* تو برون در چه کردی که درون خانه
آیی ؟ !
میقات حج - سال پنجم - شماره هفدهم - پاییز 1375 تو برون در چه کردی که درون خانه آیی ؟ ! محمد نقدی اشاره خانه کعبه و تنها قبله مسلمانان جهان ، مدت چند ماه است که به دست دولت عربستان برای پاره ای تعمیرات در حصاری از چوب قرار گرفته و به دور از چشم مسل
ميقات حج - سال پنجم - شماره هفدهم - پاييز 1375
تو برون در چه كردي كه درون خانه
آيي ؟ !
محمد نقدي
اشاره
خانه كعبه و تنها قبله مسلمانان جهان ، مدت چند ماه است كه
به دست دولت عربستان براي پاره اي تعميرات در حصاري از چوب قرار گرفته و به
دور از چشم مسلمانان در دست بازسازي است . آنچه تا كنون درباره تعمير بيت
گفته اند ، شكاف برداشتن سقف ونشست و ترك برداشتن كف بيت است . گزارشي كه اينك
مي خوانيد مشاهدات يكي از روحانيان سفر عمره مفرده است كه در پايان شهريور ماه
امسال ( 1375 هـ . ش . ) توفيق تشرف به داخل خانه كعبه را يافته است .
آنان كه به مكه مشرف شده اند ، مي دانند آنگاه كه آدمي به مسجدالحرام
گام مي نهد وچشمش به كعبه مي افتد ، چه حالي پيدا مي كند ! با ديدن
كعبه و قبله مسلمانان جهان ، حال انسان دگرگون شده ، اشكش بي اختيار جاري
مي گردد و ناله ها همراه با سوز و گدازِ درون ، در راز و نياز با ربّ
الأرباب سر داده مي شود .
شكوه و جلال كعبه ، رواقهاي اطراف مسجدالحرام ، مقام ابراهيم ، حِجر اسماعيل ،
ناودان طلا ، چاه زمزم و . . . هر كدام ، گذشته از تداعيِ خاطره هاي مهم و تاريخي ،
بقدري جالب
|
256 |
|
و چشم نوازند كه نگاه هر بيننده اي را خيره كرده ، مدتي به خود مشغول
مي دارند .
و از همه ديدني تر ، حالتها و راز و نيازهاي مردمِ مختلفي است كه از نقاط
دور ونزديك عالم در اين سرزمين مقدس گرد آمده و كعبه را چون نگيني در بر
گرفته اند و در اطراف آن پروانه وار ، هر كدام به نوعي مشغول عبادتند .
زيباترين سرود و آهنگ ، صداي لبيك هايي است كه از حلقوم ميليون ها
انسان مشتاق ، در اجابت دعوت ابراهيم خليل ، طنين انداز است و با شكوه ترين و
ديدني ترين تابلو ، حركت آرام و موج گونه مسلماناني است كه با همه اختلاف در
رنگ ، زبان و مليت ، برگرد خانه يار در حال طوافند . مسجد الحرام تنها مسجدي است كه
خاطره طواف ونماز حدود هزار پيامبر را در دل خود جاي داده ( 1 ) و تنها مكاني است كه در آن ملاكهاي ظاهري به هم خورده ،
شاه و گدا ، سياه و سفيد ، خرد و كلان و . . . همه و همه در كنار هم و در يك صف با زبان
آه و اشك و ناله ، پيام عبوديت و بندگي را ، در اوج خضوع و عجز ، ترسيم مي كنند ،
راستي كه ديدني است !
اي كاش هنرمندان متعهد و مسلمان ما نيز همانند هنرمندان ديگر ملّتها كه از
مهمترين فرازهاي كتاب مقدسشان و يا از خاطرات بجاي مانده از پيامبران و يارانشان
اثري ماندگار و به ياد ماندني ساخته اند ـ همت مي كردند . و از اين حركت
زيبا و شور آفرين توحيدي ، كه حكايت از قدمتي چند هزارساله دارد و با همه اديان
توحيدي ، داراي پيوندي ناگسستني است ، آثاري ارزشمند پديد مي آوردند .
