بخش 3
اسرار حجّ طواف بیت عتیق
9 |
ميقات حج - سال پنجم - شماره نوزدهم - بهار 1376
اسرار و معارف حج
10 |
طواف بيت عتيق
سيد محمدباقر حجّتي
حاجي راست كه در هر يك از طوافهاي « نساء » و « زيارت » ، هفت شوط پيرامون كعبه ، گردش را از نقطه محاذي « حجر الأسود » آغاز كرده و ادامه دهد و بايد شرايط اقامه نماز ؛ از قبيل طهارت از حدث و خبث و پليديهاي ظاهري و باطني در جامه و تن و بدن و مطاف و نيز ستر عورت را در خود احراز كند ؛ هر چند كه طهارتِ ياد شده در طوافِ واجب شرط است و در طوافِ استحبابي ضرورتي ندارد . بايد نيت كند و از حجر الأسود آغاز كرده و طواف را بدان پايان بَرَد . بايد خانه خدا در محاذي سمتِ چپِ بدن خود ، به هنگام طواف قرار دهد ، و طواف خود را ميان كعبه و مقام ابراهيم برگزار نمايد .
مستحب است طواف را با سكينه و وقار انجام دهد ، و گامهاي كوتاه بردارد ، و خود را تا مي تواند به كعبه نزديك سازد ، و بر روي « شاذروان » هنگامِ طواف گام ننهد ؛ چرا كه « شاذروان » يعني برآمدگي پايين ديواره هاي كعبه ، جزئي از كعبه به شمار است . اگر ميسور بود در هر شوطي حجر الاسود را با نثار بوسه و دست كشيدن استلام كند . و همه اركانِ كعبه : ( ركن اسود ، ركن شامي ، ركن غربي ، و ركن يماني ) به ويژه ركن اخير را در آغوش گرفته و بدانها چنگ آورد .
* با شروع طواف ، وقتي به باب
11 |
كعبه مي رسد ، خويشتن را در كنار مظهري از درگاه الهي احساس مي كند ، در كنار چنين درگاهي است كه سزا است فقر و بينوايي و نيازمنديِ خود را در اين جايگاه به خداوند متعال عرضه دارد و همت خويش را در عرضِ حاجت بر فرازد و نيازي بس بزرگ و حاجتي سترگ را با حضرت باري تعالي در ميان گذارد و به خدا عرض كند :
« سائلك ، فقيرك ، مِسكينك ببابك ، فتصدَّق عَليه بالجنَّة . أللّهمَّ البيت بيتك ، والحَرَمُ حَرَمُك ، والعبدُ عبدُكَ . وَهذا مقامُ العائذ المستجير بكَ من النّار فأعتقني و والديَّ وأهلي وَوُلدي وإخواني المؤمنين مِنَ النّار ، يا جوادُ يا كريم »
« خدايا ! خواهنده و گداي تو ، فقير و تهي دستِ تو ، مسكين و بي نواي تو در كنار درگاهِ تو براي درخواستِ حاجت آمده ، پس بوستان بهشتي را به عنوان صدقه و موهبتي حاكي از صداقت ، بدو ارزاني دار ؛ و با اين عطا و بخشش بر او منت گذار . بار خدايا ! خانه ، خانه تواست . حَرَم ، حرم تواست . وبنده ، بنده تواست . اينجا پايگاه پناهنده و خواهان امان و زينهار از آتش دوزخ ، آنهم به مدد تو است . پس من و پدر و مادر و خاندان و فرزندان و برادران با ايمانم را از اين آتش رهايي بخش ، اي خدايي كه با جود و كرامتي »
* آنگاه كه برابر ميزاب و ناودان مي رسد ؛ يعني به جايي مي رسد كه باران رحمت الهي با تجمع در بام كعبه از اين نقطه فرو مي ريزد ، باراني كه ارزاق و نعمتهاي زمين مديون ريزش آن است ، و وسيله شست و شو از پليديهااست و دور ساختن ناپاكيها و ناپاكهااست ، چنين بخواند :
ألّلهمَّ أعتِق رَقَبَتي من النّار ، وَوَسِّع عَليَّ مِنَ الرِّزق الحَلال ، وادرأ عنّي شرَّ فسَقه العَرب والعَجم وَشرَّ فَسَقةِ الجِنَّ والإنسِ » :
