بخش 5
1 - عقیل بن ابیطالب و سریال امام علی (علیه السلام)
43 |
ميقات حج - سال پنجم - شماره هجدهم - زمستان 1375
تاريخ و رجال
44 |
عقيل و سريال امام علي (عليه السلام)
محمد صادق نجمي
پس از انتشار سوّمين بخش از مقاله اي كه در مورد عقيل بن ابيطالب در فصلنامه « ميقات حج » ارائه گرديد ، شاهد پخش دوازدهمين قسمت از سريال امام علي (عليه السلام) بوديم كه صحنه ملاقات عقيل باامير مؤمنان (عليه السلام) و معاويه را در معرض تماشاي بينندگان قرار داده بود .
گفتني است كه تاكنون در ايران اسلامي ، سريالي با اين همه بيننده و علاقه مند پخش نشده و امروز خانه و اجتماعي نيست كه از اين سريال سخني در آن نباشد ، نه در ايران بلكه در كشورهاي همجوار نيز با ديدن قسمتي از آن ، براي ديدن قسمت ديگر ، دقيقه شماري مي شود .
اين سريال با ارائه گوشه هايي از حقايق دوران حكومت امير مؤمنان (عليه السلام) خدمت بزرگي به تاريخ اسلام نموده و مسلمانانِ امروز را به دوران حكومت آن حضرت نزديك ساخته است و لذا بايد از سازندگان ، هنرمندان و همكاران علمي اين فيلم تقدير كرد و براي آنان از خداوند پاداش بزرگ مسألت نمود . انصاف اين است كه نشان دادن حوادثي پس از گذشت بيش از 14 قرن ، به صورت فيلم و به تصوير كشيدن دوران زندگي و خلافت پرماجراي امير مؤمنان (عليه السلام) كاري است بسيار مشكل و هنري است بس دقيق و ظريف .
و آنچه اين كار تاريخي ـ هنري را مشكلتر و پيچيده تر مي كند دو چيز است :
1 ـ عدم امكان ارائه بسياري از
45 |
مطالب و جزئيات حوادث به علل مختلف .
2 ـ عدم امكان به دست آوردن زواياي اين حوادث مهم ، به طور صحيح و دور از هر نوع تحريف و تغيير .
چرا كه اين سريال ، برخلاف سريالهاي داستاني و خيالي ، بيانگر حوادثي واقعي است ، از مقطع حسّاسي از تاريخ و گوياي برخورد انديشه و عقيده دو گروه از مردماني است كه يكي از آنان پس از زماني كوتاه ، بر اوضاع مسلّط گرديده و حاكميت را به دست گرفته و در مدت حكومت طولاني خويش در قلع و قمع و كوبيدن طرف مقابل ، از تمام قدرت خويش بهره جسته است ، آن هم نه تنها از راه فيزيكي و با قتل و زنداني كردن و تبعيد نمودن مخالفان و با آتش زدن و ويران كردن خانه هايشان بلكه از راه فرهنگي ـ تبليغي نيز آنچه مي توانسته افراد ذي نفوذ و شناخته شده و آنان كه در جامعه اسلامي از وجهه مذهبي برخوردار بودند را در انظار عموم حقير ، موهون ، پست ، نالايق ، دور از اسلام و داراي بله و حماقت ، معرفي نموده است . از سوي ديگر افرادي را بزرگ نمايي كرده از آنان شخصيّتهاي كاذب مذهبي ، به عنوان محدّث ، صحابه و . . . به وجود آورده است .
در تاريخ از اين نمونه ها فراوان است كه ابوذر ، رشيد هجري ، ميثم تمّار ، حجر بن عدي و . . . و ابوطالب و فرزندان او نيز جزو متهمان اين گروه حاكم است .
چون در اين زمينه گفتني فراوان و بحث طولاني است برمي گرديم به اصل موضوع و داستان عقيل در سريال امام علي (عليه السلام) و قبل از ورود به بحث ، به معرفي اجمالي از عقيل بن ابيطالب مي پردازيم :
عقيل كيست
عقيل فرزند ابو طالب و مادرش فاطمه بنت اسد مي باشد . او عمو زاده رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و برادر امير مؤمنان (عليه السلام) و كنيه اش ابويزيد است . عقيل دوّمين فرزند ابو طالب و بيست سال از امير مؤمنان بزرگتر بود .
همانگونه كه در مقاله هاي گذشته با استناد به دلايل تاريخي و حديثي از منابع اهل سنّت آورديم ، عقيل يكي از شخصيّتهاي علمي و از محدّثان و نسب شناسان است و امتياز و تفوق او بر ديگر نسب شناسان ، در اين است كه وي افزون بر آگاهي هاي وسيع در اين علم ، به كيفيت زندگي قبائل مختلف حجاز ؛ از لحاظ اخلاقي و نقاط قوّت و ضعف مردان و زنان آنان ، به خصوص ، داراي تسلّط و اطلاع كامل بر خصوصيات بني اميّه و نياكان معاويه بود .
46 |
عقيل در فصاحت و بلاغت و در صراحت گفتار و حاضر جوابي سرآمد دوران و شخصيّت معروف و بي بديل تاريخ است . از لحاظ ذكاوت و زيركي و اطلاعات عمومي ، در حدي بود كه در مسجد پيامبر برايش فرش مي گستردند و او به ستوني از ستونهاي مسجد تكيه مي داد . علاقه مندان علوم و دانشهاي مختلف عربي گِردش جمع مي شدند و تشنگان شعر و تاريخ و اخبار حوادث ، از سرچشمه فضل و دانشش سيراب مي گشتند و به تعبير امروزي ، او آن روز در مدينه تنها استاد كرسي علوم و ادب عربي به شمار مي آمد .
عقيل در كلام رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
در فضيلت عقيل و محبّت رسول خدا نسبت به وي ، احاديث متعدّدي در منابع اهل سنّت و شيعه نقل گرديده است ؛ از جمله آنها است :
« والله انّي لاحبّه حبّين حباً له وحباً لحب ابي طالب له . » ( 1 )
« من از دو جهت به عقيل علاقه شديد دارم ؛ يكي به جهت خودش و ديگر به جهت علاقه اي كه ابو طالب نسبت به او داشت . »
حب و دوستي پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نسبت به عقيل ، حاكي از ايمان عميق عقيل و انجام وظايف در حدّ وسيع و تبعيّت كامل وي از قوانين اسلام و وجود صدق وصفا در جسم و جان او است ؛ زيرا روشن است كه حبّ و علاقه شديد مقام نبوي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نمي تواند متأثّر از هواي نفساني و يا به انگيزه هاي مادي و فاميلي باشد .