شبهاي مسجدالحرام بقدري زيبا و ديدني و خاطره انگيز است كه قابل وصف نيست ، به
خصوص اگر از طبقه دوم يا سوم شاهد حركت با شكوه مسلمانان برگِرد خانه باشي .
در روايتي از معصوم ( عليه السلام ) نقل شده است كه از كنار خانه كعبه صد و بيست درِ رحمت
گشوده شده ، شصت در براي طواف كنندگان ، چهل در براي نمازگزاران و بيست در براي كساني
كه به كعبه نگاه مي كنند . ( 2 )
آري ، اينجا خانه اي است كه حتي نگاه به آن عبادت است .
خاطره اي كه اينك مي نگارم ، مربوط به آخرين سفري است كه به عزم عمره ،
در پايان شهريور ماه امسال ( 1375 خورشيدي ) به مكه مشرف شدم . كعبه گر چه از نظر
جغرافيايي در شبه جزيره عربستان واقع است اما گويي در قلب همه مسلمانان جهان جاي
دارد و همه شيفته و واله آن هستند ، تا جايي كه همگي مشتاقند روزي از نزديك آن را
زيارت كرده بر
1 ـ مستدرك الوسائل ، ج2 ، ص145
2 ـ كتاب وسائل ، باب حج ، جلد دوم ، ص303
|
257 |
|
گِردش طواف كنند .
به ياري خداوند متعال وبه بركت سربازي امام زمان ( عليه السلام ) اين افتخار
نصيبم شده است كه تاكنون چندين بار به زيارت خانه خدا مشرّف شوم و چون قطره اي
در ميان درياي عظيم انسانهاي مشتاق به ساحت قدس ربوبي عرض ادب كنم ، اما در آخرين
سفرم ، به خلاف هميشه ، متأسفانه از ديدن ديوار كعبه هم محروم بودم ؛ زيرا براي تعمير ،
دور تا دور خانه را با تخته هاي بزرگي كه هر كدام به اندازه يك ورق نئوپان
داراي دو متر طول و يك متر عرض بود پوشانده بودند به طوري كه هيج منفذي وجود نداشت
و ارتفاع اين ديوار ، كه چهار طرف بيت را گرفته ، بقدري بود كه حتي از طبقه دوم هم
نمي شد كعبه را مشاهده كرد . اين ديوار بلند چوبي ، كه به طور كامل با رنگ سفيد
پوشيده شده ، چون ابري خانه كعبه را احاطه كرده ، حسرت ديدنِ كعبه را بر دل همه
گذاشته است . فاصله اين ديوار چوبي تا خانه خدادر طرف مقام ابراهيم نصف مطاف را به
طور كامل گرفته است . از طرف حِجر اسماعيل ، همه حجر به اضافه قريب 3 متر از بيرون آن
گرفته شده . در طرف مقابل درب خانه كعبه و ديوار طرف ركن يماني ، گرفتگي بيشتر است ،
زيرا جر ثقيل بزرگي كار گذاشته اند كه تنها قسمت هاي فوقاني آن ديده
مي شود و بعد از جر ثقيل كه ارتفاع ديوار اطراف آن بيشتر از 15 متر است . حياط
ديگري درست كرده اند براي آمد و شد و كنترل و گذاشتن وسائل بنايي با ارتفاع
كمتر . تنها در طرف بعد از ركن يماني ، فاصله ديوار چوبي ساخته شده تا خانه كعبه حدود
دو متر بود . و در ركن حجرالأسود با ارتفاع چهار متر يك زاويه از بيت را كه
حجرالاسود برروي آن نصب است ، به خاطر علامت بودن وتقبيل ولمس حجر الاسود بيرون
گذاشته اند .
با ورود به مسجدالحرام و ديدن ديوار سفيد در اطراف كعبه ، كه چون مه غليظ خانه را
احاطه كرده است ، نه تنها من ، كه همه زائران ، حتي آنان كه پيشتر مشرف شده بودند همگي
جا خورديم .
تا آخرين روز سفرم مثل كسي كه گمشده اي دارد ، غمي سنگين برو جودم سايه
افكنده بود . دلم مي خواست به هر طريق كه شده مثل هميشه روي گنه كارم را بر
ديوار بيت نهم و از صميم جان زار بزنم ، شايد بگويي اين سنگ وگِل سمبل است ونشان ،
درست است ، منهم مي پذيرم اما اين سمبل ، نشان از همه پيامبران و اولياء دارد .
