* برائت در عرفات
میقات حج - سال پنجم - شماره هفدهم - پاییز 1375 برائت در عرفات سید محمدباقر حجتی از مکّه تا فرودگاه مهرآباد باید با مدینه وداع می گفتیم ؛ لذا پس از غسل به منظورِ زیارتِ رسول خدا و ائمه گرامی بقیع و صدیقه کبری ـ صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین ـ در حال
ميقات حج - سال پنجم - شماره هفدهم - پاييز 1375
برائت در عرفات
سيد محمدباقر حجتي
از مكّه تا فرودگاه مهرآباد
بايد با مدينه وداع مي گفتيم ؛ لذا پس از غسل به منظورِ زيارتِ رسول خدا و
ائمه گرامي بقيع و صديقه كبري ـ صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين ـ در حالي كه
انديشه فراق از مدينه ما را دردمند مي ساخت مدّتي نسبتاً طولاني در كنار تربتِ
پاكِ اين بزرگان ، به زيارت سرگرم شده و زيارتِ وداعِ با آن حضرات را با افسوس و
افسردگي خاطر و آكنده از غم و اندوه از جان و دل بر زبان رانديم و پس از فراغ از
اين وظيفه ديري نپاييد كه بر اتوبوس درآمده ، شبانه پس از اداي فريضه مغرب و عشا راه
دور و دراز مدينه تا مكه را در پيش گرفتيم و در مسجد شجره محرم شديم و سرانجام
ساعاتي قبل از طلوع فجر تشرف به سرزمين مكه ، نصيبمان گشت .
* ديدار با دو استاد دانشگاه از كشور مغرب
آري سخت فرسوده شديم ، با اعمال عمره تمتع به اضافه بي خوابيهايي را كه به
دوش مي كشيديم رمقي براي ملاقات ميهمانان نداشتيم ، لكن در ساعت حدود دو بعد از
ظهر روز
|
187 |
|
يكشنبه 17/2/74 دو تن از اساتيد دانشكده حقوق دانشگاه محمد ثاني شهر رباط از
كشور مغرب با اصرار زيادي مي خواستند با من ديداري داشته باشند . علي رغم
آن كه شب قبل گرفتار كمبود خواب بودم و خود را سخت بي حال احساس مي كردم
و ضعف و ناتواني شديدي عارضم شده بود ، و مي خواستم دمي بياسايم ناگزير پذيراي
اين ديدار گشته و از اين دو استاد بزرگوار و بسيار صميمي مغرب استقبال به عمل
آورديم و به بحث و گفتگو نشستيم ، اين دو تن در مقام ستايش از محيط اسلامي ايران
برآمدند و از اين كه شنيده بودند حكومتِ ديني تا اعماق نفوس مردم ايران نفوذ كرده و
همه جوانب زندگانيِ آنها را زير پوشش قرار داه ، احساس وجد و شادماني
مي كردند كه بساطِ بي ديني و فساد و مراكز انحراف آفرينِ جوانان از
صحنه ام القراي اسلام برچيده شده ، و هيچ آثاري از اوضاعي كه خاندان منحوس
پهلوي براي ايجاد بيگانگي مردم از دين فراهم آورده بودند در ايران مشهود نيست ، آنان
شگفت زده به نظر مي رسيدند و براي ديدار از ايران در تب اشتياق
مي سوختند ، به آنها نويد داديم در فرصت مناسبي از آنها براي آمدن به ايران
دعوت به عمل خواهد آمد ، و باهم ارتباط فرهنگي و تبادل علمي برقرار خواهيم ساخت . اين
دو فردِ اهل مغرب كه از زوار حرمين شريفين بودند اظهار اميدواري مي كردند :
ممالك و سرزمينهاي اسلامي از انقلاب اسلامي ايران الگو برگرفته و نورانيت اسلام و
قرآن را بر صحنه گيتي پرتو افكن سازند .
به آنها خاطرنشان ساختم بر اثر پايمردي و فداكاري حضرت امام راحل ( قدّس سرّه ) و
ادامه دهنده راه آن بزرگوار ؛ يعني رهبر گرانقدر جمهوري اسلامي ايران و فقيه اهل
بيت ( عليهم السلام ) حضرت آية الله العظمي خامنه اي ـ متع
الله المسلمين بطول بقائه الشريف ـ براي حكومت قرآن و اسلام در جمهوري اسلامي ايران
نمي توان سابقه و نظيري در دوران تاريخ اسلام جز در زمان حضرت رسول
( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و دوران خلافت ظاهري اميرالمؤمنين علي ( عليه السلام ) جستجو
كرد .
به يقين آن نوع آزادي مشروع و امنيت و حاكميت ديني كه در سرزمين جمهوري اسلامي
ايران وجود دارد در بسيط جهانِ معاصر بي نظير مي باشد ؛ هر چند دشمنان پر
كينه اسلام و قرآن از خودي و بيگانه براي از پاي درآوردن چنين حكومتي به توافق
رسيدند و هزينه هاي سنگيني را متحمّل مي شوند ، و يا اين هزينه را بر
دوش پاره اي از ممالك به اصطلاح اسلامي ، تحميل مي كنند و عداوت ديرينه
خود نسبت به يكديگر را كنار گذاشته و بر
|
188 |
|
فروپاشي حكومتِ اسلامي ايران اجماع كرده و از هر وسيله اي ، اعم از جنگ
كلاسيك و يا جنگ رواني و تهاجم فرهنگي و تبليغات سراپا دروغ و مضحك و اخيراً محاصره
و تحريم بهره جسته ، به همه گونه مكايد شيطاني چنگ آوردند تا روحيه ملت فداكار ايران
را تضعيف كرده و محصول فداكاري و خون شهدا را به تباهي كشانند و اين چراغ هدايت
ملتهاي جوامع اسلامي را خاموش سازند ؛ اما والله مُتمُّ نوره
ولو كره المشركون ، ولو كره الكافرون .
چهره شاد اين دو استاد ـ از اين كه جمهوري اسلامي ايران بدينسان در پياده كردنِ
حكومتِ قرآن كامياب گشته ، آنچنان مرا تحت تأثير قرار داد كه در خود ـ به علت تقصير
و قصوري كه نسبت به اين گوهر گرانبها سراغ داشتم ـ سخت احساس غبن و شرمندگي
مي كردم كه مردمي شيفته اسلام و قرآن از دياري ديگر اين چنين در تب و تاب
اشتياق به آرمان مقدس جمهوري اسلامي ايران به سر مي برند ؛ ولي ما در برابر
ضايعه ها و آسيب هايي كه ازسوي دشمنان انقلاب متوجه آن است ، در نقطه
مقابل آنچنان دردمند نمي گرديم . واقعاً نمي دانيم امام چه كرد ! غوغايي در
جهان اسلام و حتي بسيط گيتي برپا نمود . بايد با نشست هايي مداوم و بس
طولاني تر به دلهاي مردمي كه از جوامع مختلف اسلامي عاشق و دلباخته
انقلاب اسلامي ايران مي باشند راه يافت .