همچنين علاقه شديد ابوطالب نسبت به عقيل نيز نمي تواند فقط به لحاظ پدر و فرزندي باشد ؛ زيرا عقيل نه يگانه فرزند ابو طالب بود و نه شجاعترين آنها . زيرا در ميان فرزندان ابوطالب شخصيتهايي مانند امير مؤمنان (عليه السلام) ، ابو المساكن جعفر طيار و بزرگترين آنان ؛ طالب وجود داشت و جاي شك نيست « شيخ ابطح » كه با داشتن چنين فرزنداني ، نسبت به عقيل اظهار علاقه بيشتري مي كند ، به جهت فضايل اخلاقي و معنوي است كه به طور ارثي و اكتسابي در او نهفته مي بيند .
عقيل از ديدگاه مخالفانش :
مخالفان بني هاشم ، به خصوص مخالفان امير مؤمنان (عليه السلام) براي شكستن شخصيت و قداست آن حضرت ، نه تنها شخص آن بزرگوار بلكه تمام منسوبين و افراد مؤثر از اقوام و عشيره آن حضرت را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اين حديث با مختصر تفاوت در متن ، در طبقات ، ج4 ، ص30 ، اسد الغابه ، ج3 ، ص422 ؛ امالي صدوق ، مجلس 27 ، تنقيح المقال ، معجم رجال الحديث ، تاريخ الاسلام ذهبي نقل شده است .
47 |
مورد نكوهش قرار داده و مطالب ناروا و تهمتها و دروغهايي را درباره ابوطالب و فرزندانش جعل و منتشر ساخته اند . از ميان اقوام علي (عليه السلام) ، برادرش عقيل چون عمر طولاني داشت و تا آخر عمر معاويه در قيد حيات بود و از طرف ديگر زبانش براي مخالفان امير مؤمنان ، برنده تر از شمشير و آشنايي او به نقاط ضعف بني اميّه توأم با صراحت لهجه و شجاعت در گفتار ، براي آنان خطر جدي و ضربه شكننده به شمار مي رفت ، از اين رو براي كوبيدن وي از هر تهمت و ناروايي استفاده كردند كه رفتن او به شام و ملاقاتش با معاويه كه پس از ملاقات وي با امير مؤمنان و بعد از شهادت آن بزرگواربهوقوع پيوست ، بهانه مناسبي شد براي مخالفان ، واين موضوع ، كه صرفاً براي دفاع از حقانيت امير مؤمنان بود ، به صورت وسيله تبليغي بر ضدّ او به كار گرفته شد .
قبل از ورود به اصل موضوع ، سه نمونه از تهمتهايي كه بر ضدّ خاندان امير مؤمنان و شخص عقيل و از زبان آن حضرت و رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) نقل نموده اند در اينجا مي آوريم :
1 ـ در صحيح بخاري ( 1 ) و صحيح مسلم ( 2 ) با اسناد از عمرو بن عاص آمده است :
« سمعت رسول الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) جهاراً غير سر يقول انّ آل أبي طالب ليسوا لي بأولياء انّما وليي الله و صالح المؤمنين »
« از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) شنيدم كه آشكارا و با صداي بلند مي گفت : در ميان من و فرزندان ابو طالب ولايت و دوستي نيست ! دوست و وليّ من خدا و مؤمنان صالحند . »
اين حديث باصطلاح صحيح ! نه تنها امير مؤمنان و عقيل بلكه جعفر طيار و حسنين (عليهم السلام) را از صف مؤمنان خارج و رابطه آنان را با رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) قطع نموده است ؛ زيرا همه آنان فرزندان ابوطالبند و سازنده اين حديث براي تثبيت دروغش دروغ ديگري را بر آن پيوند زده است ، كه پيامبر خدا اين پيام را جهاراً و علناً ابلاغ نمود .
آري اين حديث ساختگي در صحيحين به عنوان يك سند محكم و حديث صحيح و در مسند احمد ( 3 ) به عنوان يكي از مسانيد نقل گرديده است . بايد توجه داشت كه در نسخه هاي مطبوع ، بجاي « ان آل ابي طالب » ، « ان آل فلان » ضبط شده است ، ولي ابن ابي الحديد كه در قرن ششم مي زيسته و هنوز از صنعت چاپ و تصحيح ( تحريف ) خبري نبود ، مي گويد ( 4 ) : در صحيحين آمده است « ان آل ابي طالب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كتاب الادب ، ح5644
2 ـ كتاب الايمان ، ح366
3 ـ همان ، ج4 ، ص203
4 ـ شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص64
48 |
ليسوا . . . . »
2 ـ و در مورد تحقير و توهين شخص عقيل . اين داستان را جعل نموده اند كه پس از هجرت پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) عقيل همه خانه هاي متعلّق به آن حضرت و خانه هاي متعلّق به برادران و خواهران خويش را در مكه فروخت و لذا به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) بهنگام فتح مكه ( 1 ) و يا آنگاه كه براي زيارت خانه خدا ( 2 ) وارد مكه گرديد عرض كردند آيا به منزل خود كه در شعب داريد وارد خواهيد شد ؟ آن حضرت پاسخ داد : « وهل ترك لنا عقيل منزلا ! ! » ؛ « مگر عقيل براي ما منزلي باقي گذاشته است ؟ »
3 ـ از امير مؤمنان (عليه السلام) در تحقير و توهين برادرش عقيل چنين نقل كرده اند :
« مازلت مظلوماً قد كنت صغيراً ان عقيل ليرمد فيقول لا تذروني حتي تذروا علياً فأضطجع فاذري و مابي رمدٌ »
« من از دوران كودكي مظلوم واقع شده ام ؛ زيرا چشم عقيل درد مي كرد و مي گفت نبايد به چشم من دارو بريزيد مگر اول به چشم علي بريزيد و به اجبار مرا مي خواباندند و به چشمم دوا مي ريختند ، در حالي كه درد چشمي نداشتم . »
صفدي ( 3 ) كه از دانشمندان اهل سنّت است ، پس از نقل اين تهمت مي گويد : فضل و دانش عقيل ، اظهار مطاعن و مفاسد نياكان بني اميّه به وسيله او و صراحت و حاضر جوابي وي ، موجب گرديد كه دشمنانش درباره اش سخنان سخيف و مطالب بيهوده بگويند ، حتي با حمق و بلاهت و با نسبتهايي كه ساحت وي از آنها مبرّا و به دور است ، متهم سازند ، تا آنجا كه در زمان امير مؤمنان (عليه السلام) اين دروغ آشكار را جعل و در ميان عامه منتشر كردند .