بوسيدنش ، بوييدنش ، نگاهش و . . . همه و همه قرب است و عبادت و لطف .
|
258 |
|
در مدت يك هفته اقامت در مكه مكرمه ، همراه با زائران ، پس از انجام اعمال ومناسك
عمره مفرده ، همواره در اطراف بيت مشغول طواف ، نماز و قرائت قرآن بودم اما حسرت ديدن
خانه يار همچنان در دلم مانده بود . سر انجام در آخرين روز اقامت ، ( روز سه شنبه
3/7/75 ) پس از ختم قرآن واقامه فريضه ظهر ، تصميم گرفتم در گرد خانه يار در انتظار
بنشينم ، به اين اميد كه راهم دهند و از نزديك خانه را زيارت كنم .
آفتاب به شدت مي تابيد وهُرم گرما توان از ايستادن را مي گرفت ، با اين
حال گروهي مشتاق چون من در انتظار بودند تا شايد راهي باز شود ، مأموران و
شرطه ها مثل هميشه با اخلاق تند و روشهاي ناپسند به همه دستور مي دادند
كه از كنار بيت دور شويد و از مسجد بيرون رويد و به برخي هم مي گفتند : بعد از
فريضه عصر بياييد . با اين كه حرفهاي آنها و طرز برخودشان كاملا دلسرد كننده بود اما
نمي دانم چرا من دلم نمي آمد آنجا را ترك كنم ! به بهانه هاي مختلف
جا عوض كردم و چندين بار دور خانه بدون قصدِ طواف گرديدم و در كمين فرصت مناسب
بودم .
ناگهان متوجه شدم شخص عربي كه لباسي عادي بر تن داشت ، گروهي را ، يك به يك وارد
محوطه ممنوعه مي كند و توصيه مي كند كه ازدحام نكنند ، امّا فشار جمعيت و
ازدحام شدت يافت و من با هر وضعي كه بود تلاش كردم و خودم را داخل جمع جا دادم ،
ليكن هجوم بقدري گسترده شد كه اختيار از دست پليس بيرون شد . از آنجا كه دو حياط
مستقل وجود داشت با دو در جُدا . در اصلي ورودي دوم را بستند و با تندي و خشونت ،
جمعيت را بيرون كردند و هيچ كس توفيق ورود به خانه را نيافت !
با خود گفتم : معلوم است پرونده خوبي ندارم و راهي برايم نيست ، تو برون در چه كردي ، كه درون خانه آيي ؟
با يأس و نااميدي بيرون آمدم و مشغول راز و نياز شدم و دور خانه
مي گشتم .
پس از مدتي به چند نفر از كارگران پاكستاني برخوردم كه با لباس و كارت مخصوص
وارد مي شدند ، به يكي از آنها گفتم : ممكن است مرا هم با خود به داخل ببريد ؟ و
او در پاسخ گفت : بايد از شرطه بخواهي ، اين كار در اختيار ما نيست . باز نااميد
برگشتم ، در حالي كه دلم نمي خواست مسجد را ترك كنم . دوباره دور خانه گشتم تا
رسيدم به جاي اول ، ديدم عربي عقال بسته ، همراه دو ـ سه نفر آمدند . او قصد داشت آنان
را با خود وارد كعبه كند . با فشار و
|
259 |
|
عصبانيت ، خود و همراهان را از لابلاي جمعيت رها ساخت و وارد محوطه مخصوص شد و من
بي آن كه متوجه شوم ، همراه آنان و حتي پيش از آنان داخل محوطه شدم و ساكت همراه
آنان راه افتادم تا اين كه به پشت درب مخصوص رسيديم ولي ناگهان در را محكم بستند و
پنجره اي كوچك و چوبي به اندازه 20 * 10 سانت به حالت كشويي برروي در ساخته
بودند كه آن را هم كشيدند . مرد عقال بسته وقتي ديد در بسته شد ، محكم آن را كوبيد و
شخصي را به اسم صدا زد ، او در را باز كرد و تا چشمش به مرد عقال بسته افتاد با
احترام او و همراهانش را پذيرفت همچنين مرا كه در جمع آنان بودم . از محوطه اول كه
نزديك 5 تا شش متر به درب اصلي فاصله داشت راه پيموديم اما با دلهره و اضطراب ، شايد
باور نكنيد كه هر لحظه منتظر بودم كه از پشت سرم كسي پيراهنم را بگيرد و به سوي خود
بكشد و بپرسد كجا ؟ ! تا اين كه به درب دوم رسيديم و داخل شديم ، از آنجا به بعد ، ديگر
صداي ناله بود كه سخن مي گفت . هيچكس توجه به ديگري نداشت ، هر كسي شوري در سر و
نوايي بر لب داشت .