لذا بايد حضور امام راحل و نيات بلندشان را در ميان جوامع اسلامي و بلكه جهان
بشريت عملا ارج نهيم .
* حجاج ايراني راست كه حضور امام راحل و انديشه هاي بلند مقام
معظم رهبري را ميان امتهاي اسلام ارج نهند
حضور امام راحل ( قدّس سرّه ) و انديشه هاي عزت آفرين مقام معظم رهبري در
پهنه جهان و قلوب شيفتگان اسلام و قرآن را مي توان آشكارا و بي پرده ،
آنگاه بازيافت كه از خاور و باختر جهان ، دلباختگان آن حضرات و ارج گزاردنِ
پايمرديِ اين انسانهاي نمونه در تجديد و احياي اسلام ، از هر زاويه اي از
سرزمينهاي خودي و بيگانه به سوي بعثه مقام معظم رهبري ـ كه علي رغم
تنگناآفرينيِ دريغ مداران سعودي ـ لحظه به لحظه سرازير مي شدند و پيوندِ
استوار خود با قرآن و اسلام ناب محمدي ( صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را كه در پرتو انقلاب اسلامي
به هم رسيده است به ما خاطرنشان سازند .
|
189 |
|
بسي شگفت آور است كه مردمي از دوردست ترين و گمنام ترين مناطق
گيتي ، جمهوري اسلامي ايران را ملجأ و مرجع و پايگاهي در خور براي جستجو و يافتن
گمشده خود احساس مي كنند ، مردمي را در پويش و سرانجام در نيل و دسترسي به
مقاصدشان در سفر حج ديدار كرديم كه في المثل از كشور بوركينافاسو از محل كاروان خود
در سوي ماره در مي نورديدند تا دريابند كشوري كه دنيا را تكان داده ، و مسلمين
را بيدار كرده و به آنها تفهيم نموده كه اسلام و قرآن را چنان تواني است كه همه
شؤون زندگاني را با كارآيي وكفايت زير پوشش خود گرفته ، و چنان آنان را از قدرت و
تواني بهره مند ساخته كه در برابر همه قدرت استكباريِ جهان ، راست قامت بايستند
و كمترين انعطافي از خود نشان ندهند ، چگونه كشوري است و با چه ايده اي تلاش
مي كند .
آري امثال اينگونه مردم جويا و پرسشگر ، پيوسته به ما مراجعه مي كردند كه
رمز ورموز موفقيت و كاميابي در استقلال و آزادي از يوغ استعمار را شناسايي كنند . در
ميان جمعي كه از كشورهاي ياد شده با ما ملاقاتي داشتند هر چند همگان مردمي محقق و
كارشناس ديني نبودند ؛ بلكه سطح اطلاعات علمي و آگاهي پاره اي از آنها از
انقلاب اسلامي بسيار كم مي نمود ؛ ليكن اجمالا اين باور در آنها وجود داشت :
كانوني كه بايد همه نهضت ها و خيزش هاي رهايي بخش از آن الهام
گيرد جمهوري اسلامي ايران است ؛ لذا با اين كه دو تن از آنها حتي از نعمت خواندن و
نوشتن محروم به نظر مي رسيدند مي خواستند اطلاعاتي از زندگاني حضرت امام
راحل ( قدّس سرّه ) و انقلاب اسلامي و مقام معظم رهبري كسب كنند ، و مراتب اخلاص و
محبت هايي پالوده از هر گونه آلايش ، و احتراماتِ زلال و پاكيزه از هر هدفي ،
توأم با نفع طلبي را به پيشگاه مقام معظم رهبري و آرمانهاي انقلاب اسلامي
تقديم كنند .
جز اينان ، چنانكه اشارت رفت ، مردماني از كشورهاي نيجريه ، گينه ، مغرب ، الجزائر ،
موريتاني ، هند ، پاكستان ، افغانستان ، سوريه ، لبنان ، سودان ، مصر و ده ها كشور
آسيايي و آفريقايي ، و حتي اروپايي چونان به مسؤولان ديني و علمي و فرهنگي
جمهوري اسلامي ايران پناه مي آوردند ، پس از گفتگوهايي كوتاه يا احياناً طولاني
كه ميان ما و آنها مبادله مي شد با چهره اي شاد و آميخته با اين احساس كه
گمشده خود را بازيافتند ما را ترك مي گفتند .
شعاعِ مهرِ تابان انقلاب اسلامي ، ناشناخته ترين امتها و منزوي ترين
ملتها را زير
|
190 |
|
پوشش گرفته ، و نور اميدي در قلوب آنها پديد آورده كه اگر دست در دست هم گيرند و
تا حدودي حدّت و صولت اختلافات خود را فرو نشانند ، مي توانند ابرقدرتهاي جهان
را نه تنها به زانو درآورده ؛ بلكه براي هميشه آنها را از كار بيندازند . همچنانكه
رمي جمرات براي اين ملتها رمز و اشارتي است كه با سنگريزه ها مي توان
غولِ ابرقدرتِ شيطانيِ جمرات دنيا را زير خروارهايي از آنها خفه كرد ؛ چنانكه امام
راحل ـ قدس الله روحه ـ به همين نكته اشاره مي فرمود : اگر هر يك از مسلمين
سطلي آب با خود بردارد و بر سرزمين غصبي اسرائيل فرو ريزد ، سراسر اين منطقه را با
اهلش زير آب مي برد . و دست نشانده جمره عقبه ( آمريكا ) را براي هميشه
بي جان مي سازند .
* ممانعت از اجراي مراسم برائت
دستور و درخواستِ اكيد و قاطع نماينده محترم مقام معظّم رهبري مبني بر اجراي
مراسم برائتِ از مشركين موجب گشت در مطبوعاتِ سرزميني كه سمبل بيزاري از مشركين است
به زبان عربي و فارسي ، اعلاميه هايي منعكس گردد و فاجعه سال 1366
هـ . ش . را به رخ شرك ستيزان كشيده و با تهديدهايي كه چنگ و دندان و نيش
و پنكال استعمار را از آستين دولتمردان مهبط وحي و مبارزه با شرك نشان مي داد ،
عرصه را بر حجاج و زائراني كه هر ساله با الهام از فرمان مقام معظم رهبري در انتظار
چنين روزي لحظه شماري مي كردند ، تنگ سازند . حتي بدين وجه بسنده نكردند ؛
بلكه :
حراميان ، حريمِ امنِ از شرك را ، با بسيج كردن نظاميان و تمهيد
رزم افزارهايي بيش از حد نياز ، در برابر بعثه مقام معظم رهبري ، به صف كشاندند .