« بار خدايا ! وجودم را از آتش دوزخ رهايي بخش ، و از روزيِ حلال برمن گسترده و فراوان گردان ، و شرِّ گناه پيشگانِ عرب و عجم و جن و انس را از من دور نگاهدار ، و از آسيبِ آنها مرا در حمايت خويش قرار ده . »
* و در همانحال كه براي طواف ، گامها را به جلو مي راند بگويد :
« ألّلهم إني إليك فقير ، وإنّي منك خائف مُستَجير ، فلا تُبدِّلِ اسمي ولا تُغيّرَ جسمي »
بار خدايا ! تحقيقاً مرا به تو نياز است و مسلماً از تو بيمناك و به تو پناهنده ام ؛ پس اسم و رسمم را جا به جا نفرما و جسم و تنم را دگرگون مساز . »
* و به هنگام رسيدن به ركنِ يماني كه در خويشتن آمادگي بيشتري احساس
12 |
مي كند ، خداي را به اسمِ اعظمِ او ياد كند ؛ چرا كه اسمِ اعظمِ او براي همه امور مهم ، كار ساز و نيز گشاينده هرگونه مشكل و معضلي است ، سزا است اين چنين خداي را بخواند :
« ألّلهم إنّي أسألك باسمك الذي يَمشي علي طَلَل الماء ؛ كما يُمشي به علي جُدَدِ الأرض ، وأسألُك باسمك المَخزون المَكنون عندَكَ ، وَأسألك باسمِكَ الأعظم الأعظم الأعظم ، إذا دُعيتَ به أجَبتَ ، وإذا سُئلتَ بِهِ أعطيتَ أن تُصلّي علي محمّد وآل محمّد »
« خداوندگارا ! از تو درخواست مي كنم به آن نامي از تو كه بر امواجِ بلند آب چنان مي توان راه در نورديد كه در جاده هاي هامون و هموار . و از تو مي خواهم به آن نامي كه از تو كه نزد تو براي بشر نهان مانده و در خواستِ خود را با نامي از تو در ميان مي گذارم كه بسي بزرگ و بسي بزرگ و بسي بزرگ از بزرگتر است ، نامي كه اگر بدان تو را بخوانند به در خواست كننده پاسخ مثبت مي دهي و اگر از رهگذر آن به درگاه تو روي آورند خواسته هايشان را بدانان اعطا فرمايي . با اين نامها تو را مي خوانم كه بر محمد و خاندان او درود فرستي » . و پس از آن هرگونه حاجتي كه دارد به خداوند متعال عرضه كند .
* وقتي خود را نزديك « ركنِ يماني » يافت در هر شوطي آن را در آغوشش گرفته ببوسدش و بر پيامبر و خاندانش درود فرستد . و ميان اين ركن و ركنِ اسود ـ كه حجر الأسود بر آن نصب شده است و در آن جاي دارد خير دنيا و آخرت هر دو را از حضرت باري تعالي درخواست كند و بگويد :
« ربّنا آتِنا في الدُّنيا حَسَنة وفي الآخرة حسنة وقنا عذاب النّار »
* در شوط هفتم در « مستجار » ـ كه نزديك ركن يماني و محاذي باب كعبه است ـ درنگ كند ، دستهايش را بر ديوار كعبه بگشايد و بگسترد ، گونه ها و شكمش را بر كعبه نهد و براي اين كه خاكساري و تواضع خويش را به خداوند اظهار دارد و زبان به ناتواني خويش بگشايد ، با اين مقال با حضرت خداوندگار خويش گفتگو كند كه :
« ألّلهم البيت بيتُك ، والعبد عبدك ، وهذا مقامُ العائذ بك من النار ، ألّلهم انّي حَللتُ بِفنائكَ فاجعل قِرايَ مغفرتك ، وهَب لي ما بيني و بينك واستوهبني من خلقك »
« بار خدايا ! اين خانه ، خانه تو است و اين بنده بنده تو است ، و اينجا پايگاهي است كه به تو از آتش دوزخ از رهگذر آن بايد پناه بريم . پروردگارا ! من بر حريمِ تو فرود آمدم و