صفدي مي افزايد : من از سازنده اين دروغ صريح در تعجبم كه آن را چگونه به امير مؤمنان (عليه السلام) نسبت داده در حالي كه به هنگام تولد امير مؤمنان (عليه السلام) عقيل بيست سال داشت . آيا آدم عاقل مي تواند باور كند كه شخصي با داشتن بيست و چند سال ، از خوردن دارو امتناع ورزد ، و شرط كند كه دارو مصرف نخواهم كرد جز آن كه برادر خردسالم از آن بخورد ؟ ! چنين چيزي از افراد عادي بلكه ضعيف العقل به دور است چه رسد به عقيل كه در دامن ابوطالب تربيت يافته و از شير علم و معرفت ارتزاق نموده و آيات روشن و دلائل آشكار برادرش را از روز ولادتش بيش از همه مشاهده كرده است . ( 4 )
در اين زمينه مطالب گفتني فراوان است و اين بحثي است طولاني . از اين رو برمي گرديم به اصل موضوع و داستان عقيل در سريال امام علي (عليه السلام) :
دو موضوع مهم از اين داستان را
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ازرقي ، تاريخ مكه ، ج2 ، ص161
2 ـ سنن ابي داود ، ج2 ، ص113
3 ـ صلاح الدين خليل بن ايبك فاضل اديب ، صاحب « الوافي با الوفيات » و « نكت الهميان » و « شرح لاميّة العجم » و تأليفات ديگر است . وفات او در 764هـ . ق . در دمشق بوده است .
4 ـ نكت الهميان ، ص200
49 |
مورد بررسي قرار مي دهيم و در آخر بحث ، به يك نكته اشاره مي كنيم :
الف : اين سريال در اين معنا صريح و گويا است كه سفر عقيل به سوي شام و ملاقات وي با معاويه ، در حال حيات امير مؤمنان (عليه السلام) و بلافاصله پس از ملاقات با آن حضرت به وقوع پيوسته است .
ب : اين سفر صرفاً به هدف مادي و براي تأمين نيازهاي مالي صورت گرفته است .
اين دو موضوع ، علاوه بر اين كه بخش مهمي از اين فيلم را تشكيل داده و هر بيننده و تماشاگر از خود فيلم همين معنا را به وضوح و صراحت درك مي كند ، از جملاتي كه به عقيل نسبت داده مي شود و از زبان او نقل مي گردد نيز پيدا است .
و اينك بخشي از مطالبي كه در فيلم ، از زبان عقيل و در گفتگوي او با فرزند عاص و معاويه مطرح گرديده است را مي آوريم :
عقيل در كوفه ، آنگاه كه مي خواهد خانه امير مؤمنان (عليه السلام) را ترك كند ، در پاسخ يكي از فرزندان آن حضرت كه سؤال مي كند : « كجا ؟ » ، مي گويد : « به هرجا كه مثل اين خانه نباشد ! » و بلافاصله در شام و در مجلس معاويه ظاهر مي شود و در آن مجلس كيفيت غذا خوردن و به دندان كشيدن كباب مرغ و نوشيدن شربت آنهم با آن حرص و ولع ، بيانگر اين است كه او پس از حركت از كوفه ، مستقيماً راهي شام گرديده است .
و او معاويه را اين چنين دعا مي كند : « بار الها ! زيادي طعام از صاحب اين خان دريغ مكن ، شكر اي پروردگار ! »
آنگاه مي گويد : « هاشميان تا به حال دست نياز جز به سوي خدا دراز نكرده بودند ، عقيل اوّلين سنّت شكن خاندان بني هاشم است ! » و « من دست پهن بني هاشمم آيا در انبان همّتتان تحفه اي داريد شايسته اين دست ؟ ! »
و بالاخره متن گفتگويي كه در ميان عقيل با عمرو عاص و معاويه واقع شده :
عقيل : « عمرو ! آمدنم حماقت بود ! »
عمرو عاص : « معامله ات حماقت بود . »
عقيل : « اجحاف كرده ام »
عمرو : « بلي مزدي كه تو براي رسوايي علي ستاندي ، مزد رسوايي يك عرب ياغيِ بي نام و نشان است »
عقيل : « چه قدر بايد مطالبه مي كردم ؟ »
عمرو عاص : « همه دنيا را »
عقيل : « اينهمه پول دنياي مراكفايت مي كند »
50 |
عمرو عاص : « البته ، البته ، البته »
عقيل : « كارواني مي خرم و زائر به كعبه مي برم و مي آورم . مي توانم ، مي توانم »
عمرو عاص : « البته »
عقيل خطاب به معاويه : « در ازاي سكه هايت بايد چه كنم »
معاويه : « به منبر برو و از كوفه و شام بگو . . . »
در اينجا است كه عقيل گوشه اي از فضايل امير مؤمنان (عليه السلام) را براي معاويه برمي شمارد :
« به خدا قسم علي همان مي خورد كه مسكينان مي خورند . او معتقد است كه پيشواي مردم بايد مثل فقيرترين آنها باشد تا بندگان خدا در فقرشان احساس شرم نكنند . . . از علي مايه اي مي خواستم تا با آن تجارت كنم ، وقتي اصرار زيادم را شنيد آهن گداخته به دستم نزديك كرد ، شنيدم كه مي گريست و مي ناليد ؛ عقيل ! عقيل تو تاب اين آتش اندك نداري چطور من آتش عظيم دوزخ را تحمل كنم ؟ ! »
آنگاه مي گويد :
« همينكه به تو پناه آوردم ستمي است كه بر علي كردم ، كافي نيست ؟ ! »
معاويه : « عاقل باش ! عاقل باش ! »
و بالاخره معاويه مي گويد : « نرو عقيل ، بسكه اوصاف خصال علي شنيدم ذلّه شدم ، به خدا قسم بجز جنگ با او ، رضايت نمي دهم . »
به طوري كه اشاره نموديم همه اين محاوره بيانگر اين است كه عقيل فردي عاجز و درمانده اي بيش نبوده و از سفر به شام هدف و منظوري بجز سير كردن شكم و فراهم آوردن درهم و دينار ، و لو به عنوان پناه بردن به معاويه ، كه لازمه آن ستم به علي (عليه السلام) است ، نداشته است . و اين سفر در زماني است كه علي (عليه السلام) در حال حيات بوده ، و لذا عقيل مي گويد : « او همان مي خورد كه مسكينان مي خورند و او معتقد است كه . . . » و معاويه مي گويد : « به خدا قسم بجز جنگ با او رضايت نمي دهم ! »
و بالاخره عقيل در دربار معاويه آنچنان حقير و موهون است كه عمرو عاص عمل او را احمقانه قلمداد مي كند و او مي پرسد : « آمدنم حماقت بود ؟ » و معاويه او را مورد خطاب قرار مي دهد كه : « عاقل باش ! عاقل باش ! » و سرانجام كار به جايي رسيده است كه حتّي از ديد عمرو عاص نيز سفر عقيل به شام موجب رسوايي علي گرديده . و مزدي كه او در مقابل اين رسوايي دريافت كرده ، مزد رسوايي يك عرب ياغي بي نام و نشان بوده است نه مزد رسوايي امير مؤمنان !