واقعاً بسيار مضحك مي نمود كه اينهمه سلاح و نظاميان در برابر مردمي كه
نگاهبان امنيت و صيانت مردم از هر گزندي بودند و هيچگونه سلاحي در اختيار نداشتند
چه ضرورتي داشت ؟ ! عرصه بسيار وسيع و دور و درازي از اطراف بعثه را براي مصونيت
شيطان جن و انس در ينگه دنيا ، به محاصره گرفتند تا ثابت كنند با مسلسلها و نفربرها
و تانكها و سلاحهاي ديگر همواره با موحدان در ستيزند ، و به جاي برائت از مشركان ، از
يكتا پرستان بيزارند ؛ چون برائتِ از مشركان موجب مي گشت شرك مداران جهان ،
آزرده خاطر گشته و از آن رو كه از انقلاب اسلامي زخم خورده بودند ، مبادا برائت از
مشركين بر اندام و پيكر مجروح شيطان بزرگ و كوچك نمك پاشيده و فغان و
|
191 |
|
ناله هاي آنها را تشديد كنند ، و با تبليغات ديگري سراپا دروغ گريستن آغاز
نمايند !
پليسهايي بي شمار ، با دوربينها و بي سيم ها بر روي زمين و بامهاي
ساختمان هاي بلند ، آمد و شد مردم را در بعثه مقام معظم رهبري از دور و نزديك
مي پاييدند تا مبادا تجمعي توسط موحدان و خداپرستان پديد آيد و بانگ و فرياد
شيطان افكنِ اينان در فضاي ميدانِ معابده راهي به سوي كاخ سفيد گشوده و تندباد
صاعقه توحيد در سوي تل آويو به جريان افتد و ساحت قدسِ ! غاصبان قدس را
خدشه دار سازند ، و اضطرابي در وِتوگرِ هر تصميم انساني به ارمغان آوَرَد !
مگر ديار وحي را با آمريكا و غاصبانِ سرزمين فلسطين و الهام دهندگان صربها در
كشت و كشتار و قتل عام مردم مسلمان بوسني و هرزگوين ، پيوند و خويشاوندي است كه با
ممانعت از اجراي مراسم برائت ، به تكليف و وظيفه صله رحمِ با آنان ، بدينسان سالها
است وفادارند ؟ !
زعما و دولتمردان سرزميني كه از قرنها پيش از صدر اسلام تا كنون ، برائت از بتها
و طواغيت را در بطن خود به يادگار دارد ، و كعبه آن را به هيچ روي سازشي با شرك
نيست ؛ چرا نمي خواهند سيماي شرك ستيزي در فضاي آن چهره گشايد ، و همواره
با مظاهر توحيد ، سوداي نبرد و پيكار را در سر مي پرورانند .
نماينده محترم مقام معظم رهبري علي رغم اين تنگنايي كه ايجاد كردند ،
اعلاميه اي قاطع مبني بر اجراي مراسم برائت را در فرصت مناسبش صادر كردند تا
از اين رهگذر با تز نظم نوين شيطان ـ كه يكي از مواد آن ، كفّ نفس از برائت و آزردن
شيطان است ! ـ در سرزمين وحي ستيز شود .
* در سوي عرفات
هر چند كه قبل از حركت در سوي عرصاتِ عرفات شنيديم روز يكشنبه 17/2/74 = 7
ذي حجه 1415 آتش سوزي مهيبي در چادرهاي من روي داد كه مي گفتند :
حدود پنجهزار چادر دچار حريق گشت ؛ ليكن چون هنوز حاجيان براي وقوف در آنجا اقامت
نكرده بودند فقط تلفاتِ اين حريق به چند تن از كارگراني كه چادرها را در من برپا
مي كردند محدود بود . مي گفتند اين چادرها براي سودانيها در حال برپا شدن
بوده و يا برفرازيده بود .
|
192 |
|
باري ، شب نهم ذي حجه 1415 هـ . ق . = 19/2/1374 هـ . ش . براي
اين كه به عرفات روي آوريم ، اندك وسائلي كه در ايام وقوفِ به عرفات و مشعر و منا
مورد نياز مي نمود فراهم آورده ، براي اداي مراسم حج تمتع بر آن شديم كه در
مسجدالحرام محرم گرديم . پس از احرام ، شب را در منزل بياسوديم و بنا شد ساعت پنج
بامدادان توسط چند اتوبوس روباز ـ كه به همت كاركنانِ شريفِ سازمان حج در خيابانِ
جنبِ بعثه مقام معظم رهبري رده شده بودند ـ راه عرفات را در پيش گيريم تا با ايجاد
روزنه هايي جديد ـ با وقوف و درنگ انديشمندانه ـ در قلوبمان ( فراسوي
عرفان و شناختي كارساز از رهگذر مطالعه آفاق و انفس ) خويشتن را بازسازي
كنيم .
آري به سرزميني درآمديم كه به عرفات نامبردار است با بياباني چون عرصاتِ محشر ،
كه حاجياني پياده يا سواره بودند ، و پياده ها گروهي بدون محموله و عده اي
كوله باري سنگين بر سر نهاده و احياناً كودكانِ شيرخواري بر پشت خود ـ كه سرهاي اين
كودكان به گردنشان در ميان چادر و پارچه اي سبد مانند از تنه آنها آويخته بود
ـ يا در حال خواب به سر مي بردند و يا با نگاههاي معصومانه ، اطراف و جوانب را
مي پاييدند و آنچه مي ديدند چيزي عايدشان نمي گشت جز آن كه قهراً
بركاتي از اين رهگذر نصيبشان مي شد ، بي آن كه درك كنند در چه راه مقدسي بر روي
دوشِ مادر ره مي سپارند .
اين جمعيت انبوه به سان سيل خروشان در سوي عرفات ؛ يعني سرزميني آهنگ
مي نمودند كه شماري از واقفان اين سرزمين سايه باني جز چادر نيلگونِ
آسمان ـ كه غبارآلوده و افسرده به نظر مي رسيد ـ پناهگاهي براي مصونيت از تابش
آفتاب سوزان در اختيار نداشتند . آري آسمان عرفات فسرده خاطر بود از آن رو كه نياي
بزرگوار و خورشيد سرگردانِ قطب دائره امكان حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه
الشريف ـ يعني حضرت سيدالشهدا ابا عبدالله الحسين ( عليه السلام ) با ياران
وفادارش در اين پايگاه مقدس درنگي بس شگرفت داشته و از آنجا سرانجام ، راه عرفات به
كربلا منتهي گشت ، و واقعه اي از پس اين درنگ ، در كربلا روي داد كه به قرآن
واسلام جان تازه اي بخشيد . حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) با دعايي كه
در ميان جمع خاندان و يارانش در عرفات زمزمه مي كرد چهره عرصه وجود
و هستي را ترسيم مي فرمود ، و سيماي جان و جهان و گردونها و گرداننده آنها
را چنان زيبا و دل انگيز و راه گشا به تصوير كشيدند كه بايسته است
همه واقفانِ سرزمينِ عرفات چنان
|
193 |
|
دعايي را از جان و دل بر زبان آورده ، عظمت و قدرت حضرت باري ( تعالي ) را با جمال
و جلال و شكوه و همه اوصافش باز يابند تا شوقِ ديدارِ حق درآنان پديد آيد ؛ و با
توجه به مضامين اين دعا ، خداي متعال را با معاينه دل ازرهگذر اين دعا مي توان
به خوبي رؤيت كرد ، آنهم در بيابان عرفات ، در فضايي باز و رهيده از هر گونه عوامل
سرگرم كننده دنياوي كه در چنين جوّ و محيطي آفريدگار جهان هستي را به وسيله
خود او مي توان شناخت . در بخشي از دعاي عرفه ، حضرت سيدالشهدا ـ
عليه السلام ـ با بياني بسيار جالب و دل انگيز برهان صديقين را به طرزي
بسيار گويا و رسا به ما ارائه مي فرمايد .
