرّي با كعبه را نمي دهد و مي گويد :

خرد اينجا تهي كند جعبه * * * كه تحرّي بد است با كعبه

پيش كعبه مگر كه بوالهوسي * * * بشنود علم سمت قبله بسي

هر كه در كعبه با تحرّي مرد * * * زيره تر به سوي كرمان برد ( 4 )

بر كعبه حوادث فراواني گذشته ولي هر روز بيش از پيش بر استحكام كعبه افزوده شده
است . سنايي به بسياري از آنها اشاره كرده و به صورت تلميح به آن حوادث و داستانها
پرداخته است ؛ از جمله به جريان حمله ابرهه و به مناسبت از غرور كيكاووس نيز ياد
كرده است :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ص465

2 ـ همان ، ص66

3 ـ همان ، ص216

4 ـ همان ، ص136


137


يكي اعدات پيل آورد زي كعبه فراوان را * * * يكي از كركسان آورد بر
گردونت پيمايي

* * *

در مكّه دين ابرهه نفس علم زد * * * توطير ابابيل ورا زخم حجر
باش . . .

گر خلق جهان ابرهه دين تو باشند * * * تو بر فلك سيرت ايشان چو قمر
باش ( 1 )

با اشاره به فتح مكّه و درهم شكستن بتها توسّط پيامبر ، در مدح ابويعقوب يوسف بن
احمد الحدّادي گفته است :

بود بتخانه گروهي ساحت بيت الحرام * * * بود بدعت جاي قومي بقعه
سالنكيان

اين دو موضع چون زديدار دو احمد نور يافت * * * قبله سُنّت شد اين و
كعبه خدمت شد آن ( 2 )

در هر حال كعبه در نظر سنايي از ارزش زيادي برخوردار است و او بهترين ها را
با كعبه سنجيده و كعبه را مقياس ارزشهاي والا قرار داده است . در مدح سلطان مسعود
گفته است :

در او كعبه دگر شد و بس * * * كه تقرّب كند بدو هر كس ( 3 )

ديدِ سنايي نسبت به حج و كعبه ديد عرفاني است . او كعبه را همچون قطبي
مي داند كه درون سينه عالم قرار گرفته و قلب را همچون كوه احد استوار و پابرجا
و خاطره انگيز مي داند ، آن جا كه سرداران رشيدي همچون حمزه
سيدالشهدا در آن و در راه اعتلاي اسلام فدا شده اند . و بدين طريق
مي خواهد بگويد كه در راه معبود ازلي و محبوب ابدي بايد همه خواستها و آنچه
سوي الله است را فدا كرد و نماز عشق خواند .

قبله جان ستانه صمد است * * * احد سينه كعبه احد است

در احد ، حمزهوار جان درباز * * * تا بيابي مزه ز بانگ نماز ( 4 )

سنايي پيامبر اسلام را مي ستايد و مكّه و مدينه و حرم و حري و همه و همه را
در برابر او به تعظيم وامي دارد .

آن زمان آمدند بهر ثنات * * * جمعه و بيض و قدر و عيد و برات

وز مكان آمدند قدها خم * * * مكّه و يثرب و حري و حرم

سنايي در تمام اشعار خود اعم از قصيده ، غزل ، مثنوي و . . . به حج و كعبه و مسائل
مربوط به آن توجّه خاص كرده است ؛ از جمله در غزلي به مناسبت ، بحث استطاعت را مدّ
نظر مي گيرد و مي گويد : همانگونه كه وقتي كسي استطاعت نداشته باشد به
كعبه نمي رسد ، نرسيدن عشّاق به وصال معشوق را هم به خاطر همان عدم استطاعت و
افلاس مي داند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ص313

2 ـ ديوان سنايي ، ص426

3 ـ مثنويهاي سنايي ـ كارنامه بلخ ، ص176

4 ـ حديقة الحقيقه ، ص138


138


چون كعبه آمال پديد آمد از دور * * * گفتند رسيديم سر راه بر آن بود

بر درگه تو خوار ز ديدار تو نوميد * * * بر خاك نشستند كه افلاس بيان
بود ( 1 )