51 |
تحريف در اين داستان :
همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم ، اين محاوره بيانگر اين است كه عقيل از كوفه مستقيماً و منحصراً براي تأمين اهداف مادي ، راهي شام و عازم ملاقات با معاويه گرديده است . و در اين مقاله ملاحظه خواهيد فرمود كه اين گفتار ، بر خلاف حقيقت و برعكس واقعيّت و تحريف يك جريان تاريخي است كه از گذشته هاي دور و از زمان بني اميّه آن را به وجود آورده اند .
البته بر فيلم سازان ما ، در ارائه اصل اين داستان مسؤوليتي متوجه نيست ؛ زيرا استنادِ آنان در نقل داستان ؛ بر منابع رايج و متعارف و مدارك موجود و دست رس از كتب تاريخ است و طبعاً در ارائه و نقل داستان ، شاخ و برگهايي هم بر آن افزوده اند كه در اين منابع از آنها خبري نيست !
به هر حال بيشتر تاريخ نگاران مطالب و منقولات خود را از مخالفان خاندان عقيل و از ناقلان بني اميه گرفته اند كه اين در هر دو مورد ، حقايق را وارونه جلوه داده و براي رسيدن به اهداف سياسي خود ، سفر عقيل را هم از نظر زمان و هم از لحاظ هدف و كيفيّت سفر تحريف نموده اند و از عقيل بن ابيطالب قيافه مشوّه و شخصيت موهوني ارائه داده اند .
در اينجا گفتار چند نفر از اين گروه مورّخان را مي آوريم و آنگاه به نقل تاريخ صحيح در اين زمينه مي پردازيم :
1 ـ ابن اثير جوزي مي گويد : « وكان مما اعانهم عليه مفارقته اخاه عليّاً ومسيره الي معاوية بالشام » ( 1 ) ؛
« از مطالبي كه مخالفان عقيل را در تهاجم بر وي ياري نموده است ، مفارقت او از برادرش علي و رفتنش به سوي معاويه مي باشد . »
2 ـ ابن عبدالبر مي گويد : « مخاصمه و مخالفت عقيل با برادرش و رفتن او نزد معاويه ، بهانه اي بود كه مخالفانش بر ضد او بشورند . » ( 2 )
3 ـ در عمدة الطالب مي گويد : « هرب عقيل الي معاوية في دين لحقه » ( 3 ) .
4 ـ ذهبي مي گويد : « عقيل به علي گفت من هم نزد كسي مي روم كه از تو مهربانتر و دلجوتر است لذا به نزد معاويه رفت ! » ( 4 )
تاريخ صحيح سفر عقيل به شام و انگيزه واقعي آن :
اين بود چند نمونه از آنچه مورّخان و تراجم نويسان ، بدون تحقيق درباره سفر عقيل به شام نوشته اند و زمان آن را به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اسد الغابه ، ج3 ، ص423
2 ـ استيعاب مطبوع به حاشيه اصابه ، ج3 ، ص158
3 ـ عمدة الطالب ، ص31
4 ـ تاريخ الاسلام عهد معاويه .
52 |
دوران حيات امير مؤمنان نسبت داده اند ؛ همانگونه كه علّت آن را هم تأمين مسائل مادي معرفي نموده اند و اين مطالب از كتابي به كتاب ديگر و باگذشت زمان به منابع شيعه نيز منتقل شده است . ( 1 )
ولي يك بررسي اجمالي و دلائل موجود در مدارك اصيل ، نشانگر اين است كه اين سفر در حال حيات امير مؤمنان (عليه السلام) واقع نشده ، همانگونه كه انگيزه آن هم تأمين مسائل مادي و به دست آوردن زخارف دنيا نبوده است .
واينك دلائل اين واقعيت تاريخي :
1 ـ 2 در نهج البلاغه و غاراتِ ثقفي كه از لحاظ وثاقت و قدمت ، بر همه منابع تاريخي موجود تفوّق دارد ، متن مكاتبه اي در ميان عقيل و امير مؤمنان (عليه السلام) نقل گرديده است كه تاريخ اين مكاتبه ، با توجه به جريان حمله ضحاك بن قيس به شهر حيره در عراق كه محور مضمون هر دو نامه است ، ماههاي آخر عمر امير مؤمنان (عليه السلام) است .
ترجمه آن قسمت از اين مكاتبه را كه به بحث ما ارتباط دارد مي آوريم ، عقيل در نامه اش به امير مؤمنان (عليه السلام) مي نويسد ( 2 ) :
« من براي انجام عمره ، به سوي مكه در حركت بودم كه با عبدالله بن ابي سرح و چهل نفر از فرزندان آزاد شدگان كه همراه او بودند مواجه شدم ، چون تصميم بر مخالفت و انتخاب راه نادرست در آنان احساس كردم ، گفتم : اي بازماندگان دشمنان رسول خدا چه تصميم گرفته ايد ؟ ! اگر مي خواهيد به معاويه ملحق شويد اين كار از شما بدور نيست و از همان عداوتهاي گذشته و شناخته شده شما است . شما مي خواهيد با اين اقدام خود نور خدا را خاموش و فرمان او را پايمال كنيد . . . ؟ ! »
عقيل در آخر نامه اش مي نويسد : « فكر مي كنم ياران و پيروانت دست از ياريت كشيده اند ، اينك بنويس كه اگر خود را براي مرگ آماده كرده اي ، من نيز به همراه فرزندان ابو طالب به سوي تو آيم ، اگر زنده بماني با هم بمانيم و اگر بميري ماهم با شما بميريم . »
و در آخر نامه ، امير مؤمنان (عليه السلام) ، كه در پاسخ نامه عقيل مرقوم داشته ، چنين آمده است :
« و اما در مورد پيشنهاد تو كه مي خواهي به همراه فرزندانت به سوي من حركت كني ، من نيازي به اين اقدام شما ندارم . به سلامت و خوشي در مدينه بمان . به خدا سوگند دوست ندارم كه در صورت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مانند تنقيح المقال ، لغتنامه دهخدا و . . .