نگارنده به مناسبت سالگرد شهادت شاهدي از شهود حق ، مرحوم آية الله شهيد بهشتي ـ
رضوان الله تعالي عليه ـ مقالتي نگاشتم كه بندهايي كوتاه از دعاي عرفه ـ با شرح
مرحوم سيد خلف حويزي ـ را در اين مقاله مورد استناد و اقتباس قرار دادم ؛ اما چون
اين مقاله نسبتاً مفصل و گسترده است و در يادنامه مرحوم شهيد مظلوم آية الله بهشتي
ـ طاب ثراه ـ به طبع رسيده ، و اكثر شيفتگانِ اين شهيدِ مظلوم را به يادنامه مذكور
دسترسي نيست ، خلاصه بخشي از اين مقاله را ـ كه با دعاي عرفه پيوند دارد ـ در اينجا
مي آورم :
در بخشي از دعاي شريفِ عرفه آمده است :
الهي تردّدي في الآثار يوجب بعد المزار ، فاجمعني عليك بخدمة توصلني
اليك . كيف يستدلّ عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك . أيكون لغيرك من الظهور ما ليس
لك حتي يكون هو المظهر لك . متي غبتَ حتي تحتاج الي دليل يدلّ عليك . ومتي بَعُدْتَ
حتي تكون الآثار هي التي توصل اليك ، عميت عين لا تراك عليها رقيباً و خسرت صفقةُ
عبد لم تجعل له من حبك نصيباً .
در توضيح اين بخش از دعاي آن حضرت ، مي توان چنين قلم را بر صحيفه رقم زد كه
به خداوند متعال عرض مي كند :
بار خدايا ! اگر توجه خود را در بررسي آثار قدرت و دست آوردهاي
صنع تو معطوف سازم ، و يك به يك آنها را تحت مطالعه و مداقه قرار دهم تا تو را
شناسايي كنم ، همين امر موجب مي شود كه راه براي وصول به تو و ديدارِ تو دور و
دراز گردد .
سيدالشهدا ( عليه السلام ) عرض مي كند : خدايا ! اي محبوب و
مطلوب من ! اگر خويشتن را براي شناخت تو در آثار و دست آوردهاي متكثر و آيات
متنوع تو سرگرم سازم و در لابلاي شاخه هاي به هر سو پر كشيده آثار صنع تو به
اين سو و آن سو
|
194 |
|
كشانده شوم موجب مي گردد از مؤثر ؛ يعني تويي كه اينهمه آثار را پديد
آوردي به گونه اي ناخوش آيند ، دور و بيگانه گردم . و اين كار چنان است كه
واقعيتِ مشهود را رها سازم و براي جستجو و يافتن آن به سراغ نشان و اثرش به تكاپو
برآيم و يا چنان است كه از يقين روي گردانم و از پي خبر و گزارشِ از يقين ، تلاش خود
را به كار گيرم ؛ و در نتيجه در پايگاهي از خيال محض به سر برم كه به هيچوجه مرا به
دليلي قاطع رهنمون نيست ، و در ميان فضايي از گمانها و احتمالات سرگردان شده كه راه
را فراسوي من در رسيدن به محبوبم مسدود سازد ؛ زيرا وقتي دست آوردهاي جالب و
شگفت انگيزِ آفريدگار در دسترس احساس و تفكر كسي قرار گيرد سزا نيست نردبان
احساس و انديشه را هدف قرار دهد ، و بر آن ، بالا و پايين رود تا فقط درباره نظم و
ترتيب و كيفيت تركيب اين آفريده ها نيروي تفكر خود را محدود كرده و انديشه خود
را در ماهيت آنها راكد وايستا سازد ؛ بلكه بايد بپويد و از اين نردبان فكر
و استدلال فراتر رود تا آورنده و سازنده آن را شناسايي كند ، و دل به محبت كسي
ببندد كه آنها را آفريده و لباس زيباي هستي را بر اندامشان پوشانده و به
گونه اي اين حقيقت را دريابد كه چهره حق را با گستره فراگيرش در تمام آفاق ـ
علي رغم كثرات و اختلافِ صور و نگاره هاي آثارش ـ كشف و شهود
نمايد .
حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) آن گاه عرض مي كند :
فاجمعني عليك بخدمة توصلني اليك ؛ مرا در حضور خويش به
خدمتي فرمان ده كه راه وصول به تو را بر من هموار سازد .
سپس عرض مي كند : كيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر اليك ؛
چگونه مي توان به چيزي ـ به آثاري كه در وجود خود به تو
نيازمند است ـ بر وجود تو استدلال كرد ؟ ( وجود تو خود دليل بر هستي تو است : يا من
دلّ علي ذاته بذاته ؛ آفتاب آمد دليل آفتاب )
از اين سخن به اين نتيجه مي رسيم كه وجود حضرت باري ( تعالي )
پديدارترين وجود در عالم هستي است ؛ چرا كه آن حضرت به خدا عرض مي كند :
أيكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك ؛ آيا غير تو ( يعني آثارت ) داراي آنچنان ظهوري است كه در تو چنان ظهور
نباشد تا بخواهد ظهور تو را وانمود سازد ؟
( هر چند مي بايد از قانون استدلالِ به آثار در گشودن راه به سوي مؤثر
بهره جست ؛ امّا اگر صرفاً خود را به اين نحو استدلال محدود سازيم ، راهي بسيط و سطحي
و ساده و فاقد عمق را در پيش گرفته ايم ، و از برهان صديقين بهره اي عائد
ما نخواهد شد ، بهره اي كه ژرف بينان را از آن نصيبي هست ) لذا سيدالشهدا ـ
كه جان عالم را به
|
195 |
|
رؤيت و شهود كشيده ـ به خدا عرض مي كند : متي غبتَ حتي تحتاج
الي دليل يدلّ عليك ؛ كي و در چه زماني از تير رس رؤيت دل
پنهان بودي تا به دليلي نياز باشد كه بر تو رهنمون گردد ( هدف حضرت سيدالشهدا ـ
عليه السلام ـ در اين سخن آن است كه ظهور وجودِ حق به گونه است كه به
هيچگونه دليلي ـ كه او را اثبات كند ـ نيازي ندارد ؛ زيرا دليل عبارت از ترتيب
مقدمات معلوم و عناصر شناخته شده ذهني براي رسيدن و بازيافتن مجهول تصوري و يا
تصديقي است ؛ و نتيجه آن معلوم شدن يك امر ناشناخته و مجهول مي باشد . اما اگر
چيزي از لحاظ كمالِ ظهور و آشكار بودن در منتهاي درجه باشد ـ كه هيچ چيزي پديدارتر
و روشن تر از آن قابل تصور نباشد ـ و حتي روشن تر از اين قضيه باشد كه
في المثل بگوييم : آسمان بالاي سَرِ ما ، و زمين زير پاي ما است قطعاً در چنين
جايگاهي در اثبات سخن خود به دليلي نياز نداريم ، و استدلال ما هذياني بيش نخواهد
بود . علي هذا براي وصول به معرفت حق ـ كه هيچ چيزي آشكارتر و روشن تر از آن
نيست ـ نيازي نداريم كه از رهگذر استدلالِ به آثارِ آن ، او را شناسايي
كنيم .