13 |
پذيرايي تو از من ، آمرزشِ تو باشد ، و آنچه ميان من و تو است براي من ببخشاي . »
به دنبال اين دعا ، هر چه از خدا مي خواهد با او در ميان نهاده و بر گناهانِ خود در برابر خداوندگارش اعتراف كند . و به دنبال دعا و درخواست و نيازِ خود همه عواملِ خوشبختي خود را از آن حضرت باري تعالي دانسته و رهايي از آتش دوزخ را به عنوان آخرين درخواست و مهمترين حاجات به خدا عرضه دارد و با خدا كه برآورنده همه نيازها است اين حوائج را بدينسان در ميان گذارد :
« ألّلهم مِن قِبَلِكَ الروح والرّاحة والفَرجُ والعافية . أللّهم إنّ عمَلي ضعيف فضاعِفْهُ لي واغفر لي ما اطَّلعت عليه منّي وخَفي علي خلقك ، أستجير بِكَ مِنَ النّار »
« بار خدايا ! رفاه و آسايش و گشايش و سلامت از ناحيه تواست ، با خدايا ! تحقيقاً عمل نيكم كم رمق و ضعيف و ناچيز است آن را به نفع من دو چندان ساز و از اعمالِ بدي كه بدانها دست يازيديم و فقط تو بر آنها آگاهي و برخلقِ تو پنهان است در گذر ، و به تو از آتش دوزخ پناه مي خواهم . »
* و هر چه بيشتر دعا كند ، فراوان از خدا در خواست نمايد . آنگاه به استلام « ركن يماني » و ركني كه حجر الاسود در آن قرار دارد روي آوَرد و بر آنها بوسه زند ، و طواف را با اين دعا به پايان بَرَد كه :
« ألّلهم قنِّعني بما رَزَقتني وبارِك لي فيما آتيتني »
« بار خدايا ! مرا بدانچه ارزاني داشتي قانع و راضي گردان ، و در آنچه به من عطا فرمودي بركت و فزوني به هم رسان . »
* وقتي از طواف فارغ گشت ، مقامِ ابراهيم را آهنگ نمايد و در آنجا دو ركعت نماز گزارد البته مقامِ ابراهيم را به هنگام نماز پيش رويِ خود قرار دهد و در ركعتِ اول بعد از حمد ، سوره توحيد و در ركعت دوم سوره جحد ( الكافرون ) را قرائت كند و پس از تشهد و تسليم ، خداي را سپاس گويد ، و بر محمد و آل او درود فرستد ، و از خداوند متعال درخواست كند طوافِ او را به شرف قبول نائل سازد و آن را آخرين كار او قرار ندهد ، بلكه بارها وي را به توفيقِ زيارتِ خانه اش و طواف برگردِ آن مفتخر گرداند و در مقامِ حمد و ستايش الهي و درود بر پيامبر و آلِ او و درخواستهايش ، دعايي را اين چنين بخواند :
« الحَمد لله بمحامده كلَّها علي نعمائه كُلّها حتّي يَنتهي الحَمد إلي ما يُحبُّ و يَرضي . ألّلهم صلِّ علي محمّد وآلِ محمّد ، وتَقبّل منّي وطَهّر قلبي وزكِّ عملي »
14 |
« سپاس از آن خدا با تمام انواع آن سپاس بر تمام نعمتهايش ( سپاسي كه به آنچه محبوب و مَرضيّ خدااست به فرجام رسد ) . بار خدايا ! بر محمّد وآل او درود و نثار فرما ، و از من بپذير ، و قلبم را از هر آلايشي پاكيزه گردان ، و علمم را به بركات خود از هر پليدي و پلشتي ، به رشد و نموّي رهيده از آفتي سترده ساز . »
بايد همه توان خود را در دعا به كار گير ، آنگاه به سوي حجر الاسود به راه افتد و آن را استلام كرده و ببوسد و يا با دستِ خود در سوي آن نشان و اشارت رود ، و آنچه قبلا به خدا عرضه داشته تكرار كند .