سنايي امام هشتم شيعيان حضرت امام رضا ( عليه السلام ) را مدح كرده و در تعريف
از حرم مقدّس ، آن را به كعبه و عرش تشبيه كرده و گفته است :

چون كعبه بر آدمي زهر جاي * * * چون عرش پر از فرشته هزمان ( 2 )

وساوس شيطاني هميشه انسان را در معرض خطر قرار مي دهد ، انسان نبايد
لحظه اي از اين وسوسه ها غافل باشد . سنايي پند مي دهد و
مي گويد :

دل گرفت احرام در بيت الحرام آب و نان * * * هم دل اندر محرم خلوت
سراي شهريار . . . ( 3 )

گرچه اندر كعبه اي بيدار باش و تيزرو * * * ورچه در بتخانه اي
هشيار باش و پي فشار

حج سفري است كه انسان مشتاقانه تمام سختيها و مشكلات آن را تحمّل مي كند
مگر آنان كه در بند تجمّلاتند و راحت طلب .

همرهان با كوه كوهانان به حج رفتند و كرد * * * رسته از ميقات و حرم و
جسته از سعي و جمار

تو هنوز ار راه رعنايي زبهر لاشه اي * * * گاه در نقش هويدي گاه در
رنگ مهار ( 4 )

حج عملي است صد در صد دروني و قلبي و فقط و فقط براي خدا كه : ولله علي النّاس حِجّ البيت . . . سنايي مي گويد بعضي به
كعبه مي آيند ولي فقط با جسم ، روح آنها جاي ديگر است و به چيزي ديگر مشغول و
اين چنين حجّي ، زحمت باديه خريدن به سيم است .

حسن در بصره پُر بينند ليكن در بصر افزون * * * بدن
در كعبه پر آيند ليكن در نظر نقصان

صهيب از روم مي پويد به عشق مصطفايش ساق * * * هشام از مكّه مي جويد صليب و آلت رهبان

دلا آن جا كه انصاف است خود از روم دل خيزد * * * تنا آن جا كه اعلام است از كعبه بود خذلان

نه در كعبه مجاور بود چندين سالها بلعم ؟ ! * * * نه
در كوي ضلالت بود چندين سالها عثمان
( 5 )

سنايي مي گويد كعبه جاي مردان خدا است نه مردان ريا :

در كعبه مردان بوده اند ، كز دل وفا
افزوده اند * * * در كوي صدق آسوده اند محرم تويي اندر حرم
( 6 )

او اظهار تأسّف مي كند از اين كه مردم خلوص نيّت ندارند و مي گويد : حاجي واقعي بسيار كم است .

همه دزدان گنج و دين تواند * * * اين سلف خوارگان لحيه دراز

همه را رو به سوي كعبه وليك * * * دل سوي دلبران چين و طراز ( 7 )

* * *

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سنايي ، ص869

2 ـ همان ، ص451

3 ـ همان ، ص226

4 ـ همان ، ص186

5 ـ ديوان سنايي ، ص434-ص433

6 ـ ديوان سنايي ، ص391

7 ـ ديوان سنايي ، ص300


139


به شرع اندرز بهر طوف كعبه * * * ز چيني وز زنگي محرمي كو ؟

به عالم در فراوان سنگ و چاه است * * * ولي چون صخره و چون زمزمي
كو ؟ ( 1 )

سنايي در باب حج و كعبه بسيار سخن گفته به همين جهت است كه شاعري به نام عارف
زرگر در مدح سنايي گفته است ، كعبه مقصدِ تو نيست ، بلكه مقصد و مقصود تو خداي كعبه
است .