2 ـ متن و ترجمه كامل اين مكاتبه را در شماره 14 فصلنامه ميقات حج ملاحظه فرماييد .
53 |
مرگم شما هم از بين برويد . » ( 1 )
از اين مكاتبه كه يك سند محكم و مهم تاريخي است و از متن نامه عقيل و پاسخ و تأييد آن از ناحيه امير مؤمنان (عليه السلام) و جمله اي كه به وسيله آن ، عقيل مورد مهر و دعاي آن حضرت قرار گرفته است كه فرمود : « اقم راشداً محموداً » ، مي توان به چند نكته مهم دست يافت :
الف : با توجه به تاريخ اين مكاتبه ، ملاقات عقيل با معاويه نه تنها نمي تواند به عنوان اعراض و فرار از حضور امير مؤمنان (عليه السلام) باشد ( همانگونه كه در گفتار بعضي از مورخان آمده است ) بلكه نمي تواند در حال حيات آن حضرت اتفاق بيفتد ؛ زيرا در زماني كه خصومت معاويه با علي (عليه السلام) به حدي رسيده كه به جنگ ، هفده ماهه صفين منجر شده و پس از توقف جنگ هم هر روز عده اي از اشرار و فرزندان طلقا به فرماندهي يكي از ايادي او ( مانند ضحاك بن قيس ) منطقه اي از سرزمين حكومت علي (عليه السلام) را مورد تاخت و تاز قرار داده و مردم آنجا را قتل عام و اموالشان را به يغما مي برند ، در اين شرايط چگونه ممكن است عقيل كه در نامه اش مي گويد من به عبدالله بن ابي سرح گفتم اي بازماندگان دشمنان رسول خدا ، مي خواهيد به معاويه ملحق شويد كه اين دشمني ديرينه ايست در دل شما و مي خواهيد با اين اقدام نور خدا را خاموش كنيد !
اينك اين سؤال مطرح است كه « عقيل » با اين فكر و انديشه و با اين ايده و عقيده كه در نامه اش منعكس گرديده ، آيا مي تواند به كاري كه آن را دشمني با خدا و اطفاي نور الله و تبديل امر او مي داند اقدام كند ؟ !
و اگر فرض كنيم سفر او به شام قبلا به وقوع پيوسته ، نه در شرايط حادّ ، بازهم او نمي تواند به نگارش چنين نامه اي اقدام و از عمل كساني كه نه اخوت و برادري با امير مؤمنان (عليه السلام) دارند و نه در ميان مسلمانان از وجهه و آبرويي برخوردارند با اين لحن محكم و صريح نكوهش كند ! و اگر فرض كنيم او چنين جرأتي پيدا نمود آيا در اين صورت امير مؤمنان چنين پاسخ زيبا را كه حاكي از خوشنودي و رضايت آن بزرگوار است بر او مي نويسد ؟ !
هر يك از دو نامه عقيل و امير مؤمنان ، دليل مستقل و روشني است بر اين كه سفر عقيل به شام در دوران حيات آن حضرت نبوده است .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ قسمتي از نامه امير مؤمنان خطاب به عقيل در متن نهج البلاغه و مكاتبه در غارات ثقفي ، ج2 ، ص429 ؛ الإمامة والسياسه ، ج1 ، ص54 و شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج2 ، ص118 و در بحار الأنوار ، ج34 ، ص21 آمده است .
54 |
نظر محققان
طبق نقل ابن ابي الحديد ، گروهي از مورّخان معتقدند كه سفر عقيل به شام پس از شهادت امير مؤمنان (عليه السلام) انجام گرفته است . او مي گويد : « فامّا عقيل فالصحيح الذي اجتمع عليه ثقات الرّواة عليه انّه لم يجتمع مع معاوية الاّ بعد وفاة امير المؤمنين (عليه السلام) . » ( 1 )
خود ابن ابي الحديد در جاي ديگر اين نظريه را تأييد مي كند و مي گويد : « وهذا القول هو الاظهر عندي » ( 2 ) .
انگيزه سفر عقيل به شام :
در تبيين اين حقيقت تاريخي كه سفر عقيل به شام در حال حيات امير مؤمنان (عليه السلام) انجام نگرفته ، سه دليل آورديم و براي رعايت اختصار به همين بسنده مي كنيم و نتيجه مي گيريم نظر آن عده از مورّخان كه اين سفر را به دوران حيات امير مؤمنان نسبت داده اند ، يكي از هزاران تحريف است كه در تاريخ بوجود آمده است . بديهي است سفر وي پس از شهادت امير مؤمنان (عليه السلام) نيز نه براي اهداف مادي و برطرف ساختن نيازهاي دنيوي بلكه براي دفاع از شخصيت امير مؤمنان (عليه السلام) و بيان فضائل آن حضرت و در جهت حمايت و پشتيباني معنوي از اصحاب و ياران آن بزرگوار بوده است . البته يكي از شگردها و سياستهاي معاويه در اقناع و جلب توجه كساني كه از آنان نوعي احساس خطر مي كرد ، تظاهر به خوشرويي و ملاطفت و دلجويي از راه بذل و بخشش بود كه عقيل نيز نه تنها از اين روش كلي معاويه مستثني نبود بلكه مسلّماً در سطحي بالاتر از همه شخصيتها قرار داشت و اقناع و اسكات او مي توانست آثار مثبت فراواني به نفع معاويه داشته باشد ولي آيا از سوي عقيل نيز چنين اقتراح و پيشنهادي بوده است ؟ ! دلائل محكم نشانگر اين است كه انگيزه و كيفيت سفر عقيل نيز مانند زمان سفر او تحريف گشته و براي موهون و تحقير نمودن برادر امير مؤمنان (عليه السلام) كه نوعي تحقير از شخص امير مؤمنان است ، و براي انحراف افكار از حقايق ، هدف او را از اين سفر كه دفاع از مظلوميت علي (عليه السلام) و ياران او بوده ، مسائل مادي و رفع نيازهاي مالي ارائه نموده و او را در اين سفر با رفتار و گفتارهايي كه از هيچ شخص عاقلي زيبنده و سزاوار نيست ، متهم ساخته و در كنار آن ، از سخاوت و حسن اخلاق و خوشرويي معاويه سخنها گفته و مديحه سراييها نموده اند .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شرح نهج البلاغه ، ج10 ، ص250
2 ـ همان ، ج11 ، ص251
55 |
تهاجم شديد بر ضد امير مؤمنان (عليه السلام)
بنا بر نقل ابن ابي الحديد ، معاويه پس از شهادت امير مؤمنان (عليه السلام) به گروهي متشكل از « ابو هريره ، عمرو عاص ( 1 ) ، مغيرة بن شعبه و عروة بن زبير » مأموريت داد كه در طعن و نكوهش امير مؤمنان حديثهايي جعل كنند و در ميان مردم منتشر سازند و بر اين عمل آنچنان پاداش و اجر بزرگي قرار داد كه هر شخص غير متعهد را به راحتي به سوي آن جذب مي نمود و آنان هم آنچه دلخواه معاويه بود به نحو مطلوب انجام دادند و وسيله خوشنودي او را فراهم ساختند ( 2 ) .