آري اگر انسان به مرحله اي از عرفان نائل گردد ، و چشم بصيرتِ او در
سوي واحدِ ديّان نشان رود ، در چنين پايگاهي تكلّفات دليل و برهان دچار سقوط گشته و
ارزش و اعتبار خود را از دست مي نهد ؛ بويژه اگر ديدگان بصيرتش با چنين
گوهرهاي درخشاني از اين دست سخن كه از كان و معدنِ عصمت و طهارت ـ معدني كه سرشار
از حكمت و فصل الخطاب است ـ روشن گردد . )
لذا حضرت سيدالشهدا ( عليه السلام ) همانگونه كه خداوند متعال فرموده
است : و نحن أقرب اليه من حبل الوريد به خدا عرض
مي كند : تو كي و در چه برهه اي از زمان از ما دور بودي كه آثار تو را
مانند نابينايي ، عصاي خود قرار داده تا به مدد عصاكشِ آثار صنع تو به تو دست يابيم
و متي بَعُدْتَ حتي تكونَ الآثار هي التي توصل اليك بنابر اين سزا است كه حضرت سيدالشهدا عرض كند : عميت عين لا
تراك عليها رقيب ؛ آن ديدگاني كه تو را مراقب خود
نمي بيند كور باد و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبك نصيب ؛ خسران و زيانِ معامله و سوداگري ، بنده اي را است كه تو از حب
خويش نصيبي براي او مقرر نفرمودي .
آري اين دل است كه بينايي را از دست مي نهد ، هر چند كه چشمِ سرِ
انسان به سان چهارپايان و دامها از كار نيفتاده است : و لهم أعين لا يبصرون
بها أُولئك كالأنعام ؛ اينان را ديدگاني است كه با رؤيت و
ديدن ، در درون و جانشان به سان شرّ الدواب انعكاس و انعطافي در رؤيت حق پديد
نمي آيد : إنّ شرّ الدواب الصم البكم الذين لا يعقلون ؛ ديدگان آنها كور نيست ؛ بلكه كوردلاني بيش نيستند ؛
|
196 |
|
زيرا : فانّها لا تعمي الأبصار ولكن تعمي
القلوب التي في الصدور . آيا انساني كه حق را علي رغم اين
كه هيچ چيز از آن آشكارتر نيست شهود نمي كند ، احياناً از دامها فروتر و
گمراه تر نيست . و اين دلها است بر اثر تركتازي در هوس نمي تواند انجام
وظيفه كند و از كار مي افتد و انسان كه با خدا در عالم ذرّ بيعت و صفقتي و
معامله و مبادله اي را منعقد ساخته بايد در مقام وفاداري و محبت و اداي وظيفه ،
پايمردي كند ؛ ولي آن كه از محبت خدا محروم است بايد او را در زمره كساني برشمرد كه
در تجارت و بيعت و داد و ستد خويش از سرمايه وجودش دچار ورشكستگي و زياني غير قابل
جبران است .
اين بود گزارش بسيار كوتاهي از بندي از دعاي عرفه كه بايسته است حاجيان در عرفات
سراسر آن را زمزمه كنند تا ظهور حق را مزمزه نمايند ، و كام جانشان شيرين گردد .
* مراسم برائت در عرفات ، در محضر قطب كائنات ـ عج ـ
سيل جمعيت به سان رودخانه هايي ـ كه آبشخور و منبع آن مكه مكرمه بود ـ در
شاخه هايي فائض و ريزان و روان بود ، و اين شعبه ها و رودابه هاي
زلال در صحراي عرفات به هم رسيده ، و در چنين دشت و هاموني در كنار يكديگر پايگاهي
بس ارجمند را بازيافتند . تلاوت آياتي مبني بر برائت از مشركين در فضاي عرفات طنين
افكند ، و سامعه بيدار دلان را نوازش مي داد . اين آواي الهي به ما نويد
مي داد كه مراسم برائت را ـ با تدابير هشيارانه و سنجيده نماينده مقام
معظم رهبري ـ در پيش داريم . بغضي كه بر قلب اين گنجور قرآن كريم سنگيني مي كرد
با طليعه اين مقال : اللهمّ إنّا نشكو اليك فقد نبيّنا و
غيبة وليّنا . . . باز شد و با آميزه اي از گريه اي كه به
دشواري بر آن فائق مي آمدند ناله و فغان از نهاد عاشقان محضر حضرت ولي عصر ـ
عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ برآوردند و عقده ها گشودن آغاز كرد ،
و قطرات اشكي كه بر گونه ها به سان مرواريد مي لغزيد اين حقيقت را
براي ما بازگو مي ساخت . هر چند مراسم برائت در كنار كعبه و در خود مكه ـ
مراسمي كه حج بدون آن ناتمام و نازا و سترون است ـ به اجرا در نيامده بود ؛ اما
حضورِ مداوم امامِ غايب و پنهان از ديدگانِ سر ، و پديدار براي چشمان تيزبين دل
در اين جايگاه مقدس چنان حاضران صحنه را دلگرم و اميدوار ساخته بود كه سخنان
پرمغز و دلنشين و عاطفه برانگيز حضرت آقاي محمدي ري شهري ـ حفظه الله تعالي ـ
عرصه را براي بانگ و فرياد برائت از شرك و مشركان بي هيچ
|
197 |
|
فتور و سستي و كاستي و دريغ آماده ساخت ، فرياد مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل و
برائت از مشركين ، محيط صحراي عرفات را به اهتزاز و جنبش واداشت ، به گونه اي كه
براي مدافعان شيطانِ بزرگ سراسيمگي به بار آورد ، و هول و هراسي در نيروي انتظامي
پديد آمد كه هم از دخالت بيمناك بودند و هم وظيفه شرعيِ آنها ايجاب مي كرد
مانع از سردادن آواي توحيد و برائت از شرك گردند ؟ ! ساواكي هاي افغاني
فغان برمي آوردند كه مسأله برائت ادامه دارد بايد از استمرار آن پيش گيري
كرد ؛ اما آن افسران ارتشي مي گفتند : الآن خلاص ! بگو مگوي اينها با يكديگر تا
جايي پيش رفت كه اجراي مراسم برائت به گونه اي مطلوب پايان گرفته بود و