در نگاه اوّل با داربست هاي فلزي مواجه شديم كه به قامت بيت ، اطراف بيت را
از چهار طرف پوشانده بود . پايين پاي ما ، راهرويي از تخته هاي سه لايي بود
كه از داخل حجر اسماعيل مي گذشت ، وقتي به ركني رسيد كه طرف مقام ابراهيم بود
به صورت پله هايي چوبي درآمد كه ما را تا داخل بيت رهنمون شد . از روي چوبها
گذشتيم و از درب بيت ، كه دو لنگه آن را درآورده بودند و فقط يك چهارچوب محكم استيل
در جاي آن بود ، وارد خانه شديم .
شايد 10 تا 15 نفر كه بيشترشان كارگران تعمير بيت بودند ، در اطراف بيت مشغول
نماز بودند . چند نفري سر به سجده داشتند و بقيه در حال قيام وقعود . من هم
بي درنگ پس از ورود ، به نماز ايستادم و با اختيار و توجه به چهارگوشه بيت نماز
بجاي آوردم . هيچكس حال عادي نداشت . صداي هق هق گريه آميخته با شوق و خوفِ
نمازگزاران از هر سو شنيده مي شد . ديوار داخل بيت را كه پيشتر نديده بودم اما
آثار قدمت در آن پيدا بود و معلوم بود و مورد دستكاري قرار نگرفته است . سنگهاي
ديوار داخليِ بيت ، برخلاف سنگهاي بيروني ، كوچك و بزرگ و به شكلهاي مختلف و نتراشيده
بود كه گويي با سيمان خالي روي همه آنها دست كشيده اند .
مشخص بود كه كف بيت پيشتر مورد بازسازي قرار گرفته و تا نزديك لبِ درِ بيت ، با
فاصله چند سانتيمتر كه جا براي سنگ كاري مانده بود ، سيمان شده است اما حالت سيمان
|
260 |
|
عادي و معمولي را نداشت ، به طوري كه گويي موادي ديگر داخل آن زده اند . كف
بيت بسيار فني ودقيق تراز بود . از كنار سيمان ها در اطراف ، لايه اي
ايزوگام شكل به اندازه ده سانتيمتر بيرون مانده بود كه معلوم بود عايق است و
بي شك پس از سنگ كردن كف بيت ، از آن هم اثري بجاي نخواهد ماند .
پيدا بود كه سقف بيت را هم برداشته اند و از نو ساخته اند . و مشخّص
بود كه سقف داراي دو جدار است واين كاملا قابل تشخيص بود ؛ زيرا يك گوشه آن از طرف
دربِ كعبه ، كه به حجر اسماعيل منتهي مي شد ، به اندازه 5/1 * 5/1 متر مربع خالي
بود براي عمليات ساختماني و ورود و خروج جرثقيل .
جدار بالاي سقف را چوبهاي ضخيم قهوه اي رنگ پوشانده بود و جدار پايين كه با
فاصله حدود 30 سانتيمتر بود ، از چوبهاي نازك و قهوه اي رنگ و راه راه كه جنبه
تزييني داشت تشكيل شده بود .
دو ستون محكم و زيبا وبه شكل گِرد ، درست در وسط بيت ، با فاصله حدود 4 متر از هم
قرار داشت كه يكي به سمت حجر اسماعيل بود ديگري مقابل آن با فاصله نزديك به دو متر
نزديك ديوار طرف ركن يماني به ركن حجر الاسود . گويا اين دو ستون براي نگهداري سقف
بود اما آلياژ آن مشخص نبود از چيست . روي آن رنگ قهوه اي بود . و قسمت پايين آن
با فاصله 5/1 متر از كف بيت كلفت تر .