از طرف ديگر ، طي چهار بخشنامه و دستور العمل عمومي كه به فاصله هاي مختلف در سراسر كشور اسلامي منتشر گرديد ، نقل احاديث واقعي در فضايل امير مؤمنان (عليه السلام) را ممنوع و عاملين را به شديدترين وجه مجازات و نقل حديثهاي ساختگي در نكوهش آن حضرت و خاندانش را ترغيب و جايزه هاي بزرگي را براي آن تعيين نمود . ( 3 )
عقيل در شام
در اين شرايط حساس و بحراني و در چنين جوّ رعب و اختناق است كه عقيل راهي شام مي شود تا وظيفه اي را كه احساس مي كند بايد انجام بدهد و با دروغ سازيها و فضيلت كشيها ، از همان نقطه كه شروع شده و در آن حدي كه مي تواند به مبارزه برخيزد .
عقيل نسب شناس و صريح اللّهجه كه روزي ـ با اين كه از اين حق كشيها خبري نبود ـ به ستون مسجد پيامبر تكيه نموده و نقاط ضعف و سوابق تاريك و آلوده بني اميّه را با فصاحت و بلاغت خاص خود برمي شمرد ، اينك در مقابل اين تهاجم تبليغي كه تمام فرزندان ابو طالب را مورد اتهام قرار داده ، چگونه سكوت اختيار كند ؟ !
عقيل كه در دوران خلافت امير مؤمنان (عليه السلام) در مكه و مدينه دو شهر حساس به عنوان تنها شخصيت مورد اعتماد آن حضرت مسائل سياسي و تحركات مخالفان آن بزرگوار را به اطلاع او مي رسانيد و دو نامه موجود به صورت سند زنده كه در يكي اجتماع عايشه و يارانش را در مكه و حركتشان را به سوي بصره ( 4 ) و در ديگري حركت عبدالله بن ابي سرح و يارانش را به سوي شام منعكس نمود ( 5 ) و شايد يكي از علل عدم اجازه حضور وي در كوفه از سوي امير مؤمنان (عليه السلام) به عهده داشتن همان مسؤوليت حساس و خطير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يكي از احاديث ساختگي عمرو عاص را كه در صحيحين هم نقل شده است ، در صفحات پيش نقل نموديم .
2 ـ شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص63
3 ـ در متن اين بخشنامه ها به شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج11 ، ص46-44 و سيري در صحيحين ، ج1 ، ص44-42 مراجعه شود .
4 ـ متن اين نامه را ابن قتيبه در الامامة و السياسه ، ج1 ، ص54 و 55 نقل نموده است .
5 ـ منابع اين نامه را در صفحات قبل ملاحظه فرموديد .
56 |
بود . آري او كه مسائل و تحركات مخالفان را قدم به قدم پيگيري مي كرد و در اختيار برادرش مي گذاشت تا آنان در اهداف شوم خود موفقيتي به دست نياورند ، اينك كه معاويه را از لحاظ تهاجم تبليغي كه بزرگترين موفقيت سياسي است كامياب مي بيند چگونه مي تواند بر وضع موجود راضي باشد و لب از لب نگشايد !
و اين مطلب نه يك استيناس و برداشت از گذشته تاريخ است ، بلكه دلائل موجود در كيفيت سفر عقيل ، گواه اين واقعيت و مؤيد اين حقيقت است كه مانند بسياري از حقايق تاريخي مورد توجه قرار نگرفته و يا مصلحت تاريخ در به فراموشي سپردن آنها بوده است .
واينك دلائل اين مدعا :
سخن گفتن از موضع قدرت
كساني كه نزد معاويه مي رفتند ، به خصوص افرادي كه از امير مؤمنان جدا شده و به معاويه مي پيوستند ، از روي ترس و اجبار و يا از روي تملّق و نيل به جوايز و عطاياي معاويه و يا طبق روال عادي كه معاويه خود را خليفه و جانشين پيامبر معرفي كرده ، از موضع ضعف سخن مي گفتند و معاويه را به عنوان « امير مؤمنان » و « خليفه رسول الله » مخاطب قرار مي دادند ، در اين ميان تعداد انگشت شماري از ياران و پيكهاي مخصوص امير مؤمنان (عليه السلام) بودند كه در اين ملاقاتها با وجود جوّ اختناق و ارعاب ، جان بر كف نهاده و به جاي اظهار عجز و ضعف ، از موضع قدرت سخن گفته و به جاي « يا امير المؤمنين » ، از نام او مجرد از هر لقبي كه در آن مدح و ثنايي استشمام شود ( معاويه ) استفاده مي نمودند و عقيل بن ابيطالب يكي از اين افراد است كه آنچه در منابع تاريخي در گفتگوي وي با معاويه نقل شده ، شاهد بر اين مدعا است و اگر غير از اين بود مسلّماً نقل مي شد ؛ همانگونه كه درباره ديگران نقل گرديده است .
و با توجه به شرايط آن روز و سخت گريهاي درباريان معاويه و بهره برداري تبليغي از نحوه مكالمه عقيل ، اين يك حقيقت والا و قابل توجه است و با مطامع مادي و جلب توجه در جهت نيازهاي دنيوي كه مخالفان عقيل مطرح نموده اند ، از نظر عقل سازگار نيست .