مأموران دست از پا درازتر از تراكم حصاري كه براي مُحرمان مَحْرَمِ بيتِ خدا ايجاد
كرده بودند با پراكندن از يكديگر ، كاستند ؛ هر چند از مراقبتهايي كه با ترس و وحشت
آنها توأم بود دست ننهادند ، و تا آخرين لحظاتِ وقوفِ حاجيانِ جمهوري اسلامي ايران
در عرفات آنان را كما بيش مي پاييدند ، و از ته دل آرزو مي كردند بانگ
الله اكبر ، الموت لأمريك و الموت لاسرائيل بار ديگر تكرار نشود ؛ چرا كه عرش
واشنگتن و اريكه گمارندگان چنان حراميان بر اثر اين فريادهاي توحيدي به لرزه درآمده
و پايه هاي حكومت شيطاني آنان در هم فرو مي ريزد . آيا واقعاً هيچ هدف
ديگري براي چنين صد و حصري كه مانع اظهار بيزاري از شرك و شياطين جن و انس
مي باشد و مقصد و مقصود ديگري را مي توان جستجو كرد ؟
رهبر بزرگوار و پيشواي فرزانه و بخرد ما فقيه اهل البيت حضرت آية الله العظمي
خامنه اي ـ متع الله المسلمين بطول بقائه الشريف ـ كه همواره رهيده از هر بيم
و هراسي ـ جز خوف از خدا ـ مي انديشد ، هر ساله چون امام راحل ـ قدس سره
القدوسي ـ حج بي برائت را كارساز نمي دانند ؛ چرا كه قرنها و سالها است
اين عبادت در اين ديار كه مهبط وحي توحيدي و آيات شرك ستيز است عملا به اجرا
درمي آيد و با اين كه مسلمين در حرمين شريفين به هم مي رسند و بايد تجمع
آنها هر ساله گرههايي از مشكلات آنان را بگشايد و آنها را در مقابل هر قدرتي جز خدا
آسيب ناپذير سازد ، همواره دشواري آفريني آنان فزاينده تر مي گردد و
مسلمان كشي آنها در تمام سرزمينهاي اسلامي با وضع بسيار دردناك و
بي سابقه اي گسترش يافته و حتي لحظه به لحظه اين جنگ صهيوني ـ
صليبي ، با مسلمين جهان بالا مي گيرد و به بهانه هاي عجيبي مانع فروكش شدن
آن مي گردند . به راستي نبايد از اسرائيل راجع به جناياتش در فلسطين و لبنان و
حتي در آلوده سازي و مسموم كردن جوّ زندگانيِ انسانيِ مردمِ
|
198 |
|
دنيا تبرّي جست و از آمريكاي جنگ برافروز در هر نقطه اي از كره خاكي ـ كه
هيچگاه از شيطنت در نسل كسي و تهاجم فرهنگي و تهاجمهاي كلاسيك باز نمي ايستد و
چون كژدم ، همواره نيشش همه اندام گيتي را تبدار و مسموم مي سازد ـ در چنين
فرصتي مناسب ، برائت مسلمين از آنها علناً اعلام گردد و انگيزه اي در مسلمين در
رمي اين جمره عقبه كره خاكي با چنين مراسمي پديد آيد ، و غولِ پيكر او را زير
سنگريزه هاي تنفر و انزجار خفه سازند . جمهوري اسلامي ايران هر ساله بر سر آن
است كه توان و تلاش خود را به كار گيرد تا بيداردلاني از مسلمين كه به ديار خود باز
مي گردند به بيدارگري ديگران قيام كنند ، و چهره كريه و سيماي اشمئزازآور
آمريكا و اسرائيل و اقمار سرگردانِ پيرامون چنين گرداب هائل و بلعنده اصول
انساني را به تصوير كشند ، و سرانجام مي دانيم نفرت از اين جانور
درنده خوي جهانخوار چون دايناسورِ عصر عتيق در زباله دانيِ تاريخ مدفون
خواهد شد ، و تبار و نژاد اين غول بي شاخ و دم به تباهي و نابودي خواهد
انجاميد .
همه مظاهر و شعائر حج رمز و راز و كليدهايي است كه راه را فراسوي سعادت و عزت و
سرفرازيِ حاجيان مي گشايد ؛ متأسفانه غالباً به ظواهر اين مظاهر و مراسم از سوي
اكثر مسلمينِ بي خبرِ جهان بسنده مي شود ؛ و دل خوش مي دارند كه بر
مطاف كعبه به گردش درآمدند ، اما مطافِ دولتمردانِ حاكم بر آنها ، استكبار جهاني است .
به شعائر رويه اي و سطحي سعي روي مي آورند و قانع اند كه اين سعي را
توانستند هفت بار در مسافتي حدود چند صد متر به كار گيرند ؛ ولي مسافتها ـ
علي رغم سعي و تلاشهاي جانكاه در اوطانشان ـ به علت سيطره استكبار ـ به هدف
نمي رسند ، و محصول مساعي آنان در مادّه و معنا توسط آمريكاي جهانخوار به يغما
مي رود .
در سايه لطف الهي و توجهات ويژه حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه
الشريف ـ امسال از پي پايمردي حضرت حجة الاسلام و المسلمين جناب آقاي
محمدي ري شهري ـ أيده الله تعالي لمزيد السداد والصواب ـ پس از اجراي مراسم
برائت در عرفات ، حدود پنجهزار تن از مردم مقاوم و نستوه لبنان در روز دوازدهم ذي
حجه در محلِ رمي جمره عقبه به نشانه تنفر از شيطان بزرگ دسته جمعي بانگهاي بيدارگري
سر دادند كه جمعي از كويتي ها نيز در تبعيت از آنها مراسم برائت را در زير
گوشِ سمبل استكبار شيطاني ؛ يعني جمره عقبه اجرا كردند ، و مراسم حج حُجّاج شيعه در
ارتباط با وقوف ، با حِجاج و احتجاج
|
199 |
|
و برائت در عرفات آغاز شد ، و در آخرين لحظه وقوف در منا با برائت پايان
گرفت ، و صلابت و شهامت نماينده محترم مقام معظم رهبري و قاطعيت ايشان ، به
اجراي مراسمي از برائت بارور گرديد كه امسال مردم لبنان نيز در اين مهم سهمي را به
عهده گرفتند ، و مأموران را در جلوگيري از تظاهرات محروم و ناكام ساختند .