* بايد توجه داشت كه « طواف » يكي از اركانِ حج و عمره است كه اگر عمداً ترك شود حج و عمره شخص باطل و فاقد اعتبار و ارزش مي گردد ؛ چنانچه از روي نسيان و فراموشي انجام نگرفته باشد مي تواند بعد از مناسك حج با قضا ، آن را جبران نمايد . و اگر بازگشتِ به مكه و قضاي طواف ، دشوار و مستلزم تحملِ مشكلاتي گردد ، مي تواند ديگري را به عنوان نايب خود در اين وظيفه انتخاب كرده تا به جاي او طواف كند .
* چنانكه اشارت رفت « طواف به منزله نماز است ؛ لذا بايد حج گزار ، قلب خود را از تعظيم و خوف و رجاء و محبت سرشار سازد » و بايدب بداند كه اين طواف به سان تحيت و تهنيت به نخستين خانه اي است كه به منظور پرستش خداي يكتا بنا شده و تكريمي است به يكي از مظاهر توحيد و يكتا پرستي .
و چون حاجي ، كعبه و جلوه گاهِ معشوق و معبودِ خود را مي بيند ، عاشقانه همچون پروانه گرد شمعِ مظهر حقيقي پاك كه خداي متعال است به گردش در مي آيد و آنقدر بر پيرامون اين شمع به گردش و پرواز روحي ادامه مي دهد تا بال و پر تمايلات عصبي به دنيا واِخْلاد و دلبستگي به آن بسوزد ، و چون خاكستر در تند باد جماعت انبوهِ طائفين از پيرامون دل و جانش بپراكند و هر چه ناخالصي در وجودش راه يافته زدوده و سترده شود ، و وجودش سراپا عشق به خدا گردد .
حجر الاسود نقطه آغاز و مبدأ اين طواف است ؛ استلام و تقبيل آن عبارت از كاري است كه از عشق و علاقه به مبدأ حقيقيِ عالم ، يعني آفريدگارِ جهان بازگو مي كند . امتي كه شبانه روز به صورتِ تكليفِ واجب و الزامي بايد پنج بار به سوي اين خانه كه عاليترين مظهر توحيد است نماز را اقامه كند شايسته مي نمايد با طواف پيرامون بنائي كه ابراهيم براي شرك زدايي و ترويج
15 |
توحيد پي ريزي كرده است اظهار ادب نمايد .
مرحوم فيض كاشاني مي گويد : « بايد حاجي بداند در طواف ، خود را به فرشتگان مقربي كه پيرامون عرش را احاطه كرده و برگردِ آن طواف مي كنند همانند ساخته است . نبايد تصور كند كه هدف از اين طواف آن است كه كالبد و بدن خود را پيرامون كعبه به گردش درآوَرَد ؛ بلكه مقصود اين است قبلش از رهگذر ذكر و يادِ صاحبِ خانه به گردش و چرخش افتد تا ذكر جز به او ابتداء نشود و جز به او خاتمه نيابد ؛ چنانكه طواف كننده طواف را از خانه و حجر الاسود آغاز و بدان ختم مي كند .
آري طواف ، نشانگر اوج محبت و مُنتهاي عشق الهي در عبادت و پرستش است ، و پيدا است كه اين طواف در تنگناي حركت فيزيكي و گردش صوري و ظاهري و مادي محدود نيست ، و بايد قلب و دل آدمي در پويش و گردش و در جستجوي خدا باشد خانه خدا و طواف تن و اندام نمودارِ خدا و چرخش روح و دل مي باشد ، و چنانكه اشاره خواهيم كرد . طواف تن و اندام در عالمِ شهود نردباني است به عالم غيب و ملكوت .
نكته قابل توجه در انجامِ اين فريضه پرشور كه جلوه اي نمايانگرِ كمالِ عبوديت و بندگي و محو شدن در جمال ربوبي است اين است كه در ميانِ جمع و انبوه انسانها برگزار مي شود . طوافِ جمعي جلوه اي است از تجمع و همبستگي مردم با يكديگر تا به مددِ قلبهاي پاكي كه با اصحاب و خداوندگارانِ آن با او همراهي مي كنند بتوان در پيشگاه پروردگار قربي به هم رسانده و خواسته هاي او در كنارِ جمع با استجابت و پاسخ مثبت بارور شود ؛ و با سپردن خود به انبوه طائفان در گردابِ انسانيت محو شده و با از خود گذشتن و به جمع پيوستن ، خداي را باز يابد .