بيان فضائل امير مؤمنان (عليه السلام) و نكوهش از معاويه :
با حساسيت عجيبي كه نسبت به ملاقات عقيل با معاويه و ضبط و نقل گفتگوهاي آنان و حذف و اضافه ها
57 |
و تحريفهايي كه در اين مورد به عمل آمده و بخشهاي متعددي از محاوره و گفتگوي معاويه و يارانش در منابع تاريخي ، كه اغلب منعكس كننده منقولات هواداران حكومتها است ، نقل شده است در تمام اين گفتگوها تا آنجا كه به دست ما رسيده ، آنچه كه از جانب عقيل مطرح شده ، دفاع از شخصيت و بيان فضائل و توصيف زهد و تقواي امير مؤمنان و حمايت از ياران آن حضرت و نكوهش از معاويه و يارانش بوده است و علي رغم درخواست معاويه و طرح پرسشهاي متعددي كه شايد بتواند بدينوسيله كلمه اي در مدح خود و ذمّ علي (عليه السلام) از زبان عقيل بشنود ، نه تنها به يك مورد و به يك جمله كه بيانگر بي توجهي به ساحت امير مؤمنان و اعتراض بر عملكرد و انتقاد از روش آن حضرت و يا مشعر بر تعريف و توصيف از معاويه باشد دست نيافتيم بلكه عقيل در اين سفر از بعضي فضائل برادرش سخن گفته است كه اگر نمي گفت مانند بسياري از فضائل آن حضرت به دست فراموشي سپرده مي شد . ( 1 ) و اين در وضعيت و در كانوني است كه ممنوعيت نقل فضائل علي و نشر حديثهاي دروغين ـ علاوه بر خلفا ، درباره فضائل خود معاويه ( 2 ) و شهر دمشق ( 3 ) از آنجا به سراسر كشور اسلامي سرازير گشته و در اينجا است كه عظمت كار عقيل و جرأت و جسارت او در دفاع از مظلوميت علي (عليه السلام) روشن مي شود .
سخن از منابع است و گفتيم كه منابع معتبر ، بيانگر اين واقيعت ها است . ولي ممكن است داستان نويسان و رمان سازان چيزهاي ديگري بگويند و با ذوق و سليقه خود مطالبي بنويسند و شاهنامه جديدي و حسين كرد ديگري در مورد عقيل فراهم آورند !
نامه تشكر آميز صعصعه به عقيل در مقابل دفاع او از ياران امير مؤمنان
بنا به نقل مسعودي ، معاويه روزي ضمن گفتگو با عقيل سخن از ياران صميمي امير مؤمنان به ميان آورد . او از آل صوحان ـ كه چند برادر بودند و در وفاداري و ارادت به امير مؤمنان ، شهرت داشتند ـ سخن آغاز كرد . عقيل از ميان آنان درباره صعصعه مطالبي گفت و چنين توصيف نمود :
« عظيم الشّأن ، عضب اللسان ، قائد فرسان ، قاتل اقران ، قليل النظير . . . » ؛ « او داراي مقامي است بس بلند ، در گفتار شيرين زبان ، در جنگ فرماندهي شجاع ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مانند داستان استفاده يكي از فرزندان آن حضرت از سهم عسل بيت المال براي پذيرايي مهمان و خشم آن حضرت كه تنها عقيل ناقل آن است .
2 ـ نمونه اي از احاديث در فضيلت معاويه :
الف : با اسناد . . . « نزل جبريل علي النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) و معه قلم من ذهب ابريز فقال ان الله سبحانه يقرأ عليك السلام ويقول لك هذا هدية منّي الي معاوية فقل له يكتب به آية الكرسي بخط حسن و تشكّلها و تعجمها و اعلمه اني قد كتبت له ثواب من قرأها الي يوم القيامة . »
ب : « . . . عن علي بن ابيطالب . . . أراد النبي (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) ان يستكتب معاوية فكره فاستشار جبرئيل فقال استكتبه فانه امينٌ . »
3 ـ عن ابي هريرة : الامناء عند الله ثلاثة أنا و جبرئيل و معاوية
ودرمورد دمشق : « عن ابي هريرة مرفوعاً : اربع مدائن من مدن الجنة في الدنيا مكة والمدينة وبيت المقدس ودمشق .
در فضائل معاوية و دمشق به « تطهير الجنان » ابن حجر مكي ، مطبوع در پاورقي « صواعق محرقة » و « ألّلآلي المصنوعة » سيوطي ، ج1 و « الموضوعات » ابن جوزي ، ج2 ، مراجعه شود .
58 |
قاتل هماوران ، و بالاخره مردي است كم نظير . »
آنگاه گفت : و برادرانش زيد و عبدالله ، به سيل بنيان كني مي مانند كه صفوف دشمن در مقابلش تاب مقاومت ندارد و به كوه بلندي شبيهند كه ديگران در سختيها به آنها پناه مي برند . مرداني هستند سراپا تصميم و اراده ، كه هيچ سستي به آن راه ندارد .
مسعودي سپس متن نامه اي را كه صعصعه به عنوان تقدير و سپاس از عقيل در حمايت وي از فرزندان صوحان در نزد معاويه نگاشته است ، نقل مي كند . بخشي از نامه چنين است :
پس از بسم الله ، « ذكر الله اكبر و به يستفتح المستفتحون و أنتم مفاتيح الدنيا و الآخرة فقد بلغ مولاك كلامك عدوّ الله وعدو رسوله فحمدت الله علي ذلك وسئلته أن يفي بك الدّرجة العليا . . . »
« . . . ياد خدا بزرگترين ذكرها است و هر كاري بايد با ياد و نام او آغاز شود و شما خاندان ، كليدهاي خير دنيا و آخرت هستيد . اين غلام تو خبر گفتار تو را ، كه با دشمن خدا و دشمن رسولش انجام گرفته است ، دريافت نمود . از خداوند مسألت دارم تو را بر اين اظهار حقيقت از مقامي والا برخوردار سازد . » ( 1 )
نتيجه بحث
اين بود شخصيت واقعي عقيل بن ابيطالب كه در حد يك مقاله مي توان از آن سخن گفت و اين بود تاريخ صحيح سفر او به شام و انگيزه و مقصود اصلي وي از اين سفر و سرانجام اين بود اشاره اي بر مجموعه اي از فرازهاي گسترده و متفرق از سخنان او در بيان فضائل امير مؤمنان و نكوهش از معاويه و يارانش و اجمالي از دفاع وي از صحابه و ارادتمندان و پيروان صميمي برادرش .