* در طريق خيام منا تا رسيدن به محل رمي جمرات
مسأله اي كه سالها است فكرم را به خود مشغول ساخته مشكلاتي است كه يا از
ندانم كاري و يا دانسته و خواسته رهسپاران از خيام منا را تا محل رميِ جمرات
سخت گرفتار كنديِ كار و مشكلاتي غير قابل اغماض مي سازد ؛ زيرا
طريق المشاة ها كه با تونل ها و سقف هاي سايه افكن ، و با
كولرها كه نسيمهاي خنك نثار اندام تفتيده حاجيان مي كند توسط گروه كثيري از
حجاج كه بساط خود را در مسير راه مردم گسترده اند اشغال شده كه آهنگيان رمي ،
راهِ بي سقف و زير تابش سوزان آفتاب را بر چنين راهِ انباشته از جمعيتِ خوش
نشين ترجيح مي دهند . آري راههاي ديگر نيز پر تراكم و خفقان آور است ، و
اتوبوسها و ميني بوسها و اتومبيل هاي سواري آن هم در حاليكه ستاده
بر جا با موتورهاي روشن ، دود گازوئيل و سرب را به مجاري تنفس و حلقوم راهيانِ جمرات
نثار مي كنند ، و جمعيت آفتاب زده و خسته و فرسوده را ناگزيرِ از سيري
كُند و لاك پشتوار و شكنجه آور مي سازند ، و وقتي به جمرات
مي رسند نيمه جان سراغ ستونها را مي گيرند ، و با عضلاتي از كار
افتاده با سنگريزه ها به سوي اين ستونها نشان مي روند ، و بايد همين راه
پر زحمت و بس دشوار را در سوي چادرهاي منا باري ديگر در پيش گيرند و مآلا به سان از
جنگ برگشته ه تاب و تواني براي وقوف و درنگي انديشمندانه و راز و نياز در
خود نمي يابند .
اين غائله سوء و فرجام ناخوش آيند كه وقوف در منا با آن مواجه است ، و
احياناً تراكم اتومبيلهاي متوقفِ در مسيرِ حركت به سوي جمرات و هجومِ جمعيتِ درهم
فشرده به سوي آن موجب مرگ و ميرهاي پيش بيني ناشده گشته ، و حجاج را به فرسايشي
غير قابل تحمل مبتلا مي سازد ، براي چيست ؟ مگر ضرورتي دارد كه اين اتومبيلهاي
غول پيكر با سر و صداي گوش خراش و دود و دمي خفقان آور و نيز
اتومبيلهاي خرد و كلان ديگر كه در مسير رمي ، غالباً متوقف اند و
راه بنداني نابخردانه و سفيهانه ايجاد مي كنند وجود آنها در اين مسير
|
200 |
|
ضرورتي دارد ؟ چرا از اين كار نادرست و ديمي جلوگيري نمي كنند ؟ و ده ها
هزار مردم تفتيده از حرارت آفتاب سوزان را رنج مي دهند ؟ جهنمي با فضاي مسموم
براي آنان فراهم مي آورند ؟ نكند تعمدي در كار باشد و از اين رهگذر به سود
دشمنان اسلام و مسلمين اين صحنه را طراحي كرده و با تهيه تصويري از راهيانِ سراسيمه
و هجمه آنان به يكديگر چهره مراسم حج را ناخوش آيند و اشمئزاز آور وانمود
سازند ؟ خدا بهتر مي داند انگيزه هر چه باشد اين كار بسي نابخردانه و يا آلوده
به غرض ، صحنه بسيار زننده اي را در مورد حجاج براي بيگانگانِ كينه توزِ
نسبت به اسلام ترسيم مي كند . سالها است اين وضع سفيهانه و يا مغرضانه ـ
علي رغم آن كه آسيبها و ضايعاتِ آن آشكار است ـ ادامه دارد ، و آمد و شد از
خيام به جمرات يكي از مصائب و مصاعب فرساينده حجاج محترم است كه آهنگ آنان در سوي
جمرات با كراهتي شديد و با بي رغبتي ـ كه مشكلاتي در مسير رفت و بازگشتِ حجاج
به وجود آورده اند ـ انجام مي گيرد .
خادمان حرم اگر به حرمت واقفانِ در حريمِ الهي وقعي مي گذارند بايد به اين
غائله سوء خاتمه دهند ، و گرنه بايد گفت : دست دشمنان اسلام از آستين خودي بيرون آمده
تا چنين صحنه هايي را براي از ميان بردنِ حيثيت و آبروي مسلمين بيافرينند .
* آفريقاي جنوبي
يكي از افراد مقيم آفريقاي جنوبي به نام شهاب الدين حسين كه از علماي آن ديار به
شمار مي رفت روز سه شنبه 26/2/1374 هـ . ش . = 16 ذي حجه 1415
هـ . ق . نزد ما آمد . و از تسلط فرهنگِ غرب بر نوجوانان پسر و دختر
آن ديار شكوه داشت ؛ و مي گفت : وقتي فرزندان به سن بلوغ مي رسند ـ اعم از
پسر و دختر ـ آزادانه و بدون رضا و اذن پدر و مادر با جنس مخالف خود روابط جنسي
برقرار مي كنند كه قهراً پدران و مادران مسلمان از اين وضع سخت آزرده خاطرند و
در نگراني به سر مي برند .
مي خواهيم بدانيم جمهوري اسلامي ايران با چه تدابيري توانست از اين جريانِ
ناخوش آيند ـ كه با زندگاني اسلامي سازش ندارد ـ پيش گيري به عمل آورد
( هر چند اين روابط نادرست قبل از انقلاب آنچنان فراگير نبوده است ؛ ليكن در سطح
محدود زندگاني غرب زده ها جلب نظر مي كرد و في نفسه چشمگير و براي
متديّنين ايراني تحمل ناپذير
|
201 |
|
مي نمود . ) به اين صورت مي خواست از شيوه و راه و رسمي كه جمهوري
اسلامي ايران در محو اين روابط علني و يا تقليل آن در حد وسيعي بهره گرفته ،
اطلاعاتي كسب كند كه چگونه آثاري از اين شيوه نادرست در ام القراي اسلام مشهود
نيست .
نامبرده مي گفت حدود سي درصد از مردم آفريقاي جنوبي مسلمان هستند ، و يكي از
نشرياتي را كه براي اشاعه و ترويج اسلام در آنجا به چاپ مي رساندند به ما
ارائه داد . و از خود او نيز مقاله اي در همين زمينه مورد بحث در اين مجله ديده
مي شد . و مي گفت هر چند مردم در آنجا آزاد هستند ؛ اما پيروان مذاهب در
مراجع قانونگذاري فاقد نفوذ نمي باشند ؛ ليكن آزادي را كه عرفِ اين كشور و آداب
و رسومِ غربي بر آنجا حاكم ساخته است ما از اين وضع بسيار متأسف مي باشيم .