طواف نمايشي است از عبادتِ جمعي كه بايد طائف ، خويشتن را ناگزير از هماهنگي با برادران ايماني خود ساخته و از تك روي بپرهيزد ، تن را از تنهايي و استقلال برهاند ؛ چنانكه بايد دل را از استبداد و انزوا از ديگران رها سازد . او نمي تواند در جهتِ مخالفِ با ديگران بچرخد چنانكه نمي تواند راهي براي خود در جهتِ مخالفِ ايده آنان بپويد . اين حركت موزون و زيبا و دل انگيز و سامان يافته ، هشداري به مسلمين است كه تجمع و همبستگي و همرهي را در هيچ امري از امور زندگاني مورد غفلت قرار ندهند كه تفرقه وتكروي ، آنان را طعمه گرگان خونخوار قرار داده و دشمنانِ سوگند خورده
16 |
قرآن و اسلام چون لاشخوران و كفتاراني بر سر اين طعمه روي آورده و آنها را از هم دريده و كيانِ اسلام و مسلمين را در معرض ضعف و نابودي قرار مي دهند .
طواف پيرامون « بيت عتيق » ، خانه اي آزاد و آزاد كننده انسان از هر اسارتي انجام مي گيرد ، خانه اي كه هيچ جباري نمي تواند آنرا مقهور و مغلوب سازد ؛ خانه اي كه خدا براي ابد آنرا از ويراني و فرسودگي نگاهبان است ، و همواره معمور و آبادان ـ از زمان ابراهيم و تا هميشه ـ و رهيده و آزاد از هر گزند و آسيبي است . مردمي كه گرد چنين خانه اي دوش به دوش يكديگر هر ساله به طواف مي پردازند نبايد آسيب و گزندي بر آنها وارد شود و مغلوب و مقهور دشمنانشان واقع شوند . مگر اين شعارها و مناسكِ ديني بدون هدف و آرمانهاي سازنده اي تشريع شده است . اين بيت از هر جهت عتيق است ، خانه اي بس كهن كه هرگز ويراني بدان راه نيافت و براي هميشه بدان راه نمي يابد .
مرحوم طبرسي مي گويد : بيت عتيق ، يعني كعبه ؛ از آنرو به « بيتِ عتيق » نامبردار شده ، چون :
ـ هيچ بنده اي مالك آن نمي گردد ، و از اينكه به تملك احدي در آيد آزاد مي باشد .
ـ يا از آن جهت ، از اينكه هر جباري توانمند بتواند آنرا ويران سازد آزاد و مصون است ، و كسي را ياراي آن نيست كه بدان آسيبي وارد سازد ، و هيچ جباري قبل از پيامبر (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) آهنگ 2تخريب و براندازي آن ننمود مگر آنكه خداوند آنرا هلاك و نابود ساخت . و اينكه حجاج آنرا ويران كرد و بار ديگر آنرا بنا نمود از بركت پيامبر ما (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) دچار هلاك نگرديد ؛ زيرا خداوند سبحان به بركت اين خانه ، امت اسلامي را از استيصال و درماندگي ايمن فرموده است .
ـ گويند از آنجهت « بيت عتيق » نام دارد ، چون از طوفان در زمان حضرت نوح (عليه السلام) مصون ماند ، در حاليكه همه نقاط گيتي جز اين خانه دستخوش غرق گشت .
ـ و يا آنكه چون كهن و قديمي است « بيت عتيق » نام گرفت ؛ زيرا نخستين خانه اي است كه خداوند متعال آنرا پي نهاد و آدم ابوالبشر ساختمان آنرا بنياد كرد ، آنگاه حضرت ابراهيم (عليه السلام) بازسازي آنرا به عهده گرفت » .
ابوالفتوح رازي ـ رضوان الله تعالي عليه ـ گويد : « براي آن « عتيق » خواندند آنرا كه :
ـ آزاد است ، و هرگز مملوك نشود ،
17 |
و آنرا مالك نَبوَد از آدميان . و مجاهد همين گفت .
ـ ابن زيد گفت : براي آنكه قديم است ؛ و قديم « عتيق » بُوَد و ديرينه در عتْق و قِدَم او آن است كه « هُوَ أوّلُ بيت وُضِعَ للنّاس » و يقال : « سيفٌ عتيقٌ و دينارٌ عتيقٌ » .