بنابراين ، نه اين مطلب درست است كه عقيل در حال حيات امير مؤمنان به شام سفر كرد و نه اين گفته كه در خانه معاويه و به قول « صعصعه » دشمن خدا و رسول ، با آن حرص و ولع كباب مرغ را به دندان و جام شربت را به سركشيده است !
نه اين مطلب صحيح است كه عقيل ، معاويه ، دشمن خدا و رسول را دعا كرده است كه : « بار الها ! زيادي طعام از صاحب اين خان دريغ مكن ! » و نه اين مطلب كه او درباره خودش گفته است : « عقيل اولين سنّت شكن خاندان بني هاشم است ! » كه دست نياز به سوي معاويه دراز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مروج الذهب ، ج3 ، ص45
59 |
كرده : « آيا در انبان همّتتان تحفه اي داريد شايسته اين دست ؟ ! »
نه بر عقيل مي سزد كه تا آن حدّ از خود ضعف نشان دهد كه عمرو عاص او را متهم به حماقت كند ! و معاويه با جمله : « عاقل باش ، عاقل باش » مخاطبش سازد و نه مي توان پذيرفت كه او خود عمل خويش را احمقانه معرفي كند !
و بالاخره عقيل نه به معاويه پناه برده و نه براي رسوايي علي (عليه السلام) به سوي شام ره سپرده و مزدي براي اين رسوايي گرفته است ، آن هم مزد رسوايي يك عرب ياغيِ بي نام و نشان !
يك پرسش و پاسخ آن !
ممكن است پس از مطالعه اين بحث ، باز هم در ذهن كسي اين پرسش پديد آيد كه به هر حال اصول اين مطالب برگرفته از كتابها و منابع تاريخي است و در واقع اين منابع است كه عقيل را در گفتار و كردار اينگونه معرفي مي كند ، آيا انكار اين مطالب ، انكار منابع موجود نيست ؟ !
پاسخ ما اين است : به طوري كه ملاحظه فرموديد ، معرفي عقيل با چنين قيافه اي ، نشأت گرفته از تحريف و تبليغ مخالفان و ثمره تلخ عداوتهاي امويان است ولي آنچه در منابع اصيل و معتبر از نامه امير مؤمنان و عقيل و عملكرد وي در دست است ، تكذيب و انكار اين بافته ها است . بنابراين درباره عقيل ، مخالفانش يك نوع قضاوت دارند و خود او و برادرش امير مؤمنان (عليه السلام) نوعي ديگر . آيا كدام يك از اين دو قضاوت مي تواند در كفّه حق بيني سنگين و در افق تحقيق از درخشش برخوردار باشد ؟ !
گذشته از اين ، اگر بنا است هر آنچه كه در منابع نقل شده ، بدون تحقيق و بررسي پذيرفته شود ، بايد منابع حديثي كه در رأس آنها صحيح بخاري و صحيح مسلم است در اولويت قرار بگيرند ؛ زيرا محتواي آنها احاديثي است كه با سلسله سند به خود رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) منتهي مي گردد ، نه مانند محتواي منابع تاريخي كه مأخذشان در نهايت « قيلَ » و « نُقل » است .
نكته قابل تذكر
در تكميل اين بحث ، تذكر نكته اي لازم است و آن اين كه در فيلم ملاقات عقيل با امير مؤمنان (عليه السلام) از ترسيم يك موضوع و ارائه يك مطلب غفلت و يا عمداً و به عللي صرف نظر شده است و آن نكته اين است كه به هنگام ملاقات عقيل با امير مؤمنان در كوفه و درخواست كمك مالي از
60 |
آن حضرت ، اطفال و فرزندان كوچك عقيل نيز ، كه از گرسنگي موهايشان ژوليده و از تنگ دستي رنگشان پريده بود و يكي از آنها دست عقيل را گرفته و به حضور علي (عليه السلام) مي برد ، دور او را گرفته بودند . ولي در سريال امام علي (عليه السلام) به هنگام ملاقات ، خبري از اطفال و كودكان نيست .
و مطلبي كه اشاره كرديم مورد توجه و تذكر امير مؤمنان (عليه السلام) قرار گرفته است ، آنجا كه مي فرمايد :
« والله لقد رأيتُ عقيلا وقد أملق حتّي اسْتماحني مِن بُرِّكم صاعاً ورأيتُ صِبيانه شُعثَ الشُّعور غُبْرَ الألوان مِن فقرهم كأنّما سُوّدت وُجُوههم بالعِظْلِمِ . . . » ( 1 )
« سوگند به خدا ، عقيل را ديدم كه بشدت فقير شده بود و از من مي خواست كه يك من از گندمهاي شما را به او ببخشم ، كودكانش را ديدم كه از گرسنگي موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته است . . . »
عقيل خود نيز بر وجود كودكانش در اين ملاقات اشاره مي كند ، آنگاه كه معاويه داستان حديده محماة را از وي مي پرسد در ضمن پاسخ مفصّلي چنين مي گويد :
« . . . فجمعت صبياني وجئته بهم و البؤس و الضرّ ظاهران عليهم فقال ائتني عَشيّةً لأدفع اليك شيئاً فجئته يقودني احد ولدي . . . »
« اطفالم را جمع كردم و به نزد او بردم در حالي كه فقر و فاقه از سر و صورتشان پيدا بود . علي (عليه السلام) گفت : اول شب بيا تا چيزي به تو بدهم در حالي كه يكي از فرزندانم از دستم گرفته بود به نزد او رفتم . . . » ( 2 )
به نظر ما ترسيم اين ملاقات ، به نحوي كه واقع شده است ، هم بيانگر واقعيت تاريخ بود و هم نمونه ديگر از اهتمام امير مؤمنان (عليه السلام) به بيت المال ، و لو نسبت به نزديكترين اقوام و عشيره خود ، با آن قيافه هاي زجر كشيده و رنجديده و رنگهاي پريده ، و هم درسي بود به همه كساني كه به هر نحوي مسؤوليت بيت المال را به عهده دارند .
گفتني است كه اين بحث در جريان ابوذر نيز ، كه بسيار فشرده و خلاصه بود ، بايد مطرح شود .
در آخر از مسؤولان محترم صدا و سيما در تبريز و خوي ، كه قسمت دوازدهم سريال امام علي (عليه السلام) را براي بازبيني در اختيارم گذاشتند ، تشكّر و قدرداني مي كنم .
والسلام خير ختام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ خطبه 219 از نهج البلاغه ابن ابي الحديد ، ج11 ، ص225
2 ـ همان ، ص253
61 |
* پي نوشتها :