تا حريم كعبه باشد قبله اهل سخن * * * تا نعيم سدره باشد طعمه اهل
بقا

سدره بادت دستگاه بخشش دارالبقا * * * كعبه بادت پايگاه كوشش
دارالفنا

كعبه و سدره مبادت مقصد همّت كه نيست * * * جز ويبقي وَجْه ربّك مر تو
را كام و هوا ( 2 )

13 ـ عثمان مختاري متوفّاي 549 شاعر قرن پنجم و ششم
كه متعلّق به دوره دوم غزنويان است ، همانند ديگر معاصران خود ، شاعري مدّاح بوده و
با توجّه به شهرت و آوازه كعبه ، عيد قربان ، صفا ، مروه و . . . در مدايح خود از آن
كلمات سود جسته و هر يك را به مناسبت به پادشاهان امراي منظور نظر خويش نسبت داده
است .

14 ـ سيد حسن غزنوي متوفّاي 557 ملقّب به اشرف ، به
پاكي و عزّت نفس و علوّ همّت و تقوا و عفاف و زهد و دينداري شهرت دارد ولي در عين
حال زمان شاعري او مصلحت ايجاب مي كرده كه در ظاهر مدّاح سلاطين و امرا
باشد .

سيّد حدّاقل دو سفر حج داشته و به زيارت خانه خدا نائل شده است .

سيّد وقتي در سفر حجّ خود به زيارت روضه حضرت رسول توفيق يافته قصيده اي در
چهل و پنج بيت سروده و در آن جمال الدين محمّد وزير را ، كه مرقد پاك حضرت ختمي
مرتبت را عمارت كرده ، ستوده است . ( 3 )

امير فخرالدّين كه از امراي نيكوكار روزگاران بوده و به حُجّاج خدمت
مي كرده و به نيازمندان بخشش فراوان داشته . شاعر از خيرانديشيها و خدمات او در
راه مكّه ستايش بسيار كرده و اعمال خير او را در حدّ اعجاز شمرده است . قصيده اي را كه در اين مورد سروده ، مي توان به عنوان سفرنامه منظوم
شمرد .

من به راه مكّه آن ديدم ز فخر روزگار * * * كز پيمبر ديد در راه مدينه
يار غار . . .

اين كرامت حق تعالي داند و خلقان كه بود * * * از حوالينا الهي لا علينا
يادگار ( 4 )

عيد اضحي كه يكي از آخرين مراسم حج است و قرباني در آن روز انجام مي گيرد ،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان سنايي ، ص581

2 ـ همان ، ص40

3 ـ ديوان سيد حسن غزنوي ملقّب به اشرف ، تصحيح محمّدتقي مدرّس رضوي ،
چاپ دوم 1362 انتشارات اساطير ، ص7

4 ـ همان ، ص90


140


يادآور از فرزندگذشتگي ابراهيم خليل ( عليه السلام ) است و در واقع يكي از
بزرگترين تراژديهاي تاريخ بشريّت . الهام بخش شعرا شده است و چون يكي از دو عيد
مهمّ جهان اسلام است مراسمي در تمام كشورهاي اسلامي برپا مي شده و
مي شود ، شاعران نيز اين فرصت را مغتنم شمرده به سرودن قصايدي به اين مناسبت
مي پرداخته اند . سيّد حسن غزنوي نيز به همين مناسبت قصيده اي سروده
و در آن سلطان سعيد خوارزمشاه را ستوده است و به بيان استعاري ، او را به حضرت
سليمان نبي مانند كرده است .

قصيده در بيست بيت به مطلع زير سروده شده است :

اندرين عيد مبارك پي فرخنده اثر * * * بار داده است سليمان نبي باز
مگر ( 1 )

شاعر آنگاه كه توفيق يافته و تربت حضرت رسول ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در آغوش گرفته ،
با شور و هيجان ، ترجيع بندي در هفت بند و پنجاه و شش بيت سروده و گفته
است :

يا رب اين ماييم و اين صدر رفيع مصطفي است * * * يا رب اين ماييم و اين
فرق عزيز مجتبي است . . .

خوابگاه مصطفي و كعبه مان از پيش و پس * * * بارگاه و منبر
حنّانه مان از چپ و راست . . .