ـ بعضي دگر گفتند : براي آنكه بر خدايْ ، كريم است « لكرمِ أمّته علي الله ، و العِتقُ ، الكرم » . عتق ، كَرَم باشد . من قولِهِمْ : « فَرَسٌ عتيقٌ » أي كريمٌ » .
ـ و امام باقر (عليه السلام) گفت : براي آنكه آزاد بود در ايام طوفان نوح ؛ چون همه جهان غرق شد » .
بنابراين « بيت عتيق » مظهر هر گونه آزاديها و رهايي ها و آسيب ناپذيريها و داراي سابقه اي ديرينه و ريشه دار تا زمان حضرتِ آدم (عليه السلام) است ؛ طواف بر گرد چنين بيتي بايد امتي آزاده و آسيب ناپذير را سازمان دهي كند ، و بايد از حقيقت نهفته در اين بيت براي رهايي از يوغ استعمار و استدمار الهام گيرد ؛ بايد اين امّت به گونه اي سامان يابد كه هيچ قدرت و نيرويي حتّي خيالِ تجاوز به حريمش را در سر نپروراند ، و هرگز نتواند ضعف و زبوني او را موجب گردد . بايد اين طواف را با توجه به هدفي كه در آن وجود دارد و نكات و لطائفي كه بيت و كعبه حامِل آنها است برگزار كرد ، صرفاً گردش و چرخش فيزيكي نباشد ، بُعدهاي متنافر يكي را بايد در هر گامي كه به هنگام طواف نهاده مي شود در مدّ نظر گرفته و آنرا در محيط انديشه خود زنده كرد .
اسلام امتي را درخواست مي كند كه تسلط نا پذيراند « لن يَجعَل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا » ( 1 ) . چرا ما با داشتن چنين رموز و نكات و سمبلهاي گويا و سازنده در جهانِ اسلام ، شاهد بردگيِ حتي دولتمردانِ آن باشيم ، دولتمرداني كه عبيد و بردگاني مزدرسان به اربابانِ خود هستند . واقعاً شرم آور است امتهاي اسلام با داشتن ثروتهاي سرشار رو و زير زميني بدينسان كه مي دانيم در فقر و ضعف وزبوني به سر مي برند ، و با داشتن « بيت عتيق » و آزاد و آزادي بخش ، اين چنين در استيصالِ ساخته استعمارِ استدمارپيشه بازندگانيِ اسف آوري سر و كار داشته باشد .
باري ، فيض كاشاني مي گويد :
« ونيز بايد بداند طوافِ برخوردار از شرافت و كرامت ، همان طوافِ قلب در پيشگاه حضرتِ ربوبي است ، و خانه خدا يعني كعبه نمونه و مظهري است پديدار در عالم مُلك براي حضرت ربوبي كه چون در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نساء : 141
18 |
عالم ملكوت است با چشم سر رؤيت نمي شود . چنانكه بدن نمونه اي ظاهر در عالم شهادت براي قلبي است كه چون در عالم غيب است با ديدگان قابل رؤيت نيست ، و عالم مُلك و شهادت به سوي عالم غيب و ملكوت ـ براي كساني كه در براي او گشوده شده است ـ راه دارد » .
« در اشاره به همين مقايسه آمده است : بيت المعمور در آسمان ، در مقابلِ كعبه قرار دارد ؛ و طوافِ فرشتگان در بيت المعمور مانند طوافِ انسان بر گرد كعبه است ، و چون پايه و درجه اكثر مردم از انجام طوافي اين چنين ، نارسا است مأمور شدند حتي الامكان طوافِ خود را همانند فرشتگان سامان دهند ، و به آنها وعده دادند « هر كسي خود را شبيه گروهي سازد كه با آنان محشور خواهد شد » .
« اما استلام حجر الاسود بايد گفت كه حجر به منزله دست راست خدا است . رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم )
19 |
فرمود : حجر را استلام كنيد ، زيرا دستِ راست خدا در ميان خلق است كه با خلق به وسيله آن مصافحه مي كند همانگونه كه عبد و بندگان خدا با هم مصافحه مي كنند » .