به ايشان يادآور شدم تا زماني كه بركات انقلاب اسلامي در ايران سايه فرخنده خود
را بر سر مردم نيفكنده بود ، كما بيش اين وضع ، خانواده هايي را رنجه
مي داشت ؛ اما وقتي كه حكومت اسلامي در ايران جا افتاد ، به شدت از چنين روابطي
ناخوش آيند جلوگيري به عمل آوَرد . چنين وضعي كه علني صورت گيرد ، به طور كلي از
ميان رفت ، و سايه چنين صحنه هاي غير مشروع و ضايعه آفرين از فضاي ايران
هر چند احياناً در خفا به يكسو نهاده نشده ؛ ليكن تحقيقاً در صحنه زندگاني مشهودِ
مردم ايران به طور فراگير هاله هاي تيره اين روابطِ شوم و زيان بخش
از محيط ايران سترده گشت .
البته اين جريان ، بازدهِ حكومت اسلامي است كه در زواياي زندگاني اكثريت قريب به
تمام مردم ايران نفوذ دارد ؛ اما حكومت كشور شما حكومت اسلامي نيست ؛ لذا بايد براي
از ميان بردن و تقليل چنين اوضاع و احوالِ خانمان برانداز و ويرانگر ، تلاشي را آغاز
كرد كه بايد از خانواده ها شروع نمود ، و آنگاه عرصه فعاليت را تا سطح جامعه از
طريق وسائط ارتباط جمعي گسترش داد ، حتي دست كم از طريق مطبوعات تبليغ كرد و بايد
بدين نحو كوششها به كار گرفته شود كه :
بايد خانواده ها ، بويژه والدين از محبت و بذل عواطف نسبت به فرزندان اعم از
ذكور و اناث به هيچوجه دريغ نورزند . و فرزندان خود را با پيوند عواطفي سرشارِ از
مهر مشمولِ وابستگي عنايات خود قرار دهند تا ارتباط وثيقي در افراد خانواده به هم
رسد ، خلأي كه فرهنگ غربي از نظر عواطف بدان دچار است و فرزندان خود را از محيط
خانواده رَم مي دهند ،
|
202 |
|
قهراً اين نوجوانان يا جوانان از پي پر كردن اين خلأ از رهگذر روابط نادرست
( دوست دختر ، يا دوست پسر ) برمي آيند . وقتي جوان يا نوجوان از خانواده رانده
شود و حرارت غريزي نيز مزيد بر علت گردد ، پناهگاهي مي جويد ـ كه اگر چه از تار
عنكبوت سست تر مي باشد ـ و قهراً چون شكاري به دام شهوت افتاده ، و گرفتار
وضعي مي گردد كه نه تنها دوام و قوامي ندارد ؛ بلكه مفاسد و خسرانهاي غير
قابل جبراني را براي زندگاني آنها به ارمغان مي آورد .
بنابر اين براي اين كه پيوندي استوار ميان والدين و فرزندان پديد آيد بايد محيط
خانوادگي از محبت متقابل و متبادل برخوردار باشد ؛ در آن صورت فرزندان از خانواده
نمي برند ، و رفتار آنها در مرأي و منظرِ آنها بوده و مي توانند به تدريج
مسأله لزوم طاعت از والدين را ـ كه ناظر روابط افراد با فرزندانشان هستند ـ در
روحيه آنها نفوذ بخشيده ، و آنان را بر آن داشت تا از روابطي در خورِ تعاليم و فرهنگ
اسلامي با ديگران برقرار سازند و محيطي گرم و صميمي براي افراد خانواده به وجود
آورند تا به دور از انظار خودي و بيگانه و يا به دور از تيررسِ ديد والدين به چنين
روابطي دست نيازند .
همچنين بايد چهره كريه و فرجام سوءِ پيروي از فرهنگ غرب را از رهگذر مطبوعات و
راديو و تلهويزيون و ساير وسائط ارتباط جمعي به گونه اي سازنده و مؤثر براي
نوجوانان و جوانان تصوير كرد ، به صورتي كه تنفر و اشمئزازِ آنان را از اين
فرهنگ منحط و ضايعه ساز و سعادت سوز برانگيزد و اين دست از افراد
خانواده هاي مسلمان را در برابر تهاجمِ فرهنگِ بي بند و بارِ غرب ـ با
خاطرنشان ساختن مزاياي تعاليم و فرهنگ اسلامي توأم با به نمايش گذاردنِ
غائله هاي سوء فرهنگ غربي ـ مجهز و آسيب ناپذير ساخت . البته اين كار
فرصتهايي را درخواست مي كند تا طي آن تدريجاً بتوان آنان را از چنان روابط و
عاداتِ عرفيِ ناستوده برهانيد ، و محيطي آكنده از جاذبه براي تعاليم اسلامي براي
آنها به وجود آوريد تا به اينگونه روابط طبق تعاليم ديني سامان دهيد .
و سرانجام محورهاي كليِ طرقي كه بتوان از آن براي هدايت جوانان و نوجوانان مقيمِ
در آفريقاي جنوبي بهره گرفت به ايشان يادآور شديم ، و مترجم محترم ، تذكرات بنده را
براي ايشان نسبتاً مفصل يادداشت مي كرد تا در اختيار او قرار داده تا از آن در
جهت منوياتي كه در نظر داشت در محيط خود استفاده كند .
سفر به پايان رسيد و بر فرودگاهِ مهرآباد فرونشستيم و راهي خانه شديم ، ولي هنوز
|
203 |
|
سخنها است كه پايان ناپذير است ، سخنهايي كه ـ إن شاء الله ـ نمي ازيم
آنها در كتابي ( نه در مقاله ها ) رو به اتمام است و گزارشي است از سفرِ حج سال
1373 هـ . ش . كه تا مراسم سعيِ ميان صفا و مروه مطالبي در آن آمده و به
خواست خدا با سعيي بي دريغ ، نگارش آن به فرجامش مي انجامد .
والحمد لله أولا وآخراً ، وصلي الله علي محمد وآله الطيّبين
الطاهرين . كتبه بيمناه الداثرة ، العبد المفتاق الي رحمة ربّه الغافر الغني محمد
الباقر الحسيني الطبرستاني المازندراني المدعو بـ حجتي في يوم الثلثا ، 16 ذي
الحجه سنه 1415 هـ . ق . = 26/2/1374 هـ . ش . بمكة المكرّمه ،
شرّفها الله تعالي ما بقي الدهر والي يوم شفاعة الأنوار الشامخة المطهرة ( عليهم
أسني السلام وأبهي التحية )