سلّموا يا قوم بل صلّوا علي الصّدر الأمين * * * مصطفي ما جاءَ الاّ
رحمةً للعالمين

منّت ايزد را بدين گردون اعلا آمديم * * * منّت ايزد را بدين درگاه والا
آمديم . . .

سلّموا يا قوم بل صلّوا علي الصّدر الأمين * * * مصطفي ما جاءَ الاّ
رحمةً للعالمين

15 ـ رشيد وطواط سعدالملك محمد بن عبدالجليل عمري
كاتب ، متوفّاي 573 از شعرا و دانشمندان معروف قرن ششم است او در مدرسه نظاميّه بلخ
تحصيل كرده و به خدمت دربار خوارزمشاهيان رفته و عدّه زيادي از امرا و بزرگان را
مدح كرده است .

رشيد در مدايح خود ممدوحين خويش را ستوده و از كعبه و صفا و مروه و . . . در ستايش
آنان استفاده كرده است .

رشيد وطواط كه خود در علوم بلاغي كتاب حدائق السّحر في دقائق الشّعر
را نوشته با به كار گرفتن صنعت اعنات قصيده اي در بيست و هفت بيت بدون حرف الف
سروده و ضمن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ همان ، ص93


141


مدح اتسز خوارزمشاه گفته است :

خدمتش عهده وضيع و شريف * * * حضرتش كعبه صغير و كبير ( 1 )

در ابيات فراواني از اشعار رشيد ، كعبه بيش از همه مكانهاي مقدّس مورد توجّه بوده
است . ( 2 )

16 ـ اوحدالدّين محمّد بن محمّد انوري متوفّاي 583 ملقّب به حجّة الحق كه در يكي از قراي ابيورد متولّد شده ، در زمينه هاي
مختلف مانند ادبيّات ، حكمت ، فلسفه ، رياضي ، نجوم و . . . مهارت داشته است .

انوري از شعراي معروف قرن ششم است كه مدّتها در طوس به تحصيل پرداخته . او در
اشعار خود به حجّ و كعبه و مكّه به ديده احترام فراوان مي نگريسته است و در
ضمن مدايح خود به آنها اشاره كرده و گاهي به حوادث تاريخي حجّ و مكّه و كعبه توجّه
كرده و حتّي داستانهايي در ارتباط با حج سروده است .

معمول بر اين بوده و هست كه در سوگندها به مقدّس ترين چيزها و كسان سوگند
ياد مي كنند ، انوري خطاب به سعدالدّين اسعد او را مدح مي كند و
مي گويد :

به صلات و زكات و حجّ و جهاد * * * كاصل اسلام از اين چهار درست

حرمت كعبه و صفا و منا * * * حق آن ركن كش لقب حجر است . . . ( 3 )

آب زمزم با توجّه به سابقه تاريخي و آنچه درباره كيفيّت پيدايش آن گفته شده در
نظر انوري بسيار عزيز و ارزشمند است كه ضمن مدح صدر اجل خواجه مهذّب الدّين
ابوالمحاسن نصر در ارزش آن گفته است :

ور نسيم لطف تو بر آتش دوزخ وزد * * * دلو چرخ از دوزخ آب زمزم و كوثر
كشد

* پي نوشتها :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ديوان رشيد وطواط ، تصحيح سعيد نفيسي 1339 ، كتابخانه باراني ،
تهران ، ص277

2 ـ ركـ : همان صفحات : 102 ، 104 ، 148 ، 174 ، 201 ، 218 ، 232 ، 257 ، 262 ، 266 ، 280 ، 289 ، 342 ، 408 ، 446 ، 469 ، 568 ، 576 ، 593 ، 601 و . . .

3 ـ ديوان انوري ، جلد اوّل قصايد ، به اهتمام محمّدتقي مدرّس رضوي
چاپ چهارم 1372 ، شركت انتشارات علمي و فرهنگي ، ص65


| شناسه مطلب: 82973