ذكر اين نكته در پايانِ بحثِ مربوط به طواف ضروري است كه مخالفانِ اسلام موضوعِ كعبه و حجر الاسود را بهانه اي براي حمله و انتقاد قرار داده اند ؛ مي گويند : احترام به كعبه و حجر الاسود بازمانده افكار و انديشه بت پرستي است ! در حالي كه آنان از حقايقِ مسلّمِ تاريخ در بي خبري به سر مي برند و يا تعمّداً اين حقايق را ناديده مي انگارند ؛ با اين كه همين ياوه گويان درباره گورِ سرباز گمنام ـ كه مظهر وظيفه شناسي و فداكاري است ـ انواع و اقسام تشريفات و مراسم را به اجراء در مي آورند و احترام فراواني درباره آن معمول مي دارند . علاوه بر اين در اكثر شؤونِ زندگاني ، به بسياري از موهومات پاي بند هستند .
ما مي دانيم كعبه و حجر الاسود ، مظهر مبارزه با شرك و نبردِ با پس مانده هاي بت پرستي و جنگِ با موهومات به شمار مي رود . و به قاطعيت مي توان گفت كعبه و حجر الاسود بازمانده آثار توحيد و يگانه پرستي است كه از زمانِ ابراهيمِ بت شكن و شرك ستيز تا كنون به عنوان نمودار توحيد مورد احترام يكتا پرستان بوده و هست .
به تاريخ نيز بايد مراجعه كرد كه عربهاي قبل از اسلام از مواد و اشياء گوناگون بت و معبودي مي پرداختند ؛ در حالي كه كعبه و حجر الاسود تنها چيزهايي بوده اند كه به دور از جنبه الوهيتِ شرك آميز قرار داشتند ، و هيچ عربي قبل از اسلام آندو را به هيچوجه به عنوان معبود يا بت ، موردِ پرستش قرار نداده اند . آيا اسلامي كه با بت پرستي نبرد را آغاز كرده و سخت مخالفِ بت پرستي جاهلي بوده مي توان آن را آييني برشمرد كه از شرك و بت پرستي تأييد به عمل آورده است ؟ ! هيچ تاريخي اين سخن ياوه گويان را نه تنها تأييد نمي كند ، بلكه با توجه به تعاليم قرآني ـ كه سراسر آن به سوي توحيد و نابودسازي شرك نشان رفته ـ آن را تكذيب مي نمايد . بايد گفتارِ اين معاندان يا نادانان را مانند ساير سخنانشان در باره اسلام كاملا تهي از واقعيت تلقي كرد .
* استلام حجر و بوسيدن و تماس با آن نبايد موجب آزار ديگران گردد :
عليرغم آنكه روي مسأله استلام از رهگذر تقبيل يا دست كشيدنِ روي آن مؤكداً توصيه شده است بايد در اداي اين
20 |
وظيفه ، مسأله مهم ديگري را كاملا در مد نظر قرارداد . اصولا طواف و همه مناسكِ ديگرِ حج بايد به گونه اي برگزار شود كه ايذاء و مشكلي را براي ديگران موجب نگردد . معمولا در موسمِ حجِ تمتع ، تراكم جمعيت در دوره معاصر بسيار چشمگير و بي سابقه است . قهراً اصلِ طواف بادشواريهايي روبه رو است تا چه رسد به آنكه حجر را با بوسه زدن و يا دست كشيدن ، استلام كنيم . و بنابراين نبايد با اصرار بر اين كار ، موجبِ فزوني رنجه و آزارِ ديگران شويم ، و به كاري مطلوب دست يازيم كه به خاطر آن كاري مطلوب تر را ـ كه عبارت از آزار نرساندنِ به ديگران است ـ از دست نهيم . در چنين شرايطي بهتر آن است كه به اشاره در امر استلام بسنده كنيم ، و حج ابراهيمي را با طرزي خوش آيندتر به جاي آوريم . احاديث وارده از اهل البيت (عليهم السلام) نيز ما را به همين امر رهنمون است كه حجاج خسته و فرسوده را كه اجراء مراسم عاديِ حج آنها را كم توان مي سازد با اصرار بر يك امر مستحب فرسوده تر سازيم . معمولا در حدود حجر الاسود فشار و تنشِ جمعيت به خاطر لمس و تقبيل حجر الاسود به اوج خود مي رسد كه احياناً به دشنام و ناسزاگويي پاره اي از آنها منجر مي گردد . عليهذا بايسته است تا مي توانيم در انجام مناسك حج از آزار و ايذاء ديگران بكاهيم ، آزار و ايذائي كه بسيار نا ستوده و نامطبوع و حتي گاهي بهانه به دست دشمنان اسلام مي دهد كه امتش در مواردي جزئي از مراسمِ مستحبِ حج ، مشكلاتي غير قابل جبران به ارمغان مي آورند .