همانگونه كه پيشتر اشاره شد درِ خانه را برداشته بودند و يك چهارچوب محكم و
زيباي استيل باقيمانده بود و يا كار گذاشته بودند و بندهاي سنگهاي كنار آن را خالي
كرده بودند كه بعد از كار گذاشتن در ، آنها را بندكشي و محكم كنند . بالاي در ، چوبي
بزرگ و محكم ، بزرگتر از اندازه عرض اصل درِ خانه و با قطر حدود سي سانتيمتر به رنگ
قهوه اي وجود داشت كه سوراخهاي متعدد داشت و آثار قدمت در آن پيدا بود . داخل
كعبه ، روي همه ديوارها به ارتفاع تقريباً 5/2 تا 3 متر از كف بيت ، فلز كشي كرده
بودند كه با ديوار به اندازه شايد 10 سانتيمتر فاصله داشت و به ديوارها پيچ و مهره
شده بود ، براي گذاشتن روكار كه معلوم نبود سنگ مخصوص و يا چيز ديگري مي خواهند
نصب كنند . بالاي آن چيزي نصب نشده بود و ديوارها حالت عادي داشت . روبروي در ، از طرف
ركن يماني ، حالت در قبلي خانه كعبه وجود داشت كه سنگ پوش بود .
|
261 |
|
در وسط بيت صندوقي به طول چهار متر و ارتفاع يك متر و عرض حدود 60 تا 70
سانتيمتر وجود داشت كه از چوب بود و باكنده كاري چوبي خاتم كاري شده بود ، روي اين
صندوق سنگ مرمري به رنگ سبز يشمي بارگه هاي سياه كه مثل فيروزه بود بسيار زيبا
و چشم نواز ديده مي شد .
در آخرين فرصتي كه برايم مانده بود پس از اقامه نماز به چهار گوشه بيت ، دو ركعت
آخر را به سمت مقام ابراهيم بجاي آوردم . در قنوت نمازهم بهترين دعايي را كه به نظرم
آمد بخوانم دعا براي سلامتي امام زمان ( عليه السلام ) بود پس از آن ، چون
نمي گذاشتند زياد نماز را طول بدهي با تمام شدن نماز و دعا و لمس ديوارهاي بيت
كم كم بيرون آمدم و متوجه تغييرات بيرون خانه شدم .
در اطراف بيت كاملا سنگهاي شاذروان را برداشته بودند و اطراف آن را هم خالي كرده
بودند و زير سنگها را از سيماني به شكل داخل ساخته بودند و روي آن گوني كشيده بودند
كه كارگران با دست به آنها آب مي پاشيدند . طرف حِجر اسماعيل و زير ناودان طلا ،
اصلا شاذروان و پله و پايه اي نبود و مقداري گود شده بود كه زير پاي ما تخته
سه لايي بود . سنگ هاي كف حِجر اسماعيل دست نخورده و سنگهاي ديوار آن همه كنده
شده بود وسيمانش كاملا پيدا بود .
از فرصت استفاده كردم و زير ناودان طلا دو ركعت نماز بجاي آوردم كه شرطه اي
متوجه شد و چون ديد در حال نمازم ، رهايم كرد و به طرف داخل بيت رفت . پس از اقامه
نماز در داخل حِجر اسماعيل به همراه يكي از مسلمانان پاكستان كه از كارگران شاغل در
كعبه بود و فردي عاشق و علاقمند ، قدري ديوار بيت را بوسيدم و بوييدم . او در حالي كه
اشك در چشمانش حلقه زده بود و دستهاي خود را به سر وصورت و سينه من ماليد مرتب به
من مي گفت : من كارگر اين خانه ام ، با صداي شرطه آخرين نگاهم را از بيت
برگرفتم و راهي مسجدالحرام شدم .
ألّلهمّ ارزقنا في كلّ عام زيارة بيتك الحرام ، بحق محمّد وآله (عليهم السلام)