مرحوم كليني ـ رضوان الله تعالي عليه ـ آورده است : مردي به نام ابن ابي عوانه ـ كه در لجاج و عناد نسبت به اهل البيت (عليهم السلام) شهره بود ، و هر وقت امام صادق (عليه السلام) و يا يكي از بزرگان آل محمّد (عليهم السلام) بر مكه در مي آمد به استهزاء و ايذاء او روي مي آورد . آنگاه كه امام صادق (عليه السلام) سرگرم طواف بود خود را به آنحضرت رساند و گفت : ابا عبدالله ! رأي تو در باره استلامِ حجر چيست ؟ پاسخ داد : رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ حجر را استلام مي كرد . ابن ابي عوانه گفت : ترا به هنگام طواف نديدم كه حجر را استلام كني ؟ حضرتشان فرمودند : « أكره أن أوذي ضعيفاً أو أتأذّي » ؛ ( براي من خوش آيند نيست فردي ضعيف و كم توان را بيازارم و يا خود نيز به خاطر [ چنين كارِ مستحبي ] آزار بينم ) . ابن ابي عوانه گفت : تو خود مي پذيري كه
21 |
رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ حجر را استلام مي كرد ؛ لكن خود از آن امتناع ميورزي ؟ امام صادق (عليه السلام) فرمود : « نعم ؛ ولكن كانَ رسولُ اللهِ (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) إذا رأوه عرفوا له حَقَّهُ ، وأنا فَلا يَعرِفُون لي حقي » : ( آري ؛ لكن وقتي مردم ، رسول خدا (صلّي الله عليه وآله وسلّم ) را در حال طواف مي ديدند حق او را مي شناختند و رعايتِ حالِ او مي كردند ، و حريمي براي آنحضرت براي تقبيل و استلام حجر به وجود مي آوردند ، نه كسي را آزار مي رساند و نه خود آزار مي ديد . و من به گونه اي مراسم طواف را برگزار مي سازم كه مردم حق مرا نمي شناسند ، لذا از تقبيل و بوسيدن حجر يا تماس نزديك با آن خودداري مي كنم تا مردم را نرنجانم و خود نيز رنجه نگردم ) .
محدث نوري ـ رحمة الله عليه ـ مي نويسد : امام صادق (عليه السلام) را مردم ديدند كه طواف را به طور عادي و طبيعي برگزار مي كند ، و براي نزديك شدن به حجر الاسود تلاش و كوششي از خود نشان نمي دهد . رفتار و شيوه عمل آن حضرت در امر طواف سؤال برانگيز شده بود ، لذا از آنحضرت پرسيدند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله و سلم ـ از نزديك با دست كشيدن به حجر الاسود با آن تماس برقرار مي كرد و آنرا بدين شيوه استلام مي نمود ؟ امام صادق (عليه السلام) پاسخ داد : « يُفرّج له ، وأنا لا يُفرّجُ لي » ؛ ( براي آن حضرت راه را براي چنين تماسِّ نزديكي مي گشودند ؛ اما من در شرايطي طواف را برگزار مي كنم كه راهي را فراسويم به حجر الاسود باز نمي گذارند ) لذا از استلامي اين چنين صرف نظر كرده و بر بارِ مشكلات و دشواريهاي مردم و خود اضافه نمي كنم ، و مصلحتِ جمعي را بر مصلحتِ شخصي ترجيح مي دهم . و قاعده باب « تزاحمِ مصالح » مقتضي است كه مصلحت فرد ، فداي مصلحت جمع گردد .
* پي نوشتها :